نقش منتظری در ماجرای مک فارلین
رابرت مک فارلین (مشاور عالی امنیت ملی) و ویلیام کیسی رئیس سیا به تشویق ریگان و همکاری سیا مامور شدند در مقابل کمک ایران به آزاد شدن گروگانهای آمریکایی در لبنان به ایران اسلحه و لوازم یدکی بفروشند و آنها این کار را توسط منوچهر قربانیفر پیگیری کردند.
بیل مینویسد قربانیفر یک مترجم خصوصی ایرانی است، که گفته میشود از کارکنان سابق ساواک بوده است. وی مدتی نماینده خط ایران با آمریکا بود. مایکل لدین، مشاور مک فارلین که با اسرائیل روابط داشت، قربانیفر را مردی فوقالعاده، خیلی خوب، یکی از افراد نادری که فرهنگ ما را درک میکند، توصیف کرده است.
ماجرای مک فارلین
آقای منتظری در تحلیل ماجرای مک فارلین، ناخودآگاه مطالبی را فاش میسازد که قابل دقت است. او از واسطهای در این ماجرا به نام منوچهر قربانی فر، نام میبرد. این شخص را خودش میگوید که با آمریکا و کشورهای خارج و خرید اسلحه ارتباط داشت.
قربانیفر از عناصر واسطه آمریکاست که سوابق گوناگونی در ماجراهای مختلف پس از پیروزی انقلاب، در توطئهها داشته و هنوز هم دارد. آقای منتظری میگوید که آقای محمد علی هادی نجف آبادی که از دوستان آقای منتظری است، با مک فارلین و همراهان تماس میگیرد.
وی میگوید که امید نجف آبادی که از دوستان بسیار نزدیک آقای منتظری است فتوکپی دو نامه قربانی فر را که برای او فرستاده بود برای آقای منتظری میفرستند.
منتظری میگوید: قربانی فر با نوشتن این دو نامه، جریان را لو داد و بعد از این که این نامهها به دست من رسید، تازه فهمیدم که یک چنین جریان و قرارداد و ارتباطی بوده است.
منتظری مینویسد که در این میان معلوم شد پای اسرائیل هم در میان بوده است و اصلاً اشکال من این بود که چرا باید کار به جایی برسد که ما خواسته باشیم با اسلحه اسرائیلی با عراق بجنگیم.
منتظری سپس میگوید که آقای هاشمی و حاج سید احمد آقا از این که من از ماجرا با خبر شده بودم ناراحت شدند.
آقای منتظری متوجه نیست که در این خاطرات دارد ارتباط امید نجفآبادی را که از وی در صفحات دیگر خاطرات حمایت جدی دارد. با قربانی فر فاش میسازد.
او نمیگوید که چرا قربانی فر که عنصر مرتبط با آمریکا و قاچاقچی اسلحه است، بجای آنکه قرارداد خود را با کنگرلو روی تلکس منزل آقای منتظری بفرستد، به امید نجف آبادی میدهد تا او به آقای منتظری بدهد و نمیگوید قربانی فر از کجا امید نجفآبادی را میشناسد و به او اعتماد میکند.
آقای منتظری ناشیانه اعتراف میکند: «بعد از مدتی هم همان آقای منوچهر قربانی فر برای من پیغام فرستاد که قرار است شما را از قائم مقامی عزل کنند مدتی قبل از جریانات برکناری و مسائل آن بود.
یعنی آقای منتظری روابط قربانی فر را با خود فاش میکند.
این روابط با فردی بد نام و بد سابقه، تا این حد که وی برای آقای منتظری، پیغام بفرستد، به هیچوجه قابل توجیه به نظر نمیآید.
البته این که چنین شخصی آیا واقعاً خبر از پشت پرده سیاست ایران داشته است یا مطلب آقای منتظری صحت نداشته باشد، حرف دیگری است که مجال تحقیق درباره آن در این نوشته نمیباشد.
طبیعی است که یک دلال بینالمللی اسلحه قاچاق نباید اینگونه اطلاعات را در صورت صحت نقل آقای منتظری داشته باشد، مگر این که با سازمان جاسوسی آمریکا «سیا» مرتبط باشد و در این صورت پیغام فرستادن چنین شخصی برای آقای منتظری، چگونه باید تحلیل گردد؟
به هر حال ماجرای مک فارلین، همانطور که قبلاً گفته شد، یکی از ماجراهای جالب توجه در روابط ایران و آمریکاست.
پروفسور جیمز بیل، در کتاب عقاب و شیر، این حادثه را بطور فشرده، در تحقیقی نسبتاً دقیق بیان کرده و آن را تحلیل نموده است.
وی حادثه مک فارلین را در امتداد سیاست آمریکا در رابطه با ایران پس از چندین سال دشمنی، در جهت آزمایش نوعی تغییر در سیاست ایران و از روی ناچاری مطرح میکند.
وی مینویسد: این برنامه براساس تصمیم ریاست جمهوری آمریکا (ریگان) در 17 ژانویه 1986، 1364 با امضای ریگان مورد تایید رسمی رئیس جمهوری قرار گرفت.
رابرت مک فارلین (مشاور عالی امنیت ملی) و ویلیام کیسی رئیس سیا به تشویق ریگان و همکاری سیا مامور شدند در مقابل کمک ایران به آزاد شدن گروگانهای آمریکایی در لبنان به ایران اسلحه و لوازم یدکی بفروشند و آنها این کار را توسط منوچهر قربانیفر پیگیری کردند.
بیل مینویسد قربانیفر یک مترجم خصوصی ایرانی است، که گفته میشود از کارکنان سابق ساواک بوده است. وی مدتی نماینده خط ایران با آمریکا بود. مایکل لدین، مشاور مک فارلین که با اسرائیل روابط داشت، قربانیفر را مردی فوقالعاده، خیلی خوب، یکی از افراد نادری که فرهنگ ما را درک میکند، توصیف کرده است.
سرهنگ اولیور نورث، همکار مک فارلین و رئیس عملیات شورای امنیت ملی آمریکا، در جلسات کمیته کنگره آمریکا شهادت داد که در ژانویه 1986 در هتلی در لندن، قربانیفر در حمام هتل با او مذاکره کرده و پیشنهاد یک میلیون دلار رشوه به وی داده است.
قربانی فر در واکنش به این ادعا، در 11 ژوئیه 1987 در روزنامه نیویورک تایمز گفته است: «اگر قربانیفر که یک ایرانی است، مهمترین نماینده رئیس جمهور شما (آمریکا) را در یک حمام تعیین کرده، من برای آمریکا متاسفم.
گفته میشود من مردی را که رئیس عملیات شورای امنیت ملی است گرفتهام و گفتهام با من به حمام بیا، مرا مشت و مال بده، پول اضافی برای سلاحها بده، کار مرا در ایران تمام کن و بعد پولها را برای دوستان خودت، کنتراها، بفرست.
به خدا این بزرگترین طنزی است که من در تمام زندگیام شنیدهام، من هرگز با او تنها نبودهام.
جیمز بیل مینویسد:با وجود اشتباهات تاکتیکی و ناآگاهیهای فراوان، میتوان گفت: تلاش برای برقراری خط ارتباطی با ایران در جهت منافع استراتژیک آمریکا بود.
ریگان علت این اقدام را آزاد کردن گروگانهای آمریکایی که در لبنان توسط حزبالله گروگان گرفته شده بودند، ضرورت این کار اعلام کرد و این که غیر از توسل به ایران به هیچ جا دسترسی نداشتیم.
بازگشت بنجامین ویر، گروگان آمریکایی در 15سپتامبر 1985 پس از تحویل دو محموله سلاح به تهران، این طرح را زنده نگه داشت.
از طرف دیگر گزارش مشهور به طرح ایران، در 1986 حاکی از این بود که ایران در حال به دست آوردن دست بالا در جنگ با عراق است و اگر ایران در جنگ برنده شود، آمریکا در چه وضعی قرار خواهد گرفت؟
آمریکا برای حفاظت از منافع خود یک سیاست دو جانبه و متناقض را در قبال ایران دنبال کرد.
دلیل دیگر استراتژیک آمریکا، اساساً اقتصادی بود. قیمت نفت در اثر افزایش تولید ایران و عربستان به کمتر از بشکهای 10 دلار رسید. این جریان در آمریکا اقتصاد جنوب غربی آمریکا را فلج کرد و صدای منابع مستقل نفت در واشنگتن را بلند و تهدید کننده کرد.
سیاستمداران با نفوذ در تگزاس جرج بوش معاون رئیس جمهور، جیمز بیکر وزیر خزانهداری، جیم رایت سخنگوی کاخ سفید و... در صدد دفاع از منافع انتخاباتی خود برآمدند.
سفر غیرمنتظره سعود الفیصل وزیر خارجه عربستان به ایران در 25 مهر 1985 در همین رابطه بود. در این سفر ایران و عربستان بر سر تولید کمتر در اوت سپتامبر 1986 به توافق رسیدند و قیمتها تا 18 و 20 دلار برای هر بشکه نفت افزایش یافت.
علت سفر جورج بوش در بهار 1986 به عربستان سعودی را در این چارچوب باید درک کرد. زمانی که از یک دیدگاه استراتژیک به نزدیک شدن آمریکا به ایران در آن مقطع بنگریم، دلایل این اقدام را اجباری میدانیم.
معهذا روش اتخاذ شده به نحوی غیر حرفهای، ناشیانه و ضعیف تدوین شده بود. افراد نامناسب، به توصیه متخصصین نامناسب، با حمایت هم پیمانان نامناسب، در زمانی نامناسب، با طرح تاکتیکی نامناسب، در مکانی نامناسب (تهران) انجام شد.
ماهیت غیر حرفهای و ناشیانه این ماجرا، اعتبار و بقای سیاسی رهبر آمریکا را به خطر انداخت و ضربه جدی دیگری به اعتبار و به نزول آمریکا در صحنه بین المللی زد.
سرهنگ اولیور نورث، در گواهی در گروه منتخب کنگره آمریکا به صراحت به رفتار ریاکارانه خود با ایرانیها اعتراف کرد و گفت: هر زمان با ایرانیها ملاقات میکردیم به آنها دروغ میگفتیم.
این خلاصهای از بیان ماجرا توسط یکی از چهرههای موثر در آمریکاست. اگر این نقل را جیمز بیل از روی اسناد و مدارک ازجمله گزارش کمیسیون تاور که مسئول تحقیق و رسیدگی به ماجرای مک فارلین بود، نوشته است بپذیریم، آنگاه روابط قربانیفر با امید نجفآبادی و دفتر منتظری خیلی معنا پیدا میکند. با این همه قضیه مک فارلین یکی از توفیقات و پیروزیهای مخفی نظام جمهوری اسلامی است که نقش موثری در آن به عهده آیت الله هاشمی رفسنجانی بوده است.
دلیل بارز آن، همین تحلیل جیمز بیل و گزارش کمیسیون تاور و مرگ ناگهانی ویلیام کیسی رئیس سیا و محاکمه نورث و مک فارلین و همکاران آنها میباشد.
بنابراین نیازی نیست که کسی را به خاطر قضیه مک فارلین دستگیر یا محاکمه کنند و کسی هم دستگیر یا محاکمه نشد.
مهدی هاشمی و قضیه مک فارلین
در این خاطرات سئوال کننده از آقای منتظری که از جناح یا علاقهمندان به مهدی هاشمی و امید نجفآبادی باید باشد، القاء شبهه میکند و دستگیری آن دونفر را به گونهای سئوال میکند که خواننده دچار شبهه میشود که شاید این دو نفر را در رابطه با جریان مکفارلین محاکمه و اعدام کردهاند، زیرا از جناح حاج سید احمدآقا یا آقای هاشمی نبودهاند!
آقای منتظری نیز با این که میداند محتوای پرونده مهدی هاشمی و امید نجفآبادی مربوط به مسایل دیگر است که به ویژه در مورد امید نجفآبادی پرونده مربوط به مسایل اخلاقی است و از طرفی دلایلی در دست ندارد که قطعی بگوید آنها را در این رابطه دستگیر و اعدام کردهاند، پاسخی میدهد که شبهه را تقویت مینماید و میگوید همه چیز محتمل است و بعد میگوید برخی اخبار پشت پرده و بعضی تلکسهایی که آن وقت روی تلکس منزل ما منعکس میشد حکایت از این ارتباط میکرد.
آقای منتظری نمیگوید آن برخی اخبار پشت پرده چه بوده است؟ و چرا وی را به اعتقاد نرسانده و باز احتمال میدهد اینطور باشد و نمیگوید این تکلسها از کجا مخابره میشده که یکی از این تلکسها هم مربوط به آوردن اسلحه از اسراییل برای ایران بوده است. اگر این نوع برخورد با چنین قضایایی مثل مسئله مک فارلین و دستگیری مهدی هاشمی و امید نجفآبادی، از طرف یک مرد عادی انجام میشد، جای تعجب نبود،اما کسی که خود را آنچنان عالم و فقیه میداند و خبره در همه امور و در حد مسئولیت قائم مقامی رهبری و مطلع بر مسائل پشت پرده و سری و محرمانه کشور،این طرح موضوع بسیار تعجب آور است. به طور مثال تهمت خرید اسلحه توسط ایران از اسراییل توسط استکبار جهانی، جعل شد تا اعراب و مسلمانان را علیه ایران بدارد وگرنه هیچ فرد عاقلی باور نمیکند که در حالی که حامیان اصلی اسراییل یعنی آمریکا و کشورهای اروپای غربی از صدام علیه ایران حمایت میکنند و ضدیت با ایران دارند و ایران ضدیت با اسراییل دارد، آنگاه بین ایران و اسراییل معامله اسلحه صورت گیرد. اما آقای منتظری به استناد یک تلکس که به تلکس خانهاش فرستادهاند همان تهمت و خبر جعلی استکبار جهانی را مطرح مینماید.
البته آقای منتظری در این مسئله به خاطر سادهلوحی خود امید نجف آبادی را متهم به ارتباط با جاسوس و قاچاقچی اسلحه بین المللی که مرتبط با آمریکاست کرده است و اگر چنین باشد و امید نجفآبادی با قربانیفر بدون اطلاع مسئولان اطلاعاتی ارتباط داشته است، مجرم میباشد و جرم جاسوس و مرتبط با جاسوسان بیگانه تا حد اعدام هم هست.
آقای منتظری در این بخش مطرح میکند که قربانیفر چون مدتی قبل از برکناری برای او پیغام فرستاده که قرار است شما را از قائممقامی عزل کنند، پس معلوم میشود که او یک ارتباطی با جاهایی داشته است و ما بیخبر بودیم و این نشان میداد که آقایان مدتها پیش از نامه 6/1 و 8/1/68 تصمیم خود را گرفته بودند.
آقای منتظری این آقایان را نام میبرد و مبهم میگوید و این ابهام در ذهن خواننده ایجاد شبهه و سوءظن مینماید. اگر مقصود منتظری از آقایان هاشمی و حاج سید احمد آقا و امثال آنها میباشد این یک تهمت است زیرا قبلاً گفته شد که این افراد در حضور امام پس از اطلاع از نظر امام در نامه 6/1 از امام استدعا کردند که آن نامه پخش نشود و در واقع برای آقای منتظری دلسوزی و خیراندیشی کردند. و اگر کسانی دیگر است خوب است و در آینده این افراد را معرفی نمایند تا موجب نسبت کذب در ذهن برخی خوانندگان پدید نیاید. به هر حال آقای منتظری همه را متهم میکند، حتی آقایان کروبی و امامجمارانی و سید حمید روحانی و زیارتی و...و حاضر نیست که اشتباهات خودش را ولو در حد کم قبول نماید. وی مطالب نامه آقای کروبی و امامجمارانی و زیارتی را تند و سراپا کذب و تهمت میداند و گزارش برخی از افراد منسوب به بیت خودش به امام را مطالب دروغ علیه خودش و بیت مینامد. یعنی در واقع با همه رفاقت این افراد با آقای منتظری ایشان هرکس با او نباشد متهم میکند و سعی میکند افرادی مانند مهدی هاشمی و امیدنجف آبادی را تبرئه نماید.
کتاب خاطرات منتظری و نقد آن نوشته اسدالله بادامچیان صفحات 671 تا 677
نظرات