ماجرای شادی عراقیها از پذیرش قطعنامه توسط ایران در «پایی که جا ماند»
به دنبال افزایش کمکهای همهجانبه استکبار به رژیم عراق، بهکارگیری وسیع دشمن از سلاح شیمایی و نیز سرنگونی هواپیمای مسافربری ایران از سوی آمریکا، جمهوری اسلامی ایران، در 27 تیر 1367 قطعنامه 598 سازمان ملل متحد مبنی بر خاتمه جنگ بین ایران و عراق را پذیرفت.
این اعلام پذیرش، گذشته از بازخوردهای سیاسی داخلی و بینالمللی، در بین رزمندگان و نیز اسرای در بند رژیم عراق، با عکسالعملهایی مواجه شد. در آستانه سالگرد پذیرش قطعنامه 598، بخشی از این عکسالعمل را که در کتاب «پایی که جا ماند» روایت شده است، مرور میکنیم:
«... دوشنبه ۲۷ تیر ۱۳۶۷ – بغداد – بیمارستان الرشید
امروز بعد از ظهر ایران قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفته بود و ما نمیدانستیم. باور نمیکردم این همه با جنگ خو گرفته باشم. خداحافظی از جنگ برایم دردآور بود. نمیدانم چرا آن همه به جنگ وابسته بودم؛ … صدام به مردم عراق گفته بود: ملت عراق به خاطر پایان جنگ یک سال جشن بگیرند!
سه شنبه ۲۸ تیر ۱۳۶۷ – بغداد – بیمارستان الرشید
صبح دکتر عزیز ناصر و دیگر پرستارها آمدند، خوشحال بودند. صدای هلهله وشادی عراقیها بلند بود. دکتر به اتفاق لطیف دهقان با خوشحالی وصفناپذیری وارد آسایشگاه شد و گفت: جنگ تمام شد… ایران قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت!
شوکه بودم. غم و اندوه همه وجودم را فرا گرفت. بچهها با شنیدن این خبر ناراحت شدند؛ مثل نارنجی که آبش را گرفته باشند! دکتر، پرستارها و نگهبانهای بخش ماتشان برده بود. از اینکه ما خوشحال نبودیم تعجب میکردند. دکتر گفت: شما چیتون شده، تمام شدن جنگ کمترین دستاوردش برای شما اسرای جنگی اینه که برمیگردین کشورتون، اسرای ما هم برمیگردن عراق!
زیاد گریه کردم. بچهها به تصمیم و تدبیر امام ایمان داشتند. بعضی از عراقیها درباره قبول قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران با شک و تردید نگاه میکردند. میگفتند: شما به ما حقه میزنید؛ دروغ میگید که قطعنامه رو پذیرفتید. میخواید خودتون رو بازسازی کنید و به عراق حمله کنید!
بیشتر بچهها نتوانستند جلوی گریهشان را بگیرند. اگرچه جنگ به خودی خود چیز خوبی نبود، اما غم و ناراحتی بچهها علت دیگری داشت. جنگی که هشت سال قدرت های شرق و غرب، اروپایی ها و کشورهای عربی بر ما تحمیل کرده بودند، علاوه بر آثار زیان بار و ویرانگرش، دستاوردهای فراوانی داشت. غم و ناراحتی بچهها به خاطر پایان جنگ نبود. احساس میکردیم دیگر آن همه فضیلت، معنویت و شور جهادی، الهی و انقلابی به پایان رسیده است.
با چه زبانی میتوانستیم به عراقیها بفهمانیم جبهه کارخانه انسان سازی، سرزمین خدامحوری و ولایت پذیری بود. چطور میتوانستیم به آنها بفهمانیم در سنگرها و چادرهای گروهی ما، واژه هایی چون پارسایی، شکیبایی، پرهیزکاری، ظلم ستیزی، وفاداری، درستکاری، فروتنی، راستگویی، بخشندگی، شکرگزاری، خویشتن داری، جوانمردی، دوستی، کمال، اعتماد به نفس، اخلاص، صداقت، انصاف، همدلی، تواضع، توکل، صبر، رضا، خشوع، خضوع، معرفت، ادب، سخاوت، عزت، قناعت، استقامت، امانت، یقین و انتظار معنا پیدا میکرد.
دکتر گفت: من نمیتونم بفهمم چرا شما از خبر به این خوبی ناراحت هستید؟!
هیچ خبری به این اندازه مردم عراق را خوشحال نمیکرد. عراقی ها در حال اجرای جشن سراسری بودند. آن طور که از تلویزیون عراق دیدم، مردم به کوچه و خیابان ها ریخته بودند و برای پایان گرفتن جنگی که هشت سال پیش شروع کرده بودند، رقاصی و پایکوبی میکردند!
نگهبانها و پرستارها از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدند، میگفتند شما هم خوشحالی کنید، بگید برقصید، بخونید، کف بزنید… آنها حق داشتند خوشحالی کنند. در بین نگهبان ها توفیق احمد که آدم روشنی بود و به ما اعتماد داشت، گفت: این جنگ تنها نتیجهای که برای عراق داشت، هفتاد میلیارد دلار بدهی خارجی بود و چند صد هزار نفر کشته و …»
کتاب «پایی که جا ماند»، اثر سیدناصر حسینیپور، در قطع رقعی و 768 صفحه با شمارگان دو هزار و 500 نسخه و بهای 140 هزار ریال از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
از آثار دیگری که موضوع پذیرش قطعنامه 598 در آنها بازگو شده است، میتوان به کتابهای «نورالدین پسر ایران»، نوشته معصومه سپهری/ «جنگ دوست داشتنی»، اثر سعید تاجیک/ «حکایت زمستان»، تألیف سعید عاکف/ «خاطرات ایران»، به قلم شیوا سجادی/ «نقطه رهایی»، نوشته گلعلی بابایی و ... اشاره کرد.
ایبنا
نظرات