شهید حاج مهدی عراقی؛ پیشکسوت انقلاب اسلامی
2598 بازدید
اشاره :
تحولات عمده سیاسی همچون انقلابها نتیجه فعالیتها و مجاهدتهای بیوقفه طیفی از انقلابیونی است که برخی از آنان نسبت به سایرین نقش فعال و تعیینکنندهتری ایفا میکنند. در واقع رهبری بینظیر حضرت امام خمینی (ره) و جریانات و شخصیتهای اسلامی که خط مشی امام خمینی(ره) را دنبال میکردند، عامل اصلی و نهایی پیروزی انقلاب اسلامی بودند. یکی از این شخصیتها حاج مهدی عراقی است، کسی که به رغم تهدید، دستگیری، بازجویی، شکنجه و حبس، در تعقیب اهداف خود کوچکترین تردیدی به دل راه نداد. در این نوشتار سعی شده است با روش توصیفی و با استفاده از منابع کتابخانهای به ویژه با تکیه بر اسناد ساواک به بررسی فعالیتها و مبارزات شهید حاج مهدی عراقی در طول نهضت انقلاب اسلامی پرداخته شود. واژگان کلیدی: مهدی عراقی، انقلاب اسلامی، رژیم پهلوی، امام خمینی(ره).
******************
زندگینامه
محمدمهدی حاج ابراهیم عراقی در سال 1309 ش در یکی از محلات جنوب شهر تهران به دنیا آمد. دوران ابتدایی را در دبستان حافظ سپری کرد و برای ادامه تحصیل به دبیرستان مروی و سپس به دبیرستان دارالفنون رفت، ولی به علت مشکلات اقتصادی و معیشتی ترک تحصیل کرد و به کسب و کار روی آورد[1]. ایشان تا سن 13-14 سالگی در هیاتهای مذهبی مشغول به فعالیت بود و در محل زندگیاش در محلة پاچنار، همراه با دو تن دیگر جزو هیات ناشرین قرآن بود. او در نیمة اول دهه 1320ش عضو انجمن مبارزه با بیدینی بود. اگر بخواهیم عناصر تأثیرگذار بر روحیه و شخصیت شهید عراقی را در دوران نوجوانی و جوانی برشمریم باید از سه نهاد مسجد، زورخانه و فداییان اسلام نام ببریم که اولی نماد و مکان تربیت و اجتماع دینی بود و اعتقاد و ایمان عراقی را شکل داد. دومی نهاد سنتی ورزش پهلوانی در جامعه ایران آن روز، محلی که روحیه عیاری و جوانمردی و گذشت را در وجود حاج مهدی ریشهدار و تقویت میکرد و سومین نهاد و مهمترین آنها، گروه فداییان اسلام بود. گروهی سیاسی- اسلامی که به معنای متعارف نه حزب بود و نه سازمان بلکه از مقوله تجمعات سیاسی مبتنی بر شور مومنانه و جهاد مخلصانه بود.[2]
فعالیت در جمعیت فداییان اسلام
جمعیت فداییان اسلام یک گروه اسلامگرا بود که در دهه 1320 به رهبری شهید حجتالاسلام سیدمجتبی میرلوحی معروف به نوابصفوی تأسیس شده بود.[3] حاجمهدی عراقی در 15 سالگی با نواب صفوی آشنا شد و در سال 1324ش به فداییان اسلام پیوست. وی اندکی بعد از پیوستن به جمعیت فداییان اسلام، از فعالان آن شد؛ به گونهای که پارهای از جلسات فداییان در خانه او تشکیل میشد. در یکی از همین جلسات، وی با سخنرانی در دو- سه جمله کوتاه، مرام و شیوه عمل و آخر و عاقبت فدایی اسلام بودن را روشن میکند: «زندان و بالای چوبهدار جای فداییان اسلام است. در صدر اسلام 60 نفر فدایی بودند که دین اسلام را برپا نمودند. مادامی که چند نفر خائن را به درک واصل نکنیم، دست از جانفشانی بر نخواهیم داشت.»[4] حاج مهدی عراقی معتقد بود طبقه حاکم باید طبق قوانین اسلام بر ما حکومت کنند و خودشان هم مسلمان باشند، در غیر این صورت باید بروند و خانة موروثی ما را به خودمان مسترد کنند.[5]
شهید عراقی در همان بدو عضویت در گروه فداییان نقش برجستهای داشت و در اکثر فعالیتهای آن حاضر بود. برای نمونه در حوادث مربوط به اعتراضات علیه تشییع جنازه رضاخان حضوری فعال داشت. وی در جریان وقایع انتخابات مجلس شانزدهم سال 1327 در اعتراضها همراه با افراد دیگری از اعضای فداییان اسلام و طرفداران نمایندگان مخالف حضور داشت و در حالی که دولتمردان وقت ایران درصدد تحریک برخی از اوباش و بزنبهادرهای سرشناس تهران همانند حسین قصاب، حسین رمضان یخی و... برای برهم زدن این اجتماع اعتراضآمیز برآمدند، مهدی عراقی و تعدادی از فداییان به آرام کردن افراد مذکور پرداختند و تا حدودی در این کار موفق شدند، با این حال درگیریهای شدیدی میان طرفین روی داد که عراقی نیز در این درگیریها حضور داشت.[6]
در تحولات اواخر دهه 20ش که به ملی شدن صنعت نفت انجامید، عراقی نیز دارای فعالیت انقلابی بود.[7] در سال 1329 فداییان با برخی احزاب از جمله حزب زحمتکشان به رهبری مظفر بقائی همکاری خوبی داشتند و روابطشان دوستانه بود، اما در اواسط سال 1330 رابطه حزب مذکور با فداییان اسلام و نواب صفوی تیره شد.[8] در تیرماه 1330 که نواب صفوی دستگیر شد [9] حاج مهدی عراقی همچون دیگر فداییان نمیتوانست نسبت به زندانی شدن رهبرش بیتفاوت بماند، لذا زمانیکه همراه با دهها نفر از آنان برای ملاقات با وی وارد محوطه زندان قصر شده بود، دستگیر شد و سرانجام در 25 تیر 1331 بعد از تحمل 7 ماه زندان آزاد شد.[10]
شهید عراقی بعد از کودتای آمریکائی، انگلیسی 28 مرداد سال 1332
بعد از کودتای 28 مرداد 1332 رژیم پهلوی شدیداً به قلع و قمع مخالفان مبادرت ورزید و فضای سیاسی ایران تا اواخر همان دهه کاملاً بسته و دچار خفقان بود. بنابراین حاجمهدی برای چندین سال از فعالیتهای سیاسی دور ماند. وی در این فاصله ازدواج کرد (1334) و توجه خود را روی فعالیتهای اقتصادی به منظور تأمین معاش خانواده متمرکز کرد. بعد از شهادت حجتالاسلام نواب صفوی در سال 1334، عراقی درصدد بود تا برخی همفکران سابق را به تشکیل گروهی برای فعالیتهای مبارزاتی متقاعد کند که با امتناع آنها روبرو شد و به این هدف خود نائل نگردید و مجبور شد تا فرا رسیدن شرایط مناسب از فعالیتهای سیاسی دور بماند.[11]
از گزارشی به تاریخ 6 اردیبهشت 1335 که دستوری از شعبه 32 دادگستری تهران به بازداشتگاه کاخ است روشن میشود که او در این ایام در زندان بوده و در پی وجهالضمانی که در باره او صادر شد، آزاد میشود.[12] مدتی بعد، طبق درخواستی که در تاریخ 24 بهمن 1336 از طرف رییس اداره زندان به ریاست پلیس تهران ابلاغ شد، تقاضا میشود حاج مهدی عراقی خود را به آن اداره معرفی کند. ظاهراً این بار هم بعد از تحمل چند ماه زندان سرانجام به قید وثیقه آزاد میشود.[13]
شهید عراقی و تحولات دهه 40
با فرا رسیدن دهه 40 ش اتفاقات مهم و مختلفی رخ داد. از سال 1340 تا زمستان 1341 چند حادثه مهم و تأثیرگذار در کشور روی داد که از جمله آنها، درگذشت آیتالله العظمی سیدحسین بروجردی و آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی بود. لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، حمله و قتل طلاب در مدرسه فیضیه قم، برنامه موسوم به انقلاب سفید و مخالفت امام خمینی(ره) با آن از دیگر اتفاقات بود. این برنامه ششگانه عبارت بودند از: 1- الغای رژیم ارباب رعیتی (اصلاحات ارضی) 2- ملی کردن جنگلها 3- فروش سهام کارخانجات دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی 4- سهیم کردن کارگران در منافع کارگاهها 5- اصلاح قانون انتخابات 6- سپاه دانش. امام خمینی(ره) که این پیشنهادات را دیکته آمریکاییها و نقشه شوم با ظاهری فریبنده برای تسلط بیگانگان میدانست به مخالفت با آن برخاست.[14]
پس ازدرگذشت آیتالله بروجردی، امام خمینی(ره) جای خالی ایشان را پر کرده بود. حاج مهدی به اتفاق دوستانش عازم قم شد و پس از تحقیقاتی امام خمینی(ره) را اعلم یافته و به عنوان مرجع تقلید خویش انتخاب کرد.[15]
حاج مهدی عراقی در خاطراتش در باره نخستین ملاقات با امام خمینی(ره) گفته است: «به خانه ایشان رفتیم. پرسیدم وظیفه ما چیست در این جریان؟ ایشان فرمودند که شما فقط روشن کردن مردم را وظیفه دارید... اینها برنامههایی دارند... بگویید که اینها با اسلام شما طرف هستند.»[16] بدینترتیب عراقی به دنبال رهنمودهای امام، فصل جدیدی از زندگی مبارزاتی خود را آغاز کرد. به طوری که در 11 فروردین 1342 در حالی که همراه با چند تن از اطرافیانش با مقادیری اعلامیه عازم قزوین بود، در نزدیکی آن شهر دستگیر شد.[17] از گزارش ساواک قزوین روشن میشود که حاج مهدی عراقی مدت زیادی در بازداشت به سر نبرده و پس از بازجوییهایی که از وی صورت میگیرد، به موجب حکم مورخه 22 فروردین 1342 با تبدیل قرار آزاد میشود.[18]
پس از طرح مساله انجمنهای ایالتی و ولایتی و اعلام عید نوروز به عنوان عزای عمومی از طرف علما، امام خمینی(ره) به علمای قم پیشنهاد کرد تا عید نوروز 1342 را به عزای عمومی تبدیل سازند و نامه و پیام این تصمیم را در تاریخ 16 شوال 1382 / 21 اسفند 1341به سراسر کشور تسری دادند.[19] روز اول فروردین 1342 که مصادف با شهادت امام جعفر صادق (ع) بود، رژیم شاه با کارگردانی ساواک و به فرماندهی سرهنگ علیاکبر مولوی، جهت خنثی کردن حرکت علما و سرکوب آنان، چندین اتوبوس از افراد گارد جاویدان را با لباس مبدل روستایی و کارگر به قم اعزام نمود تا ضمن برهم زدن مراسم فیضیه به علما و روحانیت در ملاء عام توهین نماید که نتیجه این مقاصد شوم فاجعه خونین مدرسه فیضیه بود. یکی از اهداف ساواک در این مرحله حمله به بیت حضرت امام بود. شهید عراقی که در این زمان در منزل امام(ره) حضور داشتند به تقسیمبندی افراد و ایجاد پستهای مراقبتی در طول مسیر و خانههای اطراف محل سکونت امام میپردازد و خود به همراه یکی از دوستان به زیرزمین میروند و منتظر آمدن مهاجمان میشوند. امام خمینی(ره) در همین شب اعلامیه «شاه دوستی یعنی غارتگری» را نوشته و برای چاپ به تهران فرستادند و با سخنرانی در روز سوم فروردین 1342 وحشت حاکم بر قم را شکسته و روح تازه در کالبد طلاب و مبارزان میدمند. بعد از قضایای فروردینماه و حمله وحشیانه مزدوران رژیم به مدرسه فیضیه و به دنبال روشنگریهای امام خمینی(ره) و دیگر علما و روحانیون مبارز، تصمیم بر این گرفته شد که مراسم تاسوعا و عاشورای حسینی به تظاهرات اعتراضآمیز علیه رژیم مبدل شود.[20]
بر این اساس حاج مهدی عراقی طبق یک برنامه منسجم، مسیر تظاهرات را از مسجد حاج ابوالفتح واقع در میدان قیام تا دانشگاه تهران تعیین کرد. این تظاهرات با قرائت قطعنامهای شش مادهای پایان یافت و جمعیت متفرق شد. به دنبال پخش خبر سخنرانی مراجع تقلید برای مردم در روز عاشورا، جمعیت کثیری از تهران و دیگر شهرستانها به قم سرازیر شدند. اعلام شده بود امام خمینی(ره) عصر عاشورا در مدرسه فیضیه سخنرانی خواهند کرد. حاج مهدی عراقی در این سخنرانی نقش مهمی ایفا کرد و با قرار دادن فداییان مسلح در میان جمعیت، تلاش کرد امنیت جانی امام را حفظ نماید. بعد از نطق آتشین امام علیه شاه، آمریکا و اسراییل، رژیم به تکاپو افتاد و ساعت 3 بعد از نیمه شب 15 خرداد 1342 به منزل ایشان حمله و وی را دستگیر کردند.[21] هنگامی که خانه امام خمینی(ره) به وسیله نیروهای امنیتی پهلوی در محاصره قرار گرفت با این که امام به همه اطرافیانش دستور تخلیه خانه را داده بود، اما سه نفر برای حفاظت از ایشان حاضر به ترک خانه نشده و جسورانه برخواسته خود مبنی بر ماندن در بیت امام اصرار ورزیدند که یکی از آنان حاج مهدی عراقی بود.[22]
تأسیس هیئتهای مؤتلفه اسلامی
هیئتهای مؤتلفه اسلامی در بهار سال 1342 از اتحاد سه هیئت پدید آمد.[23] اولین فعالیت جدی مؤتلفه بعد از شکلگیری، برگزاری اجتماعات و تظاهرات سیاسی در خلال مراسم دهه محرم 1342 بود. بعد از دستگیری امام، تظاهرات اعتراضی گستردهای شکل گرفت و در این جا هم هدایتگر و سازماندهنده اصلی این تظاهرات حاج مهدی عراقی بود.[24] مهدی عراقی در این گروه اسلامی نیز همانند فداییان اسلام، نقش مهمی ایفا کرد. در همین رابطه یکی از اعضای هیئتهای مؤتلفه اسلامی روایت میکند که ما عنوان دبیرکل نداشتیم، مدتی واقعاً فرمان کار در اختیار شهید امانی بود، البته اجراییات بیشتر با عراقی بود، اما اداره کلی در دست امانی بود. پس از شهادت امانی مدیریت با عراقی بود، چه در زندان و چه بعد از زندان و تا زمان پیروزی انقلاب فرمان مدیریت با عراقی بود.»[25]
در اولین سالگرد قیام 15خرداد هیئتهای مؤتلفه اسلامی تصمیم به برگزاری تظاهرات و افشاگری علیه رژیم گرفت و در این روز حدود چهل نفر از تظاهرکنندگان و از جمله خود حاج مهدی دستگیر شدند و وی حدود دو ماه روز در زندان بود.[26] به گزارش ساواک آنان هنگام دستگیری حامل مقدار زیادی اعلامیه، چند قطعه عکس امام خمینی(ره) و یک سطل حلبی محتوی خاکروبه و مواد انفجاری و تعداد 5 پرده سیاه از شعائر مذهبی، و همچنین یک چاقوی ضامندار و یک دشنه خونین بودند. دلیل دستگیری آنان سر دادن شعارهای دسته جمعی برخلاف مقررات و مصالح مملکتی، حمل شعارها و پخش اوراق مضره و مواد محترقه، اسلحه سرد، حمله به پلیس، درگیری و عدم توجه به اخطار پلیس مبنی بر متفرق شدن ذکر شده بود. یکی از دستگیرشدگان نقش بارز حاج مهدی عراقی در تظاهرات فوق را فاش ساخت و بدین وسیله وی به عنوان یکی از متهمان اصلی مورد بازجویی قرار گرفت.[27]
در این بازداشت شهید عراقی به اقدام علیه امنیت داخلی کشور و مجروح و مصدوم نمودن مأمورین انتظامی متهم شد. وی در بازجوییها گفته بود در گذشته دو سال عضو جمعیت فداییان اسلام بوده و به عنوان اعتراض به بازداشت نواب صفوی در حدود شش ماه زندانی بوده و سپس از جمعیت مزبور استعفاء نموده است. بالاخره برای ایشان در تاریخ 31 تیر 1343 قرار اخذ کفیل به وجه الکفالة 50 هزار ریال صادر و بدین ترتیب بعد از 62 روز حبس، از زندان آزاد شد.[28]
کاپیتولاسیون
یکی از مهمترین مسائل مورد اختلاف امام خمینی(ره) و رژیم شاه در این ایام، مطرح شدن کاپیتولاسیون بود. لایحه مصونیت مستشاران و دیگر اتباع آمریکا در ایران که در 13 مهر 1342 در کابینه امیر اسدالله علم به تصویب رسیده بود، در مرداد ماه 1343ش به مجلس سنا رفته و مورد تصویب سناتورها قرار گرفته بود. حسنعلی منصور که پس از علم به نخستوزیری رسیده بود، این لایحه را در 21 مهر 1343ش به مجلس شورای ملی برد و از تصویب نمایندگان گذراند. تصویب این لایحه در مجلسهای سنا و شورای ملی تقریباً اعلام نشد و مطبوعات کشور نیز زیر سانسور دولت از افشای آن خودداری کردند، تا آن که نشریه داخلی مجلس شورا متن کامل سخنان و گفت و گوهای نمایندگان و رییس دولت در این رابطه را به چاپ رساند.[29]
به دنبال تصویب قانون کاپیتولاسیون در سال 1343 مستشاران نظامی آمریکا عملاً از هرگونه بازخواستی مصونیت پیدا کردند..[30] شاه در برابر انتقاداتی که علیه مستشاران آمریکایی مطرح بود، به دفاع از آنان پرداخت.[31] رژیم که کمابیش پیشبینی میکرد امام علیه کاپیتولاسیون سخنرانی کند، واسطهای را نزد وی میفرستند که در سخنانش از حمله به آمریکا خودداری کند. از قضا امام حمله به آمریکا را محور اصلی سخنرانی خود قرار داد و کاپیتولاسیون را به منزله اسارت مردم ایران تلقی و شاه را نیز با لحنی تند مورد حمله قرار داد.[32] به دنبال سخنرانی آتشین ایشان، شب سیزدهم آبان تعداد زیادی کماندو و چترباز مسلح خانه امام را در قم محاصره کردند و ایشان را پس از دستگیری به تهران آوردند و از آن جا به ترکیه تبعید کردند.[33] بعد از تبعید امام، حاج مهدی عراقی همچنان فعالیتهای خود را ادامه داد. طبق گزارشی به تاریخ اول آذر 1343 روشن میشود وی در این زمان فعالیت خود را در قزوین متمرکز میکند[34] و در آبیک به همراهی فردی به نام صمد رضاخانی به فعالیت میان اهالی مشغول میشود.[35]
هیئتهای مؤتلفه اسلامی و آغاز عملیات مسلحانه
بعد از تبعید امام چند اقدام مهم درون هیئتهای مؤتلفه اسلامی روی داد. مؤتلفه اگرچه در بدو تأسیس مبارزه سیاسی را دنبال نمیکرد، اما به زودی ضروری دید به اقدامات نظامی نیز روی بیاورد. از اعضای برجسته و کلیدی این گروه حاج صادق امانی، مهدی عراقی، هاشم امانی و ابوالفضل حیدری در بخش مبارزه مسلحانه قرار گرفتند و برنامه خود را شروع کردند. به عبارت دقیقتر آن گونه که از زبان یکی از آنها روایت شده، کارهایی چون تشکیل جلسه و پخش اعلامیه را مثمرثمر نمیدیدند و معتقد بودند با چند ترور که در زمان جبهه ملی انجام شد اوضاع تغییر پیدا کرده بود، لذا اینک نیز لازم بود ضربههایی وارد شود.[36] بنابراین بعد از تأسیس شاخه نظامی توسط حاج صادق امانی و حاج مهدی عراقی، آن گونه که خود حاج مهدی هم اشاره کرده اعدام انقلابی حسنعلی منصور به عنوان اولین شخص مسئول و مفسد فیالارض در دستور کار قرار گرفت.[37]
در شب هفدهم ماه رمضان حاج صادق امانی، محمد بخارایی، مرتضی نیک نژاد، رضا صفار هرندی و سید علی اندرزگو برای اجرای اعدام منصور هم پیمان شدند. صبح روز اول بهمن 1343 محمد بخارایی توانست حسنعلی منصور را با شلیک چند گلوله به قتل برساند اما توسط قوای شهربانی دستگیر شد. بعد از این واقعه تمرکز ساواک بر حاج مهدی بیشتر شد. برهمین اساس بود که ساواک قزوین در 25 بهمن به بازجویی از وی پرداخت.[38] همزمان با وی چند نفر دیگر یعنی هاشم امانی همدانی، صادق امانی همدانی، حاج عباس مدرسی و حسن یزدیزاده نیز مورد بازجویی قرار گرفتند. ساواک در بازجویی از صادق امانی دریافت برای قتل منصور، حاج مهدی عراقی سه تن به اسامی محمد بخارایی، مرتضی نیکنژاد و رضا صفار هرندی را به صادق امانی معرفی کرده بود.[39]
محاکمه و زندان
به دنبال اظهارات حاج صادق امانی مبنی بر ارتباط حاج مهدی عراقی با محمد بخارایی، اداره دادرسی ارتش در حکمی از رییس زندان شهربانی کل کشور خواست حاج مهدی عراقی را به اتهام توطئه به منظور برهم زدن اساس حکومت و حمل اسلحه غیرمجاز تحت بازداشت موقت در زندان انفرادی بدون ملاقات قرار دهند. ساواک در ادامه تحقیقات خود به نتایجی دست یافت که بخشی از گزارش عیناً نقل میشود: «چون هاشم امانی در تحقیقاتی که از وی به عمل آمد صراحتاً اعتراف نمود از یک سال قبل به اتفاق مهدی عراقی و صادق امانی جلساتی به منظور ترور آقای علم داشته و پس از روی کار آمدن آقای منصور مذاکرات آنان روی ایشان دور میزد، برای این منظور نیز اسلحه تهیه و مهدی عراقی یک قبضه اسلحه در اختیار صادق قرار داده است و نحوه تیراندازی را نیز به وی آموخته و از طریق صادق از قصد سوء بخارایی و نیکنژاد و رضا هرندی مطلع بودهاند.»
این اعترافات کار حاج مهدی را دشوار کرد و آن گونه که در ادامه گزارش آمده وی ناچار به اعترافاتی شد: «... درباره فعالیت خود با صادق و هاشم از یک سال قبل و تصمیم به ترور اشخاص مؤثر دولت عیناً اظهارات هاشم امانی را تائید و مدعی است با محمد بخارایی و نیکنژاد و رضا هرندی آشنایی و تماسی نداشته لکن به وسیله صادق از تصمیم آنها (سوء قصد نسبت به جان نخستوزیر) مطلع بوده و اضافه مینماید یک قبضه اسلحه که از زمان فعالیت در جمعیت فداییان اسلام داشته، به صادق داده و نحوه تیراندازی با اسلحه مذکور را نیز به وی آموخته است.»[40]
شهید حاج مهدی عراقی همراه با 12 نفر دیگر از جمله محمد بخارایی پس از محاکمه به جرم همکاری در قتل نخستوزیر محکوم به حبس شد. او از زندان، نامههای پرسوزی به مادر، پدر، همسر، برادر، و خواهر خود نگاشته است که با مطالعه آنها روشن میشود امید چندانی به رهایی و دیدار دوباره آنها نداشته است. وی در ابتدا همراه با محمد بخارایی، رضا صفارهرندی، مرتضی نیکنژاد، محمدصادق امانی، هاشم امانی و عباس مدرسیفر به اعدام محکوم شد. واکنش حاج مهدی عراقی به این حکم فرستادن شیرینی برای رییس زندان بود. اما در 25 خرداد 1344 حکم حاج مهدی و هاشم امانی به حبس ابد با کار تغییر پیدا کرد[41] و به دنبال آن حاج مهدی و هاشم امانی را به زندان قصر منتقل کردند.[42]
دوره طولانی زندان حاج مهدی عراقی از اوایل خرداد 1344 آغاز شد.[43] در نخستین ماه حضور در زندان قصر، اتاق ملاقات به محل میتینگ و سخنرانی شهید عراقی و یارانش تبدیل شد، تا جایی که منجر به نصف کردن اتاق ملاقات از طرف مسئولین زندان شد تا ملاقات کنندگان دیگر زندانیها با ملاقات کنندگان حاج مهدی و یارانش همراه نشوند. رژیم ناچار شد وی و یارانش را از بند زندانیان سیاسی به بند زندانیان عادی منتقل کند، امری که به دنبال اعتصاب غذای آنها دچار شکست شد و مسئولین زندان ناچار شدند دوباره او را به بند سیاسی بازگردانند.[44]
شهیدحاج مهدی عراقی در دوره زندانی خود علاوه بر مقابله با مأمورین ساواک و شهربانی در زندان، در داخل زندان نیز با منحرفین از قبیل کمونیستها، تودهایها و اعضای منحرف شده سازمان مجاهدین خلق به مقابله برخاست و با جمعآوری اطلاعات و اخبار زندان و در بحث با التقاطیون زندانی، در برابر تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایستادگی کرد و از اثرات سوء آن بر افراد کم اطلاع درون زندان با روشنگریهای خویش جلوگیری کرد.[45]
در 26 شهریور 1348 بنا به تصمیم شهربانی کل کشور مقرر شد حاج مهدی عراقی همراه با حاج حبیبالله عسکراولادی و آیتالله محمدباقر محیالدین انواری به اتهام اخلال نظم و عدم تمکین از مقررات زندان برای ادامه محکومیت خود به زندان برازجان منتقل شوند. در پی این دستور محکومین در 29 شهریور تحویل زندان برازجان داده شدند.[46] طولی نکشید به علت بعد مسافت زندان برازجان خانواده نامبردگان فوق از شهربانی کل کشور درخواست کردند آنان را به زندان مرکزی بازگردانند که به دنبال موافقت ساواک، این درخواست عملی شد.[47]
به دنبال اعتصاب غذایی که در اوایل 1351ش در زندان صورت گرفت، مقرر شد نمایندهای از خود زندانیان ضدامنیتی در آشپزخانه زندان مشغول به کار شود و مقرر شد حاج مهدی عراقی به واسطه کبر سن و خوشرفتاری در زندان به عنوان نماینده زندانیان بر طبخ غذا نظارت کند که بنابر گزارش زندان مرکزی، از آن به بعد کیفیت غذا بهتر شده بود. با این حال مقامات زندان از حضور وی در زندان نگران بودند، به ویژه که وی از طریق تلفن با خارج از زندان در تماس بود و همچنین این نگرانی برای آنها وجود داشت که غذای مأمورین زندان را مسموم کند. ساواک معتقد بود که بایستی وی از سمت خود برکنار شود و پیشنهاد میکرد بهتر است با جدا کردن آشپزخانه اندرزگاههای ضد امنیتی و طبخ غذای آنان در آشپزخانه مستقل از ادامه کار این قبیل افراد ممانعت نمود لیکن تا زمانی که آشپزخانه جدا تأسیس نگردیده عدم اعزام زندانی مذکور به آشپزخانه موجب به وجود آمدن اعتصاب عمومی زندانیان ضد امنیتی و ناراحتیهای بیشتر خواهد گردید.[48]
در ادامه نگرانیها از حضور حاج مهدی عراقی در آشپزخانه زندان، از اداره ساواک به ریاست زندانها ابلاغ شد که مهدی عراقی به عنوان نماینده زندانیان ضد امنیتی در آشپزخانه ندامتگاه مرکزی رفت و آمد مینماید و رابط زندانیان با خارج از اندرزگاه بوده، به طوری که بدون داشتن مراقب در محوطه ندامتگاه با بستگان خود ملاقات و اخبار مکتسبه را به طور مخفیانه و توسط سربازان وظیفه که فاقد تجربه هستند در اختیار دکترعباس شیبانی و بیژن جزنی میگذارد، ضمناً نامبرده از تعداد افسران و مأمورین ندامتگاه در حالت عادی و غیرعادی نیز با اطلاع میباشد.[49] در واقع در گزارش دیگری آمده است که کیفیت نامطبوع غذای زندان تنها یک بهانه بود و زندانیان ضد امنیتی بدین وسیله تلاش داشتند با اعزام نمایندهای از خود به خارج از زندان بتوانند با خارج از زندان ارتباط برقرار کنند.[50] طولی نکشید حاج مهدی به دلیل فعالیتهایی که داشت از کار در آشپزخانه منع و حتی در اوایل شهریور 1352 برای 8 روز به سلول انفرادی فرستاده شد.[51]
آزادی از زندان و ادامه فعالیت تا پیروزی انقلاب اسلامی
اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی در گزارشی به ساواک به تاریخ 2 تیر 1353 ضمن رضایت از عملکرد حاج مهدی عراقی در زندان، نظر ساواک را در خصوص مطرح کردن پرونده وی در کمیسیون عفو و بخشودگی استفسار نمود. دو روز بعد ساواک در جوابیهای به ریاست اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی اعلام کرد طرح پرونده نامبرده در کمیسیون عفو و بخشودگی از نظر آن سازمان به مصلحت نمیباشد[52] و بنابر این با عفو ایشان مخالفت کرد. با این حال از اواخر سال 1355 به تدریج بسیاری از زندانیان سیاسی آزاد شدند[53] و در همین چارچوب در 12 بهمن 1355 اداره دادرسی نیروهای مسلح در حکمی به ریاست اداره زندان ها اطلاع داد که شاه به مناسبت بزرگداشت پنجاهمین سالگرد سلطنت پهلوی حاج مهدی عراقی را مورد عفو قرار داده و مقرر نمود او را در 14 بهمن آزاد کنند.[54]
شهید حاج مهدی عراقی پس از آزادی از زندان فعالیتهای مبارزاتیاش را ادامه داد؛ از یک سو همراه با همقطاران سابقش در هیئتهای مؤتلفه اسلامی درصدد احیای گروه مذکور برآمد و از سوی دیگر درصدد ارتباط نزدیک و همکاری با برخی دیگر از مخالفان رژیم پهلوی از طیفهای سیاسی و اعتقادی برآمد.[55] وی مدتی بعد از آزادی از زندان در روز جمعه 25 مرداد 1356 با داریوش فروهر ملاقات نمود. در این دیدار خطاب به وی گفت ما با کمونیستها تفاهم نداریم و با آنها نمیتوانیم کنار بیاییم ولی لبه تیز تیغ خود را نبایستی متوجه آنها کنیم زیرا در چنین موقعیتی که ما یک دشمن مشترک داریم چرا با آنها بر سر مسائل جزیی به نبرد و ستیزهجویی برخیزیم؟ وی در ادامه اظهاراتش گفت که به نظر من علت شکستهای پی در پی ملت ایران از 28 مرداد 1322 تاکنون پراکندگی و عدم توافق و اتحاد بوده و این موضوع باید تجربهای برای ما باشد و دیگر تکرار نشود و کاملاً عاقلانه بنشینیم و تصمیم بگیریم و کاری بکنیم که موجب شکست مجدد برایمان نشود.[56]
در دیدار دیگری که در تاریخ 13 مهر 1356 میان داریوش فروهر و مهدی عراقی صورت گرفت، آنها به نتایج و توافقانی دست یافتند و مقرر شد 1- از طرف داریوش فروهر و طرفدارانش به کمونیستها حمله نشود و آنها طی خط مشی خود حمله به دستگاه را ادامه دهند لیکن هیچگونه همکاری با آنها به عمل نیاید. 2- موافقت گردید ]امام[ خمینی کماکان بهعنوان رهبر نهضت مورد قبول باشد و اگر از طرف سایرین در این مورد اهمال و کوتاهی گردید با آنها مخالفت شود 3- در مورد هر اقدامی قرار شد بین داریوش فروهر و مهدی عراقی تماس برقرار و سپس تصمیم گرفته شود. تحلیل گزارشگر ساواک از این موضوع این بود که مهدی عراقی خواستار منع حملات تبلیغاتی علیه کمونیستها میباشد و داریوش فروهر به خاطر جلب نظر نامبرده در دنباله سیاست اخیرش که جلب نظر روحانیون میباشد ظاهراً با این مساله موافقت کرده است.[57] این همکاریهای تاکتیکی را آن گونه که خود حاج مهدی هم اشاره کرده بایستی در چارچوب مقابله با دشمن مشترک و ضرورتهای زمانی تفسیر کرد وگرنه طبیعتاً راه و آرمانهای آنها بسیار متفاوت از هم بود.
در همین مقطع زمانی، یعنی یک سال قبل از پیروزی انقلاب، حاج مهدی عراقی با گروههای چریکی اسلامی نیز در ارتباط بود و به آنها در راستای مبارزه مسلحانه بر ضد رژیم پهلوی کمک میکرد. چنان که برخی از اعضای گروه فلق[58] را به سوریه و لبنان برای فراگیری تعالیم نظامی فرستاد. همچنین از اوایل شهریور 1356ش با گروههای فلاح[59] ، بشیر، صف و منصورون در ارتباط بود. گروه منصورون هم از طریق وی با گروه فلق مرتبط شدند.[60] در واقع این جریانات هفت گروه بودند که علاوه بر موارد فوق، گروه موحدین[61] و امت واحده را نیز شامل میشد و این گروهها مشی مسلحانه داشتند. برای نمونه گروه صف عملیات متعددی همچون حمله به مینیبوس حامل عدهای از مستشاران آمریکایی در اصفهان، انفجار رستوران خوانسالار در تهران، حمله به رستوران پل اصفهان و حمله به تعداد زیادی بانک در جریان تظاهرات اصفهان را در گذشته انجام داده و ضمن تهیه، تکثیر و پخش اعلامیههای ضد رژیم همچنان به منظور انجام عملیاتها و ترور اتباع آمریکایی مقیم ایران اقدام به طرحریزی و شناساییهایی میکردند.[62]
در اسناد ساواک گزارش شده است که «حاج مهدی عراقی در 10 مهر 57 اعلام کرد از آن جا که رژیم از یک طرف شروع به یک سلسله اصلاحات جدی از جمله لغو عوارض، تقلیل مالیاتها، گسترش محدوده و آزادی خانهسازی نموده و از طرف دیگر به گروهها و دستجات نسبتاً ملی و وجیهالمله، از جمله جبهه ملی و کمیته دفاع از حقوق بشر و... میدان داده، احتمال دارد پس از مدتی عناصری مثل امینی روی کار آیند که احتمالاً دست به اصلاحات وسیعتری خواهند زد. با توجه به مجموعه این عوامل، ایجاد فوری تشکیلات مذهبی که در برگیرنده عناصر صاحب نفوذ و واقعاً اسلامی و ملی مثل افراد نهضت آزادی، ... متشکل و به طور جمعی رهبری گردند...» گزارشگر ساواک میافزاید: «... عراقی و دار و دستهاش با گروههای زیادی منجمله کادرهای مختلف نهضت آزادی از جمله مهندس بازرگان و همین طور با عناصر اسلامی خارج (عناصر هوادار دکتر یزدی در آمریکا) مذاکره نمودهاند و با نهضتیها هم تقریباً به وحدت رسیدهاند ولی با شخص بازرگان به دلایلی تاکنون به توافق کلی نرسیده است.»[63]
شهید حاج مهدی در شهریور 57 با گروه مسلمانان مبارز تماس برقرار کرد و انتقاداتی نسبت به مطالب اعلامیههای آنان ابراز نمود و با بعضی از کادرهای اصلی گروه مطرح و آنها انتقادات را پذیرفتند.[64] اما ظاهراً همکاریهای میان آنان به نتیجهای نرسید زیرا در مهر 1357ش وی در این رابطه گفته بود با جنبش فوق اختلاف ایدئولوژیک دارد و یکی از موارد اختلاف این است که جنبش مسلمانان مبارز اعتقادی به امامت و رهبری روحالله خمینی نداشته بلکه معتقد است که مسائل ایدئولوژیک را خودش باید حل نماید نه خمینی و اظهارنظر مینماید طریقی که گروه اخیرالذکر انتخاب نموده تمام و کمال راه مجاهدین در سال 1350ش میباشد و بالاخره هم منجر به انحراف ایدئولوژیک خواهد شد.[65]
در ماههای آخر منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی تماس حاج مهدی با امام رو به افزایش بود. وی در تماسی که با امام خمینی(ره) داشت پیشنهاد کرد با توجه به این که در پاریس تماس متقابل بین او و مردم سهلتر است حتیالامکان سعی کند در پاریس بماند.[66] وی به پیشنهاد شهید بهشتی در تاریخ 8 آبان 57 برای سر و سامان دادن به وضع محل اسکان امام رهسپار پاریس شد. اولین دیدار حاج مهدی با امام از زبان شاهدان عینی این گونه تشریح شده است: «به امام اطلاع میدهند که آقای عراقی آمدهاند. امام میفرمایند: بگویید بیاید تو، ایشان روی صندلی نشسته بودند، بلند میشوند نگاهی میکنند و میگویند: مهدی من تو هستی؟ چرا اینقدر پیر شدهای و بعد آقای عراقی دست امام را میبوسند و سرشان را روی زانوی ایشان میگذارند و اشک میریزند و میگویند: من اصلا یادم نمیآید که اتفاقاتی افتاده است.»[67]
حاج مهدی بعد از مدتی اقامت در پاریس سرانجام در دهم آذر به ایران بازگشت. او بلافاصله بعد از ورود به کشور با برخی از سران گروه صف ملاقات نمود و پیشنهاد کرد به منظور تهییج فضای سیاسی چند اقدام نظامی انجام شود. عراقی بر انجام عملیاتهایی همانند انفجار مشروب فروشیها تاکید داشت، تا عوامل حکومت پی به این نکته ببرند که اقدامات انجام شده، صرفاً اسلامی است. حاج مهدی توانست 30 قبضه مسلسل را برای چریکهای اسلامی در ماههای منتهی به انقلاب تهیه کند. او در همین برهه بیش از پیش نسبت به مجاهدین خلق و تهدیدات ناشی از آنان احساس خطر میکرد. وی در اواخر دی ماه 57 دوباره به پاریس رفت و این بار همراه با امام خمینی(ره) در 12 بهمن 1357 به ایران بازگشت.[68]
پس از پیروزی انقلاب اسلامی
بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، مبارزان مسلمان تحت رهبری روحانیون انقلابی به تشکیل حزب جمهوری اسلامی مبادرت ورزیدند تا از این طریق یک تشکیلات سیاسی فعال اسلامی به وجود آورند. شهید عراقی از نخستین ثبتنام کنندگان در حزب مذکور بود و با توجه به سابقه مبارزاتیاش در زمره یکی از اعضای 30 نفره شورای مرکزی موقت آن قرار گرفت.[69] او در موقعیتهایی دیگر نیز به ایفای نقش پرداخت؛ مثلاً در مدرسه علوی به رتق و فتق امور پرداخت و پس از شلوغ شدن زندان قصر به حکم امام به ریاست آن جا منصوب شد و پس از چندی به عضویت شورای مرکزی بنیاد مستضعفان درآمد و در همین سمت بود که به عنوان مسئول مالی بنیاد به اتفاق حسین مهدیان، سرپرستی روزنامه کیهان را بر عهده گرفت. مؤسسه کیهان پس از انقلاب پر از ساواکی، تودهای و سلطنتطلب و در یک کلام معجونی خاص بود و حاج مهدی عراقی مسئولیت سر و سامان دادن به آن را بر عهده گرفت.
شهادت
سرانجام مدت زیادی از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که وی هدف گلوله کوردلان گروه فرقان قرار گرفت و به شهادت رسید. جزییات واقعه بدین شرح بود که حاج مهدی هر روز به اتفاق فرزندش حسام، از منزل خارج میشد و در مسیر به منزل آقای حسین مهدیان میرفت تا همراه ایشان به مؤسسه کیهان برود. آن روز، یعنی چهارم شهریور 1358ش، ماشین آنها در حال حرکت بود که مزدوران فرقان، راه را بر آنها بستند و ماشین را زیر رگبار گلوله گرفتند و حاج مهدی و فرزندش را به شهادت رساندند.[70]
به فرمان حضرت امام(ره) پیکر مطهر شهید حاج مهدی عراقی به شهرستان قم منتقل و در تشییع با شکوهی که امام (ره) نیز در آن شرکت کردند، در جوار حرم مطهر حضرت معصومه(س) به خاک سپرده شد.[71]
بیانات حضرت امام خمینی(ره) در جمع اعضای خانواده شهید عراقی
«من ایشان را حدود بیست سال است که میشناسم. مهدی عراقی یک نفر نبود. حاج مهدی عراقی برای من برادر، و فرزند خوب و عزیز من بود. شهادت ایشان برای من بسیار سنگین بود اما آنچه مطلب را آسان میکند آن است که در راه خدا بود. شهادت او بر همه مسلمین مبارک باشد. او میبایست شهید میشد. برای او مردن در رختخواب کوچک بود.»[72]
بیانات مقام معظم رهبری حضرت آیتالله خامنهای در باره شهید مهدی عراقی
«شهید عراقی پیشکسوت انقلاب، سرباز قدیمی امام و اسلام و فرزند جوان عزیز فداکار او حسام عراقی. شهید عراقی را در سه جمله کوتاه به یاد شما عزیزان بیاورم. یکی از آن چهرههایی که برای انقلاب و اسلام میسوخت. جوانیاش را در راه خدا داد، از لذتهای جوانی گذشت، با زندانها و سختگیریها و شدت عمل وحشیانه آن رژیم سینه به سینه مقاومت کرد. همسرش و فرزندان کوچک و خردسالش را تحت کفالت خدا و به امید خدا رها کرد و مثل سرباز شجاعی در دل دریای دشمن، خودش را غرق کرد و 13 سال بعد آمد بیرون یک چنین انسان فداکار. بعد هم که انقلاب پیروز شد، پرچمی که سالهای متمادی در دست عراقی و عراقیها بود بر پشت بام بلند این نظام، این کشور و این ملت به اهتزاز درآمد. بدون هیچ توقعی با خاکساری و با تواضع مشغول کارهای معمولی که یک آدم معمولی میتواند انجام بدهد، شد. هر کاری که بهش گفتند، کرد. از خدمتکاری بیت امام و اقامتگاه امام از هنگامی که وارد تهران شدند و تا کارهایی که به عهده او گذاشتند، مشغول انجام وظیفه شد و خیلی زود پاداش این صداقت و فداکاری را از خدا گرفت. شهید شد و به لقاء خدا رفت، آنهم نه تنها؛ بچه جوان در شیرخوارگی رها شده و در جوانی بازپس گرفته را هم با خود به میهمانی و ضیافت الهی برد. یاد او گرامی باد. و من از همین جا به خانواده او که زحمتهای دوران زندان و شکنجه او را با استقامت تحمل کردند و شهادت بزرگوارانه او را با سربلندی پذیرفتند، تبریک و تسلیت عرض میکنم.»[73]
پارهای اظهارنظرهای دیگر در مورد شهید عراقی
حاج مهدی همواره تلاش داشت خود را فدای دیگران کند، زیاد به فکر خود و جمعآوری مال نبود و همیشه میکوشید مشکلات بچهها را حل کند.[74] حتی مخالفان وی نیز نتوانستهاند این حقایق را نادیده بگیرند برای نمونه گزارشگر ساواک در مورد ایشان و نقش وی مینویسد: «مهدی عراقی فردی است که همة گروهها اعم از مسلح و به اصطلاح سیاسی کار او را قبول دارند و کار اصلی او نزدیک کردن و ایجاد وحدت بین آنان، به خصوص در زمینه عدم طرد مجاهدین از گروههای بازاری و روحانی میباشد.»[75] آقای سیدمحمدکاظم بجنوردی از یاران همبندیاش از شجاعت و جسارت حاج مهدی میگوید و به نقل از سرکرده منافقین روایت میکند: «من (رجوی)، شیبانی، موسی خیابانی، جزنی و عراقی را به انفرادی بردند و شروع به زدن کردند تا بگوییم غلط کردیم. من (رجوی) و بقیه پس از چند ضربه گفتیم غلط کردیم اما عراقی آنقدر مقاومت کرد تا ضعف کرده و بیهوش شد.»[76]
پینوشتها:
[1] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب دوازدهم «پیشکسوت انقلاب» شهید حاج محمد عراقی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، مقدمه ص 10 -12.
[2] . شهید مهدی عراقی از نگاهی دیگر، محمد حسن پورقنبر و ابراهیم سیفی، فصلنامه مطالعات تاریخی، ص 161-162.
[3] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، ص یازده.
[4] . شهید مهدی عراقی از نگاهی دیگر، ص 162-163.
[5] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، ص 11.
[6] . همان، ص 163.
[7] . ناگفتهها، خاطرات شهید حاج مهدی عراقی، به کوشش محمود مقدسی، ص 61.
[8] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، ص 17 و شهید مهدی عراقی از نگاهی دیگر، ص 163.
[9] . اسرار قتل رزمآرا، به کوشش محمد ترکمان دهنوی، ص 244.
[10] . ناگفتهها، ص 109 -118.
[11] . شهید مهدی عراقی از نگاهی دیگر، ص 166.
[12] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، ص 24.
[13] . همان، ص 25 و 26.
[14] . شعبان جعفری در آیینه اسناد، ص 129-131.
[15] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، ص 1.
[16] . ناگفته ها، ص 151.
[17] . همان، ص 28-29.
[18] . همان، ص 18-21.
[19] . تاریخ سیاسی معاصر ایران، جلال الدین مدنی جلد دوم، ص 24.
[20] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، ص نوزده.
[21] . همان، ص 18-21.
[22] . قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک، جلد اول، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 158.
[23] . ناگفتهها، ص 165.
[24] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، ص 18 – 21.
[25] . شهید مهدی عراقی از نگاهی دیگر، ص 167.
[26] . ناگفته ها، ص 201.
[27] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، ص 51-54.
[28] . همان، ص 75-79.
[29] . همان، ص 24.
[30] . 25 سال حاکمیت آمریکا بر ایران، جواد منصوری، ص 63.
[31] . روابط ایران و آمریکا در دهه پنجاه (1950-1960) جمشید صداقت کیش، ص 85.
[32] . نقش ارتش در تحولات تاریخی ایران، ص 224.
[33] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، 25 و 26.
[34] . شهید مهدی عراقی از نگاهی دیگر، ص 170.
[35] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، ص 82.
[36] . شهید مهدی عراقی از نگاهی دیگر، ص 170.
[37] . ناگفته ها، ص 208.
[38] . همان، ص 93.
[39] . همان، ص 109.
[40] . همان، ص 112-114.
[41] . همان، ص 127-139.
[42] . همان، ص 26-31.
[43] . شهید مهدی عراقی از نگاهی دیگر، ص 172.
[44] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، ص 31-34.
[45] . همان، ص سی و یک و سی و چهار.
[46] . همان، ص 174 و 177.
[47] . همان، ص 187-189.
[48] . همان، ص 199-200.
[49] . همان، ص205.
[50] . همان، ص 202.
[51] . شهید مهدی عراقی از نگاهی دیگر، ص 177.
[52] . همان، ص 237-238.
[53] . شهید مهدی عراقی از نگاهی دیگر، ص 178.
[54] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، ص 252.
[55] . شهید مهدی عراقی از نگاهی دیگر، ص 178.
[56] . همان، ص 261-262.
[57] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، ص 264-265.
[58] . گروه فلق در سال 1356ش تشکیل شد و اهداف آن اسلام و حرکت در چارچوب رهبری امام، مبارزه با استعمار و استبداد و افشای جنایات رژیم، مبارزه با شکلگیری انحراف و گروههای انحرافی و التقاطی میان مردم بود.(امجدی، جلیل، تاریخ شفاهی گروههای مبارز هفتگانه مسلمان، ص 295)
[59] . گروه فلاح طی سالهای 56 و57 فعالانه در نهضت اسلامی شرکت داشت. تبلیغ افکار امام خمینی(ره) و آگاهی دادن به جامعه از طریق توزیع نوارهای امام و تکثیر جزوهی ولایت فقیه ایشان از جمله فعالیتهای آنان بود. (امجدی، جلیل، تاریخ شفاهی گروههای مبارز هفتگانه مسلمان، ص 295 و 262.)
[60] . شهید مهدی عراقی از نگاهی دیگر، ص 178-179.
[61] . گروه موحدین نیز گروهی انقلابی و پیرو امام بود که توزیع اعلامیههای امام و فعال کردن تظاهرات مردمی، آتش کشیدن چندین بانک و مراکز فساد رژیم، حمله به کنسولگری عراق در خرمشهر، بمبگذاری در شهربانی کرمان و ترور سرهنگ سروری عامل مستقیم حمله به مسجد جامع کرمان و حمله به مردم، ترور پل گریم آمریکایی که از مسئولان شرکت نفت بود، از جمله فعالیتهای این گروه بود.(چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شعبه در ایران، 1356 – 1343، روح الله حسینیان، ص 862.)
[62] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، ص 371.
[63] . همان، ص 301-302.
[64] . همان، ص276.
[65] . شهید مهدی عراقی از نگاهی دیگر، ص 180.
[66] . همان، ص 312-313.
[67] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، ص31- 34.
[68] . شهید مهدی عراقی از نگاهی دیگر، ص 181-182.
[69] . همان، ص 180-185
[70] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، ص سی و چهار و سی و هشت، شهید مهدی عراقی از نگاهی دیگر، ص 182.
[71] . همان، ص، سی و هفت و سی و هشت.
[72] . همان، ص سه.
[73] . همان، ص چهار.
[74] . شاهد یاران به نقل از آقای قدیریان، ص 77.
[75] . همان، ص 271.
[76] . شاهد یاران به نقل از آقای بجنوردی، ص 21.
منابع
1. 25 سال حاکمیت آمریکا بر ایران، جواد منصوری، تهران نشر فرهنگ اسلامی 1364.
.2 اسرار قتل رزمآرا، به کوشش محمد ترکمان دهنوی تهران خدمات فرهنگی رسا 1370.
.3تاریخ سیاسی معاصر، مدنی، جلال الدین، جلد دوم قم دفتر انتشارات اسلامی، 1378 .
.4تاریخ شفاهی گروههای مبارز هفتگانه مسلمان، جلیل امجدی تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، چاپ اول.
.5چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شعبه در ایران، 1356 – 1343، روح الله حسینیان تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383.
.6روابط ایران و آمریکا در دهه پنجاه (1950-1960) جمشید صداقت کیش، بیجا، انتشارات کتابفروشی دهخدا 1357.
.7شعبان جعفری در آیینه اسناد، سید عباس فاطمی نویسی، انتشارات جهان کتاب 1380.
.8قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک، جلد اول، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378 .
.9محمد حسن پور قنبر و ابراهیم سیفی، فصلنامه مطالعات تاریخی، شهید مهدی عراقی از نگاهی دیگر.
.10 ناگفتهها، خاطرات شهید حاج مهدی عراقی به کوشش محمود مقدسی، تهران، رسا، 1370.
.11نقش ارتش در تحولات تاریخی ایران، ناصر فربد، تهران، نشر کومش، 1383.
.12 یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب دوازدهم «پیش کسوت انقلاب» شهید حاج محمد عراقی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378.
مرکز بررسی اسناد تاریخی
نظرات