بیستم شهریور سالگرد شهادت آیت‌الله سید اسدالله مدنی


مرکز بررسی اسناد تاریخی
1796 بازدید
آیت الله شهید مدنی

بیستم شهریور سالگرد شهادت آیت‌الله سید اسدالله مدنی

چکیده

انقلاب اسلامی در ایران با تکیه بر روح تعالیم معنوی و سیاسی اسلام و سیاست‌های عملی نهضت عاشورا و القای نیروی معنوی مذهب تشیع شکل گرفت و فرهنگ شهادت‌طلبی و جهادی، رمز اقتدار و ماندگاری آن شد. اگرچه در کنار مکتبی بودن انقلاب اسلامی، وجود عواملی مانند وابستگی به قدرتهای استعماری، شعار جدایی دین از سیاست، فرو افکندن حق و نشاندن باطل به جای آن ، انحراف از ولایت، ترک قوانین سیاسی و اجرایی اسلام، هویت زدایی فرهنگی جامعه، افزایش فساد و بلاهای خانمان سوز اجتماعی در دوران پهلوی در تسریع روند انقلاب بی‌تأثیر نبود. در این دوران برخی از شخصیت‌های برجسته انقلابی در طول حیات خود مبارزه با این عوامل را سرفصل برنامه‌های خویش قرار دادند و تا بهبودی اوضاع و سامان یافتن این مسائل ریشه‌ای اجتماعی از پای ننشستند.   

شهید علوی حضرت آیت‌الله سید اسدالله مدنی نیز از جمله عالمان برجسته‌ای بود که در این مسیر گام برداشت و خدمات شایان توجهی قبل و بعد از انقلاب اسلامی تا لحظه شهادت از خود به یادگار گذاشت و شهادت او یادآور شهادت مظلومانه جدّ بزرگوارش مولا علی علیه السلام برای ملت ایران گردید.

*******

پیام امام خمینی به مناسبت شهادت آیت‌الله مدنی

بسم الله الرّحمن الرّحیم

                                                 إنا لله ‌و إنا الیه راجعون

    با شهید نمودن یک تن دیگر از ذرّیه رسول‌الله و اولاد روحانی و جسمانی شهید بزرگ امیرالمؤمنین(ع) سند جنایت منحرفان و منافقان به ثبت رسید. سید بزرگوار و عالم عادل عالیقدر و معلم اخلاق و معنویات حجت‌الاسلام و المسلمین شهید عظیم الشأن مرحوم حاج سید اسدالله مدنی (رضوان‌اللّه‌علیه) همچون جد بزرگوارش در محراب عبادت به دست منافقی شقی به شهادت رسید. اگر با به شهادت رسیدن مولای متقیان، اسلام محو و مسلمانان نابود شدند، شهادت امثال فرزند عزیزش مدنی هم آرزوی منافقان را برآورده خواهد کرد. اگر خوارج سیاه بخت از شهادت ولی‌الله الاعظم طرفی بستند و به حکومت رسیدند، این گروهک خائن نیز به آمال خبیث خود که سقوط حکومت اسلامی و برقراری حکومت آمریکایی است می‌رسند. آنان لعنت خدا و رسول و ننگ ابدی را برای خود و اینان عذاب ابدی خدا و نفرت و لعنت قادر متعال و امت اسلام را برای خود و هم‌پیمانان و اربابان خونخوار خویش به بار آوردند.

ملت بزرگوار و روحانیون معظم چون صفی مرصوص ایستاده‌اند که هر پرچمی از دست توانای سرداری بیفتد، سردار دیگری آن را برداشته و به میدان آید و با قدرت بیشتر در حفظ پرچم اسلامی به کوشش برخیزد. شهید مدنی با شهادت مظلومانه خود ضد انقلاب و منافقین ضد اسلام را به کلی منزوی کرد. این چهره نورانی اسلامی، عمری را در تهذیب نفس و خدمت به اسلام و تربیت مسلمانان و مجاهده در راه حق علیه باطل گذراند و از چهره‌های کم‌نظیری بود که به حد وافر از علم و عمل و تقوا و تعهد و زهد و خودسازی برخوردار بود. به شهادت رساندن چنین شخصیتی به تمام معنی اسلامی، همراه با تنی چند از فرزندان اسلام و یاران با وفای انقلاب اسلامی در میعادگاه نماز جمعه و در حضور جماعت مسلمین، جز عناد با اسلام و کمر بستن به محو آثار شریعت و تعطیلی جمعه و نماز مسلمین توجیهی ندارد.

اگر تا امروز برای جنایت‌ها و شرارت‌های خود بهانه‌های بی‌پایه‌ای می‌تراشیدند، در شهادت این عالم متقی که جز درباره خدمت به اسلام و مسلمانان نمی‌اندیشید، بهانه‌ای جز انتقام از اسلام و ملت شریف نمی‌توانند بتراشند. انتقام از اسلام که آن را اساس سقوط دستگاه جبار و شکست ابرقدرت‌ها در ایران و پس از آن در منطقه می‌بینند و از ملت قدرتمند که پشت بر آنان نموده و کاخ آمال و آرزوی آنان را در هم کوبیده و تمامی آنان را از صحنه تا ابد بیرون رانده است، می‌گیرند. مردم رزمنده ایران و خصوص مردم غیرتمند آذربایجان که چنین روحانی متعهد و عالم عالیقدری را از دست داده‌اند و حریف شکست خورده خود را می‌شناسند، با عزمی جزم و اراده‌های خلل ناپذیر انتقام خود را از آنان می‌گیرند.

اینجانب شهادت این مجاهد عزیز عظیم و یاران با وفایش را به پیشگاه اجداد طاهرینش خصوصاً بقیه‌اللّه ارواحناله الفداء و به ملت مجاهد ایران و اهالی غیور و شجاع آذربایجان و به حوزه‌های علمیه و خاندان محترم این شهیدان تبریک و تسلیت می‌گویم.  خط سرخ شهادت خط آل محمد و علی است و این افتخار از خاندان نبوت و ولایت به ذریه طیبه آن بزرگواران و به پیروان خط آنان به ارث رسیده است. درود خداوند و سلام امت اسلامی بر این خط سرخ شهادت و رحمت بی‌پایان حق تعالی بر شهیدان این خط در طول تاریخ و افتخار و سرفرازی بر فرزندان پرتوان پیروزی آفرین اسلام و شهدای راه آن و ننگ و نفرین و لعنت ابدی بر وابستگان و پیروان شیاطین شرق و غرب خصوصا شیطان بزرگ آمریکای جنایتکار که با نقشه‌های شیطانی شکست خورده خود گمان کرده ملتی را که برای خداوند متعال و اسلام بزرگ قیام نموده و هزاران شهید و معلول تقدیم نموده با این دغلبازی‌ها می‌تواند سست کند و یا از میدان به در برد. اینان پیروان سید شهیدانند که در راه اسلام و قرآن کریم از طفل شش ماهه تا پیرمرد هشتاد ساله را قربان کرد و اسلام عزیز را با خون پاک خود آبیاری و زنده نمود.

ارتش و سپاه و بسیج و سایر قوای مسلح نظامی، انتظامی و مردمی ما پیرو اولیائی هستند که همه چیز خود را در راه هدف و عقیده فدا نموده و برای اسلام و پیروان معظم آن شرف و افتخار آفریدند.

از خداوند متعال عظمت اسلام و مسلمین و رحمت برای شهیدان خصوصا شهدای اخیرمان و بالاخص شهید عزیز مدنی معظم و سلامت کامل برای مجروحین این حادثه و صبر و استقامت برای ملت بزرگ مخصوصا آذربایجانی‌های عزیز و بازماندگان شهیدان خواهانم. سلام ودرود بر همگان.

                                                                                      والسلام علی عبادالله الصالحین

                                                                                         روح‌الله الموسوی الخمینی

                                                                                                21 / 6 / 1360

*******

زندگی‌نامه دومین شهید محراب؛ آیت‌الله سید اسدالله مدنی

آیت‌الله سید اسدالله مدنی نماینده مجلس خبرگان رهبری و امام جمعه تبریز سال 1293ش در دهخوارقان (آذرشهر) به دنیا آمد. پدرش، آقا میرعلی، بزاز بود و آیت‌الله مدنی که در چهار سالگی مادر را از دست داده بود، در ۱۶ سالگی نیز فقدان پدر را تجربه کرد و دوران کودکی را با رنج و زحمت و سختی به پایان رساند. او در اوایل جوانی، به قصد کسب علم و کمال، راهی قم شد و به ‌رغم مشکلات فراوان شخصی ناشی از درگذشت پدر و استبداد عصر رضاخانی، با پشتکار بسیار به تحصیل علوم دینی پرداخت. پس از گذراندن مراحل مقدماتی، از محضر اساتید بزرگ فقه و اصول و فلسفه بهره‌مند شد. مدتی پای درس آیت‌الله حجت کوه کمری و آیت‌الله سید محمدتقی خوانساری حاضر شد و چهار سال نیز نزد امام خمینی دروس فلسفه و عرفان و اخلاق را فراگرفت. پس از مدتی به نجف هجرت کرد و در حوزه این شهر درکنار تکمیل تحصیلات عالی خویش، تدریس در سطوح مختلف را آغاز کرد و به دستور آیت‌الله حکیم کرسی تدریس لمعه، رسائل، مکاسب وکفایه را به عهده گرفت و در اندک زمان، جزو اساتید معروف حوزه علمیه نجف شد. 

آیت‌الله مدنی در درس خارج آیت‌الله سید عبدالهادی شیرازی، آیت‌الله حکیم و آیت‌الله خوئی شرکت کرد و از مراجعی مانند آیت‌الله حکیم در نجف و آیت‌الله حجت کوه کمری در قم و آیت‌الله خوانساری اجازه اجتهاد گرفت.

آغاز مبارزات

آیت‌الله مدنی، مبارزه سیاسی و اجتماعی خود را از دوران تحصیل در شهر قم شروع کرد و در اولین فعالیت‌های خود، به ستیز با بهائیت به عنوان ابزار تفرقه و انحراف در منطقه آذرشهر پرداخت. در آن برهه زمانی رضاخان و عوامل داخلی استعمار در ایران، برای کوبیدن اسلام خصوصا مکتب تشیع، زمینه را برای فعالیت بهائیت و دیگر فرق ساختگی فراهم کردند، به طوری‌ که در زمانی کوتاه، سرمایه‌داران بهایی در آذربایجان به ویژه مناطق اطراف تبریز بر کارخانه‌های برق این شهر مسلط شدند. آیت‌الله مدنی، بعد از اطلاع و آگاهی از وضع آشفته و بحرانی منطقه و احساس خطر برای مردم مسلمان، بی‌درنگ به زادگاه خود بازگشت و بر ضد فرقه بهائیت مبارزه کرد.  

او با سخنرانی‌های روشنگرانه خود، مردم را علیه طرفداران و تبلیغ‌کنندگان مرام بهائیت بسیج کرد و با تحریم مصرف برق کارخانه مذکور و خرید و فروش با این فرقه گمراه، جو مبارزات ضد بهائیت را تشدید و سرانجام آذرشهر را از لوث این فرقه استعماری پاک کرد. در این زمان، حوادث پیش آمده در آذرشهر از طرف شهربانی وقت پیگیری شد و به دنبال آن آیت‌الله مدنی را به عنوان تنها عامل تحریکات ضد بهایی به همدان تبعید کردند.[1]

قیام علیه مفاسد اجتماعی

آیت‌الله مدنی، سال 1331 در بازگشت از نجف با استقبال اهالی آذر شهر رو به رو شد و در مسجد حاجی کاظم این شهر نماز جماعت به جا آورد.[2]  او در اولین خطابه خود به مردم شهر زادگاهش وجود کارخانه مشروب سازی در این شهر را مورد حمله قرار داد و در جلسه سخنرانی دیگری موضوع کلاه پهلوی و لباس متحدالشکل را به میان آورد و مردم را از شرکت در نماز جماعت با کلاه پهلوی منع کرد و بدین ترتیب، مبارزه خود را با مظاهر طاغوت گسترش داد.

در عید فطر همان سال، نماز عید فطر در بالای تپه کنار شهر برگزار شد. در بازگشت، نمازگزاران با حرکت به سمت کارخانه مشروب‌سازی راهپیمایی اعتراض‌آمیزی برپا کردند. مأموران دولتی به مقابله با آن‌ها برخاسته، تهدید کردند که از اسلحه استفاده می‌کنند. پس از این حادثه، دادستان تبریز در محل حاضر شد و ضمن مذاکره با آیت‌الله مدنی قول داد که ظرف ۱۵ روز، کارخانه برچیده شود، اما به دنبال این حوادث، آیت الله مدنی به تبریز احضار شد و از سوی استانداری موظف شد تا شهر را ترک کند. او هم زادگاه خود را ترک کرد و به همراه، خانواده‌اش به نجف بازگشت. 

همگام با آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی و شهید حجت‌الاسلام سید مجتبی نواب صفوی

آیت‌الله مدنی که از دوران جوانی وارد مبارزات سیاسی و اجتماعی شده بود، در زمان آیت‌الله کاشانی با ایشان ارتباط داشت. این رابطه به حدی بود که وقتی آیت‌الله مدنی قصد کرد تا به تبریز مسافرت کند، آیت‌الله کاشانی طی تلگرافی به آیت‌الله سید مهدی انگجی دستور داد که هنگام ورود ایشان به تبریز، از وی تجلیل به عمل آید.

همچنین او با شهید نواب صفوی که در نجف به فکر مبارزه با کسروی‌گری افتاده بود، همگام شد و به او کمک مالی کرد. آیت‌الله مدنی کتاب‌های خود را فروخت و پول آن را در اختیار نواب گذاشت؛ بر اساس آنچه دوستانش گفته‌اند اسلحه‌ای که نواب تهیه کرده بود، با پول کتاب‌هایی بود که آیت‌الله مدنی فروخته بود.[3]   

مبارزات در نجف

آیت‌الله مدنی، در حوزه علمیه نجف، در کنار فعالیت‌های علمی، لحظه‌ای از فعالیت‌های سیاسی غافل نبود و همواره در مسائل سیاسی و مبارزات علیه طاغوت، پیشگام و پیشتاز بود. او در دوران زمامداری جمال عبدالناصر، در رأس هیئتی از علما و فضلای نجف، برای افشای رژیم طاغوتی ایران به مصر سفرکرد.[4] وقتی که گفته شد آل سعود بر عربستان مسلط شد، به طلاب سفارش کرد که باید در حجاز مبارزه چریکی انجام بگیرد؛ لکن به علت کار و فعالیت زیاد، به خونریزی گلو و سینه مبتلا شد و در بستر بیماری افتاد.[5]

همچنین در زمان عبدالکریم قاسم - حاکم وقت عراق – که حکومت به گسترش اندیشه مارکسیستی علیه اسلام تبلیغ می‌کرد، آیت‌الله مدنی کفن پوشید و به میان مردم رفت؛ بدین مقصود که معتقد بود اگر من نمی‌توانم کاظمین، بغداد و نجف را حرکت بدهم، پس با پوشیدن لباس مرگ، می‌میرم تا علت یک حرکت بشوم.

سال ۱۳۴۲ با آغاز حرکت عظیم مردم به رهبری امام خمینی در جهت سرنگونی رژیم طاغوت، آیت‌الله مدنی، نخستین کسی بود که در نجف به ندای امام لبیک گفت و با تعطیل کردن کلاس‌های خود در نجف و تشکیل مجالس سخنرانی، در جهت افشای چهره واقعی رژیم پهلوی گام برداشت. او در این زمان در نجف، سردمدار جریان دفاع و پشتیبانی از نهضت امام به شمار می‌رفت و وقایع ایران را برای طلاب تبیین می‌کرد.

ازآن شهید بزرگوار چنین نقل شده است: «من علما را در مسجد هندی جمع کردم. مرحوم آیت‌الله شاهرودی و آیت‌الله خویی و دیگران آمدند. صحبت کردم که به داد اسلام برسید. از آقایان علما تقاضا کردم. من در آن جا گریه کردم و علما هم گریه کردند... با یک عده طلبه برای دیدن مرحوم آیت‌الله حکیم رضوان‌الله علیه رفتم کربلا خدمت ایشان، دستشان را بوسیدم و گفتم: آقا! امروز آقای خمینی مظهر اسلام است. گفتند: باشد هر چه بگویی، می‌کنم. گفتم: اقدام کنید. ایشان بلافاصله تلگراف زدند به شاه.»[6]

از زمان تبعید امام خمینی به نجف، آیت‌الله مدنی، همواره یار و یاور امام بود و در کنار مراد خود به مبارزه علیه ظلم و ستم ادامه داد. معروف است که هر موقع حضرت امام به علتی نمی‌توانستند برای اقامه نماز جماعت حاضر شوند، آیت‌الله مدنی به جای امام به اقامه نماز جماعت می‌پرداخت.

سفرهای تبلیغی

آیت‌الله مدنی، در دوران اقامت در نجف‌، در ایام تعطیلی حوزه، تابستان‌ها، به‌طور مرتب به ایران سفر می‌کرد و در شهرهای مختلف به تبلیغ و روشنگری سرگرم می‌شد. مبارزه با مفاسد اجتماعی و مظاهر طاغوت، یکی از کارهای اصلی او بود که سرلوحه فعالیت‌ها و حرکت‌ها و برنامه‌هایش قرار داشت.   

1.  سال 1341

آیت‌الله مدنی، حرکت تبلیغی خود را از همدان و از روستای «دره مرادبیک» ـ به‌عنوان تبلیغ و پیاده کردن برنامه‌های اصلاحی ـ آغاز کرد؛ او از ورود به روستا بدون حجاب اسلامی جلوگیری و فروختن و خوردن مشروبات را ممنوع کرد.[7] این اقدامات باعث علاقه مردم متدین همدان به او شد و پس از اینکه وی را شناختند، گرد او جمع شدند و از وی دعوت کردند تا به همدان بیاید. آیت‌الله مدنی با انتقال به همدان، فعالیت‌های خود را گسترش داد.

او در سفرهای خود به همدان، پیوسته ارتباط خود را با رهبری مبارزات اسلامی حفظ کرد و در مراحل مختلف نهضت، نقش حساسی ایفا نمود. همچنین مردم را با نقشه‌های شوم رژیم طاغوتی آشنا ساخت و در سخنرانی‌های خود، آنان را به بیداری و قیام دعوت ‌کرد.

سال 1341، زمانی که رژیم شاه با تبلیغات گسترده قصد اجرای رفراندم به اصطلاح انقلاب سفید را داشت، آیت‌الله مدنی در 9 آذر در مسجد جامع همدان، سخنرانی تندی علیه آن ایراد و مردم را نسبت به عواقب شوم آن آگاه کرد. این اقدام موجب شد که ساواک منطقه در تاریخ 8 / 9 / 1341 طی نامه‌ای از ریاست ساواک درخواست کند که بعد از مراجعت وی به نجف، از ورود دوباره او به ایران جلوگیری کند. 

ساواک مرکز به خاطر نداشتن مجوزی برای جلوگیری از ورود وی، با این پیشنهاد موافقت نکرد، اما دستور داد تا اعمال و رفتار وی تحت مراقبت قرار گیرد. به دنبال این دستور، مراقبت از آیت‌الله مدنی توسط ایادی ساواک شدیدتر شد؛ به گونه‌ای که تاریخ تردد وی میان عراق و ایران، مسافرت به شهرهای مختلف، سخنرانی‌ها و ملاقات‌ها، طریقه و وسیله مسافرت و مرز خروجی، همه و همه دقیقاً توسط عوامل ساواک به مرکز گزارش می‌شد. بعد از قیام ۱۵ خرداد و تبعید امام خمینی، آیت‌الله مدنی به مبارزات خود شدت بخشید و با وجود پیگیری‌های مجدانه ساواک برای جلوگیری از فعالیت‌های او، در فرصت‌های مختلف، با طرح مرجعیت امام خمینی و ایراد سخنرانی‌های انقلابی و افشاگرانه، مردم را به هوشیاری فرا می‌خواند. وی با هماهنگی روحانیون سرشناس همدان نیز اقداماتی به منظور رفع توقیف روحانیان بازداشتی به عمل آورد.   

2. سال ۱۳۴۳

آیت‌الله مدنی در تیرماه 1343 در مدرسه آخوند ساکن شد. مردم و روحانیان به دیدار او می‌رفتند. در پاییز همین سال نیز چند بار به ملایر سفر کرد که با استقبال گرم مردم آن منطقه مواجه شد. او در ملایر، مردم را برای انجام خدمات مذهبی از جمله تأسیس دبیرستان ملی دینی تشویق کرد.

پس از آن در آذر 1343 به عراق بازگشت، اما پس از اقامت کوتاهی در این کشور به همدان برگشت. ساواک همدان که همچنان فعالیت‌های او را تحت نظر داشت در گزارش‌های خود عنوان می‌کند که نامبرده در منابر، اظهارات تحریک‌آمیز و خلاف نظم و مصالح عمومی ایراد می‌کند. به همین دلیل از اداره سوم ساواک درخواست می‌کند از صدور پروانه خروج برای ایشان خودداری کند. در همین دوران، به دنبال ترور حسنعلی منصور نخست وزیر وقت و بازداشت آیت‌الله محی‌الدین انواری و اعضای هیئت‌های مؤتلفه اسلامی توسط رژیم، آیت‌الله مدنی به همراه عده‌ای از علمای همدان طی تلگرافی به آیت‌الله میرزا احمد آشتیانی در تهران، خواستار اقدام مقتضی جهت آزادی او می‌شوند.

3. از نجف تا همدان؛ سال‌های 1351-1345

اما آیت‌الله مدنی بی‌توجه به سخت‌گیری‌های ساواک به رفت ‌و آمد خود به نجف و عراق ادامه می‌دهد. تیر 1345 پس از سفر به نجف، مجدد به همدان باز می‌گردد. به محض ورود به همدان، ساواک و شهربانی، جریان را به مرکز گزارش می‌دهند. او پس از یک هفته، از همدان عازم تهران می‌شود. طولی نمی‌کشد که دو باره راهی نجف می‌شود.

15 فروردین 1346 ساواک در کمیته اطلاعاتی تشکیل جلسه داد و عده‌ای از روحانیان منطقه از جمله آیت‌الله مدنی را ممنوع المنبر اعلام کرد. در این جلسه جهت جلوگیری از هرگونه اقدام روحانیان علیه رژیم ستمشاهی در ماه محرم و صفر آن سال، تدابیری اتخاذ شد و تصمیم گرفته شد تا در صورت منبر رفتن روحانیان مذکور از جمله آیت‌الله مدنی بلافاصله آنان دستگیر و به ساواک منتقل شوند. همچنین دستور مراقبت از روحانیانی که قصد تبلیغ دارند، صادر شد تا از هرگونه اظهار مطالب مخالف رژیم جلوگیری شود. نیز مقرر شد که روحانیانی که از خارج همدان جهت تبلیغ وارد همدان می‌شوند، شناسایی شوند و از آنان تعهدگرفته شود.

در همین اوضاع آیت‌الله مدنی تیرماه از نجف اشرف وارد همدان شد و مردم دسته‌دسته به دیدار ایشان رفتند. وی در این دیدارها مردم را در جریان اوضاع نجف قرار داد و ضمن مطرح کردن موقعیت امام در فرصت‌های مختلف علیه رژیم پهلوی افشاگری کرد. وی در این سفر اعلامیه امام خمینی علیه اسرائیل را به همراه خود از نجف آورد و در همدان منتشر کرد و خود نیز در محافل گوناگون علیه اسرائیل صحبت کرد. 

سه ماه بعد مجدداً همدان را به مقصد نجف ترک کرد. رژیم که با گسترش نفوذ آیت‌الله مدنی در میان مردم، به عنوان یکی از سرسخت‌ترین طرفداران امام خمینی، رو به رو بود، در آستانه ماه رمضان از طریق مقدم رئیس اداره سوم ساواک، ممنوع‌المنبر بودن آیت‌الله مدنی را به ریاست ساواک همدان اعلام نمود. 

تیر 1347 آیت‌الله مدنی پس از مدتی اقامت در نجف وارد همدان شد و بلافاصله ساواک ورود او را گزارش کرد و وی را تحت تعقیب قرار داد. با این حال وی کماکان به طرح شخصیت رهبر تبعیدی امت در میان مردم پرداخت. او در دوران حضور در همدان، علاوه بر فعالیت‌های مبارزاتی، خدمات ارزنده‌ای انجام داد. تأسیس مدرسه‌ای ملی تحت عنوان «مدرسه دینی» در روستای دره مراد، تأسیس مدرسه علمیه در همدان؛ مؤسسه مهدیه، صندوق تعاون امور اجتماعی از جمله این اقدامات بود.

آذر 1347 دوباره به سمت عراق حرکت کرد و در پی آن ساواک در عراق دستور داد که اعمال و رفتار وی تحت کنترل قرار گیرد و قبل از مراجعت او به ایران مراتب اعلام شود.

سال بعد در مرداد 1348 مجدداً از نجف راهی همدان شد و در اولین جلسات خود با مردم اوضاع عراق و نجف و برنامه‌های استعمار را بیان کرد و از اهداف شوم مشترک استعمار در ایران و عراق علیه روحانیت پرده برداشت. شهریور ماه مقدم رئیس اداره کل سوم ساواک دستور مراقبت از او را صادر کرد. آیت‌الله مدنی در همین دوران مسافرتی به تهران داشت و پس از آن به نجف مراجعت کرد.

آیت‌الله مدنی در ادامه سفرهای تبلیغی خود، سال 1351 تصمیم گرفت که به زادگاه خود آذرشهر برگردد و سخنرانی روشنگرانه‌ای داشته باشد. ساواک موضوع را به سرعت گزارش می‌دهد و از مرکز به ساواک تبریز دستور داده می‌شود که ضمن مراقبت از اعمال وی، از منبر رفتن او جلوگیری شود.          

4. خرم آباد؛ سال‌های ۱۳۵4 -۱۳۵1

در اوایل دهه‌ی 1350 در شهر خرم‌آباد، خلأ حضور یک عالم مجاهد و متعهد که بتواند مرجع مذهبی و سیاسی مردم باشد و زعامت روحانیت متعهد و انقلابی منطقه را برعهده بگیرد، بیش از هر زمان دیگر احساس می‌شد. مدتی بود که مرحوم آیت‌الله روح‌الله کمالوند که سال‌ها زعامت روحانیت منطقه و سرپرستی همه شئون مذهبی، اجتماعی و سیاسی لرستان را در دست داشت، به دار بقا شتافته و جایگاه رفیع ایشان همچنان خالی بود. بر این اساس، عده‌ای از روحانیان سرشناس و متعهد خرم‌آباد، از آیت‌الله مدنی دعوت کردند که فعالیت خود را از همدان به خرم‌آباد منتقل کند. او نیز با اجابت دعوت ایشان و عزیمت به خرم‌آباد، فصل دیگری از زندگی پرفراز و نشیب و سراسر مبارزه خود را آغاز می‌‌کند.

آیت‌الله مدنی در خرم‌آباد و در حوزة علمیه کمالوند، فعالیت خود را با تدریس درس خارج آغاز کرد و بعد از مدتی با حکم امام خمینی سرپرستی این حوزه را نیز برعهده گرفت.

دیری نگذشت که از سوی امام خمینی به‌عنوان وکیل تام‌الاختیار و نماینده ایشان به روحانیان و مردم خرم‌آباد معرفی شد. وی با دریافت وجوه شرعیه و پرداخت شهریه به طلاب و کمک به افراد محروم و بی‌سرپرست و با تأسیس مراکز عام‌المنفعه، گام‌های مهمی در اصلاح امور بر‌داشت و همچنان نیز مبارزات خود را در خرم‌آباد پی گرفت و با تبلیغ مرجعیت امام خمینی، تألیفات معظم‌له را در معرض استفاده مردم قرار داد و موجب جذب جوان‌های مذهبی و انقلابی شد. روحانیان متعهد با محوریت وی متحد شدند. مدرسه علمیه کمالیه، حسینیه فاطمیه و مسجد شاه‌آباد، به پایگاه مبارزاتی تبدیل گردید و در مناسبت‌های مختلف، مردم مذهبی و انقلابی برای شنیدن سخنان وی در این مراکز گرد هم می‌آمدند.

گزارش‌های مستمر ساواک در مورد برنامه‌ها و فعالیت‌های آیت‌الله مدنی و ارسال آن به تهران، مزدوران رژیم را هراسناک کرد و در نتیجه از سوی رؤسای ساواک به طور مرتب دستور مراقبت وکنترل فعالیت‌های او صادر شد.

درسال های 1354- 1353 ایادی رژیم به منظور خنثی‌سازی فعالیت‌ها و خدشه‌دار کردن اعتبار و محبوبیت آیت‌الله مدنی، دست به بعضی اقدامات و تبلیغات سوء و وقیحانه زدند تا به هر شکل ممکن، شخصیت وی را در میان مردم ترورکرده، پایگاه مردمی‌اش را از بین ببرند. عوامل ساواک زمانی به این اقدامات دست زدند که زمینه آن توسط مخالفان آیت‌الله مدنی که با تبعیت از هوای نفس، آب به آسیاب دشمن می‌ریختند - آماده بود. ساواک با نامه پراکنی و اهانت به او درصدد بودند تا او را وادارد خرم آباد را ترک کند.

ساواک از طرق اعمالی مانند ارسال نامه‌های تهدیدآمیز برای اطرافیان و یاران نزدیک ایشان و ایجاد تفرقه در میان آنان، تهیه و انتشار نامه‌هایی حاوی مطالب موهن علیه آیت‌الله مدنی در میان مردم، اعزام برخی از پرسنل شناخته شده ساواک در خرم آباد با برنامه حساب شده نزد آیت‌الله مدنی و پخش شایعه ارتباط وی با دستگاه جهنمی ساواک به وسیله منابع، ایجاد اختلاف میان روحانیان منطقه و تشدید اختلاف موجود و تقویت موقعیت بعضی از روحانی‌نماها که با آمدن آیت‌الله شهید مدنی به خرم آباد موقعیت آنان متزلزل شده بود و در صورت نتیجه ندادن موارد فوق، جلب، طرد و تبعید از منطقه سعی در کمرنگ کردن نقش آیت‌الله مدنی در میان مردم داشت. این اقدامات روح لطیف و قلب پاک وی را آزرد تا جایی که تصمیم گرفت خرم آباد را ترک کند؛ اما با مخالفت روحانیان متعهد و مردم انقلابی مواجه و از تصمیم خود منصرف شد. به‌ رغم جو سازی‌های مخالفان آیت‌الله مدنی و عوامل ساواک، وی همچنان به مبارزات خود تداوم بخشید و به تدریج فعالیت‌های خود را گسترده و علنی‌تر کرد.

در همین دوره، آیت‌الله مدنی کتاب‌های امام خمینی از جمله «توضیح المسائل» و «تحریرالوسیله» را در خرم آباد توزیع کرد و به ‌رغم خفقان حاکم، در باره مرجعیت و راه امام در مناسبت‌های مختلف تبلیغ کرد. وی علاوه بر اداره حوزه علمیه و صندوق قرض الحسنه رضوی، برای تأسیس بیمارستان و کمک به فقرا و بی‌سرپرستان از جمله خانواده زندانیان سیاسی نیز اقداماتی به انجام رساند.

ساواک منطقه نیز البته ضمن مراقبت شدید از او، به گونه‌های مختلف به مخالفت و خنثی‌سازی فعالیت‌های وی برخاست و برای رسیدن به این هدف، از هیچ شایعه، تهمت، دروغ و اختلافی فروگذار نکرد. 

هر چه از حضور آیت‌الله مدنی در خرم آباد می‌گذشت، پایگاه مردمی وی گسترده‌تر می‌شد. همین مسئله ساواک و مخالفان او را به وحشت انداخت به طوری ‌که ارسال نامه‌های مرموز که از سال 1352 شروع شده بود تا سال 1354 ادامه یافت و به تدریج محتوای آن‌ها تندتر شد. محتوای این نامه‌ها، آکنده از انواع تهمت‌ها، ناسزاها و تهدیدها بود.

5. سال ۱۳۵۴

آیت‌الله مدنی به‌‌ رغم مخالفت‌های ساواک، رسالت خویش را در خرم آباد تداوم بخشید، نه تنها از مسئولیت سنگین اداره حوزه علمیه خرم آباد و هدایت و بیداری مردم شانه خالی نکرد، بلکه روز به روز فعالیت‌ها و مبارزات خود را گسترده‌تر و علنی‌تر کرد و نقش تاریخی خود را به عنوان یک عالم آگاه و فقیه مجاهد به خوبی ایفا نمود. در این مقطع زمانی، آیت‌الله مدنی، لبه تیز حملات خود را متوجه دولت و شاه کرد.

خرداد 1354 ضمن سخنرانی و مخالفت با حزب رستاخیز، مردم را به جنبش و قیام دعوت کرد و در تیرماه به مناسبت گرامیداشت دوازدهمین سالگرد قیام ۱۵ خرداد، مردم را به جهاد تشویق نمود. بعد از حادثه مدرسه فیضیه در سال 1354 و حمله ددمنشانة مأموران رژیم به مدرسة فیضیه و دارالشفاء و ضرب و شتم طلاب، آیت‌الله مدنی، در سخنرانی‌های خود، مردم را از حوادث قم با خبر ساخت و به عنوان همبستگی با علمای قم، از رفتن به نماز جماعت خودداری کرد و به روحانیت منطقه پیام داد که از رفتن به مساجد خودداری کنند.

در همین شرایط، ثابتی رئیس ساواک به کلیه مراکز ساواک دستور داد تا نمایندگان رسمی امام خمینی را شناسایی و بازداشت و در محل از آنان تحقیق کنند که از چه اشخاصی پول می‌گیرند و وجوه دریافتی را به چه نحوی مصرف می‌کنند یا به نجف ارسال می‌دارند؟ به دنبال این دستور ساواک خرم آباد، در روزهای مختلف اطلاعات درخواستی در مورد آیت‌الله مدنی را به مرکز گزارش داد.

عید فطر سال 1354 فرا رسید و جمعیت زیادی برای ادای نماز  در مسجد شاه آباد خرم آباد حاضر شدند. در این مجلس، یک میلیون تومان جهت تجدید بنای مسجد سلطان پول جمع‌آوری شد. همچنین بعد از نماز آیت‌الله مدنی برای طول عمر امام خمینی دعا کرد و مورد استقبال مردم قرار گرفت. جریان عید فطر، خطر را برای دستگاه جدی نمود و ایادی ساواک را به وحشت انداخت. آنان پی بردند که موقعیت آیت‌الله مدنی خدشه‌ناپذیر شده و اقدامات قبلی، نتیجه ‌بخش نبوده است. بدین رو، جریان را طی تلگرافی به ساواک مرکز گزارش کردند و در نتیجه دستور به تبعید سه ساله او به نورآباد ممسنی داده شد.

دستگیری و تبعید

بعد از صدور حکم تبعید، آیت‌الله مدنی طی عملیاتی، دستگیر و تبعید شد. بعد از تبعید وی، جو پلیسی در شهر حاکم گشت و مراقبت وسیع و همه جانبه‌ای به انجام رسید و افراد ساواک در مراکز مختلف شهر برای جمع آوری اطلاعات و زیر نظر گرفتن اقدامات مردم بسیج شدند. نیروهای شهربانی نسبت به عملکرد طرفداران آیت‌الله مدنی حساس شده، مدرسه علمیه و بعضی از مساجد  را زیرنظر می‌گیرند تا از پخش هرگونه اعلامیه، نوشتن شعار و اقدامات گروهی جلوگیری شود. در عین حال یک گروهان پیاده مجهز را تحت امر شهربانی قرار می‌دهند. تدابیری اتخاذ شد که در صورت انجام فعالیت و اقدامی از سوی طرفدارن آیت‌الله مدنی، آنان دستگیر و بازداشت شوند. رئیس کل ادارة سوم جریان تبعید آیت الله مدنی به نورآباد را به فوریت به اطلاع ساواک شیراز رسانده، دستور مراقبت از وی و آگاهی از هرگونه تماس و مراودة او با دیگران را صادر می کند و نیز رئیس ساواک خرم آباد، طی نامه‌ای به فرمانده ناحیه ژاندارمری لرستان، وی را از موضوع آگاه کرده، درخواست می‌کند که برای پیشگیری از هرگونه تشنج و تحریک احتمالی، تدابیر لازم اتخاذ شود.

با وجود چنین اقداماتی از سوی رژیم پهلوی، مردم که توسط همسر آیت‌الله مدنی از موضوع دستگیری وی مطلع شده بودند، در کوچه و بازار به بحث پیرامون رخداد مذکور می‌پرداختند. عده‌ای از روحانیان شهر، به نشانه اعتراض، نماز جماعت خود را تعطیل کردند. برخی از طرفداران آیت‌الله مدنی، در وقت غروب، در مسجد شاه‌آباد حاضر شده، بعضی از چراغ‌ها را به علامت غم و عزا خاموش نمودند. چند روز بعد از تبعید آیت‌الله مدنی هم، به‌رغم مراقبت شدید ساواک، اقشار مختلف مردم انقلابی خرم آباد به ملاقات او می‌روند و به این وسیله ارتباط خود را با آیت‌الله مدنی حفظ می‌کنند. ثابتی طی نامه‌ای به ساواک شیراز دستور می‌دهد از ملاقات مردم با آیت‌الله مدنی جلوگیری شود. همچنین به ایادی رژیم در خرم آباد ابلاغ می‌شود که نسبت به افرادی که کمک مالی به خانواده آیت‌الله مدنی و دیگر طرفداران وی می‌کنند، تضییقاتی ایجاد کرده، به آن‌ها اطلاع دهند که اگر به تحرکات خود ادامه دهند، تصمیمات شدیدتری علیه آنان اتخاذ خواهد شد. 

به دنبال تعطیلی نماز جماعت توسط عده‌ای از روحانیان خرم آباد، از مرکز به ساواک خرم آباد دستور می‌رسد که اگر افراد مورد نظر مبادرت به تحرکات دیگری کردند، تبعید شوند. بعد از صدور و اجرای حکم تبعید آیت‌الله مدنی - برای ظاهرسازی - به وی ابلاغ می‌کنند که می‌تواند به  حکم کمیسیون اعتراض کند که پیرو آن وی نسبت به حکم تبعید اعتراض می‌کند و دادگاه رژیم در 29 / 9 / 1354 تشکیل جلسه داده حکم تبعید کمیسیون حفظ امنیت را به اتهام واهی اخلال در امنیت تأیید می‌کند.

آیت‌الله مدنی در تبعید نیز مبارزات خود را ادامه داد و با حفظ ارتباط با نیروهای انقلابی خرم‌آباد، آنان را به ادامه مبارزه فرا ‌خواند. وی در دیدارهای مختلف به کسانی که از خرم‌آباد برای ملاقات با ایشان می‌آمدند، توصیه می‌کرد که: مساجد و حوزة علمیه را حفظ و مجتهد تربیت کنید. اسلحه شما تبلیغ است و در مقابل ظلم و ستمگر، تبلیغ، از بمب اتم هم مؤثرتر است.

اواخر سال 1354، آیت‌الله مدنی از کشور ممنوع‌الخروج شد. ثابتی، طی نامه‌ای، اسامی 61 نفر از روحانیان ممنوع‌الخروج را که یکی از آنان آیت‌الله مدنی بود، اعلام کرد. آیت‌الله مدنی نیز  نورآباد را به پایگاه مبارزه علیه رژیم تبدیل کرد؛ به نحوی که مردم نقاط مختلف از جمله، شیراز، کازرون و شهرهای دیگر استان فارس و لرستان ـ از نقاط دور و نزدیک ـ به حضور او می‌رسیدند و پیام انقلاب و مبارزه را دریافت می‌کردند. ساواک از موقعیت جدید آیت‌الله مدنی در نورآباد به هراس افتاد و دستور داد در محل تبعید نیز از ملاقات مردم با وی ممانعت به عمل آید؛ اما از این تصمیم هم طرفی نبستند. به این سبب در پایان سال دوم تبعید یعنی بهار سال 1356 دستوری بدین مضمون به ریاست ساواک لرستان می‌رسد که باتوجه به اقدامات اخیر آیت‌الله مدنی در زمینه تشویق مردم به جمع‌آوری وجوه جهت تأسیس بانک اسلامی و همچنین ناراحتی‌هایی که در اثر راهنمایی‌های او برای خانواده‌های بهایی فراهم شده، محل اقامت اجباری او به گنبدکاووس تغییر داده شود. پیرو این دستور در تاریخ 17 / 5 / 1356 او را تحت‌الحفظ به گنبدکاووس اعزام می‌کنند. 

سال 1356؛ گنبد کاووس

به محض ورود آیت‌الله مدنی به گنبدکاووس؛ نامه‌ای از ریاست ساواک استان مازندران به ساواک گنبدکاووس ارسال می‌شود که در آن، ضمن معرفی آیت‌الله مدنی به عنوان یکی از روحانیان افراطی دستور می‌دهد که از وی دقیق مراقبت شود. آیت‌الله مدنی از بدو ورود به این شهرستان، روحانیان منطقه را تحت‌تأثیر قرار داده، مدرسه علمیه «منظریه» و «مسجد جامع» این شهر را پایگاه مبارزاتی خود قرار می‌دهد. چندی بعد که رژیم در گنبدکاووس نیز از حضور آیت‌الله مدنی احساس خطر کرده بود، ادامه حضور و تبعید وی در این شهر را با توجه به مرزی بودن منطقه به هیچ‌وجه به مصلحت ندانسته، از ساواک مرکز درخواست می‌کند نسبت به تغییر محل تبعید وی اقدام لازم را به عمل آورند. به دنبال آن تصمیم گرفته می‌شود که او را از گنبدکاووس به بندر کنگان منتقل کنند.  

سال 1357؛ بندرکنگان

مدت اقامت آیت‌الله مدنی در بندر کنگان، سه هفته بیشتر طول نکشید. در این بندر، روزها در مدرسه علمیه به تدریس و تفسیر قرآن مشغول بود و ظهرها در مسجد جامع و شب‌ها در مسجد «کوزه‌گری» این شهر نماز جماعت اقامه می‌کرد. در این مدت کوتاه، عده‌ای از اهالی شیراز و کازرون به دیدن وی آمدند و اهالی منطقه «دیّر» نیز از ایشان دعوت کردند و با عشق و علاقه و اصرار، او را به شهر خود بردند. هنگام ورود آیت‌الله مدنی به دیّر، استقبال گرمی از او شد. مردم، مغازه‌ها را تعطیل و در مدرسه علمیه این شهر اجتماع کردند و با ورود وی به آن مجلس با شکوه، اشعاری در مدح امام خمینی خواندند. نظر به اینکه بندر کنگان جزء مناطق تبعید محسوب می‌شود و با توجه به بیماری آیت‌الله مدنی که احتمالاً سل بوده است، مجدداً کمیسیون امنیت اجتماعی خرم‌آباد تشکیل جلسه داده و محل تبعید وی از تاریخ 3 / 5 / 1357 به شهرستان مهاباد تغییر پیدا کرد.  

تابستان 1357؛ مهاباد

 

 بعد از تغییر محل تبعید آیت‌الله مدنی به مهاباد، او را به همراه مأمور بدرقه ژاندارمری بوشهر و از طریق خرم‌آباد، بروجرد، همدان، کرمانشاه و سنندج به مهاباد اعزام کردند. آیت‌الله مدنی در بین راه با اخلاق حسنه خود با مأمور همراه، اعتماد وی را جلب کرد و پس از ترک خدمت مأمور، به خرم آباد رفت و با روحانیان منطقه ارتباط برقرار کرد.

در ادامه راه، ساواک متوجه شد که مردم مذهبی و انقلابی تصمیم گرفته‌اند در شهرهای بین راه - از جمله خرم‌آباد و همدان - از شهید مدنی تجلیل کنند و احتمالاً تظاهراتی به راه بیندازند؛ خصوصاً در شهر همدان که ورود آیت‌الله مدنی با تشییع پیکر آخوند ملاعلی معصومی همدانی همزمان شده بود. به همین دلیل سریعاً مسیر حرکت را تغییر داده و او را از طریق پل دختر و کرمانشاه و سنندج به مهاباد انتقال دادند.

آیت‌الله مدنی از بدو ورود به این منطقه که تا مهر 1357 ادامه داشت، پایگاه جدیدی برای مبارزات خود پی‌ریزی کرد و این بار با شعار وحدت برادران اهل سنت و تشیع، آنان را بیدار کرده، به قیام در صفی واحد فرا خواند. مبارزات و افشاگریهای آیت‌الله مدنی در مهاباد، بار دیگر ساواک را به چاره‌اندیشی واداشت. ثابتی به ساواک خرم آباد دستور داد که برای گذراندن بقیه مدت تبعید، آیت‌الله مدنی را به تهران ببرند. ساواک خرم‌آباد، بلافاصله کمیسیون اجتماعی تشکیل داد و طبق دستور ثابتی، رأی صادر کرد، اما قبل از اجرای فرمان، (کمتر از دو هفته از مدت تبعید ایشان باقی مانده بود) آیت‌الله مدنی شبانه مهاباد را به قصد قم ترک کرد.

سرانجام آیت‌الله مدنی در پایان مدت تبعید، به درخواست علمای مبارز تبریز به این شهر عزیمت کرد تا همپای ملت ایران، مبارزة بی‌امان خود را علیه رژیم پهلوی پی بگیرد.

پاییز ۱۳۵۷؛ تبریز

وقتی ساواک تبریز از عزیمت آیت‌الله مدنی به این شهر مطلع شد، به سرعت موضوع را به ساواک تهران گزارش و اعلام خطر کرد. ساواک در تحلیل خود افزود که آمدن وی به تبریز، به هیچ‌وجه به مصلحت نبوده و موجب تحریکات محلی خواهد شد. ولی آیت‌الله مدنی قبل از آنکه ساواک بتواند اقدامی کند، وارد تبریز شد و در کنار اولین شهید محراب آیت‌الله قاضی طباطبائی و روحانیان مبارز تبریز، مبارزات خود را علیه رژیم ادامه داد. او سفری نیز به آذر شهر کرد و در مجلس ترحیم شهدای روز نهم آبان آذرشهر حضور یافت. این در حالی بود که فعالیت‌های انقلابی شهید مدنی روز به روز علنی‌تر می‌شد. از ساواک مرکز به تبریز تلگراف شده بود که چنانچه نامبرده در تبریز بماند باید به محض انجام اولین تحریک دستگیر شود. ساواک وجود او را در تبریز تحمل نکرد و پس از سخنرانی آتشین و تند آیت‌الله مدنی علیه رژیم شاه، شبانه وی را دستگیر و از تبریز تبعید کرد.

بازگشت به همدان

آیت‌الله مدنی در 1 / 10 / 1357 در میان استقبال باشکوه مردم وارد همدان ‌شد و با دعوت روحانیان و مردم همدان برای جانشینی مرحوم آخوند ملاعلی معصومی همدانی و به منظور رهبری مبارزات مردم همدان و منسجم کردن فعالیت روحانیان متعهد، به این منطقه عزیمت کرد. نظر به سابقه درخشان آیت‌الله مدنی از سال 1341 تا سال 1350 در همدان و با توجه به اوج‌گیری مبارزات حق‌طلبانه مردم ایران، هجرت آیت‌الله مدنی به این شهر، از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار بود، چنان ‌که طبقات مختلف مردم از ساعت‌ها قبل در مقابل مسجد جامع اجتماع و سپس جهت استقبال از آیت‌الله مدنی به طرف دروازه ملایر حرکت کردند.

آیت‌الله مدنی از همان ساعات آغاز ورود به همدان، هدایت مبارزات مردمی را به عهده گرفت و با اقشار گوناگون جامعه ارتباط برقرار کرد. نقش ایشان در هدایت و جهت‌دهی به مبارزات مردم همدان به حدی بود که وقتی در جریان 22 بهمن، لشکر 81 زرهی کرمانشاه برای سرکوب مردم به سمت تهران حرکت کرد، به دستور آیت‌الله مدنی، مردم همدان برای سد کردن حرکت تانک‌ها، با دست خالی و کفن‌پوشان به مقابله با تانک‌ها برخاستند و خود آیت‌الله نیز پیشاپیش همه تظاهرکنندگان به راه افتاد و موفق شدند تانک‌ها را متوقف کنند.

انقلاب اسلامی

پس از به ثمر رسیدن قیام خونین ملت ایران به رهبری امام خمینی، آیت‌الله مدنی که در صف مبارزه با ایادی استکبار و عناصر سرسپرده آنان قرار داشت در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی، از طرف مردم همدان به نمایندگی انتخاب ‌شد و سپس در کوران مشکلات و آشفتگی اوضاع همدان، از سوی امام با اختیارات تامه به امامت جمعه منصوب و روانه این شهر ‌شد.

اندکی پس از پیروزی انقلاب اسلامی عناصر فرصت‌طلب، ملی‌گرا و منافقین کمر به نابودی و انحراف انقلاب بسته بودند و هر روز با ایجاد توطئه‌ای، قلب امت اسلام و امام عزیز را به درد می‌آوردند. آیت‌الله مدنی در مبارزه با آنان و افشای ماهیت لیبرال‌ها و منافقین تلاشی مضاعف داشت. اعلامیه مشترک آیت‌الله مدنی و دیگر یاران امام (شهید صدوقی، شهید اشرفی اصفهانی، شهید دستغیب و آیت‌الله طاهری امام جمعه اصفهان) و موضع صریح و قاطع آنان در برابر این حرکت خزنده نقش بسزایی در افشای این جریان مرموز و فریبنده و خطرناک داشت.

همراه با آیت‌الله قاضی طباطبائی

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تبریز دستخوش جریان مهم و حساسی شده بود و دشمنان انقلاب با شعله‌ور کردن آتش تفرقه و اختلاف و آشفته کردن اوضاع عمومی شهر ـ به ویژه کمیته‌های انقلاب که اکثر آن‌ها در دست ضد انقلابیون حزب خلق مسلمان بود  امید داشتند که به اهداف شوم خود برسند،[8] یاران انقلاب تصمیم گرفتند با آوردن آیت‌الله مدنی به تبریز، موقعیت جناح انقلاب و خط امام را تقویت کنند. آنان این پیشنهاد را به محضر امام تقدیم کردند و امام خمینی طی حکمی آیت‌الله مدنی را روانه تبریز کرد. آیت‌الله مدنی، در سر و سامان دادن به اوضاع سیاسی و اجتماعی تبریز تلاش مخلصانه‌ای کرد و آنگاه برای ادامه خدمت به شهر همدان بازگشت؛ هنوز چند روزی از مراجعت وی نگذشته بود که حادثه دلخراش و غمبار شهادت اولین شهید محراب آیت‌الله سیدمحمدعلی قاضی طباطبائی به دست دشمنان انقلاب و مزدوران امریکا، اوضاع شهر تبریز را دگرگون ساخت. در این هنگام بار دیگر امام خمینی طی حکم دیگری، آیت‌الله مدنی را به نمایندگی خود و امامت جمعه شهر تبریز منصوب کرد.

فتنه حزب خلق مسلمان

آیت‌الله مدنی پس از منصوب شدن به سمت امامت جمعه شهر تبریز، ‌با معضل بزرگ «حزب خلق مسلمان» که جریان‌های مختلف تحت پوشش آن به مبارزه با انقلاب پرداخته بودند، مواجه شد. این ایام از سخت‌ترین روزهای آیت‌الله مدنی به شمار می‌رفت. در جریان این غائله خطرناک، آیت‌الله مدنی از جانب همین گروه ضد انقلاب بارها مورد تهدید قرار گرفت. آن‌ها جایگاه نماز جمعه را به آتش کشیدند و از برگزاری نماز جلوگیری کردند، لکن خود آیت‌الله مدنی در روز جمعه کفن پوشید و پیشاپیش جمعیت حرکت کرد و گفت: «تا من زنده‌ام و در این شهر نماینده امام هستم نماز جمعه را برگزار می‌کنم.»[9] و بدین سان با استقامت و حضور اقشار مردم در صحنه، توطئه امریکا و ایادی‌اش در آذربایجان خنثی شد.

شهید مدنی وجبهه‌های نبرد

شهید مدنی در تقویت روحیه رزمندگان اسلام نقش بسزایی داشت و با شرکت خود در جبهه نبرد و حضور در کنار سپاهیان اسلام و شرکت در مجالس دعا و نیایش آنان، مشوق رزمندگان اسلام بود تا جنگ مقدس خود را با استکبار جهانی تا پیروزی نهایی ادامه دهند. گاهی نیز بر دست آن برادر ارتشی که هواپیمای متجاوز دشمن را با ضد هوایی در فضای تبریز سرنگون ساخته بود، به‌عنوان نماینده امام بوسه می‌زد و کمال تواضع خود را در مقابل مجاهدان فی‌ سبیل‌الله نشان می‌داد.

 

 خط سرخ شهادت

آیت‌الله مدنی که همواره در صف مقدم مبارزه بود، قبل از انقلاب در برابر رژیم ستم‌شاهی و پس از پیروزی در مقابل مزدوران و جاسوسان امریکا چون سدی محکم ایستاد، در بیستم شهریور 1360 در نماز جمعه به شهادت رسید. نحوۀ شهادت ایشان بدین صورت بود که: در ساعت 13:45 پس از اتمام مراسم نماز جمعه عده‌ای از مأمورین شهربانی که عازم جبهه‌های جنگ بودند از او خواستند به طور انفرادی دو رکعت نماز اقامه کند که منافقی کوردل بازوی آیت‌الله مدنی را گرفت و نماز او را قطع کرد. در این موقع اطرافیان به طرف مهاجم روی آوردند ولی قبل از رسیدن آن‌ها وی ضامن نارنجکی را که در لباسش مخفی کرده بود کشید و نارنجک منفجر شد و آیت‌الله مدنی به لقای حق پیوست. 21 شهریور پیکر آن بزرگوار باشکوه هر چه تمامتر در میان اندوه فراوان مردم در تبریز و قم تشییع گردید و در قم در کنار حرم مطهر حضرت معصومه(س) به خاک سپرده شد. 

سیره عملی و منش انقلابی

وقتی از قیامت سخن می‌گفت، چنان می‌گریست که گویی تمام عظمت قیامت را می‌بیند. هنگامی که به نماز می‌ایستاد، سراپا مجذوب جمال حق می‌شد و عاشقانه با محبوب سخن می‌گفت. داشتن قدرت جذب بسیار و محبوبیت در میان عامه مردم و خواص علما، از ویژگی‌های وی بود. او با طلاب و جوانان چون پدری دلسوز رفتار می‌کرد و همواره محرم اسرار و راز مردم، سنگ صبور جوانان، و مربی و معلم اخلاق نظری و عملی برای فضلا بود. در جهت علمی نیز عالمی کم‌نظیر بود و از استادان برجسته حوزه علمیه نجف اشرف به شمار می‌رفت. با این حال در برابر ولایت امام چون مریدی مطیع بود. او امام را اسلام مجسم و ولایت فقیه را با تمام وجودش پذیرفته بود.

آیت‌الله مدنی، انسانی وارسته و زاهدی بود که هرگز در موقعیت‌ها و مقامات، ساده‌زیستی و زهد را فراموش نکرد. زندگی بدون تکلف و تشریفات از ویژگی‌های بارز آن عالم ربانی بود و با زندگی اشرافی علناً و عملاً مبارزه می‌کرد. صرفه‌جویی را در همه ابعاد زندگی خود جاری ساخته بود و در این جهت به مردم اطراف خود توجه خاصی داشت.

تجسم اخلاق و چهره برجسته عرفان و حکمت عملی بود. زبان و عملش، تجلی اخلاق و عمق ایمان و ژرفای نگرش او به معارف اسلامی بود. آیت‌الله مدنی بیش از هر چیز به طهارت نفس و تقوا اهمیت می‌داد و حتی پیروزی بر دشمنان و طاغوت را زمانی مفید و مؤثر می‌دانست که همراه با تقوا و اصلاح نفس باشد. آن چنان جاذبه‌ای داشت که وقتی کسی به او می‌رسید، خیال می‌کرد که با پدر یا محرم اسرارش رو به رو شده و آن چنان دافعه‌ای داشت که وقتی دشمن او را از دور می‌دید، بر خود می‌لرزید.

همچنین شهید مدنی، یکی از برجسته‌ترین چهره‌های سیاسی انقلاب اسلامی بود که از ابتدای نهضت امام حضور فعال داشت و برخوردی آشتی‌ناپذیر با دشمنان اسلام و انقلاب می‌کرد. آیت‌الله مدنی همواره در خطبه‌ها، مصاحبه‌ها و سخنرانی‌هایش، به مسائل مهم مملکت توجه خاصی داشت.

فردوس برین گوارایش باد.

پاورقی‌ها:

[1] شهید مدنی، جلوه اخلاص، ص 8 و 63 به نقل از خاطرات آقای بروجردی داماد ایشان.

[2] همان.

[3] روزنامه جمهوری اسلامی، 8 / 6 / 1366، ویژه نامه آیت‌الله مدنی، عروه‌الوثفی، شماره ۸۲.

[4] مجله سروش، 4 / 7 / 1360، شماره 114.

[5] مصاحبه با آقای بهاءالدینی، داماد شهید مدنی در تاریخ 27 / 6 / 1361.

[6] همان.

[7] همان.

[8] رجوع شود به اسناد لانه جاسوسی پیرامون حزب خلق مسلمان و ارتباط با جاسوسان آمریکا.

[9] پیام انقلاب، شماره 92، 12 / 6 / 1362.