خاطره آیت‌الله خامنه‌ای از اولین دیدار با آیت‌الله طالقانی

روحیه آقای طالقانی این‌قدر در دادگاه عالی بود که دادستان خودش را محتاج تملق‌گویی به ایشان می‌دید


خاطره آیت‌الله خامنه‌ای از اولین دیدار با آیت‌الله طالقانی

«اولین ملاقاتی که با مرحوم طالقانی داشتم در دادگاه تجدیدنظر ایشان بود که در همین پادگان عشرت آباد تشکیل شده بود. دادگاهی بود که ایشان و بقیه سران نهضت آزادی را محاکمه می‌کرد. من از پیش آیت‌الله طالقانی را می‌شناختم اما با ایشان از نزدیک دیدار خصوصی نداشتم. سال‌های ۴۲-۴۱ بود که من در آن دادگاه شرکت کردم. در آن موقع تازه من از زندان آزاد شده بودم، و ایشان در زندان شنیده بودند که من در زندان هستم، ولی من در[زندان]قزل قلعه بودم، لذا همدیگر را ندیده بودیم. در آن دادگاه آقای طالقانی عصایی دست گرفته و نشسته بودند و دادگاه را به رسمیت نمی‌شناختند و لذا از خودشان دفاع نمی‌کردند. وقتی که در دادگاه زنگ تنفس زده شد، آقایان برای اظهار ملاطفت نسبت به ما که به عنوان تماشاچی دادگاه رفته بودیم بلند شدند و به طرف ما آمدند. اینجا بود که ما رفتیم و از نزدیک با مهندس بازرگان و اینها سلام علیک کردیم. در همین حین که ما می‌رفتیم طرف اینها، دادستان از جایگاه خودش بلند شد که برای تنفس به طرف دیگری برود. به آقای طالقانی که رسید خواست تملقی بگوید. این جالب بود، که این‌قدر روحیه آقای طالقانی در دادگاه عالی بود که دادستان خودش را محتاج این می‌دید که به ایشان تملق‌گویی کند. آمد و یک جمله‌ای گفت که دقیقاً یادم نیست، به این مضمون که من هم از خانواده روحانی هستم. آقای طالقانی با بی‌اعتنایی تحقیرآمیز توأم با طنز به او گفتند، که متأسفانه عین جملات ایشان هم دقیقاً یادم نیست، اما همین قدر یادم هست که همه جمعیتی که دور آقای طالقانی ایستاده بودند قاه قاه به دادستان خندیدند. آن منش و روحیه را در دادگاه من از ایشان دیدم و این مقدمه‌ای بود برای دیدارهای بعدی ما در طول سالیانی که در زندان بودند. هر وقت که من زندان نبودم، به دیدارشان می‌آمدم و در زندان از پشت میله‌ها صحبت می‌کردیم. پیغام‌هایی برای آقای میلانی در مشهد، برای آن جریان‌هایی که غالباً ما در آنها شرکت داشتیم[می‌دادند]، بعد هم که از زندان بیرون آمدند تماس‌های زیادی داشتیم و همه برخوردها و دیدارهای من با آیت‌الله طالقانی تا روزهای آخرشان همان روحیه‌ای را که در اولین دیدار در دادگاه دیدم تقویت می‌کرد.»

 

منبع: روزنامه کیهان؛ ۱۹ شهریور ۱۳۵۹