حِـــرمان و خُـــسران، قسمت چهارم
مروری بر زندگی سیاسی دکتر ابراهیم یزدی
مقاله حاضر، شرح مستند و تبیین برخی مقاطع زندگی سیاسی دکتر ابراهیم یزدی(1396-1310) است که از بخشهای مختلف دوره دوجلدی کتاب «خط سازش؛ سرشت و سرگذشت نهضت آزادی ایران» به قلم آقای دکتر مجتبی سلطانی، استخراج و اقتباس شده، و در قالب یک مقاله مستقل در هشت قسمت، با تنظیم مجدد ارائه میشود. لازم به ذکر است که آدرس دقیق و مشخصات منابع و مآخذ پرشمار این مقاله را در کتاب مزبور میتوان یافت. این کتاب در آخرین مراحل فنی چاپ و انتشار قرار دارد که از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی به زودی نشر و توزیع خواهد شد.
***
اقدام به فروش اف14
دکتر یزدی طی مصاحبه ای بعد از اعلام تصمیم دولت به فروش هواپیماهای استراتژیک اف- 14، گفت: «دولت تصمیم گرفته این هواپیماها را به آمریکا یا هر دولت دیگری که حاضر باشد، بفروشد.» از اسفند 57، دولت موقت تصمیم به بازگرداندن هواپیماهای اف 14 را اتخاذ کرده بود و اقدامات عملی را دنبال می کرد. استقبال آمریکا از این تصمیم و اقدام، در رسانه های بین المللی و برخی مطبوعات ایران نیز بازتاب وسیعی داشت. به رغم پیگیری طرفین، دولت موقت ایران و دولت آمریکا عملاً در تحقق سریع این تصمیم، موفقیتی نداشتند. تا آنجا که موضوع تا تابستان 58 ادامه یافت. دکتر یزدی در مصاحبه با مجله تایم مورخ 6 آگوست 1979 [15 مرداد 58 ] اقدامات دولت موقت در مورد فروش هواپیماهای اف- 14 را بدین شرح بیان کرد: «در مورد جنگنده های اف- 14 ما از چندی پیش با مقامات آمریکایی وارد مذاکره شده ایم. هدف نهایی ما از این مذاکرات، فروش کلیه این جنگنده ها که شامل ابزار و آلات مربوط به این هواپیما نیز خواهد بود، میباشد.»
با مقاومت روحانیون شورای انقلاب و همکاری برخی افسران صالح ارتش و افرادی مانند شهید دکتر چمران، تلاشهای دولت موقت که از سوی بسیاری، یک «توطئه» و «خیانت » تلقی شد با شکست مواجه گردید و فروش جنگنده های اف- 14 به آمریکا منتفی گشت. اما سؤالاتی که به دنبال آن پدید آمد، هنوز هم «منتفی» نگشته است. حجت الاسلام حسن روحانی که به سال 58 در ستاد ارتش مسئولیت داشت میگوید: «از آنجا که من در جریان این کار بودم، تردید ندارم که موضوع فروش جنگنده های اف 14 طرحی بوده که آمریکاییها طراحی کرده بودند و با فریب دولت موقت، طرح آن را به شورای انقلاب برده بودند تا فروش هواپیماها را به تصویب شورای انقلاب برسانند. بعدها که صورت مذاکرات شورای انقلاب را درباره موضوع مزبور مطالعه کردم، دیدم که آقای بازرگان و یزدی اصرار داشتند که هواپیماهای اف 14 به آمریکا پس داده شود، ولی در مقابل، دکتر بهشتی، آیت الله خامنه ای و آقای هاشمی با پافشاری گفته اند که این تصمیم درست نیست و ما باید هواپیماها را حفظ کنیم. به این ترتیب خوشبختانه جلوی این کار گرفته شد و این خیانت تحقق پیدا نکرد.»
در آن زمان حتی در سطح مطبوعات نیز اعتراض هایی به اعلام تصمیم دولت موقت انتشار یافت. از جمله روزنامه جمهوری اسلامی یک هفته بعد از مصاحبه دکتر یزدی، طی مقاله مشروحی تحت عنوان «فروش سلاحها به آمریکا، خیانت به انقلابست »، در مرداد 58 به دولت موقت انتقاد شدید کرد. در این مقاله اقدام به فروش جنگنده های اف 14 اینگونه توصیف شده است: ««با فروش این جنگنده ها که مدرن ترین هواپیماهای تهاجمی دنیاست، قدرت هوایی ارتش ایران را در مهم ترین منطقه استراتژیک دنیا تا حد «فلج » ضربه پذیر کردهایم... به مسئولین و مقامات عالیرتبه دولتی و نظامی کشور هشدار میدهیم که فروش این جنگنده ها در حقیقت، فروش سیستم دفاعی کشور است... این عمل جز خیانت به ایران و انقلاب اسلامی، تعبیر دیگری نخواهد داشت.»
گفتنی است چند بار دکتر یزدی تصریح کرده که وقوع تجاوز ارتش صدام از ابتدا قابل پیش بینی بود و از جمله به سال 1393 در مصاحبه با سایت تاریخ ایرانی نیز گفت: «دولت موقت از اسفند ۱۳۵۷ حمله عراق را پیشبینی کرده بود.» اما شگفت آنکه از همان تاریخ، وی با پیگیری و کوشش مشهود در صدد بود تا توان نظامی ایران را از قدرت استراتژیک اف14ها محروم سازد.
حجت الاسلام حسن روحانی اقدام دولت موقت به فروش هواپیماهای اف 14 را در خاطرات خود با بیان دیگری اینگونه شرح داده است:
«موضوع دیگری که در تابستان 1358 روی داد و باعث نگرانی فراوانی شد، مسئله پس دادن هواپیماهای اف 14 به آمریکا بود. در آن زمان دکتر یزدی، وزیر امور خارجه در یک مصاحبه مطبوعاتی اعلام کرد ما با آمریکایی ها صحبت کردیم که جنگنده های اف 14 را به آنها پس بدهیم... متوجه شدیم این کار مانند پس دادن [قرارداد] هواپیماهای اف 16 در زمان بختیار، خیانت بسیار بزرگی است که باید جلوی آن را گرفت. تصمیم مشابهی درباره نیروگاه اتمی بوشهر [توسط دولت موقت] اتخاذ شد که کار راهاندازی آن را متوقف کرد... آمریکایی ها نمیخواستند سلاحهای مدرن و استراتژیک در اختیار ایران باشد. در این میان، فقط هواپیماهای اف 14 در دست ایران بود که آن را هم میخواستند پس بگیرند. زیرا در خاورمیانه فقط ایران از این نوع هواپیماها در اختیار داشت، حتی اسرائیل و عربستان هم از این نوع هواپیماها نداشتند... این هواپیماها در دوران دفاع مقدس نقش بسیار مؤثر و استثنایی در حفاظت از آسمان ایران و مراکز حساس و حیاتی کشور داشتند.
بنده در دوران جنگ، در یک سخنرانی در دانشگاه تهران به همین ماجرا اشاره کردم و گفتم که دولت موقت با این تصمیم، خطای بزرگی مرتکب شد، ولی جلوی این کار گرفته شد. پس از آن سخنرانی، دکتر یزدی مصاحبه کرد و اظهار داشت که چنین تصمیمی در کار نبوده و ما نمیخواستیم هواپیماها را پس بدهیم. من همان وقت، اسناد آن را از مذاکرات شورای انقلاب جمعآوری کردم... و روشن کردم که در دوران دولت موقت، دولت قصد فروش هواپیماها به آمریکا را داشته است.»
به رغم وجود اسناد زیاد و بر خلاف واقعیات، دکتر ابراهیم یزدی بیش از سه دهه به انکار مواضع صریح خویش و دولت موقت درباره تصمیم و اقدام به فروش اف 14 ها پرداخت و بارها تکرار کرد که وی جز «استمزاج » و نظرخواهی از آمریکایی ها، کاری انجام نداده است. در یکی از آخرین موارد این انکار و اصرار پایدار، دکتریزدی در زمستان 92 طی مصاحبه ای چنین گفت: «آقای هاشمی [رفسنجانی] بعد از استعفای دولت موقت آمد وزارت امور خارجه و به من گفت تو بمان. گفتم من با طناب پوسیده شما به هیچ چاهی نمیروم. برایش مثال زدم این شما بودید که بر اساس گزارش نیروی هوایی ایران، [در شورای انقلاب] تصویب کردید ما درباره فروش هواپیما[ها]ی اف 14 از آمریکایی ها استمزاج کنیم. اما وقتی که موج حرفهای بی ربط راه افتاد، شما نیامدید به مردم بگویید این مصوبه شورای انقلاب بود، به فلانی چه مربوط است؟»
اسناد پرشمار موجود، نشان میدهد که بخش عمده ادعای فوق برخلاف واقعیت است. فقط میماند؛ تقاضای بقای وی در دولت شورای انقلاب، که آن هم با توجه به سوابق موجود از شورای انقلاب و اظهارات علنی منتشره در مطبوعات، چندان قرین صحت به نظر نمیرسد. هر چند که اگر قسمت اول نقل فوق هم واقعا رخ داده باشد، دعاوی نادرست بعدی مانند تصویب شورای انقلاب و استمزاج، از کذب به صدق تبدیل نمیشد.
حجت الاسلام حسن روحانی به دلیل تصدی مسئولیت های مرتبط با امور نظامی و دفاعی دهه 60، در این مورد چند بار دیدگاه ها و مشهودات خود را بیان کرده و صریحاً پاسخ دکتر یزدی را داده و ناراستی سخنان وی را آشکار نموده است. آقای روحانی پاییز 64 در مقام رئیس کمیسیون دفاع مجلس، طی یک سخنرانی چنین گفت: «اگر نادانی دولت موقت نبود شاید جنگی این چنین بر ما تحمیل نمی شد. آنهایی که حتی تصمیم داشتند هواپیماهای اف 14 ما را به آمریکا پس دهند، و اگر شهید بهشتی ها و عزیزانی چون [آیت الله] خامنهایها و هاشمی ها در شورای انقلاب نبودند، دولت موقت در تابستان 58 آنها را به آمریکا پس داده بود. من نمیگویم خیانت یا عدم خیانت، بلکه این نادانی و عدم تفکر صحیح برای یک ملت انقلابی بود.»
حجت الاسلام هاشمی هم در این باره در خاطرات خود چنین گفته است: «...بختیار در آخرین روزهای صدارت خود، با هماهنگی آمریکایی ها برخی از این قراردادها [با آمریکا] را که در ارتباط با خرید تسلیحات نظامی بود و پول اغلب آنها پرداخت شده بود، بنا به درخواست آمریکایی ها، لغو و از این بابت ضرر و زیانهای جبران ناپذیری به کشور وارد کرده بود، که بعد از پیروزی انقلاب و استقرار دولت موقت نیز چنین کاری از طرف برخی از اعضای دولت و بعضی از گروههای سیاسی با جدیت و به بهانه های مختلف پیگیری میشد...در این زمینه حتی زمزمه هایی در ارتباط با عودت دادن هواپیماهای جنگنده بسیار مهم اف14 نیز مطرح شد... [موضوع] در شورای انقلاب مطرح و... از مسأله ای که ادامه آن میرفت تا خساراتی عمده به منافع ملی ما بزند، جلوگیری شد.»
در سال 1382، حجتالاسلام هاشمی در مصاحبه برای کتاب «هاشمی بدون روتوش» گفت: «آقای یزدی و دوستانشان پیشنهاد کردند که اف14ها را پس بدهیم. میگفتند پرهزینه است...میگفتند جنگی که نداریم، بهتر است این هواپیماها را پس بدهیم یا بفروشیم. البته اگر این کار میشد، خیانت بزرگی بود.»
گفتنی است که سند «تصمیم و اقدام» دکتر یزدی برای فروش هواپیماهای اف- 14 توسط حجت الاسلام حسن روحانی در مقام رئیس کمیسیون دفاع دوره دوم مجلس، به این شرح منتشر شد:
«متن یادداشت وزارت امور خارجه دولت موقت خطاب به سفارت آمریکا در تاریخ اول مردادماه 1358:
وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران با ابراز تعارفات خود به سفارت ایالات متحده و پیرو مذاکرات تیرماه گذشته دکتر یزدی وزیر امور خارجه و کاردار سفارت، احتراماً مایل است مطالب زیر را یادآور شود:
دولت موقت جمهوری اسلامی ایران مسئله نگهداری هواپیماهای اف- 14 که 80 فروند آن توسط رژیم گذشته خریداری شده بود را مورد مطالعه قرار داد و تصمیم به فروش این هواپیماها گرفته است.از سویی چون این هواپیماها دارای دستگا ههای محرمانه تجسسی می باشند، دولت موقت ترجیح می دهد که دولت ایالات متحده آمریکا در مورد بازخرید 78 فروند موجود آن اقدام کند.»
مذاکره با برژینسکی
خبر ملاقات و گفتگوی مهندس بازرگان و دکتر یزدی نخست وزیر و وزیر امور خارجه دولت موقت جمهوری اسلامی ایران با زبیگنیو برژینسکی مشاور امنیت ملّی کارتر رییس جمهور آمریکا در خلال مراسم بیست و پنجمین سالگرد استقلال الجزایر، به سرعت در سراسر جهان و ایران انعکاس وسیعی پیدا کرد. این ملاقات که به علت پایین تربودن سطح مقام مشاور امنیت ملی آمریکا، در محل اقامت نخست وزیر ایران در بعدازظهر پنجشنبه 10 آبان1358، صورت پذیرفت یک ساعت و 25 دقیقه به طول انجامید و در آن هیچ عکاس و خبرنگاری حضور نداشت. به گزارش خبرگزاری دولتی پارس این ملاقات، «بسیار مهم تلقی شده است.» افکار عمومی بین المللی به عنوان مرحله مهمی از سیاست خارجی جدید ایران، پس از انقلاب علیه رژیم آمریکایی پهلوی، نسبت به ملاقات مزبور که اولین ملاقات سطح بالا میان دو دولت ایران و آمریکا بود، حساسیت و توجه نشان میداد. به علت شرایط خاص داخلی در آن مقطع، حساسیت افکار عمومی ایران موجب فوران سؤالات و ابهاماتی اساسی و هشداردهنده نسبت به دولت موقت گردید. با توجه به نقش دکتر یزدی در مقام وزارت امور خارجه، بخش زیادی از مسئولیت این اقدام بر عهده یزدی محسوب میشد.
زبیگنیو برژینسکی در بین مقامات دولت کارتر به عنوان رهبر جناح بازها که به سرکوب خشن انقلاب اسلامی مردم ایران اعتقاد داشت، مشهور بود. مشاور امنیت ملی رییس جمهور آمریکا تا آخرین لحظات پیش از پیروزی انقلاب، بر دیدگاه خود، مبنی بر لزوم ایجاد حمام خون در ایران، پافشاری میکرد، همانگونه که استمپل وابسته سیاسی سفارت آمریکا در تهران بدان تصریح کرده است: «... برژینسکی، در ماه ژانویه [دی و بهمن 57]، به دنبال موضوع صف آرایی نظامیان در برابر مردم بود... تا آخرین لحظه (یا پس از آن) مشاورین امور خارجی رئیس جمهور[به رهبری برژینسکی] با توجه به گزارش خوشبینانه [ژنرال] هایزر... معتقد بودند که ارتش[شاهنشاهی] قادر به اجرای یک کودتاست... در سناریوی برژینسکی ... پیش بینی میشد که ایالات متحده آمریکا برای شکست دادن انقلابیون از نیروهای مسلح [رژیم سلطنتی] ایران حمایت کند.»
آشکار بود که در سال 1358، برژینسکی یکی از منفورترین مقامات دولت آمریکا نزد ملّت ایران محسوب میشد. حساسیت ویژه افکار عمومی نسبت به ملاقات غیرمترقبه مهندس بازرگان و دکتر یزدی با برژینسکی، مضاف بر سایر علل و عوامل، از شهرت بسیار منفی شخص برژینسکی نیز تأثیر پذیرفته بود. در واقع تصویری که از این دیدار در ذهنیت مردم انقلابی نقش بست، ملاقاتی دوستانه با یکی از سرسختترین دشمنان ملت ایران بود، در شرایطی که وی نسبت به دشمنی خویش اظهار پوزش یا ندامت نکرده بود و بر موضع عداوت خویش باقی بود. گفتنی است که سالها بعد یوسفی اشکوری دوست و همراه دیرین دکتر یزدی آشکار ساخت که گری سیک دستیار ارشد برژینسکی، «از دوستان قدیم یزدی» بوده است.
در آن مقطع پس از پذیرش شاه مخلوع ایران در آمریکا و اوج گیری مواضع ضد آمریکایی مردم ایران و نگرانی گروه های سیاسی و افکار عمومی از تکرار سناریوی کودتای28مرداد32، ملاقات مزبور حتی با مخالفت دوستان خود بازرگان و یزدی روبروشد. مهندس عزت الله سحابی میگوید: «از ملاقات پیشبینی نشده مهندس بازرگان با برژینسکی نیز در شگفت بودیم... این اقدام را درست نمیدانستیم و به همین لحاظ به آقای دکتر یزدی که وزیر خارجه دولت موقت بود و در این دیدار حضور داشت، انتقاد کردیم که شما چرا با این امر موافقت کردید. ولی دکتر یزدی به ما گفت که مهندس بازرگان شخصا در این مورد اصرار داشت...»
ضمناً دکتر یزدی بر خلاف اسناد موجود، به نادرست مدعی شد که ملاقات مزبور از قبل هماهنگ نشده بود و از جمله در یک جلسه مجلس شورای اسلامی، اصرار داشت که ملاقات را غیرمترقبه و بی مقدمه نشان دهد: «شما فقط یک چیز شنیده اید که ما در الجزایر انجام داده ایم. آن هم ما ملاقات نکردیم، او عیناً مثل شمر که شب عاشورا به دیدن ابوالفضل رفت به دیدن آقای مهندس بازرگان آمد. آقای مهندس بازرگان هم گفتند: چه کنیم او را بپذیریم یا نپذیریم؟»
ولی طبق اظهارات مهندس بازرگان: «کاردار سفارت آمریکا قبلاً به وی اطلاع داده بود که برژینسکی در الجزایر حضور دارد و ممکن است به ملاقات نمایندگان ایران بیاید. این مطلب را دکتر یزدی نیز میدانست». پس مهندس بازرگان دروغ می گفت یا دکتر یزدی؟ دکتر یزدی مدعی بود جریان این ملاقات از قبل، مطرح نبوده است. مهندس بازرگان در مصاحبه دیگری صریحاً گفت: «دو روز قبل از عزیمت من به الجزایر، کاردار سفارت آمریکا در تهران به من اطلاع داد که برژینسکی مایل است هنگام اقامت من در الجزایر ملاقات و مذاکراتی انجام دهد.»
دفتر مهندس بازرگان طی نامهای در سال 65، مجددا تصریح و تأکید کرد که این ملاقات، «پیشبینی شده» بود و برژینسکی قبلاً از طریق کاردار سفارت آمریکا در تهران در مجلس جشن سفارت ترکیه، از بازرگان تقاضای ملاقات در سفر الجزایر کرده بود. مهندس مقدم مراغهای که در مراسم روز ملی ترکیه در سفارت این کشور حضور داشته و در تمام مدت میهمانی در کنار مهندس بازرگان بوده است، در خاطرات خود مینویسد: «آقای لینگن وزیرمختار سفارت آمریکا... گفت: آقای بازرگان، برژینسکی مایل است در الجزیره با شما ملاقات کند... بازرگان گفت بگویید با دکتر یزدی وزیر خارجه مذاکره کند. تنظیم برنامه ملاقاتها با اوست.»
البته دکتر یزدی در موارد دیگری برخلاف ادعای نادرست اولیه خود، ناچار شد به واقعیت ماجرا اذعان کند، و از هماهنگی های قبلی برای ملاقات مزبور طی سه مرحله درخواست قبلی آمریکاییها (کاردار آمریکا در جشن روز ملیّ سفارت ترکیه، اعلام رسمی کاردار آمریکا در تهران دو روز قبل از سفر، درخواست سفیر آمریکا در الجزایر به سفارت ایران) سخن گفت.
جیمز بیل، ملاقات الجزایر را «یک اشتباه عظیم سیاسی» مقامات آمریکا و ایران، توصیف کرده است: «با وجود سوءظن فزاینده در ایران [نسبت به آمریکا] و دادن اجازه ورود به شاه، دیدار در الجزایر واقعا یک اشتباه عظیم سیاسی بود. هر دو طرف دچار اشتباه بزرگی شده بودند: برژینسکی به خاطر غیرحساس بودنش نسبت به رویدادهای ایران، و مقامات ایرانی به خاطر عدم درک صحیح از اوضاع کشور خود. در همان روز[ملاقات] یعنی اول نوامبر، تظاهرات انقلابی شدیدی علیه آمریکا در تهران صورت گرفت. تقریباً دو میلیون نفر تظاهرکننده در خیابانها شعار مرگ بر آمریکا سر دادند. در سخنرانی های آتشین، آمریکا را به خاطر دادن اجازه ورود به شاه جنایتکار، نکوهش کردند.»
مهندس سحابی که بارها به اقدام دکتریزدی و مهندس بازرگان در ملاقات با برژینسکی اعتراض کرده، طی گفتگویی به سال 1383 مجدداً چنین گفت: «وقتی که مرحوم بازرگان در الجزایر با برژینسکی ملاقات کردند، بنده که عضو هیئت اجراییه نهضت آزادی و دبیر آن بودم، از این ملاقات بی اطلاع بودم...بنده جزو معترضین بودم...مورد سؤال بودم در مورد این که چرا آقای بازرگان با برژینسکی که بالاخره اکنون در صف دشمنان ما قرار دارد دست داده و ملاقات کرده است. من هم واقعاً نمیتوانستم جوابی بدهم...تصمیمی گرفته و اجرا شده بود که ما از آن خبر نداشتیم. فقط خود مهندس بازرگان و دکتر یزدی که رفته بودند اطلاع داشتند. البته بنده هنوز جزو هیئت دولت نبودم و عضو شورای انقلاب بودم...تصمیم خود آقای بازرگان بود. البته دکتریزدی هم همراهشان بود...دکتریزدی آدم دیپلماتی است...چرا رضایت داده که بازرگان ملاقات کند؟ شاید هم خودش مقدماتش را فراهم کرده باشد. صباغیان نیز گفت: درست است و اگر تقصیری باشد، گردن یزدی است.»
در نقد توجیهات دکتر یزدی از مذاکره مزبور و رویکرد سازشجویانه با آمریکا، یک پژوهشگر به سال 94، چنین نوشته است: «سی و شش سال پیش روز 27 شهریور 1359، وقتی ابراهیم یزدی در صحن مجلس شورای اسلامی در توجیه دیدار بازرگان و برژینسکی در الجزایر به قیام عاشورا استناد کرد و گفت «عیناً مثل شمر که شب عاشورا رفت به دیدن [حضرت]ابوالفضل[علیهالسلام]، [برژینسکی هم] آمد به دیدن آقای مهندس بازرگان» نمایندگان به این سخن او خندیدند. ابراهیم یزدی اما جدی گفته بود؛ در ادامه هم استدلالهایش را بر این تشبیه و تفسیر ادامه داد، اما کسی این حرفها را جدی نگرفت. سی و شش سال بعد هم وقتی ابراهیمیزدی در جایی گفته بود امام حسین(علیهالسلام) فرمودهاند: «اگر دین ندارید لیبرال باشید»؛ آنجا میزگرد مجله مهرنامه[ش 41] بود و کسی نبود که به این حرف ها بخندد؛ با این حال پس از انتشار هم، کسی این حرف ها را جدی نگرفت. ابراهیم یزدی اما خیلی دوست داشت عاشورا منبع الهامبخش مذاکره با امریکا و مروج لیبرالیسم باشد. او سعی میکرد در مجلس شورای اسلامی و ماهنامه علوم انسانی این تفسیرها را مطرح کند اما هر چه بیشتر می کوشید و سعی میکرد، کمتر موفق میشد. دیگران به حرف هایش میخندیدند و کسی او را جدی نمی گرفت؛ لیبرالهای نهضت آزادی موفق نمیشدند اما احتمالاً کسان دیگری بودند که پا جای پای محافظهکاران دولت موقت بگذارند و این راه ناتمام را ادامه دهند.»
حجتالاسلام سید محمد خاتمی در 18 مهر 1360، خطاب به مهندس بازرگان نوشت: «وقتی که دولت موقت در اثر بینش ناسازگاش با محتوای انقلاب اسلامی و با سوءاستفاده از نام و اعتباری که به برکت اسلام و عنوانی که از رهبر انقلاب گرفته بود، راه آشتی دادن انقلاب سازش ناپذیر اسلامی با آمریکا را برگزید، وقتی طعنها و لعنها به جای اینکه متوجه آمریکا شود، نهادهای انقلابی و جوانان پرشور و دلسوزان به حال مستضعفان را هدف قرار داد، وقتی که فریاد برآمد که انقلاب به پایان رسیده است و امروز باید با آرامش و متانت!! و منطق و دوراندیشی! به سازندگی بپردازیم، و ملاقات با برژینسکی نشان داد که کدام سازندگی و نظمی مورد نظر است... مراد از آمریکایی بودن، نحوهای از دید و بینش است که به سادگی ابزار دست سیاستهای توسعهطلبانه آمریکا می شود و به خاطر برخورداری از همین دید و بینش، جریانی که شما در رأس آن قرار دارید همواره از مواضع ضد آمریکایی جمهوری اسلامی – البته با توجیهات گوناگون - اظهار نارضایتی و حتی مخالفت قولی و عملی کرده است. و چه نقصی در کار شماست که فردی چون امیرانتظام، جاسوس و مزدور آمریکا تا سطح معاونت نخست وزیر و سخنگوی دولت موقت بالا میآید؟»
تفسیر سقوط دولت موقت
در آن مقطع، چنین به نظر میرسید که مهندس بازرگان با طناب وزیر خارجهاش دکتر یزدی به چاه ملاقات با برژینسکی فرو رفت و گرفتار آمد، و عواقب تلخش، دامنگیر تمامیت دولت موقت شد و اسباب تسریع در سقوط آن را فراهم ساخت. اما روز 14 آبان 58 قبل از اعلام موافقت امام با استعفای نخست وزیر دولت موقت، دکتر یزدی در مصاحبه ای فرصت جویانه و با نمایش تبعیت کامل از امام خمینی، در باره واقع بینی انقلابی امام در قبال دولت موقت، چنین سخن گفت: «یکی از خصوصیات امام این است که قاطع است و از کسی رودربایستی ندارد، و هر وقت احساس کنند که در مسئولیت خود قصوری بکنم می فرمایند بگذار و برو...من تصور میکنم اگر دولت کارش را به خوبی انجام ندهد امام، دولت را مرخص میکند. قاطعیت یکی از خصوصیات برجسته امام است... امام بسیار واقع بین است. واقع بینی انقلابی دارد و در چارچوب همین واقعبینی انقلابی است که با صراحت هایی که گفتم تصمیم میگیرد و هر زمانی که احساس کند کمبودهای من یا دولت جنبه خطرناک و تهدیدکننده پیدا کرده، حتماً دولت را مرخص می کند.»
ولی سال ها بعد، دکتر یزدی طی گفتگویی سقوط دولت موقت را ناشی از مشکل در مردم و رهبری انقلاب توصیف کرد که درست تشخیص ندادند و سرنوشت کشور را به دست تشخیص آقای مهندس بازرگان نسپردند. جانشین مهندس بازرگان در دبیرکلی نهضت آزادی بر آن بود که مهندس بازرگان بهتر از مردم و رهبری انقلاب و سایر رجال دینی و سیاسی کشور، نفع ملت و مملکت را می فهمید و اگر دولت موقت در برابر خواسته های مردم ایستاد و «اعتبار سیاسی و وجاهت ملی» خود را از دست داد، کار درستی کرد. اجتهاد دینی و سیاسی امام خمینی و کثیری از مجتهدان، و نیز خط مشی سیاسی رجال انقلابی و پذیرش اکثریت مردم، در برابر آنچه که دکتر یزدی «اجتهاد سیاسی» مهندس بازرگان نامیده، بی ارزش و نامعتبر بوده است. و بایستی مردم و رهبری انقلاب را بازخواست نمود که چرا از دولت موقت تبعیت نکردند و آقای بازرگان را صاحب «اختیار و عقل و تشخیص» خود قرار ندادند. از این منظر، انتخاب مردم و همراهی رهبری انقلاب و مردم، به مفهوم دنباله روی و عوامفریبی است و منشأ مشکل، در درون مردم بوده است که «راه صحیح» مهندس بازرگان را نپذیرفتند و به امام خمینی وفادار ماندند. وی تأکید داشت که در تعارض نخست وزیر دولت موقت با امام خمینی: «راه صحیح، آن بود که بازرگان میگفت.»
ظاهراً تغییرات سیاسی میانه دهه هفتاد که فرصتی برای دکتر یزدی و دوستانش فراهم ساخت تا در سایه دولت موسوم به اصلاحات عرض اندام و ابراز وجود کنند، چنان امر را بر وی مشتبه کرده بود که رسماً بابت سقوط دولت موقت، فاکتور صادر می کرد و ملت ایران و رهبر محبوبش را بدهکار خویش میدانست.
امام خمینی در تیرماه 59 گفت: «اگر چنانچه دولت ما مثل سابق [دولت موقت] باشد و آن طور وضع و آن طور دید را داشته باشد، ما باید عزای این نهضت را بگیریم.»
ایشان در اسفند 67، در پیامی چنین تأکید کرد: «من امروز بعد از ده سال از پیروزی انقلاب اسلامی همچون گذشته اعتراف میکنم که بعضی تصمیمات اول انقلاب در سپردن پستها و امور مهمه کشور به گروهی که عقیده خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی نداشتهاند، اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن به راحتی از میان نمیرود، گرچه در آن موقع هم من شخصاً مایل به روی کار آمدن آنان نبودم ولی با صلاحدید و تأیید دوستان قبول نمودم. و الآن هم سخت معتقدم که آنان به چیزی کمتر از انحراف انقلاب از تمامی اصولش و حرکت به سوی آمریکای جهانخوار، قناعت نمیکنند، در حالی که در کارهای دیگر نیز جز حرف و ادعا هنری ندارند. امروز هیچ تأسفی نمیخوریم که آنان در کنار ما نیستند چرا که از اول هم نبودهاند. انقلاب به هیچ گروهی بدهکاری ندارد و ما هنوز هم چوب اعتمادهای فراوان خود را به گروهها و لیبرالها میخوریم.»
یادگار امام، حجت الاسلام سید احمد خمینی در 12 بهمن سال 1369 طی سخنان پیش از خطبه نماز جمعه تهران در باره دولت موقت چنین گفت: «بعد از انقلاب، خون دل اول امام، لیبرال هایی بودند که حکومت اسلامی را به دست گرفتند...امام، خون دل هایی که از دست اینها در همان مدت کوتاهی که حکومت را داشتند خورد، از دست کسی نخورد.این لیبرال ها نوکران آمریکا بودند...آنها آمریکاییهایی بودند که برای مدت کمی حکومت را گرفتند و نزدیک بود تمام زحمات شما خواهران و برادران عزیز و شهدای شما را از بین ببرند.»
تسخیر لانه جاسوسی آمریکا
در باره تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، دکتر یزدی به سال 1391چنین میگوید: «من بعد از ظهر روز یکشنبه 13آبان [1358] حدود ساعت 4 بعد از ظهر با آقای [امام] خمینی برای گزارش سفر به الجزیره دیدار کردم و ضمن گزارش سفر، حمله و اشغال سفارت را به ایشان مطرح کردم. واکنش ایشان این بود که اینها کیاند؟ برو بریزشان بیرون؛ ایشان تا 36 ساعت یا 48 ساعت درباره این حادثه اظهارنظری نکردند.»
برخلاف گفته دکتر یزدی، همان روز 13 آبان هنگام نماز ظهر و عصر، حجت الاسلام موسوی خوئینی ها از تهران با منزل امام در قم تماس میگیرد و حجت الاسلام احمد خمینی بین دو نماز، خبر تسخیر لانه جاسوسی را به امام می دهد که ایشان فوراً خطاب به دانشجویان پیغام خصوصی داد: «جای بسیار خوبی را گرفته اید، محکم نگه دارید.» فردای همان روز نیز در اولین دیدار عمومی، روز چهاردهم آبان 58، امام در سخنرانی خویش از این اقدام حمایت کرد و آمریکا را «شیطان بزرگ» نامید. ضمناً خبر تسخیر لانه جاسوسی روز 13 آبان 58 ساعت 14 از رادیوی ایران پخش شده بود و نیازی نبود که آقای یزدی ساعت 4 بعد از ظهر، خبر آن را به امام بدهد. مابقی گفته های مشارالیه در این باره نیز کذب و بی اساس بوده است.
همچنین برخلاف ادعاهای بعدی وی مبنی بر مخالفتش با «اشغال سفارت آمریکا»، در سال 59 دکتر یزدی تصریح نمود که در مقام وزیر امور خارجه وقت، همان روز 13 آبان 58 به سرعت، گروگانگیری اعضای لانه جاسوسی آمریکا را تأیید کرده بود: «بعد از اینکه مسئله گروگانگیری اتفاق افتاد من اولین کسی بودم که تأیید کردم و با آقای موسوی خوئینی ها تلفنی تماس گرفتم و گفتم این کار، لازم بود. و در مورد گروگان ها من تحلیل هایی دارم که نوشته ام راجع به اینکه اینها چگونه باید محاکمه شوند.»
اظهارات رسمی او درباره تسخیر لانه جاسوسی در تاریخ 14 آبان 58 نیز جالب توجه بود. دکتر یزدی به عنوان وزیر امور خارجه طی مصاحبه مطبوعاتی ضمن تشریح اقدامات دیپلماتیک دولت موقت از زمان طرح موضوع عزیمت شاه به آمریکا در 29 مهرماه، و تلا شهای بی نتیجه دیپلماتیک برای اعتراض به پذیرش شاه در آمریکا و تقاضای استرداد وی و بازگرداندن اموال وی و حتی طرح این موضوع در ملاقات با برژینسکی، گفت: «... مسئولیت حوادث را مستقیماً متوجه دولت آمریکا می دانیم که علی رغم اخطارها و یادداشت های ما نه تنها شاه را پذیرفتند بلکه به یادداشت ما برای استرداد شاه و همسرش و اموال غارت شده ملّت به وسیله آنها، ترتیب اثر ندادند. و لاجرم تنها راه برای ملّت ایران به منظور عکس العمل و نشان دادن مواضع خود به دنیا، عمل شد... من تصور می کنم عمل دانشجویان در پشتیبانی از عمل دولت [موقت] بوده، زیرا دولت بود که این یادداشت را هفته گذشته به دولت آمریکا داده و استرداد شاه را خواسته و بنابراین عملی که اینها انجام دادند، در واقع تأیید درخواست شاه مخلوع و فرح از آمریکاست... به آنها [آمریکایی ها] اطلاع داده شده که مسئولیت این حوادث به عهده خود آمریکاست و تنها راهش این است که آمریکا مواضع خود را تغییر دهد و به یادداشت های ما ترتیب اثر بدهد و به درخواستی که دولت ایران کرده و امروز با پشتیبانی قاطع تمام ملت ایران روبروست، پاسخ مثبت بدهد.»
دکتر یزدی که یکی از افراد شاخص و پیگیر مطالبه محاکمه گروگانهای لانه جاسوسی آمریکا بود و حتی برای انجام آن طرحی تهیه و منتشر ساخت، در اسفند 1358 مجدداً بر این خواسته چنین تأکید کرد: «در اولین فرصت باید گروگانها محاکمه شوند.» اما از اوایل دهه60 به بعد، همزبان با مهندس بازرگان که تسخیر لانه جاسوسی را به شدت محکوم میکرد، دکتر یزدی هم به کذب، مدعی شد که از اول با آن اقدام مخالف بوده است، و به ویژه در طول دهه70 به بعد تحلیل های منفی خود و نهضت آزادی را مکرراً علیه این واقعه بیان میکرد و ازجمله چنین میگفت: «می توان به وضوح جبهه گیری علیه دولت موقت را دید...توطئه علیه دولت موقت و کنارزدن آن بود... این برنامه زیر پوشش حمله به سفارت آمریکا، آنچنان ماهرانه صورت گرفت که تمام روشنفکران اعم از چپ مارکسیستی و ملی، و ملی- مذهبی های افراطی، همه را علیه دولت موقت متحد ساخت. حزب توده، چریکهای فدایی خلق، سازمان مجاهدین خلق، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، جنبش مسلمانان مبارز، جاما، جامعه روحانیت مبارز، حزب جمهوری اسلامی، حتی آن بخش از روشنفکران دینی که با نهضت آزادی و دولت موقت نیز بسیار نزدیک بودند و برخی از آنان از اعضای شورای مرکزی نهضت آزادی بودند، از این حرکت دانشجویان که رنگ «ضدامپریالیستی» داشت، حمایت کردند.» صرفنظر از بخش اول سخنان مزبور که ادعایی اثبات نشده و خلاف واقع به نظر میرسد، بقیۀ سخن فوق، اذعان به ایجاد اجماع در بین همۀ روشنفکران و جریان های سیاسی در حمایت از تسخیر لانه جاسوسی است که نمی توانست بدون وجود بستر مناسب سیاسی و اجتماعی علیه آمریکا، واقع شود. گفتنی است دکتر یزدی در رفتار و مواضع سیاسی و حزبی خود، از جمله در مورد تسخیر لانه جاسوسی، نوسانات و تناقض های زیادی بروز داده که وی را از این حیث، هم طراز مهندس بازرگان ساخته است.
ضمناً همانگونه که مهندس بازرگان تأکید داشت، دکتر یزدی نیز انزوای گروه نهضت آزادی را یکی از نتایج اصلی واقعه مزبور میدانست: «گروگانگیری در سال 58 موجب شد...نهضت آزادی و مهندس بازرگان و دوستان وی همه به حاشیه رانده شوند. در واقع این، اولین میوه های گروگانگیری بود...این، اولین تصفیه بود...تمام نیروهای سیاسی...همه از حرکت اشغال سفارت آمریکا حمایت کردند و زیر پوشش افراطی ترین شعارهای ضد آمریکایی، اصلی ترین جریان روشنفکری دینی را از صحنه خارج کردند.»
البته وی در تکمیل دیدگاه خود بر آن بود که گروهشان در صحنه ماند و پیروز هم ماند: «در آن شرایط ملتهب ما از قدرت کنار رفتیم، ولی از صحنه فعال سیاسی و اجتماعی بیرون نرفتیم. هم در کوتاه مدت و هم در درازمدت، روشنفکران دینی یا ملی-مذهبی، برنده به جا ماندند.»
گفتنی است که بارها دکتر یزدی ادعا کرد که در تسخیر لانه جاسوسی طراحی و توطئه بیگانگان نقش داشته است. آقای صادق زیباکلام نقل کرده که تا سال 1395، هنوز دکتر یزدی معتقد بود آقای موسوی خوئینیها و آقای محتشمی با سازمان جاسوسی کا گ ب شوروی در ارتباط بودهاند. مهندس بازرگان هم گفته و نوشته بود که منافع اصلی تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، عاید شوروی شد و آن حرکت را مشکوک معرفی میکرد. البته در جلسات خصوصی نهضت آزادی از همان سال 58 به بعد، بارها یزدی و بازرگان با ذکر نام، رهبران تسخیر لانه جاسوسی و چند تن از روحانیون خط امام را به ارتباط و دستورگیری از شوروی متهم میساختند.
به گفته مهدی نوربخش داماد یزدی: «طیفهایی از مخالفان آقای بازرگان و یزدی در ابتدای انقلاب، مانند تسخیر کنندگان سفارت آمریکا، بعدها که خود به نوعی از اصلاح امور باورمند شدند، به دلجویی از آقای یزدی روی آوردند.» البته مصداق سخن مزبور، تعداد قلیلی از دانشجویان تسخیرکننده لانه جاسوسی آمریکا بوده نه همه یا اکثریت آنان.
ضمناً همچون دکتر یزدی ، نهضت آزادی هم به عنوان یک گروه سیاسی، در ابتدا از اقدام مزبور حمایت میکرد و حتی تا دیماه 1358 هنوز از سفارت آمریکا به عنوان «لانه جاسوسی» نام میبرد و تسخیر آن را «اقدامی ضد امپریالیستی» و «راهی پرتوان در روند انقلاب اسلامی» ارزیابی میکرد. دو روز پس از 13 آبان 58، نهضت آزادی با صدور اطلاعیه رسمی، اقدام «دانشجویان انقلابی مسلمان» را «بزرگترین عمل انقلابی» خواند، «آمریکای استعمارگر» را «دشمن بزرگ خلقهای مستضعف جهان» نامید، و درخواست اعلام رسمی قطع ارتباط با آن کشور نمود.
تمجید امام خمینی
بعد از استعفای دولت موقت، در شرایطی که هنوز نقش پنهان و سوء نظر دکتر یزدی، آشکار و عیان نشده بود، امام خمینی در آذرماه 58 وی را به عنوان نماینده خود برای رسیدگی به شکایات مردم در استانهای کشور منصوب نمود. پیش از آن، در 20 مهر 1358 امام طی یک سخنرانی از دکتر یزدی به همراه ابوالحسن بنیصدر و صادق قطب زاده، در مقابل حملات مخالفان و ضد انقلابیون با ذکر نامشان تمجید و حمایت نمود. در اردیبهشت 1359 در حالی که دکتر یزدی یکی از 30 نماینده مردم تهران در اولین دوره مجلس شورای اسلامی بود، امام خمینی وی را به سمت سرپرست مؤسسه کیهان منصوب نمود، که البته شش ماه بیشتر دوام نداشت.
در تحولات سیاسی مقارن مجلس اول، دکتر یزدی به تدریج فاصله آشکار خود را با مواضع و رهبری امام خمینی افزایش داد و در کنار مهندس بازرگان و سایر گردانندگان نهضت آزادی، به مخالفت با بسیاری از مبانی و دیدگاه های بنیانگذار جمهوری اسلامی پرداخت و طی سال ها بعد، از هر اقدامی که می توانست در مخالفت و تضعیف مبانی رهبری امام خمینی و حاکمیت پیرو خط امام، فروگذار نکرد. برخی اسناد و شواهد در مورد ابعاد پنهان روابط یزدی و آمریکایی ها از اسناد لانه جاسوسی به دست آمد و سایر قرائن و شواهد رفتار سیاسی منفی وی در قبال انقلاب، او را به تدریج از جرگه یاران امام کاملاً خارج ساخت. امام خمینی علاوه بر مواضع آشکار و متعددی که در تبیین و نقد اقدامات نهضت آزادی بر ضد نظام جمهوری اسلامی، اتخاذ نمود و نهایتا لیبرالها را در جرگه جریان ضد انقلاب، تعریف و بازشناسی کرد، در پایان وصیتنامه خویش بعد از تکذیب ادعای دکتر یزدی در مورد نقش داشتن در سفر پاریس، با اشاره ضمنی به تأییدهای قبلی از وی و امثال او، چنین نوشت:
«من در طول مدت نهضت و انقلاب به واسطه سالوسی و اسلام نمایی بعضی افراد، ذکری از آنان کرده و تمجیدی نمودهام، که بعد فهمیدم از دغل بازی آنان اغفال شده ام. آن تمجیدها در حالی بود که خود را به جمهوری اسلامی متعهد و وفادار مینمایاندند، و نباید از آن مسائل، سوءاستفاده شود. و میزان در هر کس، حال فعلی او است.»
استعفا از نهضت آزادی
استعفای دولت موقت به استعفای 14 تن از اعضای قدیمی نهضت آزادی در اواخر آذر 58 انجامید. علاوه بر اختلافات فکری و سیاسی و مشکلات ریشه ای تشکیلاتی، افراد مستعفی در استعفانامه خود، اختلافات درون تشکیلاتی با اعضایی که پس از استعفای دولت موقت به فعالیت حزبی نهضت آزادی بازگشته بودند و موجب رقابتهای درون حزبی برای «منافع شخصی» و از بین رفتن «اعتماد متقابل» شده بودند، را ذکر کردند. بعدها مهندس عزت الله سحابی رهبر افراد مستعفی، عامل اصلی این مشکل را دکتر یزدی و دوستانش معرفی کرد.
وی در خاطرات خود با اشاره به فعالیتهای درون گروهی مستقل «افرادی که از آمریکا آمده بودند و دوستان دکتر یزدی بودند»، آنان را منشأ رقابت های تشکیلاتی معرفی میکند که «حدود دویست نفر بودند متشکل و منسجم، به رهبری دکتر یزدی فعالیت می کردند.» سپس تأکید میکند که دکتر یزدی، «داعیه مقام و رهبری تشکیلات» را نیز داشت و «افراد و اصحاب وی نیز کاملاً دست به فرمان وی بودند.» مهندس سحابی با یادآوری اینکه در درون نهضت، «مهندس بازرگان دکتر یزدی را تأیید می کرد »، اختلاف خود و دوستانش با یزدی و یارانش را از موجبات کنار کشیدن از نهضت بیان کرده است:
«آن روز احساس می کردم که در صورت بروز اختلافی میان ما، مهندس بازرگان حتما طرف آنها خواهد بود... مهندس بازرگان وی[= دکتر یزدی] را قبول داشت و او را مشاور خود قرار میداد... ترجیح دادم به جای کشمکش و ادامه مبارزه [با گروه یزدی] خود را از صحنه کنار بکشم.»
یک ماه پس از استعفای دولت موقت که برنامه ریزی دکتر یزدی برای دیدار با برژینسکی و عملکردش در وزارت خارجه، از عوامل تسریع و تسهیل آن بود، در ماجرای استعفای گروهی از اعضای مهم نهضت آزادی و از جمله دو تن عضو هیأت اجرایی، نقش و رد پای دکتر یزدی دوباره به چشم میخورد. البته در پایان اسفند سال 1389 این بار خود دکتر یزدی بود که پس از پانزده سال دبیرکلی نهضت آزادی، استعفای خود را از «پست دبیرکلی» اعلام کرد. او قبلاً در مصاحبه ای با روزنامه آفتاب امروز به تاریخ 17 مهر 1378 سطح کمّی اعضای نهضت آزادی را اینگونه توصیف کرده بود: «گروهی که همه آنها در یک وانت جا میشوند».
دکتر یزدی در دگردیسی سیاسی آشکار خود، از اوایل دهه شصت شمسی به بعد، علیه امام خمینی و مواضع ایشان بارها سخن گفت و موضع گیری کرد. و به ویژه از میانه دهه 70 به بعد، بعضاً تعابیر تند و گزنده ای علیه امام بر زبان و قلم دکتر یزدی جاری شده است. اعضای مستعفی نهضت آزادی در سال 1358 یکی از موارد اختلافات خود با مهندس بازرگان و دکتر یزدی و همفکرانش را در مورد رهبری امام خمینی، اعلام کرده بودند. در متن استعفانامه آنان درباره رهبری امام خمینی، به درستی چنین آمده بود:
«ایمان ما به رهبری امام خمینی از این واقعیت سرچشمه میگیرد که امام را تبلور کاملی از آرمانهای ضداستعماری، ضداستبدادی و ضداستثماری توده های قیام کرده و شهید داده ملت ایران میدانیم و بدین دلیل رابطه طبیعی امامت امت بین ایشان و این ملت هدفدار برقرار است. و لذا هرگونه مقابله و مخالفت با ایشان و مواضع اساسی ایشان را در حقیقت مقابله با امت و انقلاب امت، تلقی می کنیم.»
دکتر سید محمدمهدی جعفری از اعضای اصلی مستعفی نهضت آزادی، طی مصاحبه ای درخرداد 1393، با تأکید بر نقش اصلی دکتر یزدی در بسترسازی خروج آنان از نهضت، در باره وی چنین گفت: «همچنان که مهندس سحابی گفته، اگر سیاست ها و برنامه های مهندس بازرگان بود ما می توانستیم با ایشان کنار بیاییم ولی دکتریزدی و دیگر دوستانی که بودند، نمیگذاشتند...نظر دکتریزدی غالب بود...دکتریزدی یک سیاستمدار است، برخلاف مهندس بازرگان که صداقتمدار بود و در همه کارهایش صداقت و درستی بود. دکتریزدی به واقع، سیاسیکار است.»
دکتر یزدی در باره نقش خود در نهضت آزادی پس از استعفای دولت موقت، چنین گفته است: «علاوه بر عضویت در شورای مرکزی، عضو دفتر سیاسی بودم. ریاست دفتر سیاسی نیز اکثراً به عهده من بود...برای مدتی هم کمیته تعلیمات زیر نظر من بود.» اما او متناسب با افکار عمومی پس از تسخیر لانه جاسوسی و بدنامی نهضت آزادی، از این گروه، ظاهراً برائت جست و به کذب در بهمن 58 اعلام کرد که: «بعد از استعفا از دولت و کناره گیری از مسئولیتهای رسمی حکومتی، به علت مشاهده اختلافات شدید و دستهبندی در درون نهضت[آزادی]، عملاً کنار بودهام و در هیچیک از فعالیتهای آن شرکت مؤثر نداشتهام.»
دکتر یزدی در باره اولین انتخابات ریاست جمهوری و اعتقادش به به کاندیداتوری مهندس بازرگان و آرزوی انتخاب شدن وی، چنین گفته است: «مهندس بازرگان عضو شورای مرکزی و دبیرکل نهضت آزادی بود و طبیعتاً بحث نامزدی ایشان در شورای مرکزی مطرح شد. متأسفانه در آنجا آقای مهندس سحابی و دوستان ایشان با کاندیداتوری آقای مهندس بازرگان مخالفت کردند... من به جد بر این اعتقاد بودم که بعد از پیروزی انقلاب و استقرار جمهوری اسلامی، حق و طبیعی این بود که مهندس بازرگان اولین رئیسجمهور ایران باشد... اگر همه روشنفکران پشت سر بازرگان جمع شده بودند و اگر مهندس سحابی و دوستان ایشان آنطور رأی نمیدادند و بازرگان کاندیدای ریاست جمهوری میشد، به نظر من، برنده میشد.» البته او تأکید داشت که: «الگوی بازرگان به ما نشان میدهد که یک سیاستمدار میتواند در برابر مردم هم بایستد. هرچند وجاهت ملیاش لطمه بخورد.»
بنابر این، آن زمان که مهندس بازرگان در مقابل خواست مردم قرار داشت، هیچ شانسی برای پیروزی در اولین انتخابات ریاست جمهوری نداشت، همانگونه که دکتر یزدی، جایی دیگر به این واقعیت، چنین اذعان کرده است: «متأسفانه شورای مرکزی شاید با یک یا دو رای اختلاف به نامزدی ایشان رأی ندادند...در یک کلام صریح بگویم جَو زده بودند. تحت تأثیر جوّی قرار گرفتند که علیه بازرگان درست شده بود.»
دو غائله 7 و 14 اسفند 59
نهضت آزادی تنها 7 روز قبل از غائلۀ 14 اسفند1359، دست به آفرینش ماجرای امجدیه زد که جدای از تشنجآفرینی و تنشزایی آن به علّت ارتباط با حمایت از بنیصدر و نیز انطباق زمانی شرایط و اقدامات سایر گروههای ضدانقلاب، به عنوان مقدمه 14 اسفند، نشانه و دلیل آشکار دیگری بر هماهنگی نهضت آزادی با جریان بنیصدر بود. وضعیت سیاسی و اجتماعی کشور، آشفته و متشنج بود. به نوشته کتاب «غائله چهاردهم اسفند»: «کشور، پر از التهاب و تهران، غرق در آشوب و تفرقه و نفاق و دوگانگی، وارد روز هفتم اسفند و واقعه امجدیه و سخنرانی چهار نماینده نهضت آزادی میگردد.»
در اجتماع هفتم اسفند در امجدیه، در حین سخنرانی چهار تن از نمایندگان مجلس عضو نهضت آزادی (مهندس بازرگان، دکتر سحابی، دکتر یزدی و مهندس صباغیان ) و در پی سخنرانیهای تحریک آمیز نامبردگان که در حمایت از مواضع بنی صدر و مخالفت با نیروهای پیرو خط امام ابراز شد، درگیری و اغتشاش محدودی بین گروهی از حاضران، رخ داد.
در مقدمات برپایی مراسم 7 اسفند، نهضت آزادی با شیوههای تبلیغاتی حساب شده به فعالیت پرداخت. پس از انتشار خبر دعوت 4 نماینده نهضت آزادی برای سخنرانی در ورزشگاه امجدیه (شیرودی)، رادیوهای بیگانه از آن به عنوان جریان اعتراضی به حاکمیت خط امام یاد کرده به جنگ روانی اپوزیسیون و ضد انقلاب دامن میزدند. سرمقاله روزنامه میزان وابسته به نهضت آزادی، آن را اینگونه توصیف کرد: «آری، اجتماع امجدیه آغازی برای پایان تسلط انحصارطلبان است.» بنا به گزارش برخی مطبوعات، بیشتر شرکت کنندگان در آن مراسم، طرفداران و هواداران گروههای غیراسلامی و ضد انقلابی بودند که در پای خطابه و جنجال آفرینی چهار نماینده عضو نهضت آزادی دست افشانی و پایکوبی میکردند. «در این مراسم گروههایی از قبیل انجمن دانشجویان مسلمان (شاخه دانشجویی سازمان منافقین)، سازمان پیکار، حزب کمونیست کارگران و دهقانان ایران (توفان) و کنفدراسیون دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا و کانادا، تراکتها و اعلامیههایی پخش کردند.» عمده سعی برگزارکنندگان مراسم فوق، اثبات و القای حقانیت و صحت نظرات بنیصدر و مقدمهسازی مراسم 14 اسفند59 بود. بعضی از شعارهایی که در مراسم امجدیه داده شد، چنین بود: «مسلمان بپاخیز حزب [جمهوری اسلامی] شده رستاخیز - کیش کیش چماقدار - حزب چماق بدستان باید بره گورستان - مرگ بر مخالف بنیصدر - ما پیرو قرآنیم ما حزب نمیخواهیم - یزدی یزدی هر چه داری افشا کن- درود بر خمینی سلام بر سحابی - بازرگان بازرگان چریک پیر ایران - درود بر بنیصدر سلام بر بازرگان - بازرگان بازرگان همیشه قهرمانی - درود بر مصدق مرگ بر تودهای - تودهای، چماقدار پیوندتان مبارک» روزنامه نهضت آزادی به گزاف مدعی شد که: «قریب یکصدهزار نفر از مردم دلیر و مبارز تهران» در داخل و بیرون ورزشگاه امجدیه حضور داشتند. روزنامه جمهوری اسلامی تصویری از محوطه ورزشگاه 25هزارنفری امجدیه منتشر ساخت که نشان میداد بخش زیادی از سکوها و زمین چمن، خالی از جمعیت بوده است.
دکتر یزدی طی سخنان خود در مراسم مزبور ضمن تکرار و تأکید ادعای حاکمیت انحصارطلبانه حزب جمهوری اسلامی، در باره دولت شهید رجایی گفت: «ما به این دولت بر حسب تکلیف شرعی و وظیفه نمایندگی خود، رأی مخالف دادیم... دولت، سمبل و آلت فعل یک جریان سیاسی حاکم است... یک علت اصلی و اساسی برای بحران کنونی کشور وجود دارد و آن سلطه تفکر حزبی است.» بخش مهمی از سخنان یزدی، با مواضع و ادعاهای بنیصدر و مجاهدین خلق علیه حزب جمهوری اسلامی، کاملاً مطابقت و همپوشانی داشت. روزنامه اطلاعات در گزارش خود، دکتر یزدی را «طراح اصلی سیاستهای جمعیت نهضت آزادی» نامید.
روزنامه کیهان تحت مدیریت آقای محمد خاتمی نوشت: «دکتر یزدی که سخنانش تحت الشعاع شعارهای مخالف و موافق قرار گرفته بود ضمن حمله به گروه مخالف مبنی بر اینکه به دستور رادیو آمریکا و رادیو اسرائیل به اینجا آمدهاند، از هواداران خود خواست که دور آن گروه را خالی کنند تا آنها برای مردم مشخص شوند ولی این درخواست دکتر یزدی تحقق نیافت، و وضع به صورت قبل ادامه پیدا کرد. دکتر یزدی طی سخنان خود به رادیو تلویزیون حمله کرده و هیأت حاکمه را انحصارطلب خواند.» به نوشته کیهان، رادیو بی بی سی، چنین گزارش داد: «دکتر ابراهیم یزدی در سخنرانی خود کراراً به حزب جمهوری اسلامی و حزب توده حمله کرد و هر دو حزب را به داشتن مقاصد غیر اسلامی و استالینیستی متهم ساخت.» در آن زمان رهبری حزب جمهوری اسلامی عبارت بود از: آیتالله دکتر بهشتی، آیتالله خامنهای، آیتالله موسوی اردبیلی، حجتالاسلام دکتر باهنر، حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی.
یک سوژه اصلی سخنان یزدی و بقیه سران نهضت آزادی، تکیه بر ادعای نفوذ تودهایها و همسانسازی مواضع خط امامیها با آنها بود. در سال 60 هم، نمایندگان عضو نهضت آزادی در مجلس بر این موضوع تأکید میکردند و مخالفین خود را تحت تأثیر توده-نفتیها معرفی میکردند.
عطاءالله مهاجرانی در دی ماه 60 طی مقالهای پاسخ مشروحی به این ادعاها داد و از جمله در باره مراسم امجدیه چنین نوشت: «وقتی در اجتماع نهضت آزادی در امجدیه بچههای حزبالله قدری سروصدا کردند، دکتر یزدی در اول سخنرانیاش گفت:«...ما از این حرفها زیاد شنیدیم، اگر مفهوم توده-نفتی را نمیدانید، ما مفهوم توده - نفتی را میدانیم.» بسیار خوب، احسنت که مفهوم توده-نفتی را میدانید. خب آقای دکتر یزدی مگر نه اینکه خود شما بودید که برای اولینبار تودهایها را به وزارت خارجه دعوت کردید و در تبیین خط مشی سیاست خارجی جمهوری اسلامی از آنان کسب نظر نمودید. و برای اولینبار عملاً حزب توده را در صحنه سیاسی کشور به رسمیت شناختید.... آن وقت شما آقای یزدی که توده - نفتی را میشناسید...و حزب توده را در غرقاب اپورتونیسم میدانید، آیا غیر از این است که شما در وقت قدرت، خر کریم را نعل میکنید و میبوسید، و در چنین هنگامی در موضع ولایت و ارشاد قرار میگیرید؟! مگر شماها نبودید که با علم به توده-نفتی بودن یونسی او را استاندار کردید؟ آنهم استاندار کردستان و آنهم در چنان وقتی.»
نهضت آزادی در پاسخ، نوشت: «دعوت از تمامی احزاب سیاسی بوده است نه ملاقات و مذاکره خصوصی با حزب توده و یا چریکهای فدایی خلق!! و ثانیاً برخلاف نظر نویسنده، صحبت بر سر مشورت با آنها و تنظیم سیاست خارجی نبوده است بلکه توضیح سیاست خارجی دولت بوده است... مذاکره با دشمن را خلاف شرع نمیدانیم و آن را هم به مثابه «به رسمیت شناختن» آنان نمیدانیم.»
مهاجرانی در همان مقاله منتشرهاش در روزنامه اطلاعات، در باره پیوند نهضت آزادی و بنیصدر اینگونه نوشت: «مشکل نهضت آزادی مشکل خر لنگی است عقب قافله مانده، و مدعی قافلهسالاری است. مشکل آنها ازدست دادن مواضع قدرت است که شیرینیاش زیر دندانشان مانده، از زمان سقوط دولت موقت - بگذریم از اینکه تصور میکردند که میمانند و استعفایشان نمایش قدرت بود و با ناز و کرشمههای نه نمیخواهم، میخواستند مواضعشان را مستحکمتر نمایند. و نهایتاً برای اینکه استعفا از رادیو تلویزیون خوانده نشود کلی تقلا کردند، خودشان خوب میدانند و دکتر یزدی که با استعفا مخالف بود، بهتر- از همان وقت مبارزه قدرت را شروع کرد، و شروع کردند به «تیزکردن چاقوی ریاست جمهوری» و چه تعبیر خوبی. خوب میدانستند که چاقوی رییس جمهور میخواهد ساطوری بشود و انقلاب را شقه کند...آن روزها نمایندگان نهضت آزادی زیر عَلَم بنیصدر چه خونی به دلها میکردند... در حرکت تلخ و سیاه و جانکاهی که میخواست جامعه را به سوی انشقاق و رفراندوم بکشاند و بنیصدر را به مثابه قطبی در مقابل امام قرار بدهد، بخشی از این مسئولیت را نهضت آزادی بر دوش کشید و بازرگان بر عهده گرفت... نهضت آزادی نردبانی شده بود برای منیّت بنیصدر... پیروزی را بسی نزدیک میدیدند، خودشان را در پشت میز وزارت و صدارت احساس میکردند... و در همان روزها جبهه متحد ضد انقلاب، سازماندهی و هماهنگ شده بود. و نهضت آزادی با اتحاد استراتژیک با مجاهدین خلق و جبهه ملی و دفتر هماهنگی[بنیصدر] و... در قطب بنیصدر بود.»
نهضت آزادی هم جواب داد: «اعضای نهضت آزادی ایران به دنبال موضع قدرت نبودند...قبول عضویت در دولت موقت، حداقل برای اعضای نهضت آزادی، صرفاً بر اساس تکلیف شرعی بود... بر خلاف تصورات واهی و شاعرانه آقای مهاجرانی این خود دولت بود که متن استعفا را به رادیو و تلویزیون برای انتشار داد... ما اکنون در مقام آن نیستیم که نشان دهیم چه کسانی نردبان آن منیّت بودند و علیرغم همه آشناییها و اطلاعات و سوابقی که از وی داشتند او را به صحنه کشاندند...سیاست ما در برابر ریاست جمهوری بنیصدر بر مبنای احترام به رأی مردم و تأیید و توصیه مکرر امام امت بوده است.» اما مهندس بازرگان در فروردین 59 طی مصاحبه با روزنامه بامداد گفته بود: «با دوستانم چاقوی رییس جمهوری[بنیصدر] را تیز میکنیم.»
چند روز بعد از غائله کوچک امجدیه، روزنامه میزان متن اطلاعیه رسمی نهضت آزادی مورخ 12 اسفند 59 را منتشر ساخت که طی آن از مردم تهران دعوت کرده بود که «به طور گسترده» در مراسم 14 اسفند دانشگاه تهران شرکت نمایند. این روزنامه، اطلاعیه دعوت مجاهدین خلق را هم چاپ کرده بود. در مراسم مزبور به مناسبت روز درگذشت دکتر مصدق، با سخنرانی تحریکآمیز و تنشزای بنیصدر که به درگیری خونین گستردهای انجامید، نهضت آزادی به صورت آشکار و رسمی شرکت داشت، و دکتر سحابی، صباغیان و تنی چند از اعضای این گروه در جایگاه میهمانان ویژه حضور داشتند. مهندس بازرگان، همزمان در اصفهان سخنرانی داشت و غائله کوچکتری را موجب شد. دکتر یزدی در دو روز 13 و 14 اسفند به علت بیماری نه در جلسه مجلس و نه در دانشگاه، حضور نداشت. روزنامه انقلاب اسلامی متعلق به بنیصدر، یک روز قبل، اسامی برخی از گروههای اصلی مشارکتکننده در مراسم 14 اسفند را چنین اعلام کرد: «جاما، نهضت آزادی ایران، حزب ملت ایران، سازمان مجاهدین خلق ایران و ...». علاوه بر این گروهها، بعضی از گروههای چپ و راست، مستقلاً با صدور اطلاعیه از هواداران خود خواسته بودند که در آن مراسم شرکت کنند مانند: جبهه ملی، گروه مائوئیستی حزب رنجبران وسایر گروههای مائوئیست. یک اعلامیه فراخوان هم به امضای شانزده تن از نمایندگان مجلس صادر شد که در صدر اسامی آنها، مهندس بازرگان و دکتر سحابی بود. دکتر یزدی در مجلس، همنوا با بنیصدر تأکید کرد که: «سیستم تک حزبی حاکم گردیده است، و اکنون حزب حاکم [حزب جمهوری اسلامی] همه چیز را در ید قدرت خود گرفته است.» از جمله شعارهایی که با سازماندهی قبلی در این مراسم سر داده شد چنین بود: «مرگ بر بهشتی - بنیصدر بنیصدر افشا کن-بنیصدر بنیصدر اذن جهادم بده-بهشتی بهشتی طالقانی را تو کُشتی - تا بهشتی کفن نشود، این وطن وطن نشود - مرگ بر حزب چماق بدستان - تودهای، چماقدار پیوندتان مبارک- حزب چماق بدستان باید بره گورستان» تشابه بین شعارهای 7 اسفند و 14 اسفند، اتفاقی نبود.
حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی روز 15 اسفند 59 طی سخنرانی پیش از خطبه نماز جمعه قم ضمن حمله به آفرینندگان غائله 14 اسفند، با اشاره به دولت موقت، سران نهضت آزادی را انحصارطلب خواند و گفت: «آن روز، انحصارطلبی به حدی بود که حتی حاضر نبودند ما را در شورای انقلاب قبول کنند.»
همان زمان، دکنر حبیبالله پیمان نوشت: «در این اجتماع، همه اعضای جبهه متحد لیبرالی...به طور رسمی و غیر رسمی شرکت داشتند... هدف مشترک همه عناصر وگروه های تشکیل دهنده این جبهه که در روز پنجشنبه [١٤ اسفند] متفقاً دردانشگاه حضوریافتند، ساقط کردن دولت [ رجایی] و بیرون کردن حزب جمهوری [اسلامی] از صحنه حیات سیاسی جامعه و روی کار آوردن یک حاکمیت لیبرالی به رهبری رییس جمهور[بنی صدر] است... سازمان مجاهدین [خلق]...در ادامه حمایت از بنی صدر، مجدداً در ائتلاف کامل با وی و دیگر اعضای جبهه متحد لیبرالها قرار گرفت... نهضت آزادی که چندان بیمیل نیست مستقلاً نقش رهبری جبهه را مانند پیش به دست گیرد با وجودی که سعی میکند گهگاه به طور مستقل ابراز وجود نماید و با بنی صدر مرزبندی کند (سخنرانی بازرگان در مجلس و میتینگ امجدیه) ولی مطمئن است که بدون قبول رهبری بنی صدر در این مرحله، راه نجاتی ندارد. به همین جهت مانند سازمان مجاهدین [خلق] به طور کامل در میتینگ [١٤ اسفند] دانشگاه شرکت جست.» مهندس عزتالله سحابی که خود نیز در آن مراسم حضور داشت، بعدها گفت: «روز چهاردهم اسفند، روز مقابله و رویارویی مجاهدین خلق و حزبالله بود.»
طبق مستندات کتاب «غائله چهاردهم اسفند» که زیر نظر آیتالله موسوی اردبیلی دادستان کل کشور منتشر شد، نماینده نهضت آزادی در جلسات هماهنگی مراسم مزبور حضور داشت. دکتر یزدی به عنوان مسئول دفتر سیاسی و نفر دوم نهضت آزادی، در وقایع مزبور نقش جدی و مؤثر داشته و اینکه بعدها مدعی شده که به دکتر سحابی بابت حضور در میتینگ 14 اسفند اعتراض کرده، قرین واقعیت نیست و اساساً قابل وقوع نبوده، زیرا حضور وی ناشی از هماهنگی قبلی و مطابق دعوت رسمی نهضت آزادی به شرکت در آن مراسم بوده است. در اطلاعیه نهضت آزادی مورخ 17 اسفند 59، با اشاره به دعوت این گروه از مردم برای شرکت در آن مراسم، اقدام مزبور، دفاع از مقام ریاست جمهوری خوانده شده است. روز 19 اسفند 59، نمایندگان عضو نهضت آزادی در مجلس و از جمله دکتر یزدی به اتفاق چند تن دیگر، در حمایت از بنیصدر، ابستراکسیون کرده و با ترک مجلس، جلسه را از حد نصاب خارج ساختند تا مانع تصمیمگیری در مورد طرح دوفوریتی تعیین سرپرست وزارتخانههای بی وزیر توسط نخست وزیر، شوند. روز بعد هم مجدداً بازرگان و یزدی و دوستان، جمعاً 15 نفر، کار خود را تکرار کردند که این بار، مجلس از حد نصاب خارج نشد و تلاش آنان بینتیجه ماند.
همکاری با ائتلاف بنی صدر- منافقین
دکتر یزدی که خود را صاحبنظری مطلع در بسیاری از رشتهها و از جمله تاریخ معاصر، معرفی میکرد ولی در موارد زیادی مطالب نادرست و خلاف واقع فراوانی بیان داشته، در باره اعلام حمایت مهندس بازرگان از کاندیداتوری مسعود رجوی رییس سازمان مجاهدین خلق، در جریان انتخابات مجلس اول، طی سخنانی مغلوط و مغشوش، در آذر 1378 چنین گفت و تحلیل کرد: «نامهای که از آقای مهندس بازرگان منتشر شده در مورد کاندیداتوری مسعود رجوی بود، نظر ایشان حمایت از شخص نبود بلکه حمایت از این شده بود که اگر او پایگاه مردمی دارد و انتخاب میشود شما مانع آن نشوید. معلوم هم نبود اگر شرکت میکرد، رأی کافی میآورد. برای اینکه در انتخابات مجلس اول، همانطور که گفتم گروههای سیاسی دیگری هم نظیر چریکهای فدایی خلق شرکت کرده بودند، سازمان مجاهدین خلق هم شرکت کرده بود، اما آرایی که آنان به دست آوردند نشان داد که حتی اگر صلاحیت مسعود رجوی هم تأیید میشد، هیچ وقت نمیتوانست رأیی کافی بیاورد که به مجلس راه یابد. و در واقع این جفا بر نظام جمهوری اسلامی ایران بود که اورا محروم کردند.»
حال آن که، اولین انتخابات مجلس، قبل از تشکیل شورای نگهبان برگزار شد و همه توانستند در آن شرکت کنند. اصلاً سازوکاری برای تشخیص صلاحیت نبود، رجوی هم هرگز از کاندیاتوری آن انتخابات محروم نشد. وی در انتخابات تهران تنها کسی بود که از لیست سازمان مجاهدین و مؤتلفان آن به مرحله دوم انتخابات نیز راه یافت. برای سازمان، اهمیت پیروزی رجوی در تهران به منزله پیروزی در کل انتخابات بود. در همین مرحله، اردیبهشت 1359، بود که مهندس بازرگان و جمعی دیگر از همفکرانش، در کنار حزب توده و چریکهای فدایی خلق، از رجوی حمایت کردند. اما به رغم بسیج سیاسی و تبلیغاتی اغلب گروههای التقاطی و چپ مارکسیستی و راست سکولار، مسعود رجوی در مرحله دوم انتخابات شکست سختی خورد و نتوانست رأی کافی مردم را برای حضور در مجلس کسب کند.
توجیهات بعدی مهندس بازرگان و افرادی مانند دکتر یزدی، هرگز نتوانست ماهیت تبلیغی اقدام بازرگان در حمایت از رجوی را جبران و موجه سازد. این نشانه مهمی بود از مسیری که به زودی، به ائتلاف نزدیک و عملی نهضت آزادی و مجاهدین خلق منجر شد. اما روند وقایع، وقفهای در ظهور این ائتلاف ایجاد کرد.
در شرایطی که هنوز دکتر یزدی مورد اعتماد بسیاری از نیروهای انقلابی بود، و ائتلاف لیبرالها با سازمان مجاهدین خلق، آشکار و عمیق نشده بود، و در پی اعلام نظر امام خمینی در باره انحرافات فکری این گروه، وی به رغم سوابق و روابط حسنه قدیمی با آنان، در تیر و مرداد 59 مواضع صریح و شدیدی علیه آنان اتخاذ کرد. از جمله، دکتر یزدی در پاسخ به سؤالی چنین گفت:
«به اعتقاد من سازمان مجاهدین خلق دو اشکال اساسی دارد. اشکال اول، اشکال ایدئولوژیک است؛ به طور قطع ایدئولوژی سازمان مجاهدین، التقاطی است از افکار و عقاید مارکسیستی و اندیشههای اسلامی. دوم اینکه، استراتژی سازمان مجاهدین بر اساس مبارزه در خارج از حفظ و استقرار جمهوری اسلامی قرار گرفته است. مجاهدین خلق هرگز نه با صراحت و نه حتی با ایما و اشاره، نه مستقیم و نه غیر مستقیم، پشتیبانی خود را از جمهوری اسلامی ایران بیان نکردهاند. سیاست آنها در خارج از جمهوری اسلامی قرار دارد. کلیه موضعگیری آنها در مورد امام و در مورد رفراندوم تغییر نظام، در مورد مجلس مؤسسان و خبرگان، و قانون اساسی، تماماً ناشی از استراتژی آنهاست. این استراتژی از نظر ما مردود و غیر قابل قبول است.»
البته دکتر یزدی همان زمان علیه جبهه ملی و ملیگرایی هم سخن گفته بود. به گزارش کیهان مورخ 5 مرداد 59 که تحت سرپرستی یزدی بود، او طی یک سخنرانی اینگونه گفت: «ناسیونالیسم و ملیگرایی با اسلام تناقض دارد...اسلام آمده که امت را واحد کند ولی ناسیونالیست خلاف این کار، عمل میکند... ملیگرا جدایی مذهب از سیاست را میخواهد و در اسلام، جدایی مذهب از سیاست نداریم... در مورد جدایی مذهب از سیاست، ملیگرایان ضد اسلامند و ضد انقلابند...آنها چیزی ندارند، بساط به راه میاندازند، ولی پایگاهی در اجتماع ما ندارند. اینها [سران جبهه ملی] 20 تا 30 نفر هستند و این ملیگرایی تناقض دارد با اسلام... ملیگرایی خلاف اسلام است و باید از درون انقلاب طرد شود. اسلام، جهانوطنی است... باید با ملیگرایی مبارزه کنیم.»
اما مدتی بعد، مشارکت تشکیلاتی دکتر یزدی در همکاری نهضت آزادی با جبهه ملی، علنی شد، همانگونه که نشریه مجاهدین انقلاب اسلامی در بهمن 77 خطاب به نهضت آزادی یادآوری کرد که: این گروه در سال 59، «به تدریج به نفع لیبرالها و بنیصدر از خط امام و نیروهای انقلابی فاصله میگیرد تا آنجا که در کنار همراهان دیرینه یعنی جبهه ملی و دوشادوش بنیصدر قرار میگیرد.»
حضور مؤثر دکتر یزدی در همکاری نهضت آزادی با جبهه ملی و ائتلاف بنیصدر-منافقین در غائله 14 اسفند 59 و طراحی و زمینهچینی راهپیمایی علیه لایحه قصاص برای اواخر خرداد 60، و تئوریزهکردن شورش سازمان مجاهدین خلق، چه در مقام رییس دفتر سیاسی گروه بازرگان و چه به علت ارتباطات و سمپاتی دیرینه وی نسبت به مجاهدین خلق، مهم و تعیینکننده بود.
در17 دی 60، عطاءالله مهاجرانی از پیوند یاران بازرگان و سازمان رجوی چنین یاد کرد: «همانروزها که مجاهدین ماهیتشان آشکار شده بود، بازرگان نوشت:«مجاهدین خلق، شما فرزندان نهضت آزادی هستید.»... سخن فوق به تمامه درست است... مجاهدین میوهای هستند که بر ریشه نهضت آزادی روییده... نهضت آزادی و بازرگان، توجیهگر ترور و تخریب و قتل عام عزیزان مردمند و نیز اهرمی هستند که آمریکا بدانان دل بسته...»
حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود مینویسد که ماجرای پیوند سازمان مجاهدین خلق، بنیصدر و نهضت آزادی را به برخی فعالان سیاسی در تابستان ٦٠ چنین شرح داده است: «در مورد نهضت آزادی، گفتم: ما از اول انقلاب همیشه به آنها میدان دادیم و کارها را به آنها سپردیم، ولی آنها به خط امام وفاداری نکردند و جانب بنیصدر ومجاهدین [خلق] را گرفتند و روزنامه میزان و [نمایندگی] مجلس را به نفع آنها استخدام کردند.»
به گفته مهندس بهزاد نبوی در سال 78، منافقین قصد داشتند در راهپیمایی یرنامهریزی شده جبهه ملی و نهضت آزادی برای 25 خرداد 60، نقاط حساس شهر تهران را تصرف کنند: «ماجرای 25 خرداد پیش آمد که گروه رجوی میخواست در یک اجتماع که از سوی بنیصدر و نهضت آزادی برگزار شود، تمام نقاط حساس شهر را تصرف کند که با سخنرانی تاریخی امام، آن اجتماع برچیده شد.» البته نهضت آزادی در سال 60 و 78 این موضوع را تکذیب کرده، ولی این اظهار نظر آقای نبوی که در خرداد 60 وزیر مشاور و دستاندرکار امور امنیتی دولت وقت بود، قابل توجه و استناد بود.
پس از شکست برنامة آشوب سراسری 25 خرداد تحت پوشش راهپیمایی جبهة ملّی علیه قصاص، روز ٢٦ خرداد دو فوریت طرح بررسی کفایت سیاسی رییس جمهور، به تصویب مجلس رسید. ده تن از نمایندگان، از جمله بازرگان، یدالله سحابی، ابراهیم یزدی، سلامتیان و غضنفرپور از حضور در جلسه خودداری کردند. ولی میلیون ها تن از مردم در تجمعها و تظاهرات مختلف سراسر کشور و نیز نمازهای جمعه ٢٩ خرداد، از اقدام مجلس حمایت کردند و خواستار عزل و محاکمه بنی صدر شدند.
روز شنبه ٣٠ خرداد ١٣٦٠ روز طرح عدم کفایت سیاسی بنی صدر در مجلس بود. در اولین جلسه بررسی طرح مزبور، ١٥ تن از نمایندگان از شرکت در جلسه خودداری کردند که برخی از شناخته شده ترین آنها عبارت بودند از: مهدی بازرگان، ابراهیم یزدی، یدالله سحابی، احمد سلامتیان، احمد صدر حاج سیدجوادی، احمد غضنفرپور، محمد مجتهد شبستری و هاشم صباغیان. همه گروه ها و جریان های مخالف نظام، جز اندکی که مرزبندی ایدئولوژیک و استراتژیک با لیبرال ها داشتند، قرار حمایت از بنی صدر را گذاشته بودند.
دکتر ابراهیم یزدی که آن زمان در کنار مهندس بازرگان و تنی چند از رهبران نهضت آزادی، در اولین دوره مجلس شورای اسلامی با مواضع و اقدامات فردی و گروهی به ائتلاف بنی صدر و منافقین یاری میرساند، نقل کرده است که مجاهدین خلق به طور ویژه با وی ارتباط داشتند و درصدد جذب کامل او بودند که در همین ارتباطات، از قصد خود برای سرنگونی نظام سخن گفتهاند.
آقای یزدی که سالها بعد این ماجرا را متناسب با زمان، تنظیم و نقل کرده و مدعی شده که با آنان مخالفت کرده، در بارة سطح ارتباط خود با سران منافقین، چنین گفته است:
« مسعود رجوی و موسی خیابانی چند جلسه در منزل پدرم درخیابان عینالدوله به دیدار من آمدند. این دیدارها به واسطه محمد صدیقی خواهرزادهام که به مرکزیت سازمان نزدیک بود و در دوران شاه هم زندان رفته بود، هماهنگ میشد... قبل ازوقایع خرداد[٦٠] باز هم پیش من آمدند و گفتند:«ما تجربه انقلاب را تکرار میکنیم». من هم به صراحت به آنها گفتم که شما اشتباه میکنید... آنها به میلیشیایی که درست کرده بودند خیلی بها می دادند و فکر میکردند میتوانند مقاومت کنند. اما من تحلیلشان را نادرست میدانستم ومخالف بودم، و به مسعود رجوی، موسی خیابانی و محمد صدیقی که آمدند پیش من گفتم که تحلیلشان غلط است.»
دکتر یزدی، شخصاً روابط دوستانهای با برخی سران سازمان مجاهدین خلق داشت. از جمله بنا به خاطرات آقای زوارهای: دکتر یزدی، پرویز یعقوبی عضو مرکزیت سازمان و باجناق مسعود رجوی را به دادستانی انقلاب معرفی کرده بود و مدتی پس از نفوذ و حضور وی، آقای یزدی کوشید و اصرار داشت که یعقوبی را به عنوان معاون سیاسی دادستان انقلاب تهران منصوب کند. ضمناً، وی پس از تصدی وزارت امورخارجه، کاظم رجوی برادر مسعود رجوی را که یک روز پیش از انتصابش، توسط سنجابی به عنوان نماینده ایران در دفتر اروپایی سازمان ملل(ژنو) منصوب شده بود، از کار برکنار نکرد تا اینکه خودش استعفا داد. برخی دیگر از عناصر مجاهدین خلق که در وزارت امور خارجه مناصبی پیدا کرده بودند، در دوران وزارت دکتر یزدی به کار خویش ادامه داده و با مشکلی مواجه نشدند. در چارچوب فعالیت حزبی نیز، دکتر یزدی تا زمانی که مقدور بود از ائتلاف نهضت آزادی با بنیصدر و مجاهدین خلق، حمایت میکرد.
حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی بعد از هفتم تیر ٦٠، در نماز جمعه با تأکید براینکه «در ایران دو جریان اصلی نفاق وجود دارد؛ مجاهدین خلق و لیبرالیسم» گفت: «من این انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی را محصول مستقیم همکاری نفاق چپ و راست... میدانم.»
بعد از سخنرانی مهم امام خمینی در دیدار با خانواده های شهدای هفتم تیر و تحلیل ماهیت آمریکایی مجاهدین خلق و گروه های مؤتلف پنهان و آشکار آن، که مشخصاً با «جریان آمریکایی» توصیف کردن لیبرالها، آنان را در اقدامات تروریستی سازمان مجاهدین خلق سهیم و مسئول معرفی میکرد، روزنامه کیهان به سرپرستی حجت الاسلام سید محمد خاتمی در سرمقالهای تحت عنوان «عوامل اصلی فاجعه اخیر را بهتر بشناسیم» چنین نوشت:
«...امام درچند سخنرانی روشنگرانه تصریح کردند که جریانات سیاسیکار از قبیل بنیصدر، نهضت آزادی، جبهه ملی و... در مقابله با انقلاب، عهده دار مسایل «سیاسی» عملیات بوده اند و جریاناتی از قبیل مجاهدین خلق و فرزندان خلف آنها یعنی پیکاری ها ومحصول هر دوی اینها یعنی چریک های اقلیت، در برخورد با انقلاب و خط اصلی امام، عهده دار مسایل «اجرایی» عملیات بودهاند.»
پس از شورش مسلحانه سازمان مجاهدین خلق در 30 خرداد1360 و انفجارهای 7 تیر و 8 شهریور، و موج ترورهای گسترده با حمایت بنیصدر، به علت سکوت یا همراهی تلویحی مهندس بازرگان و دکتریزدی و سایر سران نهضت آزادی نسبت به برنامه مشترک بنیصدر و منافقین علیه نیروهای خط امام، شعار «مرگ بر بنیصدر و بازرگان» در ادامه شعارهای سهگانة پس از تکبیر، تا مدت ها رواج داشت. عطاءالله مهاجرانی نماینده شیراز در مجلس اول و ستوننویس روزنامه اطلاعات تحت مدیریت آقای دعایی، در مقاله 17 دی 60 خود، به تفصیل از شعار «مرگ بر بازرگان» دفاع کرد و دلایل درستی آن را از منظر خویش شرح داد.
در پی سخنرانی 15مهر1360 مهندس بازرگان در مجلس که به معنای حمایت از سازمان تروریستی مجاهدین خلق محسوب شد، در خاطرات حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی، رییس وقت مجلس شورای اسلامی چنین آمده است:
«[١٩ مهر ٦٠] امروز طومارهای پنجاهمتری در سالن مجلس آوردهاند که مردم به دنبال سخنان آقای [مهدی] بازرگان، خواستار اخراج لیبرالها از مجلس شده اند. و اینها [نهضتیها] خیلی ناراحتند و از من گله دارند که چرا کاملاً از آنها حمایت نمی کنم.»
«[٢٣ مهر ٦٠] اول شب جلسه ای طولانی با سران نهضت آزادی، آقایان [مهدی] بازرگان، [یدالله] سحابی، [ ابراهیم] یزدی، [احمد] صدر[حاج سیدجوادی] و [هاشم] صباغیان داشتیم. از اینکه از سوی حزب اللهیها و رسانه های جمعی تحت فشارند شکایت داشتند و چاره جویی میکردند. گفتم اگر موضع صریح در مقابل ضدانقلاب[ = مجاهدین خلق] بگیرند، وضع ممکن است بهتر شود.»
به گفته دکتر یزدی: «به دنبال حوادث خرداد 60 و عزل بنی صدر و فرار او، بالاترین فشار را در مجلس به نمایندگان ملی- مذهبی به خصوص به پنج نفر نمایندگان عضو نهضت آزادی وارد کردند...هر روز که به مجلس می رفتیم، بعضی از دوستان ما با وضو می رفتند، چون امیدوار نبودند که زنده برگردند.»
حجتالاسلام سید محمد خاتمی در 19 مهر 1360، ضمن مقاله شدیداللحنی علیه مواضع مهندس بازرگان و نهضت آزادی، سران این گروه را که شامل دکتر یزدی نیز میشد، «بدخواهان عقدهای غربزده و رفاهطلب» نامید، و در باره همنوایی آنان با بنیصدر و منافقین چنین نوشت:
«هنگامی که آقای بازرگان بعد از مدتها مجدداً از پایگاه آزادیخواهی آنهم از تریبون مجلس شورای اسلامی حرکت مبارزاتی خود را با حاکمیت مظلوم شروع کردند یادم آمد...از آن روزی که ارگان نهضت آزادی همنوا با ارگان «دفتر هماهنگی ضد انقلاب» [منظور، روزنامه و تشکیلات وابسته به بنیصدر]، علیه خط امام یعنی اسلام اصیل و علیه همه ارگانهای انقلابی و شخصیتهای کارساز و پاکباخته انقلاب اسلامی چون بهشتی، رجایی، هاشمی، خامنهای و...به منظور تغذیه ارگانهای تبلیغاتی آمریکا و اسرائیل و بختیار و... مطلب مینوشتند و دشنام و ناسزا میگفتند... و یادم آمد از آنچه طی دو سال و نیم گذشته از سوی آقای بازرگان و از سوی بدخواهان عقدهای غربزده و رفاهطلب، منتهی از کانال نام و اعتبار آقای بازرگان، بر سر انقلاب اسلامی آمده بود.»
مهندس بهزاد نبوی طی سخنانی در بهمن 1374، گفت: «نهضتیها در موقعی که قدرت را در دست داشتند...در تمام دوران حکومتشان یک نفر حزباللهی را در مجموعه خود راه ندادند و فقط تیپ های جبهه ملی و منافقین را راه میدادند. عده ای از آنها در شورای انقلاب دنبال این بودند که مسعود رجوی را شهردار تهران بکنند... هیچکس قصد حذف بازرگان را از نظام نداشت اما این آقایان، خودشان را با یک جریان برانداز همسرنوشت کردند، جریانی که کارش عناد با رهبری و نظام اسلامی بود. این آقایان بعد از شهادت 72 تن، از ترس مردم به نخستوزیری پناهنده شده بودند.»
البته آقای یزدی سالها پس از شکست شورش مسلحانه سازمان مجاهدین، گاهی، به درستی و حقانیت راهبرد امام خمینی در برابر تروریسم منافقین اذعان داشت، از جمله در سال 83 چنین گفته است: «...[امام] اگر در مقابل مجاهدین و اعلام جنگ مسلحانه آنها دستور برخورد دادند؛ اولاً این یک خطای استراتژیک از جانب مجاهدین بود و نشاندهنده اشتباه فاحش در ارزیابی امکانات خودشان و طرف مقابل. اگر آن روز این را نپذیرفتند امروز بعد از ۲۵ سال پذیرفتن آن نباید مشکل باشد. باید توجه داشت که در هر رژیمی، با مخالف مسلح چنین برخورد میشود.»
نظرات