نقد و بررسی نامه کروبی به مجلس خبرگان
استفاده از اشخاص داخلی برای پرطنین کردن سیاست «تغییر مسیر ایران» یک اقدام مسبوق به سابقه است که حتی به چند ماه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ـ که دیگر قطعی تلقی میشد ـ باز میگردد. ماجرای روابط سفارت آمریکا با افرادی نظیر ابراهیم یزدی، صادق قطبزاده، ناصر میناچی، رحمتالله مقدم مراغهای و ابوالحسن بنیصدر که در اسناد لانه جاسوسی آمده است را فراموش نکردهایم و قضایای پس از آن از کودتای نوهد و استفاده از عوامل داخلی تا هزاران ماجرای ریز و درشت دیگر چیزی نیست که از خاطرات زدوده شوند. آنچه امروز هم مشاهده میکنیم در واقع ادامه همان بازی نیابتی است. چه رسد به اینکه در این خصوص اسناد هم وجود دارند.
نامه اخیر «مهدی کروبی» به مجلس خبرگان در یک عبارت خلاصه میشود: «مسیر حرکت جمهوری اسلامی باید تغییر کند». این عبارت بسیار آشنایی است، چرا که پیش از این بارها از زبان مقامات ارشد و جزء آمریکا، بعضی از سران کشورهای خاص اروپایی، بعضی از سران کشورهای خاص در منطقه و نیز جریاناتی نظیر منافقین و لیبرالها در داخل ایران شنیدهایم؛ «مسیر حرکت جمهوری اسلامی باید تغییر کند». از آنجا که از زمان ریاستجمهوری «جیمی کارتر» تا زمان بدنامترین رئیسجمهور آمریکا ـ دونالد ترامپ ـ صدها بار این عبارت را از زبان آمریکاییها شنیدهایم، میتوانیم بگوییم «عدم تغییر مسیر ایران»، مهمترین مشکل آمریکاست. کما اینکه به این اذغان نیز شده است. جمهوری اسلامی به اعتراف چند روز پیش مقامات آمریکایی، هنوز هیچ تغییری نکرده است و بسیاری از مقامات آمریکایی هم گفتهاند تغییر میانمدت مسیر جمهوری اسلامی دور از ذهن میباشد.
وقتی آمریکاییها از لزوم تغییر مسیر جمهوری اسلامی سخن میگویند، طبیعی است که از مهمترین موانع این تغییر هم یاد کنند و یاد کردهاند. آمریکاییها رهبری و به قول خودشان «من تبع رهبری» یعنی همانهایی که در این نامه سرگشاده آقای کروبی از آنان به صراحت تمام یاد شده است را به عنوان مهمترین موانع تغییر مسیر جمهوری اسلامی یاد کردهاند. به قول آقای کروبی، ولایت فقیه، جایگاه حقوقی رهبری در نظام، سپاه پاسداران و بسیج سپاه و به طور کلی نیروهای مسلح، شورای نگهبان، مسئولان ارشد قضایی ایران و نیز همانطور که در نامه آقای کروبی به طور تلویحی به آن اشاره شده است؛ مردم متدینی که تا نثار جان پای کار ولایت ایستادهاند.
اینها دقیقاً همان فهرست اصلی موانعی است که آمریکا و امثال آقای کروبی مشترکاً آنها را مهمترین موانع تغییر مسیر جمهوری اسلامی به حساب میآورند اما در اینجا جدای از اشخاص و نهادها، «سیاستهای خاص» مورد توجه میباشند یعنی مشکل اصلی که آمریکاییها و نیز آقای کروبی به آن اشاره میکنند، سیاستهای خاص جمهوری اسلامی است که آن را از کشورهای تابع آمریکا در منطقه متمایز میکند. چه اینکه اگر سیاستها مشکل نباشند، اشخاص نمیتوانند مشکلی به وجود آورند. آقای مهدی کروبی هم از قضا در نامه مفصل خود به طور خاص و متمرکز روی آن دسته از سیاستهای نظام که به شدت مورد حمایت رهبر معظم انقلاب اسلامی است و بدون حمایت ایشان به جایی نمیرسد، انگشت گذاشته است. همان سیاستهایی که به قول آمریکاییها سبب شده تا جمهوری اسلامی علیرغم فشار سنگین همهجانبه غرب به «مسیر» خود ادامه دهد. دقیقاً از این رو بود که دیروز بلافاصله پس از انتشار نامه آقای کروبی، محافل رسانهای آمریکایی، انگلیسی، سعودی و... که قطعاً برای آخوند جماعت ارزشی قایل نیستند، با تیترهای تند «اخطار مهدی کروبی به رهبری»، «اعتراض کروبی به شیوه مدیریت ایران»، «کروبی علیه سیاستهای راهبردی رهبری» و... پوشش دادند. این حرفها البته حرفهای خودشان بود که بارها در مقالات و سخنرانیها و میتینگهای خود از جمله در میتینگ اخیر منافقین در پاریس بیان کرده بودند حالا همانها با اضافه کردن نام «مهدی کروبی» منتشر شدند.
آقای کروبی و هر کسی که این نامه و امثال این نامه را نوشته و مینویسد دقیقاً درست میگوید، این رهبری است که نمیگذارد مسیر جمهوری اسلامی تغییر کند. در واقع در چنین نامهای از یک طرف به قدرت رهبری در حفظ مسیر جمهوری اسلامی و در واقع حفظ راه امام اعتراف میشود و از سوی دیگر منشأ اصلی مخالفت با رهبری مشخص میگردد.
آقای کروبی درست میگوید رهبری جمهوری اسلامی خیلی قدرت دارد که توانسته نگذارد مسیر جمهوری اسلامی ایران تغییر کند اما برخلاف آنچه او وانمود کرده است، قدرت رهبری ارتباط چندانی به قول او به «من تبع رهبری» یعنی سپاه و بسیج و شورای نگهبان و دستگاه قضایی و ... ندارد. قدرت او در همان «مشروعیت مذهبی» رهبری است که آقای کروبی در اوایل نامه خود به آن اشارتی گذرا کرده است. براساس فرمول شیعه، رهبری مشروع دارای جایگاه مقدسی است و به جهت نشستن در موقعیت اعتقادی شیعیان به یک قدرت بزرگ و به تعبیری که آمریکاییها در این مورد به کار بردهاند، «قدرتی پیچیده» تبدیل میشود که «قدرتهای مادی» حتی اگر یکی شوند قادر به تکان دادن آن نیستند. از این روست که «حجتالاسلام کروبی» در صدد برآمده است تا به خیال خود جنبه معنوی و مرجعیت مذهبی حضرت آیتالله خامنهای ـ دامت برکاته ـ را مخدوش جلوه دهد. وی با اشاره به واگویی سخنان حضرت امام در مورد رهبری توسط مرحوم آقای «هاشمی رفسنجانی» مدعی شده است که این خاطره خلاف میثاقی بود که او شب قبل از آن در بیت امام با جمعی بسته بود و ادامه میدهد که آنچه پس از رحلت حضرت امام در مورد ولایت فقیه در قانون اساسی آمد، همه محصول و پیامد همین خاطره بود! این در حالی است که در همان زمان لااقل چهار روایت مستقیم دیگر ـ از سوی آقایان مرحوم حاج احمد آقا، مرحوم آیتالله موسوی اردبیلی، مرحوم آیتالله محمدی گیلانی و مرحوم آیتالله مشکینی ـ در این خصوص مطرح شدند و با این وجود، آیتالله خامنهای در مجلس خبرگان رهبری بدون معارض و با بیش از دو سوم آراء فقهای عضو آن به رهبری انتخاب شده و این انتخاب مورد تأیید سایر علمای بلاد ایران نیز قرار گرفته و در پی آن بارها علمای بسیار برجستهای نظیر مرحوم آیتالله گلپایگانی، مرحوم آیتالله اراکی، مرحوم آیتالله بهاءالدینی، مرحوم آیتالله فاضل لنکرانی، مرحوم آیتالله میرزا جواد آقا تبریزی، مرحوم آیتالله بهجت، مرحوم آیتالله انصاری شیرازی، مرحوم آیتالله شیخ آقا مرتضی تهرانی، مرحوم آیتالله خوشبخت، مرحوم آیتالله شیخ آقا مجتبی تهرانی، آیتالله مکارم شیرازی، آیتالله نوری همدانی، آیتالله سبحانی، آیتالله مظاهری، آیتالله علوی و... بر صلاحیت، برجستگی و سلامت رهبری در بدو امر و در طول دوران رهبری تأکید کرده و عمدتاً ایشان را «بینظیر» دانستهاند و از اینها مهمتر همیشه جمع بزرگ فقهای مجلس خبرگان رهبری که نظارت دقیقی بر رهبری و دستگاههایی که مستقیماً تحت امر ایشان قرار دارند، سلامت فکر و صلاحیت علمی و عملی و درستی عملکرد ایشان را تأیید کردهاند.
کروبی مثل کسی که در جریان هیچ امری از امور کشور نیست، جریان انتخاب رهبری و روند کشور را آنگونه که میخواهد تعبیر میکند و بدون توجه به قضاوت دیگران در این مورد، احکام شداد وغلاظ صادر میکند.
برای مشخص شدن بطلان داعیههای «رئیس سابق دو دوره مجلس شورای اسلامی» در این نامه، راه زیادی نباید رفت. او در دوره ریاست مجلس بارها با صراحت اعتراف کرده است که رفتار رهبری بیش از هر فرد دیگر «قانونمدارانه» و «مصلحتمحورانه» بوده است. او خود در برابر کسانی که رهبری را به نقیصهای متهم میکردند، با استناد دقیق به مواردی در صدد پاسخگویی برمیآمد. زمان زیادی از آن روزگار نگذشته و فاصله 82 که او کرسی ریاست مجلس را ترک کرد تا 88 که او مدعی تقلب بزرگ در انتخابات شد، زمان زیادی سپری نشده است. چطور شد نظام جمهوری اسلامی و رهبری و نیروهایی نظیر سپاه و بسیج تا سال 82 و حتی تا پیش از انتخابات سال 88 شایسته بهترین دفاع بودند و از 88 آنگونه شدند که سزاوار تحمل این حد از تهاجم شدند و کار به جایی رسید که در منظر او «بهترین رهبر» و «بهترین سپاه» به چیزی تبدیل شدند که بدتر از رژیم پهلوی قلمداد شوند. حالا آقای کروبی باید توضیح دهد که او این فاصله را چگونه طی کرده است؟ چه کسانی او را به این وادی کشاندهاند؟ فاصله منفور رسانههای آمریکایی و سعودی بودن تا به تیتر اول آنها تبدیل شدن چگونه طی شده است؟
آقای مهدی کروبی میگوید «مسیر جمهوری اسلامی باید عوض شود». اجازه بدهید با استفاده از روش محاسبه «هزینه ـ فایده» بگویم این خواسته هیچ نفعی برای آقای کروبی ندارد به فرض که مسیر جمهوری اسلامی کاملاً تغییر کند، هیچ چیزی به آقای کروبی نمیرسد. این آنقدر واضح است که نیازی به استدلال ندارد. حتی اگر آقای کروبی جوان 20 ساله بود و این امکان برای او فراهم بود که چند ده سال دیگر در فضای سیاسی کشور فعالیت نماید، باز هم تغییر جمهوری اسلامی کمکی به کروبی و اهداف شخصیاش نمیکرد. پس اجازه بدهید بگویم این خواسته آقای کروبی نیست. حتی خواسته ذاتی بعضی از طیفها و افرادی ـ نظیر مصطفی تاجزاده و سعید حجاریان ـ که پیش از او به طور آشکار از لزوم تغییر مسیر جمهوری اسلامی سخن گفته بودند هم نیست چرا که اگر جمهوری اسلامی تغییر کند کلاه این آقایان هم پس معرکه است. اینها اگر به جرم مدتی تصدی مسئولیت در جمهوری اسلامی، اعدام نشوند حتماً منفور خواهند بود. این حرف که «مسیر جمهوری اسلامی باید تغییر کند» که حرف کاملاً آشنایی هم هست یک حرف ذاتاً آمریکایی است کما اینکه زدن رهبری و سپاه و روحانیت و... به دلیل اینکه موانع اصلی تغییر مسیر جمهوری اسلامی شناخته میشوند، هم یک کار ذاتاً آمریکایی است.
اضافه بر این دو، استفاده از اشخاص داخلی برای پرطنین کردن سیاست «تغییر مسیر ایران» هم یک اقدام مسبوق به سابقه است که حتی به چند ماه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ـ که دیگر قطعی تلقی میشد ـ باز میگردد. ماجرای روابط سفارت آمریکا با افرادی نظیر ابراهیم یزدی، صادق قطبزاده، ناصر میناچی، رحمتالله مقدم مراغهای و ابوالحسن بنیصدر که در اسناد لانه جاسوسی آمده است را فراموش نکردهایم و قضایای پس از آن از کودتای نوهد و استفاده از عوامل داخلی تا هزاران ماجرای ریز و درشت دیگر چیزی نیست که از خاطرات زدوده شوند. آنچه امروز هم مشاهده میکنیم در واقع و بدون اندکی تردید ادامه همان بازی نیابتی است. چه رسد به اینکه در این خصوص اسناد هم وجود دارند. اما بد نیست خط «لزوم تغییر مسیر جمهوری اسلامی» از طریق خلع ید از رهبری و ولایت فقیه و سپاه را در اسناد مرور کنیم تا معلوم شود فرمان این کار دست کیست؟
1. دستورالعمل رسمی تغییر ایران در سال 2007 صادر شد
در سال 2007 شبکه N.B.C.News گزارش داد «بوش یک حکم ریاستجمهوری پنهانی را امضا و سازمان CIA را مأمور ایجاد یک عملیات سیاه پنهانی برای بیثباتسازی ایران کرده است. در ماه می 2007 روزنامه دیلی تلگراف چاپ لندن نیز نوشت: بولتون فاش کرده است که حمله نظامی گزینه آخری است که پس از شکست تحریمهای اقتصادی و تلاش برای ایجاد یک انقلاب در ایران وجود دارد. یک هفته بعد از آن «دیلی تلگراف» گزارش شبکه تلویزیونی ABC را که در آن به امضای اسنادی از سوی بوش برای سرنگونی دولت ایران از طریق ایجاد جنجالهای تبلیغاتی و انتشار اطلاعات دروغ اشاره کرده بود، بازتاب داد. در این گزارش به نقل از دانیل مک آدامز میگوید همزمان با دستور بوش به سازمان سیا، رئیسجمهور با یک گروه 8 نفره سران سنا و مجلس نمایندگان آمریکا دیدار کرده است. «اندرو کاکبرن» اوائل ماه می 2008 با انتشار گزارش در نشریه «کانتر پانچ» با افشای بخشی از اطلاعات تصریح کرد: بوش سند مخفی را امضا کرده که به مأموران آمریکایی اجازه اجرای یک عملیات تهاجمی و مخفی علیه دولت ایران را میداد به طوری که با مقایسه محتوای این دستور با موارد مشابه، چنین حرکتی در نوع خود بیسابقه محسوب میشد. در این بین «بالتیمور» میگوید حکم سری بوش اقدامات و فعالیتها را در یک حوزه جغرافیایی عظیم پوشش میداد یعنی از لبنان تا افغانستان و انواع عملیات اجازه داده شده در این راستا ترور برخی مقامات هدف را نیز شامل میشد.
سیمور هرش در 29 ژوئن 2008 (8 تیر 87) در نشریه «نیویورکر» نوشت سال گذشته، کنگره با درخواست بوش برای حمایت مالی از یک عملیات پنهانی علیه ایران موافقت کرد.
«امریکن فریپرس» نیز در سال 2007 نوشت منابع نظامی، اطلاعاتی و کنگره نیز گفتهاند که جنگی مخفی برای سرنگونی دولت ایران شروع شده است که اولین مرحله آن حمایت مالی از گروههای شبهنظامی است. «بریان رأس» و «ریچارد اسپراتیو» در 23 ماه می 2007 (دوم خرداد 86) گزارش دادند منابع کنونی و سابق اطلاعاتی به شبکه خبری ABC گفتند سازمان CIA تأییدیه ریاستجمهوری برای انجام یک عملیات سیاه مخفی برای بیثباتسازی نظام سیاسی ایران دریافت کرده است. دیلی تلگراف نوشت این برنامه شامل ناراضی کردن جوانان که بیش از دو سوم جمعیت ایران را دربر میگیرند، میباشد.
ذکر این موارد به معنای آغاز عملیات تغییر ایران از سوی آمریکاییها از سال 2007 نیست بلکه آنچه آمد اشاره دارد به مرحلهای که از نظر زمانی چند گامی با وقایع سال 2009م (1388 ش) ایران فاصله دارد. در این میان بعضی گمان کردهاند که وقایع تیر تا بهمن 88 صرفاً بر مبنای بدگمانی عدهای به نتایج اعلام شده انتخابات صورت گرفته است. این اسناد که پیش از این وقایع در رسانههایی که به عنوان و زمان آن اشارت رفت، این خوشبینی را بلاوجه مینماید. در این بین آمریکاییهای مغرور که با یک عملیات خاص نظامی توانسته بودند به طرفةالعینی عراق و افغانستان را به اشغال خود درآورند، گمان میکردند موفقیت برنامه آنان در ایران نیز حتمی است و از این رو برای آنکه به نام دیگری سند نخورد و آنان بتوانند از آثار آن بهره ببرند، جلوههای کوچکی از طراحی سال 2007 خود را علنی کردند. پس کاملاً واضح است که سناریو تغییر ایران و اصرار بر آن چیزی نیست که در سعه آقای کروبی باشد.
کما اینکه «رالف فوریس» در مقاله «نخبگان جهانی؛ سیا در پشت جنگ کثیف علیه ایران» که در هفتهنامه «آمریکن فریپرس» به چاپ رسید از قول «ولی نصر» معاون ارشد مطالعات خاورمیانهای شورای روابط خارجی آمریکا نوشت «من فکر میکنم هر کس در منطقه میداند که با حمایت آمریکا از عناصر ضد ایرانی در منطقه و نیز گروههای مخالف داخل ایران، یک جنگ واسطهای هماکنون در جریان است.»
«ادوارد شوارد نادزه» که خود قربانی انقلاب مخملی در سال 2003 است در این خصوص میگوید: هیچ جنبش خودجوشی در جریان نبوده بلکه سازماندهندگان تمامی مسایل رخ داده جورج سروس میلیونر آمریکایی بنیاد دموکراتیک آمریکا و جیمز بیکر وزیر خارجه سابق آمریکا بودهاند.»
2. رهبری قضایای 88 ربطی به کروبی نداشت
برخلاف آنچه آقای کروبی تصور کرده و گاهی براساس این توهم رهبران اصلاحات را به «بیعملی» و سازشکاری متهم کرده است، آقای مهدی کروبی یکی از «رهبران اعتراضات سال 88» نیست. جدای از اینکه به دلایل مختلف از جمله به گواهی رأی بسیار اندکی که آورده او اساساً ظرفیت نشستن در این جایگاه را نداشته است، اسناد فراوانی وجود دارند که نشان میدهند رهبری آشوبهای پس از انتخابات سال 88 به عهده سازمان سیا بوده است. چه اینکه در اسنادی که به آن اشاره شد آمد که دستور سری قضایای 88 در سال 86 طی حکمی رسمی از سوی جرج بوش به رئیس وقت سازمان سیا ابلاغ شده است.
یک گزارش بیانگر آن است که مؤسسه «بروکینز» پس از بررسی مبسوطی که روی مسایل ایران انجام داده بود در جمعبندی یک گزارشی تحت عنوان which Parth to persian نوشت «بهترین راه مواجهه با ایران انقلاب مخملی (velvet revolution) است». انقلاب مخملی در تعبیری آمریکایی در واقع عبارت است از فرایند انتقال حکومت از دست عدهای که دوستشان نداریم به دست عدهای که ولو برای مرحلهای مورد اعتماد ما هستند بدون آنکه ناگزیر به توسل به استفاده از قدرت نظامی شویم. این کار را آمریکاییها بارها با استفاده از همکاری نزدیک سرویسهای اطلاعاتی اروپا از جمله Mi6 علیه دولتهایی که دوستشان نداشتهاند، اعمال کردهاند. ما عین همین رویه را در قضایای سال 88 ایران نیز مشاهده کردیم. براساس رساله راهنمای جورج سروس، انقلاب مخملی ده مرحله دارد و مرحله دهم آن «تسلیم شدن حکومت» است. آنچه در ایران روی داد 9 مرحله بود که با شدتی بیش از انقلابهای مخملین چک (1989)، صربستان (2000)، گرجستان (2003)، اوکراین (2004) و قرقیزستان (2005) پیش رفت، اما در مرحله آخر زمینگیر و متلاشی گردید در اینجا به اختصار به مواردی از ورود صریح مقامات امریکایی اشاره میکنیم. این اظهارات جدای از اینکه بیانگر سرشت وقیحانه مقامات دموکرات و جمهوریخواه آمریکاست، نشان میدهد که آنان در پیروزی برنامه خود علیه ایران تردیدی نداشتهاند. کما اینکه آنان در زمانی به قول خودشان جنبش سبز رو به سردی گراییده بود از دولت اوباما خواستند که با ورود مستقیم و حتی برخورد نظامی مانع کورتاژه شدن فتنه 88 ایران شوند.
«نیوت کینگریچ» رئیس پیشین کنگره آمریکا در روز 11 ژولای 2009 (20 تیر 88) زمانی که اعتراضات خیابانی در تهران به سمت کاهش گرایش پیدا کرده بود، از دولت اوباما خواست تا با ایجاد کارشکنیهای اساسی و گسترده در بازار بینالمللی نفت و گاز ایران، موجب بحران اقتصادی بنیادی در ایران شود، به باور او این روش نظام سیاسی ایران را سرنگون خواهد کرد.
«باب فیلنر» نماینده حزب دموکرات و رئیس وقت یکی از کمیسیونهای کنگره آمریکا دو هفته بعد از انتخابات و زمانی که تظاهرات خیابانی تا حد زیادی فروکش کرده بود خواستار حمایت بیشتر آمریکا از گروههای اپوزیسیون و علیالخصوص منافقین شد. این اولین بار بود که مقامات رسمی آمریکا از گروهی که نامش در لیست سیاه بود با صراحت نام میبردند.
«سیمور هرش» در همان ایام طی یادداشتی در نیویورکر نوشت: «نیروهای ویژه اطلاعاتی آمریکا، سالهاست که در ایران فعالیتهای سازماندهی شده دارند و تنها سادهلوحترین افراد، ارتباطات گسترده سازمانهای اطلاعاتی آمریکا در ایران و از جمله در میان برخی «دایرههای قدرت» را نفی میکنند.
«برنت سکوکرافت» مشاور امنیت ملی دو رئیسجمهور دموکرات و جمهوریخواه ـ کلینتون و بوش ـ در همان ایام در مصاحبه با شبکه الجزیره گفت: «این واضح است که آمریکا در میان تظاهرات معترضان به نتایج رسمی انتخابات ریاستجمهور ایران، نیروهای اطلاعاتی داشته است.»
«فیل ویلاتیو» سردبیر «ویرجینیا دیفتدر» هم در همان ایام در نشریه خود نوشت: «بسیار سادهلوحانه خواهد بود اگر فکر کنیم که نیروهای خارجی به طریقی در رویدادهای اخیر ایران دست نداشتهاند».
آنچه از اسناد به آن اشاره شد در واقع نشان میدهد نه فقط طراحی و رهبری قضایای 88 با آقای کروبی و یا همگنان او نبوده است بلکه حتی در سطح میدانی نیز فرمان عملیات و اقدامات در دست دیگران بوده و در این بین امثال آقای کروبی به عنوان بخشی از ماجرا تحت یک رهبری کلانتر سیاسی و میدانی عمل کردهاند پس بهتر است آقای کروبی در همین سطح وارد گفتوگو و مکاتبه با نهادهای نظام شود.
برگ جدید آمریکا، محدودسازی ایران
در این نامه آقای کروبی روی یک نکته خیلی مانور شده است «چرا خبرگان، رهبری را کنترل نمیکند و جلوی سیاستهای آن در حوزه مسایل کلان نظام نمیگیرد» این عبارت و مشابه آن لااقل ده بار در نامههای کروبی تکرار شده است. مسئله مهار رهبری خواستهای نیست که برای فردی مثل آقای کروبی منفعتی داشته باشد. از این که بگذریم کروبی براساس کدام صلاحیت و کدام جایگاه مردمی در جایگاه «مدعیالعموم» نشسته است. البته هر شهروندی میتواند از نهادهای یک حکومت سؤال کند هم موظف به پاسخگویی است ولی هیچ محکمهای نمیپذیرد که یک شهروند به جای طرح مسئله به طرح دروغهای آشکار علیه یک نهاد حقوقی و علیه یک جایگاه برجسته دینی و سیاسی کشور بپردازد. میان سؤال و طرح نظر کردن با وارد کردن اتهامات سخیف و هتک جایگاههای محترم تفاوت بنیادی وجود دارد. اما واقعاً در این موضوع نیز کروبی فقط ارائهکننده نسخهای برای درمان دردی بوده که نه آن درد به او ربطی دارد و نه دارو. این درد و دارو هم متعلق به آمریکاییهاست. به موارد زیر توجه کنید:
طرح 12 مادهای وزیر خارجه ترامپ
آنگونه که در گزارش 31 اردیبهشت 97 بیبیسی آمده است: «مایک پمپئو» دو هفته پس از اعلام خروج آمریکا از توافق هستهای با ایران در بنیاد «هریتج» واشنگتن و در اولین سخنرانی مهم خود در حوزه سیاست خارجی با شدت تمام خواستار «تغییر مسیر» از سوی ایران شد. او گفت آمریکا فشار بیسابقه مالی به ایران وارد خواهد کرد و هشدار داد: «اگر ایران مسیرش را عوض نکند، شدیدترین تحریمهای تاریخ علیه این کشور وضع خواهد شد. در این سخنرانی او به سپاه پاسداران و به طور خاص به دستاوردهای سردار سلیمانی در منطقه که آن زمان مقارن بود با زمان اعلام «پایان داعش در پهنه زمین» اشاره کرد. پمپئو در این سخنرانی بیانیهای قرائت کرد که در هر بند آن، ایران را ملزم به عقبنشینی از یکی از سیاستهای اصولی و دستاوردهای مهم خود میکرد. سیاستها و دستاوردهایی که هر کدام به نوعی به رهبری انقلاب اسلامی مرتبط بود و موارد زیر را شامل میشد:
ـ ایران باید اجازه بازرسی از همه پایگاهها و پادگانهای نظامی خود را به مأموران آژانس ـ جاسوسان CIA و MI6 ـ بدهد؛
ـ ایران باید سیاست توسعه توانایی موشکی خود را کنار بگذارد و محدودیتهایی را نیز در نگهداری سلاحهای کنونی خود بپذیرد؛
ـ دستگاه قضایی ایران کسانی که با اتهام جاسوسی برای آمریکا در بازداشت نگاه داشته است را آزاد کند؛
ـ ایران سیاست افزایش قدرت منطقهای خود و از جمله حمایت از حزبالله و مقاومت فلسطین را کنار بگذارد ـ یعنی منطقه را به آمریکا تسلیم کند؛
ـ ایران اجازه دهد حشد الشعبی عراق ـ که در حال حاضر مهمترین دژ عراق در مقابل تهدیدکنندگان امنیت این کشور به حساب میآید ـ خلع سلاح شود؛
ـ ایران سیاست حمایت از انصارالله یمن را ـ که در حال حاضر مهمترین دژ دفاعی یمن در برابر تهاجم خارجی است ـ کنار بگذارد؛
ـ تمام نیروهای ایرانی ـ که مهمترین عنصر تثبیت امنیتی در سوریه میباشند ـ از سوریه خارج شوند؛
ـ ایران به سیاست خود در افغانستان ـ که لزوم خروج نظامیان غربی و مقابله با گروههای تروریستی است ـ پایان دهد؛
ـ ایران سیاست کمک نیروی قدس ـ به شکلگیری گروههای مردمی تحت حمایت دولتهای محلی ـ را کنار بگذارد؛
ـ ایران سیاست مقابله با اسرائیل ـ که مهمترین عامل تهدید امنیتی کشورهای منطقه است ـ را رها کرده و با سیاست آمریکا در مسایل منطقه، هماهنگ شود.
خب آنچه حدود سه ماه پیش در بیانیه مایک پمپئو وزیر خارجه آمد بیانگر آن است که آمریکا، اسرائیل، سعودی و عوامل آنها در منطقه از سیاستهای ایرانی مورد حمایت جدی رهبر معظم انقلاب ناراحت هستند و خواستار تغییر آن میباشند. حالا سؤال این است آیا واقعاً آنچه در این موارد ذکر شد و به هویت نظامی برمیگردد، ربطی به مجلس خبرگان دارد؟ آیا آنچه رهبری در این موارد انجام میدهد، آنگونه که در نامه آقای کروبی وانمود شده است، ربطی به موارد اصلاحشده در قانون اساسی سال 1368 دارد؟ آیا حضرت امام(ره) خود در همه این موارد به همین منشا نبوده است؟ آقای کروبی چه چیزی را از خبرگان رهبری مطالبه کرده است؟ آیا اصلاحی در مسایل داخلی بوده است؟ اگر آری، سؤال این است که آیا رهبری در مسایل داخلی کشور مهمترین پشتیبان دولتی نیست که ظاهراً آقای کروبی درباره مشروعیت آن حرفی ندارد؟ آیا در همین ایام که اصلاحطلبان و حتی کارگزاران که خود نقشهای محوردی در دولت دارند، کمر به انحلال این دولت بستهاند، رهبری تمام قد از این دولت حمایت نکرده است؟ آیا با نگاه به وضع مجلس، وضع دولت، وضع جناحهای حامی دولت، وضع جناحهای منتقد دولت و وضع مواجهه دولتهای کلاهگذار اروپایی با دولت آقای روحانی، این نکته به دست نمیآید که در واقع این رهبری است که این دولت را نگه داشته است. خب پس واضح است که آقای کروبی بحثی راجع به مسایل داخلی ندارد اگرچه او با ردیف کردن موارد نامربوط سعی کرده نشانههایی از انگیزه خود در مسایل داخلی را به رخ بکشد، اما در واقع او به خیال خودش رهبری را به نقد کشیده که در محیط داخلی حداکثر رفق را داشته است در حالی که در عرصه خارجی در برابر دشمنان ایران ـ حداکثر مقاومت را از خود نشان داده است.
پس ما حق داریم بگوییم حرف اصلی نامه یعنی مسائل خارجی، متعلق به آقای کروبی نیست چرا که کروبی دائر مدار مسایل خارجی نیست. مسایل خارجی تا آنجا که به جمهوری اسلامی بازمیگردد، یک مخالف محوری دارد و آن آمریکاست بنابراین در این مورد هر کس دیگری ورود کند، ورودش به «نمایندگی» است و در جهت تقویت آن «خط فرمایشی» تلقی میشود.
در آنجا هم که دشمن از «لزوم تغییر مسیر نظام جمهوری اسلامی» سخن به میان میآورد، کاری به مسایل داخلی ایران ندارد. برای آمریکا، یا رژیم اسرائیل و یا رژیم سعودی از این حیث هیچ تفاوتی نمیکند که در ایران اصولگرا سرکار باشد یا اصلاحطلب. آنچه برای آمریکا و ... اهمیت دارد نوع کنش خارجی جمهوری اسلامی است. کما اینکه در هر جای دیگر نیز آنان همین رویه را دارند. پس وقتی در گرماگرم جنگ نظام با دشمن خارجی، فردی وانمود میکند که به دلیل مسایل داخلی یقه نظام را گرفته است و کاری به دعوای آن در محیط دیگر ندارد، «عنصر زمان» به ما میگوید این دو یک معرکه است.
بازی امروز کروبی ادامه بازی «تقلب» است
آقای مهدی کروبی علیرغم آنکه نقش پررنگی در بازی «تقلب در انتخابات 88» داشته، هیچگاه حاضر نشده به سؤالات متعدد در این خصوص پاسخ دهد. اگر او آنچنان که در بخشی از این نامه خود مدعی است و خدا را بر آن گواه گرفته است «براساس وظیفه شرعی و ملی و نگرانی نسبت به سرنوشت کشور به طرح دغدغههایش پرداخته» و «دل در گرو کشور، انقلاب و قانون اساسی دارد» باید به روشنی پاسخ دهد که براساس کدام وظیفه شرعی و ملی و قانونی و نگرانی قابل قبول و نیز براساس کدام مصلحت کشور و انقلاب و در دفاع از کدام اصل قانون اساسی، پس از آنکه از همه ظرفیت مادی و معنوی کشور برای به دست آوردن پست ریاستجمهوری بهره برده است و در حالی که از مجموع حدود 46 میلیون شهروند واجد شرایط رأی، به کمتر از 400 هزار رأی آنان دست پیدا کرده است، نه تنها نتیجه انتخابات را نپذیرفته بلکه برای برهم زدن آرای شهروندان به شورش خیایانی فراخوانده است؟ آقای کروبی باید پاسخ دهد که معنی قبول قانون اساسی و پذیرش قواعد شرعی و پاسداشت روال ملی و در عین حال دعوت به شورش برای برهم زدن همه اینها چیست؟ او چگونه این تناقضات بزرگ را حل کرده و هماینک داد وادینا و واقانونا سر میدهد؟ آقای کروبی باید پاسخ دهد که براساس کدام مصلحت کشور، انقلاب و اسلام درخواست انحلال آراء مردم کرده و حتی زیر بار بازشماری آراء مردم نرفته است؟ آقای کروبی یک شخصیت سیاسی است و همانطور که در اواخر این نامه به «گرفتاری مردم که ناشی از زیادهخواهی و بیتدبیری جمعی گردیدهاند که به نام دین و انقلاب به قدرت و ثروت آلوده شدهاند و حاضر به ترک آن نیستند و خدا میداند که این زیادهخواهی و انحراف چه بستری برای دشمنان قسمخورده این سرزمین فراهم کرده تا از این آب گلآلود ماهی خود را بگیرند» باید پاسخ دهد که چرا در سال 88 آنچنان پایتخت جمهوری اسلامی را به آشوب کشیده است که آمریکا حدود 300 هزار نیروی نظامی خود که آن روزها عراق را اشغال کرده بودند را به سمت مرزهای غربی جمهوری اسلامی گسیل کرده و طمع حمله به این کشور و مردم مظلوم و در عین حال هوشیار آن نماید؟ آقای کروبی در این طمعورزی آمریکای عذار نقش مهمی ایفا کرده است و اگر نیروهای نظامی پرتوان ایران و از جمله همین سپاه و بسیجی که او در این نامه به دروغ آنان را دارای «نقش اصلی و مهم در وضعیت اسفبار امروز مردم و کشور» معرفی کرده است، نبودند و اقدام به هنگام آنان نبود، هماینک این کشور در اشغال نظامی آمریکا قرار داشت. او در این نامه سپاه و بسیج مردمی را در حالی به دروغ به دخالت در سیاست خارجی کشور متهم کرده است که اگر حضور مؤثر و مصوب شورای عالی امنیت ملی آنان در منطقه نبود، توطئههای رنگارنگ و پرهزینه دشمنان اسلام و ایران در منطقه خنثی نمیشد و اشغال نظامی دو کشور غرب و شرق همسایه ایران توسط آمریکا و انگلیس و اشغال بخشهای وسیعی از عراق، سوریه و افغانستان توسط گروههای تکفیری ـ تروریستی به ایران سرایت کرده بود. کیست که نداند مهمترین عنصری که هیمنه آمریکا را در عراق و افغانستان و کل منطقه شکسته و به هزیمت واداشته، و مهمترین سازمانی که سلطه داعش و... را از پهنه گیتی پاک کرده، همین سپاه بوده است. این در حالی است که اگر توصیه مجلس ششم که ریاست آن با آقای کروبی بود یعنی توصیه تسلیم در برابر فشار آمریکا عملی شده بود و یا اگر به توصیه دوستان آقای کروبی در رها کردن سوریه و عراق در آتش فتنهانگیری داعش عمل شده بود، امروز منطقه ما و خود ایران وضع امنیتی بسیار اندوهباری داشت. بله این سپاه و بسیج تحت رهبری ولی فقیهی صحنههای خوف و خطر را به «محیطی امن» برای ایران تبدیل کرده که آقای کروبی سلب اختیارات و اقتدار آن را از نمایندگان مجلس خبرگان طلب کرده است! اما آقای کروبی به جای آنکه منصفانه به دوره پرافتخار رهبری حضرت آیتالله خامنهای دامت برکاته نظر بیندازد، به درون پرماجرای خویش تفأل زده و ویرانی درون را به بیرون نسبت داده است!
اما آقای کروبی به خوبی میداند که او و دوستانش در فتنه 88 و در منازعه آمریکا علیه ایران، در واقع پادویی آمریکا و انگلیس کردهاند. بنابراین اتهاماتی که در نامه آورده تنها در حکم فرار از پاسخگویی است. پادویی البته لفظ محترمانهای نیست و این قلم بدون آنکه قصد اهانت داشته باشد، اقدامات آقای کروبی و دوستانش را ترجمان دقیق این لفظ یافته است. به این موارد بنگریم:
«اتیووایسمن» میگوید یک روز قبل از انتخابات ریاستجمهوری ایران (1388/2009) کنت تیمرمن، مدیر اجرایی بنیاد دموکراسی ایران ـ نهاد وابسته به سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا ـ که مسئول سرویس فارسیزبان شبکه صدای آمریکاست به «مک آدامز» گفته بود صحبتهایی در رابطه با یک انقلاب سبز در تهران در جریان است.
«هنری کیسینجر» در همان روزهایی که آقای کروبی و دوستانش سرگرم شعلهور ساختن اعتراضات در خیابانهای تهران بودند به شبکه تلویزیونی بیبیسی گفت: «مهم نیست که چه کسی برنده انتخابات میشود. باید رژیم ایران تغییر کند بنابراین، اگر انقلاب سبز در ایران شکست بخورد آمریکا باید به ایران حمله نظامی کند. او در پاسخ به این سؤال که ممکن است در این میان تعدادی آمریکایی هم کشته شوند گفته بود این مهم نیست. نظامیان به عنوان وثیقهای در سیاست خارجی مورد استفاده قرار میگیرند».
«ریچارد هاس» که در زمان کالین پاول معاون وزیر خارجه آمریکا بود و بعد به ریاست سیاست خارجی شورای روابط خارجی آمریکا منصوب شد، پیش از فتنه 88 در یک مصاحبه گفته بود پیگیری سیاست ما در سرنگونی جمهوری اسلامی ایران به این نتیجه منجر نمیشود که با ما مذاکره کنند، لذا اختصاص بودجه برای سرنگونی نظام سیاسی ایران احمقانه است. اما بعد از آنکه آقای کروبی و دوستانش آتش فتنه 88 را در خیابانهای اصلی پایتخت جمهوری اسلامی روشن کردند، طی مقالهای در «نیوزویک» نوشت: «من نظرم را عوض کردهام و حالا با اختصاص بودجه برای براندازی جمهوری اسلامی موافقم».
چندی بعد «پل گریت رابرتز» سیاستمدار آمریکایی در گزارشی که پایگاه اینترنتی «کامن دریمز» آن را منتشر کرد پس از طرح این سؤال که منبع آمریکاییها در مورد وقوع تقلب در انتخابات ریاستجمهوری ایران چیست؟ پاسخ داد: «این منبع چیزی نیست جز اظهارات کاندیدای شکستخورده ایران که آمریکا ترجیح میداد وی پیروز انتخابات ایران باشد». این در حالی است که موسسه «نیو امریکن فاندیشن» چند هفته مانده به انتخابات ایران، اعلام کرده بود: «متخصصان زیادی در آمریکا انتخابات ایران را غیرمعتبر و خدشهدار معرفی میکنند اما این در حالی است که نظرسنجی عمومی ما، سه هفته قبل از انتخابات، نشان داد که احمدینژاد با در اختیار داشتن بیش از نیمی از آراء از رقبای خود پیشی میگیرد.»
در همان زمان «پاول رابرتس» معاون وقت خزانهداری آمریکا به مجله «فارین پالیسی» گفت: «اتهام تقلب در انتخابات ایران دروغ بود و همه آشوبهای ایجاد شده در ایران پس از انتخابات ریاستجمهوری، برنامه آمریکا برای بیاعتبارسازی و منزوی کردن ایران بود تا این کشور را به زانو در آورد. این اتهام که رأی مردم در انتخابات ریاستجمهوری دزدیده شده دروغ بود. ایران به این دلیل مورد حمله قرار گرفته است که یکی از دو کشور مستقل منطقه محسوب میشود. ایران را باید تحت هژمونی قرار داد تا پایان مقاومت سوریه، حماس و حزبالله فرابرسد» رابرتس تصریح میکند: «شواهد زادی نشان میدهد که آمریکا یک انقلاب رنگی در ایران ایجاد کرده است.»
اما جالب نگاه آمریکا به کروبی و دوستانش به عنوان «پادوهایی خودخواه» است «کنت تیمرمن» در تاریخ 11 ژوئن 2009 / 21 خرداد 88، پیش از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری ایران در مقالهای نوشت در مورد موسوی، کروبی و... من اعتقاد ندارم که قصد آنان براندازی نظام است اینها افراد جاهطلب و ناامیدی هستند که از بازی خارج شدهاند و میخواهند مجدداً در بازی قدرت شرکت کنند.»
کروبی در ادامه مسیر
پیش از همین روزها که کروبی پس از چند تن از فعالان فتنه 88 نظیر تاجزاده و حجاریان سرگرم بازنویسی اقدامات فتنهگرانه آن سال است و دوباره از مسئولان کشور میخواهد مسیر جمهوری اسلامی را تغییر دهند، امریکاییها روی «تغییر مسیر جمهوری اسلامی» پی در پی تأکید کردهاند.
در تاریخ 28 اردیبهشت گذشته یک خبرنگار آمریکایی با تشریح مواد 12گانهای که مک پمپئو در یک اجلاس امریکایی مطرح کرد نوشت: «مطالب 12 مادهای پمپئو برای تغییر حکومت در ایران بود». در این سخنرانی پمپئو ـ البته به دروغ ـ از موفقیت آمریکا در شکلدهی به یک ائتلاف بینالمللی برای مدیریت تغییر سیاست در ایران خبر داد و تشدید تحریمهای مالی علیه ایران را کلید رمز آن برشمرد.
در همین زمان «برایان هوک» مدیر بخش برنامهریزی سیاسی وزارت خارجه آمریکا به بیبیسی گفت: «هدف تلاشهای ما اعمال تمامی فشارهای ضروری بر ایران است تا این کشور رفتارهایش را تغییر داده و به دنبال چارچوب جدیدی باشد که میتواندت نگرانیهای ما را برطرف کند.»
براساس گزارش VOA حدود سه ماه پیش از این ـ سوم اسفند 1396 ـ «کنت پولاک» پژوهشگر انستیتو «امریکن اینترپرایز» در وبسایت نشریه «نیوزویک» نوشت: «الان امکان عقب نشاندن ایران از استراتژی گسترش نفوذ در منطقه وجود ندارد اما ایالات متحده باید بداند که برای رسیدن به این هدف، در بلندمدت تغییر رژیم در ایران امری ناگزیر خواهد بود چرا که نظام سیاسی ایران کماکان خود را دشمن آمریکا تعریف کرده و بر همین مبنا خصمانه رفتار مینماید».
وی در ادامه نوشت: «پس از تحمل 39 سال زندگی با ایران در مقام دشمن، تردیدی نیست که یک نظام سیاسی متفاوت در ایران و رهبران سیاسی دیگری به نفع ایالات متحده، خاورمیانه و مردم ایران خواهد بود.
حدود دو سال پیش از این ـ 21 اردیبهشت 95 ـ رابرت جوزف، نماینده وقت آمریکا در امور عدم اشاعه سلاحهای هستهای در روزنامه سعودی «الشرق الاوسط»، ضمن طرح این ادعا که «تقلب در ذات سران ایران و در DNA مردم این کشور است»، نوشت: «تنها راه، تغییر نظام ایران است. این تغییر نظام باید از درون صورت گیرد چرا که ما قادر نیستیم «تغییر نظام» را به ایران تحمیل کنیم اما به یقین میتوانیم از مخالفان نظام برای تغییر حمایت کنیم. این امر مسئلهای زمانبر است و نیاز به تلاش دارد. این میتوانست در سال 2009 با حمایت بیشتر آمریکا صورت گیرد تا رژیم روحانیون را در مقابل مخالفان داخلی آن تضعیف نموده و به تغییر مسیر ایران منجر شود» وی اضافه کرد: «لازم است که سران ایران بدانند که رفتار منطقهایشان عواقب شدیدی خواهد داشت موردی که البته آنها امروزه متوجهاش نیستند و در محاسباتشان جایی ندارد».
این قلم در واقع نامه آقای کروبی علیه رهبری را یک پیوست ایرانی برای طرحی آمریکایی میداند چه اینکه از نظر آنان مهمترین عامل به شکست کشیده نشدن طرحهای آمریکایی تغییر ایران، حضرت آیتالله خامنهای ـ دامت برکاته ـ است.
در سال 2009 گزارشگران خبرگزاری آمریکایی «آسوشیتدپرس» در بررسی روند انقلاب مخملی در ایران نوشتند: «رهبری که مخالفان گرجستان، وی را در سال 2003 مجبور به استعفا کردند «ادوارد شوارد نادزه» بود که با استعفای وی، یک رهبر حامی غرب به قدرت رسید. اما رهبری ایران کسی مانند شواردنادزه نیست که واقعاً ضعیف باشد. رهبری ایران در دست فرد قدرتمندی است که اوضاع را تحت کنترل خود دارد. همچنین ارتش و نظامیان ایران نیز برخلاف مورد گرجستان، شورش نکردند.»
خبرگزاری فارس 97/6/20
نظرات