نخست وزیری که از شاه به دلیل نقض قانون اساسی علنا انتقاد کرد
با شروع به کار مجلس هفدهم، پس از رای مجلس به دکتر محمد مصدق، مجلس سنا در ابراز تمایل به او تعلل ورزید و سرانجام با وساطت شاه که حمایت گسترده افکار عمومی و شخصیتها را از دکتر مصدق میدید، سناتورها به اکراه در 18 تیرماه تشکیل جلسه داده و از میان 36 سناتور حاضر، فقط 14 نفر به مصدق رای داده و 19 نفر رای سفید (ممتنع) دادند.
به این ترتیب، مصدق اکثریت مطلق را در مجلس سنا کسب نکرد و قاعدتا باید کنار می رفت اما شاه به سناتورها پیغام داد که مخالفت نکنند. سناتورها نیز بدون آنکه تشکیل جلسه بدهند به مصدق اطلاع دادند که در موقع اخذ رای اعتماد اکثریت آرا را خواهد داشت. از این رو میتواند کار خود را آغاز کند. بدین ترتیب شاه در تاریخ 19 تیرماه فرمان نخستوزیری دکتر مصدق را صادر کرد.
ساعت 11 صبح روز 25 تیرماه 1331 دکتر مصدق برای ارایه فهرست کابینه جدید به شاه و مذاکره درباره دولت آینده وارد کاخ سعدآباد شد. در فهرست پیشنهادی دکتر مصدق جای وزارت جنگ خالی بود. نخست وزیر در توضیح این مطلب به شاه گفت که وزارت جنگ به منزله «دولتی در دولت» شده و به دستورات وی ترتیب اثر نمیدهد، بنابراین قصد دارد شخصا عهدهدار این سمت شود و گفت در غیر این صورت استعفا میدهد. سخنان دکتر مصدق مورد قبول شاه قرار نگرفت. سرانجام مصدق مقارن ساعت 3 بعدازظهر از کاخ خارج و قرار شد چنانچه تا ساعت 8 بعدازظهر خبری مبنی بر موافقت شاه به وی ابلاغ نشود، از سمتش استعفا دهد و چون در موعد مقرر خبری نرسید، مصدق بدون مشورت و اطلاع آیتالله کاشانی و یا سایر شخصیتهای نهضت، استعفای خود را به شرح ذیل نوشته و صادر کرد:
«پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاهی. چون در نتیجه تجربیاتی که در دولت سابق به دست آمده پیشرفت کار در این موقع حساس ایجاب میکند که پست وزارت جنگ را فدوی شخصاً عهده دار بشود و این کار مورد تصویب شاهانه واقع نشد، البته بهتر آن است که دولت آینده را کسی تشکیل دهد که کاملاً مورد اعتماد باشد و بتواند منویات شاهانه را اجرا کند با وضع فعلی ممکن نیست مبارزهای را که ملت ایران شروع کرده پیروزمندانه خاتمه دهد. فدوی - دکتر محمد مصدق» (ن. گذشته چراغ راه آینده است: تاریخ ایران در فاصله دو کودتا ۱۲۹۹ -1332، پژوهش گروهی جامی)
شاه در جواب مصدق که در خواست وزارت جنگ را کرده بود میگوید:
«پس بفرمایید که من چمدان خود را ببندم و از این مملکت بروم»
محمدعلی موحد، در کتاب «خواب آشفته نفت» مینویسد: استدلال مصدق برای تصدی وزارت جنگ این بود تا دخالت دربار در آن کم شود و کارها در صلاح مملکت پیشرفت کند... چون ستاد ارتش زیر نظر ملوکانه قرار گرفته هر امری که میفرمودند اجرا میشد ولی دولت که مسوول بود کاری نمیتوانست بکند و نمیکرد. (ج۱، ص ،۴۷۶ -۱۳۷۸- نشرکارنامه)
مصدق پس از این استعفا، بی آنکه به نمایندگان مجلس روی آورد، مستقیما با مردم تماس گرفت:
«در جریان حوادث اخیر به این نتیجه رسیدهام که به وزیر جنگ قابل اعتمادی نیاز دارم که ماموریت ملی مرا ادامه دهد. چون اعلیخضرت درخواست مرا رد کرده است، پس تصمیم به استعفا دارم و هرکسی را که مورد اعتماد مقام سلطنت باشد، برای تشکیل حکومت جدید و انجام خواستههای شاهنشاه، تائید خواهم کرد. در شرایط حاضر نهضتی که مردم ایران شروع کردهاند، نمیتواند به نتیجه پیرومندانهای نائل گردد.» ( Abrahamian، Iran Between Two Revolutions، ۲۷۰-۲۷۱. ۱۲ )
به عقیده «یرواند آبراهامیان» در کتاب «ایران بین دو انقلاب»: «برای نخستین بار، یک نخست وزیر از شاه به دلیل نقض قانون اساسی علنا انتقاد نموده، دربار را به سنگاندازی در سر راه نهضت ملی متهم ساخته و جرات کرده بود مشروطیت و قانون اساسی را مستقیما در کشور به کار گیرد.» Abralhamian، Iran Between Two Revolutions، ۲۷۱)
درباره انگیزه اصلی استعفای دکتر مصدق کتابها و مطالب زیادی نوشته شده است.
نظر سید محمود کاشانی، فرزند آیتالله کاشانی در مصاحبه با نشریه یادآور، درباره استعفای مصدق چنین است:
«حتی اگر مصدق به این نتیجه رسیده بود که بدون در دست داشتن پست وزارت دفاع نمیتواند کشور را اداره کند، میتوانست این موضوع را با آیتالله کاشانی و نمایندگان مجلس در میان بگذارد و اگر آنان نمیتوانستند در دسترسی به این هدف کمکی به او بنمایند؛ حداقل مصدق به آنان پیشنهاد میکرد نامزد دیگری را برای نخست وزیری معرفی کنند تا به سود او کنار رود و در حقیقت ، امانتی را که به او داده شده بود، به دست اهلش بسپارد...
عدهای از نویسندگانی که خواستهاند استعفای مصدق را توجیه کنند، گفتهاند که ارتش در امور دولت و یا در انتخابات دخالت میکرد. حتی اگر چنین دخالتهایی انجام میشد، مصدق باید در جایی مطرح میکرد، ولی شکایت و گلهای در این زمینه در رسانهها مطرح نشده است. بنابراین پست وزارت دفاع یک دستاویز بود، وگرنه اگر او گلایهای داشت، باید با آیتالله کاشانی یا با مجلس مطرح میکرد ولی اینکه به شیوهای ناگهانی روی این نکته انگشت گذاشته، پرسشانگیز است.»
اما ناصر تکمیل همایون، یکی از تاریخنگاران مطرح ایرانی در همین نشریه تخصصی درباره استعفای مصدق، نظری خلاف سید محمود کاشانی دارد. او معتقد است:
«در خاطراتی که اخیرا خواندهام، به وضوح مشاهده کردهام که شاه نسبت به هر نخستوزیری که صاحب شخصیت و ارادهای بود از جمله فروغی، قوام السلطنه و حتی سید ضیا و زاهدی عناد داشته چه رسد به مصدق که در جای خودش محفوظ است. مخالفت مصدق با شاه در مورد تصدی وزارت جنگ، به نظر من حرکتی دموکراتیک بوده... دکتر مصدق کوچکترین مشکلی را که بر سر راه ملیشدن نفت پیش میآمد با ملت در میان میگذاشت، اما در مورد این استعفا، حتی مساله را با همپیمانان نزدیک خود نیز مطرح نکرد. درباره این مساله پشت درهای بسته تصمیمگیری کرد. این نحوه عمل نامتعارف نشان نمیدهد که دکتر مصدق در واقع درخواست وزارت جنگ را بهانه قرار داد تا استعفا کند، در حالیکه میتوانست برای به دست آوردن این وزارت، از شیوههای کمهزینهتر بهتری استفاده کند، چون همانطور که در سی تیر مشاهده کردیم، از حمایت مردمی بسیار قدرتمندی برخوردار بود.» (یادآور ، تیر و مرداد 1387 – شماره2)
حسین شاهحسینی در مورد اینکه چرا مصدق در آن زمان اعضای جبهه ملی را در جریان قرار نداد، میگوید: «ما باید خودمان را در شرایط آن روز قرار بدهیم. دکتر مصدق تازه از دادگاه لاهه برگشته و آمده و زمینههایی هست و اطلاعاتی هم به او رسیده که بعضی از دوستان او در فراکسیون نهضت ملی، مثل حسین مکی که او را با خود به دادگاه لاهه نبرده بود و فقط دکتر بقالی را برده بود و در ضمن در آنجا با دکتر بقایی برخوردهایی داشت، موجب شده بود که دکتر مصدق دیگر نسبت به این کادر، آن اعتماد قبلی را نداشته باشد و زمینههای توطئه از همانجا فراهم شده بود.
شاهحسینی مینویسد: شاه موجباتی را فراهم کرد که مصدق بر سر دوراهی قرار گرفت. او یا باید از نظریات شاه تمکین میکرد و با همه دخالتهای او و خانوادهاش در تمام امور مملکت که به مقاصد دکتر مصدق لطمه میزد، کنار میآمد و یا کنار میرفت. او شاه را در مقابل مردم قرار داد که من تا به حال نهضت را به اینجا رساندم، ولی الان مشکل اصلی من خانواده پهلوی هستند که در تمام امور دخالت و مشکلات ایجاد می کنند.
شاه در حمایت از دکتر مصدق هیچ کاری نمیکند و فقط ترس از مردم داشت که او را وادار میکند دنبال دکتر مصدق بیاید. او کوچکترین اعتقادی به ملیشدن نفت ندارد وگرنه ارتش را در اختیار نخستوزیر میگذاشت. ولی چون اعتقاد نداشت، دایما این در و آن در میزد که راهی برای مقابله با نهضت پیدا کند و لذا نخستوزیر نه از ارتش و نه از شهربانی کوچکترین استفادهای نمیتوانست بکند.»
(شاه حسینی، معاون رییس جمهوری و رییس سازمان تربیت بدنی و رییس کمیته ملی المپیک در دولت مهدی بازرگان بود.)
احمد سمیعی گیلانی، نویسنده و مترجم معتقد است: «دلایل استعفای مصدق را باید در خود او جستجو کرد و در خارج از خود او و در محیط اطراف او، اساسا قابل بررسی نیست. یعنی دلایلی که او را وادار به استعفا کرد، در وجود خودش بود. او فکر میکرد که دیگر نمیتواند ادامه بدهد و وقتی هم او را آوردند، دچار دستپاچگی شد و نمیدانست باید چه کار کند. او چاره نداشت و باید قبول میکرد.»
ایبنا
نظرات