مصاحبه با محسن رضایی در باره تاریخ جنگ تحمیلی عراق علیه ایران قسمت سوم
اشاره: پس از فتح خرمشهر، استراتژی ایران استفاده از قدرت نظامی برای تامین اهداف سیاسی بود. به این شکل که از طریق تصرف یک منطقه استراتژیک و تلاش سیاسی برای متقاعد سازی حامیان صدام، برای برکناری وی اقدام شود. در این بخش از گفتوگو با فرمانده پیشین سپاه، دشواریهای بازتولید قدرت نظامی، در فرآیند جنگ طولانی و فرسایشی مورد بحث قرار گرفته است.
محمد درودیان: بعد از فتح خرمشهر، ما پیروزی نظامی به دست نیاوردیم. موفقیتهای کسبشده پیروزی تاکتیکی و عملیاتی است. پیروزی را که اگر نتوانیم به هدف سیاسی، یعنی سقوط صدام تبدیل کنیم، پیروزی نظامی نامیده نمیشود، بلکه پیروزی عملیاتی و تاکتیکی است، و تاثیر راهبردی برای تعیین سرنوشت جنگ ندارد.
محسن رضایی: منظور شما این است که امام میگفتند تا بغداد پیش برویم؟
محمد درودیان: پس همان صحبت آقای هاشمی درست بوده است.
محسن رضایی: نظر آقای هاشمی عملیاتی بود که هیچ حد و حدودی ندارد. ما دهها عملیات انجام میدادیم و ایشان میگفتند که این عملیات من است.
محمد درودیان: در چارچوب پیوستگی جنگ و انقلاب که میفرمایید، اگر میخواستیم صدام را ساقط کنیم، راهش این نبود. آیا ما در کل جنگ توانستیم هیچگونه جریان اجتماعی در عراق ضد عراق به راه بیندازیم؟ این نشان میدهد که امکانپذیر نیست. ما قدرت نظامی هم نداشتیم. انتفاضه در عراق چهزمانی به وجود آمد؟ هنگامی که امریکاییها قدرت نظامی عراق را درهم شکستند. آن مدل نشان میداد اگر ما در جنگ میتوانستیم قدرت نظامی عراق را درهم بشکنیم، در داخل عراق اتفاقی میافتاد، ولی هیچگاه نتوانستیم.
غلامعلی رشید: در عملیات خیبر میتوانستیم.
محمد درودیان: در خیبر یگانهای ما و یگانهای عراق همسطح نبودند.
غلامعلی رشید: ما برابر طرح، موفق میشدیم.
محمد درودیان: اگر ما میآمدیم آن جاده را میگرفتیم آیا بصره سقوط میکرد؟ سپاه سوم میرفت و صدام سقوط میکرد؟
غلامعلی رشید: بله، گوشهای میرفت و به مقاومت میپرداخت.
محسن رضایی: اوضاع آنها بههم میریخت. دیگر عراق بهعنوان عراق مطرح نبود. جاده در این عملیات بسیار مهم بود. در ابتدای سخنانم اشاره کردم که ارتش صدام از کرخه عبور نمیکرد، زیرا میدانستم تا آن گلوگاه را در خوزستان نگیرند، هرچقدر از این رودخانهها عبور کنند، پشت رودخانه برمیگردند. آن گلوگاه بسیار مهم بود. این جاده حکم همان گلوگاه را داشت.
محمد درودیان: پیروزی نظامی که به پیروزی سیاسی نینجامد و هدف سیاسی را تأمین نکند چه ارزشی دارد؟
محسن رضایی: باید ببینیم هدف سیاسی چه بوده، آیا سقوط صدام بوده است؟
محمد درودیان: پس چه چیزی بوده است؟ از فتح خرمشهر تا پایان جنگ هدف سیاسی جنگ چه بوده است؟
محسن رضایی: در هدف نظامی مثلاً اگر یک هدف قاطعی را در نظر گرفته باشید، تا آن هدف تحقق نیابد شما به هدفتان نرسیدهاید، اما در سیاست اینگونه نیست.
محمد درودیان: هدف سیاسی ما در جنگ چه بود؟ تأمین خواستههای ما بود، اینکه مردم عراق ما را بپذیرند، سقوط صدام بود. پیروزی نظامی باید با اینها یک نسبتی داشته باشد؟
محسن رضایی: ولی امام در بحثهای سیاسی هیچگاه به سقوط صدام اشاره نمیکند.
محمد درودیان: از فتح خرمشهر تا پایان جنگ، هدف سیاسی ما چه بود؟
محسن رضایی: همان سه شرطی که امام به آنها اشاره کردند. در دیپلماسی درباره این موضوع بحث شده است. زمانی ما تبلیغاتی صحبت میکنیم و زمانی در دیپلماسی و در مذاکره واقعیت را میگوییم. پیروزی سیاسی زمانی محقق میشود که میخواهید چیزی که در دیپلماسی روی میز گذاشته میشود، به نتیجه برسد. آنچه که ما روی میز دیپلماسی گذاشتیم بازگشت به مرزهای بینالملل، بهرسمیتشناختن مرزهای بینالمللی ماقبل جنگ و کمیته تعیین متجاوز نه محاکمه متجاوز که بگویند چه کسی متجاوز است،بود. احتمال بهدستآوردن آنچه که روی میز مذاکره گذاشته بودیم وجود داشت و برای بهدستآوردن آن تلاش هم میکردیم. گامهای بعدی را نیز برمیداشتیم و تا سقوط صدام هم پیش میرفتیم. لذا اینکه امام سقوط صدام را مطرح نمیکردند، به این معنا نبود که اگر میتوانستیم نمیرفتیم، اگر میتوانستیم میرفتیم، ولی بهمعنای این هم نبود که برای این کار برنامهریزی کرده باشیم. آنچه که ما روی میز مذاکره گذاشتیم بازگشت به مرزهای بینالملل، بهرسمیتشناختن مرزهای بینالمللی ماقبل جنگ، کمیته تعیین متجاوز و کمیته تعیین خسارت بود. بله. اگر اینها را به دست میآوردیم امکان داشت امام بگویند من که گفته بودم باید سقوط صدام را هم محقق سازید. ولی این بدین معنا نیست که ما آنجا را بهصورت صددرصد قطعیگرفته بودیم که تا بغداد پیش برویم. زمانیکه قطعنامه 598 صادر شد، دیپلماسی بهطورکامل عوض میشود. مقامات کشور قطعنامه 598 را بهصورت مشروط پذیرفتند و گفتند که بیانیه دبیرکل باید صادر بشود. حُسن این کار این بود که دوپهلوبودن، بعضی از بندها را شفاف میکرد. علت اینکه تصمیمگیرندگان امور تا اینجا پیش میرفتند این بود که امام از همه جزئیات بحثهای دیپلماسی مطلع بودند و اگر آنها را کافی نمیدانستند، میگفتند توافقات را بههم بزنید. امام هیچگاه این را نگفتند. لذا ما باید ببینیم منظورمان از پیروزی سیاسی چیست؟ یعنی به جزئیات آن بپردازیم نه اینکه سقوط صدام را قطعی بدانیم و بگوییم هدف قطعاً این بوده است و نتوانستیم آن را تحقق بدهیم. بله، اگر ما پیروزیهای سیاسی اولیه را به دست میآوردیم، سلسله پیروزیهایی که ابتدا و انتها داشت، احتمال داشت که اگر امام اوضاع را خوب دیدند، بگویند ادامه بدهید، برای چه میخواهید توقف کنید؟ ولی این احتمال هم وجود داشت که اگر دیدند اوضاع بد است، بگویند متوقف شوید؛ کمااینکه وقتی قطعنامه598 را پذیرفتند، مرتب میگفتند که این پذیرش تاکتیکی نیست. امام مرتب در مکانهای مختلف میگفتند که دنیا بداند اقدام ما تاکتیکی نیست. خود ما از امام خواستیم اجازه دهند به بصره حمله کنیم. آیتالله خامنهای هم که به جبهه آمده بودند، این موضوع را منتقل کردند. احمدآقا چند جمله نوشته بودند که ایشان برای ما خواندند و در مجله نگین ایران هم چاپ شده است. امام فرمودند که مسئله قبل از آتشبس و بعد از آتشبس ندارد. بهدلیل اینکه صدام هنوز آتشبس را اعلام نکرده بود، تصمیم گرفته بودیم تا اعلام نکرده است حمله کنیم که امام فرموده بودند: ربطی ندارد که او بپذیرد یا نه. پیام احمدآقا به این شرح بود: حضرت حجتالاسلام خامنهای، پس از سلام، پیام شما را به حضرت امام رساندم که رزمندگان آمادهاند عملیات کنند. حضرت امام فرمودند که بههیچوجه به خاک عراق حمله نکنید. درصورتی که بمباران کردند و شما صلاح دانستید، دستور بمباران را بدهید. شما نیرو مهیا داشته باشید درصورتیکه آنها حمله کردند و زمینی را تصرف کردند، شما هم به آنها اعلام کنید. من اعلام کردم که قبول قطعنامه تاکتیکی نیست. هنوز صدام آتشبس را نپذیرفته است، حمله نقض آن است، قبل و بعد آتشبس ندارد. خیلی عجیب است که امام بعد از پذیرش قطعنامه 598 میگویند که تاکتیکی نیست. چرا؟ خودشان جواب این سؤال را میدهند که آنها دنبال بهانهای هستند که بگویند ایران قطعنامه را بهصورت تاکتیکی پذیرفته است تا به ایران حمله کنند. خود امام جواب این پرسش را میدهند. ما در عملیات مرصاد موفق شده بودیم، در خرمشهر نیز موفق شده بودیم، نیروی زیادی به جبههها آمده بودند، درنتیجه امام احتمال پیروزی ما را میدادند، اما به ما اجازه حمله به بصره را نمیدادند. لذا همه این بحثها نشان میدهد درست است که آرزوی امام سقوط صدام بوده است، اما هیچگاه آن را روی میز نگذاشتند و مسئولان را وادار نکردند که آن را محقق سازند. از آقای هاشمی و آیتالله خامنهای این را مطالبه نکردند. ازطرفی مسئولان حکومتی هم که به کشورهای خارجی برای مذاکره میرفتند امام از جزئیات آنها اطلاع کامل داشتند. اینگونه هم نبوده است آنچه را که روی میز مذاکره گذاشتیم به دست آورده باشیم. ضمن اینکه صدام سقوط کرد. من 48 ساعت بعد از پذیرش قطعنامه خدمت امام رسیدم. ایشان فرمودند که شما نگران نباشید، ما در انقلاب بارها و بارها برنامهریزی کردیم که ازطریقی موفقیتی به دست آوریم و نشد، بعد دیدیم که خدا از جای دیگری که ما فکر نمیکردیم ما را پیروز کرد. ایشان سپس فرمودند: در حادثه کویت من آرزو میکردم به یک کشور اسلامی بروم. وقتی به من گفتند میخواهند به کویت تبعیدت کنند من خیلی خوشحال شدم، گفتم الحمدالله. ما را تا مرز کویت آوردند. نماز را هم آنجا خواندیم. همینکه نماز تمام شد، گفتند که اوامر برگشته است، شما باید برگردید بغداد، از آنجا باید بروید پاریس! من خیلی ناراحت شدم، اما امروز میفهمم که کار خدا بوده است. اگر من رفته بودم کویت، من را از بین میبردند و انقلاب پیروز نمیشد.
مقصود من از این اشارات این است که نباید بگوییم امام دنبال سقوط صدام نبوده است، اما اینکه این موضوع بهعنوان برنامهای روی میز حکومت گذاشته و از مسئولان خواسته شود و آنان نیز در دیپلماسی آن را روی میز بگذارند، آرمانی بوده است که اگر ایشان فرصت مییافتند آن را پیگیری میکردند. در ذهن و آرمانهای امام این موضوع بوده است، اما آنچه که برنامهریزی و مطرح میشد این بود که ضمن بهرسمیتشناختهشدن مرزهای بینالمللی، متجاوزبودن عراق و اینکه شروعکننده جنگ بوده است نیز مشخص شود. برای امام بسیار اهمیت داشت بود که در آینده اگر خواستند خون عراقیها را به گردن ما بیندازند، بگوییم خودتان تجاوز کردید، شما که برادرهای ما بودید ما قصد کشتن شما را نداشتیم، این عراق بوده که تجاوز کرده است. این موضوعات برای امام بسیار مهم بود؛ لذا بیشتر از این، دیگر امام آقایان را به برنامهریزی وادار نمیکردند. هنگام برای برنامهریزی برای عملیات است که اختلاف پدید میآید. قصد ما تحقق این اهداف بوده و برای دستیابی به آنها برنامهریزی میکردیم که آقای هاشمی میگفتند صلاح نیست که همه کشور وارد جنگ بشود.
غلامعلی رشید: تصمیمی که امام بعد از خرمشهر گرفتند که باید وارد خاک عراق بشوید، با این بحثها تطبیق میکند؟
محسن رضایی: ما آنجا استدلال کردیم که تا پشت اروند برویم. استدلال من و آقای ظهیرنژاد همین بود که اینجا نمیشود پدافند کرد.
غلامعلی رشید: امام هم همین را میخواستند که بروید همانجا را بگیرید، دیگر کفایت میکند. شما گفتید، امام فرمودند که یا بایستید اینجا یا اگر میخواهید داخل بروید تا یک جایی بروید.
محسن رضایی: بله. ولی نمیگفتند کجا، اما هدفشان این بود به این مقاصدی که ما داریم برسیم؛ یعنی آن اقدام نظامی، ما را به اهداف سیاسی برساند. ادامه دارد ...
وبلاگ محمد درودیان
نظرات