واکنش علما، طلاب و مراکز حوزوى نسبت به جریان مهدی هاشمی
تاه بودن زمان فعالیت جریان مهدى هاشمى در حوزه همان طور که دامنه تأثیرگذارى این جریان بر روى طلاب را محدود مىکرد، در گستره واکنش علما و شخصیتهاى حوزوى نیز تأثیرگذار بوده و شعاع آن را محدود نموده است. بخصوص که نقش مهدى هاشمى در مدارس تحت پوشش نقش غیر آشکار و با رعایت جانب احتیاط بوده به گونهاى که جز خواص کمتر کسى از حضور و نقش آفرینى او در برنامههاى مدارس اطلاع مىیافت و این امر تا حد قابل توجهى از حساسیت و بروز عکسالعمل در بدنه حوزه جلوگیرى نموده بود. از طرفى نام آقاى منتظرى و عنوان فقیه عالیقدر که این مدارس و حتى مراکزى مثل کتابخانه سیاسى با آن شناخته مىشد و حمایتهاى آشکار ایشان از آنها موجب مقبولیت این مراکز براى عدهاى از طلاب و فضلاى حوزه شده و چه بسا با نگاه مثبت به آن مىنگریستند. اعزام عده قابل توجهى از طلاب این مدارس از کانالهاى رسمى به جبهههاى جنگ و بعضى خصوصیتهاى مثبت دیگر چهرهاى انقلابى از این مدارس ساخته و پشتوانه مقبولیت آنها براى عدهاى گردیده بود. بر این اساس واکنش نسبت به حضور مهدى هاشمى و جریان وابسته او در حوزه را از دو دسته مىتوان انتظار داشت. 1ـ بعضى از خواص که از نقش این طیف در مدارس و مراکز مطلع بودند و از آنها شناخت کافى داشتند. 2ـ عدهاى از طلاب این مدارس که بدون گرایش و انگیزههاى سیاسى و صرفا با هدف تحصیل وارد این مدارس شده و تحت تأثیر خط و ربطهاى حاکم بر مدارس نیز قرار نگرفته و از نزدیک شاهد تحرکات سیاسى و جناحى و اهداف خاص دستاندرکاران این مدارس بودند. واکنش خواص : الف ـ امام خمینى (ره) به جرأت مىتوان گفت اولین کسى که با تیزبینى و شناخت عمیق، پیامدهاى خطرناک فعالیتهاى مهدى هاشمى و دوستانش را در حوزه احساس مىکرد و به هر مناسبتى نسبت به آن هشدار مىداد حضرت امام خمینى ( ره ) بود. ایشان در جلسهاى با صراحت در این خصوص مىفرمایند: «من از این چند مدرسهاى که گروه هاشمى با آن ارتباط دارند نگران هستم». ایشان همچنین در جمع اعضاى شوراى مدیریت حوزه علمیه قم چند ماه پس از دستگیرى مهدى هاشمى نفوذ افراد مسئلهدار را از مشکلات حوزههاى علمیه بر شمرده، توجه مسئولین حوزه را به آن جلب مىنمایند : «من چنانچه سابقا نیز گفتهام، راجع به حوزه علمیه عقیدهام بر این است که باید به آن بیشتر از همه چیز توجه کرد، چرا که حوزه علمیه اگر درست بشود ایران درست مىشود و اگر خداى ناخواسته در حوزه علمیه فسادى به وجود آید ـ ولو در دراز مدت در سرتاسر ایران آن فساد پیدا مىشود و آنها که همیشه در فکر بودهاند که در حوزه علمیه نفوذ کنند به همین خاطر است. نفوذ آنها، نفوذ ظاهرى نیست که معلوم باشد، فلان آقاى نفوذى، چه بسا بیشتر از شما اظهار دیانت بکند، معذلک در موقع مناسب کارش را انجام دهد، اینها از مشکلات حوزه است». امام راحل( ره ) در همین نشست، مسئولین حوزه علمیه را، به حساسیت نشان دادن به پیشینه سوء اخلاقى و فکرى افراد نفوذى در حوزه و عدم توجه به توبه آنان فرا مىخوانند و مىفرمایند: «گروههاى مختلف به این حوزه نظر دارند؛ چون در دراز مدت مىتوانند کارهایى که ما مىکنیم به هم بزنند و اینکه شما در رابطه با سابقه افراد تحقیق مىکنید، کار خوبى است، چرا که اگر کسى قبل از انقلاب یا بعد از آن کجروى داشته است و الآن مىگوید من توبه کردهام ممکن است این توبه کردن مصلحتى باشد، توجه داشته باشید که این افراد حوزه را فاسد نکنند و شما همیشه با حضرات مراجع و سایر بزرگان مشورت کنید و از آنها بخواهید و من هم به شما دعا مىکنم». توجه به خط مشى و شاخصهاى فعالیت طیف مهدى هاشمى در حوزه که کم توجهى به موضوع فقه و فقاهت و پر رنگ کردن مسایل سیاسى و نیز ایجاد بدبینى نسبت به ارکان سنتى حوزه همچون جامعه مدرسین از جمله آنهاست، نشان مىدهد در تذکراتى که امام خمینى ( ره ) از این مقطع به بعد تا پایان عمر پربرکتشان در خصوص بایدها و نبایدهاى حوزه داشتهاند، این شاخصها را به گونهاى مورد توجه قرار داده و نقش هدایتى و اصلاحى خود را نسبت به حوزه ایفا نمودهاند. در این تذکرات که در قالب بیانیهها و سخنرانیها ایراد گردید، نامى از افراد و گروه خاصى برده نشده و لذا ادعا نمىشود که این مطالب صرفا واکنش امام ( ره ) در قبال عملکرد باند مهدى هاشمى است؛ لکن با توجه به شواهد موجود اگر گفته شود عملکرد باند مهدى هاشمى در حوزه نیز به عنوان یک مصداق، منشأ این واکنشها گردیده سخن گزافى گفته نشده است. به دو نمونه از این دسته از اظهارات امام خمینى ( ره ) توجه مىکنیم : 1ـ در حمایت از جامعه مدرسین و توصیه به وحدت و همدلى طلاب و جامعه مدرسین مىفرمایند: «اگر طلاب و مدرسین حوزه علمیه با یکدیگر هماهنگ نباشند، نمىتوان پیشبینى نمود که موفقیت از آن کیست؟ و اگر بر فرض محال حاکمیت فکرى از آن روحانى نماها و متحجرین گردد، روحانیت انقلاب جواب خدا و مردم را چه مىدهد؟ انشاءاللّه در بین جامعه مدرسین و طلاب انقلابى اختلاف نیست، اگر باشد بر سر چیست؟ بر سر اصول یا بر سر سلیقهها؟ آیا مدرسین محترم که مسئول محکم انقلاب در حوزههاى علمیه بودهاند، نعوذباللّه به اسلام و انقلاب و مردم پشت کردهاند؟ مگر همانها نبودند که در کوران مبارزه حکم به غیرقانونى بودن سلطنت دادند؟ مگر همانها نبودند که وقتى یک روحانى به ظاهر در منصب مرجعیت از اسلام و انقلاب فاصله گرفت او را به مردم معرفى کردند؟ آیا مدرسین عزیز از جبهه و رزمندگان پشتیبانى ننمودند؟ اگر خداى ناکرده اینها شکسته شدند چه نیرویى جاى آنان را خواهد گرفت و آیا ایادى استکبار، روحانى نماهایى را که تا حد مرجعیت تقویت نموده است، یا فرد دیگرى را در حوزهها حاکم نمىکنند؟ و یا آنها که در طوفان پانزده سال مبارزه قبل از انقلاب و ده سال حوادث کمرشکن بعد از انقلاب نه غصه و نه غم جنگ وارده کشور را خوردهاند و نه از شهادت عزیزان متأثر شدهاند و با خیالى راحت و آسوده به درس و مباحثه سرگرم بودهاند مىتوانند در آینده پشتوانه انقلاب اسلامى باشند؟ راستش شکست هر جناحى از علما و طلاب انقلابى و روحانیون مبارز و جامعه مدرسین، پیروزى چه جناحى و چه جریانى را تضمین مىکند؟ جناحى که پیروز شود یقینا روحانیت نیست و اگر آن جناح الزاما به روحانیت رو آورد، راستى به سراغ کدام قشر و تفکر از روحانیت مىرود؟ خلاصه اختلاف به هر شکلى کوبنده است، وقتى نیروهاى مؤمن به انقلاب حتى به اسلام فقه سنتى و فقه پویا به مرز جبهه بندى برسند آغاز باز شدن راه استفاده دشمنان خواهد بود. جبهه بندى، نهایتا معارضه پیش مىآورد. هر جناح براى حذف و طرد طرف مقابل خود واژه و شعارى انتخاب مىکند. یکى متهم به طرفدارى از سرمایهدارى و دیگرى متهم به التقاطى مىشود که من براى حفظ و اعتدال جناحها همیشه تذکرات تلخ و شیرینى دادهام چرا که همه را فرزندان و عزیزان خود مىدانم. البته هیچ گاه نگران مباحثات تند طلبگى در فروع و اصول فقه نبودهام ولى نگران تقابل و تعارض جناحهاى مؤمن به انقلابم که مبادا منتهى به تقویت جناح رفاهطلب بى درد و نق بزن گردد. نتیجه مىگیرم که اگر روحانیون طرفدار اسلام ناب و انقلاب دیر بجنبد ابرقدرتها و نوکرانشان مسایل را به نفع خود خاتمه مىدهند. جامعه مدرسین باید طلاب عزیز انقلابى و زحمت کشیده و کتک خورده و به جبهه رفته را از خود بدانند. حتما با آنان جلسه بگذارند و از طرحها و نظریات آنان استقبال نمایند و طلاب انقلابى هم مدرسین عزیز طرفدار را محترم بشمارند و با دیده احترام به آنان بنگرند و در مقابل طیف بىعرضه و فرصتطلب و نق بزن «ید واحده» باشند و خود را براى ایثار و شهادت در راه هدایت مردم آمادهتر کنند». 2ـ در پىگیرى شیوه علماى سلف و پاىبندى به فقه سنتى و اجتهاد جواهرى مىفرمایند: «در بعد خدمات علمى حوزههاى علمیه سخن بسیار است که ذکر آن در این مختصر نمىگنجد. بحمداللّه حوزهها از نظر منابع و شیوههاى بحث و اجتهاد غنى و داراى ابتکار است. تصور نمىکنم براى بررسى عمیق همه جانبه علم اسلامى طریقهاى مناسبتر از شیوه علماى سلف یافت شود. تاریخ بیش از هزار ساله تحقیق و تتبع علماى راستین اسلام گواه بر ادعاى ما در راه بارور ساختن نهال مقدس اسلام است». و در بیان دیگرى مىفرمایند: «این مسئله نباید فراموش شود که به هیچ وجه از ارکان محکم فقه و اصول رایج در حوزهها نباید تخطى شود. البته در عین اینکه از اجتهاد جواهرى به صورتى محکم و استوار ترویج مىشود، از محاسن روشهاى جدید و علوم مورد احتیاج حوزههاى اسلامى استفاده گردد». ب ـ شوراى مدیریت حوزه موضعگیرى و مقاومت شوراى مدیریت حوزه علمیه قم در برابر مدارس تحت پوشش از دیگر مصادیق واکنش خواص به شمار مىرود. این موضعگیریها که متأثر از هشدارهاى حضرت امام خمینى ( ره ) و در راستاى اجراى مأموریت سامان دهى به حوزه بوده، در قالب بحث و گفتگو و احیانا منازعه با آقاى منتظرى و اطرافیان وى و مقاومتهاى مقطعى و موردى در برابر تقاضاهایى همچون تأیید کارت معافیت تحصیل طلاب مدارس تحت پوشش و شرکت این طلاب در امتحانات حوزه و... صورت مىگرفت. البته این مقاومتها به دلیل موقعیت سیاسى و حوزوى آقاى منتظرى و حمایتهاى بىدریغ ایشان از برنامههاى مدارس نمىتوانست خللى در کار مدارس ایجاد نماید و در بسیارى از موارد شورا ناگزیر به همکارى و تأمین خواستههاى آنها مىشد. مسئول مدرسه بعثت در این خصوص مىگوید : «همانطور که گفتم این مدارس به رغم شوراى مدیریت تأسیس شده بودند و لذا هماهنگى بین این مدارس و شوراى مدیریت روحا وجود نداشت اما آنها به خاطر قدرت فقیه عالیقدر کارهاى اجرایى مدارس را از قبیل معافى، شهریه انجام مىدادند». مهدى هاشمى نیز در اعترافى به پرخاش آقاى منتظرى به اعضاى شوراى مدیریت اشاره مىکند و مىگوید : «1ـ پرخاش شدید آقا [آقاى منتظرى] در حضور اعضاى شوراى مدیریت به آنان مبنى بر اینکه ضوابط جذب شما تنگ نظرانه و خشک است و با این وضعیت نمىتوان حوزه را حفظ نمود که به دنبال مخالفت آنان با جذب گسترده نیروها، آقا صریحا دستور دادند جداى از ضوابط و سیستم شورا، مدارس جدید شروع به کار نمایند. 2ـ پرخاش مجدد ایشان به آقاى یزدى که معترضانه از روش آقا در ایجاد بىنظمى در حوزه انتقاد مىکرد. آقا گفتند این چه نظمى است که هزاران نفر طلبه داوطلب جذب نشوند و... 3ـ اخوى در یک مقطع که آقا به شوراى مدیریت پرخاش کرده بودند، صریحا مىگفت : باید مدارس جدید را گونهاى گسترش دهم که جایگزین شوراى مدیریت شده یا حداقل آنان مجبور شوند موجودیت مدارس را با برنامههاى جدید بپذیرند». همچنین نامبرده در اعتراف دیگرى رویارویى شوراى مدیریت با آقاى منتظرى در قضیه مدارس را این چنین ترسیم مىنماید : «در خلال انجام آن برخوردهایى که با شوراى مدیریت پیش آمد، نقش آقا هادى در آن راستا حائز اهمیت است. نقش اخوى ـ پس از سخنان تند یکى دو مرتبه بین آقا و شوراى مدیریت رد و بدل شده بود و آقا با پرخاش، ضوابط آنان را کافى نمىدانستند ـ این بود که دوستان چون آقاى... و دیگران را در جهت ایجاد یک جریان فکرى مستقل از شورا و همبستگى کامل تشویق و ترغیب نمود و افراد دیگرى مانند [آقایان]... را در امر برنامهریزى مدرسه تخصصى که یک قدم ابتکارى بود و همچنین سایر مدارس غیر مستقیم به صحنه کشاند و انگیزه هر چه بود در اثر سوء تدبیر یا ضعف آن عملاً مدارس جدید آقا یک جریان رودرروى شوراى مدیریتى که به امر امام نصب شده بودند درآمد». ج ـ دفتر تبلیغات اسلامى ماجراى انشعاب کتابخانه سیاسى از دفتر تبلیغات اسلامى که به گونهاى واکنش و یا مقاومت دفتر تبلیغات اسلامى در برابر این جریان بوده، مصداق دیگرى از واکنش خواص در برابر تحرکات فرهنگى این جریان به شمار مىرود. همان طور که قبلاً اشاره شد، کتابخانه سیاسى ابتدا زیر نظر دفتر تبلیغات اسلامى اداره مىشد ولى وجود اختلافات شدید بین مسئول کتابخانه که از طرفداران آقاى منتظرى و مرتبطین مهدى هاشمى بود با مسئولین دفتر تبلیغات اسلامى منجر به انشعاب کتابخانه و استقلال آن از دفتر تبلیغات اسلامى شد. اختلاف مزبور ریشه در نوع نگاه طرفین راجع به نحوه سرویس دهى به مراجعین بخصوص طلاب جوان و مبتدى داشت. به ویژه در خصوص حدود پانصد هزار جلد کتابى که از طریق دادگاه انقلاب از گروهکهاى ضد انقلاب و بعضا الحادى به دست آمده بود و حساسیت مسئولین دفتر تبلیغات را نسبت به بدآموزیهاى احتمالى این دسته از کتب برانگیخته بود. بسیج عدهاى از نیروهاى مؤسسه نهضت جهانى و طلاب مدارس تحت پوشش با درخواست مسئول کتابخانه و با هدایت مهدى هاشمى براى تفکیک و فهرستبندى و سامان دادن به این کتابها حساسیت مسئولین دفتر تبلیغات اسلامى را تشدید نمود و دامنه اختلافات و به تعبیرى مقاومت در برابر این رویه به آنجا کشید که با اصرار و حمایت آقاى منتظرى کتابخانه از دفتر تبلیغات منفک و زیر نظر آقاى منتظرى به برنامهریزى و فعالیت پرداخت. مهدى هاشمى روند انشعاب کتابخانه سیاسى را چنین بیان مىکند : «مدتى کلیه برادران عضو مؤسسه [نهضت جهانى اسلام] را بسیج کرده بودم که به آقاى... [مسئول کتابخانه] کمک دهند تا کتب جمعآورى شده به حسب یک موضوعبندى عملى تفکیک [شود]. اما در نحوه استفاده از مرکز اختلاف نظرى بین ... [مسئول کتابخانه] از یک طرف و...[مسئول دفتر] از طرف دیگر بوجود آمد،... [مسئول کتابخانه] معتقد بود باید یک مرکز مطالعه و تحقیق دایر شود و طلاب اهل فهم را دعوت کنیم براى مطالعه و تحقیق ولى آقایان دیگر اعتقاد داشتند، چون کتب مرکز غالبا انحرافى و متعلق به گروهکهاست باید در راهاندازى مرکز و دادن کتب به طلاب احتیاط زیاد نمود تا باعث به انحراف کشیده شدن طلاب نگردد. این اختلاف روز به روز شدت مىیافت که... [مسئول کتابخانه] با صدور اعلامیهاى فورا تأسیس کتابخانه سیاسى را اعلام کرد و طلاب زیادى به عضویت آن درآمدند». مسئول کتابخانه نیز برانگیخته شدن حساسیت مسئولین دفتر تبلیغات نسبت به برنامههاى کتابخانه را چنین بیان مىکند : «اولین همکارى عملى با ایشان [مهدى هاشمى] سال 63 در انبار کتابخانه سیاسى دفتر تبلیغات بود که حدود نیم میلیون کتاب مصادرهاى به دست آورده بود و نیاز به یک بسیج همگانى داشت براى تفکیک و فهرست نمودن آنها. ایشان با تشویق طلاب مدارس فقیه عالیقدر تشریک مساعى نموده و آن طلاب در امر تفکیک کتب مزبور کمک کردند و همین امر باعث حساسیت برادران دفتر تبلیغات گردید و بالاخره منجر به جدایى از دفتر تبلیغات پس از سه سال از تأسیس آن گشت و زمانى که کتابخانه سیاسى زیر نظر فقیه عالیقدر قرار گرفت، سید مهدى به همراه دوستانش از ما حمایت و جانبدارى نمودند و امکانات بیت را در اختیار کتابخانه قرار دادند و شورایى تشکیل شد از شش نفر که مورد تأیید فقیه عالیقدر قرار گرفت». د ـ آیتاللّه آذرى قمى عکسالعمل آیتاللّه آذرى قمى از شخصیتهاى علمى و سیاسى حوزه نسبت به عملکرد طیف مزبور در حوزه، از نمونههاى دیگر واکنشهایى است که در این رابطه صورت گرفته است. دامنه این واکنش از سطوح حوزه فراتر رفته و به عرصه مطبوعات کشیده شده است. ایشان در یکى از روزنامههاى کثیرالانتشار وقت طى مقالهاى مىنویسد : «... مسئله این است که قصد دارند خط فقاهت را در حوزه علمیه قم کور کنند و به سراغ مطلب دیگرى که من نمىخواهم پرده را بالا بزنم، بروند. متأسفانه به وسیله عناصرى خط فقاهت و فقه سنتى و... در حال کوبیده شدن است و الآن وضع به گونهاى است که عدهاى افراد در قم تحت پوشش بعضى از مدارس خاص که خارج از پوشش شوراى مدیریت مىباشند، مشغول تربیت جوانهاى سادهاى هستند که با جامعه مدرسین و فقها و فقه کاملاً مخالفت مىکنند و ممکن است آینده بسیار خطرناکى را براى قم بوجود بیاورد که باید به آنجا توجه جدى شود». با توجه به زمان انتشار این مقاله که زمان اوج فعالیتهاى طیف مهدى هاشمى در قم است و نیز با توجه به شواهد دیگر، شبههاى باقى نمىماند که منظور وى از عناصرى که در حال کوبیدن خط فقه و فقاهت هستند همین طیف است در عین حال عکسالعمل یکى از طلاب وابسته به این جریان در قبال این مقاله این ارتباط را روشنتر مىکند. این عکسالعمل در قالب انتشار یک شبنامه در تاریخ 26/1/65 و با عنوان «طلبه دردمند حوزه علمیه قم» صورت مىگیرد. در بخشى از آن آمده است : «آیا براستى این سخنان جنابعالى است؟ من که اول باور نکردم ولى به هر حال با نام شما منتشر شده است. این حقیر در رابطه با این قسمت از سخنانتان نکاتى به ذهن قاصر رسیده است که خدمت شما عرض مىکنم و امیدوارم که از آن نرنجید و کلمات این حقیر را مورد بىمهرى قرار ندهید و آنها را تا آخر مطالعه فرمایید. اولاً ـ در حوزه علمیه قم مدارسى به جز مدارس تحت نظر فقیه عالیقدر حضرت آیت العظمى منتظرى دامظله العالى وجود ندارد که شرایط شوراى مدیریت را نپذیرفته باشد و حاکمیت آنها را قبول نکرده باشد و اگر باشد معتنابه نیست و شما اگر چه صریحا نام این مدارس را نبردهاید لکن از کنایهاى استفاده کردهاید که ابلغ منالتصریح است. ثانیا ـ شما حتما موقعیت اجتماعى خویش را مىدانید و مىدانید که صرفنظر از مقام علمىتان شما نماینده مردم شهر خون و قیام، قم هستید و نظرات جنابعالى مورد استناد گروههاى مختلف واقع مىشود و در تاریخ به عنوان سند خواهد ماند. فلذا باید دقت فرمایید که چه مىگویید؟ چرا که کوچکترین تحریف مسایل موجود تاریخ ما را تحریف و آیندگان ما را در قضاوت منحرف خواهد کرد. ثالثا ـ جنابعالى مطلعید که مردم قهرمان ما در راه اسلام علوى از همه چیز خویش گذشتهاند و هر آنچه را که غیر اسلام و یا ضد اسلامى بدانند نابود مىنمایند و به مبارزه با آن قیام مىکنند. اگر واقعا چنین مدارسى وجود دارند که جوانانى را علیه فقه و فقاهت اسلام تربیت مىکنند و جنابعالى از این بابت احساس خطر مىکنید چرا آنها را به امت حزباللّه ایران و مردم شهیدپرور حوزه انتخابیتان [قم] و طلاب وفادار به اسلام اصیل معرفى نمىنمایید؟ تا آنها را از بیخ و بن بر کنند و خطر را از حوزه علمیه دور سازند. رابعا ـ همان طور که عرض شد و جنابعالى خود واقفید این مدارس تحت نظر فقیه عالیقدر مىباشد چرا شما که این خطر عظیم را حس کردید، به ایشان اطلاع ندادید که مدارس شما افراد را علیه فقه و فقاهت اسلامى تربیت مىکنند تا ایشان خوب به حساب آنها و دستاندرکاران چنین حرکت شومى رسیدگى نمایند. وانگهى من فکر مىکنم که شما با عالم غیب ارتباط دارید که این چنین مسایل را دریافت مىنمایید و با چنین قوت قلبى و اعتمادى آنها را در روزنامه مطرح مىفرمایید والاّ چگونه ممکن است فقیه عالیقدر که نظارت دقیق بر مدارس خود دارند، تاکنون اثرى از تربیت طلاب علیه فقه و فقاهت اسلامى ندیدهاند؟ اما جنابعالى که نه اسم آنها را مىدانید و نه آدرس آنها را بلدید و نه با برنامه آنها آشنایى دارید و نه از کمیت و کیفیت طلاب آنها اطلاعى دارید و نه...، دریافتید که این مدارس علیه فقاهت اسلام فعالیت مىکنند؟ (لابد چون تحت نظر شوراى مدیریت نیستند) البته بنده مىدانم که چه شیاطینى به جنابعالى این گزارشات تحریف شده را دادهاند. امیدوارم که در اطرافیان خود و در اعتماد به افراد قدرى دقت بیشترى بنمایید و سخن هر کس را نپذیرید که قرآن کریم مىفرماید : «انْ جائکم فاسق بنبأ فتبینوا» مهدى هاشمى در اعترافات خود به نگارندگان این متن اشاره مىکند و مىنویسد : «تا آنجا که به خاطر دارم در سال 64 و یا 65 پس از آنکه روزنامه رسالت مقالهاى درباره مدارس علمیه منتشر ساخت دو تن از طلاب جوان یکى به نام آقاى... نویسنده حزب قاعدین و دیگرى آقاى... که از طلاب نیمه وقت مدرسه بعثت بود هر کدام یک نامه به عنوان آقاى آذرى قمى نوشتند و مقاله روزنامه رسالت را به نقد کشیدند. این دو نفر قبلاً با آقاى... مسئول مدرسه بعثت مشورت کرده بودند در نوشتن نامه، و خبر آن را من از ایشان شنیدم. البته نفر دوم آقاى... که یک نویسنده زبردست و ادیبى است بنا به راهنمایى و معرفى آقاى... قرار شد کتابها و نوشتههاى مرا مانند استراتژى صدور انقلاب را تصحیح و تنظیم نماید...». واکنش طلاب مدارس تحت پوشش آن دسته از طلابى که به امید تحصیل و به دور از ملاحظات سیاسى و جناحى وارد این مدارس شده بودند. به مرور در مناسبات درونى مدارس با مسائلى مواجه شدند که آنان را به تقابل با مدیران و برخى از طلاب همفکر با جریان مهدى هاشمى سوق داد. اعتراض به بعضى از سخنرانیها و برنامههاى درسى، عدم شرکت در کلاسهاى سیاسى و... از سوى این دسته از طلاب، نمونههایى از این تقابل و تعارض به شمار مىرود. ایجاد محدودیت و استفاده از اهرمهاى فشار براى ساکت کردن این دسته از طلاب و اخراج بعضى از آنها از مدارس هرگز نتوانست به این منازعه که در واقع رویارویى دو تفکر و دو تلقى متفاوت از حوزه و روحانیت بود، پایان بخشد. با دستگیرى مهدى هاشمى و تعطیلى «کتابخانه سیاسى» و «مؤسسه نهضت جهانى» و شکسته شدن دو ضلع از مثلث جریان مهدى هاشمى در حوزه علمیه قم، این تنها مدارس بودند که به روال گذشته فعالیتهاى خود را ادامه مىدادند. با دستگیرى چند تن از مدیران و مسئولان و اساتید مدارس تحت پوشش، به عنوان دستیاران مهدى هاشمى، طلاب مزبور نیز فرصت را غنیمت شمرده با امضاى طومارها و نامههایى تغییر مدیریت مدارس و اصلاح برنامههاى آن را خواستار شدند. برخى از این موضعگیریها با انجام مصاحبههایى از سوى این دسته از طلاب مدارس با مطبوعات همراه بود که بیش از پیش پرده از رویارویى پنهان دو تفکر در مدارس مورد اشاره برمىداشت. در یکى از این مصاحبهها که در دفتر روزنامه جمهورى اسلامى قم انجام شده، آمده است : «گفتگو با چند تن از شاگردان و اساتید مدرسه بعثت : ... این گزارش حاکى است در همین رابطه تنى چند از شاگردان و اساتیدمدرسه بعثت صبح دیروز در دفتر روزنامه جمهورى اسلامى قم حضور یافته و از خبرنگار ما خواستار انتشار نظرات خود شدند. آقاى سید محمدتقى قادرى یکى از اساتید مدرسه بعثت به خبرنگار ما گفت : مهدى هاشمى و همفکرانش به دلیل اینکه طلبههاى این مدرسه و مدارس دیگر در دامن انقلاب تربیت شدهاند و واقعا به امام و قائم مقام رهبرى و مسئولین مملکت اعتقاد قلبى و عملى دارند و همیشه در ارتباط مستقیم با حوزه بودند، نتوانستند به آنچه که مىخواستند، با به سیطره در آوردن افکار طلاب دست پیدا کنند. واقعا موقعیتى در این زمینه کسب نکردند. اگر حرکاتى هم مىشد از سوى درصد خیلى کمى بود که از قبل با اینها مرتبط بودند. البته مسئولین و مدیریت این مدارس کلاً در اختیار اینها بود؛ بخصوص که خود مهدى هاشمى در برخى از مدارس تدریس مىکرد و یکى از مسئولین که هم اکنون فرارى است، تحلیل سیاسى مىنمود و اذهان طلاب را نسبت به مسئولین مشکوک مىکرد و نمونههاى زیادى است که اینها کوشش مىکردند به بچهها القا کنند که مسائل سیاسى اهمیتش بیشتر از تهذیب نفس است و لذا مىبایست همه مسئولین و مدیریت این مدارس که سر سوزنى در این جریان دست داشتند، تعویض گردند. چرا که وجود حتى یکى از اینها در مدارس، مضر خواهد بود و دیگر اینکه شخصیتهاى علمى بایستى به این مدارس راه پیدا کنند تا توان علمى و اخلاقى این مدارس بالا رود. یکى از طلاب این مدرسه به نام آقاى علىاکبر ذهابى نیز اعلام داشت : طلبههاى مدرسه بعثت عموما معتقد به امام و انقلاب و اهل جبهه هستند. حتى در یک مورد 60 نفر از طلاب این مدرسه عازم جبهه شدند و الآن هم قریب به اتفاق با امضاى طومارى انزجار خودشان را نسبت به مهدى هاشمى و وابستگانش ابراز کردند. البته اینها در این مدرسه کارهایى داشتند. کلاسهایى بود که بچهها را علیه مسئولین توجیه کنند. الحمدللّه که اینها دستگیر شدند و آن روز که مصاحبه مهدى هاشمى را شنیدم بدون اختیار با سابقه ذهنى که داشتم به سجده افتادم و شکر خدا کردم که مسئله به دست امام و با عنایت امام زمان دارد حل مىشود. آقاى حسن ابراهیم زاده طلبهاى دیگر از این مدرسه در گفتگویش با خبرنگار ما تأکید کرد ما از همان آغاز که وارد این مدرسه شدیم شرعا خود را مجاز نمىدانستیم در کلاسهاى سیاسى شرکت کنیم چون در کلاسها و بعد از کلاسها مىآمدند به مسئولین مىتاختند و مواضع جمهورى اسلامى را به زیر سؤال مىکشیدند که خیلى از طلاب مدرسه همین طور بودند. بارها به مسئولین مدرسه مىگفتیم درس اخلاقى براى ما بگذارید، متأسفانه عمل نمىکردند. اینطور نبود که طلاب مدرسه با اینها باشند». واکنش آقاى منتظرى در مقابل موضعگیرى طلاب این مدارس، واکنش همراه با عصبانیت بود. ایشان در نشستى با برخى از طلاب مدرسه بعثت با بیان این مطلب که : «اول به روزنامهها مسئله را مىکشید و بعد به سراغ من مىآیید» نارضایتى خود را از برخورد طلاب با مسئولین ابراز نمودهاند. پس از این آقاى منتظرى براى آرام کردن جو مدارس و طلاب انقلابى آن، آیتاللّه امینى را مأمور رسیدگى به مدارس کردند و ایشان نیز با تغییر مدیریت برخى مدارس و تعطیل کردن کلاسهاى سیاسى، گامهایى در جهت اصلاح ساختار مدارس برداشتند ولى تا سال 68 که سال عزل آقاى منتظرى از قائم مقامى رهبرى است، همچنان این مدارس دستخوش التهابات باقى ماند و پس از عزل ایشان، مدارس به شوراى مدیریت حوزه واگذار گردید. نکتهاى که در اینجا لازم است یادآورى شود، این است که مدارس تحت پوشش آقاى منتظرى هر چند همگى آهنگ واحدى داشتند و جهتگیرى کلى آنها همسو با یکدیگر بود اما از لحاظ فضاى سیاسى و تفکر حاکم بر مدارس و مدیریت آنها، همسطح نبودند. بلکه از این جهت نوسان زیادى بین آنها وجود داشت. در این بین مدرسه بعثت از حیث وابستگى به خط مهدى هاشمى گوى سبقت را از دیگر مدارس ربوده بود و به همین دلیل واکنش طلاب انقلابى نیز بیشتر از این مدرسه گزارش گردیده است. این فصل از کتاب را با اعترافات یکى از اساتید مدرسه بعثت به پایان مىبریم. این استاد که خود، همداستان با این جریان فکرى بود و در مقطعى از عناصر تأثیر گذار در این مدارس به شمار مىرفت، پس از دستگیرى در اعترافات خود فضاى مدرسه بعثت و پیامدهاى فکرى، سیاسى، اخلاقى آن را چنین به تصویر مىکشد : «1ـ من فکر مىکنم همان برداشت همیشگىام از این برادران که مرتب احساس مىکردم که اینها هویت حوزوى کاملى ندارند درست باشد. بدین معنى که اینان بافت واقعى حوزه و روحانیت را درک نکرده و لذا کمتر قادر هستند خود را در جریان عمومى حوزه قرار دهند در یک کلمه اینکه : اینان یک «آخوند جامع» نیستند. 2ـ بعضى از این آقایان قبل از ورود به حوزه آن طور که شنیدهام در ارگانها و شغلهاى دیگرى بودهاند و معمولاً این گونه افراد بنیاد فکرى و مبانى اعتقادىشان در همان محیط شکل گرفته نه در حوزه لذا اکثر مواقع مسایل حوزه و سیاسى و غیره را هم از همان دید مىنگرند و شاید هم به همین دلیل بوده که در بسیارى از مسایل مربوط به حوزه و مدرسه و طلاب با من اختلاف شدید داشتند. مثلاً وقتى مطرح مىشد که در حوزه بایستى یک تحول صورت بگیرد و نظم و انتظامى حاکم باشد و... در این کلیات کسى اختلافى نداشت ولى آنچه که مهم بود و منشأ اختلاف مىشد، جزئیات این قضیه بود که مثلاً این تحول و نظم و نظام باید چگونه باشد و به دست چه کسى انجام شود؟ آیا به دست طلاب جوان و تازه رس و از راه رسیده یا به دست حضرت امام و آیتاللّه منتظرى و دیگر مسئولین؟ و یا از چه بخشهایى باید شروع کرد، کدام بخشها در اولویت هستند؟ وقتى صحبت از این مسایل مىشد دقیقا فکرمان در مقابل هم قرار داشت. 3ـ نبودن فردى موجه و متین و عالم در بین اینان نیز خود نکته مهمى است که در نحوه اندیشهها و حرکتها و تصمیمگیریها تأثیر بسزایى دارد. پرواضح است که وقتى تعدادى با معلومات محدود و نداشتن مایه علمى و قوه اجتهاد به دور هم جمع شدند نخواهند توانست افکار اصیل و احکام اسلامى را از متون معتبر و از منابع دست اول استخراج کنند و در طول حرکت خویش مبنا قرار بدهند و از آنجا که در راستاى حرکتشان نیازمند یک مبناى اندیشه هستند، لذا در چنین وضعى وقتى از سرچشمه اصلى محروم باشند به عقل ناقص خود و تجربیات فردى و نیز به نوشتهجات و عقاید و گفتارهایى دست دوم و سوم متوسل مىشوند و این خود زمینه بسیارى از انحرافات مىشود. البته در این مورد حرف متکى بودن به حضرت امام و آیتاللّه منتظرى شاید کفایت نکند؛ اگر چه همین قدرش را هم اینان نداشتند؛ بلکه حضور یک چهرههایى متین و عالم و مجتهد خود موضوعیت دارد تا بتواند حرکت در دنبال رهبرى و اطاعت از ایشان را تضمین کند. 4ـ تکیه بیش از حد اینان به آیتاللّه منتظرى در حالى که امام خود الحمدللّه حى و حاضر هستند، باز مسئلهاى قابل تأمل است. من وقتى قبلاً این مسئله را مشاهده مىکردم ضمن اینکه در پس آن نوعى تعصب اصفهانىگرى و جهالت و عدم تعادل را حس مىکردم ولى در عین حال فال نیک مىزدم [و] مىگفتم : انشاءاللّه که از عشق و علاقه وافرشان ناشى مىشود. اما اکنون مسئله برایم روشنتر است و برایم مشخص شده که این تکیه بیش از حد و مبالغهآمیز، بىدلیل نبوده؛ یک روز با چند تا از طلاب که در این گونه مسایل، افراطى خاص داشتند و حساسیت نشان مىدادند، صحبت مىکردم و براى آنها مىگفتم که امام امت یک خصوصیتى دارند در این زمینه که اجازه مىدهند هر چیزى سیر طبیعىاش را [طى] بکند و خودش براساس صلاحیت خود رشد کند و یا فاش و سرکوب شود. نه با جو سازى و فشار و تبلیغات زید و بکر؛ کما اینکه ایشان در مورد منافقین و بنىصدر مىبینیم از همان ابتدا با تأمل و سعه صدر برخورد نمودند تا مردم خود به وضعیت آنان عملاً و از نزدیک آگاه و مطلع شوند و همین طور در مورد خیلى از شخصیتها و ارزشهاى انقلاب؛ مثلاً در مورد خود آیتاللّه منتظرى به نظر من امام چنین روشى دارند و به ایشان میدان دادهاند تا خود براساس صلاحیتها و ارزشهایى که دارا مىباشد رشد کند و در دل مردم جاى گیرد والاّ اگر بخواهیم با تبلیغ و فشار کسى را بزرگ کنیم، در این صورت به نام دوستى با وى دشمنى ورزیدهایم و پایه افول و سقوط و سستى آن شخصیت و یا آن ارزش را در اذهان بنا نهادهایم. علاوه بر اینکه وقتى عدهاى چنین برخورد کنند طبعا دیگران که این گونه برخورد نمىکنند، مخالف یا حداقل بىتفاوت تلقى مىشوند و این خود ضرر مهمترى است که متوجه انقلاب اسلامى مىشود. 5ـ در رابطه با امام و مسئولین مسلما به مانند بقیه مردم نمىاندیشند چرا که وقتى من خودم صحبتى از امام مىشنیدم و یا پیامى از ایشان را در رادیو و تلویزیون گوش مىکردم به دنبال آن، معمولاً هم، نکات ابهام برطرف مىشد و هم، یک احساس آرامش دست مىداد و نیز به دنبال آن از عظمت امام و قدرت رهبرى و ایدههاى ستودنى ایشان صحبت مىشد. مثلاً من وقتى پیام حج امسال امام را شنیدم تا مدتها جملاتى از آن را در ذهن داشتم و از تکرار و یادآورى آنها لذت مىبردم و چقدر شیفته و عاشق جملات عارفانه و بسیار والاى امام امت بودم و این تنها در من نبود بلکه همه مردم و تمامى کسانى که وجودشان به عشق امام شعلهور است، چنین بودند و حتى یادم است یک روز تابستان بعد از این پیام امام، من قسمتهایى از آن را بالاى منبر براى مردم (در محرم) مىخواندم و یادآور مىشدم که چرا بىسواد و به دور از علم هستید و از این گونه جملات احساس لذت و درک عمیق پیدا نمىکنید اما آیا اینان نیز چنین بودند؟ متأسفانه بایستى بگویم نه، دلیلم هم آن است که من بارها مشاهده کرده بودم که بعضى از طلاب که تحت تأثیر زیاد اینان بودند بعد از صحبت و پیام امام به جاى احساس لذت و یاد عظمت امام لب به تفسیر و نقد و انتقاد مىگشودند و کمتر به الهى بودن این سخنان و عظمت و عمق این گفتار مىاندیشیدند. در چنین مواقعى بد گمان مىشدم و احساس مىکردم که آن رابطه عاشقانه و اعتقاد شیرین و تعبد خالص وجود ندارد و از این جهت بنده در مواردى سعى کرده بودم در ضمن درسها به مناسبتهاى مختلف روحیه تعبد و عظمت گفتار امام و ملوک بودن آن را در اذهان زنده کنم ولى در این اواخر که احساس مىکردم جو حاکم در مدرسه و ذهنیت این گونه طلاب تعادل نمىشود و صحبتهاى من هم کمترین تأثیر در خیلى از آنها ندارد، از مدرسه مأیوس مىشدم. بخصوص هنگامى که اختلافات ما در مورد برنامه و مسایل مدرسه بیشتر مىشد. 6ـ یکى از نقاط ضعف که همواره از برخوردها و گفتار آنان در دفتر و یا در بین طلاب براى من آشکار مىشد، این بود که آنها بیشتر به نقاط ضعف مسئولین و مشکلات و کمبودهاى جامعه توجه مىکردند. آن هم نه به طور عادى بلکه به طور مبالغهآمیز. و خیلى کم اتفاق مىافتاد که از نکات مثبت و اقدامات خوب و مفید مسئولین صحبت شود. در این راستا چه اخبار عجیب و غریبى که از قول مسئولین، نمایندگان مجلس و غیره نقل نمىشد و من خودم به لحاظ اینکه خیلى زود باور و خوش باور بودم و به خیلى از نامهها و اقدامات مسئولین امیدوار بودم، لذا اصلاً دل خوشى از این گونه برخوردها نمىتوانستم داشته باشم. بخصوص آنکه این روحیه را در امام امت به وضوح دیده بودم که ایشان معمولاً در خیلى از قضایا و مسایل مملکتى توجه اصلى و از نظر عمده خویش را روى نکات مثبت مىبرد و نقاط ضعف و کمبودها را تحتالشعاع قرار مىدهند و چنین چیزى را یک روز که به ملاقات خصوصى امام در قم به همراه جمعى (در اوایل انقلاب) مشرف شده بودم به وضوح دیدم که یک مهندس از خارج آمده بود. گویا مربوط به یکى از سفارتخانههاى ایران در خارج بود و ایشان بعد از کلى صحبت و طرح مشکلات عدیده و نواقص و کمبودها و خطرات ناشى از آن که همه را با هیجان خاصى تعریف مىکرد، ساکت نشست و منتظر جواب حضرت امام ماند و امام امت بعد از کمى تأمل و مکث فرمودند : انشاءاللّه درست مىشود شما براى اسلام کار مىکنید و انشاءاللّه زحمتتان للّه باشد. بله این روح یک مؤمن است که باید همواره متعادل باشد و چنین چیزى در بین این آقایان کمتر مشاهده مىشد. 7ـ یکى دیگر، نقاط ضعف کمبود تعبد و تقید به احکام شرعى و روح معنوى بود. معمولاً من در زندگى خودم با طلاب بسیارى برخورد داشتهام؛ چه در مدرسه حقانى چه در صحنههاى اجتماعى و چه در پاى درسها و تدریسهاى خودم. به هر حال در تمام این موارد یک مجموعه روحیاتى و اخلاقیاتى را مشاهده مىکردم که معمولاً چنین چیزى در مدرسه و یا حداقل در مسئولین مدرسه مشاهده نمىکردم. مثلاً مسئله نمازهاى مستحبى، نماز شب، دعاى کمیل و مستحبات و مکروهات اینها در زندگى طلبگى جایگاه خاص دارند لکن متأسفانه در این مدرسه و بین این آقایان چنین چیزهایى کمتر مشاهده کرده بودم و این حکایت از ضعف شدید معنوى مىکند و شاید همین مسئله موجب کم تقوایى و یا کاملاً بىتقوایى آنان مىشده به طورى که خیلى ساده و راحت راجع به امام و مسئولین قضاوت مىکردند و مسئله کانالیزه شدن امام یا مثلاً مُسن شدن و بیمارى حضرت امام و عدم تسلطشان بر امور کشور و یا قضاوتهاى خیلى بى سر و ته دیگر راجع به مسئولین کشور به هر حال شاید علاوه بر آنچه که من شمردم نقاط ضعف بسیارى وجود داشته باشد که از نظر من به دور مانده و اینها تنها مواردى بودند که بنده از مدتها پیش آنها را لمس کرده بودم». پی نوشت: 1- خاطرات سیاسى، چاپ اول، خرداد 1369، ص 202. 2 - صحیفه نور، ج 20، صص 56 ـ 57 3 - همان، ج 21، صص 96 ـ 97 4 - همان ص 89. 5- همان ص 130. 6- پرونده کیمیائى، ص 77 7- پرونده مهدى هاشمى، ج 6، ص 158 8- همان، ص، 109 9 - همان، ج 6 10- پرونده جعفر محمودى، ص 45 11- پیوست شماره 1 12- اطلاعیه منتشره با عنوان «حوزه علمیه قم ـ طلبهاى دردمند»، 26/1/65؛ رجوع شود به پیوستشماره 7 13- پرونده مهدى هاشمى 14- پیوست شماره 8 15- پرونده یکى از اساتید مدارس تحت پوشش با هویت مشخص، صص 37 ـ 39
برگرفته از کتاب «بن بست» منتشره از سوی اداره کل اطلاعات اصفهان
نظرات