اولین شهید فدائیان اسلام چگونه هژیر را کشت
1248 بازدید
کارنامه سیاه هژیر
عبدالحسین هژیر، فرزند یکی از کارمندان مشروطه خواه دربار مظفرالدین شاه که به واسطه انفجار ترقه در کودکی یک چشم خود را از دست داده بود، در دربار پهلوی جزو معتمدان بحساب میآمد و همانطور که گفته شد، روابط حسنهای با دربار بخصوص با اشرف پهلوی داشت.
اشرف، هژیر را از هر نظر پشتیبانی میکرد و سیاست او را میستود. بعد از سقوط کابینه هژیر در آبان ماه 1327 اشرف برای دهن کجی به مخالفان و مجلس ترتیبی داد که شاه، هژیر را به مقام نیابت رئیس سازمان شاهنشاهی اجتماعی منصوب کند و بعد از آن هم در سال 1328 هژیر را به مقام وزیر دربار شاهنشاهی گمارد چون اشرف میخواست همیشه هژیر بر سر کار باشد. بنا به عقیده اشرف پست وزارت دربار، پست استراحت و تجدید قوا بود که هژیر میتوانست در نخستین فرصت مناسب با پرشی کوتاه از روی آن، دیگر بار بر کرسی نخست وزیری تکیه زند.
به گفته خود اشرف «در خرداد 1327 برادرم، عبدالحسین هژیر را به نخست وزیری منصوب کرد. هژیر یکی از دوستان خوب من بود و باید بگویم که من تاحدی در انتصاب او موثر بودم. او در سمتهای وزیر دارایی و وزیر دربار نیز خدمت کرده بود.»
حضور در عرصه مطبوعات و روزنامهنگاری، خدمت در وزارت راه و دارایی، وزیر مشاور، وزیر راه، وزیر کشور و وزیر دربار از جمله مناصب و فعالیتهایی بود که وی در طول دوران حیات خود به آن اشتغال داشت.
روابط صمیمی و متقابل دربار و هژیر سبب شد که او از سوی نمایندگان مجلس پانزدهم به عنوان نخست وزیر انتخاب شود اما نخستوزیرى هژیر با مخالفت شدید آیتالله کاشانى و فداییان اسلام روبه رو شد.
آیتالله کاشانى، در مخالفت با هژیر، اعلامیه تندى منتشر کرد و بازاریان نیز، به رهبرى «نواب صفوى»، تظاهراتى در برابر ساختمان مجلس به راه انداختند. در مجلس هم اکثریت موافقان او به مخالف تبدیل شده بودند.
در اواخر دوره نخستوزیری او روزی جمعیت از منزل آیتالله کاشانی با پای پیاده به سوی مجلس حرکت کردند تا اعتراض خود را عنوان کنند. وقتی جمعیت به مجلس رسید شخصی بنام سید هاشم حسینی، در حالی که قرآن در دست داشت جلو مجلس گفت: آمدهایم تا مخالفت خود را نسبت به هژیر اعلام کنیم چون او لیاقت حکومت بر مسلمین را ندارد.
مخالفتها با دولت هژیر در داخل و خارج مجلس بتدریج چنان شد که او در بن بست قرار گرفت و ناچار، پس از چهار ماه، کناره گیرى کرد اما چند روز بعد به سمت وزیر دربار منصوب شد.
فدائیان اسلام که نسبت به این انتصاب اعتراض داشتند در دادگاه انقلابی خود او را به مرگ محکوم کردند. هژیر، پس از واقعه ترور نافرجام شاه در بهمن 1327 به عضویت مجلس مؤسسانى درآمد که اختیارات شاه را افزایش داد و در تیر 1328، وزیر دربار شد.
در جریان تحصن مصدق و یارانش، در اعتراض به شیوه برگزارى انتخابات مجلس شانزدهم که به تشکیل جبهه ملى انجامید، هژیر از سوى شاه مامور مذاکره با تحصن کنندگان بود.
دخالت دربار و نظامیان در این انتخابات به حدى بود که مى رفت مجلسى کاملا مطیع شاه تشکیل شود. هژیر نیز، به عنوان وزیر دربار، در فرآیند تقلب در انتخابات نقش مهمى داشت.
بنا به نظر مورخان، هژیر میتوانست نقش مهمی را در جهت جلوگیری از ورود نمایندگان مستقل و غیر درباری ایفا کند. تهمیدات لازم برای تقلب در انتخابات دیده شد بود و حتی سید حسین امامی عامل ترور هژیر و یکی از فداییان اسلام خود نظارهگر تعویض آرا در مسجد سپهسالار بوده و این امر بر تصمیم او به ترور هژیر اثر گذارده بود و حتی در برابر با شنیدهها به دنبال انتقال صندوقها به عمارت فرهنگستان (دانشکده معقول و منقول) در ردهبندی حائزین بالاترین آرا در میان نمایندگان تهران رفته رفته تغییرات محسوس به وجود آمد.
کاندیداهای «جبهه ملی» که قبل از حرکت صندوقها، جزء 8 نفر اول بودند جای خود را به «وکلای دولتی» دادند. بنابراین فداییان اسلام تنها راه چاره را در ترور هژیر دید و این وظیفه به عهده سید حسین امامی واگذار شد.
* سید حسین امامی؛ اولین شهید فدائیان اسلام
سید حسین امامی قبل از حضور نواب در ایران، به حلقه مبارزان با کسروی پیوسته بود. اما ظاهراً به ارادت به او تظاهر می کرد و در حلقه حامیان او وارد شده بود تا از این طریق بتواند اخبار درون گروهی آنان را به دوستان خود برساند.
پس از نافرجام ماندن ترور کسروی به دست نواب، امامی پیشنهاد داد تا گروه فدائیان اسلام تشکیل شود و مبارزه علیه کسروی به شکل سازماندهی شده، سامان یابد. همه این پیشنهاد را پذیرفتند و نواب را به عنوان رهبر خود انتخاب کردند.
سید حسین امامی در دادگاه کسروی موفق شد با چاقو او را به قتل رسانده و اولین اعدام انقلابی فدائیان اسلام را به ثمر برساند و حالا بعد از چهار سال، عبدالحسین هژیر، مغز متفکر دستگاه پهلوی، در مقابل آرمان های ملی و اسلامی ملت و به خصوص ملی شدن صنعت نفت مقاومت می کرد.
این بار نیز قرعه به نام سیدحسین امامی افتاد تا این جرثومه فساد را از سر راه ترقی کشور بردارد. شهید امامی بارها به مناسبت های گوناگون به هژیر هشدار داده بود که دست از مبارزه با مردم و اعتقادات دینی و منافع ملی آنها بردارد اما هژیر به هیچ یک از این هشدار اعتنا نکرد.
سرانجام در آبان ماه سال 1328 هجری شمسی، شهید امامی موفق شد با شلیک چند گلوله، او را از پا در آورد.
ماجرا از این قرار بود که در روز سوم محرم برابر با 13 آبان 1328 مراسمی عزاداری از سوی دربار در مسجد سپهسالار برگزار شد.
هژیر در راهروی مسجد ایستاده بود و به هر مداحی که میآمد یک خلعت میداد. امامی به محض آنکه وارد شد، گردن هژیر را گرفت و یک تیر به او شلیک کرد. مردم از صدای تیر وحشت کردند اما گفته شد که لامپ ترکیده است. مردم آرام شدند و دوباره به جای خود نشستند.
امامی به تصور اینکه کار هژیر تمام نشده، یقه او را گرفت و دو تیر دیگر به او زد و همانجا کار تمام شد و نعش هژیر بر زمین افتاد و سپس او را از در پشت مسجد بیرون بردند.
دوستان امامی قصد خارج کردن او از صحنه را داشتند اما یکی از ماموران، امامی را گرفت و تلاش دوستان امامی برای رهانیدن او از مهلکه بینتیجه ماند.
بعد از دستگیری امامی، وی بلافاصله به این اقدام اعتراف کرد و گفت چون زنده ماندن هژیر را به زیان مملکت میدانسته، اقدام به ترور او کرده است.
دادگاه نظامى، روز 14 آبان، امامى را به اعدام محکوم کرد و او حتى تجدیدنظر هم نخواست و در پایین پرونده خود نوشت: «من آماده کشته شدن بوده و در انتظار شهادتم.»
شهید سید حسین امامی
با قطعی شدن حکم اعدام امامی، گروه فداییان اسلام تلاش خود را مبنی بر آزادی او آغاز کرده و تصمیم گرفتند تا در شب اجرای حکم به مأموران حمله کرده و امامی را آزاد کنند.
شب هفدهم آبان ماه، فداییان اسلام برای نجات امامی آماده میشدند که جوانی روزنامه بدست وارد اتاق شد و گفت: «حکم به تأخیر افتاده است.» فداییان اسلام ناچار آن شب متفرق شدند ولی صبح روز بعد فریاد روزنامه فروشها که می گفتند: «اعدام امامی، اعدام امامی» دلها را لرزاند و اشک حسرت را بر گونه ها جاری کرد.
رژیم که از تصمیم فداییان اسلام مبنی بر آزادسازی امامی آگاه شده بود، خبر تأخیر اجرای حکم را در جراید منتشر کرد و از غروب شانزدهم آبان ماه خیابانهای متصل به میدان سپه (توپخانه) را به علت حفاری بست. اما در ساعت 2 نیمه شب پس از قرائت حکم توسط نماینده دادستان اولین شهید فداییان اسلام با قلبی مطمئن در راه اسلام به شهادت رسید.
شهید نواب در رثای او گفت: «امامی! ای شهید عزیزما! ای جگر گوشه زهرا! ای قربانی راه خدا! آسوده بیارام و در باغ رضوان خدا، قدم به آسایش بزن... آری! امامی عزیز، اگر نبود دیگر وظایف ما، همچون تو کلام زیبای خدا را بر فراز چوبه دار تلاوت و همچون تو، آخرین نفس خود را با کلمه دلنشین زنده باد اسلام، فریاد می کردیم!»
پیکر اولین شهید فدائیان اسلام پیش از سحرگاه، توسط عمال رژیم در امامزاده حسن به خاک سپرده شد اما صبح روز بعد با تلاش بسیار، فداییان اسلام پیکر او را به « ابن بابویه» انتقال داده و پس از برگزاری مراسم مذهبی به سوگ عزیزشان نشستند.
سایت مشرق نیوز
نظرات