تبانی شاه و آمریکا و سقوط دولت امینی
453 بازدید
روز بیستویکم فروردینماه سال ۱۳۴۱ شاه مسافرت خود را به امریکا آغاز کرد. این مسافرت از نظر بسیاری از مقامات سیاسی داخلی و خارجی بسیار مهم ارزیابی میشد و انتظار میرفت که در آیندهای نزدیک تحولات عدیدهای در ایران روی دهد. این سفر به دنبال مسافرت چستر باولز به ایران صورت گرفت؛ علیالقاعده باولز میبایست تصویری روشن از موازنه نیروهای سیاسی ایران طی این سفر به دست آورده و بالاخره به این نتیجه رسیده باشد که در شرایط آن روز ایران سیاستهای ایالاتمتحده در ارتباط با حمایت از امینی کارساز نبوده است. اینک دمکراتها مشغول ارزیابی سیاستهای خود از زمان روی کار آمدن کندی بودند و ناکارآمدی بسیاری از این سیاستها در برابر کشورهایی مثل ایران را به درستی و از نزدیک لمس کرده بودند. امریکاییها البته از منویات خود در ایران چشمپوشی نکرده بودند؛ ایران با موقعیت استراتژیک خاص خود در نزدیکی شوروی و نیز با مرزهای گستردهاش در خلیجفارس، همچنین به دلیل همسایگی با کشورهایی مثل عراق و افغانستان که مورد طمع روسها بودند و البته در معرض نفوذ آنها هم قرار داشتند، کشوری نبود که به این آسانیها بتوان از آن چشمپوشی کرد. از منظری دیگر ایران دارای یکی از عظیمترین منابع نفت و گاز جهان بود، انرژی سرشار ایران مستلزم روی کار آمدن دولتهایی بود که در برابر تهدیدات روزافزون جمال عبدالناصر و نیز برخی دیگر از کشورهای عربی که البته نفتخیز نیز بودند، بتواند نقش امنیتی ویژهای برای کشورهای سرمایهداری غرب و متحد طبیعی آنها اسرائیل ایفا نماید. ایران در وضعیتی قرار داشت که بهطور دوفاکتو، از سالهای پیش از ملیشدن نفت و نیز در بدو تشکیل دولت اسرائیل آن را به رسمیت شناخته بود و از این نظر جایگاه خاصی در استراتژیهای خاورمیانهای دولتهای امریکا داشت. برای امریکا تفاوتی نمیکرد که امینی نخستوزیر باشد یا فردی دیگر؛ مهم این بود که این کشور در مسیر امنیت خاورمیانه نقش مؤثری را بر عهده گیرد و نیز این اطمینان حاصل شود که ایران در معرض نفوذ اردوگاه شرق قرار نخواهد گرفت. شاه باید این تضمینها را به دولت کندی میداد و برای همیشه خود را از جانب امینی که اصلاً مورد اعتماد او نبود و حتی پیشتر در زمان کودتای قرنی شایع بود که قصد داشته است ریاستجمهوری ایران را بر عهده گیرد -شایعهای که هنوز در صحت آن تردید جدی وجود دارد- آسوده سازد.(۱) با این وصف، شاه قبل از سفر خود به مماشات با امینی پرداخت؛ او قبل از این مسافرت خطاب به هیأت دولت، اقدامات امینی و شخص ارسنجانی را مورد تأیید قرار داد. شاه میخواست اینگونه بنمایاند که با نفس اصلاحات ارضی موافق است، تا از این راه اعتماد بیشتر امریکا را جلب نماید.
با اعلام سفر شاه از طرف وزارت دربار، مطبوعات امریکا مقالات مفصلی در تمجید از وی منتشر کردند که در قیاس با انتقادات همین چند هفته پیش شگفتانگیز بود. روزنامه نیویورکتایمز در مقالهای نوشت که شاه ایران در حالی به امریکا مسافرت میکند که پیش از این مبارزه با کمونیسم را آغاز کرده است. مجله تایم نیز در گزارشی از اقدامات وی در زمینه اصلاحات ارضی تعریف کرد. چنین به نظر میرسید که شاه از حمایت مطبوعات امریکا در این سفر بهرهمند است. واقعیت این بود که اردشیر زاهدی قبل از این مسافرت برای ساکت نگهداشتن مطبوعات ایالاتمتحده و جلوگیری از اعتراض آنها به سیاستهای سرکوبگرانه شاه، و نیز در راستای این طرح که سیاستهای در حال انجام را در زمره اقدامات شخص شاه قلمداد نماید، پولهای زیادی را بین روزنامهنگاران امریکایی توزیع کرده بود؛ سیاستی که تا واپسین روزهای حکومت نه تنها در برابر مطبوعات امریکا، بلکه در قبال کلیه جراید غرب اعمال میشد تا به این وسیله مانع از انتقاد آنها به وضع موجود شوند. کلیه مقالات تمجیدآمیزی که در این زمینهها منتشر میگردید، از طریق سفارت ایران در واشنگتن سفارش داده میشد؛ هر گاه در این پرداختها فتوری رخ میداد بار دیگر انتقادات از سر گرفته میشد. در فرودگاه واشنگتن، شاه از طرف کندی و سایر مقامات بلندپایه آمریکایی مورد استقبال قرار گرفت. در این مسافرت شاه نطقهای زیادی را در حضور کندی و نیز برخی دیگر از مقامات امریکایی ایراد کرد. مضمون سخنرانیهای وی این بود که ایران برای دفاع از خود نیازمند اسلحههای جدید است؛ یعنی چیزی که از بدو روی کار آمدن کندی صدورش به ایران با مشکلات زیاد صورت میگرفت. شاه از اهمیت ایران و موقعیت استراتژیک آن سخن به میان آورد و اینکه وضع به گونهای است که از دست رفتن ایران به هیچوجه قابل جبران نیست. شاه سیاستهای آمریکا در برابر ایران را خطرناک میدانست و معتقد بود که این سیاستها به سقوط ایران منجر خواهد شد؛ این سقوط نه تنها برای ایران بلکه برای جغرافیای سیاسی خاورمیانه بسیار سهمگین ارزیابی شد که در صورت وقوع منجر به تغییر وضع جغرافیایی خاورمیانه خواهد شد. او میگفت اگر ایران سقوط کند تمامی خاورمیانه با بحران رو به رو خواهد شد. شاه ادامه حیات صنایع اروپا را با ذخایر نفتی ایران مرتبط دانست و خاطرنشان کرد که اگر امریکا و اروپا به عواقب وخیم اقدامات خود در مورد ایران نیندیشند، چرخ صنایع آنها از کار خواهد افتاد. شاه پیشبینیهای رایج محافل سیاسی غرب در مورد آینده ایران و توصیف اینکه وضع این کشور در موقعیتی انفجارآمیز قرار دارد را در زمره غیبگوییهای غربیها تلقی کرد و آن را به باد تمسخر گرفت. خاطرنشان شد که ایران در بین کشورهای منطقه دارای بیشترین ثبات سیاسی است و البته نقش وی در تأمین این ثبات غیرقابل انکار است. شاه وعده داد که ثبات را حفظ خواهد کرد، مشروط به این که غرب نیز از او حمایت بیچون و چرا نماید و دست او را در قبض و بسط مهام امور کشوری و لشکری باز گذارد. شاه در این سفر با جان اف. کندی رئیس جمهور، دین راسک وزیر امور خارجه، رابرت مکنامارا وزیر دفاع، ژنرال لمنیتزر رئیس ستاد مشترک ارتش امریکا و اورل هریمن مشاور مخصوص کندی، ملاقاتهای زیادی انجام داد و گفتگوهای فراوانی کرد؛ نتیجه این ملاقاتها بسیار ثمربخش عنوان شد.
سناتور همفری عضو کمیته روابط خارجی سنای امریکا، در جلسه کنگره از نقش شاه در ثبات خاورمیانه تمجید کرد و برنامههای اصلاحی را که اینک امریکاییها به نام وی قلمداد میکردند، برای حاضرین توضیح داد. مسافرت شاه به آمریکا از یکصد و پنجاه فرستنده تلویزیونی در سراسر امریکا پخش گردید. شبکه رادیو تلویزیون سی.بی.اس مصاحبه ویژهای با شاه انجام داد و گزارش آن از صد و پنجاه ایستگاه رادیویی در این کشور مخابره گردید. یکی از مجلات امریکایی نوشت که در خاورمیانه جز شاه کسی دیگر قادر نیست اصلاحات را انجام دهد. کندی نیز در همان فرودگاه واشنگتن اقدامات شاه را مورد ستایش قرار داد؛ شاه نیز در پاسخ به کندی با لحنی تمجیدآمیز کلمه امریکا را حتی در دورافتادهترین مناطق عالم مساوی با آزادی، پیشرفت، نوعدوستی، جوانمردی و دفاع از حق و عدالت دانست. کندی در نطقی که در ضیافت شام در کاخ سفید برای شاه برگزار کرد خاطرنشان نمود:«ما از شاه ایران به عنوان یک دوست مبارز و سلحشور استقبال میکنیم. ایرانیان در طول تاریخ پیوسته استقلال خود را در برابر روسها، عثمانیها و سایر دشمنان ما در شمال و جنوب کشور حفظ کردهاند و امروز شاه ایران تنها قدرت و نیروی اصلی برای استقلال و آزادی ایران به شمار میرود.» او در این سخنرانی به انگلیسیها اشارهای نکرد و البته معلوم نشد که مراد وی از دشمنان امریکا در جنوب ایران کیستند؟ شاه نیز در جلسه مشترک مجلسین سنا و نمایندگان اعلام کرد:«ایران با برنامههای ضد امپریالیستی[!] خود از لحاظ بینالمللی راه اتحاد با غرب را در پیش گرفته است.» البته کسی این شعارهای به اصطلاح ضد امپریالیستی شاه را جدی تلقی نکرد، زیرا باید فیلسوفی سیاسی ظهور میکرد تا نظرات او را در این باب که وی سیاستی ضد امپریالیستی در پیشِ روی خود قرار داده است، لیکن در مسیر غرب قدم مینهد، مورد تجزیه و تحلیل قرار میداد. اما در این نکته کمتر کسی تردید کرد که «ایران کلید خاورمیانه است.» این جمله را شاه بر زبان آورد تا ضمن این که موقعیت استراتژیک کشور را بیان میداشت اعلام دارد که وی تنها کسی است که میتواند این موقعیت را حفظ و حراست نماید، به ویژه این که وی تأکید کرد ایران پل پیروزی در این منطقه حساس از جهانِ آن روز است. در این مسافرت، شاه از مرکز فضایی کِیپ کاناورال(۲) و واحدهای نیروبر ارتش در فورتبراک دیدن نمود و خلاصه این که اوضاع و احوال نشان میداد که شاه در این مسافرت توانسته است حمایت کندی و دولت دمکرات را که مستحکمترین مدافع امینی تلقی میشد، به دست آورد. شاه در این سفر اقدامات امینی را نه تنها باعث ثبات و امنیت در ایران ندید بلکه توضیح داد که با این اقدامات ایران در معرض نفوذ شوروی قرار میگیرد، بنابراین اگر امریکاییها قصد دارند ایران را به عنوان کلید تسلط بر خاورمیانه حفظ نمایند، باید از او حمایت کنند و اجازه دهند که اصلاحات موردنظر آنها را خود او انجام دهد. شاه بار دیگر امریکاییها را از خطر کمونیسم در شمال کشور ترسانید و به آنها اطمینان داد که اصلاحات را در کشور ادامه خواهد داد و پایههای حکومت خود را بر اساس دمکراسی بنیاد خواهد گذاشت.(۳) این طرح مورد موافقت آمریکاییها واقع شد و شاه در واقع با یک برگ برنده به اروپا و از آنجا به ایران برگشت و مقدمات سرنگونی امینی را فراهم دید. این سفر بیست روز طول کشید و در طول آن شاه ضمن مذاکره با مقامات ارشد نظامی و سیاسی آمریکا از عملیات پرتاب موشکهای هدایتشونده در کارولینای شمالی بازدید کرد. در عین حال امریکاییها قول دادند که برای برنامه سوم عمرانی کمکهای خود را در اختیار ایران قرار دهند. بعد از سفر امریکا شاه عازم اروپا شد. مهمترین برنامه وی در سفر اروپاییاش، ملاقات با مقامات سیاسی انگلستان بود. در آن هنگام جلسه شورای وزیران عضو پیمان سنتو در لندن برگزار میشد. هنگام مسافرت شاه به لندن نخستوزیر این کشور حضور نداشت؛ این امر البته در عرف دیپلماتیک توهینی به شاه ایران محسوب میشد، لیکن او در این سفر با وزیر امور خارجه انگلستان در مورد روابط دوجانبه و مسائل ایران گفتگو کرد.
به دنبال بازگشت شاه از مسافرت طولانی خود به امریکا و اروپا ماجرایی رخ داد که نشان میداد امینی واقعاً رفتنی است. ماجرا از این قرار بود که امینی، مهندس محسن فروغی پسر محمدعلی فروغی را به اتهام اختلاس دهها میلیون تومانی در جریان احداث ساختمان مجلس سنا بازداشت کرده بود. فروغی هشتماه در بازداشت بود. به همین دلیل دکتر سعید مالک بعد از سفر شاه به غرب با وی ملاقات کرد و با تندی نسبت به دستگیری طولانیمدت فروغی اعتراض نمود. شاه اعتراف کرد که امریکاییها وی را از دخالت در امور منع کردهاند، لیکن وعده داد با تدابیری که انجام شده است حکومت امینی دوامی نخواهد داشت. همزمان با بازگشت شاه حوادثی دیگر نیز در شرف تکوین بود: اسدالله علم اینک با آشکاری هر چه تمامتر نقش هدایت مخالفین نخستوزیر را بر عهده گرفته بود. از سوی دیگر گراتیان یاتسویچ رئیس ایستگاه سیا در تهران لیستی از عناصر تودهای جبهه ملی تهیه کرد و اینگونه وانمود نمود که جبهه ملی دوم، ساخته و پرداخته تودهایهاست. او این لیست را به سازمان متبوع خود داد و حتی نشان لیاقت نیز دریافت کرد.(۴) واقعیت این است که برخی دانشجویان چپگرا در سازمان دانشجویی جبهه ملی دوم به شدت فعال بودند. یاتسویچ به خوبی میدانست که از امینی در جهت ایجاد قشری از نخبگان سیاسی ایران که در راستای سیاستهای ایالاتمتحده گام بردارند کاری ساخته نیست؛ وی آزمون تاریخی خود را داده بود. طرح وی این بود که باید با حمایت محافل وابسته به انگلستان نطفههای طرح جدیدی را ریخت تا از بروز بحرانهای سیاسی در بین اقشار مختلفی که در دفاع آنها از نظام سلطنت تردیدی وجود نداشت، جلوگیری به عمل آید و در عین حال طرحهای مورد نظر امریکا نیز به بوته اجرا گذاشته شود. یاتسویچ در این زمان در کار سازماندهی کانون مترقی بود که مقدّر بود در آیندهای نه چندان دور با حمایتهای آشکار امریکا قدرت را در دست گیرند و به شکل سازماندهیشدهای کشور را در بستر منافع کشورهای غربی هدایت نمایند. تا آن زمان باید دولتی انتقالی تشکیل میشد که ضمن اینکه مورد اعتماد شاه باشد، از برنامه اصلاحات ارضی نیز دفاع نماید و زمینههای مساعد را برای صعود نخبگان جدید بر اریکه سیاسی کشور مهیا کند؛ بهترین فرد برای این منظور اسدالله علم بود. برای این زمینهچینیها حمایت دولت کندی شرط اساسی بود. یاتسویچ که ناامید از امینی به شکلی هماهنگ با گروههای مخالف او ابتکار عمل را در دست گرفته بود، گزارشهایی برای سیا ارسال میکرد که حاکی از این بود که تنها برنده اقدامات امینی شوروی است و این که نیروهای دانشجویی جبهه ملی از عوامل این کشور تلقی میشوند. کندی از گزارشهای یاتسویچ به شدت هراسید؛ او تنها راه مقابله با نفوذ سرخ در ایران را دفاع از سلطنت مطلقه شاه دید؛ در واقع این دیدگاه بود که در سخنرانیهایش در سفر اخیر شاه به آمریکا برجسته میشد و به عبارت دیگر کندی در سخنرانیهای خود میخواست نشان دهد که از شاه در راستای تشکیل یک دولت مطلقه حمایت مینماید، مشروط به این که اقدامات مورد نظر آنها را در راستای اجرای برنامههای مورد نظر به بوته اجرا گذارد.(۵) امریکا در حمایت از علی امینی اقداماتی انجام داده بود اما این، آن چیزی نبود که مورد انتظار امینی بود. تنها کار مهمی که دولت کندی در برابر دولت امینی انجام داد این بود که مبلغ ۶۷ میلیون دلار به دولت وی کمک کرد؛ این مبلغ بیش از کمک به سایر کابینههای ایران تا آن دوره بود.(۶) اما ظاهراً برای رفتن امینی بهانهای لازم بود؛ این بهانه به سادگی به دست شاه افتاد: شاه از امینی خواست که کابینه خود را ترمیم کند؛ امینی پاسخ داد که کابینه را ترمیم نخواهد کرد؛ یا همه اعضای دولت میروند و یا اینکه همه میمانند. شاه گفت که باید اسدالله علم وارد کابینه شود؛ امینی پاسخ داد که این کار نه برای شاه، نه برای نخستوزیر و نه برای شخص علم خوب است. او به شاه گفت که علم «نشاندار است و مال شماست»؛ از طرفی توضیح داد که درست است که علم با وی دوستی و رفاقت دارد، اما این باعث نخواهد شد که علم را در کابینه خود راه دهد.(۷) به این ترتیب امینی ناچار شد بدون این که اینبار امریکا از وی حمایتی نماید، استعفا دهد و راه را برای روی کار آمدن دولت مورد اعتماد شاه که در عین حال در راستای سیاستهای امریکا و انگلستان باید برنامههایی را به مورد اجرا میگذاشت، هموار سازد.
----------------------------------------------------------------------------------------------
پانویسها:
۱- امینی در خاطرات خود همکاری با قرنی را انکار کرد.(خاطرات علی امینی، ویراستار حبیب لاجوردی، مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد، ۱۹۹۷، ص ۹۷.)
2- Cape Canaveral.
3- New York Times, April.13 /1961 ,PP 1-2.
۴- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی؛ ج ۱؛ خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست؛ ص ۳۳۹.
۵- کندی در یکی از سخنرانیهایش گفت:«ما امریکاییان به خوبی آگاهیم که اگر رهبری عالی شاهنشاه نبود، منطقۀ حساس و حیاتی ایران سالها پیش سقوط کرده بود؛ این شاهنشاه ایران هستند که ملت خویش را از یک دوره حساس تاریخی گذرانده و به عصر امروز رهنمون شدهاند.»(شخصیت جهانی شاهنشاه آریامهر از نظر سران کشورهای گیتی؛ قدرتالله اورنگ؛ تهران، ۱۳۴۶، ص ۱۴.)
۶- سیاست خارجی ایران در دوره پهلوی ۱۳۵۷-۱۳۰۰؛ عبدالرضا هوشنگ مهدوی؛ تهران، نشر البرز، ۱۳۷۰، ص ۳۶۲.
۷- بازیگران سیاسی از مشروطیت تا سال ۱۳۵۷؛ مصطفی الموتی؛ ج ۳؛ نشر پکا، لندن، ص ۳۷۲.
منبع: دو دهه واپسین حکومت پهلوی؛ حسین آبادیان؛ مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی؛ صص ۲۳۰ تا ۲۳۷
نظرات