اسناد شرعی و حقوقی در دوره قاجار چگونه تنظیم می شد؟


2031 بازدید

سرویس فرهنگی «فردا»: به تازگی موفق شدم کتاب وجیزۀ التحریر را که گردآوری و تدوین یکی از همشهری های این بنده خداست، یعنی محمد بن سبزعلی اصفهانی (متوفای پس از 1259ق) بر اساس تک نسخه برجای مانده از آن چاپ کنم. آنچه در پی می آید مقدمه ای است بر این اثر نوشته ام و در پایان چند نمونه از احکام را آورده ام. این اثر چگونگی نگارش اسناد اداری و شرعی را در زمینه های مختلف در ایران صفوی و قاجاری نشان می دهد.

مقدمه

بنده آنچه در باره کتابهای منشآت می‌دانستم، و البته همان هم اندک بود، در ابتدای کتاب منشآت سلیمانی نوشتم. آن کتاب که یک اثر آموزشی در باره نگارش متن های حقوقی و شرعی در دوره شاه سلیمان صفوی (سلطنت 1077 _ 1106) بود، اثری قابل توجه و مهم بشمار می آمد.
دقیقاً در همان نسخه ای که منشأت سلیمانی وجود داشت (و آن نسخه به شماره 1/8895 [فهرست:29/254 ـ 256] در کتابخانه مجلس نگهداری می شود)، نسخه مهم دیگری در همان موضوع با عنوان وجیزة التحریر وجود دارد. نسخه که از پایان منشأت در صفحه 198 آغاز شده و تا صفحه 356 ادامه می یابد، در انتهای آن یک رساله با عنوان صیغ العقود هست که به گفته نویسنده اساس آن از رساله مجلسی گرفته شده و دو صفحه ای مطلب از مؤلف هم بر آن افزوده شده و نسخه در صفحه 365 پایان پذیرفته است.

نویسنده و تدوینگر وجیزه

رساله وجیزة التحریر که بنده از آن همین یک نسخه را می شناسم، (و در دنا همین یک هم معرفی نشده)، در سال 1245 توسط محمد بن سبز علی اصفهانی گردآوری شده است. او در مقدمه خود را « بنده جانی ابن سبز علی، محمد الاصفهانی» نامیده است. ملامحمد شخص ادیبی بوده و اشعاری هم داشته است که آقابزرگ به استناد آنچه در مجله یادگار بوده، از دیوان او یاد کرده است. اما نسخه وجیزه برای آقابزرگ شناخته شده نبوده است.

آقابزرگ ذیل عنوان دیوان صفایی اصفهانی نوشته اند: «نام او ملامحمد بن سبزعلی اصفهانی است. او در حساب و موسیقی مهارت داشته و بعد از مجمر اردستانی در 1225 درگذشته است. نونیه ای دارد با این مدخل:

ارزن ز خواجه ای طلبیدم سه چار من تا قوت گردد آن بر من و عیال من

چین بر جبین فکند و بسبلت فزود باد بر هم نهاد چشم و فرو شد به خویشتن

[سپس می گوید:] شرح حال و شعر او در حدیقة الشعراء دیوان بیگی، و نیز در مدائح المعتمدیه، مجمع الفصحاء، و مجله یادگار سال سوم شماره 9 و انجمن 4 آمده است [ذریعه: 9 قسم دوم، ص 612].

خواهیم دید که منبع این مطالب مقاله کوتاه مجله یادگار است.

اشاره به سال 1225 در ذریعه که مربوط به فوت مجمر اصفهانی در شهر تهران است، ربطی به سال درگذشت مؤلف ما ندارد؛ زیرا بر اساس این نسخه می دانیم که او در سال 1245 آن را تهیه و تدوین کرده بنابرین تا اینجا فوت او پس از این سال است. ایضاً خواهیم دید که دست کم تا سال 1259 زنده بوده است.

از نظر قدمت، تذکره های آن دوره مطالبی بدین شرح دارند:

در حدیقة الشعراء [تصحیح نوایی، تهران، 2/1025 ـ 1026] ذیل «صفائی اصفهانی» آمده است: «اسمش میرزا محمد، در موسیقی ماهر و در نسخ نویسی استاد قادر بود. بلکه صاحب تذکره معتمدی [المدائح المعتمدیه] اظهار فنون و علوم از موسیقی و رمل و نجوم و لغت و اعداد و حساب و عروض و حکمت از برایش نموده و گفته که تا حال که نود و اندی سال از عمرش گذشته تأهل ننموده، و اشعارش هم خیلی ستوده، و قدری از اشعارش را در آنجا ثبت کرده است. ولی این چند بیت را فقیر از جای دیگر نقل کردم...».

دیوان بیگی در حدیقة الشعراء [ص 1010] باز ذیل عنوان «صفایی اصفهانی» نوشته است: «اسمش آقا محمد و مرد با کمالی بوده. خاصه در علم موسیقی و حساب و سیاق تسلط کلی داشته و احوال و اخلاقش هم نیکو و درویش طبع و افتاده و آرام با این که صاحب تذکره نوشته بود که امر معاش را از کتابت می گذراند، ننوشته بود که چه خط فن او بوده. گویا طبعش هم به قصیده سرایی مایل بوده. سوای این سه شعر چیزهایی از او به نظر نرسیده و همین دلیل بر قوت طبع اوست. از خاتمه حالش هم اطلاعی حاصل نشد. مِنْهُ:

ماند به نارون قد آن ترک سیمتن / گر آفتاب و ماه بود بار نارون / و آن افتاب و ماه پر از توده توده مشک / وآن توده توده مشک پر از حلقه و شکن».

نوایی ذیل این شرح حال از تذکره اختر [ص 124 ـ 125] آورده است: «اسمش ملامحمد از ملازادگان اصفهان، خود نیز در عربیت ربط کاملی دارد و در علم سیاق مسلم وقت و در فن موسیقی علماً و عملاً به کمال مهارت. جمیع خطوط را خوب می نویسد و در خط نسخ خوشنویس است. نظر به درویشی و شکسته نفسی چندان در صدد اظهار کمالات خود بر نیامده و به مصداق الخمول راحة، به انزوا و گوشه نشینی مایل و به دسترنج کتابت معاش می گذراند».

نوایی می افزاید: «در سفینة المحمود (2/439) و نگارستان دارا (ص 222) و مجمع الفصحاء (5/564) همین مطالب را ذکر کرده و همین شعر «ماند به نارون... » را مستقلاً یا در جزو شعرهای دیگر وی آورده اند. همه این تذکره ها تخلص وی را صفایی ذکر نموده اند نه صفا»[حدیقة الشعراء، 2/1011].

در مجمع الفصحاء (5/564) شرح حال کوتاهی از این ملامحمد دارد بدین ترتیب: «‌اسمش ملا محمد و از معاصرین مجرد. در سیاق و موسیقی ماهر و در نگارش نسخش قدرتی کامل ظاهر بوده. گاهی نظمی نیز می سروده. از این چند بیت از خیالاتش که پسندیده افتاد زیاده ندیده ام». آنگاه شعری شامل دوازده بیت نقل کرده و سپس شعری دیگری که گذشت «ماند به نارون قد آن ترک سیمتن» از او آورده است.

در این چند متن، نام پدر او که سبزعلی است نیامده، در حالی که آقابزرگ به پیروی از آنچه در مجله یادگار آمده، نام پدر را آورده است. به جز این مطلب، این متون در سایر اطلاعات از قبیل این که او در موسیقی، خط، عربیت، و کتابت تخصص داشته با هم، همداستان هستند.

شرح حال صفایی اصفهانی در المدائح المعتمدیه [تألیف در 1259] قدری روشن تر بیان شده است. جایی که شرح حال شاعرانی آمده که شعر در وصف معتمدالدوله گرجی [م 1263] گفته اند و از آن شمار یکی هم از همین صفایی اصفهانی نویسنده ماست، کسی که در این کتاب یک متن از منشآت معتمدالدوله با عنوان « فرمان امان‌نامه اسحق‌خانک تربتی و اولاد او» نقل کرده است. در المدائح [نسخه خطی مجلس] آمده است:

«صفائی هو استاد الکلّ فی الکل، و مصدر ارشاد الطرق و السبل، نام نامیش ملامحمد و جهات دانش را وجود سپهر نمودش محدد. پیریست صاحب طبع جوان و فقیری است با همت سلطان. مولد شریفش دارالسلطنه اصفهان، و نسب حنیفش منتهی به فضلای آن سامان. در اوایل حال کسب کمال را بر جمع مال رجحان داده و زیب مقال را بر زیادی منال مزیت نهاده، به نوعی که دقیقه خود را از تحصیل علوم فارغ نگذاشتی و نفَسی، جان را از تربیت رسوم آسوده نداشتی. چنان چه در اندک زمانی در مرحله شعر و انشاء بر استادان سابق فایق و در مرتبه تحریر و املا بر مترسّلان فایق سابق گردید. خط را چنان نگاشت که در هفت قلم حوران بهشت هشت از ریزش خامه اش هر هفت ربودندی، و پایه موسیقی را بجایی گذاشت که از یک زخمه بر پنج سیمش ربع مسکون از شش جهت شادی دو جهان نمودی. غوامض علم نجومش چنان معلوم که پنجه شماتت بر چهره کف الخضیب گذارد و مسائل ریاضیش آن سان مفهوم که دوایر افلاکش حلقه انگشتری نماید، در علم سیاق چنان مسلم آفاق که شمس را در حساب ذره نیارد، و در فن لغت چندان یگانه و طاق که جوهری را وجود عرَض نگذارد، و در دانستن رمل به قسمی ماهر که همواره سرخابش به جهت تولید امهات چهره بر عتبه خارج گذارد، و در نوشتن اعداد و جفر به نوعی قادر که متحصله اش قبل از نظیره چهره نماید. در قانون عروض و دوایر سته از یک تحریک شجره خامه اش پدیدار، و در بیان قافیه تأسیس روی از اظهار یک نکته اش آشکار گردد، و در تشخیص قواعد دراویش و ابدال بی بدل و در تعریف طوایف نساء و رجال ضرب المثل تا زمان نگارش این سفینه که سن شریفش به نود و اند رسیده، جز در دایره اهل تحریر نخزیده، و هرگز جا در زاویه تأمل و تعلق نگزیده بلکه همواره به قدم درایت جهان پیموده، و بدیده بصیرت یاران آزموده ابدا به تحصیل دو نان بر در دونان ندویده و منت ارباب دولت و ذلت اصحاب شوکت نکشیده. به دست رنج کتابت معیشت سال و ماه و به تعلیم بزرگان قضای حوایج گاه و بیگاه گذارد از علو همت و سموّ رفعت تا حال در مدح احدی قصیده نخوانده، و جز در این آستان سپهر بنیان که او را فی الحقیقه بالمدح و جدیرا بالوصف دانسته، این قصیده که روشنتر از آب روان و شیرین تر از عمر جاودان است عرضه داشته. و هی هذه.

زهی یگانه دوران و افتخار زمان مهین سلاله ز نسل ولات والا شان

امیر راد منوچهر خان با حشمت که کردگار جهان برگزیدش از اقران

بزرگوار تباری که حضرتش ز شرف بود چو کعبه اقبال مقبلان جهان

بیان ز فضل جلال و خصال او عاجز خرد ز نعت کمال و صفات او حیران

چنان که بود صفاهان ز حادثات خراب ز یمن مقدم تو گشته روضه رضوان

... تویی که معتمدالدوله شهشناهی شه اعتماد ندارد به جز تو بر دگران

... هزاران سال همه روز، روز تو چون عید هزار عید به تو عید تهنیت گویان»

[المدایح المعتمدی، نسخه مجلس، ذیل مدخل صفایی. این قصیده 20 بیت است]

آنچه در این شرح حال مهم است، این که سن نویسنده ما را در سال تألیف المدایح، حدود نود سال دانسته است. با توجه به تألیف این کتاب در سال 1259 چنین معلوم می شود که ملامحمد صفایی اصفهانی [اگر همان نویسنده ما باشد] همچنان زنده بوده است. اگر نود سال را از این تاریخ کم کنیم، سال تولد وی که 1169 ـ 1170 بدست می آید. هرچه هست در این کتاب بحث ترسل و کتابت به جد مطرح شده و این مطلب با موضوع کتاب ما کاملاً سازگار است.

فقط یک اشکال کوچک هست و آن این که مؤلف ما متنی از منشآت معتمدالدوله نقل کرده و در پایانش آورده که از منشآت مرحوم معتمدالدوله است. اگر نویسنده، کتاب را در سال 1245 تدوین کرده چطور در آن سال از معتمدالدوله گرجی که در 1263 درگذشته، با عنوان مرحوم یاد کرده است؟ در این باره می توان گفت شاید کلمه مرحوم بعدها افزوده شده یا این متن بعدها بر متن افزوده شده باشد که البته با ظاهر این نسخه که گویا منحصر باشد، این افزایش آشکار نیست. البته نباید تصور کرد که مقصود، منشآت فرهاد میرزای معتمدالدوله است که اساساً چنین متنی در آن نیست. [مقایسه کنید با منشآت فرهاد میرزا معتمدالدوله، به کوشش اسماعیل نواب صفا، تهران، 1383]

اما شرح حالی که در یادگار [سال سوم، شماره نهم، ص 27-32] آمده، بر اساس جنگی است که بدست عباس اقبال افتاده و اشعاری از شاعران عصر فتحعلی شاه و از جمله همین صفایی در آن بوده است. در این شرح حال، دقیقاً از نام پدر او که سبز علی اصفهانی است یاد شده، و همانطور که آمد، ذریعه نیز از همین جا مطلب را گرفته است.

نویسنده مقاله گوید: «صفایی اصفهانی: یکی از گویندگان فاضل و ماهر عهد فتحعلی شاه که اگر از بدبختی او نباشد معلوم نیست به چه علت شهرتی نیافته، ملامحمد پسر ملا سبزعلی اصفهانی است که فقط ذکر او را بعضی از تذکره نویسان مثل مرحوم هدایت در جلد دوم مجمع الفصحاء و مرحوم دیوان بیگی در حدیقه الشعراء و آقا محمد علی بهار در مدایح المعتمدیه آورده و به نقل چند بیت از اشعار او اکتفا کرده اند. چیزی که از احوال او معلوم است این که صفایی اصفهانی در موسیقی و حساب و سیاق ماهر بوده و خط را نیز خوب می نوشته، و در شعر هم به قصیده سرایی بیشتر اقبال داشته و انصاف این است که قصیده را بسیار خوب می گفته است و از ملاحظه همان اشعاری که از او باقی است بخوبی معلوم می شود که از علم و ادب بهره ای وافی برده و بر نظم و نثر او را تسلطی تمام و مسلم بوده است. تعیین تاریخ فوت او نگارنده را میسر نشد. همین قدر یقین است که او بعد از مجمر اردستانی که در 1225 ق فوت کرده از این دنیا رخت بربسته است. این اواخر تصادفاً مجموعه ای از اشعار چند تن از شعرای عهد قاجاریه مثل مرحوم میرزا ابوالقاسم قائم مقام و میرزا محمد تقی علی آبادی صاحب دیوان و قاآنی و وصال و یغما و ساغر بدست آمد که در آن مقداری هم از اشعار ملامحمد صفایی اصفهانی نقل شده. نگارنده چون پس از مطالعه آن اشعار را بسیار محکم و سلیس دیدم خواستم با نقل یک قسمت از آنها یاد این شاعر فراموش شده را نو کنم و از خوانندگان مستدعی شوم که اگر بشرح حال تفصیلی او دسترسی دارند آن را برای درج در مجله یادگار ارسال دارند تا ما با امتنان تمام به نشر آن مبادرت نماییم. در یک قصیده که به مطلع ذیل است «ای کرده به دربار ملک آرزوی بار / زنهار از این آرزوی بیهده زنهار» صفایی یکی از دوستان را از رفتن به طهران به آرزوی پیوستن به دربار فتحعلی شاه منع می کند و او را از هوای بد ری می ترساند. ضمناً در آن به احوال مجمر که در همین طهران به سن جوانی در سال 1225 فوت کرده اشاره می کند و می گوید: «ترسم چو رَوی سوی ری آنگاه چو مجمر / ماند به دل احساب ترا حسرت بسیار». عباس اقبال، به دنبال آن نزدیک پنج صفحه از اشعار وی را آورده و در نهایت می نویسد: شاهکار صفایی اصفهانی قطعه مفصلی است معروف به ارزنیه که آن را در شرح ارزن طلبیدن خود از کسی و اِبای او از آن گفته که بدبختانه قسمت اعظم آن هزل است و ما از درج آن معذوریم. قسمت اول آن قطعه که شاعر آن را در هشتاد و چند بیت فی البدیهه در کنار مادی فدن اصفهان گفته این است:

ارزن ز خواجه ای طلبیدم سه چار من / تا قوت گردد آن به من و بر عیال من

چین بر جبین فکند و بسبلت فزود باد / بر هم نهاد چشم و فرو شد بخویشتن

گفتار ثمن چه داری گفتم ثنا و مدح / گفتا ثنا و مدح نخواهم زنخ مزن....»

بنابراین باید گفت، آنچه آقابزرگ نقل کرده، برگرفته از همین اطلاعات مجله یادگار است. در پایان این شرح حال بیفزایم که بر اساس یادداشت مؤلف در انتهای کتاب، به نظر می رسد که او این اثر را به دستور یک شخصیت برجسته و به قول خودش صاحب خصال حمید نگاشته است؛ اما چنان که از نوشته او بر می آید، آن شخصیت در گذشته، لطفش نسبت به مؤلف بیشتر بوده است. این یعنی این که در زمان نگارش کتاب، به او بی توجه شده است.

در باره این کتاب
وجیزه گزیده ای است از منشآتی که در کارهای اداری، حقوقی، خانوادگی و امور مشابه مورد استفاده قرار می گیرد. از این دست کتابها در ادب پارسی فراوان است و بارها در باره آنها سخن گفته شده است. کتاب وجیزه یکی از آن جمله است که با ذوق نویسنده از منابع درجه اول انتخاب شده و هدف آن علی الاصل، آموزش نگارش نامه های شرعی و حقوقی بوده است. این متن‌ها، دست کم سه فایده مهم دارد. نخست این که اساساً نظام اداری و دبیری ما به چه صورت بوده و از لحاظ حقوقی بر اساس چه قوانین و در چه قالب هایی اسناد اداری و حقوقی تنظیم می شده است. دوم، فواید جنبی آنها از نظر تاریخی و اجتماعی و حتی رجالی است. سوم، بحث ادبیات فارسی است که از جنبه های مختلف در این قبیل متون قابل بررسی است؛ به خصوص در آثاری با جنبه ادبی ویژه، که از آن جمله باید به مناکحه نامه ها اشاره کرد.

یک پرسش مهم این است که متن های حاضر از کدام منبع انتخاب شده است؟ به نظر می رسد دو راه برای تدوین این قبیل منشآت وجود داشته است. نخست، اقتباس از مجموعه هایی که پیش از او تدوین شده و دیگر استفاده از اسنادی که در دسترس وی در دفاتر دبیران شاغل در حکومت یا منازل و دفاتر علما بوده است. با توجه به این که، اسناد حاضر از دو دوره صفوی و قاجاری است، این احتمال بسیار زیاد است که بخشی از آنها از مجموعه ها و بخشی از اسنادی که به صورت پراکنده در دسترس بوده، تهیه شده باشد. با این حال، اشاره وی در مقدمه ای که بر باب اول و دوم نوشته، نشان می دهد که تقریباً اکثریت قریب به اتفاق این متن ها، به صورت تک تک از این طرف و آن طرف فراهم آمده است.

وی در مقدمه گوید: «امّا بعد این مختصری است در بعضی قواعد و اصطلاحات و نسخ و نوشتجات محتاجالیه فن تحریرات شرعیّه که کُتّاب و محرّرین از دانستن آن ناگزیراند و بنده جانی ابن سبز علی، محمد الاصفهانی در اوقاتی که طالب فنّ تحریر بود از هر جا جمع، و درین نسخه که مسمّی به وجَیزة التحریر است ثبت و ضبط نموده[ام]».

به طور کلی کتاب شامل یک مقدمه در بیان برخی از اصطلاحات و دو باب است. باب اول در نوشتجات شرعیه و برخی از احکام دینیه که به قول خودش آنها را تک تک از این گوشه و آن گوشه فراهم آورده است: «و چون نسخ آنها را فرداً فرداً تحصیل می‌نمود و در این وجیزه ثبت می‌کرد، لهذا تقدیم و تأخیر ملاحظه نشده. ان شاء الله الرحمن بعد از آن که مجموع نسخ تحریری به دست آید، با رعایت ترتیب نوشته می‌شود». این بدین معناست که آنها را از هر کجا گرفته در اینجا ثبت کرده اما، نظم و ترتیبی ندارد.

باب دوم در نوشتجات و احکام شرعیه و بعضی از احکام مِلیّه، چنان که خودش نوشته است: «در نوشتجات و احکام شرعیه و بعضی از احکام ملیّه که محرر از آن ناگزیر و ناچار است، و چون نُسخ آنها را فرداً فرداً تحصیل می‌نمود و در این وجیزه ثبت می‌کرد، لهذا تقدیم و تأخیر ملاحظه نشده، ان‌شاءالله الرّحمن چون مجموع نسخ مشهوره به دست آمد با رعایت ترتیب نوشته خواهد شد». تفاوت این دو باب، در احکام شرعیه و ملیّه است.

در اینجا نیز باز این اشارت هست که متن این احکام و نوشته جات، تک تک از این طرف و آن طرف گردآوری شده و همین بر اهمیت این مجموعه می افزاید.

از این توضیحات چنین بدست می آید که کتاب نظم و ترتیب درونی برای متن ها ندارد، چنان که در چندین جا از مسائل مربوط به قسم خوردن، یا آزاد نامچه سخن گفته و نمونه هایی آورده شده است. جالب است که در پایان باب اول چنین نوشته است: « معادل شصت و چهار کاغذ موافق فهرست در باب اول نوشته شده، باقی آنچه به دست آید، خواه به تکرار کاغذهای باب اول، و خواه به غیر تکرار در باب دویم از این کتاب، ان‌شاءالله تعالی موافق فهرست باب دویم مسطور خواهد شد». معنای این سخن این است که کاغذهایی که از این طرف و آن طرف گرد آمده، در باب اول آورده شده و پس از آن، آنچه بدست آید در باب دویم خواهد آمد. وی طبعاً به امر تکرار هم اشاره دارد. علاوه بر موردی که گفته است آن را از منشأت معتمدالدوله گرفته [و البته مقصود معتمدالدوله گرجی است نه فرهاد میرزا، و به همین دلیل، اشارت او به این است که از نگارشات او استفاده کرده نه مجموعه ای مدون آنچنان که فرهاد میرزا معتمدالدوله دارد]، نمونه ای داریم که در باره «فرمان مولودنامه شاه و وقف مزرعه به آن مکان» می گوید:«مِن منشآت میرزا احمد رضی ... زنجانی». در اینجا هم باز این تردید هست که «من» یعنی از نمونه نوشته های اوست یا از مجموعه ای مدوّن که متعلق به میرزا احمد رضی بوده است.

نکته دیگر در باره این اسناد آن است که شماری از آنها در خصوص تنظیم اسناد حقوقی است و از این جهت نشان می دهد که نویسنده جهت گیری کاملاً اداری داشته و تلاش می کرده است تا نمونه های مختلف را در اختیار بگذارد. این نمونه ها ،غالباً با حذف برخی از اطلاعات که مورد استفاده ای برای شاگردان نداشته، ارائه و در عین حال، در مواردی، اطلاعات ارزشمند رجالی، جغرافیایی، شغلی و به طور کلی اجتماعی را در خود حفظ کرده اند. دسته دیگری از متن ها نیز علیرغم داشتن مورد استفاده حقوقی، از زوایه ادبی انتخاب شده است. در این زمینه، ارائه چندین مناکحه نامه یا وقف نامه که با توضیحات ادبی و البته نثر سنگین و سخت همراه است، به همین دلیل است.

برخی از ویژگی های این مجموعه در باب منشآت

با مراجعه به مجموعه های منشآت می توان دریافت که این آثار تا چه اندازه در واگو کردن تاریخ اجتماعی ایران اهمیت دارد. با این حال در مجموعه حاضر، موارد خاصی یافت می شود که کمتر در متون دیگر آمده است. چند نمونه از این موارد بدین شرح است:

1. چندین متن در ارتباط با خرید و فروش غلام، آزاد نامچه که در باره آزاد کردن غلامان است و همین طور مکاتب نامچه که برای عبد مکاتب بکار رفته و شرح آن را در متن حاضر ملاحظه خواهید کرد. متاسفانه این احکام به صورت موضوعی در یک جا و ذیل یک عنوان نیامده بلکه در جاهای مختلف درج شده که نشان می دهد نوشته حاضر، به تدریج و در طول زمان تدوین شده و صورت نهایی به خود نگرفته است. اما به هر حال این آزادنامچه ها بسیار ارزشمند و منحصر به فرد است. یک مورد با عنوان «قبالچه بیع و شری غلام و کنیز» سخن از فروش یک غلام بچه است: «همگی و تمامی نفس و بدن یک نفر غلام صحیح الاعضاء و الجوارح دوازده ساله مشکین فام مستوی القامه عنبر نام را که مشتری مزبور دیده و پسندیده، و اسقاط خیارات شرعیه نموده، و به ثمن و مبلغ فلان مبایعه صحیحه شرعیّه و معاقده صریحه اسلامیّه شامله ایجاب و قبول شرعیین و اخذ ثمن و قبض مثمن و رؤیت معتبره و اسقاط خیارات شرعیه، و معترف شد به صحت و شرعیت و لزوم مبایعه مزبوره و آن که دانسته و فهمیده بیع مزبور از او جاری شده...».

2. چندین مورد توبه نامه در این مجموعه وجود دارد که نشان می دهد نگارش این متن ها نیز حتی اگر زیاد نبوده، اما وجود داشته و آداب و صیغه شرعی خاص خود را داشته است. نمونه جالب آن توبه شخصی است که گناهش گرفتن منصب در انجام کارهای دیوانی بوده و حالا از آن توبه کرده و نذر کرده که اگر دوباره چنین کند، پای پیاده به مکه برود: «توبه‌نامچه موکد به نذر: حاضر شد فلان ولد فلان و به مضمون صدق مشحون التائب من الذنب کمن لاذنب له از شغل اجاره‌داری و امورات دیوانی تایب و نادم گردیده، و نذر شرعی نمود که چنانچه بعد الیوم مرتکب امور دیوانی و مشاغل اجاره‌داری شود، پیاده مراحل و منازل مکه معظمه را قطع نماید و به صعوبت مشی اَقدام خود شرفیاب طواف بیت الله الحرام گردیده، خود را معاف و مسلم ندارد، و صیغه شرعیّه گفته شد». در این زمینه درج یک مورد لعنت نامه نیز جالب است، متنی که در باره اصفهان است و اطلاعات با ارزشی را هم در این زمینه در اختیار می گذارد.

3. آموزش نگارش متن استفتاء از علما نیز در چندین مورد آمده و حتی در یک مورد که در باره حکم دیه است، متن استفتاء و سپس صدور حکم بر اساس استفتای علما نشانگر مسیری است که در باره صدور احکام قضایی وجود داشته است.

4. نیابت زیارت مکه و مشهد از جمله مواردی است که نیاز به نگارش متن تعهدنامه داشته و ضمن آن شروط زیارت هم معین شده است. در مورد حج، به قدری این متن دقیق تنظیم شده است که حتی از نحوه ورود در مسجد الحرام نیز در آن سخن گفته و شرط شده است «که از باب بنی شیبه وارد شود». در باره زیارت مشهد هم آمده است: «و چون بعضی از شیعیان حیدر کرّار را به واسطه عدم افتقار ممکن و میّسر نمی‌شود که به این شرف عظمی مشرف گردند، نظر به آنکه از این فیض محروم نباشند، از هر شهر و دیار نواب از جهت خود تعین می‌نمایند که به نیابت ایشان به زیارت مشرّف شده باشند که به این وسیله نایب و منوب عنه هر دو از این فیض مستفیض شده باشند».

در مورد مسائل مذهبی، موارد دیگری هم وجود دارد که در مجموع می تواند در بررسی اوضاع دینی این دوره مهم باشد. از آن جمله در چند مورد که بحث هبه می شود، گویی این هبه به نوجوانی است روزه گرفته و برای تقدیر از وی، چیزی به او هبه می شود. می توان پذیرفت که این یک رسم بوده است. «مزرع فردوس و باغ نعیم را صله ادای واجبات و جایزه اقامت صوم و صلوة مؤمنین و مؤمنات گردانید و اشرف مطالب ارباب صدق و صفا تقدیم درود سید ابرار و ائمه اطهار است - صلوات الله علیهم - که تازه نهالان ریاض ایمان و نورسیدگان چمن اسلام را به یمن نوبهار هدایت و فیض جویبار تربیت و عنایت ایشان نشو و نمای خرمی و برگ و نوای سرسبزی میسر گردانید، اما بعد هبه صحیحه معوضه شرعیه نمود...» و باز در جای دیگر: «بنابر آن به جایزه و ارتکاب صوم ماه مبارک رمضان هبه‌ی معوّضه شرعیّه نمود...». در همین زمینه یک متن درویشان هم با عنوان «مجله اختیاری چاوشان و درویشان» با اصطلاحات جالب و قابل ملاحظه ای در این باره هست که به نظر ارزشمند می آید و باید روی آن تأمل شد.

5. یکی از جالب ترین نکات قسم دادن افراد یهودی است که واقعاً خواندنی است که یهودیان را به چه چیزهایی قسم می دادند. علاوه بر آن صلح نامه چه ای هم هست که طرف های آن یهودی ها هستند. کاربرد عبارات و مفاهیم خاص در باره آنها قابل تحلیل است به خصوص تعبیر مطیع الاسلام: «... مطیعه اسلام ساره خانم معروفه به بی‌بی زوجه دائمیّه متوفی یوسف بنت متوفی الیاء یهود...»

6 . چندین مناکحه نامه در این مجموعه وجود دارد که به لحاظ ادبی بسیار عالی و زیبا و حاوی نثرهای سنگین است، متن هایی که حاصل تلاش ادبی برخی از بهترین دبیران این دوره در شهر اصفهان است. در این متن ها، علاوه بر استفاده از آیات و اشعار، از تعابیر ادبی بلندی استفاده شده است. در این میان، یک متن بسیار بلند هشت صفحه ای با عنوان «تمهید عروسی عباس میرزا» دارد که حاوی اطلاعات ادبی و فواید تاریخی هم هست. در واقع باید گفت، بخش آخر این کتاب، منهای چند صفحه پایانی که باز روال آن به سبک متن هایی است که در بخش های نخستین استفاده شده، حاوی همین مناکحه نامچه هاست. در همین زمینه، چندین متن برای وقف قرآن در این اثر آمده که از این زاویه ارزشمند است.

7. اطلاعات اجتماعی و شغلی نیز در این نامه ها فراوان و نیازمند استخراج منظم و هدف دار است، اما به عنوان مثال می توان استخراج سیستم های قراردادهای ملکی و روستایی میان اربابان و رعایا را در آن دوره استخراج کرد. در یک مورد آمده است: «آقا حسن مذکور ده جریب زمین مزبور را به مال و رجال و مصالح الاملاک خود، رست آن را بریده و غرس اشجار و کروم [درخت انگور] نموده، از کندن و خاشاک افکندن و آبیاری و موبری و چینه‌کشی و سایر ملزومات باغبانی خود را معاف ندارد، و از حال تحریر لغایت مدت سه سال کامل الشهور هلالی که اشجار آن مثمر می‌شود، آنچه نماء و محصول زمینی داشته باشد، مختص آقا حسن مذکور خواهد بود. و بعد از آنکه ده جریب مذکور دایر و باغبان پسند شود، به موجب شرط شرعی در ضمن عقد خارج لازم اسلامی هفت جریب آن مختص مالک، و سه جریب آن حق صدق باغبان و عامل، و صیغه جاری شد». در این موارد و موارد مشابه می توان به نوع توافقات از یک طرف و اصطلاحات جاری در عرف شغلی آن روزگار واقف شد.

 

چند نمونه از اسناد

اجاره‌نامچه نفس و بدن

به اجاره و مقاطعه شرعیه بداد فلان ولد فلان به فلان ولد فلان، تمامت نفس و بدن خود را از حال تحریر لغایت مدّت فلان از این تاریخ، بمال الاجاره مبلغ فلان که در مدت مزبوره رساند و حسب المقطع در مدّت مزبوره باید همه روزه فلان مذکور به کارخانه فلان رفته، متوجّه شاگردی او بشود، و خود را معاف ندارد، و در مدّت مزبوره اخراجات مأکول و ملبوس فلان مذکور در عهده‌ی خود او خواهد بود، و حسب الشرط چنانچه العیاذ بالله در مدّت مزبوره به جهت فلان مذکور ناخوشی و بیماری به هم رسد و مانع از رفتن او به کارخانه مزبوره بشود، مطالبه اجرت ایام ناخوشی را نمی‌نماید، و صیغه گفته شد.

سند مزارعه
عقد مزارعه صحیحه شرعیّه تحقق پذیرفت و جاری و واقع شد فیما بین فلان و فلان کدخدای قریه فلان به این کیفیت که در سنه آتیه اودی ئیل که هذه السّنه مستدرک و ابتدای بذر شتوی افکندن آن است، کل شش دانگ قریه موسومه به فلان متعلقه به فلان واقعه در بلوک فلان را به بذر شتوی و صیفی فلان مشارالیه و مال و رجال و مصالح الاملاک خود مبذور و مزروع و منسق و جناب خالق بر حق را حاضر و ناظر و مطلع السّرائر دانسته، دیناری و حبّه ای حیف و میل ننمایند، و به تقصیری از خود راضی نشده، در هر باب مساعی جمیله به معرض ظهور رسانیده، کوتاهی و سهل انگاری در امر زراعت جایز ندارند، و بعد از رفع محصول به محاسبه و معامله خود رسیده، آنچه واهب بی‌منت و بخشنده بی منفعت، شفقت و مرحمت فرموده، به موجب شرط شرعی در ضمن عقد خارج لازم اسلامی از قرار فلان قسمت و سویّت نمایند. و صیغه گفته شد. تحریراً فی دویم شهر فلان من شهور سنه فلان من الهجرة المقدسة النبویة.

نایب الزیاره نامچه
الحمد لله الذی جعل الزیارة بالوصول الی الرضوان و السلام علی من یطوف بمزارهم ملائکة الرحمن، حمد بی‌حد و غایت و ستایش افزون از حد و نهایت حکیمی را سزاست که به علم وافی و حکمت شافی گروهی را خزانه‌دار «کنت کنزاً مخفیاً فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق لکی أعرف» گردانیده و خلعت نبوّت و ولایت را بر بالای هدایت انتمای ایشان بریده، کما قال فی محکم کتابه العظیم «الله أعلم حیث یجعل رسالته» [انعام: 124] و طایفه ای از کمّل افراد انسان را به رتبه خاص بین الاقران ممتاز به مزید شوکت و عظمت گردانیده که مروّج شرع انور و مشیّد قواعد انبیای حمیده‌ سیَر باشند:

بی چشمه‌سار تیغ سلاطین نامدار سرسبزی ریاض شریعت طمع مدار

و درود نامعدود بر سیّد ولد آدم و انگشت شفاعت را شریف‌ترین خاتم، خاتم الانبیاء و اشرف اهل الارض و السماء علیه من الصلوة ازکاها و من التّحیات انماها مادام المصلون مصلین و الزایرون زایرین، و درَر غرر و صلوات نامیات زاکیات نثار دربار دُربار اقمار فلک خلافت و شموس سپهر ولایت باد که زایر مهر انور و بدر ازهر هر شام و سحر احرام‌بند کعبه روضات و به گردش شبانه روزی طواف مراقد ملایک مطاف ایشان می‌نمایند، علیهم من التّحیات اتحفها و من التسلیمات اشرفها مادامت النیران بدارهم و طاف الافلاک بمزارهم، و بعد، غرض از احرام‌بندی کعبه حمد و مقصود از اعتمار عمره ثنا آن است که چون کریم منان و ایزد سبحان زیارت قبور موفور الحبور امنای خود را موجب خوشنودی خود و خلاص از مهالک دارین گردانیده، سیَّما زیارت روضه متبرّکه عرش درجه سلطان الاولیاء و برهان الاتقیا علی بن موسی الرضا - علیه السلام - که احادیث و فضیلت آن بزرگوار متظافر بلکه متواتر بالمعنی است، و شیعیان حیدر کرّار در هر شهر و دیار و از هر قطر از اقطار به شرف عتبه‌بوسی آن امام ابرار مشرّف می‌گردند، بعضی را موانع بی‌شمار و عوارض روزگار از این شرف عظمی مانع می‌شود، لهذا نظر به مضمون المیسور لایسقط بالمعسور و احادیث خاصه دیگر، نایبی چند جهت خود تعین می‌نمایند که نیابةً عنهم بشرف زیارت مشرّف گشته، ثواب آن را هبه منوب‌ٌعنهم نمایند که بالمرّة از این فیض محروم نگردند. لهذا چون فلان را توفیق رفیق گشته و به شرف زیارت مشرف شده، مادام کونه فی المشهد الرضوی، هر صبح و شام در این روضه عرش احترام نیابةً به جهت فلان چنانچه لازمه اخلاص کیشی است، قیام و اقدام نموده، بعد از مراجعت و فیض‌یابی رخصت فلان کس خادم به کشیک رابع را که قامت قابلیت او به زیور صلاح و سداد آراسته است، به نیابت زیارت فلان سابق الذکر معین و موسوم ساخت که از حال تحریر لغایت مدت فلان کامل الشهور هر روزه نیابةً عنه به شرف زیارت مشرّف شده، بعد از زیارت به مراسم دعاگویی و ازدیاد شوکت و بقای عمر معظم‌الیه قیام نماید، و صیغه شرعیّه بالعربیه و الفارسیة جاری و واقع گردیده، تحریراً فی غره شهر فلان.

استفتاء
علماء عظام امامیّه و فقهای کرام اثنی عشریّه - دامت برکاتهم علی البریة - چه می‌فرمایند در این مسئله شرعیّه که هرگاه زید مبلغی از عمرو صاحب طلب بوده باشد، و عمرو متوفّی و وارث او غیر معلوم باشد، آیا در صورت ثبوت مدّعابه استیفاء طلب خود از مخلّفات عمرو متوفّی می‌تواند نمود یا نه؟ به هر چه موافق قانون شرع شریف و مطابق ملّت حنیف بوده باشد، بیان فرمایند، بَیّنوا تؤجروا تثابوا. أجرکم علی الله، إن الله لا یضیع أجر المحسنین [توبه: 120].


فردا