رکن الدین مختاری


سعیده سلطانی مقدم
2224 بازدید
رکن الدین مختاری

رکن الدین مختاری

رکن­ الدین مختار فرزند کریم­خان(مختار­السلطنه) از صاحب منصبان نظمیه شهربانی بود و در سال(1266ش) متولد گردید. مختاری دوران جوانی خود را در کرمانشاه و رشت گذراند. او از ابتدا در نظمیه سابق که نام آن در سال 1314ش تبدیل به شهربانی شد به خدمت مشغول بود. رکن­الدین مختاری که بیشتر به نام "مختاری" شهرت یافته و از هنگام خروج "آیرم" از ایران با درجه سرهنگی کفالت شهربانی را عهده­دار بود. در فرودین ماه سال 1315با ارتقاء درجه سرپاسی شهربانی(سرتیپی) به ریاست شهربانی کل کشور منصوب شد. سرپاس مختاری در زمان سوئدی­ها به استخدام شهربانی درآمد و هنگام تصدی مقام ریاست کل شهربانی، قریب 20 سال خدمات پلیسی داشت. در زمان نهضت جنگل ریئس نظمیه رشت بود و هنگام هجوم جنگلی­ها به رشت اسیر شد. از جمله اسرای دیگر جنگلی­ها در آن زمان "صدرالاشرف" ریس عدلیه گیلان بود که در خاطرات خود از آن دوران به مختاری هم اشاره کرده و می­نویسد: «12 روز ما در توقیف بودیم تا حکم خلاصی ماها از کمیته صادر شد به شرط آنکه در شهر با کسی مراوده نکنیم. موقعی که من و سایرین خواستیم از توقیف­گاه خارج شویم "رکن­الدین­مختاری" که ریئس شهربانی رشت بود و "محسن­خان" پسر "اتابک" را که معاون اداره دارایی بود نگاه داشتند و به آن­ها اجازۀ خروج ندادند، این دو نفر خود را باختند و من و اشتری(حاکم رشت) به حالت آن­ها رقت(تاسف) کرده به "میرزاکوچک خان" پیغام دادیم یا آن دو نفر را هم خلاص کنید یا ما هم در توقیف­گاه می­­مانیم. بلاخره آن دو نفر را هم خلاص کردند.»[1]

 ریاست شهربانی

   در جریان کودتای 1299 رکن­الدین مختاری معاون نظمیه تهران بود که بعدا به ریاست نظمیه تهران و چند استان منصوب شد و سرانجام در سال 1310 به معاونت کل شهربانی رسید، البته زمانی که آیرم ریاست کل شهربانی را به عهده داشت، مختاری و دیگران اختیاری نداشتند و فقط مجری اوامر وی بودند تا این که بعد از رفتن آیرم، مختاری چند ماهی که کفالت شهربانی را به عهده داشت لیاقت خود را در کار نشان داد و رضاشاه وقتی از مراجعت آیرم و به دام انداختن او مایوس شد مختاری را با ارتقا به درجه سرپاسی که معادل سرتیپی بود به ریاست کل شهربانی انتخاب کرد.[2]

عملکرد مختاری در شهربانی

   مختاری بعضی از معایب آیرم را که دزدی و سوء­ استفاده بود نداشت و در کار اداری مردی اصولی و حسابگر بود؛ ولی در سختگیری و بی­رحمی دست کمی از سلف خود نداشت. "صدرالاشرف" که در زندان رشت با او آشنا شده و نجاتش داده بود، هنگام انتصاب مختاری به ریاست کل شهربانی، وزیر دادگستری بود و نظر مثبت صدرالاشرف درباره مختاری هم در انتصاب وی به این مقام بی­تاثیر نبود. ولی صدرالاشرف از دوران ریاست شهربانی مختاری خاطرات خوشی ندارد و از جمله می­نویسد: «در زمان مختاری در رویه شهربانی تغییری حاصل نشد، بلکه مختاری بدنفسی را از آیرم هم گذراند، یعنی از طرفی شاه را از مردم می­ترسانید و به واسطه راپرت­های دروغ خاطر او را مشوش می­داشت و از طرفی از ایذاء و صدمه به کسانی که طرف توهم شاه بودند، کوتاهی نمی­کرد و کشتن اشخاصی؛ مانند "سرداراسعد بختیاری" و "نصرت­الدوله فیروزمیرزا" و "مدرس" و غیر آن­ها در زمان ریاست مختاری و به دستور او انجام شد. از مختاری اخاذی و پول گرفتن از مردم بر خلاف سلف او آیرم شایع نبود؛ ولی بدنفسی و سوءنیت و شفاعت اعمال او برای خوش آمد، شاه به درجات بدتر از آیرم بود و اصرار مختاری به این که عدلیه تحت نفوذ او باشد و آلت اجراء اغراض او واقع شود بیشتر بود.»[3] که به چند نمونه از کارهای مختاری اشاره می­شود:

مزد قتل شیخ­ خزعل

  به دستور مختاری، "عباس بختیار" و "مقدادی" به معاونت "عباس یاوری"، "عقیلی­پور" و "جمشیدی" (این­ها ماموران شهربانی در تهران بودند) شیخ­خزعل را در اتاق خفه کردند و درفشی به شقیقه او کوبیدند. چند روز بعد از قتل وی مختاری چکی به مبلغ ده هزار ریال صادر و مقدادی با اخذ آن چک رسیدی داد و بین افراد تقسیم شد.[4]

شهادت مدرس به دستور کتبی مختاری

   احمد سمیعی می­نوسید: «"سید حسن مدرس" نماینده 5 دوره مجلس شورای ملی از دوره 2 تا 6 را به "خواف" تبعید کرده بودند و چون اداره شهربانی از دادن خرجی به او امتناع می­نمود، وی در نهایت سختی به سر می­برد. حتی اکثرا روزه بود. بنا به اقرار "پاسیار منصور وقار" طبق دستور کتبی مختاری به "یاور جهانسوزی" وی به قتل  رسید و مدرس را هنگام نمار با عمامه خویش خفه کردند.»[5]

  "بزرگ علوی" اولین کسی بود که با انتشار خاطرات خود به نام "53 نفر" پس از شهریور 1320 به شکلی حماسی به معرفی این گروه پرداخت؛ اما او در اواخر عمر خویش طی نامه­ای درباره گروه 53 نفر و نقش سرپاس مختاری و شهربانی در تامین آن می­نویسد: «اساسا نمی­دانم موضوع این گرفتاری 53 نفر چه اهمیت دارد تا کسی در این حد وقت گرانبهای خود را صرف پژوهش آن کند، جمعی جوان بی­تجریه که چندتا چندتا با هم درباره امور کشورشان نشسته و گپ می­زدند. رییس شهربانی وقت آن­ها را گرفت، حبس کرد و از آن­ها هیولایی ساخت که هیچ نبودند، حالا یکی بیشتر سخت­جانی کرد و دیگری کمتر. چه اهمیت تاریخی دارد؟ قضاوت من درباره 53 نفر چیزی بیش از این نیست بسیاری از 53 نفر اصطلاح کمونیسم را از شهربانی مختاری آموختند و آن­ها چند تن از 53 نفر را تشویق و وادار به تشکیل حزب توده کردند.»[6]

فرار مختاری به کرمان در شهریور 1320

  مختاری قریب 6 سال ریاست کل شهربانی رضاشاه را به عهده داشت تا این که بعد از وقایع شهریور 1320 از طرف رضاشاه مامور شد، اعضای خانواده سلطنتی را به اصفهان ببرد. مختاری با شامه­ی تیزی که داشت بعد از جابه­جا کردن خانواده سلطنتی به قصد اختفا یا خروج از کشور عازم کرمان شد،. به این صورت که شب شنبه هفتم شهریور، اوایل شب بود که شایع شد 60 هزار نفر روسی به طرف تهران حرکت کرده است که وحشت خاصی سراسر شهر را فراگرفت و همگی آماده فرار شدند و مختاری این موضوع را با ارشدهای شهربانی در میان گذاشت. قریب به نصف شب بود، وقتی یک عده عمله از مامورین راه با بیل­های خود سوار بر یک کامیون از جلوی پاسگاه امنیه (ینگه امام) عبور نمودند، امنیه آن­ها را ارتش سرخ و بیل­های آن­ها را سرنیزه تصور نموده و به مرکز گزارش نمودند. در تعیقیب این خبر "سروان مالک" رییس کلانتری 5، معلوم نشد روی چه مدرکی گزارش داد که روس­ها وارد ایستگاه راه آهن شدند که این اخبار دست به دست هم داده تهران را به طرف اصفهان به حرکت درآورد که معلوم شد، همه این خبرها دروغ بود؛ ولی تحت تاثیر همین اخبار به ستاد جنگ تا قم رفت و مختاری به اتفاق "سرلشگر عبدالرضا افخمی" تا کرمان رفتند؛ ولی رضاشاه او را احضار و موظف به انجام امور شهربانی نمود.[7]

محاکمه مختاری

   مختاری بعد از استعفای رضاشاه از کار برکنار شد و بلافاصله  به فکر خروج از ایران افتاد؛ ولی برای فروش اثاثیه و تهیه پول تا اواخر مهرماه در تهران ماند و در اوایل آبان که از طریق کرمانشاه قصد خروج از کشور را داشت به دستور دکتر "جلال عبده" دادستان دیوان کیفر دستگیر و به تهران اعزام شد. محاکمه مختاری و عوامل او در شهربانی از پر سر و صداترین محاکمات بعد از شهریور 1320 بود. دکتر جلال عبده دادستان وقت دیوان کیفر، طی ادعانامه مفصلی 40 مورد اتهام بازداشت غیر قانونی و مباشرت در قتل و اعمال خلاف قانون دیگری به مختاری نسبت داد و مختاری و وکلای مدافع او نیز ضمن مدافعات خود بیشتر روی این نکته تاکید کردند که بیشتر آنچه واقع شده در اجرای اوامر شفاهی پادشاه وقت بود و در واقع مختاری حکم مامور معذور را داشته است. "دکتر عبده" در پاسخ این مدافعات نطق مفصلی در دادگاه ایراد کرد که موجب شهرت او گردید و در نتیجه همین نطق در انتخابات دوره 14 مجلس شورای ملی به نمایندگی تهران انتخاب شد. قسمتی از نطق دکتر عبده که اتهامات وارده بر مختاری در آن منعکس شده به شرح زیر است: [8]

   «بدون شک جامعه ایران آرزو دارد این محاکمه که اولین نمونه رسیدگی به حساب گذشته است، هرچه زودتر خاتمه پذیرد و جنایتکاران به کیفر اعمال خود برسند... برای این­ که خدمتی را که به عهده من محول شده است، به پایان برسانم.  لازم می­دانم توضیحات بیشتری در اطراف ادعانامه بدهم و قیافه واقعی شهربانی دیروز و مخصوصا شخصیت سرپرست مطلق­العنان آن، آقای مختار را طراحی نمایم. در این جا سعی خواهم کرد، دستگاه مهیب شهربانی دیروز و چرخ­های شیطانی آن را که بی­گناهان بی­شماری را در دم پره­های خود گرفته، آن­ها را نابود کرده است، نشان بدهم تا معلوم شود آقای مختار که امروز مظلومانه بر روی صندلی اتهام قرار گرفته است دیروز چه کاره بوده و به دست او چه سیئاتی انجام گرفته است؛ اما آقای مختار نگران نباشید من در انجام این وظیفه سنگینی که دارم از شاهراه حقیقت منحرف نخواهم شد، زیرا یقین دارم که برای نشان دادن چگونگی کارهای شما بیان واقع کاملا کافی خواهد بود... آقای مختار شما در مدت 6 سال عملا قسمت مهمی از اقتدارات دولت را در دست داشتید و در اغلب امور مربوط به مقدرات ملت و کشور اعمال نظر می­کردید.

   شما در ظرف این مدت بودجه شهربانی را چند برابر کردید و قسمتی از این بودجه سنگین را صرف تشکیلات جاسوسی نمودید و با این کار وحشتی در کشور ایجاد کردید که در هیچ جا سابقه نداشت. دو نفر دوست نزدیک جرات نداشتند با یکدیگر آهسته حرف بزنند کار جاسوسی به اندازه­ای بالا گرفته بود که حتی زن جاسوس شوهر، شوهر جاسوس زن و پسر جاسوس پدر شده بود و با این دستگاه مهیب و با دستیاری افراد پستی که آلت دست شما بودند و در مکتب شما پرورش یافته بودند عدۀ زیادی از مردان بیگناه تحویل اداره سیاسی می­شدند، اداره سیاسی؛ یعنی همان کانون فجایعی که به موسسه تفتیش عقاید قرون وسطی شبیه بود، همان تاریکی که روشنائی عدالت و وجدان در آن راه نداشت و هر کس سرو کار با آن جا پیدا می­نمود. دیگر از جان خود ایمن نبود تمام این جنایات را مرتکب می­شدید تا مردم حقایق را نگویند و از عملیات شما انتقاد نکنند از مامورین شداد و سختگیر شما شکایت ننمایند، آب از آب تکان نخورد تا مختار مطلق جان و مال مردم باشید و نزد اعلی­حضرت سابق خادم هوشیار و مطیع و لایق معرفی شده بر مسند ریاست شهربانی تا آخر عمر برقرار بوده و همیشه حضرت اجل بمانید... آقای مختار شما رییس شهربانی بودید شما ضابط دادگستری محسوب می­شدید، ماموریت کشف جرایم را داشتید، چگونه خود شما مامورینی را برای ارتکاب جرایم انتخاب کردید؟ چگونه شما به مامورینی که اصولا برای حفظ نظم و انتظام انتخاب شده­اند، لباس میرغضب می­پوشانید و به آن­ها درس آدم­کشی می­دادید، پلیس و آدم­کشی در کجای دنیا سابقه دارد؟

  هیئت محترم دادگاه به اهمیت حکمی که از طرف شما اعلام خواهد شد، توجه فرمایید این حکم خط­مشی مامورین دولت و ارباب قدرت را برای صدها سال تعیین خواهد کرد و به آنان خواهد فهماند بزرگ­ترین مقامی که بر آنان حاکم است قانون است به آنان نشان خواهید داد که دستورات خودسرانه در خور اجرا نیست... هیئت محترم دادگاه آن دژخیم­های اجتماع را شدیدا مجازات فرمایید و عملا نشان دهید که چشم عدالت بیدار بوده و آتش مقدس دادگستری هنور در کانون زندگی ملت ایران فزون است.»[9]

سرانجام مختاری

   سرانجام دادگاه دیوان کیفر، روز 25(شهریور 1321)؛ یعنی درست یک سال بعد از استعفای رضاشاه رأی محکومیت مختاری و عده­ای از متهمین شهربانی را صادر کرد. رکن­الدین مختاری «پسر کریم 50 ساله» به جرم 183 فقره بازداشت غیرقانونی، معاونت در قتل عمد شیخ­خزعل، نصرت­الدوله فیرعبدالحسین دیبا" و چند مورد دیگر به مجازات­هایی از شش ماه حبس تادیبی تا 8 سال زندان با اعمال شاقه محکوم گردید که اشد مجازات ­تعیین شده، یعنی هشت سال حبس با اعمال شاقه در مورد وی قطعی شد، متهمین دیگر نیز به محکومیت­های از یک تا ده سال حبس محکوم شدند و 6 نفر از متهیمن نیز به علت عدم کفایت دلایل ارائه تبرئه گردیدند، مختاری 4 سال بعد مورد عفو قرار گرفت و آزاد شد و در سال 1352 در گذشت مختاری هنگام مرگ بیش از 80 سال داشت و در اواخر عمر فقط به کار هنری مورد علاقه خود (نواختن ویولون و ساختن آهنگ­های موسیقی) مشغول بود.[10]

------------------------------------------------------------------------------------------


[1]. ناصر؛ بازیگران عصر رضاشاهی و محمدرضاشاهی، تهران، انیشتین، 1373، ص326

[2]. صدر، محسن؛ خاطرات صدرالاشرف، تهران، وحید، 1364، ص255.

[3]. خاطرات صدر الاشرف، همان، ص324.

[4]. سمیعی، احمد؛ برکشیده به ناسزا، تهران، شباویز، 1376، ص131.

[5]. سمیعی، همان، ص129.

[6]. فرزانه، حسین؛ پرونده 53 نفر، تهران، آگاه، 1375، ص555.

[7]. رضاشاه، سقوط و پس از سقوط، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1376، ص159.

[8]. طلوعی، محمود؛ رجال عصر پهلوی، تهران، البرز، 1373، ج2، ص974 .

[9]. عبده، جلال؛ خاطرات جلال عبده، چهل سال در صحنه قضایی سیاسی و دیپلماسی ایران، تهران، رسا، 1368، ص1022.

[10]. طلوعی، محمود؛ رجال عصر پهلوی، تهران، البرز، 1373، ج2،ص988.