به بهانه سالگرد انتشار کتاب وارونهگوی ثابتی
از کودتا تا شکنجه: روایت ساواک و ثابتی
پس از کودتای مشترک آمریکا و بریتانیا در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، محمدرضا پهلوی با همکاری این دو دولت استعمارگر درصدد تحکیم پایههای حکومت خود برآمد. ایالات متحده بهعنوان بازیگر تازه بینالملل ایران را پایگاه اصلی خود در منطقه قرار داد. در همین راستا، سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) در سال ۱۳۳۶، بر اساس الگوی آمریکایی، تحت مدیریت تیمور بختیار تأسیس شد. این نهاد بهسرعت بر تمام ابعاد حیات سیاسی و اجتماعی ایران مسلط شد.
تأسیس ساواک، آغازی بر دورانی از سرکوب و سانسور گسترده بود. این سازمان که بهظاهر تحت نظر نخستوزیری فعالیت میکرد، در عمل کنترل کامل حکومت را در دست داشت. تمامی فعالیتهای دولت و حتی انتخابات مجلس تحت نظارت مستقیم این نهاد قرار گرفت و بسیاری از ایرانیان در سایه تهدید دائمی آن به سر میبردند. سازمانی که هارولد ایرنبرگر، «دوست شکنجهگر غرب» لقب داده بود،[1] بستر جنایات بیشماری شد که در راستای حفظ منافع قدرتهای خارجی و تثبیت سلطه پهلوی صورت گرفت.
حضور چهره سرکوبگر افراطی
یکی از چهرههای کلیدی این سازمان، پرویز ثابتی بود. وی که در رشته حقوق تحصیل کرده بود، پس از پیوستن به ساواک، بهسرعت در ساختار آن رشد کرد. به گفته علویکیا، معاون وقت ساواک، هدف اصلی این سازمان جذب جوانان تحصیلکردهای بود که بتوانند در استحکام سیستم امنیتی کشور نقش مؤثری ایفا کنند.[2]
ثابتی در نخستین مراحل کاری خود، آموزگار بود اما دیری نپایید که مسیرش به ساواک کشیده شد. از سال ۱۳۴۵، او ریاست اداره عملیات و بررسی ساواک را بر عهده گرفت و به سرکوب جنبشهای اسلامخواهانه پرداخت.[3] وی بخشی با عنوان «روحانیون افراطی» را در این اداره پایهگذاری کرد که وظیفهاش سرکوب سازمانیافته علما و مراجع تقلید بود. یکی از مهمترین پروندههای او، بازداشت و شکنجه آیتالله محمدرضا سعیدی بود که در نهایت، پس از 10 روز شکنجههای سنگین، به شهادت رسید.[4]
ثابتی در سال ۱۳۴۹ به معاونت اداره کل سوم ساواک و در سال ۱۳۵۲ به مدیریت این اداره منصوب شد.[5] در دهه ۱۳۵۰، او بهعنوان سخنگوی رسمی ساواک و مقام ارشد امنیتی شناخته میشد.[6]
اداره کل سوم، گستردهترین و مهمترین بخش ساواک بود که مسئولیت امنیت داخلی کشور را بر عهده داشت. نقش ثابتی در تحکیم پایههای سرکوب رژیم پهلوی در این اداره بیبدیل بود. محمود طلوعی او را معمار بسیاری از عملیاتهای پرسروصدای ساواک در سالهای ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۶ میداند و مینویسند: «گزارشهایی که از طریق نصیری به شاه داده میشد عمدتاً از طرف ثابتی و دارودسته او تنظیم میگردید و نصیری که بیشتر سرگرم سوءاستفادههای مالی و خوشگذرانی بود بخش اعظم کارهای ساواک را به ثابتی و عوامل او سپرده بود. ثابتی در انتصاب مقامات دولتی و انتخاب نمایندگان مجلس نقش اساسی داشت و گزارش منفی ساواک درباره هرکس که نامزد احراز یک مقام دولتی یا نمایندگی مجلس میشد برای جلوگیری از انتصاب یا انتخاب وی کافی بود. عدهای از مقامات دولتی هم مستقیماً با ساواک کار میکردند و به این ترتیب، ثابتی در مقام مدیرکل اداره سوم ساواک بیش از هر مقام دیگر دولتی بر امور کشور تسلط داشت...»[7]
حسین فردوست، از نزدیکان شاه، ثابتی را فردی جاهطلب و متظاهر معرفی میکند که برای نمایش قدرت خود، گاه حقایق را تحریف میکرد.[8] پروندههای اداری ساواک نیز نشان از رضایت مقامات ارشد امنیتی از عملکرد او دارند.[9]
پرویز ثابتی که در محافل قدرت نزدیک به شاه شناخته میشد، بارها مورد تقدیر دربار قرار گرفت و نشانهای متعددی دریافت کرد.[10] با این حال، نقش کلیدی او در سرکوب مخالفان، شکنجه زندانیان سیاسی و تثبیت ساختار دیکتاتوری، نام او را در تاریخ بهعنوان یکی از چهرههای امنیتی تاریک ایران به ثبت رسانده است.
قدرت پرویز ثابتی پس از برقراری نظمیهای همانند نظمیه رضا شاه، باعث شده بود که همه از او بترسند؛ حتی نخستوزیرِ شاه. شاه به هر مناسبت، به ثابتی مراجعه میکرد و امور مهم را به او محول میکرد. وی با سرویسهای خارجی به ویژه آمریکا و اسرائیل، ارتباط داشت و باعث استحکام این روابط و پیوند هر چه بیشتر این روابط با خارج از کشور بود.[11]
تلاش شکستخورده
ثابتی نقش مؤثری در سرکوب جریانهای اسلامی و تضعیف روحانیت ایفا کرد. سیاستهای او نهتنها به تعطیلی بسیاری از مجامع مذهبی انجامید، بلکه دامنة اقدامات او شامل دستگیری، شکنجه، تبعید و حتی حذف فیزیکی مخالفان نیز میشد. او شخصاً بر روند تبعید روحانیون نظارت داشت و در این راستا، مناطق با شرایط سخت اقلیمی و عمدتاً سنینشین را بهعنوان مقصد آنها پیشنهاد میکرد. [12]
با نزدیک شدن به سالهای ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۷، شدت برخوردها افزایش یافت. اسناد ساواک نشان میدهند که در این دوره، صدها دستورالعمل برای ممنوعیت سخنرانی و محدودیت فعالیت روحانیون صادر شده است.[13]
نگرانی رژیم از ارتباط علما و روحانیون با دانشجویان، باعث شد که ثابتی تلاش زیادی برای محدود کردن این ارتباط انجام دهد. ازجمله، اخراج استاد مرتضی مطهری از دانشگاه نیز در راستای همین سیاست سرکوبگرانه قرار داشت.[14] این سیاست سرکوبگرانه ثابتی در مواجهه با روحانیت و نیروهای مذهبی، در گزارشهای مختلف آن دوران انعکاس یافته است.
دلانوآ در کتاب خود درباره ساواک، از سیاستهای خشن ثابتی پرده برمیدارد. او اشاره میکند که «مقدم در آبان 1357 در ساواک خانهتکانی میکند و سی و چهار نفر از مقامات ارشد آن را که همگی طرفدار روش خشونتآمیز بودند، از جمله پرویز ثابتی را کنار میگذارد. ثابتی کوشیده بود که مقدم را به ضرورت سرکوب متقاعد کند. در تبریکاتش به او گفته بود که هر چه سریعتر باید چهارصد تن از روحانیون سردسته را دستگیر و جنبش را در نطفه خفه کرد.»[15]
علاوه بر کنترل داخلی، ساواک تحت مدیریت ثابتی در خارج از کشور نیز به تعقیب مخالفان رژیم میپرداخت. یکی از روشهای رایج، سرقت اسناد از خانههای دانشجویان ایرانی مقیم اروپا بود.[16]
یکی دیگر از تاکتیکهای ثابتی، تحریف واقعیتها بود؛ برای مثال، در اول شهریور ۱۳۵۷، او به کلیه سازمانهای تابعه ساواک دستور داد که شایعه بیماری و کهولت سن امام خمینی (ره) را در جامعه منتشر کنند تا مردم را نسبت به آینده نهضت دچار تردید کنند.[17]
این موارد تنها خلاصهای کوتاه از حربههای رژیم به سرکردگی ثابتی بود. در نهایت، پرویز ثابتی در سراسر دوران حضورش در ساواک، از روشهای مختلفی برای ایجاد تفرقه و سرکوب مخالفان استفاده کرد.
فعالیتهای ثابتی در ساواک، به عنوان یکی از چهرههای کلیدی سرکوب، تأثیر عمیقی بر تحولات سیاسی و اجتماعی آن دوران گذاشت. اما با اوجگیری انقلاب اسلامی، سیاستهای او و ساواک نه تنها ناکام ماند، بلکه موجب شدت گرفتن خشم و اعتراض مردم علیه رژیم پهلوی شد.
در کتاب خاطرات پرویز ثابتی با نام «در دامگه حادثه» او در تلاشی برای پاکسازی نام خود از جنایات گذشتهاش، ادعا میکند که مخالف شکنجه و اقدامات غیرقانونی بوده و حتی تا جایی که توانسته، از این نوع اقدامات جلوگیری کرده است. او میگوید: «من هیچگاه شکنجهای ندیدهام، اگرچه در مورد آن چیزهای زیادی شنیدهام»[18]. اما در حالی که بسیاری از شاهدان عینی هنوز زندهاند و جزئیات جنایات او را تأیید میکنند، این ادعاها بهراحتی قابل رد شدن هستند. فرجالله سیفی کمانگر، یکی از شکنجهگران معروف کمیته مشترک ضد خرابکاری، در اعترافات خود به وضوح به نقش ثابتی در شکنجهها اشاره میکند: «هر وقت ثابتی به کمیته میآمد، عضدی داخل حیاط میشد و با صدای بلند داد میزد؛ بازجوها مگر مرده هستند که صدایشان در نمیآید. داد بزنید و فحاشی کنید، آقا خوشش میآید.»[19]
عباس میلانی در کتاب خود به پیامهای ثابتی به شاه اشاره میکند که در آن از شاه خواسته بود که اختیارات بیشتری به ساواک بدهد تا بتوانند مخالفان را سرکوب کنند. ثابتی حتی فهرستی از 1500 نفر از مخالفان رژیم تهیه کرده بود که شاه دستور بازداشت برخی از آنها را صادر کرد.[20]
ثابتی همچنین به ارتباطات خود با سازمانهای جاسوسی اسرائیل و آمریکا شهرت داشت. او به عنوان واسطه در خرید تجهیزات برای ساواک از اسرائیل فعالیت میکرد و حتی از کارشناسان موساد برای نصب و راهاندازی تجهیزات استفاده میکرد. این روابط با اسرائیل تنها به خرید تجهیزات محدود نمیشد، بلکه ثابتی در مواجهه با مخالفان اسرائیل نیز وارد عمل میشد.[21]
در نهایت، پرویز ثابتی نه تنها به عنوان یکی از مسئولین اصلی سرکوب مخالفان رژیم پهلوی شناخته میشود، بلکه ارتباطات پنهان و فعالیتهای مشکوک او با سازمانهای جاسوسی خارجی، باعث شد که نامش در تاریخ ایران بهعنوان یکی از منفورترین شخصیتهای سیاسی باقی بماند.
آتشفشانی به نام انقلاب اسلامی
با بالا گرفتن آتش انقلاب، بسیاری از چهرههای امنیتی و اطلاعاتی در بازه زمانی سال ۱۳۵۶ تا ۱۳۵۷ از صحنه کنار رفتند. پرویز ثابتی و دیگر عناصر سرشناس ساواک، در جریان اعتراضات مردمی و فشارهای سیاسی مجبور به ترک مناصب خود شدند.
طبق گزارش اسناد لانه جاسوسی در ۱۴ آبان ۱۳۵۷، او تا زمان بررسی اتهاماتش، اجازه خروج از کشور را نداشت.[22] اما در اسناد ساواک آمده است که ثابتی 6 روز پیش از اعلام رسمی برکناریاش، در تاریخ ۱ آبان ۱۳۵۷ با پرواز شماره ۷۵۷ و با نام مستعار عالیخانی از کشور خارج شده بود.[23]
حسین فردوست که سالها قائممقام ساواک و مسئول دفتر اطلاعات دربار بود، در خاطراتش میگوید: «ثابتی برای خداحافظی به دیدنم آمد و گفت که میخواهد به آمریکا برود و همتای آمریکایی او در سفارت برایش مسجل کرده که در سیا شغلی به او واگذار خواهد شد.»[24]
نسخة تازه شکنجهگر
درباره فعالیتهای پرویز ثابتی پس از انقلاب اطلاعات دقیقی در دست نیست اما برخی گزارشها حاکی از آن است که او پس از ترک ایران، در ایالات متحده، در یکی از شهرهای سانفرانسیسکو مستقر شده بود. اسنادی که کارکنان بانک مرکزی در ۲۵ آذر ۱۳۵۷ منتشر کردند نشان میدهد که او هنگام خروج خود از کشور، مبلغی معادل ۱۳۵میلیون تومان را خارج کرده است.[25]
احمدعلی انصاری، مشاور سابق رضا پهلوی، در خاطرات خود و درباره نقش ثابتی در طرحهای براندازی علیه جمهوری اسلامی چنین مینویسد: «همزمان با تصویب بودجه 150هزار دلاری سیا برای رضا پهلوی، سروکله یار دیرین سازمان سیا که گفته میشود برای موساد کار میکند، یعنی معاون معروف ساواک پرویز ثابتی پیدا شد. البته وقتی میگوییم سروکله او پیدا شد. یعنی سایه او در جمع دیده شده، و الا او آفتابی نمیشد و عیّارانه میآمد و میرفت. شنیدم که از این بودجه، ماهیانه 50هزار دلار سهم ثابتی شد تا شبکه جاسوسی در ایران شکل دهد یا شبکه موجود خود را توسعه بخشد که البته با موقعیت پیشین، که به او امکان شناسایی افراد قدیم ساواکی یا همکاری ساواک در ایران را میداد و همچنین با همکاری که با موساد میکرد، مناسبترین فرد در این مورد بود. بهویژه که هنوز درون گود بود و مثل بسیاری از رجال قدیم با خروج از ایران، از گردش زمان بیرون نرفته بود».[26]
تا اواخر سال 1390 که نه هیچ تصویر و نه هیچ گفتگویی از این چهره منفور منتشر نشده بود و قربانیان جنایات وی سالها درد و رنج ناشی از عملکرد وحشیانه او را مرهم مینهادند، کتابی با عنوان «در دامگه حادثه» بهصورت گفتوگویی با قانعیفرد در آمریکا منتشر شد که در فروردین ۱۳۹۱ در ایران نیز منتشر شد.
این کتاب سراسر در توجیه عملکرد فردی پرویز ثابتی است که راوی بیقید و شرط این اثر است و تلاشی مذبوحانه در راستای سفیدشویی اوست. دلیل آنکه چرا بعد از گذشت سالها این جاسوس و شکنجهگر آفتابی شده و وجود منحوس خود را به رخ تاریخ میکشد تنها و تنها میتوان در سیاستهای سازمانهای جاسوسی در علم کردن ربع پهلوی جستجو کرد.
تصویری که بعد از چهار دهه از پهلوی ارائه میشود بیشک حاوی ادعاهای دروغین بازماندگان آن است و نمیتواند از سوی کسانی که از شکنجهگاههای ساواک بیرون آمدهاند تأیید شود.
پرویز ثابتی بهعنوان نمادی از فراموشی تاریخ با حضور در تجمعات خارج از کشور در حمایت از اغتشاشات داخلی تنها میتواند خلاف آنچه میخواهد، سمت درست تاریخ را نشان دهد.
[1]. ایرنبرگر، هارولد (1358)، ساواک یا دوست شکنجهگر غرب، ترجمه م. احمدی، تهران: آزادی.
[2]. میلانی، عباس (2008)، ایرانیان نامدار: زنان و مردانی که ایران مدرن را ساختند، آمریکا: انتشارات سیراکیوز، ص ۲۸۶.
[3]. شاهدی، مظفر (1386)، سازمان اطلاعات و امنیت کشور، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص115.
[4]. امپراطوری وحشت (1392)، به کوشش دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، تهران: انتشارات کیهان، ص 210.
[5]. جعفریانی، ابراهیم (1379)، رجالشناسی عصر آریامهری، مدیر گروه مجتبی مجدآبادی، ج ۱۲، تهران: جهان کتاب، ص235.
[6]. طلوعی، محمود (1372)، بازیگران عصر پهلوی، از فروغی تا فردوست، ج2، تهران: چاپخانه تک، ص998.
[7]. طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، از فروغی تا فردوست، ج2، صص 999-998.
[8]. فردوست، حسین (1386)، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج1، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص474.
[9]. افراسیابی، بهرام (1374)، وقتی پردهها بالا میرود، تهران: مهر، ص342.
[10]. اسناد لانه جاسوسی (1386)، کتاب اول، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص248.
[11]. بهنود، مسعود (1377)، از سیدضیا تا بختیار، چاپ هفتم، تهران: انتشارات جاویدان، ص521.
[12]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک (1387)، ج 1، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 394.
[13]. یاران امام به روایت اسناد (1382)، کتاب بیست و هفتم، شهید حجتالاسلام شهید فضلالله مهدیزاده محلاتی، ج2، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص378.
[14]. یاران امام به روایت اسناد ساواک (1382)، عالم جاودان شهید آیتالله مرتضی مطهری، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 513.
[15]. دلانوآ، کریستین (1371)، ساواک، ترجمه عبدالحسین نیکگهر، تهران: طرح نو، صص 249-248.
[16]. ایرنبرگر، هارالد (1987)، درباره ساواک «به مثابه یکی از ابزار سلطه امپریالیسم و ارتجاع»، جمعیت آزادی، صص87-86.
[17]. فرازهایی از تاریخ انقلاب به روایت اسناد ساواک و آمریکا (1368)، تهران: روابط عمومی وزارت اطلاعات، ص288.
[18]. ثابتی، پرویز (1390)، در دامگه حادثه، گفتگو از عرفان فاتحیفرد، ایالات متحده: شرکت کتاب، ص307.
[19]. حسنپور، قاسم (1396)، شکنجهگران میگویند، تهران: موزه عبرت ایران، ص270.
[20]. میلانی، عباس (1386)، معمای هویدا، تهران: نشر اختران، ص390.
[21]. احمدی، عبدالرحمان (1381)، ساواک و دستگاه اطلاعاتی اسرائیل، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص 118.
[22]. فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج1، ص476.
[23]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک (1383)، کتاب چهارم، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ص486.
[24]. فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۱، ص 476.
[25]. اسناد لانه جاسوسی (1386)، کتاب اول، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص379.
[26]. مسعودانصاری، احمدعلی (1402)، پس از سقوط، تهران: مطالعات سیاسی، صص273-272.
نظرات