روایتی از 15 خرداد 1342


2198 بازدید

از واپسین سالهای دهه 1330ش که رژیم پهلوی آشکارا دچار بحرانهای عدیده سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شد به ویژه حامیان آمریکایی آن درصدد برآمدند با انجام برخی اقدامات به اصطلاح اصلاحی مشکلات سیاسی ـ اقتصادی و اجتماعی پیش روی رژیم را از میان بردارند و عمر رژیم را در برابر خطرات بالقوه و بالفعلی که آن را تهدید می‌کرد طولانی‌تر سازند. با این احوال و به رغم انجام برخی اقدامات اولیه و مقدماتی عمدتاً به خاطر مخالفتهای حضرت آیت‌الله العظمی بروجردی مرجع علی‌الاطلاق شیعیان پیشبرد این طرحها تا هنگام درگذشت ایشان در آغاز دهه 1340ش به تعویق افتاد. با فقدان ایشان رژیم پهلوی و حامیان آمریکایی آن احساس کردند شرایط لازم برای پیاده کردن طرحهای اصلاحی موردنظر (که به زودی به انقلاب سفید موسوم گردید) به وجود آمده است. با آغاز نخست‌وزیری علی امینی در اردیبهشت 1340 اولین گامها برای پیاده کردن طرحهای اصلاحی مذکور برداشته شد اما به دلایل عدیده فقط پس از پایان دوران نخست‌وزیری امینی و آغاز زمامداری اسدالله علم در تیر ماه 1341 بود که رژیم پهلوی درصدد برآمد طرحهای اصلاحی دیکته شده آمریکاییها را تحت عنوان «انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و ملت» در کشور پیاده کند. در واقع شاه و حامیان خارجی او بر این تصور بودند که در آن برهه، شرایط داخلی کشور برای این اقدامات به اصطلاح اصلاحی آماده است. اما این تصور سخت غلط می‌نمود و اقشار گسترده‌ای از مردم کشور که از سوی علما و روحانیون رهبری و هدایت می‌شدند، به زودی در برابر طرحهای اصلاحی حکومت ایستادگی کردند. در این میان به ویژه حضرت آیت‌الله امام خمینی در صدر مخالفان طرحهای در دست اقدام شاه، آمریکا و اسدالله علم نخست‌وزیر وقت قرار گرفت. بدین ترتیب حداقل از مهر ماه 1341 روندی شکل گرفت که نهایتاً در جریان قیام 15 خرداد 1342 به اوج خود رسید و به نقطه عطفی عظیم در مبارزات ملت ایران در برابر رژیم پهلوی و حامیان خارجی آن تبدیل شد.

 

بحران از هنگامی بروز کرد که روزنامه کیهان در تاریخ 16 مهر ماه 1341 اطلاع داد: «طبق لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی که در دولت به تصویب رسیده و امروز منتشر شده به زنان حق رأی داده می‌شود»1 اما این پایان ماجرا نبود و جزئیات بیشتر و در عین حال تحریک‌کننده‌تر دیگری نیز در تصویب‌نامه جدید هیأت دولت منظور شده بود. اولاً قید اسلام از شرایط انتخاب‌کنندگان و انتخاب‌شوندگان برداشته شده بود و ثانیاً در مراسم تحلیف و قسم خوردن به جای قرآن مجید «کتاب آسمانی» قید شده بود. ثالثاً قید ذکوریت از شرایط مذکور حذف شده و به جای آن واژه «با سواد» نوشته شده بود. در واقع تصویب‌نامه فوق یک نوع اصلاح و یا به عبارت دیگر تعرض در قانون انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی صدر مشروطیت بود.2 تصویب‌نامه‌ فوق که به هر حال تعرض آشکاری به قانون اساسی مشروطیت بود نگرانی شدیدی را در میان روحانیون به دنبال آورد و این آغاز تعارض جدی روحانیت با دولت اسدالله علم بود. علمای بزرگ قم نظیر آیت‌الله خمینی و آیت‌الله گلپایگانی مدت کوتاهی پس از انتشار خبر فوق تشکیل جلسه دادند و در مقام چاره‌جویی برآمدند.

 

امام خمینی طی سخنانی هدف اصلی اصلاحات انقلاب سفید را «الغاء اسلام و الغاء قرآن» ارزیابی کردو طی نامه‌ای خطاب به شاه نسبت به عواقب سوء این اقدامات دولت و حکومت هشدار داد.و در حالی که برخی از علمای دیگر نیز طی مراسلاتی به شاه مخالفت خود را با این اصلاحات اعلام کردند، وی این اقدامات اصلاحی را موضوعی معمولی دانست و مدعی شد که «در حفظ شعائر دینی کوشا» است.5 به دنبال آن علما و روحانیون 6 و به ویژه امام خمینی طی نامه‌ای شدیداللحن اسدالله علم را مورد خطاب قرار داده اقدامات اصلاحی دولت را در شرایط تعطیلی مجلسین شورای ملی و سنا برخلاف قانون اساسی مشروطیت ارزیابی نموده هشدار داد که علمای اسلام در برابر اقدامات ضد اسلامی او ساکت نخواهند نشست.7 در همان حال روحانیون تهران و برخی دیگر از گروههای اجتماعی، اصناف، جمعیتها، بازرگانان و غیره نیز طی مراسلاتی مخالفت خود را با اقدامات به اصطلاح اصلاحی حکومت اعلام کرده خواستار توقف آن شدند.8 و در حالی که حکومت و دولت جهت مواجهه احتمالی با اعتراضات گسترده مردمی تدابیر امنیتی شدیدی در تهران و قم و برخی شهرهای بزرگ دیگر به مورد اجرا گذاشته بود، امام خمینی طی نامه‌ای دیگر خطاب به شاه نسبت به عواقب سوء اقدامات ضد اسلامی دولت اسدالله علم سخت هشدار داد و تهدید کرد که هرگاه حکومت نخواهد از اجرای طرحهای خود دست بردارد «ناگزیرم در نامه سرگشاده به اعلیحضرت مطالب دیگری را تذکر دهم.»9 ایشان طی نامه‌ای دیگر خطاب به اسدالله علم نخست‌وزیر بار دیگر اصلاحات موسوم به انقلاب سفید را مغایر با قوانین و مقررات اسلامی و دینی و نیز ناقض اصول قانون اساسی مشروطیت ارزیابی کرد و تهدید نمود که هرگاه حکومت بر اجرای این طرحها اصرار ورزد با مخالفت شدید روحانیت و علمای اسلام روبه رو خواهد شد.10

 

همزمان با گسترش اعتراضات،11 اسدالله علم تلاش ناموفقی انجام داد تا اقدامات اصلاحی دولت خود را در چارچوب قوانین اسلام و قانون اساسی توجیه کند.12 اما این طرح علم از سوی امام خمینی فاقد ارزش قانونی تلقی شد13 و به دنبال آن روند مخالفت عمومی گسترش روزافزونی یافت و در حالی که توجیهات علم از سوی علما و روحانیون نادیده گرفته شده بود،14 مجبور شد در 5 آذر 1341 اعلام کند لایحه مربوط به انجمنهای ایالتی و ولایتی «قابل اجرا نخواهد بود»15 و تحت فشارهای فزاینده مردمی16 چند روز بعد اعلام کرد که مصوبه مذکور ملغی شده است.17 گو اینکه این عقب‌نشینی دولت موجبات رضایت خاطر علما و مردم را فراهم آورد18 و امام خمینی اظهار امیدواری کرد موضوع خاتمه یابد.19 اما این عقب‌نشینی دولت و حکومت دوامی طولانی نیافت و در شرایط پشتیبانی آمریکا از رژیم پهلوی علم اعلام کرد اصلاحات انقلاب سفید را به رفراندوم خواهد گذاشت. به دنبال آن امام خمینی طی بیاناتی مفصل و مبسوط که از استدلال و منطقی قوی نیز برخوردار بود به دلایل عدیده اسلامی و قانونی برگزاری رفراندوم را فاقد ارزش و اعتبار دانست و به شاه و علم هشدار داد که علمای اسلام در برابر این اقدام حکومت واکنش سخت نشان خواهند داد.20 اما حکومت با برقراری تدابیر شدید امنیتی و پلیسی در قم و تهران نسبت به هرگونه مخالفت با طرحهای اصلاحی موردنظر هشدار داد و تهدید کرد که با معترضین برخورد شدید صورت خواهد گرفت. به دنبال آن امام خمینی در 3 بهمن 1341 طی سخنانی به این اقدامات حکومت چنین اعتراض کرد:

 

          ... امروز که 26 شعبان [1341/11/3] است از اوائل روز عده‌ای رجاله مأمورین دولت در شهر مقدس قم به راه افتادند و به مردم بی‌پناه قم و طلاب و روحانیون حمله کرده و اهانت نمودند و بسیاری را کتک زدند و به زندان بردند. جمعی از مأمورین و رجاله به مدرسه فیضیه مجاور حرم مطهر ریخته و تیراندازی کردند و با چوب و چماق طلاب مظلوم را کتک زدند و به بازار و خیابان قم ریخته و بعضی دکانها را غارت کردند. هیچ کس پیدا نشد که به داد مردم متدین و روحانیت برسد. این است حال ما در این ساعت که ظهر است و عاقبت امر معلوم نیست چه خواهد شد. این است معنای طرفداری دولت از دیانت و امنیت این است معنای آزادی رأی و رأی‌دهندگان... روح‌الله الموسوی الخمینی.21

 

در تهران نیز تدابیری به مراتب شدیدتر از دیگر مناطق به معرض اجرا گذاشته شد. روزهای نخست بهمن ماه 1341 مأموران و نیروهای انتظامی و غیره در مناطق حساس شهر مستقر و اعمال و رفتار افراد مختلف را زیرنظر گرفتند تا فضای سیاسی و اجتماعی شهر را برای برگزاری رفراندوم در روز ششم بهمن همان سال آماده سازند. بیشترین دلیل این سختگیریها نیز جلوگیری از مخالفت و تعارض روحانیون برجسته شهر و برانگیختن اقشار مختلف بر ضد اقدامات دولت بود. این سختگیریها تا حدی بود که حضرت امام خمینی دراین باره اظهار داشتند:

 

         ... اراذل و اوباش را تحریک می‌کنند که به علماء و روحانیون اهانت کنند. آقایان طلاب و مبلغین را مانع می‌شوند که برای تبلیغ اسلام در نواحی ایران بروند و تبلیغ احکام کنند. با ما معامله بردگان قرون وسطی می‌کنند. به خدای متعال من این زندگی را نمی‌خواهم... کاش مأمورین بیایند و مرا بگیرند تا تکلیف نداشته باشم. فقط جرم علمای اسلام و سایر مسلمین آنست که دفاع از قرآن و ناموس اسلام و استقلال مملکت می‌نمایند و با استعمار مخالفت دارند. اینست حال ما تا آقای علم و ارسنجانی چه بگویند.  روح‌الله الموسوی الخمینی22

 

با این احوال در 6 بهمن 1341 اصلاحات موسوم به انقلاب سفید به آراء عمومی گذاشته شد23 و به دنبال آن دولت آمریکا و سفارت بریتانیا در تهران رضایت خاطر خود را از برگزاری رفراندوم اعلام کردند.24

 

امام خمینی طی بیاناتی تند و شدیداللحن برگزاری رفراندوم را در حکم تجاوز به «احکام مقدسه اسلام» ارزیابی کرد و آن را «خلاف شرع و قانون اساسی» دانست و تهدید کرد که در برابر این اقدامات خلاف قاعده حکومت خواهد ایستاد25 و از مردم و علمای اسلام نیز تقاضا کرد در برابر این اقدامات حکومت مقاومت کنند و مانع از اجرای آن شوند.26 در همان حال اسدالله علم نخست‌وزیر ضمن تجدید ساختار دولت خود27 تهدید کرد ک مخالفتها و اعتراضات احتمالی را به شدت سرکوب خواهد کرد28 و در مواردی به مقابله با مخالفان پرداخت.29 اما امام خمینی طی بیاناتی (در 1/12/1341) ضمن هشدار به دولت و حکومت از اقشار مختلف مردم خواست در برابر خواسته‌ها و اقدامات زورگویانه حکومت بایستند و از این سرنیزه‌های زنگ‌زده نترسند و تصریح نمود که حکومت قادر نخواهد بود روحانیت را به سکوت وادارد.30

 

 حضرت آیت‌الله امام خمینی از این هم فراتر رفت و در 23 اسفند 1341، در حالی که فقط 7 روز تا سال جدید باقی بود، طی پیامی خطاب به علمای روحانی از عید نوروز سال جدید به عنوان عزای عمومی تعبیر کرد و از آنان خواست تا در این باره از وی پیروی کرده و مردم را به مخالفت با دولت فراخوانند: «... خدمت ذی شرافت حضرات علماء اعلام حجج اسلام دامت برکاتهم... چنانچه اطلاع دارید دستگاه حاکمه می‌خواهد با تمام کوشش به هدم احکام ضروریه اسلام قیام و به دنبال آن مطالبی است که اسلام را به خطر می‌اندازد. لذا اینجانب عید نوروز را به عنوان عزا و تسلیت به امام عصر عجل‌الله تعالی فرجه، جلوس می‌کنم و به مردم اعلام خطر می‌نمایم. مقتضی است حضرات آقایان نیز همین رویه را اتخاذ فرمایند تا ملت مسلمان از مصیبتهای وارده بر اسلام و مسلمین اطلاع حاصل نمایند...»31  

 

در واکنش به موضع‌گیری اخیر روحانیون32 اسدالله علم نخست‌وزیر بر سختگیریهای خود بر ضد روحانیون و مراکز تجمع آنان نظیر حوزه علمیه قم و سایر مناطق افزود و نیروهای نظامی و غیره در مراکز حساس کشور مستقر شدند. تدابیر امنیتی بالاخص در شهر قم که کانون اعتراض و مرکز حضور رهبران روحانی بود بیشتر نمود داشت. تا اینکه بالأخره زمان موعود فرا رسید و با حلول سال جدید روحانیون و طلاب در شهر قم بر ضد اقدامات دولت علم دست به تظاهرات زدند. نیروهای انتظامی که از قبل در این شهر مستقر بودند روز دوم فروردین ماه 1342 تظاهرات و مجالس سوگواری را در این شهر بر هم زدند. حضرت آیت‌الله امام خمینی بلافاصله پس از حمله کماندوها به مدرسه فیضیه اعلامیه شدیداللحنی بر ضد دولت علم صادر کرد و مردم را به پایداری بیشتر در مقابل دولت فراخواند. در بخشی از بیانات ایشان آمده است: «... ناراحت و نگران نشوید مضطرب نگردید. ترس و هراس را از خود دور کنید... دستگاه حاکمه با ارتکاب این جنایت خود را رسوا و مفتضح ساخت و ماهیت چنگیزی خود را به خوبی نشان داد. دستگاه جبار با دست زدن به این فاجعه شکست و نابودی خود را حتمی ساخت. ما پیروز می‌شویم. ما از خدا خواستیم که این دستگاه ماهیت خود را بروز دهد و خود را رسوا کند...».33

 

امام خمینی در پاسخ تسلیت علما و روحانیون تهران حمله نیروهای امنیتی رژیم به فیضیه را تجدید «خاطرات مغول» ارزیابی کرد.34 و طی نامه‌ای شدیداللحن اسدالله علم نخست‌وزیر را به شدت مورد سرزنش و انتقاد قرار داده کشور را فاقد «مرجع صلاحیت داری برای شکایت» دانست که حکومت جز ستمکاری و سرکوب مردم وظیفه دیگری بر عهده نمی‌شناسد و اقدام دولت در برگزاری رفراندم، حمله به فیضیه و بازار قم را فاجعه خواند.35 ایشان طی نامه‌ای خطاب به علمای یزد تصریح کرد تا عقب‌نشینی «دستگاه فاسد» حکومت از اقدامات خلاف انسانی‌اش از پای نخواهد نشست.36 در همان حال علم برای تحت فشار قرار دادن علما و روحانیون در صدد برآمد طلاب و روحانیون را به خدمت سربازی بفرستد. به دنبال آن امام خمینی طی بیاناتی خطاب به طلاب آنان را به صبر و پایداری دعوت کرد و از آنان خواست در دوران خدمت سربازی «هم از نظر روحی و هم از نظر جسمی خود را قوی» سازند.37 امام خمینی در 12 اردیبهشت 1342 به مناسبت چهلم شهدای مدرسه فیضیه چنین اظهار داشتند:

 

... چهل روز از مرگ و ضرب و جرح عزیزان ما گذشت، چهل روز است بازماندگان کشتگان فیضیه بر عزیزان خود سوگواری می‌کنند... کراراً تذکر داده‌ایم که این دولت سوء نیت داشته و با احکام اسلام مخالف است، نمونه‌های آن یکی پس از دیگری ظاهر می‌شود... از این به بعد باید در اعراض و نفوس مسلمین، یهود و نصاری و دشمنان اسلام و مسلمین دخالت کنند. منطق این دولت و بعضی اعضای آن محو احکام اسلام است، تا این دولت غاصب یاغی سرکار است، مسلمین روز خوش نخواهند دید... مناسب است ملت مسلمان در ایران و غیر ایران روز چهلم فاجعه بزرگ اسلام یادی از مصیبتهای وارده بر اسلام و حوزه‌های اسلامی بکنند و در صورتی که عمال دولت مانع نشوند مجالس سوگواری داشته باشند و بر مسببین این فجایع نفرین کنند. روح‌الله الموسوی الخمینی.38

 

ایشان طی نامه‌ای خطاب به اقشار مختلف مردم از آنان خواست علناً با دولت علم وارد مبارزه شوند و صدای اعتراض و مخالفت خود را به تمام جهان اسلام و غیره برسانند: «... دستگاه جبار برای احدی از افراد ملت آزادی قائل نیست... من به شما ای ملت مسلمان کراراً اعلام خطر کردم و می‌کنم روحانیت و اسلام در معرض خطر است. سکوت در مقابل دستگاه فاسد جبار برای ملت اسلام ننگ است. با منطق قوی اسلامی مفاسد را بیان کنید. قانون‌شکنیها را برملا کنید. اعتراض کنید. اعلامیه منتشر کنید. صدای خود را به ملل اسلامی برسانید و عالم را از اعمال غیرانسانی اینان آگاه کنید».39

 

ایشان در پیامی دیگر نیز اظهار داشتند: «... برای من جای شبهه نیست که سکوت در مقابل دستگاه جبار علاوه بر هدم اسلام و مذهب تشیع نابودی با ننگ است».40 به دنبال پیام امام خمینی به مناسبت چهلم حادثه مدرسه فیضیه روحانیون دیگر مناطق کشور نیز با صدور اعلامیه‌هایی اقدام دولت علم را محکوم کردند.41

 

در همان حال دولت و حکومت که سخت از مخالفتهای علما و روحانیون نگران شده بود بر تدابیر امنیتی خود در تهران و قم و برخی شهرهای دیگر افزودند و در حالی که ماه محرم نزدیک می‌شد به وعاظ و روحانیون هشدار می‌داد در منابر و تکایا از اظهار مسائل سیاسی و ضد حکومتی احتراز کنند. امام خمینی در آستانه محرم 1283 ق / خرداد 1342 طی بیاناتی صریح به علما و روحانیون وعاظ و اهل منبر تذکر داد در طول محرم بیش از پیش در افشای جنایات، سرکوبگریها و اقدامات خلاف قاعده و قانون و ضد اسلامی حکومت جابر پهلوی بکوشند42 و در حالی که اعتراضات و مخالفتهای علما و مردم کشور با حکومت وارد مرحله حساس‌تری شده بود شاه در 6 خرداد 1342 طی سخنانی حملات شدیدی به روحانیت کرد و با عباراتی موهن آنان را به باد انتقاد گرفت. در واکنش به این سخنان شاه امام خمینی در 13 خرداد 1342 (عصر عاشورا) خطاب به او چنین گفت:

 

آقا من به شما نصیحت می‌کنم. ای آقای شاه، ای جناب شاه، من به تو نصیحت می‌کنم. دست بردار از این کارها، آقا اغفال دارند می‌کنند تو را، من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی همه شکر بکنند... آیا روحانیت اسلام، آیا روحانیون اسلام، اینها حیوان نجس هستند؟ در نظر ملت اینها حیوان نجس هستند که تو می‌گویی؟ اگر اینها حیوان نجس هستند پس چرا این ملت دست آنها را می‌بوسد، دست حیوان نجس را می‌بوسند...؟ آقا ما حیوان نجس هستیم...؟ خدا کند که مرادت این نباشد، خدا کند که مرادت از مرتجعین سیاه مثل حیوان نجس هستند و ملت باید از آنها احتراز کند، مرادت علما نباشند و الا تکلیف ما مشکل می‌شود و تکلیف تو مشکل می‌شود، نمی‌توانی زندگی کنی، ملت نمی‌گذارد زندگی کنی، نکن این کار را، نصیحت مرا بشنو... آقا نکن اینطور، بشنو از من، بشنو از روحانیون... اینها صلاح ملت را می‌خواهند اینها صلاح مملکت را می‌خواهند. ما مرتجع هستیم؟ احکام اسلام ارتجاع است؟ آن هم ارتجاع سیاه است؟ تو انقلاب سیاه، انقلاب سفید درست کردی؟ شما انقلاب سفید به پا کردید؟ کدام انقلاب را کردی آقا؟ چرا مردم را اغفال می‌کنید؟ چرا نشر اکاذیب می‌کنید. چرا اغفال می‌کنی ملت را؟ والله اسرائیل به درد تو نمی‌خورد، قرآن به درد تو می‌خورد.43

بدین ترتیب در شرایطی که راه هر گونه مذاکره و یا گفتگوی مسالمت‌آمیز بسته شده بود، اسدالله علم دستور داد مراسم مذهبی و سوگواری را در شهرهای قم و تهران مورد تهاجم قرار دهند. طی روزهای 13 و 14 خرداد 1342 تعداد زیادی از وعاظ و روحانیون را دستگیر کردند. علی دوانی تعداد روحانیون دستگیر شده را 53 نفر اعلام می‌کند. برخی از دستگیرشدگان عبارت بودند از: مرتضی مطهری، مکارم شیرازی، حسین غفاری، محمدتقی واحدی، مصطفی طباطبایی قمی، عباسعلی اسلامی، حسین خندق‌آبادی، عزالدین زنجانی، علی‌اصغر اعتمادزاده، عبدالکریم هاشمی‌نژاد، فرج‌الله واعظی، احمد حسینی همدانی، علی موحد ساوجی، محمدحسن بکایی، عیسی اهری، اثنی عشری، سید محمد صدری،44 شیخ حسین لنکرانی و محمدتقی فلسفی.

 

به دنبال دستگیر شدن این افراد دامنه اعتراض و تظاهرات گسترش بیشتری یافت بالاخص در تهران، دانشجویان دانشگاه تهران به صف معارضان پیوسته و در مخالفت با دولت علم و رژیم پهلوی همصدا شدند. بدین ترتیب طی روز چهاردهم خرداد، که مصادف با 11 محرم 1383 ق بود، در شهر تهران تظاهرات قابل توجهی از اقشار مختلف برپا شد و شعارهایی به طرفداری از آیت الله خمینی و موضع وی در قبال دولت علم از سوی راهپیمایان سرداده شد. اسدالله علم نخست‌وزیر احساس کرد که جهت جلوگیری از گسترش تظاهرات تنها یک راه حل وجود دارد و آن هم دستگیری رهبر مخالفان است. بدین ترتیب به دستور نخست‌وزیر در شب 15 خرداد 1342 کماندوها و دیگر نیروهای انتظامی، مناطق مختلف شهر قم را محاصره کردند و در صبحگاه همان روز حضرت آیت‌الله خمینی را دستگیر و به تهران بردند و در پادگان قصر زندانی ساختند.

 

خبر دستگیری امام خمینی در مدتی اندک در سراسر شهر قم پخش شد و به دنبال آن گروههای نسبتاً عظیمی از مردم به خیابانها ریخته به دستگیری ایشان اعتراض کردند. بدین ترتیب قیام معروف 15 خرداد 1342 در شهر قم شکل گرفت. در تهران نیز بلافاصله پس از پخش خبر دستگیری حضرت آیت‌الله امام خمینی اقشار مختلف مردم به خیابانها هجوم آورده شعارهایی له ایشان و بر ضد دولت سر داده‌اند و برخی از مراکز دولتی نیز مورد تهاجم تظاهرکنندگان قرار گرفت. بدین ترتیب تهران نیز در قیام ضد رژیم با شهر قم همگام شد. در چنین شرایطی بود که علم تنها راه برخورد با بحران پیش آمده را در سرکوب قهرآمیز آن جستجو کرد. بالأخص اینکه شورش فوق به حدی گسترده شده بود که احساس می‌شد هرگاه در اسرع وقت با آن مقابله نشود، می‌تواند خطر سقوط رژیم را هم به دنبال داشته باشد.45 در واقع از همان آغاز نیز لبه تیز حملات روحانیت به رهبری حضرت آیت‌الله خمینی بیش از هر کس دیگری متوجه اسدالله علم نخست‌وزیر بود و او را مسئول اصلی اقدامات رژیم پهلوی قلمداد می‌کردند. چنانکه حضرت آیت‌الله امام خمینی سالها پس از واقعه 15 خرداد در یادآوری خاطراتش از آن دوره اظهار داشتند: «در زمان محمدرضا آن اوایل نهضت (1342) دست و پا می‌کردند که یک تفاهمی بشود یک دفعه که آمدند پیش ما که می‌خواهیم که مثلاً ملاقاتی چیزی مطرح شود. من به ایشان گفتم که [تا] علم هستش ما وارد مذاکره نمی‌شویم. شما اول علم را کنار بگذارید و بعد وارد مذاکره بشویم، ببینیم چه می‌گوییم».46

 

هر چند درباره تعداد تلفات قیام 15 خرداد اطلاع دقیقی در دست نیست، با این احوال شواهد موجود از شهادت صدها تن خبر می‌دهد.47 با تمام شدت عملی که اسدالله علم در فرونشاندن قیام 15 خرداد از خود نشان داد، عقب‌نشینی موقت روحانیون از صحنه مبارزه به مفهوم پایان ماجرا نبود. قیام 15 خرداد حکم آتش زیر خاکستری را داشت که در یک روند تدریجی حدود پانزده سال بعد شعله‌ور شد و اساس حاکمیت سلسله پهلوی را به طور اخص و رژیم شاهنشاهی را به طور اعم از ریشه بر کند.

 

حضرت آیت‌الله خمینی نیز که پس از دستگیری، در بامداد 15 خرداد تا اوایل زمامداری حسنعلی منصور در زندان به سر می‌برد، پس از آزادی از حبس بر خستگی‌ناپذیری خود در مبارزه با رژیم پهلوی تأکید کرد. از جمله طی بیاناتی در روز 21 فروردین 1343 در این باره اظهار داشتند: «... در روزنامه مورخ 12 مرداد 1342 که مرا از زندان قیطریه آوردند نوشتند که مفهومش این بود که روحانیت در سیاست مداخله نخواهد کرد... من از آن آخوندها نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح در دست بگیرم. من پاپ نیستم که فقط روزهای یکشنبه مراسمی انجام دهم و بقیه اوقات برای خودم سلطانی باشم و به امور دیگر کاری نداشته باشم، پایگاه استقلال اسلامی اینجاست، باید این مملکت را از این گرفتاری نجات داد...».48

__________________________________

 

1. روزنامه کیهان، دوشنبه 16 مهر 1341.

2. مظفر شاهدی، مردی برای تمام فصول: اسدالله علم و سلطنت محمدرضا پهلوی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1379، ص 403 ـ 404.

3. امام خمینی، صحیفه نور، جلد اول، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1361، ص 10.

4. علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، جلد سوم، بی جا، بنیاد فرهنگی امام رضا، بی تا، ص 23 ـ 34.

5. همان، جلد سوم، ص 36.

6. همان، جلد سوم، ص 38 ـ 39.

7. همان، جلد سوم، ص 40.

8. همان، جلد سوم، ص 53 ـ 54.

9. همان، جلد سوم، ص 91 ـ 92.

10. امام خمینی، جلد اول، ص 15.

11. علی دوانی، جلد سوم، ص 125 ـ 142.

12. همان، جلد سوم، ص 110.

13. همان، جلد سوم، ص 112 ـ 113.

14. فصلنامه فرهنگی ـ اجتماعی گفتگو، ش9، پاییز 1374، ص 55.

15. علی دوانی، جلد سوم، ص 120.

16. همان، جلد سوم، ص 143 ـ 145.

17. رجبعلی طاهری، خاطرات رجبعلی طاهری، چاپ اول، تهران، حوزه هنری تبلیغات اسلامی، 1375، ص 32.

18. روزنامه اطلاعات، شنبه 10 آذر 1341.

19. امام خمینی، جلد اول، ص 18.

20. همان، جلد اول، ص 23 ـ 24.

21. همان، جلد اول، ص 26.

22. همان، جلد اول، ص 25.

23. برای کسب اطلاعات بیشتر از جزئیات برنامه‌ها  و اهداف انقلاب سفید بنگرید به: محمد رضا پهلوی، انقلاب سفید، چاپ اول، تهران، کتابخانه سلطنتی، 1345.

24. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی: 1300 – 1357، چاپ اول، تهران، البرز، 1373، ص 304.

25. امام خمینی، جلد اول، ص 27 ـ 28.

26. همان، جلد اول، ص 29 ـ 32.

27. مظفر شاهدی، ص 428 ـ 429.

28. مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سند: 16ـ17ـ2ـ794ـ ع.

29. مظفر شاهدی، ص 431 ـ 433.

30. امام خمینی، پیشین، جلد اول، ص 36.

31. همان، جلد اول، ص 37.

32. علی دوانی، جلد سوم، ص 246 و ص 250 ـ 254.

33. امام خمینی، جلد اول، ص 38.

34. همان، جلد اول، ص 39.

35. همان، جلد اول، ص 40.

36. همان، جلد اول، ص 45.

37. بهرام افراسیابی، ایران و تاریخ، چاپ دوم، تهران، نشر علم، 1367، ص 382.

38. امام خمینی، پیشین، جلد اول، ص 46 ـ 48.

39. همان، جلد اول، ص 49.

40. همان، جلد اول، ص 50.

41. علی دوانی، جلد سوم، ص 257 ـ 260.

42. امام خمینی، جلد اول، ص 52 ـ 53.

43. همان، جلد اول، ص 55 ـ 56.

44. علی دوانی، جلد سوم، ص 40.

45. اسدالله علم، یادداشتهای علم، جلد اول، چاپ اول، تهران، کتابسرا، 1371، ص 48 ـ 49 و همان، جلد سوم، ص 276.

46. امام خمینی، جلد دهم، ص 165.

47. مظفر شاهدی، ص 449 ـ 450.

48. امام خمینی، ص 65.


موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران