خاندان امینی – خاندان حکومتگر گیلان
1635 بازدید
علی امینی در زمان نخست وزیری قوام و دکتر مصدق، علا و زاهدی وارد هیئت دولت شد و هنگام وزارت دارایی قرارداد نفتی ایران با کنسرسیوم را امضا و به مجلس تقدیم کرد. وی در دوره پانزدهم وارد مجلس شد و در سال ۴۰ به طور ناگهانی فرمان نخست وزیری از طرف شاه برای او صادر شد. […]
سه شنبه 1 اردیبهشت 1394 - 06:37
علی امینی در زمان نخستوزیری قوام و دکتر مصدق، علا و زاهدی وارد هیئت دولت شد و هنگام وزارت دارایی قرارداد نفتی ایران با کنسرسیوم را امضا و به مجلس تقدیم کرد. وی در دوره پانزدهم وارد مجلس شد و در سال ۴۰ به طور ناگهانی فرمان نخستوزیری از طرف شاه برای او صادر شد. امینی قبل و بعد از این پست مخالف و منتقد شاه بود. به همین دلیل شاه از این اتفاق چندان خرسند نبود؛ اما آمریکاییها برای ایجاد اصلاحاتی در ایران به این مهره منتقد شاه و حکومتش اعتماد داشتند…
“میرزا محمدخان مجدالملک سینکی”، جد بزرگ خاندان امینی، پسر مرحوم “فتحعلی بیک لواسانی” و خواهرزاده مرحوم “میرزا آقاخان نوری” بود. او که اصلا مازندرانی بود و در سال ۱۲۲۴ق در روستای “سینک” از توابع لواسانات به دنیا آمد. میرزا محمدخان خط بسیار خوشی داشت و از سرآمدان این هنر در زمان خود بوده است. در دوره ناصری در سال ۱۲۶۹ به دلیل هوش و کیاست به وزارت خارجه منتقل شد. وی بعد از مدتی کار در وزارت خارجه مدتی نیز قونسول ژنرال بغداد و مدتی هم کارگزار اول آذربایجان بود. در سال ۱۲۷۵ برای تصفیه امور معوقه بین دولتین ایران و عثمانی به بغداد مامور شد و در سال ۱۲۷۹ به وزارت وظایف و اوقاف منصوب شد. میرزا محمدخان سینکی در سال ۱۲۸۴ق از طرف “ناصرالدین شاه” به سمت تولیت آستان قدس رضوی و به لقب “مجدالملک” ملقب شد. از فرزندان او، یکی “میرزا تقی خان مجدالملک” متخلص به “عبقری” که سالها منشی حضور ناصرالدینشاه و بعد وزیر وظایف و اوقاف و نیز در دو وهله وزیر داخله بودند و دیگری “حاجی میرزا علی خان امین الدوله” است.[۱]
میرزا محمدخان مجدالملک برای سومین بار در سال ۱۲۹۰ به وزارت وظایف و اوقاف منصوب شد. محمدخان مجدالملک از اعضای فراموشخانه ایران به حساب میآمد و از افراد و مقاماتی بود که توسط “میرزا ملکم خان برای فراماسونری عضوگیری شده بود[۲] تا در سال ۱۳۰۸ه.ق دعوت حق را لبیک گفت.[۳]
علی خان امین الدوله
پدربزرگ علی امینی و معروفترین شخصیت در خاندان امینی است. او در سال ۱۲۶۰ق در تهران به دنیا آمد و پس از آموختن خواندن و نوشتن از رهگذر نفوذ پدرش “محمدخان مجدالملک” که از کارکنان با نفوذ وزارت خارجه بود در سال ۱۲۷۹ق به استخدام وزارت خارجه درآمد و در ضمن داشتن این سمت در سال ۱۲۸۳ جز پیشخدمتان و به منشی حضوری ناصرالدین شاه نیز منصوب شد. در ۱۲۸۸ چاپارخانههای دولتی به او سپرده شد. وی در اولین سفر ناصرالدینشاه همراه او در اروپا بود. چندی بعد به عضویت مجلس شورای وزرا نائل آمد و سپس به جای “دبیرالملک فراهانی” به سمت وزارت رسائل منصوب شد و ملقب به “امینالملک” گردید. علاوه بر مشاغل قبلی به سمت مدیریت شورای مزبور نیز انتخاب شد و در سال ۱۲۹۴ تصدی امور ضرابخانه دولتی هم بر مشاغلش افزوده شد.[۴]
علی خان در همان اوان خدمت دولتی وقتی همراه پدرش به ماموریت بغداد رفت، در این پست مورد سوءظن قرار میگیرد و متهم به ارتباط با عناصر و عوامل خارجی میشود. “مهدیقلیخان هدایت” در خاطرات خود درباره “میرزا علیخان امینالدوله” به همین وابستگی و ارتباط ناسالم او با سفرای خارجه اشاره میکند:
«رجال ما خیلی هم صدیق و امین و مطلع نبودند و به قدری هم که میشد، حفظ سیاست نکردند. امین الدوله از اشخاص تربیت شده بود. منشی حضور به پدرم مینویسد که مطالب محرمانه را به توسط امین الدوله ننویس.»[۵]
مهدیقلیخان جای دیگری نیز تلویحی به عدم سلامت مالی او در دورهای که ریاست پستخانه را داشته است اشاره میکند: «پس از امین الدوله پستخانه را به صنیع الدوله سپردند. بنده هم رییس شدم. “مسیو آرنولد” رییس محاسبات، صورت عایدی دو ساله میرزا را داد( معلوم شد) امین الدوله سالی هزار و پانصد تومان به دولت میداده و هفت هزار و پانصد تومان علیق میگرفته و خرج دررفته سالی چهل و یک هزار تومان منفعت شخصی میبرده است.»[۶]
پس از اعطای لقب امین الملک به میرزا علیخان و با کسب اجازه از شاه لقب او؛ یعنی منشیحضور در اختیار پسرش “محسنخان” گذاشته میشود. میرزاعلیخان در همین سال به مقام وزیر رسایل (رییس دفتر مخصوص شاه) دست مییابد.[۷]
بین سالهای ۱۲۹۵ ـ ۱۲۹۸ اداره امور شورای دولتی و و ساطت تبلیغ اوامر شاه به این شورا به علیخان امین الدوله تفویض شد و در سال ۱۲۹۸ق که پدرش “میرزا محمدخان مجدالملک سینکی” درگذشت، مقام وزارت وظایف و اوقاف به دیگر مشاغل فرزند اضافه شد. در سال ۱۲۹۹ق پس از مرگ “میرزا هاشم امین الدوله” کاشانی لقب “امین الدوله” به او اعطا شد. از دیگر مشاغل میرزا علیخان امینالدوله ریاست مجلس وزیران بود که در سال ۱۳۰۴ق بدان دست یافت. علیخان امین الدوله به سمت صدراعظمی مظفرالدینشاه نیز نائل آمد؛ اما مظفرالدینشاه در سال ۱۳۱۷ او را از کار برکنار و به لشت نشاء تبعید کرد. ممتحنالدوله در مورد این سالها میگوید: «حاجی میرزا علیخان امینالدوله به واسطه رقابت با امینالسلطان که در حقیقت خود ناصرالدینشاه هم محرک بود، بیش از ده سال خانهنشین شد. بعد از کشته شدن ناصرالدینشاه او مدتی پیشکار آذربایجان بود و بنیادهای نیک نهاد. در مقابل این حسن خدمات او را معزول ساخته و از قم به طهران آوردند و بعد در لشت نشاء گیلان نفی نمودند. وی پس از ده سال در سال ۱۳۲۲ق در لشت نشاء مرحوم گردید.[۸]
محسن خان امین الدوله
با مرگ علیخان امینالدوله لقب او هم مانند اموالش به پسرش “محسنخان” رسید. “علی امینی” میگوید: «پس از فوت مرحوم میرزا علیخان امینالدوله لقب امین الدوله به پدرم محسن خان که در آن موقع لقب امین الملک داشت، رسید.»[۹]
پدر “محسنخان”، میرزاعلیخان که در سال ۱۳۱۴ صدراعظم شد و دریافت که از رهگذر وصلت با خاندان شاه میتواند به وضع خود استحکام بیشتری بدهد و به منافع افزونتری دست یابد دختر دوست صمیمی خود “مشیرالدوله” را قربانی کرد و “فخرالدوله” دختر مظفرالدینشاه را برای پسرش محسن خواستگاری کرد و دستور داد تا پسرش دختر مشیرالدوله را طلاق دهد.[۱۰] در آن هنگام محسنخان دختر مشیرالدوله را که معقود او بود، در خانه داشت و راضی به طلاق او نبود؛ ولی پدرش به مدت چهل ساعت در اتاقی گرسنه وی را زندانی کرد تا پسر، دختر مشیرالدوله را طلاق داد.[۱۱]
تا زمانی که مظفرالدینشاه زنده بود و بر مسند پادشاهی تکیه داشت، دختر او؛ یعنی “خانم فخرالدوله” همسر محسنخان امینالدوله و مادر “علیامینی” برای نگهداری این ثروت بادآورده مشکل چندانی نداشت و به اعتبار اینکه دختر پادشاه وقت است و به هر وسیلهای که ممکن بود مالکیت و تسلط خود و شوهرش بر روستاهای منطقه لشت نشا را حفظ و اعمال میکرد. بعد از مرگ مظفرالدینشاه و حاکمیت استبداد “محمدعلیشاه” این خاندان به حمایت از او و به مخالفت با مشروطهخواهان پرداختند. در مورد پیوستن این خانواده به روسیه تزاری در حمایت از استبداد محمدعلیشاه و خیانت به مشروطهطلبان “ادواردبراون”میگوید: «هشت نفر از ملیون که محمدعلیشاه از چندی پیش تبعید آنها را خواسته بود و در مسجد سپهسالار متحصن شده بودند، در روز بمباران مجلس به پارک امینالدوله که در نزدیکی مجلس واقع بود فرار کردند؛ ولی امینالدوله خائن به فوریت خبر ورود آنها را به خانه خود به وسیله ستاد به قزاقخانه اطلاع داد.[۱۲] محسنخان هنگامی که بر سر اراضی لشتنشا با مالکین آن حدود اختلاف پیدا کرد اراضی مزبور را به روسها اجاره داد و باب دیگری در ضدیت با وطن گشود. پس از “کودتای ۱۲۹۹” زنگ خطر برای خاندان امینی زده شد، چرا که قشر جدیدی از فئودالیسم در حال ظهور بود که میبایست هر چه زودتر به مال و منالی میرسید. بدین ترتیب خانواده امینی شبانه به قم گریختند؛ اما بعدها به دلیل کیاست و نفوذ همسر امینالدوله خطر رفع شده و به تهران بازگشتند. محسن خان در بهار ۱۳۲۹ ش درگذشت.[۱۳]
رضاخان و خاندان امین الدوله
هنگامی که “رضاخان” به مقام نخستوزیری رسید با دختر “مجلل الدوله” شاهزاده قجری ازدواج کرد، همسر جدید رضاخان دخترخاله فخرالدوله بود. امین الدوله و همسرش فخرالدوله برای نزدیکی به نخستوزیر مهمانی مجلل و باشکوهی به افتخار آن دو ترتیب میدهند. در تمام دوره شانزده ساله پادشاهی و مجموعا بیست ساله حکومت رضاخان کلیه توجه امینی و خانم فخرالدوله که سرپرستی و اداره املاک و داراییهای آن را بر عهده داشت بر این نکته متمرکز بود که اولا املاک لشتنشا به ثبت رسمی برسد و ثانیا تمام درآمد آن املاک به مصرف ساختن مستقلات و ازدیاد املاک آنها در تهران و سرمایهگذاری در دیگر عرصههای اقتصادی برسد، زیرا فخرالدوله سرپرست خانواده امینی وحشت داشت که مبادا گیلان به سبب همسایگی با اتحاد شوروی به دام کمونیستها بیفتد و به همین دلیل خانم فخرالدوله از محل درآمد مستغلات لشتنشاء نخستین شرکت تاکسیرانی و نیز نخستین بانک خصوصی را ایجاد کرد. علیخان امینالدوله به روایت “معیرالممالک” به آبادانی نیز علاقه زیادی داشت دو کارخانه یکی کارخانه قند “کهریزک” و یکی هم کارخانه کبریت سازی در “خواردین” برپاکرد.[۱۴]
امینالدوله و خانم فخرالدوله صاحب ۴ فرزند پسر و یک فرزند دختر شدند؛ اسامی آنها به ترتیب حسن، محمود، علی و ابوالقاسم و فزرند دخترشان معصومه امینی.
سرلشگر حسن امینی مجدی
وی متولد ۱۲۷۹ش در قریه لشتنشا است. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ایران به اتمام رسانید و برای ادامه تحصیلات عالیه به اروپا رفت و در پاریس در مدرسه پیاده نظام “سنسیر” وارد شد. بعد به ایران بازگشت و وارد ارتش شد. چندی نیز به ریاست دفتر وزارت جنگ منصوب شد. بعد از شهریور ۲۰ به درجه سرتیپی و سرلشگری رسید و معاون وزیر جنگ شد. آخرین سمت نظامی وی وابسته نظامی در پاریس بود. در جوانی با خانواده “ریاحی” وصلت کرد و صاحب یک دختر شد که همسر “پرویز خبیر” است. این خانواده چند سال قبل از انقلاب به آمریکا مهاجرت کردند.[۱۵]
سرتیپ محمود امینی
متولد ۱۲۸۷ در تهران میباشد. او در جوانی وارد دانشکده افسری “سنسیر” پاریس شد. دوره دانشگاه جنگ پاریس را ادامه داد و بعد از ورود به ایران ضمن فرماندهی واحدهای نظامی در دانشکده افسری و دانشگاه جنگ تدریس میکرد. مدتی وابسته نظامی ایران در فرانسه و انگلیس بود. در غائله فارس و خوابانیدن شورش بختیاریها از خود شایستگی نشان داده و ترفیع درجه حاصل کرد.[۱۶] در سال ۱۳۳۰ نیز به درجه سرتیپی و در سال ۳۲ به فرماندهی ژاندارمری کل کشور رسید. وی از رهبران نظامیای بود که به همراه چند تن دیگر به کودتاچیان سال ۳۲ پیوست.[۱۷] چندی هم وزارت جنگ را عهدهدار بود.
ابوالقاسم امینی
متولد ۱۲۸۴ فرزند امینالدوله و فخرالدوله. تا ۱۳۲۰ هیچگونه فعالیت اجتماعی و سیاسی قابل توجهی نداشت. بعد از شهریور ۲۰ روزنامهای به نام روزنامه “امید”راهاندازی کرد و در دورههای ۱۴، ۱۵ و ۱۶ مجلس از رشت نماینده شد. او بعد از قدرت گرفتن مصدق از او خواست که وزارت دربار را به او بدهد، زیرا او به دلیل قرابت و خویشاوندی با مصدق (امینی نوه خاله مصدق بود) و هم نزدیکی با دربار میتوانست، به خوبی از پس این مهم برآید. مصدق نیز به همین دلایل “حسین علا” را برکنار و او را به وزارت دربار نشانید تا به راحتی بتواند از امور دربار مطلع شود. شاه از این تغییر و تحولات دلخور شده و گفت «شما میخواهید “شاهپور عبدالرضا” را جانشین من کنید».[۱۸] اما بعد از کودتای ناموفق ۲۵ مرداد ۳۲ و فرار شاه ابوالقاسم امینی به اتهام نرساندن اخبار دربار به زندان افکنده شد. او در زندان نامهای علیه شاه به مصدق مینویسد: «بالاخره این جوان آنچه را نباید بکند را کرد و با حیله و مکر همه را از من پنهان داشت. به خدا قسم عملیات دفتر مخصوص و گارد شاهنشاهی هرگز به وزارت دربار گفته نمیشد.»[۱۹] بالاخره او از زندان رهایی یافت؛ اما بعد از بازگشت شاه به کشور این بار به زندان وی افتاد؛ اما به وساطت برادرش علی امینی که در کابینه “زاهدی” موقعیت حساسی داشت، بار دیگر از زندان بیرون آمد و دیگر به سراغ سیاست نرفت.[۲۰]
علی امینی[۲۱]
علی امینی در سال ۱۲۸۴ در تهران متولد شد. دکتر علی امینی در زمان نخستوزیری “قوام” و “دکتر مصدق”، “علا” و “زاهدی” وارد هیئت دولت شد و هنگام وزارت دارایی قرارداد نفتی ایران با کنسرسیوم را امضا و به مجلس تقدیم کرد. وی در دوره پانزدهم وارد مجلس شد و در سال ۴۰ به طور ناگهانی فرمان نخستوزیری از طرف شاه برای او صادر شد. امینی قبل و بعد از این پست مخالف و منتقد شاه بود. به همین دلیل شاه از این اتفاق چندان خرسند نبود؛ اما آمریکاییها برای ایجاد اصلاحاتی در ایران به این مهره منتقد شاه و حکومتش اعتماد داشتند. دوران نخستوزیری او با جنجال همراه بود. اجرای اصلاحات مورد نظر و به زندان انداختن مسئولین مملکتی به دلیل سوء استفاده و فساد دلیل این جار و جنجالها بود. وی پس از ۱۴ ماه نخستوزیری به دنبال سفر شاه به آمریکا و قول مساعد او که اگر امینی برکنار شود، خود وی مجری اصلاحات خواهد شد، دکتر امینی از صدارت عزل شد. دکتر امینی در بحران سال ۵۷ بار دیگر وارد میدان سیاست شد و همکاری با شاه و تایید دولت “شاهپور بختیار” در راس برنامههای وی قرار گرفت بود. بعد از سقوط رژیم پهلوی مجبور به ترک کشور شد.[۲۲]
[۱]. ممتحن الدوله،شقاقی، رجال وزارت خارجه، تهران، اساطیر، ۱۳۴۷، ص۷۲٫
[۲]. کتیرایی، محمود؛ فراماسونری در ایران، تهران، بی نا، ۱۳۴۷، ص۶۹٫
[۳]. بامداد، مهدی؛ شرح رجال ایران، ج۳، تهران، زوار، ۱۳۷۱، ص۲۸۷٫
[۴]. ملک ساسانی، احمدخان؛ سیاستگذاران دوره قاجار، تهران، مگستان، ۱۳۷۹، ص۵۴۴٫
[۵]. هدایت، مهدیقلی خان؛ خاطرات و خطرات، تهران، زوار، ۱۳۴۴، ص۷۵٫
[۶]. خاطرات و خطرات، همان، ص۴۶٫
[۷]. بامداد، پیشین، ج۲، ص۳۵۶٫
[۸]. ممتحن الدوله، پیشین، ص۳۵و ۳۶٫
[۹]. امینی، علی؛ مادرم فخرالدوله، سالنامه دنیا، سال ۳۹، ش۱۶٫
[۱۰]. مرسلوند، حسن؛ زندگینامه رجال و مشاهیر، تهران، الهام، ۱۳۶۹، ج۱، ص۲۸۸٫
[۱۱]. مجله خواندنیها، شماره ۵۲، سال ۴۰٫
[۱۲]. براون، ادوارد؛ انقلاب مشروطیت ایران، ترجمه مهری قزوینی، تهران، کویر، ۱۳۷۶، ص۲۰۸٫
[۱۳]. چرچیل، جورج؛ رجال قاجار، تهران، زرین، ۱۳۶۹، ص۴۱و ۴۲٫
[۱۴]. معیرالممالک، دوستعلیخان؛ رجال عصر ناصری، تهران، نشر تاریخ ایران، ۶۱، ص۶۹٫
[۱۵]. عاقلی، باقر؛ شرح رجال سیاسی و نظامی معاصر، تهران، ج۱، ص۲۲۶٫
[۱۶]. طلوعی، محمود؛ رجال عصر پهلوی، تهران، ج۲، ص۹۹۲٫
[۱۷]. بهنود، مسعود؛ نخست وزیران ایران، تهران، جاویدان، ۱۳۶۹، ص۳۸۷٫
[۱۸]. الموتی، مصطفی؛ بازیگران سیاسی، لندن، بی نا، ۱۳۷۴، ص۱۱۳٫
[۱۹]. مکی، حسین؛ کتاب سیاه، تهران، علمی، ۱۳۷۷، ج۷، ص۱۷۲ و ۱۷۳٫
[۲۰]. عاقلی، پیشین، ص۲۱۸٫
[۲۱]. برای مزید اطلاع به مقاله «علی امینی» مراجعه شود.
[۲۲]. الموتی، پیشین، ص۳۷۴٫
سایت پژوهشکده باقرالعلوم علیه السلام
نظرات