ساواک و انقلاب اسلامی
هنگام اعلام فضای باز سیاسی، که برخی آثار و نشانههای آن از اواخر سال 1355 و اوایل سال 1356 در محافل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور دیده میشد، ساواک در برابر مخالفان و منتقدان نرمش قابل اعتنایی نشان نداد. از همان آغاز، حکومت میدانست که با ادامه فضای باز سیاسی، مخالفان و منتقدان به تدریج کنترل اوضاع را در دست خواهند گرفت. ساواک، در این دوره به عنوان بازوی اجرایی شاه و حکومت، با در پیش گرفتن سیاست یک گام به پس و دو گام به پیش، خشونت و سرکوب پیشین را (کم سر و صداتر) ادامه داد. البته ظاهر امر نشان میداد که ساواک از فشار بر زندانیان کاسته و اعمال شکنجههای روحی و جسمی بر متهمان و مخالفان سیاسی در زندانها تعدیل شده است. ساواک نگران کنترل اوضاع کشور در مدت طولانی بود. همزمان با گسترش مخالفتها و انتقادات سیاسی در کشور و ناتوانی حاکمیت برای برخورد با آن، به رغم آنچه ظاهر امر نشان میداد ساواک بر سرکوب ادامه داد. ارتشبد نعمتالله نصیری ـ رئیس وقت ساواک ـ و سایر مسئولان بلندپایه این سازمان نظیر پرویز ثابتی ـ مدیرکل اداره کل سوم ـ معتقد بودند که سرکوب آخرین راه کنترل اوضاع کشور است. به همین دلیل در طول ماههای منتهی به زمستان 1356، شاهد سرکوب ساواک در عرصه سیاسی و اجتماعی کشور هستیم. حکومت بر این باور بود که اوضاع سیاسی و اجتماعی کشور را در دست دارد، اما چنانکه تصور میشد تحولات سیاسی و اجتماعی کشور به دلخواه حکومت پیش نرفت. حزب رستاخیز در دی 1356 کنگرهای پر سر و صدا در تهران برگزار کرد. انتشار مقالهای تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» در 17 دی 1356 در یکی از صفحات میانی روزنامه اطلاعات، به نقطه عطفی در گسترش حرکت سیاسی مخالفان حکومت تبدیل شد. این مقاله با نام مستعار احمد رشیدی مطلق به چاپ رسید؛ بعدها نیز معلوم شد که نویسنده واقعی آن فرهاد نیکوخواه از اعضای پیشین حزب توده و مشاور دربار شاهنشاهی بود. انتشار این مقاله در کشور انعکاس یافت و موجبات واکنش تند طرفداران امام خمینی را در پی داشت. بهویژه در قم ـ 19 دی 1356 ـ ساواک و سایر نیروهای امنیتی و انتظامی، با معترضین درگیر شدند و گروهی از تظاهرکنندگان به شهادت رسیدند. همچنین تعداد قابلتوجهی نیز دستگیر، محاکمه، زندانی و یا تبعید شدند و در این ماجرا ساواک نقش اصلی داشت. برخی کارشناسان ساواک درج این مقاله را اقدام نادرستی ارزیابی کرده و با اشاره به محبوبیتی که امام خمینی در بین مردم داشت آن را گامی در مسیر گسترش بحران سیاسی در کشور دانستند. ساواک قم که گزارشهای بسیاری درباره چگونگی گسترش بحران و ناآرامیهای سیاسی در قم به ساواک تهران ارسال میکرد، ضمن اشاره به برخورد شدید ساواک با تظاهرکنندگان، نسبت به ادامه انتشار مقالات و نوشتههایی از این دست و تبعات سوئی که میتوانست برای حکومت پهلوی در پی داشته باشد، هشدار داد. با این وجود برخی منابع نشان میدهد که فرهاد نیکخواه اطلاعات لازم را برای تدوین این مقاله از ساواک دریافت کرده بود. هر چند این مقاله به دستور شخص شاه تهیه و به چاپ سپرده شده بود، با این احوال ساواک نیز در فراهم شدن موجبات انتشار آن نقش داشت. این در حالی بود که جمشید آموزگار ـ نخستوزیر وقت ـ درج مقاله رشیدی مطلق را توطئه مشترک هویدا و ساواک (بهویژه پرویز ثابتی) بر ضد خود ارزیابی میکند که تلاش داشتند نخستوزیری او را با بحران روبرو کنند. به دنبال گزارش ساواک مبنی بر تبعات سوء سیاسی مرگ مشکوک آیتالله سید مصطفی خمینی در نجف برای حکومت پهلوی، شاه دستور تدوین و چاپ این مقاله را داد. در شهریور 1357، روزنامه اطلاعات طی مطلبی به طور تلویحی اشاره کرد که مقاله رشیدی مطلق را در 17 دی 1356 فقط با فشار ساواک و وزارت اطلاعات و جهانگردی چاپ کرده است. به دنبال مخالفتهای محافل سیاسی و مذهبی در قم، تهران و سایر شهرها، ساواک با توسل به محافل روحانی چون آیتالله شریعتمداری، درصدد برآمد بحران پیشامده را مهار کند. در همان حال با کمک برخی مراجع دولتی نظیر حزب رستاخیز، طرحهایی برای مقابله با ناآرامیهای سیاسی و اجتماعی به مورد اجرا گذاشته شد. البته تحولات موجود نشان میداد که به تدریج کنترل اوضاع از دست حکومت پهلوی و بهویژه ساواک خارج شده است. دولت جمشید آموزگار با بحران گسترده و حل ناشدنی مواجه شد. با این احوال، متعاقب واقعه 19 دی 1356 در قم، شاه به ساواک دستور داد در سرکوب مخالفان تردیدی به خود راه ندهد و از هر راه ممکن از گسترش ناآرامیها جلوگیری کند.
اما چنانکه ساواک نیز پیشبینی میکرد، ناآرامیها در حادثه 19 دی 1356 متوقف نشد و در فضای ملتهب آن روز، در چهلمین روز شهیدان آن واقعه، مردم تبریز تظاهرات گستردهای بر پا کرده و با ساواک و نیروهای انتظامی درگیر شدند. بدین ترتیب موضوع برگزاری مراسم چهلم شهیدان در جریان تظاهرات شهرهای مختلف، زنجیرهوار بر دامنه اعتراضات افزود. در واقعه 29 بهمن 1356 تبریز، ساواک نقش قابلتوجهی در سرکوب مخالفتها داشته و بسیاری از تظاهرکنندگان را دستگیر کرد. واقعه 29 بهمن 1356 ناکارآمدی ساواک و نیروهای انتظامی را در مواجهه با ناآرامیها آشکار کرد. چند روز پس از این واقعه نیز، برخی از مهمترین رؤسا و مسئولان ساواک در استان آذربایجان شرقی و سایر نقاط کشور از سمتهای خود برکنار شدند و برخی دیگر تنزل مقام و درجه یافتند. برای پیشگیری از تکرار رخدادهای مشابه در سایر شهرها، ساواک مذاکرات مفصلی با آیتالله شریعتمداری و برخی دیگر از روحانیون موافق حکومت انجام داد. آیتالله شریعتمداری برای برخورد منطقیتر با تظاهرات و مخالفتها رهنمودهایی به ساواک ارایه کرد. ضمن اینکه وی برای کاستن از التهابات سیاسی آذربایجان و سایر نقاط کشور، اعلامیههایی صادر کرده و مردم را به آرامش و پرهیز از خشونت دعوت کرد. اما اقداماتی از این دست نتوانست در گسترش مخالفتها وقفهای ایجاد کند. ساواک در پی واقعه 29 بهمن 1356، طی بخشنامه شدیداللحنی خطاب به شعب خود در شهرها و استانهای مختلف، بر ضرورت سرکوب قهرآمیز مخالفتهای سیاسی تأکید کرده و وظیفه این سازمان را در برخورد با ناآرامیها خطیر و حساس ارزیابی کرد. به دنبال این بخشنامه موج جدیدی از خشونت و سرکوب در کشور آغاز شد. کسانی که در واقعه 29 بهمن 1356 در تبریز شرکت کرده بودند، تحت تعقیب ساواک قرار گرفتند. پس از واقعه تبریز، به دستور شاه، هیئتی مرکب از نمایندگان ساواک و سایر مراجع حکومتی پیگیر دلایل بروز این واقعه شدند که نتیجه کار این هیئت پس از مدتی منتشر شد. به رغم تظاهر شاه به ادامه سیاست فضای باز در کشور، همزمان با گسترش ناآرامیهای سیاسی، ساواک نیز به سیاست سرکوب خود در قبال مخالفان ادامه داد. البته برخی محافل حکومتی، بهویژه بعضی از نمایندگان مجلس شورای ملی درباره اقدامات ساواک انتقاداتی میکردند، تا چنین القا شود که حکومت انتقاد از کاستیها و خلافکاریها را تحمل میکند. برخی مراجع نظیر دفتر ویژه اطلاعات توصیه میکردند برای جلوگیری از گسترش بحران، حکومت به برخی اقدامات ایذایی و عوامفریبانه متوسل شود و با در پیش گرفتن سیاستهای علیالظاهر مسالمتآمیز، به ایجاد اختلاف و تشتت در صفوف مخالفان مبادرت کند. به نظر میرسید رؤسا و مدیران ارشد ساواک، چنانکه باید، برای سرکوب مخالفان، کارآمد نیستند؛ بر این اساس ارتشبد نعمتالله نصیری از ریاست ساواک عزل شد. در خرداد 1357، سپهبد ناصر مقدم، که در دهة 1340 در رأس اداره کل سوم ساواک قرار داشت و به نظر میرسید برای مواجهه با بحران از آمادگی بیشتری برخوردار است، جایگزین نصیری شد. با انتصاب مقدم به ریاست ساواک، علاوه بر ادامه سرکوب، طرح در پیش گرفتن مشی مسالمتآمیز و آسیبشناسانه در برخورد با مخالفان مورد توجه قرار گرفت. مقدم به ضرورت تماس با مخالفان میانهرو حکومت در بین احزاب و گروههای سیاسی اعتقاد داشت. در همین راستا، در دوره نخستوزیری جمشید آموزگار، بارها جلسات مشترکی بین فرماندهان نظامی و امنیتی و هیئت دولت برگزار شد و طی آن راهکارها و چگونگی برخورد با مخالفان حکومت مورد بحث قرار گرفت. مقدم هشدار میداد تا آنجا که ممکن است از کشتار و قتل تظاهرکنندگان اجتناب شده و در مقابل، طی برنامهای حساب شده و در زمانبندی چند ماهه، عمدهترین مخالفان سیاسی حکومت در مناطق مختلف کشور دستگیر و راهی زندان شوند. مقدم طی جلسهای که در 24 مرداد 1357 برای بررسی راههای مقابله با بحران سیاسی تشکیل شده بود، سیاست ادامه کشتار مخالفان را عامل مهم در گسترش بیشتر ناآرامیها ارزیابی کرد و با تأکید بر ضرورت ایجاد اختلاف بین مخالفان سیاسی و مذهبی حکومت، تعطیلی و بستن تدریجی مراکز تجمع، تبلیغ و آمد و رفت مخالفان و به حداقل رسانیدن روابط، تماسها و هماهنگیهای میان مخالفان را از مهمترین راهکارهای مهار بحران ارزیابی کرد. مقدم همچنین به هیئت دولت هشدار داد سیاست فضای باز سیاسی موردنظر شاه را با احتیاط بیشتری دنبال کرده و نشریات و روزنامههای مختلف را از درج مطالب تحریکآمیز منع کند. با این احوال مقدم معتقد بود بخشی از انرژی، وقت و امکانات حکومت در کشور لزوماً باید صرف برخورد خشن با مخالفان شود. در حالیکه شاه انتظار داشت حزب رستاخیز و ساواک به اقدامات مشترکی بر ضد مخالفان حکومت دست زنند، مقدم بر این اعتقاد بود که حزب رستاخیز توان برخورد با مخالفان را ندارد. مقدم بر این باور بود که مخالفان حکومت متشکلتر شده و به تبع آن برخورد انسجام یافته و کارآمد با آنها دشوار خواهد شد. مقدم به نقش علما و روحانیون در رهبری فکری، سیاسی انقلابیون نیز تأکید داشت.
از حوادث تأسفبار روزهای پایانی مرداد 1357 که به استعفای جمشید آموزگار از نخستوزیری انجامید، آتشسوزی سینما رکس آبادان و کشته شدن صدها نفر از کسانی بود که مشغول تماشای فیلم بودند. بلافاصله پس از آتش گرفتن سینما رکس آبادان، انگشت اتهام به سرعت به سوی ساواک نشانه رفت. شایعه دست داشتن ساواک در این فاجعه به سرعت در کشور انتشار یافت و در محافل سیاسی، اجتماعی و رسانههای گروهی، نشریات و روزنامههای داخلی و خارجی انعکاس وسیعی پیدا کرد. در تمام این گزارشات، ساواک کماکان متهم درجه اول این فاجعه بود. احزاب و گروههای سیاسی و مذهبی در اعلامیهها، بیانیهها و سخنرانیهای خود با تقبیح این اقدام، ساواک را عامل اصلی این جنایت معرفی کردند. از جمله امام خمینی طی پیامی خطاب به مردم آبادان، فاجعه سینما رکس را به عوامل رژیم پهلوی نسبت داد. آیتالله شریعتمداری هم بدون اشاره به منشأ بروز این فاجعه، آتشسوزی سینما رکس را با جنایات نازیها و فاشیستها در جریان جنگ جهانی دوم مقایسه کرد. علاوه بر ساواک که تلاش میکرد دست داشتن در این جنایت را تکذیب کند، شاه نیز در مصاحبهای، دست داشتن ساواک را در آتشسوزی سینما رکس یک دروغ خواند. این فاجعه در تضعیف بیشتر موقعیت حکومت پهلوی و عوامل سرکوب آن اثر بسیاری بر جای گذاشت و شکاف بین حکومت و مردم را بسیار عمیقتر کرد. پرونده فاجعه آتشسوزی سینما رکس آبادان بدون اینکه به نتیجه متقن و روشنی برسد کماکان باز بود تا پس از پیروزی انقلاب اسلامی دهها نفر در این رابطه دستگیر و تحت محاکمه قرار گرفته و حداقل 6 نفر به اعدام محکوم شدند.
سیاست چماق و هویج
پیش از این اشاره شد که نصیری تا روزهای آخر ریاست ساواک همواره حامی سرکوب شدید مخالفان سیاسی بود. نصیری ایده خود را بارها در ملاقات با مسئولان حکومت در میان نهاده بود. تصور میشد با برکناری نصیری (رئیس بدنام ساواک) موج حرکت مردمی تخفیف خواهد یافت. مقدم رئیس جدید ساواک نیز به زودی نشان داد که برخورد قهرآمیز مخالفان را سرلوحه عمل خود قرار داده است. شخص شاه نیز با تمام ادعایی که درباره سیاست فضای باز داشت، طرفدار برخورد شدید و قهرآمیز با تظاهرکنندگان بود. حکومت، از برکناری نصیری و جایگزینی مقدم که شایع بود فردی اصلاحطلب است، هدف دیگری نیز دنبال میکرد. حکومت درصدد بود القا کند که مجموعه حکومت به روش دموکراتیک روی آورده است. ضمن اینکه حکومت تلاش میکرد با این اقدام از اشتهار ساواک به سرکوبگری بکاهد. گفته میشد رژیم قصد دارد با ریاست مقدم بر ساواک، تغییر و تحولاتی اساسی در ساختار مدیریتی و چارچوب تشکیلاتی و مجموعه فعالیتهای آن به وجود آورد. همچنین شایع بود با برکناری نصیری از ساواک، شاه قصد دارد سرکوب ساواک را در سالیان طولانی گذشته صرفاً اقداماتی خودسرانه جلوه داده و مجموعه رژیم پهلوی را از اتهام خشونت مستثنی کند و چنین القا شود که شاه از همان آغاز هم موافق روشهای سرکوب ساواک نبوده است. ناصر مقدم رئیس جدید ساواک در نخستین روزهای تصدیاش در نامهای خطاب به مدیریت اداره کل سوم، بر ضرورت تجدیدنظر در روشهای ساواک و لزوم ارائه چهرهای انسانیتر از این سازمان در نزد افکار عمومی مردم ایران و جهان سخن به میان میآورد؛ با این حال تأکید میکند که ساواک به سان قبل در سرکوب مخالفان سیاسی حکومت هیچ تردیدی به خود راه نخواهد داد. جایگزینی مقدم با نصیری از منظر مخالفان سیاسی، عقبنشینی آشکار حکومت و شاه در برابر حرکتها تلقی شد. برکناری نصیری از ریاست ساواک و جایگزینی مقدم به جای او از سوی برخی محافل سیاسی و اجتماعی مورد استقبال قرار گرفت و حتی برخی از محافل طرفدار سلطنت و حکومت آن را اقدامی عقلانی و درست ارزیابی کردند. گفته میشد شخص آموزگار ـ نخستوزیر ـ در برکناری نصیری از ریاست ساواک نقش قابلتوجهی داشت. این واقعه در نشریات و رسانههای گروهی داخلی و خارجی نیز انعکاس یافت. البته علیرغم همه تلاشها و اعمال سیاست هویج و چماق مقدم و تعدیلی که به ظاهر میخواست در روشهای ساواک ایجاد کند، چارهای از مشکلات فزاینده حکومت نگشود. با انتصاب مقدم به ریاست ساواک، مذاکرات و ملاقاتهای او با شاه افزایش یافت. گفته میشد مقدم حتی درباره ضرورت تغییر کابینههای مختلف، مشاورههایی به شاه میداد. در بسیاری از موارد مقدم رابط شاه با رجال، شخصیتها و گروههای سیاسی و اجتماعی کشور بود. مقدم با برخی افراد که شاه در ماههای پایانی حکومت پهلوی، به نخستوزیری آنان ابراز تمایل کرده بود، ملاقاتهایی انجام داد. هم او بود که به شاه توصیه کرد شریف امامی را در رأس کابینه، جایگزین آموزگار کند. هنگامی که طرحهای شریف امامی با ناکامی روبرو شد، باز هم مقدم در نخستوزیری ازهاری مؤثر واقع شد. او پس از آن که مذاکراتش با برخی چهرههای سیاسی برای پذیرش پست نخستوزیری به جایی نرسید، برای نجات شاه، شاپور بختیار را آماده پذیرش نخستوزیری کرد.
در دوره اوجگیری حرکتهای مردمی در ماههای پیروزی انقلاب اسلامی، بین ساواک و نیروهای انتظامی و مسئولان حکومتی نشستهای توجیهی برگزار میشد. در این میان علاوه بر ستاد ساواک در تهران، شعب و نمایندگیها و مقرهای این سازمان در دیگر استانها و شهرها نیز ضمن هماهنگ کردن فعالیتهای خود با مراکز ساواک در تهران، با دستگاههای انتظامی و شورای تأمین استانها و شهرستانها روابط نزدیکی داشتند. در این جلسات درباره چگونگی برخورد با مخالفان روزافزون حکومت تصمیمات لازم اتخاذ میشد.
حکومت تلاش میکرد برای سرکوب کارآمد تظاهرکنندگان و مخالفان، بین ساواک و سایر نیروها هماهنگی ایجاد شود. البته هرچه زمان میگذشت، ناهماهنگیها بیشتر میشد. در ماههای پایانی حکومت پهلوی نیز، در بسیاری از شهرهای بحرانزده کشور، هماهنگی در سرکوب و برخورد با مخالفان به حداقل رسیده بود. هر یک از نیروهای امنیتی، انتظامی و ساواک به گونهای نه چندان انسجام یافته در برابر مخالفان موضعگیری میکردند.
در سال 1357، به زودی آشکار شد که ساواک بیشترین نقش را در سرکوب و کشتار مخالفان دارد، بهویژه در شهرها و مناطقی که دامنه تظاهرات فزاینده بود، اقدامات ساواک نمود بیشتری داشت. چنانکه در جریان بسیاری از کشتارهای گسترده در شهرهای کوچک و بزرگ، بیشترین اتهامات متوجه نیروهای ساواک بود که بیمحابا، به قتلعام تظاهرکنندگان میپرداختند. کشتار و سرکوب غیرانسانی مخالفان، که از دوران ریاست نصیری بر ساواک آغاز شده بود، در دوران ریاست مقدم هم ادامه یافت. ساواک علاوه بر این که در کشتار و قتلعام تظاهرکنندگان نقش مهمی داشت، در اقدامات پیشگیرانه نیز پیشگام سایر نیروها بود. ساواک تلاش میکرد در تمام دوایر، سازمانها، وزارتخانهها و مراکز حکومتی و دولتی فضای اختناق بیشتر حاکم شود و چنان بنمایاند که نیروهای این سازمان بر مجموعه رفتار و عملکرد کارکنان و کارمندان دولتی و حکومتی اشراف کامل دارند؛ در همان حال تلاش میکرد سران و سازماندهندگان تظاهرات و ناآرامیها را کنترل کند. ساواک مُصر بود سازماندهندگان و رهبران تشکلهای مخالف را دستگیر کرده و در محاکم قضایی محکومیتهای سنگینی برای آنان در نظر گرفته شود. ساواک بر آن بود تا بسیاری از روحانیون را که در گسترش مخالفتها نقش قابلتوجهی دارند، دستگیر و یا به مناطق دور افتاده تبعید کند. به رغم تمام تمهیدات امنیتی و پلیسی ساواک و سایر نیروهای حکومتی، دامنه مخالفتها و تظاهرات ضدحکومتی همواره روزافزون بود و مردم ایستادگی و مقاومت جانانه و تحسینبرانگیزی در برابر ساواک به نمایش میگذاشتند. همزمان با گسترش سرکوب ساواک، خبرگزاریها و رسانههای مختلف جهان از کشتارهای روزافزونی خبر میدادند که همه روزه در شهرها و مناطق مختلف کشور توسط ساواک صورت میگرفت. در مهمترین درگیریهای منجر به قتلعام گسترده مخالفان در شهرهای مختلف (از جمله قم، تهران، تبریز، مشهد، اصفهان، شیراز، کرمان و رشت) ساواک نقش درجه اول داشت. ساواک در اقداماتی پیشگیرانه، به منازل و محل کار و رفت و آمد سازماندهندگان و رهبران گروههای مختلف سیاسی و اجتماعی مخالف حکومت، که در گسترش ناآرامیها نقش داشتند، حمله کرده و آنان را دستگیر میکرد و یا به شدت مورد ضرب و شتم قرار میداد. ساواک با ایجاد رعب و وحشت، در تلاش بود کنترل اوضاع را به دست گیرد؛ اما این اقدامات به ندرت به نتایج قابلاعتنایی منجر میشد. گاه ساواک به علما و روحانیون سرشناس و سایر سازماندهندگان تظاهرات مخالف حکومت در شهرهای مختلف هشدار میداد و آنان را از ادامه مخالفت با حکومت برحذر میداشت. با این احوال مخالفتها همواره فزاینده بود و به تبع آن عجز و ناتوانی ساواک و سایر مراجع حکومتی و نظامی در برابر مخالفان بیش از پیش آشکار میشد. این روند در تمام تابستان و سپس ماههای منتهی به بهمن 1357 با شدت ادامه داشت. مخالفت آشکار با حکومت (حداقل از اواسط سال 1357) به امری فراگیر تبدیل شد و به تدریج گروه وفاداران به رژیم پهلوی به سرعت در اقلیت قرار گرفتند. در واپسین ماههای عمر حکومت پهلوی، ساواک و سایر نهادهای حکومتی نظیر ارتش (در سطح فرماندهی و امیران ارشد) تنها وفاداران به رژیم پهلوی بودند. با این احوال، ساواک کماکان به رفتار خشن و غیرانسانی خود با مخالفان ادامه میداد و حتی نسبت به مجروحان و مصدومان تظاهرات و درگیریها نیز اغماض نمیکرد. ساواک نگران رویگردانی نیروهای نظامی و انتظامی از حکومت و پیوستن آنان به مخالفان و انقلابیون بود. به طور مدام بر تعداد کسانی که خدمت در ارتش و نیروهای نظامی را ترک کرده و به مخالفان میپیوستند، افزوده میشد. ساواک در تماسهای تلفنی خود، فرماندهان نیروهای انتظامی و ارتش و نیز رجال و کارگزاران حکومتی و دولتی را به مقاومت در برابر مخالفان وامیداشت و هشدار میدهد که اگر در برخورد با مخالفان قصور ورزند با مجازاتها و عواقب سنگینی روبرو خواهند شد. در این دوره ساواک کماکان به حملات دیوانهوار و غیرانسانی خود به مخالفان پرشمار حکومت در کشور ادامه داد و بر شمار قربانیان دوران انقلاب افزود و برای سرکوب و قلع و قمع بیرحمانه طرفداران امام خمینی دستور اکید صادر کرد. از اواسط سال 1357، دامنه درگیریها به حدی گسترش یافت که گاه تعداد قربانیان ساواک از چند صد نفر در روز فراتر میرفت. ساواک گاه حملات خود را به صفوف مخالفان و تظاهرکنندگان، توسط افراد خود و در پوشش برخی صنوف و گروههای اجتماعی به اصطلاح طرفدار شاه و حکومت انجام میداد. گاه، گروههای سازماندهی شدهای در هیئت کارگران و کشاورزان که به انواع اسلحههای سرد و گرم و سایر آلات ضرب و جرح نظیر زنجیر، پنجه بوکس و چماق مجهز بودند، با هدایت ساواک و به عنوان دفاع از نظام شاهنشاهی پهلوی و قانون اساسی، به مخالفان حکومت حمله میکردند.
دستگیری مخالفان
از جمله طرحهای ساواک برای مهار انقلاب و کاهش ناآرامیها، شناسایی و دستگیری گروه قابلتوجهی از افراد شاخص گروهها، احزاب و سازمانهای مخالف حکومت بود که در مدیریت، سازماندهی و هدایت تظاهرات و گسترش ناآرامیها نقش مهمی داشتند. اولین بار در اواسط خرداد 1357 و همزمان با آغاز دوران ریاست مقدم بر ساواک، این طرح مورد توجه قرار گرفت و مقرر گردید حدود 3500 نفر از افراد مؤثر در جریان تحولات سیاسی و اجتماعی جاری کشور دستگیر شوند تا به تدریج از دامنه تظاهرات و ناآرامیها کاسته شود. اما این طرح در آن دوره مورد توجه شاه قرار نگرفت. برای بار دوم در اواخر آبان 1357 و در دوران نخستوزیری ارتشبد غلامرضا ازهاری، طرح دستگیری گسترده رهبران و سازماندهندگان تظاهرات مورد توجه جدی ساواک قرار گرفت و فهرستی از اشخاص و مشخصات و آدرس آنان همراه با چگونگی دستگیریشان تهیه شد. اما این بار نیز این طرح امکان عملی نیافت.
آخرین بار در دوره نخستوزیری شاپور بختیار و پس از خروج شاه از کشور، که اعلام شد امام خمینی به زودی راهی ایران خواهد شد، بار دیگر طرح همزمان دستگیری متعدد و گسترده مخالفان سیاسی و مذهبی حکومت و انجام یک کودتای نظامی در کشور قوت گرفت. با این احوال، با فراگیر شدن دامنه تظاهرات و ناآرامیهای سیاسی در کشور و فقدان هر روزنه امید به نجات رژیم رو به زوال پهلوی، این طرحها، پیش از اجرا محکوم به شکست بودند. شایان گفتن است در اجرای این طرحها برای ساواک نقش درجه اول پیشبینی شده بود.
بمبگذاری و ایجاد هراس
از جمله اقدامات ساواک، بمبگذاری در محل کار و منزل برخی از رهبران مخالف بود. اقداماتی از این دست که بهویژه در ماههای نخست سال 1357 افزایش یافت، عمدتاً تلفات جانی دربر نداشت و بیشتر با برجای گذاشتن خسارات مالی، مخالفان را تهدید میکرد که اگر به مخالفت با حکومت ادامه دهند، با عواقب وخیمی روبرو خواهند شد. هر چند ساواک هیچگاه مستقیماً مسئولیت این اقدامات را برعهده نگرفت، ولی همگان میدانستند این بمبگذاریها که گروهی تحت عنوان «کمیتههای انتقام» مسئولیت آن را پذیرفتند، تحت هدایت و کارگردانی ساواک انجام میشود. ساواک همچنین هر از گاه به منزل و محل کار برخی مخالفان سیاسی حمله میکرد و آنان و همراهانشان را مورد ضرب و شتم قرار داده و با وارد آوردن خساراتی، محل را ترک میکرد. این حملات که عمدتاً در شب صورت میگرفت علاوه بر ضرب و شتم مخالفان و خانواده و نزدیکان آنان، خسارات مالی قابل توجهی به بار میآورد و در مواردی با دستگیری آنان و ضبط و مصادره اموالشان همراه بود. علاوه بر اینها، ساواک بسیاری از مخالفان سرشناس حکومت را نیز از طریق تلفن تهدید به قتل میکرد و شایعاتی پخش میکرد تا القا کند که با به خطر افتادن موقعیت رژیم پهلوی، مخالفان، امنیت اجتماعی، سیاسی و فردی مردم را سلب خواهند کرد. تعداد کسانی که در طول ناآرامیهای دوران انقلاب توسط ساواک به انحاء گوناگون به بازداشت و قتل تهدید شدند از هزاران نفر فراتر میرود. ساواک محل کار و زندگی تعدادی از مخالفان سیاسی حکومت را به آتش کشید و یا به وسیله عوامل خود تخریب کرد. گفته میشد ساواک علاوه بر تخریب اموال، منازل و محل کار مخالفان، در آتشسوزی، غارت و تخریب برخی مراکز و ساختمانهای دولتی دست دارد، تا در بین مردم ترس و واهمه ایجاد کرده، مخالفان حکومت را افرادی سودجو و مخرب معرفی کند. در مواردی نیز ساواک برای ترغیب دولت برای بهرهگیری بیشتر از خشونت و سرکوب مخالفان، به طور پنهانی در تخریب و آتشسوزیها نقش داشت. گفته میشد ساواک برای تحت فشار قرار دادن شاه و تغییر دولت شریف امامی و روی کار آمدن ازهاری نظامی که سرکوب خشنتری خواهد داشت، آتشسوزیهای مهیبی به راه انداخته و به تخریبگریهای متعددی دست زد؛ تا جایی که شریف امامی در جلسات رسمی دولت صراحتاً از نقش ساواک در تخریب و آتشسوزیهای تصنعی و عمدی در مراکز دولتی و حکومتی، نیز منزل و محل کار مردم سخن به میان آورد.
از دیگر اقدامات ساواک، تلاش برای منحرف کردن افکار عمومی از مسیر تحولات جاری کشور به سوی جریانات سیاسی بیاثر منفور بود. به طور مثال ساواک شایع میکرد سرنخ تمام تحولات کشور در اختیار حزب توده و طرفداران شوروی و گروههای چپ است.ساواک بر آن بود تا موجبات رعب و وحشت و یأس و سرخوردگی و نومیدی مردم را فراهم کند. ساواک، گاه اعلامیهها و بیانیههای جعلی تندی نیز با نام حزب توده و سایر گروههای چپ منتشر میکرد. ساواک تلاش میکرد موضع انقلابی گروههای مذهبی و مسلمان را که در تحولات انقلاب نقش تعیینکنندهای داشتند، در بین مردم بیاعتبار سازد و چنین القا کند که علما و روحانیون و نیز امام خمینی و طرفداران او در کشور نقش قابل اعتنایی در ناآرامیها ندارند. ساواک همواره تبلیغ میکرد که مخالفان سیاسی حکومت گروهی تروریست و خرابکار هستند و هرگاه خطری متوجه رژیم پهلوی شده و آنان قدرت را در دست گیرند، تبعات هولناکی برای مردم خواهد داشت. ساواک که نقش قابلتوجهی در کشتارها و قتلعامهای دوران انقلاب داشت، برای جلوگیری از بهرهبرداریهای سیاسی از موضوع قربانیان و شهیدان دوران انقلاب، مراقبت شدیدی بر قبرستانها و محل دفن شهیدان اعمال میکرد. در مواردی ساواک انتقادات تصنعی و هدایت شدهای از بخشهای مختلف حکومت و دولت به راه میانداخت و تصور میکرد خواهد توانست از گسترش مخالفتها بکاهد؛ در این مسیر نیروهایی از ساواک در معابر عمومی و محل تجمع و رفت و آمد مردم جمع میشدند و گاهی نیز مأموران آن به عنوان منتقد در رسانههای گروهی از برخی عوامل و مسئولان حکومتی و دولتی انتقاداتی میکردند. از دیگر شگردها و طرحهای ساواک، اعزام مأموران نفوذی در صف مخالفان و تظاهرکنندگان و طرح شعارهای انحرافی و تعدیل کننده بود که در تمام دوران انقلاب با نوساناتی ادامه داشت. ساواک همواره مسئله نفوذ سیاسی، فکری و مذهبی امام خمینی را در بین سربازان، افسران، درجهداران و سایر نیروهای نظامی و انتظامی، با نگرانی و دقت تمام دنبال میکرد و نیروی قابل اعتنایی صرف جلوگیری از گرایش نظامیان به انقلاب و بهویژه پدیده فرار روزافزون سربازان وظیفه میکرد.
از دیگر اقدامات ساواک جلوگیری از انعکاس وسیع خبر ناآرامیها در مطبوعات و رسانهها بود. ساواک برخی مدیران و دستاندرکاران مطبوعات را احضار میکرد و تذکرات و هشدارهایی به آنها میداد. با این احوال، بهویژه در ماههای پایانی حکومت پهلوی نفوذ و سلطه ساواک بر مطبوعات کاهش یافت. حکومت برای آرام کردن فضای بحرانی کشور در دوره نخستوزیری ازهاری، نصیری رئیس پیشین و منفور ساواک را از سفارت ایران در پاکستان فراخواند و بازداشت کرد؛ تعداد دیگری از سران رژیم نیز دستگیر شدند. البته اقداماتی از این دست هیچگاه از سوی مخالفان جدی گرفته نشد.
نفرت از ساواک
گسترش حرکتهای مردمی در دوران انقلاب، که با سرکوب بیشتر ساواک همراه بود، تنفر عمومی نسبت به این سازمان بیش از پیش نمود یافت. به دنبال آشکار شدن ناتوانی حکومت و ساواک در کنترل اوضاع اجتماعی و سیاسی کشور و افزایش روزافزون تظاهرات مردمی نیز، مردم امکان بیشتری برای ابراز مخالفت و اعلام انزجار از ساواک یافتند. واژه ساواک و ساواکی در صدر عبارات تنفربرانگیز دوران انقلاب قرار گرفت و به تبع آن ساواکیها و افرادی که با این سازمان همکاری داشتند، در معرض انتقاد، نکوهش و گاه حمله و ضرب و جرح، قرار گرفتند. به همین دلیل نیروهای ساواک و کسانی که در پوششهای مختلف با این سازمان همکاری میکردند، در دوره انقلاب، تمهیدات امنیتی و حفاظتی قابلتوجهی برای در امان ماندن از حملات مردم اندیشیدند. در دوران انقلاب افرادی به اتهام وابستگی و یا همکاری با ساواک تحت تعقیب قرار گرفته و مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. مردم خشمگین که سالها شاهد ستمکاری و جنایات ساواک بودند، اینک فرصتی برای انتقامجویی یافته بودند. اوجگیری اعتراضات مردمی و از میان رفتن تدریجی رعب و وحشت پیشین، اینک موجباتی فراهم آورده بود تا مردم، خشم فروخورده سالیان گذشته را با تعقیب اعضا و وابستگان ساواک، بهویژه، از اواسط سال 1357 که انقلابیون در برابر رژیم پهلوی موقعیتی برتر یافتند، نشان دهند. در این دوره بروز احساسات و هیجانات بر ضد ساواک و ساواکیها نمود آشکارتری یافت. در این میان علاوه بر ساواکیها، برخی مراکز، مقرها و محل تجمع ساواک در شهرها مورد حمله انقلابیون قرار گرفت و بعضاً آتش گرفته و تخریب شد. در برخی از شهرها نیروهای ساواک به دست انقلابیون و تظاهرکنندگان به قتل رسیدند. بدین ترتیب در حالی که مردم توسط ساواک و سایر نیروهای حکومتی قتلعام میشدند، تظاهرکنندگان که کینه و خشم عمیقی از ساواک داشتند، در هر فرصت ممکن به نیروهای ساواک حمله میکردند. ساواک تلاش میکرد از این حوادث بهرهبرداری تبلیغاتی کرده و مخالفان حکومت را افراد جانی و اخلالگر معرفی کرده و مظلومنمایی کند. ساواک که جان و مال نیروهایش تهدید میشد، از آنان میخواست بیش از پیش موارد حفاظتی و امنیتی را رعایت کنند و برای کاستن از وحشت و ترس به آنها روحیه میداد.
ساواک برای حراست از مقرهای خود تمهیدات قابلتوجهی اندیشیده بود. با این احوال تنها پس از پیروزی انقلاب اسلامی ساواک سر تسلیم فرود آورد. به رغم تصویب قانون انحلال ساواک در آخرین روزهای عمر حکومت پهلوی، برخی مراکز مهم ساواک در تهران و سایر شهرها، در زمره آخرین سنگرهای دفاع از رژیم رو به زوال پهلوی، در برابر انقلابیون ایستادگی میکردند. گفته میشد بسیاری از اسناد مهم ساواک، طبق دستورالعملهای تعیین شده پیشاپیش معدوم و از میان رفته است.
در ماههای پایانی سال 1356 و اوایل سال 1357 به رغم سیاستهای ساواک، نشریات و روزنامهها به تدریج از حکومت انتقاد میکردند. از اواسط سال 1357 سلطه ساواک بر مطبوعات سیری نزولی یافت و چنانکه از اسناد و گزارشات ساواک برمیآید، نشریاتی چون کیهان و اطلاعات بر دامنه انتقاد و مخالفت با حکومت افزودند.
برخلاف نشریات و روزنامهها، رادیو و تلویزیون ایران تا آخرین روز حکومت پهلوی در سلطه ساواک بود و به رغم برخی انتقادات مستقیم و غیرمستقیمی که در برنامههای رادیو و تلویزیونی از عملکرد سوء حکومت صورت میگرفت و احیاناً گوشههایی از تظاهرات در رادیو و تلویزیون، مجالی برای انعکاس مییافتند، ساواک تا سقوط نهایی حکومت این رسانه را در کنترل داشت. ساواک علاوه بر رادیو و تلویزیون، نشریات و روزنامههای داخلی، اخبار و گزارشات رسانهها و نشریات خارجی درباره تحولات ایران را نیز به دقت پیگیری میکرد. در این میان اخبار و گزارشات رادیوهای مهم جهانی و منطقهای، توسط مأموران ساواک کنترل میشد.
آسیبشناسی و برنامهریزی
ساواک طرحهای بلندمدت و انسجام یافتهای برای برخورد با شرایط بحرانی پیشبینی نکرده بود و با آغاز حرکتهای مردمی در دوران پیروزی انقلاب اسلامی، دچار سردرگمی شد. با این احوال کوشید با ارائه راهحلهایی، موجبات فروکش کردن ناملایمات اجتماعی و سیاسی را فراهم آورده و چارهاندیشیهایی کند. به طور نمونه به دنبال واقعه 19 دی 1356 قم و سپس 29 بهمن 1356 در تبریز، ساواک به این نتیجه رسید که تبعیت مردم از روحانیون و نیز نارضایتی آنان از سوء عملکرد دوایر و دستگاههای دولتی و حکومتی عامل بروز حادثه است. به همین دلیل به شعب خود دستور داد ضمن بررسی مشکلات و نارضایتیهای عمومی حوزه فعالیت خود، دلایل و ریشههای بروز بحران را شناسایی و تجزیه و تحلیل کنند. ساواک به مأموران خود هشدار میداد که از روحانیون مخالف حکومت مراقبت کنند و علت گرایش مردم را به سوی آنان بررسی نمایند. ساواک در جزوهای که با هدف ریشهیابی روند و چگونگی شکلگیری و گسترش بحران سیاسی تهیه کرده بود، به تحولات پس از کودتای 28 مرداد 1332 و نقش این سازمان در سرکوب مخالفان سیاسی حکومت در دهههای 1330 تا 1350، اشاره کرده بود. ساواک در این گزارش تحلیلی اعتراف میکند که ریشه بسیاری از نارضایتیها را در کشور باید در موارد زیر جستجو کرد:
1ـ فقدان عدالت اجتماعی و اقتصادی، 2ـ شکاف عظیم طبقاتی در کشور، 3ـ ناکارآمدی و عدم تحقق برنامههای پر سر و صدای انقلاب سفید، 4ـ بیتوجهی و بیاعتقادی رجال و کارگران حکومتی و دولتی به طرحهای انقلاب سفید و اساساً بیتوجهی و بیاعتقادی به برنامههای اصلاحی حکومت، 5ـ فساد گسترده اداری، 6ـ فساد گسترده اقتصادی و مالی، گسترش دزدی و ارتشا، گسترش تبعیض و بیعدالتی در سطوح مختلف اداری و مدیریتی، بیتوجهی به مردم در دوایر دولتی و حکومتی، 7ـ ناهماهنگی و ناکارآمدی دوایر حکومتی و دولتی، 8ـ مشکلات فزاینده اقتصادی، 9ـ توزیع نامتعارف و تبعیضآمیز ثروت عمومی و افزایش تجملپرستی در میان اقلیت ثروتمند و گسترش فقر عمومی در سطوح میانی و پاییندست جامعه، 10ـ شکست برنامههای نوسازی و توسعه در بخش کشاورزی و عدم توجه حکومت به روستائیان، 11ـ رشد نامتوازن شهرها، 12ـ عدم توجه حکومت به حل مشکلات عدیده جوانان، 13ـ عدم توجه کارگزاران حکومت به خواستهای مردم و بیاعتمادی مردم نسبت به مجموعه حکومت و 14ـ نقش استادان دانشگاهها و نیز معلمین و آموزگاران مدارس در انتقاد از حکومت در ایران و نیز گرایش طبیعی دانشجویان و دانشآموزان و طیف وسیعی از فرهنگیان و دانشآموختگان کشور به ایدئولوژیهای سیاسی و مذهبی مخالف رژیم پهلوی.
ساواک در برخی ارزیابیهای خود، تلاش میکرد تحولات سیاسی دوران انقلاب را به گروههایی چون حزب توده پیوند زند و وانمود سازد که گروههای مسلمان نقش درجه چندمی در انقلاب دارند. در مواردی نیز ساواک، احتمالاً برای یافتن دستاویزی در سرکوب مخالفان، بر نقش محوری گروههای مسلح در دوران انقلاب تأکید میکرد و چنین القا میکرد که گروههای خرابکار و تروریست عامل اصلی بحران سیاسی آن دوره هستند. ساواک برای غلبه بر بحران سیاسی، همگام با برخورد قهرآمیز با مخالفان، موارد زیر را نیز توصیه میکرد: 1ـ با فعالیت حزب رستاخیز، حکومت چنین بنمایاند که خود پرچمدار تشکیل و فعالیت حزب و یا احزاب ملی شده و این حزب یا تشکلهای جدید به مظاهر و ارزشهای فرهنِگی، سیاسی، مذهبی، اعتقادی، اجتماعی و ... به دیده احترام مینگرند، 2ـ حکومت برای فائق آمدن بر مشکلات، گروهی از جامعهشناسان و متفکرین را به خدمت بگیرد، 3ـ با تفکیک گروههای مختلف به مخالف، ناراضی و منتقد حکومت، برای ایجاد تضاد و اختلاف بین این گروهها برنامهریزی کرده و از گروههای ناراضی متمایل به حکومت حمایت کند، 4ـ طرحهایی برای جذب گروههای مختلف سیاسی و اجتماعی به حکومت اجرا کرده و حمایت از رژیم پهلوی را در سطوح مختلف تبلیغ کند، 5ـ رسانههای گروهی (رادیو و تلویزیون) را از وجود افراد فاسد، مغرض و منحرف پاکسازی کند، 6ـ هر چه سریعتر در حل مشکلات دانشگاه و دانشگاهیان بکوشد و بر مجموعه دانشگاه کنترل بیشتری اعمال کند، 7ـ برای رسیدگی به مشکلات و خواستهای کارکنان، کارگران و کارمندان دولت به سرعت چارهاندیشی کند، 7ـ قوانین و مقررات دست و پاگیر اداری بر سر راه رونق تجارت و بازرگانی در عرصه داخلی وخارجی را از میان بردارد، 9ـ برای تهیه مایحتاج عمومی به سرعت دست به کار شود و برای به حداقل رساندن تورم تلاش کند؛ و همچنین برای کاهش قیمت مسکن و ساخت خانههای انبوه و ارزان قیمت سرمایهگذاری کند، 10ـ برای نجات اقتصاد کشاورزی و روستایی تدابیر جدی و عملی اتخاذ کند، 11ـ برای تأمین نیازها و مشکلات مالی و معیشتی نیروهای انتظامی و نظامی چارهاندیشی کند، 12ـ با پدیده فساد، مبارزهای جدی، پیگیر و واقعی شروع کند، 13ـ برای تقویت و حمایت از علما و روحانیون مخالف امام خمینی از هیچ تلاشی فروگذار نکرده و در ایجاد اختلاف میان علما و روحانیون هیچگونه تردیدی به خود راه ندهد، 14ـ در برابر مخالفان حکومت امتیازات بدون ما به ازایی ندهد و تلاش کند بیشترین امتیازات در اختیار ناراضیان و منتقدین متمایل به حکومت قرار گرفته و موضع آنان را در برابر مخالفان آشتیناپذیر حکومت تقویت کند، 15ـ آزادی زندانیان سیاسی با تدبیر و برنامهریزی ویژهای صورت گرفته و از آزادی شتابزده و سریع آنها جلوگیری شود و تلاش شود صرفاً در ازای به دست آوردن امتیازاتی از مخالفان، زندانیان آزاد شوند، 16ـ دولت تلاش کند اعطای هر امتیازی به مخالفان از موضع قدرت صورت گرفته و چنین وانمود نشود که حکومت و دولت به دلیل ضعف و ناچاری تن به درخواست مخالفان داده است.
ساواک در گزارش محرمانهای که در 8 مهر 1357 درباره روند شکلگیری مخالفتهای سیاسی با رژیم پهلوی تهیه کرد، با بررسی نقش گروههای سیاسی، اجتماعی و مذهبی مختلف در تحولات جاری کشور، نهایتاً بر این نکته پای فشرد که امام خمینی از همان آغاز حرکت مردم نقش تعیینکننده در هدایت و رهبری تحولات جاری کشور داشته و تمام تلاشهای ساواک برای پیشگیری از نقش ایشان کمتر با موفقیت قرین شده است. ساواک با اشاره به گروههای سیاسی و اجتماعی مختلفی که در جریان ناآرامیهای دوران انقلاب مشارکت دارند، تصریح میکند که سرنخ تمام تحولات و ناآرامیها در اختیار امام خمینی و روحانیون تحت هدایت ایشان است. ساواک تهران در اواسط سال 1357 با برشمردن روند حوادث کشور اعلام کرد که تقریباً تمام گروهها، احزاب و دستجات سیاسی فعال ناگزیر از امام خمینی و ایدههای انقلابی او پیروی میکنند و هدف نهایی مخالفان به سقوط کشانیدن رژیم پهلوی و برقراری حکومتی اسلامی به رهبری امام خمینی است. در آذر 1357 اداره کل چهارم ساواک توصیه کرد که این سازمان برای کسب حیثیت خود باید به اقدامات زیر متوسل شود:
1ـ جلسات و نشستهای مشترکی با دستگاههای دولتی و حکومتی برگزار کرده و طی مصاحبههای تلویزیونی وظایف قانونی ساواک را برای اذهان عمومی تشریح کند و به مردم بقبولاند که ساواک برخلاف تبلیغات و اخبار موجود، سازمانی سرکوبگر نیست، 2ـ مصاحبه و گفت و گوهایی با ارباب جراید و روزنامهها ترتیب داده و آنان را ترغیب کند تا مطالبی در حمایت و طرفداری از ساواک بنویسند و از تخریب بیشتر این سازمان در نزد افکار عمومی خودداری کنند، 3ـ ساواک طرحهای تبلیغی و رسانهای مؤثری برای معرفی نقش سازنده این سازمان در ایجاد امنیت داخلی اجرا کند و بر نقش این سازمان در ایجاد امنیت و حفظ استقلال کشور تأکید کند، 4ـ از طریق برنامههای تبلیغی رسانهای (رادیو و تلویزیون) و نیز از طریق روزنامهها و مطبوعات، مردم را به ایجاد ارتباط و تماس دوستانه و نزدیک با ساواک تشویق کرده و چنین القا کند که ساواک جز سعادت و نیکبختی مردم آرزوی دیگری ندارد ، 5ـ کمیتهای برای ارزیابی فعالیت و اقدامات ساواک و آسیبشناسی رفتار و عملکرد این سازمان در برابر مردم تشکیل دهد، 6ـ در روشهای بازجویی و اعترافگیری از متهمان و مخالفان سیاسی تجدیدنظر کرده و از بازجویان تحصیلکرده و آموزش دیده استفاده کند، 7ـ در حیطه وظایف و شیوه عمل اداره کل سوم ساواک تجدیدنظر کند، 8ـ ساواکیان بدنام و تبهکار و تمام کسانی که به دلیل انتساب به ساواک و همکاری با آن موجبات بدنامی سازمان را فراهم آوردهاند، اخراج شوند.
اداره کل هشتم ساواک (ضدجاسوسی) نیز در 22 آذر 1357 برای نجات ساواک از بحران گرفتار آمده که در نوک حمله مخالفان قرار داشت، پیشنهاداتی به شرح زیر ارائه داد:
1ـ برای انحراف افکار عمومی از موضوع خلافکاریها و جنایات ساواک، نام این سازمان تغییر یابد، 2ـ طی برنامههای تبلیغاتی و اطلاعرسانی، حیطه وظایف و عمل ساواک بر حسب مقررات و قوانین تصویب شده توضیح و تشریح شود، 3ـ برای اعاده حیثیت ساواک اقدامات مؤثری صورت گرفته و بهویژه جنایات، سرکوبگریها و تمام اقدامات غیرانسانی که توسط مخالفان به ساواک نسبت داده میشود، تکذیب شده و چنین القا شود که نیروهای ساواک انسانهایی شریف، فداکار و وطنپرست بوده و جز تعالی و پیشرفت کشور هدفی دنبال نکردهاند، 4ـ برای شناسایی برخی اقدامات مثبت خود در حفظ امنیت کشور، پارهای از اسناد درباره جاسوسیها و خیانتهای گروههای سیاسی نظیر کمونیستها را افشا کند، 5ـ اسناد و مدارک خود را درباره اقدامات این سازمان بر ضد نفوذ کمونیسم و دستگاه اطلاعاتی شوروی و سایر سرویسهای اطلاعاتی ـ جاسوسی مخالف کشور را منتشر کرده و در معرض قضاوت عمومی قرار دهد، 6ـ برای ادامه همکاری منابع اطلاعاتی و نفوذیها با این سازمان، ساواک تمهیدات امنیتی و اصول شدید مخفیکاری را رعایت کرده و با دادن وعدههای مختلف، این منابع اطلاعاتی را به ضرورت ادامه همکاری با ساواک دلگرم کند، 7ـ آن دسته از منابع اطلاعاتی را که اینک در صدد قطع همکاری برآمده و بر آن شدهاند اسراری از ساواک را افشا کنند، به انحاء گوناگون تحت فشار و تهدید قرار دهد، 8ـ برای استخدام و به کارگیری منابع اطلاعاتی جدید که وفاداری بیشتری به حکومت و آن سازمان دارند، گامهای اساسی بردارد و با جلب اعتماد و اطمینان آنان در افزایش قابلتوجه حقوق و مزایای دریافتی آنان بکوشد و به آنان چنین القا شود که منتقدان رفتار سوء ساواک، مخالفان پیشرفت و توسعه کشورند و مصالح عموم مردم را تشخیص نمیدهند، و 9ـ نهایتاً ساواک برای دفاع از عملکرد این سازمان، از هیچ اقدام تبلیغاتی در سطح روزنامهها و نشریات و نیز رسانههای گروهی (رادیو و تلویزیون) غفلت نورزد.
ساواک گزارشات منظمی به صورت بولتنهای نوبهای محرمانه تهیه و در اختیار مسئولان در دولت و حکومت قرار میداد. این روند تهیه گزارشات محرمانه، تا واپسین روزهای حکومت پهلوی ادامه داشت. این گزارشات بهویژه پس از بازگشت امام خمینی به کشور، اقدامات و تلاشهای دولت بختیار را برای جلوگیری از سقوط قطعی رژیم پهلوی مهم ارزیابی کرده و چنین وانمود میکرد که به زودی در ایران، بحران گسترش خواهد یافت و امام خمینی در فاصله زمانی نه چندان طولانی با چالشهایی جدی روبرو خواهد شد. گزارشات محرمانه ساواک درباره تحولات سیاسی، اجتماعی جاری کشور تا ساعات پایانی حکومت پهلوی هم کماکان ادامه داشت.
چماقداران ساواک
از جمله اقدامات ساواک در برخورد با مخالفان حکومت در دوره انقلاب، استفاده از گروههای سازمان یافته در پوششهای مختلف و به ظاهر طرفدار شاه و رژیم پهلوی بود. اینان به وسایلی چون چوب و چماق، پنجه بوکس و چاقو مجهز بوده و به انقلابیون حمله میکردند. این گروهها که از اواسط سال 1356 ظاهر شدند، در اوایل، عمدتاً برخی از سرشناسترین چهرههای سیاسی، فرهنگی و مذهبی مخالف حکومت را مورد ضرب و شتم قرار داده و با سردادن شعارهایی در حمایت از رژیم پهلوی صحنه را ترک میکردند. طی ماههای نخست فعالیت، تعداد افراد هریک از این دستههای معروف به چماقداران حدود 40 تا 50 نفر بود. به تدریج ساواک بر تعداد این گروهها افزود و تعداد بیشتری با مجهز شدن به انواع سلاحهای سرد، به مقابله با مخالفان و تظاهرکنندگان پرداختند. این گروهها که ماهیتشان برای تظاهرکنندگان شناخته شده بود، تا واپسین روزهای عمر رژیم پهلوی در بسیاری از شهرهای کشور فعال بودند. این گروهها ضمن حمله به تظاهرکنندگان، شعارهایی در حمایت از رژیم پهلوی و شخص شاه سر میدادند و در همان حال از رهبران انقلاب انتقاد کرده و تصاویر آنان را پاره میکردند. گروههای چماقدار توسط واحدهای نظامی، انتظامی و امنیتی حمایت میشدند و به طور توأمان به صف تظاهرکنندگان حمله میکردند. در جریان برخی از سرکوبهای مشهور و خونین ساواک، گروههای چماقدار نقش برجستهای داشتند. گفته میشد گروههای چماقدار در برخی شهرها مرتکب اقداماتی چون قتل، تجاوز و سرقت شده و تعدادی از مخالفان را با چاقو، کارد، زنجیر، پنجه بوکس، چوب و چماق مجروح کرده و تعدادی نیز در این درگیریها کشته شدهاند. در بسیاری از شهرها به مغازهها و منازلی که تصاویر امام خمینی نصب شده بود حمله کرده و آن را غارت میکردند و اتومبیلهای انقلابیون را آتش میزدند. در مواردی، چماقداران راه را بر مردم میبستند و آنها را وادار میکردند که عکسی از شاه را در جلو اتومبیل خود نصب کنند و یا اقدام و حرکتی در حمایت از شخص شاه و رژیم پهلوی انجام دهند. به دنبال خودداری مردم از نصب عکس شاه به شیشه اتومبیلهایشان، چماقداران آنها را مورد ضرب و شتم قرار داده و خساراتی به وسایل نقلیه آنان وارد میساختند. از مهمترین تشکلهای حکومتی که در تجهیز و به راه انداختن چماقداران نقش داشت، حزب رستاخیز بود. حکومت، مأیوسانه میکوشید از طریق این حزب به اصطلاح فراگیر، افرادی را بر ضد مخالفان بسیج کند. بر این اساس گروهها و کمیتههای موسوم به انتقام و اقدام در بسیاری از شهرها فعال شد. در حالیکه حزب رستاخیز تلاش میکرد چنین وانمود سازد که راه افتادن چنین گروههایی در حمایت از شاه و رژیم پهلوی، حرکتی خودجوش و مردمی است، اما مردم میدانستند که اینان نظیر گروههای چماقدار پیشین، توسط ساواک تجهیز، سازماندهی و راهاندازی میشوند. از دیگر گروههای چماقداری که با کمیتههای اقدام و انتقام قرابت بسیاری داشت، گروههای موسوم به نیروی پایداری بود که با همکاری مشترک ساواک و حزب رستاخیز فعالیت میکردند. این گروههای چماقدار، علاوه بر حمله به تظاهرکنندگان و مخالفان، رهبران سازماندهندگان و فعالان شناخته شدهتر را تهدید میکردند؛ گاه آنان را ربوده و به شدت مورد ضرب و شتم قرار میدادند. در مواردی، صدها نفر از اعضای کمیتههای انتقام و نیز چماقداران ساواک در ساعاتی از شبانهروز کنترل برخی محلات را به دست میگرفتند و با مخالفان و تظاهرکنندگان زد و خوردهای خشن و خونینی داشتند. بمبگذاری در منازل و محل کار برخی مخالفان سرشناس حکومت و به راه انداختن آتشسوزی و تخریب اماکن عمومی و نیز منازل، مغازهها و محل کسب و کار مردم از دیگر اقدامات کمیتههای انتقام و سایر چماقداران ساواک بود.
از دیگر اقدامات ساواک، برگزاری گاه و بیگاه تظاهرات و راهپیمایی به نفع شاه و حکومت بود. این گونه نمایشها بهویژه به دنبال واقعه 19 دی 1356 در شهر قم روندی منظم یافت و به تبع گسترش ناآرامیها، تظاهرات و راهپیمایهای گستردهای با همکاری حزب رستاخیز و ساواک به نفع حکومت پهلوی انجام میشد. در اغلب این تظاهرات، شرکتکنندگان اطلاعاتی درباره چند و چون راهپیماییهای تصنعی ساواک نداشتند و چه بسا موجبات تمسخر و مضحکه بیشتر حکومت و ساواک را فراهم میآورد. برگزاری تظاهرات نمایشی و فاقد وجاهت عمومی توسط ساواک در 1357 هم پی گرفته شد. در جریان برگزاری این راهپیماییها ساواک تلاش میکرد از وجود روحانیون سرشناس و طرفدار و حامی حکومت نیز بهره گیرد. برخی از شعارهایی که ساواک توصیه میکرد تظاهرکنندگان طرفدار شاه، سر دهند عبارت بود از:
ـ قانون اساسی ضامن استقلال است
ـ ما خواهان اجرای کامل قانون اساسی هستیم
ـ مجازات سریع فاسدان را خواهانیم
ـ ما از استقلال و تمامیت کشور دفاع خواهیم کرد
ـ ما بر علیه استبداد و ظلم و ستم قیام کردیم
ـ ایرانی از خانهات دفاع کن
ـ ما امنیت و آسایش میخواهیم
ـ ایرانی فریب تبلیغ جهانوطنان را نمیخورد
ـ ما حافظ دین و کشور خود هستیم
ـ ایرانی به ایران بیاندیش
ـ ایرانی خانهات را آباد کن
ـ خوشا بحال بیدار دلانی که روی از فتنه و فساد برمیتابند
ـ صلح و تفاهم شرط اصلی زندگی و بقا است
ـ ایرانی به وحدت ملی بیاندیش
ـ استقلال و تمامیت ایران هدف هر ایرانی پاک سرشتی است
ـ از دولت قانونی شاپور بختیار حمایت مینمائیم
ـ چو ایران نباشد تن من مباد
ـ «لاضرر و لاضرار فیالاسلام»
ـ ویرانگران مال و خانه مردم، مسلمان نیستند
ـ سکوت در برابر دشمنان قانون اساسی خیانت به ایران است.
در دوره نخستوزیری ازهاری (آبان ـ دی 1357) برگزاری تظاهرات و راهپیماییهایی از این دست افزایش یافت؛ با روی کار آمدن دولت بختیار، ساواک برای برگزاری تظاهرات و راهپیمایی در دفاع از رژیم پهلوی و به اصطلاح قانون اساسی مشروطیت افرادی را به خیابانها میکشاند و این نمایشات را تظاهرات ملی قلمداد میکرد. از دیگر اقدامات ساواک در دوره انقلاب، پخش شایعات و اخبار جعلی و بیاساس در کشور بود. در آذر 1357 و همزمان با عاشورا و تاسوعا که مخالفان در تدارک برگزاری تظاهرات گستردهای بودند، ساواک در اعلامیههایی بین مردم شایع کرد که بسیاری از مردم از نحوه برگزاری مراسم عاشورای حسینی در تهران و سایر شهرها ناراضی هستند. ساواک به واحدهای مختلف خود در تهران و حومه دستورداده بود چنین شایع کنند که ناآرامیهای سیاسی و انقلابی به زودی پایان یافته و در زمانی نه چندان طولانی، اوضاع به حال سابق باز خواهد گشت. ساواک همچنین شایع کرده بود که در ناآرامیهای سیاسی جاری کشور، کمونیستها نقش درجه اول دارند.
در آستانه برگزاری مراسم عزاداری روزهای تاسوعا و عاشورا (آذر 1357) ساواک چنین شایع کرد که کمونیستها قصد دارند در جریان برگزاری مراسم، بسیاری از روحانیون و علمای سرشناس و نیز سایر مخالفان سیاسی و مذهبی حکومت را ترور کرده و به قتل برسانند و سپس تقصیر آن را به گردن دولت و حکومت بیاندازند. از دیگر اقدامات ساواک، به راه انداختن گاه و بیگاه اعتصابات کارگری در کارخانجات و کارگاههای تولیدی بود. در جریان این اعتصابات، تلاش میشد وانمود شود که خواسته مخالفان و منتقدین حکومت، مطالبات مالی و مسائلی نظیر افزایش حقوق و دستمزد است. اینگونه شگردها بهویژه در دوران نخستوزیری شریف امامی بیش از پیش به کار گرفته شد. از دیگر اقدامات تحت حمایت ساواک در دوره انقلاب که با هدف مهار حرکت مردم صورت میگرفت، انتقادات و اعتراضات برخی محافل سیاسی و اداری وابسته به حکومت از کاستیها، مشکلات، نارساییها و فساد حاکم بر کشور بود. در این میان سخنرانیهای گاه و بیگاه برخی نمایندگان مجلس دوره 24 شورای ملی در سال 1357 که گاه بسیار تند بود و طی آن حملات شدیدی متوجه دستگاهها و دوایر مختلف دولتی و حکومتی و حتی ساواک میشد، از مهمترین این طرحهای نمایشی بود. از دیگر اقدامات ساواک، بهرهگیری از وجود اراذل و اوباش، چاقوکشان و به اصطلاح افراد لات و گردنکش در برخی درگیریهای خونین با انقلابیون و تظاهرکنندگان مخالف حکومت بود. ساواک از همان سالهای نخست تأسیس و فعالیت با برخی از مهمترین چاقوکشان و گردنکشان طرفدار حکومت در شهرهای مختلف ارتباط داشت. مشهورترین این چهرههای گردنکش، شعبان جعفری معروف به شعبان بیمخ بود. (در 28 مرداد 1385 در امریکا درگذشت).
نخستوزیری شریفامامی
در حالی که در روز 28 مرداد 1357 حکومت با برگزاری مراسم بزرگداشت کودتای 28 مرداد تلاش میکرد وانمود کند رژیم از موقعیت مستحکمی برخوردار است، آتش سوزی سینما رکس آبادان، که به زودی شایع شد ساواک در آن دست دارد، دولت جمشید آموزگار را با بحران جدی مواجه کرد. سپهبد ناصر مقدم رئیس وقت ساواک در ملاقاتی با شاه خاطرنشان کرد که با توجه به مجموعه شرایط، عمر نخستوزیری جمشید آموزگار به سر آمده و او دیگر برای حل مشکلات حکومت توانی ندارد. شاه به توصیه مقدم و برخی محافل سیاسی داخلی و خارجی، جعفر شریفامامی را مأمور تشکیل کابینه کرد. ناصر مقدم پیشاپیش در این باره با افرادی چون آیتالله شریعتمداری نیز مشورت کرده و به این نتیجه رسیده بود که حضور فردی با شعارهای مسالمتجویانهتر، که در عین حال بتواند با محافلی از مخالفان میانهرو حکومت نیز ارتباطاتی داشته باشد و وعدههایی برای نجات حکومت از بحران ارائه دهد، بیش از هر گزینه دیگری برای اشغال پست نخستوزیری مطلوب خواهد بود؛ تعداد قابل توجهی از افراد کابینه جعفر شریف امامی را اعضای ساواک تشکیل میدادند. شریف امامی بسیاری از طرحهای دولت را با همکاری و رایزنی مقدم برنامهریزی میکرد. هیئت دولت شریف امامی برای مهار بحران، نشستهای مشترک متعددی با فرماندهان نظامی داشت که در اغلب این جلسات ناصر مقدم نیز حضور داشت و راهکارهای او درباره چگونگی مواجهه با مشکلات مبتلابه دولت و حکومت، بین اعضای کابینه و فرماندهان نظامی با استقبال روبرو میشد. مقدم تلاش کرد تا بلکه آیتالله شریعتمداری در ملاءعام مخالفت خود را با امام خمینی اعلام کند، اما وی که از قدرت و اعتبار امام در بین مردم اطلاع داشت و از تبعات سوء خواسته ساواک نگران بود، تقاضای مقدم را رد کرد. اما در مذاکرات و گفت و گوهای طولانی و متعدد خود اظهار امیدواری میکرد که به روش دیگری، از روش امام خمینی در مبارزه با رژیم پهلوی انتقاد کند. در بسیاری از موارد، ساواک برای مذاکره با شریعتمداری از رابطی به نام هدایت اسلامینیا بهره میبرد که با سفارت امریکا در تهران و نیز سایر گروههای میانهرو مخالف حکومت نیز روابط نزدیکی داشت. شریعتمداری خواستار پیاده شدن اصول قانون اساسی مشروطیت و قدرتیابی دوباره مجلس شورای ملی به عنوان مهمترین رکن مشروطه بود. وی همچنین هر از گاه به دلیل قتلعامهایی که در تظاهرات صورت میگرفت، دولتهای وقت را سرزنش میکرد. از دیگر اقدامات ساواک در این دوره، آزادی تدریجی دهها نفر از علما و روحانیون بود و به غلط چنین تصور میشد که با آزادی این افراد، از دامنه نارضایتیها در بین علما و روحانیون کاسته خواهد شد.
از دیگر پیشنهادات مقدم به دولت شریف امامی و نیز شخص شاه، طرح حساب شده آزادی شماری از زندانیان سیاسی در مناسبتهای مختلف بود. به پیشنهاد ساواک در روزهای چهارم آبان 1357 و سپس 19 آذر 1357 (مصادف با روزهای تولد شاه و روز بینالمللی حقوق بشر) شمار قابلتوجهی از زندانیان آزاد شدند و حکومت درباره این اقدامات، تبلیغات پر سر و صدایی به راه انداخت. از دیگر اقدامات ساواک در این دوره تلاش برای ارائه چهرهای مدافع و حامی اصول و ارزشهای دینی و مذهبی از دولت شریف امامی بود. شریفامامی تقویم رسمی کشور را از تاریخ مجعول شاهنشاهی به تاریخ هجری شمسی تغییر داد. ساواک تلاش میکرد با تشبث به برخی شعائر و ارزشهای اسلامی و مذهبی، بین علما و روحانیون اختلافافکنی کند و چنین القا کند که اقدامات و موضعگیریهای امام خمینی و روحانیون و علمای پیرو او با اصول و ارزشهای اسلامی و دینی مغایرت دارد و بسیاری از علما و روحانیون، مخالف دیدگاههای سیاسی، اجتماعی و مذهبی ایشان هستند.
از جمله اقدامات دولت شریفامامی که ناصر مقدم رئیس ساواک در آن نقش مهمی داشت، اعلام حکومت نظامی در تهران و 11 شهر دیگر در شامگاه روز 16 شهریور 1357 بود. با این اقدام فاجعه جمعه 17 شهریور 1357 در میدان ژاله (شهدا) تهران رقم خورد و به نقطه عطفی در گسترش مخالفتهای عمومی با حکومت پهلوی تبدیل شد. چند روز قبل و در روز 13 شهریور 1357 ـ عید فطر ـ تظاهرات گستردهای در تهران و سایر شهرها روی داد و ساواک از روند حوادث و تبعات ادامه آن احساس نگرانی میکرد. سپهبد ناصر مقدم پس از تظاهرات روز عید فطر (13 شهریور 1357) به دیدار شاه رفت و با اشاره به ناآرامیهای جاری کشور و ابراز نگرانی از تبعات سوئی که میتوانست برای ارکان حاکمیت به بار آورد، موافقت شاه را برای برقراری حکومت نظامی در تهران و برخی شهرها به دست آورد. به دنبال آن، در شامگاه روز 16 شهریور 1357 جلسه شورای امنیت ملی دولت شریف امامی تشکیل شد و طی مذاکراتی به کارگردانی مقدم، نهایتاً به ضرورت برقراری حکومت نظامی در تهران و 11 شهر دیگر رأی داده شد. مقدم با ذکر اخبار و شایعاتی درباره آغاز موج جدید ناآرامیها در تهران و سایر شهرها، حاضران در جلسه را متقاعد کرد که چارهای جز موافقت با طرح او (که پیش از آن شاه نیز موافقتش را با آن اعلام کرده است) در برقراری حکومت نظامی ندارند. برخی از حاضران در جلسه استدلال کردند که در ساعات محدود باقیمانده تا صبح روز 17 شهریور (زمان آغاز برقراری حکومت نظامی) مردم امکان آگاهی از این تصمیم جدید دولت را نخواهند داشت، اما مقدم با اصرار بر ضرورت برقراری سریع حکومت نظامی تصریح کرد که رسانهها (رادیو و تلویزیون) این تصمیم دولت را به طور مکرر به اطلاع مردم خواهند رساند. اما همچنان که پیشبینی میشد، مردم نتوانستند در جریان تصمیم دولت قرار بگیرند. از صبح روز 17 شهریور 1357 در بسیاری از نقاط تهران و سایر شهرها بسیاری از مردم به خیابانها ریخته و بدون توجه به اخطارهایی که درباره برقراری مقررات حکومت نظامی داده میشد، بر ضد رژیم به تظاهرات پرداختند. میعادگاه اصلی تظاهرکنندگان تهرانی در میدان ژاله قرار داشت که نیروهای انتظامی و ساواک بیمحابا به روی مردم بسیاری که در این میدان و خیابانهای اطراف گرد آمده بودند، آتش گشوده و شمار زیادی مجروح و تعداد کثیری نیز به شهادت رسیدند. در این روز علاوه بر شهادت و جراحت صدها نفر از تظاهرکنندگان توسط ساواک، خسارات مالی و اقتصادی قابل توجهی به منازل، مغازهها و اتومبیلهای مردم وارد شد و آتشسوزیهای عمدی بسیاری در بخشهای مختلف شهر به راه انداخته شد. در دیگر شهرهای کشور نیز ساواک و سایر نیروهای نظامی و امنیتی بر روی تظاهرکنندگانی که حکومت نظامی را نادیده گرفته و به خیابانها ریخته بودند، آتش گشود و تعداد کثیری را شهید و مجروح کردند. بیشترین اتهامات مربوط به فاجعه روز 17 شهریور 1357 متوجه ساواک شد. تبعات کشتار 17 شهریور برای رژیم پهلوی گران تمام شد؛ از آن پس ناآرامیها وارد مرحله جدیدی شد. در آن میان شریفامامی نخستوزیر وقت برای آرام کردن فضای بحرانی کشور، طی نطقی از واقعه میدان ژاله ابراز تأسف کرد و کشتهشدگان و جان باختگان 17 شهریور را مورد تکریم قرار داده و به مردم به دلیل این فاجعه تسلیت گفت. این موضعگیری شریف امامی از سوی ساواک تهران، که در آن نقش محوری داشت، مورد اعتراض واقع شد و پرنیانفر ـ رئیس ساواک تهران ـ طی نامهای خطاب به مقدم، به این موضعگیری نخستوزیر انتقاد کرده و اضافه کرد که اگر سخن شریفامامی در ادای احترام به کشتهشدگان و شهدای 17 شهریور مورد تأیید مجموعه حکومت بوده باشد، پس در این میان نیروهای امنیتی و انتظامی که به دستور حکومت در آن روز مرتکب این کشتار شدند، در چه جایگاهی قرار خواهند گرفت. پرنیانفر هشدار داد که سخنان نخستوزیر اثرات و تبعات سوئی در تضعیف روحیه نیروهای ساواک و دیگر نیروهای نظامی و انتظامی بر جای خواهد گذاشت.
در همان زمان شایع شد که علاوه بر ساواک و نیروهای نظامی، واحدهایی از سربازان اسرائیلی نیز در جریان کشتار 17 شهریور 1357 دست داشتهاند. روز پس از کشتار 17 شهریور، شورای امنیت ملی دولت شریفامامی با حضور مقدم، بار دیگر تشکیل جلسه داد و درباره واقعه به بحث پرداخت. با این احوال، به دلیل گسترش دامنه بحران در نقاط مختلف کشور، به طور ضمنی ضرورت ادامه سیاست سرکوب مورد توجه حاضران در جلسه قرار گرفت و در تعداد دیگری از شهرهای کشور نیز مقررات حکومت نظامی برقرار شد. پس از واقعه 17 شهریور، کارتر ـ رئیسجمهور امریکا ـ در تماسی، به شاه اطمینان داد که از روش قهرآمیز و قاطع او در برخورد با مخالفان حمایت میکند.
به دنبال کشتار 17 شهریور، مخالفان رژیم با صدور اعلامیه، بیانیه و ارائه سخنرانی مراتب انزجار خود را از حکومت پهلوی اعلام کردند. در این میان آیتالله شریعتمداری نیز طی اعلامیهای که مردم را به آرامش دعوت میکرد، نیروهای حکومتی را به دلیل کشتار 17 شهریور نکوهش کرد. گفته میشود اعلامیه آیتالله شریعتمداری توسط ساواک بهرهبرداری شده و متن آن در شمارگان بسیار پخش شد. پس از واقعه 17 شهریور، مقدم در یکی از جلسات شورای امنیت ملی دولت شریف امامی از وضعیت وخیم و ناکارآمد دستگاههای تبلیغاتی و رسانهای حکومت انتقاد کرده و بر این نکته تأکید کرد که رادیو و تلویزیون از برآوردن خواستها و نیازهای تبلیغاتی حکومت و نقشی که ضرورتاً این دستگاه باید در برابر مخالفان اتخاذ کند، عاجز و ناتوان است. مقدم همچنین از وزارت اطلاعات و جهانگردی دولت شریف امامی هم انتقاد کرد که در کنترل و هدایت نشریات و روزنامهها ناتوان بوده و اجازه میدهد روزنامهها چنانکه دلخواه مخالفان حکومت است به انعکاس اخبار، حوادث و رخدادهای جاری کشور مبادرت کنند و حکومت را با مشکلات مضاعفی روبرو سازند.
بدین ترتیب به نظر میرسید به رغم جایگزینی مقدم در ریاست ساواک، تحولات محسوسی در روش برخورد ساواک با مردم به وجود نیامده و این سازمان کماکان به دلیل سوء رفتارش پذیرای بیشترین انتقادات و اعتراضات بود. با این احوال، دولت شریف امامی وعدههایی مبنی بر ایجاد تحول در ساختار تشکیلاتی و حذف نیروهای سرکوبگر و بدنام این سازمان داد. به دنبال آن، به تدریج در محافل سیاسی و اجتماعی شایع شد که به زودی تعدادی از نیروهای بدنام ساواک از این سازمان اخراج خواهند شد. به دنبال آن، ناصر مقدم فهرستی از چند ده نفر از افراد بدنامتر این سازمان را برای اخراج از ساواک در اختیار شاه و دولت قرار داد. مشهورترین این افراد پرویز ثابتی مدیرکل بدنام و بیرحم اداره کل سوم (امنیت داخلی) بود؛ پرویز ثابتی نهایتاً در آبان 1357 از کشور گریخت. با این احوال دامنه تغییر و تحول در ساواک در آن دوره چندان قابل اعتنا نبود و سرعت تحولات سیاسی و اجتماعی بسیار پرشتابتر از آن بود که دولت و نیز ریاست ساواک، امکان، فرصت و نیز مجال جدی برای ایجاد تغییر و تحولات ساختاری در این سازمان بیابند. طرح مسائلی چون لزوم تصفیه ساواک از عناصر بدنام و ناباب و سرکوبگر و ایجاد تحولاتی در ساختار و تشکیلات آن، بیش از پیش موجبات تضعیف روحیه نیروهای این سازمان را فراهم آورد و همزمان با آن، تهدیدات و خطرات بالفعلی که همه روزه از سوی مخالفان، متوجه نیروهای ساواک میشد، مشکلات روحی و روانی این نیروها را مضاعف میساخت.
به تدریج آشکار شد که اقدامات دولت شریف امامی که تلفیقی از طرحهای به اصطلاح مسالمتآمیز و آشتیجویانه و نیز سرکوب بود، علاوه بر اینکه نتیجه مطلوبی برای رژیم به بار نیاورد، بر دامنه بحران نیز افزود. دولت شریف امامی کارنامه نومیدکنندهای برای حکومت داشت و چارهای جز تغییر آن با کابینهای دیگر به ذهن تصمیمگیران حکومت و بهویژه ناصر مقدم خطور نمیکرد. در چنین شرایطی با زمینهسازیهای پیشین ساواک، شاه متقاعد شد که جز برکناری شریف امامی از نخستوزیری و روی کار آمدن فردی نظامی، که سرکوب بیشتر مخالفان را پیگیرد، چاره دیگری نیست. ساواک از روز 13 آبان 1357 بر جنایات خود در تهران و سایر شهرها افزود و با ایجاد درگیریهای خونین با تظاهرکنندگان و آتش زدنها و تخریبهای عمدی در سطح وسیعی از شهر تهران، بیش از پیش موجبات نگرانی شاه را از عواقب سوء ادامه نخستوزیری جعفر شریفامامی فراهم آورد. نهایتاً نیز مقدم در ملاقاتی با شاه موجبات انتصاب ارتشبد غلامرضا ازهاری را به نخستوزیری فراهم آورد.
نخستوزیری ازهاری
به دنبال ملاقاتهای مقدم با شاه، رئیس ساواک به شریف امامی هشدار میداد که چارهای جز کنارهگیری ندارد و نهایتاً هم چنانکه خواست ساواک بود، شریفامامی به دیدار شاه رفت و از نخستوزیری استعفا داد تا ارتشبد غلامرضا ازهاری در نیمه آبان 1357 و در شرایط اوجگیری حرکتهای مردمی، زمام امور را در دست گیرد. به دنبال انتصاب ازهاری به نخستوزیری، ساواک طی بخشنامهای خطاب به شعب و واحدهای مختلف خود با اشاره به بحران کشور، به نیروهایش دستور داد در سرکوب مخالفان و حمایت از دولت جدید از هیچ اقدامی فروگذار نکنند. با انتصاب ازهاری، اعتراضات گسترش یافت و به تبع آن ساواک بیش از پیش به خشونت روی آورد. از مهمترین وقایع نخستین روز نخستوزیری ازهاری، اقدام شاه در ارسال پیام معروف «من صدای انقلاب شما را شنیدم» بود که گفته میشد ساواک در وادار ساختن شاه به صدور این پیام نقش داشته است. ساواک به سرعت متن پیام شاه را تکثیر کرده و برای بسیاری از علما و روحانیون در سراسر کشور ارسال کرد.
با این وجود، واکنش سریع امام خمینی و فریب و خدعه خواندن این توبهنامه، موجب شد تا افکار عمومی نسبت به آن بیتوجهی نشان داده و کماکان به مخالفتهای خود بر ضد حکومت ادامه دهند. از جمله طرحهای دولت ازهاری که ساواک نیز در آن نقش محوری داشت، لزوم برقراری حکومت نظامی در بسیاری از شهرها بود. در جلسهای که در روز 16 آذر 1357 و با حضور هیئت وزیران تشکیل شد، ناصر مقدم نیز کارگردان جلسه بود. از دیگر اقدامات دولت ازهاری برای آرام کردن فضای بحرانی کشور، دستگیری تعدادی از رجال و کارگزاران درجه اول حکومت در دومین روز نخستوزیری بود. این اقدام به دنبال رایزنیها و مشورتهای شاه با مقدم صورت گرفت. مقدم معتقد بود با دستگیری این رجال و معرفی آنان به عنوان عاملین و مسببین اصلی بروز انحراف، حکومت گام جدی برای مهار بحران برخواهد داشت و با محاکمه و مجازات این گروه، رژیم از خطر سقوط حتمی نجات خواهد یافت. به دنبال این تصمیم و به دستور مقدم، در 16 آبان 1357 امیرعباس هویدا نخستوزیر و وزیر دربار پیشین، ارتشبد نعمتالله نصیری و دوازده نفر دیگر از کارگزاران و وزیران کابینههای سابق دستگیر و زندانی شدند. تقریباً تمامی این افراد به همراه گروه دیگری که بعداً دستگیر شدند، تا هنگام پیروزی انقلاب اسلامی در زندان بودند و پس از آن بسیاری از آنان محاکمه شده و مجازاتهای مختلفی برای آنان تعیین شد. با این حال دستگیری رجال درجه اولی چون هویدا و نصیری، که به هدف آرام کردن فضای کشور صورت گرفت، پیامد مثبت قابل اعتنایی برای رژیم نداشت و همزمان با گسترش سرکوب، مخالفان ساواک متشکلتر و انسجامیافتهتر از قبل، به سوی هدف نهایی که سقوط رژیم بود، پیش رفتند.
در دوره نخستوزیری ازهاری، جلسات مشورتی متعددی با حضور هیئتوزیران و فرماندهان نظامی و انتظامی تشکیل شد که ضمن بررسی اوضاع و احوال کشور، درباره لزوم انجام برخی اقدامات برای آرام کردن فضای بحرانی، راهکارهایی ارائه میشد. در هدایت و مدیریت این جلسات نیز، مقدم نقش مهمی داشت. دولت ازهاری و مجموعه تصمیمگیرندگان آن، به زودی در برابر ناآرامیها دچار ناتوانی شدند. متن مذاکرات هیئت وزیران دولت ازهاری نشان میدهد که راهحلی برای مهار بحران، پیش روی آنان وجود نداشت. از جمله طرحهای دولت ازهاری تشکیل کمیته بحران متشکل از برخی وزیران کابینه، فرماندهان نظامی و ناصر مقدم بود که نتیجهای درخور در پی نداشت. به دلیل انتقادات گستردهای که از مدتها قبل درباره عملکرد ساواک مطرح بود و اقدامات شریف امامی که ارکان آن را متزلزل کرده بود، تا حد زیادی از کارآمدی این سازمان کاسته شد. بدین ترتیب ساواک به رغم آنکه هنوز وفادارترین نیروی حکومت به شمار میرفت، دیگر آن قدرت و جبروت گذشته را از دست داده بود.
از اقدامات ساواک در این دوره برای آرام کردن فضای کشور، اجرای طرح اطعام در محلات پرجمعیت و فقیرنشین تهران بود. ساواک با کمک برخی وعاظ و روحانیون موافق حکومت تلاش میکرد از اجرای این گونه طرحها به نفع حکومت بهرهبرداری سیاسی و تبلیغاتی کند. مقدم طی نامهای که در 8 آذر 1357 خطاب به ازهاری نوشت با اشاره به شواهد و قراین اعلام کرد که در روزهای محرم و صفر، مخالفتهای سیاسی، اجتماعی در کشور گسترش خواهد یافت. وی در این باره پیشنهاد کرد برای مقابله با مخالفان تمهیدات زیر به کار گرفته شود:
1ـ دستگاههای تبلیغاتی حکومت (رادیو و تلویزیون) به شدت تحت کنترل و مراقبت قرار گرفته و از نفوذ هرگونه عنصر و عامل ضدحکومتی در بخشهای مختلف آن جلوگیری شود، 2ـ مراسم سینهزنی و نوحهخوانی در شهرهای مختلف کشور توسط دولت و حکومت برگزار شده و از اینگونه مراسم هدایت شده بهرهبرداری شود، 3ـ از نقاط حساس و حیاتی تهران و سایر شهرها مراقبت شود، 4ـ از تأسیسات آب و برق حراست شود و از قطع احتمالی آب و برق در سطح شهرها، که میتواند موجبات نارضایتی بیش از پیش مردم را فراهم آورد، جلوگیری گردد، 5ـ از تأسیسات نفتی مراقبت شود و از بروز ناامنی، بینظمی و کمکاری و احیاناً اعتصابات کارگری در آن نواحی، جلوگیری شود،6ـ از حرکت دستههای عزادار در خیابانها که میتواند موجبات تجمع گسترده مردم و بروز ناآرامیها را فراهم آورد، جلوگیری شود، 7ـ از برگزاری مراسم عزاداری در مساجد، تکایا و مکانهای بسیار بزرگ که میتواند جمعیت زیادی در خود جای دهد، جلوگیری شود، 8ـ جمعیتهای عزادار پس از پایان مراسم از مساجد و تکایا متفرق شوند، 9ـ از سخنرانی و وعظ علما، روحانیون و وعاظ ممنوعالمنبر، جلوگیری شود، 10ـ تمام کسانی که در مجالس عزاداری، سخنان و رفتار تحریکآمیز سیاسی انجام میدهند، سریعاً دستگیر شوند، 11ـ نیروهای امنیتی در اکیپها و گروههای چندین نفره برای کنترل آسانتر اوضاع، حضور دایم داشته باشند، 12ـ از اجتماعات و گردهماییهای خیابانی جلوگیری شده و مقررات حکومت نظامی (در مناطق اعلام شده)، دقیقاً اجرا شود، 13ـ اعلامیههای هشدار دهنده در شهرهای مختلف از سوی مراجع حکومتی و انتظامی صادر شود، 14ـ برنامههای تبلیغاتی، هشدارآمیز و اثرگذار از طریق رادیو و تلویزیون پخش شود، 15ـ از توقف و پارک کردن اتومبیلها در خیابانها در روزهای برگزاری مراسم سوگواری ممانعت شود، 16ـ از آمد و شد دوچرخه، موتورسیکلت، وانتبار و اتومبیلهای بارکش در روزهای برگزاری مراسم عزاداری جلوگیری شود، 17ـ مواد غذایی و سوختی مردم کشور، تأمین شود. 18ـ از احتمال حملات مسلحانه و چریکی گروههای مخالف حکومت در شهرهای مختلف کشور، مراقبت شود. 19ـ محرکین سیاسی مخالف حکومت در مراکز تجمع و حضور مردم سریعاً دستگیر شوند و از متولیان، بانیان و مسئولان مساجد و تکایا و دیگر محلهای برگزاری سوگواری و نیز وعاظ و سخنرانان برای اجتناب از مخالفت با حکومت. تعهد اخذ شود.
ساواک همچنین هر از گاه درباره راههای جلوگیری از گسترش بحران در مناطق سنینشین و نیز در میان اقلیتهای قومی و نظایر آن هشدارهایی به مقامات دولتی و حکومتی میداد. ساواک در هشدار و گزارشاتی از این دست، به دلایل و عواملی اشاره میکرد که موجبات گسترش نارضایتیهای عمومی در مناطق دارای اقلیت قومی و مذهبی را فراهم آورده و سپس درباره راههای به حداقل رسانیدن مخالفتها راهکارهایی ارائه میداد.
میانهروها
از جمله طرحها و اقدامات ساواک (بهویژه پس از انتصاب مقدم به ریاست آن) کنترل ناآرامیها با تشبث به میانهروهای منتقد حکومت بود. ساواک تلاش میکرد چنین بنمایاند که مخالفان آشتیناپذیر و جریان برانداز رژیم، اقلیتی غیرقابل اعتنا هستند و در این میان کسانی که صرفاً منتقد حکومت بوده و خواهان انجام برخی اصلاحات در بدنه حاکمیت هستند و از قانون اساسی مشروطیت حمایت میکنند، در اکثریت قرار دارند. ساواک امیدوار بود این گروهها با ایجاد اختلاف در صفوف مخالفان، موجبات نجات رژیم را از سقوط فراهم آورند. در بین علما و روحانیون و جناح مذهبی، ساواک به یاری افرادی چون آیتالله شریعتمداری امید فراوانی بسته بود و در مقاطع مختلف هم برای پیشبرد اهداف و مقاصد خود و حکومت از وی بهره میبرد. طرفداران حزب توده، سایر گروههای چپ، گروههای چریکی و کسانی که طرفدار مبارزه چریکی و مسلحانه با رژیم بودند، امام خمینی و تمام کسانی که از دیدگاههای ایشان پیروی میکردند، در صدر مخالفان آشتیناپذیر حکومت جای داشتند. ساواک امیدوار بود افراد و محافل وابسته به جبهه ملی و نیز نهضت آزادی ایران را برای مهار ناآرامیها و جلوگیری از سقوط رژیم به خدمت گیرد. ساواک بر این باور بود که این احزاب و گروهها در مقایسه با دیگر مخالفان رژیم برای گفت و گو و مذاکراتی که میتوانست به راهحل امیدوارکنندهای بیانجامد، آمادگی بیشتری دارند؛ بر همین اساس همواره بر ضرورت گفت و گو و رفتار مسالمتآمیز با مخالفان میانهرو حکومت تأکید میکرد.
البته در میان اعضا و طرفداران گروههایی نظیر نهضت آزادی نیز افراد و شخصیتهای سازشناپذیری حضور داشتند. ساواک دلایل بسیاری داشت که نشان میداد برخی از مهمترین چهرههای جبهه ملی حاضر به گفت و گو و مذاکره با حکومت هستند. ساواک البته از کمک همتایان امریکایی خود (سیا و نیز سفارت امریکا در تهران) نیز بهرهمند بود که با بسیاری از چهرههای مشهور جبهه ملی در تماس بودند. برخی از این افراد در گفت و گو با امریکاییها، دیدگاههای خود را درباره تحولات جاری ابراز میکردند. اسناد سفارت امریکا در تهران، از روابط برخی اعضا و چهرههای شناخته شده جبهه ملی و نیز برخی هواداران و اعضای نهضت آزادی ایران با سفارت امریکا و مقامات آن کشور در تهران حکایت دارد که تقریباً در تمام دوران انقلاب ادامه داشت. سفارت امریکا و نیز مأموران سیا در تهران در دوران ناآرامیهای انقلاب تلاش داشتند به برخی اعضای نهضت آزادی ایران نزدیک شوند و امیدوار بودند از طریق این گروه، در جریان تحولات قرار گرفته و موقعیتهایی برای آینده حضور خود در ایران دست و پا کنند.
تماسهای سفارت امریکا در تهران با دو گروه (جبهه ملی و نهضت آزادی ایران) تا واپسین روزهای عمر رژیم پهلوی ادامه یافت. با آشکار شدن سقوط نهایی رژیم، دیگر مذاکرات و گفت و گوها بیشتر درباره وضعیت سیاسی آینده ایران پس از روی کار آمدن رژیم انقلابی جدید متمرکز شده بود. به دنبال خروج شاه از کشور، امام خمینی برای بازگشت به ایران اعلام آمادگی کردند و ملاقاتها و تماسهای مقدم با افراد جبهه ملی و نهضت آزادی ایران و سایر میانهروها افزایش یافت. در این میان سفارت امریکا در تهران در جریان بسیاری از این ملاقاتها و تصمیمات اتخاذ شده قرار داشت. در نیمه شهریور 1357، هنوز خواستهای اصلاحطلبانه جبهه ملی مسائلی نظیر لزوم انحلال فوری ساواک بود که در چارچوب حفظ نظام سیاسی موجود مطرح میشد. سفارت امریکا در تهران نیز در گزارشات خود طی آذر 1357، موضوع انحلال ساواک را از مهمترین خواستهای جبهه ملی برمیشمرد. جبهه ملی بهویژه در دوره انقلاب تلاش میکرد بین رفتار سیاسی خود با حکومت و رفتار امام خمینی اندکی فاصله وجود داشته باشد. این گروه چندان رغبتی به پذیرفتن رهبری فکری ـ سیاسی بلامنازع امام خمینی نداشت. در شهریور 1357 هم هنوز افرادی از جبهه ملی در گفت و گو با امریکاییان در داخل و خارج کشور، درباره موضعگیری خود در برابر شاه و مشکلاتی که ساواک برای آنان ایجاد میکرد پرس و جو و تعیین تکلیف میکردند و موضع مشخصی درباره تحولات جاری کشور در پیش نگرفته و عمدتاً انفعالی رفتار میکردند. برخی اعضای سرشناس جبهه ملی، در واپسین ماههای عمر رژیم، در گفت و گو با برخی گروههای میانهرو و مرتبط با شاه و حکومت، نگرانی خود را از وضعیت بحرانی کشور ابراز داشته و از شاه تقاضا میکردند اجازه دهد گروههای میانهرو به اصطلاح اصلاحطلب، راهی برای مهار بحران بیابند. برخی از رهبران و اعضای برجسته جبهه ملی نیز تا واپسین روزهای عمر رژیم پهلوی به تماس با مقدم ادامه دادند. بر همین اساس، مقدم با متقاعد کردن شاه، بارها با رهبرانی از جبهه ملی تماس گرفت و خواستار مشارکت آنان در پروژه جلوگیری از سقوط نهایی رژیم شد. برخی افراد وابسته به جبهه ملی با وساطت مقدم با شاه نیز گفت و گو کردند. در این میان مقدم برای ایجاد اختلاف بین جبهه ملی و گروههای میانهرو با امام خمینی تلاش میکرد. البته تلاش مقدم برای تماس و مذاکره با روحانیون مخالف و سازشناپذیری چون (آیتالله دکتر بهشتی)، حتی با وساطت افرادی از رهبران نهضت آزادی نیز به نتیجه نرسید و علما و روحانیون مخالف حکومت حاضر به ملاقات و گفت و گو با مقدم نشدند.
در مقایسه با جبهه ملی، نهضت آزادی موضع انقلابیتری داشت و طی دهههای 1340 و 1350 هم بیش از گروه نخست در مقابل رژیم پهلوی ایستادگی کرده و طعم سرکوب ساواک را چشیده بود. در همان حال، بیش از جبهه ملی در حمایت از مواضع انقلابی امام خمینی ثابت قدم بود. با این احوال برخی از اعضای بلندپایه نهضت آزادی ایران نیز در دوره ناآرامیهای انقلاب با مقدم و افراد و محافل دیگری در دولت و حکومت تماسهایی داشتند و با سفارت امریکا در تهران نیز مشکلات و خواستهای خود را در میان مینهادند.
پس از آن که آشکار شد ارتشبد ازهاری نیز از مهار بحران ناتوان است و از رجال و کارگزاران وابسته به حکومت فرد دیگری یارای پذیرفتن نخستوزیری نیست، طرح مذاکره با رجالی از جبهه ملی و یا نهضت آزادی ایران و نیز سایر افراد، مورد توجه شاه قرار گرفت. پس از کسب موافقت شاه، مقدم در زندان ملاقاتی با مهندس مهدی بازرگان کرد و به او وعده داد که از آن پس شاه به نظام مشروطه پایبند خواهد بود. با این احوال بازرگان او را نومید ساخت و گفت که دیگر برای عملی شدن آرزوی شاه دیر شده است و او نمیتواند در این راستا گامی بردارد. از دیگر کسانی که مقدم با او ملاقات کرد، دکتر کریم سنجابی از رهبران جبهه ملی (رهبر حزب ایران) بود که او دعوت مقدم را برای ملاقات با شاه پذیرفت و در گفت و گو با شاه، وعدة مساعدی برای پذیرش نخستوزیری داد، اما شروط او نیز، نظیر خروج شاه از کشور، مورد تأیید شاه قرار نگرفت. پس از آن جبهه ملی در رابطه با این ملاقات اعلامیهای صادر کرد و در صدد برآمد ارتباط جبهه ملی با شاه و رژیم پهلوی را تکذیب کرده و بر ارتباط خود با امام خمینی تأکید ورزد. ارتباطات مقدم، در روزهای پایانی نخستوزیری ازهاری افزایش یافت. اعضای برجسته و رهبران جبهه ملی و نهضت آزادی ایران و سایر افراد و گروههای همسو تردید داشتند که نهایتاً کفه ترازوی تحولات سیاسی به سود رژیم پهلوی خواهد بود و یا انقلابیون. حداقل برای برخی از مهمترین اعضای این احزاب و گروهها تصمیمگیری دشوار مینمود. چه، از یک سو برخی از آنان علاقهمند بودند با در اختیار گرفتن نخستوزیری و سایر پستهای مهم، شاه را در مجموعه حاکمیت تا سر حد پادشاهی تشریفاتی در نظام مشروطه تنزل مقام بخشند، و از سوی دیگر تردید داشتند که با پذیرش این سمتها در آن شرایط بحرانی، بتوانند کنترل اوضاع را به دست گرفته و نظام دلخواه را در عرصه کشور مستقر سازند؛ بهویژه اینکه شواهد نشان از سقوط قریبالوقوع حکومت پهلوی میداد. از دیگر کسانی که پس از ملاقات سنجابی، به دیدار شاه رفت و درباره پذیرفتن مقام نخستوزیری با او مذاکراتی انجام داد، دکتر غلامحسین صدیقی بود که به همت مقدم پنج بار با شاه به گفت و گو نشست. منابع موجود نشان میدهد که صدیقی بیش از سنجابی برای پذیرش نخستوزیری اشتیاق نشان داد و در همان حال ضرورت انحلال ساواک را به شاه گوشزد کرد. اما برخی شروط دیگر او از جمله به حداقل رسیدن نقش شاه در حاکمیت که شاه نپذیرفت، به استنکاف او از پذیرش این پست انجامید؛ ضمن اینکه اعضای جبهه ملی نیز در برابر او موضع مخالفی اتخاذ کرده و به او هشدار دادند از پذیرش پست نخستوزیری شاه که میتواند پیشینه سیاسی او را تحتالشعاع قرار دهد، پرهیز کند. در حالی که هنوز طرح نخستوزیری صدیقی منتفی نشده بود، مقدم طی بخشنامهای از نیروهای تحت امرش خواست تا برای جلوگیری از هرگونه پیشامد غیرمنتظره برای صدیقی و خانواده و بستگان او، تدابیر امنیتی و پلیسی لازم اندیشیده شود. اما مذاکرات مقدم با شاپور بختیار، از رهبران جبهه ملی، برای پذیرش پست نخستوزیری با موفقیت قرین شد. ملاقاتها و مذاکرات برخی رهبران و اعضای برجسته نهضت آزادی ایران و جبهه ملی با مقدم و سایر مراجع حکومتی و نظامی، در دوران نخستوزیری شاپور بختیار نیز ادامه یافت. پس از آن که امام خمینی اعلام کردند به زودی راهی ایران خواهند شد، این مذاکرات و گفت و گوها، که احتمالاً با سفارت امریکا در تهران نیز در میان نهاده میشد، بیش از پیش ادامه یافت. در این میان، درباره چگونگی برقراری تمهیدات لازم برای بازگشت امام خمینی به کشور و موضعگیری دولت بختیار در مقابل ایشان، گفت و گوهایی به عمل میآمد. شواهد موجود نشان میدهد که افراد و گروههای شرکت کننده در این گفت و گوها امیدوار بودند با بازگشت امام خمینی به کشور، از گسترش بیشتر بحران جلوگیری شود. برخی از اسناد سفارت امریکا نشان میدهد که گروههای مذاکره کننده و از جمله مقدم، امیدوار بودند امام خمینی چند روز پس از مراسم استقبال ویژهای، تهران را به قصد قم ترک کند و به تبع آن بختیار با تغییر چند وزیر و گماردن چهرههای میانهرویی از انقلابیون به اصطلاح دولت وحدت ملی تشکیل دهد؛ اگر این طرح موفقیتی کسب نکرد، تلاش شود، نظام جدید انقلابی از کنترل گروهها و احزاب انقلابی میانهرو خارج نشود.
از جمله مهمترین کسانی که مقدم برای به خدمت گرفتنش در رأس کابینه ملاقاتهای متعددی با او داشت، علی امینی بود که از اوایل دهة 1340 در حاکمیت سمتی نداشت و به دلیل سوءظن شاه به او، ساواک رفتار و ملاقاتهای او را کنترل میکرد. اما امینی پس از آن که تصریح کرد برای کنترل بحران بسیار دیر شده، اضافه کرد که هرگاه شاه کنترل ارتش و ساواک را برعهده او گذارد، حاضر به پذیرش نخستوزیری خواهد شد. این پیشنهاد از سوی شاه رد شد، با این وجود پس از آن که ازهاری هم از عهده مشکلات برنیامد، بار دیگر مقدم از سوی شاه مأمور مذاکره با علی امینی شد تا بلکه او را به پذیرفتن پست نخستوزیری متقاعد کند. اما علی امینی علاوه بر دو شرط پیشین، لزوم خروج سریع شاه از کشور و نیز تشکیل شورای سلطنت را پیش شرط خود برای پذیرش نخستوزیری اعلام کرد. اما شاه این شروط امینی را برای بار دوم رد کرد. اما امینی بارها به دیدار شاه رفت و با مقدم نیز مذاکرات و رایزنیهای سیاسی متعددی انجام داد. بر پایه مشورت با امینی بود که موضوع مذاکره و تماس با افرادی از جبهه ملی و نهضت آزادی ایران برای قبول پست نخستوزیری مورد توجه شاه قرار گرفت و به دنبال آن مقدم به عنوان رابط اصلی این ملاقاتها، گفت و گو و مذاکرات چند جانبه مکرر و مفصلی با رهبران جبهه ملی و نهضت آزادی ایران و نیز سفارت امریکا در تهران انجام داد. در این میان مذاکرات و گفت و گوهای مقدم با امینی برای قبول پست نخستوزیری تا مدتها ادامه داشت. از دیگر کسانی که از دوران زمامداری شریف امامی بیمیل به قبول پست نخستوزیری نبود، دکتر مظفر بقایی کرمانی بود که حزب زحمتکشان او در تمام دوره انقلاب در پوشش حمایت از قانون اساسی و نظام مشروطه حکومت، از رژیم حمایت کرده و خواستار جلوگیری از سقوط نهایی نظام شاهنشاهی بود. ساواک هم به طور ضمنی از اینگونه موضعگیریهای بقایی، که به ظاهر انتقاداتی هم متوجه حکومت و حتی شاخص شاه میکرد، حمایت مینمود.
در آستانه نخستوزیری ازهاری و پس از آن، مدت کوتاهی نیز موضوع نخستوزیری ارتشبد غلامعلی اویسی مطرح شد و این موضوع در شورایی متشکل از فرماندهان نظامی و مقدم و برخی افراد دیگر مورد بررسی قرار گرفت که خیلی زود به دست فراموشی سپرده شد.
مقدم مذاکرات و ملاقاتهای مکرری با اجزای سفارت امریکا و نیز مأموران سیا در تهران داشت و درباره مسائل و مشکلات مختلف سیاسی و اجتماعی مبتلابه رژیم پهلوی با آنان به گفت و گو مینشست، تا بلکه با بهرهگیری از اطلاعات و تجارب امریکاییان، برای مهار بحران راهحلی بیابد. بسیاری از اقدامات ساواک و نیز مجموعه حکومت در دوران انقلاب با مشاورت و یا حداقل اطلاع قبلی سفارت امریکا و نیز مأموران سیا در ایران صورت میگرفت. موضوع جابجایی دولتها و نیز موضعگیریها و برخوردهای حکومت در مقابل مخالفان و سیاستهایی که در مقاطع مختلف در قبال بحران اتخاذ میشد، معمولاً توسط ساواک و سایر مراجع، با محافل امریکایی در تهران در میان نهاده میشد. با گسترش مخالفتها و بحرانی شدن موقعیت رژیم، در گفت و گوهای مقدم با سفارت امریکا، درباره آینده حضور امریکا در ایران و خطرات احتمالی که منافع این کشور را در ایران تهدید میکرد، گفت و گوهای مفصلی صورت میگرفت. در برخی از این گفت و گوها، مقدم امریکاییان را نسبت به عواقب سویی که پس از سقوط احتمالی شاه در انتظار منافع آنها در ایران است، هشدار میداد و از آنان میخواست در حمایت از رژیم پهلوی تردیدی به خود راه ندهند. طی ماههای پایانی عمر رژیم پهلوی، برخی مدیران ارشد سیا برای رایزنی و نیز آگاهی از اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران وارد تهران شده و مذاکرات مفصلی با مقدم انجام دادند. این روند در دوره نخستوزیری شاپور بختیار بیش از پیش ادامه یافت و طرفین درباره راههای مهار بحران و جلوگیری از پیروزی نهایی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی اظهارنظرهایی داشتند. با این احوال و برخلاف انتظاری که حکومت و ساواک از سیا و امریکاییها داشتند، سیا تا واپسین دوران عمر رژیم پهلوی به شناختی واقعبینانه از روند تحولات سیاسی و اجتماعی جاری در ایران دست نیافت و در پیشبینی حوادثی که میتوانست و میرفت تا مجموعه رژیم پهلوی را با خطر سقوط مواجه کند، ناتوان عمل میکرد.
هنگامی که ژنرال هایزر در دوره نخستوزیری بختیار برای کنترل بحران وارد تهران شد و شایعه احتمال وقوع کودتایی امریکایی (نظیر کودتای 28 مرداد 1332) بر سر زبانها افتاد، مقدم در گفت و گوهای مقامات ایران با وی، نقش قابلتوجهی داشت. هایزر تصریح کرده که صرف حضور مقدم در جلسات شورای فرماندهان نظامی و رجال سیاسی، بیانگر اهمیت مذاکرات و تصمیمات اتخاذ شده بود.
امام خمینی
در مباحث و فصول پیشین درباره برخوردهای ساواک با امام خمینی در مقاطع مختلف سخن به میان آمد. به رغم تمهیدات، اعمال فشارها، سختگیریهای مشترک ساواک و سازمان امنیت عراق، امام خمینی تا اواسط سال 1357 انقلاب ایران را از عراق رهبری کردند. اما هنگامی که فشار ساواک و سازمان امنیت عراق عرصه را برایشان و طرفدارانشان تنگ کرد، ایشان تصمیم گرفتند عراق را ترک کنند. در آستانه خروج امام خمینی از عراق، مقدم رایزنیهایی با سازمان امنیت عراق و وزارت امور خارجه ایران و نیز شخص شاه و هیئت وزیران وقت (به ریاست شریف امامی) داشت و درباره چگونگی و راههای برخورد با امام در صورت خروج از عراق و مقصد او انجام داد. با این احوال، ایشان تصمیم گرفت عراق را به مقصد فرانسه ترک کند. بسیاری از کارگزاران حکومت، به غلط، معتقد بودند دور شدن ایشان از ایران، از گسترش بیشتر بحران جلوگیری خواهد کرد و حکومت در مهار ناآرامیها موفق خواهد شد. با نفوذ ساواک، برخی از روحانیون و علمای کشورهای اسلامی طی اعلامیهها و بیانیههایی حمایت خود را از رژیم پهلوی اعلام کردند. بعضی از روحانیون کشورهای منطقه با هدایت ساواک، نامههایی برای روحانیون ایران مخابره کردند که در آن نسبت به عواقب سوئی که در پی سقوط رژیم پهلوی دامنگیر مردم و علمای ایران خواهد شد، هشدار میدادند.
در این میان، امام طی اعلامیهها، بیانیهها و سخنرانیهایی، مواضع سازشناپذیری بر ضد رژیم پهلوی اتخاذ کرده و طرفداران خود را به ضرورت ادامه مبارزه با رژیم پهلوی دعوت میکرد. ایشان در مقاطع مختلف، مردم را نسبت به تلاشهایی که ساواک برای ایجاد اختلاف در صفوف انقلابیون انجام میداد، هشدار داده و آنان را از هر عملی که بر اختلافات داخلی دامن بزند، برحذر میداشت. ایشان به مخالفان رژیم پهلوی هشدار میداد که ساواک برای انحراف مسیر انقلاب و نیز دلسرد کردن مردم در میان صفوف تظاهرکنندگان نفوذ کرده و اختلافافکنی میکند و نیز با به راه انداختن تظاهرات و راهپیماییهای انحرافی و هدایت شده، در صدد مهار ناآرامیهاست. ایشان مردم را هشدار میداد که در برابر اقدامات انحرافی، تحریککننده و گولزننده ساواک هوشیار باشند. از آنجایی که از نیمه سال 1357 افراد و گروههایی از انقلابیون و مخالفان رژیم پهلوی در شهرها و مناطق مختلف کشور افرادی را به اتهام وابستگی و ارتباط با ساواک مورد حمله قرار داده بودند، امام خمینی در 20 دی 1357 طی اعلامیهای با اشاره به اعلامیههای بدون امضایی که در شهرهای مختلف، اشخاصی را به ساواک منسوب کرده و تهدید به قتل میکردند، هشدار داد که اینگونه اقدامات برخلاف نظر اسلام و خلاف شرع بوده و آن را توطئهای برای شکست و ناکامی تحرکات انقلابی مردم ارزیابی کرده و از مردم خواست تا از این گونه اقدامات جلوگیری کنند و به خواسته این شبنامهها و اعلامیههای بدون امضا توجهی نشان ندهند:
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام و تحیت به عموم ملت ایران ایدهم الله تعالی. مطالبی از ایران میرسد که از توطئهای خطرناک حکایت میکند. گفته میشود اعلامیههایی بدون امضاء در تهران و شهرستانها منتشر میشود و اشخاص بسیاری را به اسم ساواکی و یا عمال شاه تهدید به قتل میکنند و خانههایی را با همین بهانهها سوزانده و به زن و فرزندان آنان اهانت نموده و آزار دادهاند. به طوری که از ایران اطلاع دادهاند اعمالی برخلاف اسلام و انصاف بدون رعایت حقوق شرعی انجام میگیرد که شاهد بر آن است که دستههای ناپاکی در کار است که با هرج و مرج و ایجاد رعب و وحشت نهضت مقدس اسلامی را متهم نموده و خدای نکرده به شکست بکشند. ملت محترم ایران باید بداند که دیانت مقدس اسلام، جان و مال انسانها را محترم شمرده و تجاوز به آن را از محرمات عظیمه میداند و کسانی که دست به این نحو جنایات زده و موجب ارعاب مردم میشوند به نظر میرسد از جناحهای منحرفی باشند که میخواهند در پناه هرج و مرج، یا شاه را حفظ کنند و یا کشور را با ایجاد کودتای نظامی به تباهی بکشند.
مردم مسلمان ایران در مبارزات به حق خود از این روشهای غیرانسانی استفاده نمیکنند و موظف شرعی هستند که به اعلامیههای مشتمل بر قتل و غارت و اعلامیههای بیامضاء به هیچوجه ترتیب اثر ندهند و از اشخاصی که میخواهند به خانههای مردم تجاوز کنند و آتشسوزی نمایند جلوگیری نمایند که به نظر میرسد توطئهای در دست اجرا است که باید از آن جلوگیری کرد.
ملت شریف در تهران و شهرستانها و قصبات به راهپیمایی و تظاهرات و اعتصابات خود ادامه دهند تا این ئوطئه با رفتن شاه خنثی شود.
بر حضرات علمای اعلام ایران است که مردم را با اطلاعیهها بیدار کنند و آنان را به وظایف شرعیه خود آگاه نمایند که مجازات اشخاص جنایتکار و مجرم بعد از اثبات جنایت با محاکم صالحه است، نه با اشخاص متعارف. از خداوند تعالی قطع دست جنایتکاران را خواستارم.
والسلام علیکم و رحمهالله
روحالله الموسوی الخمینی
ایشان در برابر اقدامات و طرحهایی که ساواک و حکومت برای مهار انقلاب اجرا میکرد، موضعگیری مینمود و ضمن ابراز مخالفت با اقدامات ایذایی ساواک و حکومت، مردم را نسبت به اهداف و مقاصدی که رژیم پهلوی از طرح و اجرای اینگونه اقدامات دنبال میکرد، آگاه مینمود. چنانکه وقتی ساواک درصدد برآمد با برگزاری برخی مراسم در اعیاد دینی و مذهبی نظیر اعیاد شعبانیه، افکار عمومی را به سوی حکومت جلب کند، امام خمینی به این اقدام ساواک واکنش نشان داده و طی اعلامیهای، مردم را نسبت به توطئهای که ساواک و حکومت در این برنامه دنبال میکردند، هشدار داد و شرکت در این جشنها را تحریم کرد. به دنبال کشتار روز جمعه 17 شهریور 1357 نیز ایشان طی اعلامیه مردم ایران را به ضرورت مبارزه با رژیم پهلوی دعوت کرد و هنگامی که شاه طی نطق معروف خود اعتراف کرد که صدای انقلاب مردم ایران را شنیده و اینک آماده است جبران مافات کند، امام خمینی آن را خدعه و نیرنگ دانست و اضافه نمود که مردم بیتوجه به این توبه فریبکارانه شاه، مخالفت با او را تا سقوط نهایی رژیم پهلوی ادامه خواهند داد. ایشان طی گفت و گویی با روزنامه هلندی «دی ولت کرانت» تصریح کرد که شاه با اعتراف به گناهانش باید محاکمه و مجازات شود. بنابراین اگر صدای انقلاب مردم ایران را شنیده است پس مقام سلطنت را ترک کرده و سرنوشت مردم را به دست خود آنان بسپارد. هنگامی نیز که با توصیه افرادی نظیر مقدم، شاه در صدد برآمد برای آرام کردن فضای کشوری، نصیری رئیس سابق ساواک را دستگیر و روانه زندان کند، امام خمینی طی مصاحبهای این اقدام را نیز خدعهای دیگر از سوی حکومت ارزیابی کرده و تصریح نمود این دستگیریها شاه را که یک عمر به مردم ایران خیانت کرده است، تبرئه نخواهد کرد. ایشان افرادی نظیر نصیری را شریک جرم شاه خوانده و اظهار داشت که اگر رژیم پهلوی بخواهد او را محاکمه کند، ناگزیر شاه نیز باید تحت محاکمه قرار گرفته و به مجازات برسد. هنگامی نیز که بختیار در آخرین روزهای عمر رژیم پهلوی برای مهار بحران وعده داد به زودی لایحه انحلال ساواک را به مجلس ارائه خواهد داد و مجلسیان هم به سرعت درصدد عملی کردن این وعده برآمدند، امام خمینی بار دیگر هشدار داد که اینگونه طرحها و اقدامات، توطئهای برای انحراف مسیر تحرکات انقلابی مردم ایران است و مردم ایران راه خود را تا پیروزی نهایی ادامه خواهند داد.
برخلاف آنچه که رژیم پهلوی انتظار میکشید، با ورود امام خمینی به پاریس (نوفل لوشاتو) تحرکات و ناآرامیها گسترش یافت و مخالفان حکومت با سهولت بیشتری با ایشان ارتباط برقرار کردند. رسانههای گروهی، نشریات و روزنامهها نیز برای انعکاس خواستها، سخنان، اعلامیهها و موضعگیریهای ضدحکومتی ایشان آمادگی و آزادی عمل بیشتری یافتند. ساواک برای کنترل فعالیتهای امام خمینی و سایر مخالفان حکومت در فرانسه، با دستگاه اطلاعاتی و امنیتی فرانسه ارتباط نزدیک داشت؛ نمایندگانی از ساواک برای رایزنی با سازمان اطلاعات فرانسه وارد پاریس شدند. برخی رؤسا و مدیران برجسته سازمان اطلاعاتی فرانسه نیز برای ملاقات با مقدم، از تهران دیدار کردند. ساواک همچنین برای تقویت موقعیت رژیم پهلوی در مطبوعات و رسانههای گروهی فرانسه، مبالغ قابلتوجهی در اختیار مدیران، سردبیران، نویسندگان و دیگر مسئولان این نشریات و روزنامهها قرار داد. مأموران ساواک در میان کسانی که به ملاقات امام خمینی در نوفل لوشاتو میرفتند نفوذ کرده و گزارشات، اخبار و اطلاعاتی درباره موقعیت ایشان و فعالیتهایی که انجام میداد، برای ساواک تهران ارسال میکردند. ساواک از مأمورانش در اروپا میخواست تحقیق کنند: 1ـ مرتبطین و کسانی که با امام خمینی دیدار و گفت و گوهای دائم و همیشگی دارند و به نفع ایشان فعالیت میکنند، چه کسانی هستند، 2ـ چه کسانی تاکنون با ایشان ملاقات کرده و یا بعداً به ملاقات ایشان خواهند رفت، 3ـ غیرایرانیانی که با ایشان ملاقات میکنند چه کسانی هستند، 4ـ از مقامات سیاسی و رسمی چه کسانی به ملاقات ایشان میروند و کدامیک از نشریات و خبرنگاران خارجی با ایشان ملاقات و مصاحبه میکنند، 5ـ علاوه بر ایشان و فرزندشان سید احمد خمینی، چه کسان دیگری نزد ایشان در نوفل لوشاتو سکونت دارند، 6ـ چه ارتباطی میتواند میان ربوده شدن امام موسی صدر و مسکن گزیدن امام خمینی در پاریس وجود داشته باشد، 7ـ شماره تلفنهایی که اطرافیان ایشان با آن تماس میگیرند، تحت کنترل قرار گرفته و محتوای آن ثبت و ضبط شود، 8ـ آیتالله امام خمینی و همراهانشان تا چه مدت در فرانسه باقی خواهند ماند، و نهایتاً اینکه 9ـ تاریخ دقیق حرکت ایشان از فرانسه و مقصد بعدی ایشان به کجا خواهد بود.
در همان حال ساواک دستورالعملهای پیاپی و با هدف کنترل فعالیتهای امام خمینی و اطرافیان ایشان در فرانسه برای مأمورانش در این کشور ارسال میکرد. ساواک تلاش میکرد فرانسه موجبات اخراج امام و همراهانش را فراهم آورد. ساواک بر آن بود دولت و سرویس اطلاعاتی فرانسه متقاعد شوند که امام با کمونیستهای فرانسه و ایتالیا در تماس است. مأموران این سازمان پیشنهاداتی نیز مبنی بر ضرورت خروج ایشان از فرانسه به مقصد ایتالیا میدادند. ساواک امیدوار بود موجبات ترور و قتل ایشان در ایتالیا فراهم شود. ساواک با سرویس اطلاعاتی فرانسه مذاکراتی هم درباره ضرورت اخراج امام خمینی به کشورهایی نظیر امریکا، الجزایر، لیبی و سوریه داشت. ساواک از سرویس اطلاعاتی فرانسه گلایهمند بود که در ارائه اخبار مربوط به فعالیتها و رفت و آمدهای اطرافیان امام خمینی در پاریس، چنانکه باید، دقت و سرعت عمل به خرج نمیدهد. با تلاشهای ساواک، برخی مقامات بلندپایه سرویس اطلاعاتی فرانسه وارد تهران شده و در ملاقات با شاه قول دادند برای فعالیتهای ضد حکومتی امام خمینی و طرفدارانشان در فرانسه محدودیتهایی ایجاد کنند. پس از عزیمت امام خمینی به پاریس، ساواک برای بدنام کردن و از اعتبار انداختن ایشان چنین شایع کرد که وی به سرزمین کفر پناهنده شده است و گویا برخی از روحانیون و علمای میانهرو و متمایل به حکومت هم از این توطئه ساواک برای بدنام کردن ایشان استقبال کردند.
اخباری هم وجود داشت که نشان میداد ساواک برای جلوگیری از انتشار تصویر و صدای امام خمینی از طریق رادیو و تلویزیونهای فرانسه و دیگر کشورهای جهان، در دستگاههای گیرنده و فرستنده محل اقامت ایشان در نوفل لوشاتو خرابکاریهایی میکرد. ساواک از نخستین روزهای حضور امام خمینی در پاریس، به مأموران خود در فرانسه دستور داده بود اسناد و مدارک موجود و قابل دسترس را (برای پیشگیری از حمله احتمالی مخالفان به سفارت و نمایندگی ساواک در فرانسه) معدوم کنند. اخباری نیز وجود داشت که حاکی از تلاش برخی مأموران ساواک برای به قتل رساندن امام خمینی در فرانسه و یا ربودن ایشان بود؛ که در هر حال در آن شرایط سیاسی، اجتماعی و حاد و بحرانی که دامنگیر رژیم پهلوی بود، طرحهایی از این دست غیرعملی و به زیان رژیم تشخیص داده شد. در آذر 1357، سپهبد ناصر مقدم طی ملاقاتی با شاه، پیشنهاد کرد توسط پزشکی از نیروهای ساواک که در فرانسه اقامت دارد، امام خمینی با تزریق مواد سمی به قتل برسد، اما حاضران در جلسه، عواقب چنین اقدامی را برای رژیم پهلوی سخت خطرناک ارزیابی کردند و بدین ترتیب طرح مقدم مسکوت ماند.
ساواک به مراقبتهای خود از محل اقامت و فعالیتهای امام خمینی و اطرافیانش در نوفللوشاتو ادامه داد و نیروهایی از آن در نزدیکی منزل ایشان در فرانسه خانهای اجاره کرده و به طور دائم آمد و شدهای این منطقه را تحت کنترل داشتند. ساواک درباره روابط، ارتباطات و آمد و شدهای اطرافیان امام خمینی با مخالفان حکومت در داخل کشور نیز اطلاعات قابلتوجهی در اختیار داشت و از طریق منابع نفوذی خود در میان مخالفان، به اطلاعات و اخبار فراوانی درباره مذاکرات، خواستها و محمولات و مراسلههای پستی و نظایر آن دست مییافت. مراقبتهای ساواک بر ضد امام خمینی و اطرافیان ایشان در فرانسه تا هنگام حضورشان در این کشور ادامه داشت. هنگامی که به دنبال خروج شاه از کشور، امام برای بازگشت به ایران اعلام آمادگی کرد، مأموران ساواک در فرانسه درباره این موضوع گزارشات لحظه به لحظهای به تهران مخابره کردند. مقدم برای چگونگی برخورد با این موضوع، مذاکرات و گفت و گوهای مفصلی با دولت بختیار، فرماندهان نظامی، ژنرال هایزر، سفارت امریکا و نیز مأموران سیا در تهران و افراد و گروههایی از انقلابیون در ایران انجام داد. راهکارهای مختلفی برای جلوگیری از ورود ایشان به ایران و یا برخورد با ایشان پس از ورود به ایران اندیشیده شد. نهایتاً چنین تصمیم گرفته شد که چارهای جز فراهم آوردن تمهیدات لازم برای ورود مسالمتآمیز ایشان به کشور پیش روی مسئولان امر و مذاکره کنندگان وجود ندارد. با این احوال شایعه ترور امام خمینی و گروه قابلتوجهی از طرفداران ایشان پس از ورود به کشور، تا مدتها در میان افکار عمومی دهان به دهان میگشت و این نگرانی وجود داشت که با شهادت ایشان رژیم پهلوی حرکت انقلابی مردم را سرکوب کند. اما امام خمینی به رغم نگرانیهای فراوانی که وجود داشت، روز 12 بهمن 1357 وارد تهران شد و ساواک نتوانست هیچ اقدامی انجام دهد.
نخستوزیری شاپور بختیار
ارتشبد غلامرضا ازهاری در پست نخستوزیری ناتوانتر از آنی عمل کرد که شاه، ساواک و مجموعه حکومت انتظار داشتند. به همین دلیل مقدم مذاکرات بسیاری برای یافتن فرد جایگزین برای احراز این مقام آغاز کرد و چنانکه در مباحث پیشین هم گفته شد کسی جز شاپور بختیار برای این سمت داوطلب نشد. تصور بر این بود که با انتصاب فردی از اعضای جبهه ملی به نخستوزیری، به تدریج زمینه مهار بحران فراهم آمده و در آیندهای نه چندان دور گروههای میانهرو خواهند توانست مخالفان آشتیناپذیر را منزوی کرده و مانع از سقوط نهایی رژیم پهلوی شوند. بختیار، عضو جاهطلب جبهه ملی، به رغم هشدارها و مخالفتهای هم مسلکان سیاسیاش در جبهه ملی پس از چند جلسه مذاکره و گفت و گو با مقدم و شاه و گذاردن برخی شروط، مأمور تشکیل کابینه شد. البته در انتصاب او به این مقام، مقدم نقش برجستهای داشت. مقدم تنها واسطه او در ملاقاتهایش با شاه بود و پس از موافقت شاه، مقدم، بختیار را برای معرفی هر چه سریعتر اعضای کابینه ترغیب میکرد. پس از آن که سایر اعضای جبهه ملی حاضر به پذیرش پست نخستوزیری نشدند، مقدم برای متقاعد کردن شاه به اعطای پست نخستوزیری به بختیار، مدتها با شاه مذاکره و گفت و گو کرد. در کابینهای هم که بختیار به شاه معرفی کرد تعدادی از اعضای آن همکاران ساواک بودند. در همان حال بختیار در پی پذیرش نخستوزیری از جبهه ملی اخراج شد. در آستانه نخستوزیری بختیار، امریکاییها به شاه هشدار دادند که برای جلوگیری از گسترش بیشتر بحران چارهای جز خروج از کشور ندارد. این در حالی بود که بسیاری از وفاداران به شاه و سلطنت و از جمله مقدم تمایلی به خروج شاه از کشور نداشتند، اما همزمان با رأی اعتماد مجلس شورای ملی به دولت بختیار در روز سهشنبه 26 دی 1357، شاه برای همیشه ایران را ترک کرد و وارد قاهره شد. در آستانه خروج شاه از کشور، ساواک برای جلوگیری از خروج او از هیچ ترفندی فروگذار نکرد و حتی شایعاتی در شهرهای مختلف پخش شد که گویی آیتالله سید عبدالله شیرازی خواب دیده که ائمه اطهار از موضوع خروج شاه از کشور رضایت ندارند و این اقدام شاه به زیان اسلام است؛ این شایعه البته خیلی زود به دست فراموشی سپرده شد و دفتر آیتالله شیرازی نیز این شایعه را تکذیب کرد. در همان حال شایعاتی هم مبنی بر اینکه به محض خروج شاه از کشور، ساواک و دیگر نیروهای امنیتی و نظامی سرکوب و قتلعام وسیع و گسترده مخالفان را در پیش خواهند گرفت، وجود داشت. مقدم با طرح امریکاییها مبنی بر خروج شاه از کشور موافق نبود و حتی به شاه هشدار داد به مجرد خروج او از کشور، امام خمینی پاریس را به قصد تهران ترک خواهد کرد. در آستانه آغاز به کار دولت بختیار و در 25 دی 1357 با مشارکت فرماندهان چندگانه ارتش و نیز مقدم، شورای فرماندهان ارتش تشکیل شد و تا واپسین ساعات عمر رژیم پهلوی در روز 22 بهمن 1357 درباره چگونگی برخورد با بحران سیاسی کشور بارها تشکیل جلسه داد. مقدم از جمله مهمترین و تأثیرگذارترین افراد شرکت کننده در این جلسات بود که اظهارات و پیشنهادات او بیش از دیگران مورد توجه حاضرین قرار میگرفت و در هر پیشنهادی که توسط شرکتکنندگان برای مقابله با انقلابیون داده میشد، برای ساواک نقش قابلتوجهی در نظر گرفته شده بود. مقدم تأکید میکرد که برای پیشگیری از سقوط نهایی رژیم، چارهای جز تقویت توان و موقعیت نیروهای مسلح کشور وجود ندارد. مقدم نگران گرایش تدریجی نیروهای نظامی به انقلابیون بود. وی معتقد بود که اگر این روند ادامه یابد، در مدت زمانی کوتاه، رژیم تنها نیروی وفادار به خود را نیز از دست خواهد داد. تصمیمات شورای فرماندهان ارتش و نیز مجموعه نیروهای نظامی و ارتش در دوران نخستوزیری بختیار مهم بود، چرا که شاه در آستانه خروج از کشور به فرماندهان ارتش گوشزد کرده بود که اعتماد چندانی به بختیار ندارد و اتکای او برای حفظ سلطنتش تنها به ارتش و نیروهای نظامی است. مقدم طی این جلسات همواره به شرکتکنندگان هشدار میداد برای کنترل اوضاع و مهار دوباره بحران، فرصت چندانی باقی نمانده است. مقدم تردیدی نداشت که در فرصت اندک باقی مانده هم برای مقابله با مخالفان و انقلابیون چارهای جز بهرهگیری از خشونتوجود ندارد. او معتقد بود که فرماندهان عالی نظامی در شهرها و استانهای مختلف باید برای برخورد شدید و قاطعانه با مخالفان حکومت از اختیارات کامل برخوردار شوند. با این احوال معتقد بود که نیروهای نظامی تنها باید هنگامی که با تظاهرات و ناآرامی مواجه شدند وارد عمل شوند و خودسرانه بر دامنه بحران نیافزایند. اما دامنه این مذاکرات عمدتاً در همان جلسات محدود میماند و در عمل به ندرت برای اجرا مجال مییافت.
مقدم در دوره نخستوزیری بختیار نیز مهمترین رابط حکومت با نهضت آزادی ایران و جبهه ملی بود. مقدم درباره چگونگی مواجهه دولت با مجموعه تحولات جاری کشور پس از خروج شاه از کشور و سپس بازگشت امام خمینی به ایران و نیز اقداماتی که میانهروها میتوانستند برای جلوگیری از گسترش ناآرامیها انجام دهند، با افرادی نظیر مهدی بازرگان مذاکراتی انجام میداد. از جمله نگرانیهای مقدم در واپسین روزهای عمر حکومت پهلوی، نفوذ انقلابیون و مخالفان حکومت در نیروهای مسلح بود که مهمترین حامیان رژیم پهلوی محسوب میشدند. مقدم معتقد بود که در ماههای پایانی عمر حکومت حتی ساواک نیز از خطر نفوذ مخالفان در امان نیست و قراینی وجود داشت که نشان میداد افرادی نفوذی اطلاعات و اخبار محرمانه ساواک را به خارج از این سازمان درز میدهند. با این احوال و در شرایطی که در واپسین روزهای دوره نخستوزیری بختیار نیروهای ساواک با طرح انحلال این سازمان به شدت در ضعف و نومیدی به سر میبردند، مقدم هنوز در شورای فرماندهان ارتش و نیز هیئت دولت نقشی محوری و درجه اول داشت و در ایجاد رابطة دولت بختیار با افرادی از انقلابیون نقش کلیدی برعهده گرفته بود. مقدم تا واپسین ساعات عمر رژیم رابطه نزدیکش را هم با بختیار و هم افرادی از انقلابیون و مخالفان حکومت حفظ کرد و برای یافتن راهحلی در مسیر نجات رژیم پهلوی از سقوط نهایی تلاش بسیار کرد. وی در 21 بهمن 1357 هنوز با بختیار درباره انجام یک کودتای نظامی و دستگیری گسترده مخالفان و انقلابیون گفت و گو میکرد و امیدوار بود در آخرین ساعات باقیمانده راهی برای نجات حکومت بیابد. پیش از آن و در آستانه بازگشت امام خمینی به ایران، وی از جمله مهمترین اعضای تیم مذاکره کننده مشترک دولت بختیار و انقلابیون برای فراهم آوردن امکانات لازم برای استقبال از امام در تهران بود. اما در آن مقطع هنوز تصور این بود که حتی بازگشت امام خمینی به کشور نیز نمیتواند به مفهوم پایان قطعی عمر رژیم پهلوی باشد و کسانی از دولت و حکومت و از جمله مقدم امیدوار بودند با بازگشت مسالمتآمیز امام خمینی به کشور و نقشی که ساواک و مجموعه حکومت بر عهده میگیرند، خود موجبی برای کاهش تدریجی بحران سیاسی باشد. در این میان با توافقات طرفهای مذاکره کننده، برنامهای درباره کیفیت استقبال از امام خمینی تنظیم شد که بخشی از انجام وظایف آن برعهده ساواک، نیروهای نظامی و دولت بختیار بود. اما به رغم این تمهیدات، با ورود امام خمینی به کشور، کنترل اوضاع از اختیار دولت و ساواک خارج شد و انقلابیون تقریباً یک سره بر اوضاع مسلط گردیدند و ساواک و مجموعه حکومت به سرعت منفعل شدند. بر همین اساس هنگامی که آشکار شد دولت بختیار و نیروهای نظامی دیگر برای مقابله با مردم هیچ ابتکار عملی ندارند، به طور شتابزده طرح انجام کودتایی نظامی و دستگیری گسترده انقلابیون مورد توجه فرماندهان ارتش، مقدم و نیز بختیار قرار گرفت. البته در این میان محافلی در وزارت امور خارجه امریکا و سیا اعتقاد داشتند اقدامی نظیر کودتا احتمالاً اوضاع را به نفع سلطنت تغییر خواهد داد، اما چنانکه تحولات بعدی نشان داد، اوضاع دولت، ارتش و دیگر وفاداران به حکومت بسیار وخیمتر از آن بود که بتواند با توسل به کودتا تغییر قابل اعتنایی در روند حوادث جاری کشور ایجاد کند. در این میان شورای فرماندهان نظامی و مهمتر از همه مقدم و بختیار، مذاکرات محرمانهای نیز درباره ضرورت تماس با امام خمینی و فراهم کردن زمینههای تشکیل یک کابینه به اصطلاح «وحدت ملی» با مشارکت انقلابیون انجام دادند؛ این موضوع پس از تشکیل دولت موقت به ریاست مهندس بازرگان جدیتر شد. اما انقلابیون و در رأس همه امام خمینی حاضر به مذاکره و سازش با دولت بختیار، که آن را غیرقانونی میدانست، نبود. بعد از 16 بهمن 1357 دامنه تظاهرات و ناآرامیها که با درگیریهای خونین و شدیدی نیز همراه بود، افزایش یافت. در این میان بسیاری از پادگانها، مراکز نظامی، امنیتی و دولتی طی درگیریهایی به دست انقلابیون افتاد. در چنین شرایطی اوضاع به طور کلی از کنترل دولت بختیار، نیروهای ارتش و ساواک که در زمره آخرین وفاداران به رژیم پهلوی محسوب میشدند، خارج شد. مقدم رئیس ساواک، که دیگر عملاً وجود خارجی نداشت، در ادامه مذاکرات خود با انقلابیون و از جمله بازرگان به این نتیجه رسید که دولت بختیار چارهای جز تسلیم قطعی در برابر امام خمینی(ره) ندارد و به تبع آن ضرورت اعلام بیطرفی ارتش در مذاکرات او با بازرگان مورد توجه قرار گرفت. به دنبال آن، صبح روز 22 بهمن 1357 شورای عالی نیروهای مسلح با حضور مقدم و پس از چند ساعت مذاکره و گفت و گو و پس از اطلاع از نتیجه مذاکرات مقدم با بازرگان ادامه مقاومت در برابر انقلابیون را بیهوده ارزیابی کرده و در ساعت 30/10 روز 22 بهمن 1357 به بیطرفی ارتش در اختلاف بین رژیم پهلوی و انقلابیون رأی داده و بدین ترتیب انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.
در برخی منابع گفته شده که بازرگان و برخی دیگر، طی ملاقات با مقدم از او میخواستند تا بختیار را متقاعد کند که از نخستوزیری استعفا دهد. با این احوال شواهد و مدارک نشان نمیدهند که مقدم در این باره اقدام جدی کرده باشد. از زمان خروج شاه از کشور تا روز 22 بهمن 1357، بختیار تحت فشار هممسلکان سابق خود در جبهه ملی و نیز نهضت آزادی ایران بارها ترغیب شد تا از نخستوزیری کنارهگیری کند، اما این مهم تا پایان عمر رژیم پهلوی نیز تحقق نیافت، حتی پس از اعلام بیطرفی ارتش و در بعد از ظهر روز 22 بهمن 1357 هم که مقدم به همراه ارتشبد عباس قرهباغی با بختیار ملاقات کردند، هنوز بختیار مردد از هر تصمیم قطعی مبنی بر بقا و یا کنارهگیری از این سمت بود.
مقدم نیز که تصور نمیکرد سقوط پهلوی خطری متوجه او کند در ایران ماند و هر از گاه با برخی اعضای دولت موقت هم رفت و آمد داشت، اما در فروردین 1358 دستگیر و مدتی بعد محاکمه و به جوخه اعدام سپرده شد.
انحلال ساواک
از همان نخستین ماههای آغاز ناآرامیها در دوره انقلاب، انتقاد از عملکرد سوء ساواک از مهمترین موضعگیریهای مخالفان حکومت بود. در این میان محافلی در دولت و حکومت نیز به تدریج بر این باور رسیدند که طرح انحلال ساواک خواهد توانست گسترش ناآرامیها را مهار کند. با آغاز نخستوزیری شریف امامی در شهریور 1357 طرح انحلال ساواک در دستور کار دولت قرار گرفت و در این باره وعدههایی نیز به افکار عمومی داده شد. با این احوال در آن مقطع، موضوع انحلال و یا تغییر و تحول در ساواک مسکوت ماند. ادامه اعتراضات به ساواک، همراه با عدم تلاش دولت و حکومت در حمایت صریح از ساواک، موجب تضعیف شدید روحیه بسیاری از ساواکیان شد. هر چند ازهاری درباره انحلال ساواک برنامهای نداشت، اما ساواک و ساواکیان بیش از هر مرجع حکومتی دیگر مورد حمله، انتقاد و سرزنش مخالفان قرار گرفتند. اما با آغاز نخستوزیری بختیار که صراحتاً از ارائه زود هنگام و سریع لایحه انحلال ساواک به مجلس شورای ملی خبر داد، ساواکیان بیش از پیش متزلزل شدند.
در این میان مقدم طی دستورالعملها و بخشنامههای متعددی خطاب به رؤسای ساواک تلاش میکرد چنین بنمایاند که موضوع انحلال ساواک، که طرح آن از سوی نخستوزیر وقت تهیه شد، تبعات سوئی متوجه کارمندان این سازمان نخواهد کرد و کارکنان ساواک نظیر دیگر کارمندان دولت از حقوق و مزایای دوران کار و اشتغال و سپس بازنشستگی و سایر مزایای زندگی کماکان برخوردار خواهند شد. اما اینگونه بخشنامهها در شرایطی که بحران سیاسی هر روز گسترش مییافت، به ندرت توانست بر روحیه آسیبدیده ساواکیان مرهمی بگذارد. منابع موجود تأکید میکند که بسیاری از اعضا و همکاران ساواک پس از جدیتر شدن موضوع انحلال ساواک، در دوره نخستوزیری بختیار، آشکارا نسبت به آینده مبهم زندگی خود دچار بیم و هراس شده بودند. برخی چنین تحلیل میکردند که با مطرح شدن انحلال ساواک رژیم پهلوی یکی از مهمترین ارکان قدرت خود را از دست خواهد داد. با این احوال بختیار برای کسب اعتبار در بین مردم و نیز تحکیم موقعیت خود در نخستوزیری، به ضرورت و باید ساواک را منحل میکرد. او چنانکه پیشاپیش وعده داده بود، انحلال ساواک را از مهمترین برنامههای دولت قرار داد. بختیار لایحه انحلال ساواک را به شرح زیر به مجلس شورای ملی ارائه داد:
لایحه انحلال ساواک
لایحه انحلال سازمان اطلاعات و امنیت کشور که به موجب قانون اسفند 1335و قانون اصلاحی آن، مصوب چهارم دیماه 1337 تشکیل گردید، منحل و قوانین مربوطه ملغی میگردد.
تبصره 1ـ تشکیلات و بودجه و اعتبارات و اسناد و اموال سازمان اطلاعات و امنیت کشور به نخستوزیری تحویل میگردد که به دستور نخستوزیر بر حسب اقتضاء، از کارمندان سازمان مذکور در سایر سازمانهای دولتی استفاده گردد و یا به خدمت آنان بر طبق قوانین و مقررات مربوطه با آن سازمان خاتمه داده شود.
تبصره 2ـ با الغاء قانون مربوط به تشکیل سازمان اطلاعات و امنیت کشور، رسیدگی به کلیه جرایم ارتکابی کارمندان سازمان مذکور به وزارت دادگستری محول میگردد که بر حسب مورد، در مراجع قانونی مربوط، مورد تعقیب قرار گیرند و چنانچه طبق مقررات قانون قبلی، پروندهای از این حیث در دادسراهای نظامی تشکیل شده باشد، در هر مرحله از رسیدگی که باشد، میبایستی با صدور قرار عدم صلاحیت به دادگستری ارسال شود.
تبصره 3ـ دولت موظف است ظرف یک ماه از تاریخ تصویب این قانون، لایحهای در مورد تأسیس و تشکیل مرکز اطلاعات ملی نوینی که منحصراً در خدمت استقلال و حفظ و امنیت داخلی و خارجی کشور باشد، تهیه و برای تصویب به مجلسین تقدیم نماید.
تبصره 4ـ از تاریخ تصویب این قانون، کلیه وظایف و تکالیف سازمان اطلاعات و امنیت کشور ـ از حیثی که ضابط نظامی محسوبند ـ به عهدة مأمورین نظامی و ژاندارمری و شهربانی واگذار و هرگونه وظیفه دیگری در زمینه جمعآوری اطلاعات که به عهده سازمان مذکور میباشد ـ به تشخیص نخستوزیر ـ به سایر مراجع مملکتی محول میگردد.
بختیار بعدها طی مصاحبهای تصریح کرد که با توجه به جنایات ساواک، او چارهای جز انحلال این سازمان پیش روی خود نمیدید. بختیار وعده داد پس از انحلال ساواک مقدمات تشکیل سازمان دیگری برای عهدهداری وظیفه اطلاعات و امنیت کشور فراهم خواهد آورد. به دنبال آن نمایندگان مجلس شورای ملی پس از مذاکراتی نه چندان طولانی در روز 17 بهمن 1357 لایحه دولت را مبنی بر انحلال ساواک تصویب کردند و اعلام شد که 163 نفر از نمایندگان حاضر در مجلس به این لایحه رأی مثبت دادهاند. بدین ترتیب ساواک پس از حدود 22 سال فعالیت و تنها 5 روز قبل از پایان حکومت پهلوی، منحل و برچیده شد.
طی ماههای پایانی حکومت پهلوی رجال، کارگزاران و وابستگانی از رژیم پهلوی با پیشبینی آینده ناخوشایندی که در انتظار رژیم بود، مبالغ هنگفتی به خارج از کشور منتقل میکردند؛ در این میان برخی رؤسا و مدیران رده بالای ساواک نیز مبالغ گزافی به خارج از کشور حواله کردند و مقدمات فرار خود، خانواده و بستگان نزدیکشان را فراهم آوردند. در همان حال هر از گاه گروهی از اعضا و همکاران ساواک طی اعلامیهها، بیانیهها و نامههای سرگشادهای که برخی از آنها در مطبوعات نیز چاپ میشد، از جنایات و اقدامات غیرانسانی ساواک در سالیان طولانی گذشته تبری میجستند. به رغم اعلام انحلال ساواک توسط دولت بختیار و نیز تأیید نهایی آن در مجلس شورای ملی، تا واپسین ساعات عمر رژیم پهلوی و پس از آن، مأموران و نیروهای این سازمان به فعالیت خود در مقابله با مخالفان حکومت ادامه میدادند و گزارشگران این سازمان اخبار و اطلاعاتی درباره رخدادها و تحولات جاری کشور تهیه میکردند. مراکز و مقرهای مهم ساواک نیز عمدتاً تا آخرین ساعات عمر رژیم پهلوی هنوز در برابر انقلابیون مقاومتهایی میکردند و در این میان مقر اصلی ساواک در سلطنتآباد تهران پس از چند ساعت درگیری، در روز 22 بهمن 1357 به تصرف انقلابیون درآمد.
ساواک و سقوط پهلوی
هنگامی که پس از ماهها ناآرامی رژیم پهلوی در سراشیبی سقوط قرار گرفته و انقلابیون نظام سیاسی دیگری را بر بنیانی نوین پیافکندند، پیرامون ریشهها، روند و دلایل سقوط حکومت پهلوی اظهارنظر و تحلیل و ارزیابیهای فراوان و مفصلی توسط افراد، گروهها و محافل مختلف سیاسی، اجتماعی و مطبوعات ابراز شد که هر یک با آوردن برخی زوایای پیدا و پنهانی که مجموعه حکومت را شکل میداد و نیز عوامل مؤثری که به انحاء گوناگون در این مجموعه دخیل بودند، به ریشهیابی و واکاوی عوامل و دلایلی برآمدند که توانست به تدریج رژیم پهلوی را به نیستی بکشاند. ساواک از جمله مهمترین سازمانهای وابسته به حکومت بود که در بسیاری از منابع موجود و نیز آسیبشناسیهای ارائه شده، عملکرد آن در سالیان طولانی فعالیت، در ردیف نخستین عوامل سقوط پهلوی آورده شده است. بسیاری بر این باور بودند که متوقف نشدن حیطه و حوزه فعالیت ساواک در چارچوبهای قانونی، هر چند در کوتاهمدت به ظاهردر تحکیم موقعیت رژیم پهلوی مفید بود، اما در درازمدت دامنه مخالفتهای عمومی را گسترش داد و نهایتاً خود به عامل مهمی در توسعه کمی و کیفی مخالفتها و نارضایتیهای عمومی تبدیل شد. برخی تصریح کردهاند که اخبار، گزارشات و اطلاعاتی که ساواک درباره اوضاع اجتماعی و سیاسی کشور و موقعیت مخالفان، معارضان و منتقدان حکومت تهیه کرده و در اختیار مسئولان امر قرار میداد، با واقعیت امر همخوانی نداشت. چه بسا گزارشات ارسالی ساواک پس از چند واسطه تأثیرگذار که میتوانستند در محتوای آن دست برده و شمایی دلخواه از وضعیت سیاسی و اجتماعی کشور در اختیار مسئولان امر و بهویژه شخص شاه قرار دهند، به مقصد نهایی تسلیم میشد. برخی دیگر بر این باورند که ساواک هیچگاه به شناخت و ارزیابی درست و دقیقی از مجموعه تحولاتی که در کشور میگذشت، نرسید و گزارشات آسیبشناسانه و تحلیلی این سازمان که دستمایه اصلی مسئولان امر در حکومت و بهویژه شخص شاه برای بررسی و ارزیابی موقعیت حکومت در برابر مخالفان، معارضان و منتقدان و سایر عوامل خطرآفرین برای حکومت بود، عمدتاً بیپایه و فاقد حداقل چارچوبهای دقیق کارشناسانه بود. با این احوال برخی از نیروهای ساواک که سالیان طولانی در این سازمان فعالیت میکردند پس از پیروزی انقلاب اسلامی مدعی شدند که آنان برای شناخت علل و عوامل بسیاری که سببساز گسترش نارضایتیهای عمومی میشد، مطالعات قابل توجهی انجام داده و نتایج تحقیقات و فعالیتهای آسیبشناسانه خود را طی گزارشات مستند و مفصلی در اختیار رؤسای وقت ساواک قرار میدادند. اما این گزارشات به ندرت از سوی شاه مورد توجه قرار میگرفت و چه بسا موجبات خشم و آزردگی خاطر وی نیز فراهم میآمد. برخی نیروهای ساواک تصریح کردهاند که شخص نصیری چند بار آنان را به دلیل تهیه این گزارشات فراخوانده و متذکر شده بود که شاه حاضر به شنیدن و خواندن اینگونه گزارشات نگرانکننده نیست و از آنان خواسته بود بر اینگونه گزارش نویسیهای آسیبشناسانه و نگرانکننده پایان دهند. شاه علاقمند بود که سرویس اطلاعاتی او همواره گزارشات سرگرمکنندهای حاوی تمجید و تحسین از روش حکومتداری او ارائه دهد و چنین بنمایاند که گویی اتباع و رعایای اعلیحضرت همایونی! در کمال خوشی و شادمانی به دعاگویی و ثنای او مشغول بوده و کشور به سرعت راه ترقی و تعالی را میپیماید. گفته میشد که شاه علاقمند بود دستگاه اطلاعاتی و امنیتی او (ساواک) اخبار و گزارشات محرمانهای درباره زندگی شخصی و بیبند و باریها و فساد اخلاقی رجال، درباریان و نظایر آن را به او گزارش کند تا موجبات تفریح و شادمانی او فراهم آید. این ذائقه اطلاعخواهیهای شاه از ساواک و دیگر مراجع امنیتی، از سوی مسئولان امر در ساواک و دفتر ویژه اطلاعات امری شناخته شده بود. در بسیاری موارد، ساواک ترجیح میداد یافتههای خود را درباره اوضاع نابسامان سیاسی و اجتماعی کشور با فرح دیبا که گویی بیش از شاه آمادگی شنیدن و خواندن اخبار و گزارشاتی از این نوع را داشت، در میان نهد. گفته شده که شاه حتی گزارشاتی که در آستانه انقلاب توسط موساد ارائه شده و طی آن او را نسبت به گسترش ناآرامیها در آیندهای نه چندان دور هشدار داده بود، نادیده گرفته و از طریق ساواک برای همتای اسرائیلی پیام فرستاده بود که ارسال این گونه اخبار ترسناک را که به زعم شاه شایعاتی بیش نمیتوانست تلقی شود، متوقف کند. اما شاه مدت کوتاهی پس از سقوط سلطنتش طی مصاحبهای تصریح کرد که ساواک به دلیل عدم درک صحیح از روند تحولاتی که موجبات گسترش مخالفتهای عمومی را فراهم آورده بود، نقش قابلتوجهی در سقوط او داشت؛ شاه اضافه کرد که ساواک برای جلوگیری از سقوط نهایی حکومت او تلاش قابلاعتنایی نداشت.
شاه ساواک را متهم کرد که هیچ شناختی از مخالفان اصلی حکومت او ـ علما و روحانیون ـ نداشت و چنین تصور میکرد که به نقش فعال روحانیون در عرصه تحولات سیاسی و اجتماعی کشور برای همیشه پایان داده است. شاه ساواک را بیاطلاع و ناتوان از تحلیل و ارزیابی وزن و موقعیت اجتماعی و سیاسی مخالفانش معرفی کرده است. البته ساواک جرأت ارائه گزارشات دقیق از موقعیت سیاسی و اجتماعی رژیم پهلوی در مقابل مخالفان حکومت نداشت و به همین دلیل معمولاً گزارشاتی برای شاه ارسال میشد که موجبات شعف و شادمانی او فراهم آید. با این احوال بسیاری از منابع بر این باورند که به رغم ناخشنودی شاه از شنیدن و یا خواندن گزارشات مستند درباره مشکلات و بحرانهای سیاسی و اجتماعی دامنگیر حکومت، ساواک نیز از ارزیابی دقیق و به موقع خطرات بالقوه و بالفعلی که حکومت را تهدید میکرد، ناتوان بود. در این میان بهویژه هنگامی که حرکت پرشتاب مردم در دوره انقلاب فرا رسید، رژیم غافلگیر شد و نه ساواک، نه شاه و نه سایر مراجع مسئول در حکومت برنامهای برای مواجهه با آن نداشتند. به تبع اتهامات واهی که شاه طی سالیان طولانی به مخالفان خود داده و همه را صرفاً کمونیست، خائن و نظایر آن لقب میداد، ساواک نیز تحتتأثیر این ادبیات، در گزارشات آسیبشناسانه خود هم دیدگاههای شاه را درباره مخالفان سیاسی حکومت تکرار میکرد و به همین دلیل نه این سازمان و نه شاه و نه سایر مسئولان به درستی نقاط ثقل مخالفتها و تعارضات اجتماعی و سیاسی را درک نمیکردند. برخی عوامل ساواک هم پس از پیروزی انقلاب اسلامی اعتراف کردند که هم حکومت و هم دوستان و همپیمانان خارجی آن صرفاً خطر بالقوه و بالفعل کمونیستها و گروههای چپ را یادآور میشدند و توجهی به سایر کانونهای مخالفت نداشتند. گفته شده که نیروهای ساواک ارتباط قابلتوجهی با لایههای مختلف اجتماعی نداشتند و اصولاً تصور این که علما و روحانیون و اساساً دین و مذهب بُنمایه مخالفت با رژیم پهلوی قرار گیرد، در نزد ساواک و مجموعه حکومت امری قابل اعتنا نبود. دستاندرکاران و کارگزاران حکومت در خاطرات و نوشتههای خود ساواک را متهم کردهاند که درک صحیحی از قدرت و نفوذ علما و روحانیون در میان مردم که نهایتاً در رأس راهبری و هدایت ناآرامیها قرار گرفتند، نداشت و اطلاعات و گزارشاتی که این سازمان درباره فعالیتهای سیاسی روحانیون و ارتباطشان با امام خمینی در خارج از کشور ارائه میداد، ناچیز و در عین حال بسیار سطحی و ناپخته مینمود. اسدالله علم وزیر دربار مورد اعتماد و نزدیک به شاه در خاطرات روز 31 اردیبهشت 1349 خود هشدار میدهد که ساواک به عنوان مهمترین نیروی اطلاعاتی و امنیتی کشور اخبار و گزارشات دقیق و مستندی از وضعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حاکم بر کشور در اختیار شاه قرار نمیدهد و در همان حال شاه نیز ترجیح میدهد همان گزارشات نه چندان قابلاعتنای ساواک را آئینه تمامنمای ممالک محروسه تحت حاکمیتش تلقی کند. حتی با آغاز دوران انقلاب هم هنوز ساواک نمیخواست و یا نمیتوانست بپذیرد که منشأ حرکت مردم نه گروههای چپ و کمونیستی بلکه علما و روحانیون هستند؛ تا جایی که مأموران ساواک تلاش میکردند حوادثی نظیر واقعه 19 دی 1356 قم و سپس واقعه 29 بهمن 1356 تبریز را به کمونیستها و گروههای چپ نسبت دهند.
تحلیلگران حوادث و رخدادهای سیاسی، با بررسی کارنامه ساواک معتقدند که هم حکومت و هم حامیان خارجی آن در غرب، از همان آغاز سمت و سوی فعالیت ساواک را در مسیر مبارزه با کمونیسم و گروههای چپ متمرکز کرده و دشمن اصلی حکومت را حزب توده و گروههای طرفدار بلوک شرق و شوروی دانستند. ساواک نیز بر این توهم پای فشرد و به تبع آن بخش عظیمی از مردم که در زمره مخالفان، معارضان و منتقدان حکومت قرار گرفتند در معرض نگاه آسیبشناسانه ساواک قرار نداشتند و ساواک به کانونهای اصلی مخالفت با رژیم پهلوی دست نیافت. بنابراین هر چند بخشی از ناکارآمدی ساواک به مسائل درونی این سازمان بازمیگشت اما بخش عمده مسائل و دلائلی که موجبات گسترش نارضایتیهای عمومی را فراهم آورد، در نظام سیاسی بیمار کشور ریشه داشت و اساساً رژیم استبدادی، حقوق فردی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مردم را نقض میکرد و ناگزیر محکوم به شکست بود. برخی از مدیران ارشد ساواک در خاطرات خود به دلایل گسترش فساد و روشهای غیرانسانی که موجبات گسترش ناآرامیها را فراهم آورد، اشاره کردهاند. از جمله منوچهر هاشمی مدیرکل اداره کل هشتم ساواک در بخشهایی از خاطرات خود با اعتراف و اشاره به فساد گستردهای که در ساواک حاکم بود و عامل گسترش روزافزون مخالفتهای عمومی شد، اشاره کرده است:
به طور کلی روند تکامل غالب سازمانهای اطلاعاتی، حتی در جوامع دارای دموکراسی، در جهت افزونطلبی در قدرت و اعمال اراده در همه شئون است، چه رسد به جوامعی که به اراده فرد یا افراد به خصوصی، اداره میشوند. در چنین جوامعی این سازمانها سریعاً رشد میکنند و خود را به حکومت و دستگاه رژیم نزدیک و سپس تحمیل میکنند. این کار دلایل خاص خودش را دارد که سادهترین و روشنترین و در عین حال قویترین آنها اینکه، در ذات غالب نظامهای استبدادی و دیکتاتوری فساد است، انحراف از اصول و عدول از قانون است. آلودگی و زیادهطلبی هست. زور است. تجاوز به حقوق دیگران است و بالاخره مجموعهای از آنچه به آن در عرف سیاسی انحطاط گفته میشود، هست. سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی در این قبیل رژیمها اگر هموار کننده راه این انحرافات و آلودگیها نباشند، حداقل در جریان آنها قرار میگیرند و دقیقاً به این دلیل که چون خود عامل اجرای آن برنامهها برای دیگران هستند، این حق برایشان به وجود میآید که چرا برای خود نباشند. اگر هم عامل اجرا نباشند، به دلیل آگاهی از زیر و بم همه کارها در مورد همه افراد، از صدر تا ذیل مملکت و اطلاع از نقاط ضعف آنها، از این آتو برای بسط قدرت خود و تحمیل خود به حکومت استفاده میکنند. این رابطه تا جایی حاکم است. نکته دیگر در مورد جوامع آلوده به فساد اینکه، در این جوامع غالب نهادها و دستگاهها و مسئولین امور و حتی مطبوعات و احزاب، حتی احزاب طراز نوین، که رسالت اصلاح و پیشرفت جامعه را دارند آلودهاند. چطور میشود توقع داشت که سازمان اطلاعات برآمده از چنین جامعهای از همه آلودگیها و انحرافات مبرا باشد. منظور از ذکر این نکتهها هرگز این نبوده که ساواک آلودگیهایی از این نوع داشت و این ادعا هم نباید باشد که از همه انحرافات و عدول از اول مبرا بود. ولی به جرئت و قوت میتوان گفت که کژیها و کاستیهای ساواک در مقایسه با بسیاری از سازمانهای مشابه، در حداقل میزان خود بود.
اگر ساواک از جهاتی قابل انتقاد باشد، که هست، مربوط به عملکرد کل سیستم بود که در این باره گفتنی زیاد است. از آن جمله اینکه علیرغم تصمیمات اولیه، که باید همه کادر سازمان، مثل کشورهای پیشرفته از بین غیرنظامیان انتخاب و با گذراندن دورههای آموزشی لازم به تدریج جایگزین نظامیان در همه ردهها بشوند، مشاغل و سمتهای آن تقریباً در بست در دست نظامیان باقی ماند و خود سازمان هم مانند ارتش و سایر واحدهای انتظامی، عملاً تحت فرماندهی کل قوا قرار گرفت و نتیجه اینکه عملکرد آن، از چهارچوب تصمیم و تصویب ملی خارج ماند و با آن، آنگونه رفتار شد که با ارتش. این سازمان قانوناً از ا رکان نخستوزیری بود و رئیس آن سمت معاونت نخستوزیر را داشت و علیالقاعده، فعالیتها و عملکردهای آن باید در چهارچوب نهاد نخستوزیری صورت میگرفت و تصمیمات، که آن هم باید آزادانه و متناسب با شرایط و اوضاع و احوال و در چهارچوب استراتژی یک سیاست ملی اتخاذ میشد و از کانال عادی آن میگذشت.، درست از بالای سر نخستوزیری میگذشت و حاصل کار این میشد که تمام زحمات شبانهروزی مأموران و اعضای آن که گاه تا پای جان میکوشیدند و کم هم نبودند کسانی که در راه انجام وظیفه جانشان را از دست دادند، نتیجه معکوس میداد و خدمات آنها که کلاً در جهت مصالح ملی بود، بر ضد ملت و ملیت به حساب میآمد.
ممکن است گفته شود غالب امور کشوری چنین وضعی داشتند. از جمله دیپلماسی، معاملات خارجی، انتخابات، احزاب و غیره و غیره، همه خارج از تصویب ملی بودند و به قول آن مرحوم همه چیز مربوط به سیستم میشد، چگونه است که عملکرد ساواک، فقط از این بابت قابل انتقاد است و دیگر سازمانها نه؟ جواب اینکه اولاً عملکرد آنها هم کاملاً قابل انتقاد است و نتایجش هم قابل بحث و تحلیل، ثانیاً بحث درباره آنها در حوزه این یادداشتها نیست، ثانیاً اهمیت امر در مورد ساواک و آثاری که بر آن مترتب بود، این سازمان را شاخصتر از دیگر نهادها میکرد و بار انتقاد از آن سنگینتر.
نکته قابل ذکر دیگر در این رابطه اینکه، ساواک به جای اینکه از خود یک تصویر می ارائه بدهد، آنچنان که وظایف و نقش آن ایجاب مینمود، و در انجام آن وظایف هم کارهای درخشانی انجام داده بود، از خود یک چهره مخوف و وحشتآور، آنهم در رویارویی با ملت، نشان میداد، و به این عمل خود افتخار هم میکرد و میکوشید تا به آن شهرت هم بدهد. گرچه عملاً تا این حد نبود، ولی شهرت میداد که هست، و این موجب شده بود که وزیر، معاون خود را خبرچین ساواک تصور بکند، مدیرکل منشیاش را، امیر ارتش رانندهاش را و سفیر، دبیرش را. نتیجه چنین سیستمی در یک سازمان اطلاعاتی این میشد که افراد فرصتطلب و نفعجو، هر چقدر تعدادشان هم کم، میتوانستند برای افراد از صدر تا ذیل پروندهسازی بکنند و آب را گلآلود و در نتیجه اشخاص و افراد در همه سمتها و مشاغل به همدیگر بدبین و همه را یکجا به دستگاه و رژیم بدبینتر بکنند، در برابر، رژیم و دستگاه را به همه افراد، به خصوص وطنپرستترین آنها مشکوک. بدین ترتیب یکی از مهمترین وظایف ساواک که کشف کژیها و کاستیها و علل و اسباب نارضایتیهای مردم در صنوف مختلف و نهایتاً رفع آنها و ایجاد تفاهم و نزدیکی بین دولتها و ملت بود، نقش بر آب میشد و زحمات دهها کارشناس و تحلیلگر و صدها گزارشگر به هدر میرفت.
مورد دیگر قابل ذکر از عملکرد ناصحیح ساواک، قرار گرفتن پارهای از مقامات آن در خدمت منافع افراد صاحب قدرت و موقعیت بود که از این رهگذر هم موجب ناحق شدن بسیاری از حقها و حق شدن بسیاری از ناحقها گردید و اسباب بدنامی بناحق این سازمان را، که به درستی بیش از هر سازمان دیگر، در خنثی کردن توطئهها و دسیسههای ضدملی و ضدایرانی داخلی و خارجی کوشیده بود، فراهم آورد...
منوچهر هاشمی ساواک را سرزنش میکند که هیچگاه درباره خطری که از ناحیه روحانیون و علما موجودیت رژیم را تهدید میکرد به مطالعه و بررسی فراگیر و کارشناسانه نپرداخت و به گونهای توهمآمیز بر این تصور کودکانه باقی ماند که این گروهها فاقد هرگونه امکان رویارویی جدی با حکومت هستند. عیسی پژمان از مدیران ساواک که مدتی هم نمایندگی ساواک را در عراق رهبری میکرد، بر این باور است که اساساً ساواک هیچگاه به شناختی منطقی، دقیق و عمیق از سمت و سوی اصلی مخالفتها با رژیم پهلوی نرسید و به تبع نظام حکومتی مستبد که تصور میکرد مخالفان اندک حکومت هم عمدتاً کمونیست بوده و هیچ پیوندی بین آنان با جامعه ایرانی وجود ندارد، بیمهابا به سرکوب خود ادامه داد و هنگامی که ناآرامیهای دوران انقلاب آغاز شد، این سازمان نظیر دیگر بخشهای حکومت غافلگیر و سردرگم بود. امیر طاهری سردبیر پیشین روزنامه کیهان (در دوران پهلوی) نیز تصریح میکند که ساواک نظیر دیگر ارکان حاکمیت، بر خلاف آنچه ظاهر امر نشان میداد، سازمانی ناکارآمد، سطحینگر و فاقد هرگونه پتانسیل لازم برای برخورد با حوادث و رخدادهای عظیم و غیرقابل پیش بینی بود و بسیاری از مدیران و کارکنان آن بیسواد، کمتجربه و فاقد صلاحیت لازم برای فعالیت در سازمانی با عنوان و وظایف اطلاعاتی و امنیتی بودند. او معتقد است که فساد گسترده اداری، مالی و اقتصادی حاکم بر مجموعه ساواک مانع از هرگونه فعالیت عمیق و کارشناسانه این سازمان در زمینه شناخت، ارزیابی و از میان برداشتن منطقی، دقیق و بنیادی مخالفتها و نارضایتیها در جامعه بود. طاهری تصریح میکند که شخص شاه نیز در ناکارآمدی و انحراف این سازمان از جاده صواب فعالیت نقش قابلتوجهی ایفا میکرد. بسیاری از منابع تصریح کردهاند که بخش قابلتوجهی از مردمی که بعدها به صف مخالفان و منتقدان رژیم پهلوی پیوستند، پیشاپیش تحت فشار ساواک قرار گرفته بودند و ساواک در رأس مراجع حکومتی ناراضیساز بود. بسیاری از اقدامات ساواک که به ظاهر به هدف تأمین امنیت و برقراری نظم و در راستای تحکیم موقعیت رژیم پهلوی صورت میگرفت، خود مهمترین عامل گسترش ناامنی، نارضایتی و بیاعتبار ساختن موقعیت حکومت در بین مردم بود. بسیاری از رؤسا و مدیران ارشد ساواک در مقاطع مختلف دچار فساد و آلودگیهای مالی و اقتصادی بوده و در این روند با مدیران، رجال و صاحبان نفوذ و قدرت در سایر مراجع حکومتی و دولتی، کارخانجات و بخش خصوصی در تعامل نزدیک قرار داشتند. چه بسا بسیاری از اقدامات فاسد در بخشهای مختلف حکومت از سوی ساواک نادیده گرفته میشد و ساواک در تضییع حقوق مردم توجیهگر و پشتیبان میشد. آنتونی پارسونز آخرین سفیر بریتانیا در دوران پهلوی به گوشههایی از عملکرد سوء ساواک که موجبات گسترش نارضایتیها و مخالفتهای عمومی را فراهم میآورد، چنین اشاره کرده است:
و بالاخره باید از ساواک نام برد که مطبوعات غرب در اواسط دهة 1970 دیوی از آن ساخته بودند و گزارشهای مربوط به عملیات این سازمان یکی از مشغولیات اصلی جمعیتها و سازمانهای طرفدار حقوق بشر در اروپا و امریکا به شمار میرفت. آیا ساواک به همان بدی و زشتی که آن را تصویر میکردند بود؟ شاید. ولی باید این واقعیت را هم پذیرفت که سازمانهای امنیتی یا پلیس مخفی در بسیاری از کشورهای دیگر، به خصوص ممالک دیکتاتوری جهان سوم کم و بیش مرتکب همان فجایعی که به ساواک نسبت میدادند میشوند. رئیس ساواک ژنرال نعمتالله نصیری مرد زیرک و کاردانی نبود. او مردی کماطلاع و کندذهن بود. که فقط به خاطر وفاداری به شاه و جلب اعتماد وی هنگامیکه فرمانده گارد سلطنتی بود ترقی کرد. شاید یکی از خدمات نصیری که موجب ترقی او شد این بود که مأموریت ابلاغ فرمان عزل دکتر مصدق را از مقام نخستوزیری به عهده گرفت، هر چند در انجام این مأموریت موفق نشد و در این جریان دستگیر و بازداشت گردید. او مردی بیعاطفه و سنگدل بود و به هر کاری برای حفظ رژیم دست میزد، هر چند کارهای او سرانجام نتیجه معکوس داشت. ساواک در دورانی که نصیری ریاست آن را به عهده داشت به جای طرح نقشههای دقیق و اساسی برای مبارزه با خرابکاری و فعالیتهای ضدرژیم، به یک رشته اعمال خشونتآمیز و وحشیانه و ایجاد مزاحمتهای بیمورد و نابجا برای طبقات مختلف مردم پرداخت. روش ساواک مبتنی بر ارعاب بود، بازداشتهای جمعی برای ساواک یک کار عادی به شمار میآمد و این تصور در اذهان عمومی نقش بسته بود که ساواک در تمام شئون زندگی مردم، از سازمانهای دولتی و دانشگاهها گرفته تا مؤسسات خصوصی و کارخانهها و احزاب سیاسی و سازمانهای دانشجویی در خارج از کشور نفوذ کرده و در همهجا حاضر و ناظر است. البته این مطلب بعید به نظر میرسید و ساواک دارای چنان امکانات وسیعی نبود که در همه جا حضور داشته باشد، ولی ساواک خود به این شایعه دامن میزد تا رعب و وحشت بیشتری در مردم ایجاد کند. نظر خود من، که البته بیشتر مبتنی بر حدس و گمان است، زیرا اطلاعات دقیقی در این مورد در دست نداشتم این بود که ساواک قسمت اعظم فعالیت خود را متوجه کمونیستها و گروههای دستچپی و دانشجویان کرده و در عین حال مراقب دیپلماتهای خارجی، حتی دیپلماتهای کشورهای دوست و متحد ایران از جمله خود ماست. نکته جالب و خندهآوری که من از آن اطلاع یافتم این بود که کیوسک سیگارفروشی جنب سفارت انگلیس یک تلفن بی سیم در اختیار داشت که قطعاً برای سفارش سیگار از آن استفاده نمیشد. آنچه برای من حیرتآور بود این بود که اگر ساواک نارضائی و مخالفت با رژیم را آن قدر وسیع میدانست که چنین تدابیری را ضروری تشخیص میداد چرا به فکر یک چاره اساسی برای کاستن از این نارضائیهای نمیافتاد و به علاوه برای اعمال کنترل و مراقبت چه نیازی به آن همه وحشیگری و خشونت بود؟ نفرت از اعمال ساواک بیشتر در میان طبقة تحصیلکرده و دانشجویان دانشگاهها مشهود بود و حتی در بازدیدهای سفرای خارجی از دانشگاهها با همه پیشبینیها و تدابیری که اعمال میشد نفرت و عدم رضایت کاملاً مشهود بود. من یک بار در سال 1975 این موضوع را با شاه در میان گذاشتم، پاسخ شاه این بود که «تعداد کمی از دانشجویان با الهام گرفته از خارج درصدد ایجاد تشنج هستند و باید با قاطعیت با آنها روبرو شد». شاه با این جواب کوتاه و تغییر موضوع صحبت به طور غیرمستقیم به من فهماند که در کاری که به من مربوط نیست مداخله نکنم و من هم دیگر موضوع را تعقیب نکردم. قبل از این گفتگو من گمان میکردم که شاه خود از واقعیت امر آگاه است و وسعت نارضائی در دانشگاهها را میداند، ولی پس از صحبتی که با او داشتم این سئوال در ذهن من نقش بست که آیا شاه خود به آنچه میگوید معتقد است یا اینکه گزارش نصیری را بازگو میکند؟ و اگر نصیری چنین گزارشی به شاه داده است آیا خود او هم این موضوع را باور دارد؟
افکار عمومی مردم نیز به درستی معتقد بود که اقدامات جنایتکارانه، غیرانسانی و تبهکارانه ساواک طی سالیان طولانی گذشته موجبات گسترش نارضایتیها و مخالفتهای تدریجی و مداوم مردم را فراهم آورده است. ضمن اینکه انقلابیون در تمام دوران، آشکارا شاهد نقش بیبدیل و انکارناپذیر ساواک در سرکوب، قتل، کشتار و برخورد قهرآمیز با مخالفان حکومت بودند. زوایایی از نفرت و خشم مردم از عملکرد سوء ساواک در شعارهای انقلابیون (طی سالهای 1356 ـ 1357) منعکس شده که نشان میدهد مخالفان سیاسی بین روش غیرانسانی حکومت با عملکرد سوء ساواک رابطه مستقیمی قائلند.
کتاب ساواک ، سازمان اطلاعات و امنیت کشور، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
نظرات