نفوذ انگلیس در جریان جنگ‌های ایران و روس دوره فتحعلی‌شاه


 نفوذ انگلیس در جریان جنگ‌های ایران و روس دوره فتحعلی‌شاه

مقدمه

  ایران پس از صفویان حکومتهای گذرا و ناپایداری را تجربه کرد که به تمامی مشغول جنگهای خارجی و یا خانگی شد و هرگز فرصت ثبات و دوام نیافت. افشاریان و زندیان دوره کوتاهی از تاریخ حکومتهای ایران را به نام خود ثبت کردند که هرگز به استقرار سلسله‌ای با دوام و متمرکز نینجامید که قدرتهای محلی را کاملاً تابع خود کند و یا این تابعیت را استمرار بخشد. در این زمان، ایران کشوری بحران‌زده و نیمه ویران بر اثر جای‌گزینی پی‌در پی حکومتها و ناامن بر اثر جنگهای داخلی و تجاوزهای خارجی است. ژنرال گاردان فرانسوی، سفیر ناپلئون در ایران می‌نویسد که ایران مملکتی است کم جمعیت و فقیر که بر اثر جنگهای داخلی، کشاورزی آن دچار نقصان است؛ توجهی به تجارت نیست و معادن آن استخراج نمی‌شود و دادوستد و معاملات در حکم صفر است.[1]

قاجارها در چنین شرایطی، موقعیت خود را به عنوان ایل مدعی قدرت در پناه درایت آقامحمدخان قاجار مستحکم کردند. جنگهای داخلی آقامحمدخان سپس لشکرکشیهای خارجی او، ایل قاجار را در موقعیت جدیدی در طبقه‌بندی قدرت قرار داد.

این زمان، ایران در میان کشورهایی قرار گرفته بود که قدرتهای نوپا یا کهن استعماری هر روز به شیوه‌ای برای نفوذ هر چه بیشتر در دیگر کشورها و کسب قدرت و البته ثروت بیش از پیش می‌کوشیدند. در این بین موقعیت خاص جغرافیایی و تاریخی ایران، آن را در معرض توجه بیشتر قرار داده بود. ایران که به نوعی چهارراه ارتباط شرق و غرب و به تعبیر آن زمان دروازه هندوستان بود، تحت‌تأثیر همین موقعیت، قدرتهای استعماری را متوجه خود کرد. پس از پیروزی انقلاب بزرگ فرانسه در 1204ق/178789م ناپلئون به عنوان امپراتور تاجگذاری کرد و به دنبال آن در پی کسب جایگاه ویژه‌ای در عرصه مناسبات جهانی برآمد که مشخصه بارز آن داشتن مناطق استعماری و قوای نظامی برتر بود؛ و صد البته بورژوازی نوظهور فرانسه نیز خواهان کسب این جایگاه و افتخارات و بهره‌های حاصل از آن بود.[2] ناپلئون نیز با درک این نیازها تنها راه دستیابی به همه این خواسته‌ها را رسیدن به هند می‌دانست.

پیشینه استعمار انگلیس بیش از سابقه حضور آنها در سرزمین ماست. در حقیقت انگلیس از نخستین دولتهایی بود که راه پیشرفت و توسعه خود را در مدخلات نظامی و سیاسی و اقتصادی در دیگر ممالک جستجو می‌کرد. سابقه حضور آنان در ایران به دوران صفویه بازمی‌گردد که البته قدرت سیاسی و نظامی ایران آن عصر، تا حد زیادی مانع از مداخله‌های انگلیس در ایران می‌شد؛ و اگرچه در مواردی مانند آنچه در جریان بیرون راندن پرتغالیها از بندر گمبرون پیش آمد از نیروی نظامی انگلیس، به عنوان متحد، یاری نیز گرفته می‌شد؛ ولی این هرگز به معنای نفوذ یا تسلط انگلیسیها بر امور داخلی ایران نبود. در زمان افشاریه و زندیه نیز به جز دوره‌ای کوتاه از قدرت‌نمایی نادرشاه افشار و کریم‌خان زند، بی‌کفایتی جانشینان این دو، کوتاهی عمر سلسله‌های آنان، مداخلات و تجاوزهای همسایگان و دولتهای مترصد فرصت را باعث شد. آنچه برای انگلیس قابل‌توجه می‌نمود، حفظ هندوستان و جلوگیری از نفوذ سایر رقبا در ایران و هندوستان بویژه روسیه و فرانسه بود.

سال 1221ق/1806م ناپلئون به کشورهای تابع فرانسه دستور داد تا بنادرشان را به روی تجارت با انگلیس ببندند.[3] سال بعد ناپلئون برای یافتن جای پایی در نزدیکی هندوستان با ایران پیمان اتحاد ـ «فین کنشتاین» ـ بست که در آن وعده می‌داد تا از منافع ایران در برابر روسیه و هر کشور دیگری حمایت کند.[4] در همین حین برای به انزوا کشیدن انگلستان در عرصه مناسبات بین‌الملل و همچنین یافتن متحدی در برابر انگلستان، با روسیه، تزار الکساندر اول، پیمان اتحاد امضا می‌کند.[5] این در واقع همان «پیمان تیلسیت» بود که ایران امید داشت مسائلی درباره الحاق گرجستان به قلمرو این کشور در آن مطرح شود که هرگز چنین نشد.[6] ازسوی دیگر میدان دادن به فرانسه، کینه انگلیس علیه ایران را برمی‌انگیخت.[7] ولی چند سال بعد، زمانی که فرانسه خود را به  اندازه کافی نیرومند یافت، با حمله به روسیه مسکو را تصرف کرد. (1227ق/1812) گواینکه این خطای بزرگی بود و فرانسه به دلیل نبود آذوقه و سرمای شدید شکست خورد.[8] ولی فرانسه با این کار تصمیم به حذف مانع بزرگی در راه رسیدن به هندوستان گرفته بود. همچنین با تصرف روسیه، در حقیقت شرق اروپا را به دست می‌آورد که خود اهرم مناسبی برای بی‌رقیب شدن فرانسه در صحنه قدرت جهانی بود. به هر صورت شکست ناپلئون در واترلو بلژیک پس از عقب‌نشینی از روسیه (9ـ1228ق/1814م) به دنبال آن کنگره وین (1230ق/1815م) و تبعید ناپلئون به جزیره سنت هلن[9]، منجر به خالی شدن عرصه قدرت برای انگلیس و روسیه شد. این درست همان هدفی بود که انگلیس دنبال می‌کرد و به این منظور ترجیح داده بود حتی به صورت موقت صلحی میان ایران و روسیه برقرار شود تا کار فرانسه با استفاده از به کارگیری تمام قدرت روسیه در اروپا یکسره شود.[10]

با نگاهی به اوضاع ایران و روسیه مقارن تحولات اروپا، تأثیرپذیری مستقیم فراز و فرودهای جنگ از این تحولات را به روشنی می‌بینیم. پس از معاهده تیلسیت و نزدیکی فرانسه و روسیه، انگلستان با احساس خطر از جانب این اتحاد، سعی کرد با تشویق ایران به جنگ با روسیه، باعث تفکیک و در نتیجه تضعیف نیروهای مخالفانش شود. ولی پس ازحمله فرانسه به روسیه در اتحاد جدید علیه فرانسه می‌اندیشید و بنابراین مایل بود که جنگ ایران و روسیه هرچه زودتر پایان پذیرد. انعکاس اتحادها و پیمان‌شکنیها و جبهه‌بندیهای اروپا، که با تغییر سیاستهای دول درگیر همراه بود، در این ارتباط به روشنی هویداست.

حضور انگلیس در خلیج پارس، سابقه‌ای طولانی‌تر از عمر سلسله قاجار داشت. توجه انگلیس به همه راههایی که به نحوی به هندوستان ختم می‌شد، پیش از این آغاز شده بود و اکنون نیز ادامه داشت. اشتغال آقامحمدخان به جنگهای داخلی و عمر کوتاه حکمروایی او سپس بی‌خبری و بی‌توجهی فتحعلی‌شاه به آبهای جنوب، این حضور را استمرار و پایداری بیشتری بخشید.

نگرانیهای انگلیس از حضور روسیه، دانستن مقصود نهایی آنها یعنی رسیدن به آبهای گرم، سپس هندوستان بود.

گذشته از آن، ایران خود نیز منافع و امتیازهای فراوانی داشت که در جلب توجه انگلیس یا هردولت استعماری دیگری مؤثر بود. بازار سودآور ایران و موقعیت استراتژیک آن، از نظر انگلیس که به سوی انقلاب صنعتی پیش می‌رفت، دور نمی‌ماند. هر چند که ایران بیش از هر چیز به عنوان دروازه هند مورد توجه انگلیس بود. از این رو انگلیس و در واقع شرکت هند شرقی مصمم شد که راه نفوذ بیشتری در ایران بیابد.

اواخر ربیع‌الاول 1214/اوت 1799 نماینده شرکت هند شرقی با عنوان ارباب مهدیقلی‌خان از هند درتهران به حضور فتحعلی‌شاه رسید و درخواستهای دولت متبوعش مبنی بر سرکوب افغانها را به شاه عرضه کرد.[11] گویا این شخص مقیم بوشهر بود و اصل مطلب او هم استمداد از شاه برای مقابله با حکام افغانی بود که قصد حمله به هند داشتند.[12]

توجه به حضور روسها و مراقبت از فعالیتهای آنها و همچنین ترس از نفوذ آرام فرانسویها در منطقه[13] را نیز باید به انگیزه‌های شرکت هند شرقی از فرستادن این سفیر به ایران، اضافه کرد.

سال 1215ق/1800م جان مالکوم به ایران آمد.[14] هدف او نیز مشخصاً تفاوتی با اهداف ـ مهدیقلی‌خان ـ نداشت. او موظف بود شاه ایران را علیه زمانشاه افغانی ترغیب کند و علاوه بر جلوگیری از نفوذ فرانسویان، سطح بازرگانی ایران و شرکت هند شرقی را ارتقا بخشد.[15] این تلاش به انعقاد قرارداد بازرگانی میان مالکوم به نمایندگی از شرکت هند شرقی و حاج ابراهیم‌خان کلانتر به نمایندگی از دربار ایران منجر شد.[16] در بند مربوط به همکاریهای نظامی، ایران متعهد شده بود که «با زمانشاه قراردادی نبندد مگر آنکه زمانشاه ادعایی راجع به متعلقات بریتانیا در هند نداشته باشد»؛ در مقابل شرکت هند شرقی وعده داد در صورت تجاوز افغانیها یا فرانسویها به ایران، مهمات جنگی بفرستد.[17] نیز گمرک و مالیات ایران از بازرگانان هندی و انگلیسی برداشته شود.[18] در پیش‌نویس پیمان بازرگانی با ایران، مالکوم درخواست واگذاری جزایر قشم، هنگام و خارک در خلیج پارس به انگلستان را مطرح کرد و اجازه خواست که انگلیس نیرو و استحکامات نظامی در این جزایر برپا کند.[19] این درخواست که از سوی شاه ایران رد شد، خواست انگلیس مبنی بر کنترل اوضاع ایران را آشکار می‌سازد. اما تلاش انگلیس در این پیمان‌نامه‌ها منجر به گرفتن نوعی حق کاپیتولاسیون از ایران شد: «استقلال قضایی، تا جایی که مجازاتها منجر به قتل یا جرح نشود.»[20]

فعالیتهای سیاسی نمایندگان و سفرای انگلیس در ایران منجر به فرستادن ملک‌التجار ایران، حاج خلیل‌خان قزوینی از سوی دربار ایران به شرکت هند شرقی در پاسخ به سفارت مالکو (1215ق/1800م[21]) شد که با عهدنامه‌ای به مهر سلیمان‌خان نظام‌الدوله به همراهی مالکوم صورت گرفت.[22] انتخابیک بازرگان به عنوان نماینده به دلیل ارتباط بیشتر آنان با مسائل خارج از مرزها بود. پس از قتل حاج خلیل‌خان، اولیاء شرکت هند شرقی با نگرانی از نارضایتی دربار ایران و قطع روابط با انگلیس، از لحاظ مالی به خوبی نظر مساعد شاه و باقیماندگان حاج خلیل‌خان را جلب کردند.[23] سه سال پس از آن آقانبی‌خان برادرزاده‌ حاج خلیل‌خان به سفارت هند رفت. ولی سفیر، بی‌گرفتن نتیجه رضایت‌بخشی، به ایران بازگشت.[24] تلاشهای این سفیر در اضافه کردن ماده‌ای به قرارداد 1800م، مبنی برکمک نظامی انگلیس به ایران در صورت حمله روسها به ایران با بی‌اعتنایی و مخالفت فرمانروای هندوستان، لرد مینتو، مواجه شد. زیرا این زمان علاوه بر شکست فرانسه در سوریه و مصر[25]، روسیه نیز با انگلیس طرح دوستی ریخته بود و در افغانستان نیز فعلاً نیازی به کمک ایران نبود.[26]

هم زمان با تغییر اوضاع بین‌المللی، سطح روابط ایران و انگلیس نیز تغییر می‌یافت و در عین حال میزان اهمیت این روابط نیز متغیر بود. زمزمه‌های آغاز روابط میان فرانسه و ایران؛ نامه‌ها و نمایندگانی که یکی پس از دیگری از دربار فرانسه خود را به حضور شاه ایران می‌رساندند؛ و رقابت شدید فرانسه و انگلیس و چشمداشت فرانسه به هندوستان، بار دیگر توجه انگلیسیها را به ایران جلب کرد. بویژه که ژنرال گاردان فرانسوی پس از عقد معاهده فین‌کنشتاین بین ایران و فرانسه (1222ق/1807م) و با همراهی سفیر ایران، به تهران وارد شد.

هم‌زمان دو نماینده از سوی شرکت هند شرقی و دولت بریتانیا، جان مالکوم و هارفورد جونز در 1223ق/1808م[27] وارد خلیج پارس شدند. البته این دو نماینده وارد تهران نشدند؛ چرا که یکی از شروط گاردان برای سفارتش از سوی فرانسه در ایران، قطع هرگونه رابطه ایران با انگلیس بود. سرهارفورد جوزن ـ با اینکه تحت تابعیت فرمانروای قلمرو شرکت هند شرقی ـ لرد مینتو بود، از سوی دولت بریتانیا مأمور سفارت در ایران گردید؛ ولی لرد مینتو، جان مالکوم را خود به خلیج‌پارس فرستاد. جونز در اجرای مأموریتش موفق‌تر عمل کرد. با اینکه مالکوم همه‌گونه ترفندی به کار بست ـ تهدید به تصرف خارک[28] و یا ادعای همراه داشتن یکی از شاهزادگان زند در کشتی‌اش[29] و یا پیشنهاد پرداخت پانصد هزار تومان پیشکش به دربار ایران و جنگ با دشمنان ایران در صورت پذیرفته شدن سفیر[30]ـ اما موفق نشد.

چون گاردان در ایران توفیقی نیافت، حکومت ایران تصمیم گرفت سفیر انگلیسی را بپذیرد. وسوسه‌ها و وعده‌های سفرای انگلیس در آن شرایط بحرانی برای ایران، علاوه بر بدقولیهای فرانسویان و سردرگمی و ناتوانی گاردان در حل و فصل مسائل مربوط به جنگ و صلح ایران و روس و عمل نکردن فرانسویان به تعهداتشان، نتیجه‌ای جز جلب توجه ایرانیان نداشت. به عنوان مثال مالکم نامه‌ای به دربار ایران فرستاد که در آن بر دوستی انگلیس با روسیه و نفوذ انگلیس بر روسیه و استفاده‌ای که می‌تواند از این دوستی به نفع ایران و برای برگرداندن گرجستان به ایران، به عمل آورد، تأکید کرده است. همچنین یادآور شده که ادعای فرانسویان در این باب بی‌پایه است و پیشنهاد کرده دولت ایران مهلتی به فرانسه و انگلیس برای این موضوع بدهد تا هر کدام توانایی و درستی گفتار خود را ثابت کنند.[31] ظاهر نامه در جلب توجه مثبت دربار ایران نسبت به انگلیسیها و سلب اطمینان ایرانیان از فرانسویان مؤثر بود.

با فرستادن میرزاابوالحسن‌خان شیرازی به لندن، تکلیف سفارت مالکوم و جونز نیز مشخص شد.[32] مالکوم پس از ورود به بوشهر و تقدیر هدایایی به حضور شاه در چمن سلطانیه، باید به هند بازمی‌گشت و جونز به سفارت انگلیس در ایران منصوب شد (1224ق/1809م[33]). جونز بی‌فوت وقت، عهدنامه مجمل را ـ در 25 محرم 1224/19 مارس 1809 میان ایران و انگلیس منعقد کرد.[34] با این حال باید اهداف دیگری از جمله آماده کردن زندیان برای شورش در صورت مقاومت و مخالفت دربار ایران را نیز به سایر اهداف جونز در ایران افزود.[35] همچنین، جونز پیشنهاد داد که دولت انگلیس تا زمانی که با دولت روسیه در جنگ است، سالیانه مبلغ 160 هزار تومان یا 120 هزار لیره به ایران بپردازد و افسران انگلیسی را برای تربیت قشون ایران به کار گیرد. شاید این امیدواری بود که شاه ایران را ترغیب کرد که با دادن گذرنامه به گاردان برای خروج از ایران موافقت کند.[36]

با وجود خدمات جونز برای انگلیس، تعارض میان شرکت هند شرقی و دولت لندن به تعویض جونز و جای‌گزینی مالکوم در ربیع‌الثانی 1225ق/1810م به جای وی و فرستادن مالکوم به بوشهر به همراه لیندسی، افسر توپخانه و کریستی، افسر پیاده نظام برای تعلیم سپاه عباس‌میرزا، منجر شد.[37]

پس از مالکوم، سرگوراوزلی به عنوان سفیر انگلستان به ایران آمد. جونز و مالکوم، و پس از آنها سرگوراوزلی و هنری الیس[38] که به ترتیب باعث بستن قراردادهایی چون پیمان‌نامه‌های مجمل (25 محرم 1224/12 مارس 1809 ـ سرهارفورد جونز از انگلیس و میرزامحمدشفیع از ایران)، مفصل (29 صفر 1227/14 مارس 1812 ـ سرگوراوزلی از سوی انگلیس و میرزامحمدشفیع صدراعظم از سوی ایران) و پیمان‌نامه تهران (12 ذی‌حجه 1229/25 نوامبر 1814 ـ هانری الیس از طرف انگلیس و میرزاشفیع از طرف ایران) شدند، سالها در ایران حضوری فعال داشتند و در آنچه که حین جنگهای ایران و روس بر ایران رفت، دست داشته‌اند.

به عنوان مثال، با در نظر گرفتن این حقیقت که جنگ روسیه با عثمانی و ایران، این کشور را از فکر حمله به اتریش بازخواهد داشت و بر مبنای این فکر که از سوی رابرت ادیر سفیر انگلیس در استانبول مطرح می‌شد، جونز در سال 1224ق/1809م به عباس‌میرزا گفت که در صورت ادامه جنگ ایران و روس، انگلیس کمک هزینه‌ای شش ماهه به ایران پرداخت می‌کند.[39] اگر چه نه این هزینه‌ها پرداخت شد و نه کمک چندانی صورت گرفت.

زمانی که انگلیسیها با روسیه علیه فرانسه متحد شدند (1227ق/1812م) درصدد تحمیل صلح به ایران برآمدند.[40] روسیه، به اوزلی متوسل شد و او میرزاشفیع صدراعظم را با خود همراه ساخت و علی‌رغم میل عباس‌میرزا، صلح برقرار شد.[41] مذاکرات صلح در گلستان قراباغ، میان نمایندگان ایران ـ میرزاابوالحسن‌خان شیرازی، وزیر دول خارجه و سرگوراوزلی وزیرمختار انگلیس در ایران ـ و ژنرال رویشچوف نماینده روسیه آغاز شد.[42] همان‌گونه که پرسی سایکس گفته است، سرگوراوزلی «مساعی جمیله» خود را به کار برد تا این قرارداد بسته شود.[43] اگرچه قرار بود میرزابزرگ عیسی‌خان فراخانی قائم‌مقام از سوی ایران در مذاکرات شرکت کند، ولی هم به دلیل سعی اوزلی در جای‌گزین کردن میرزاابوالحسن‌خان شیرازی معروف به ایلچی (هواخواه و تابع سیاستهای انگلیس) به جای میرزابزرگ[44] و هم به دلیل مذاکرات بی‌نتیجه قبلی با روسها که طی آن هیچ‌گاه میرزابزرگ در موضع ضعف قرار نمی‌گرفت و از مصالح و منافع ایران چشم نمی‌پوشید و شاید عدم تمایل روسها به مذاکره با او، در نهایت میزراابوالحسن‌ ایلچی و سرگوراوزلی به عنوان نمایندگان ایران در مذاکرات شرکت کردند.

پس از معاهده صلح گلستان نیز حتی مانع از اصرار ایران برای بازپس‌گیری سرزمینهای اشغالی شدند، به این بهانه که روسیه به دلیل شکست دادن ناپلئون، مغررو شده است و صلاح نیست که ایران اصرار کند.[45] هر چند که در آن اوضاع، موقعیت ایران بدتر از آنکه بود، نمی‌شد. چرا که به هر حال انگلیس با در نظر گرفتن منافع خود نیز، اجازه پیشرفت بیشتر در ایران را به روسها نمی‌داد و روسها نیز خود را در آن وهله دارای موقعیت مناسب برای پیشروی نمی‌دیدند.

زمانی که قرار شد پیمان‌نامه گلستان را که به امضای شاه ایران رسیده بود، برای تأیید و امضای تزار به روسیه ببرند، اوزلی پس از گذاشتن جیمز موریه به نیابت خود در ایران و بدون همراهی با میرزاابوالحسن‌خان ایلچی و زودتر از او به سوی پترزبورگ رفت. در حالی که به عنوان یکی از نمایندگان ایران در بستن قرارداد موظف بود میرزاابوالحسن‌خان ایلچی را در بردن عهدنامه به پترزبورگ همراهی کند.[46] اگرچه در حقایق‌الاخبار ناصری ذکر شده که این دو «به اتفاق» روانه روسیه شدند[47]، ولی منابع دیگر، از عدم همراهی این دو سخن گفته‌اند.

در جریان دوره دوم جنگهای ایران و روس که به شکست دوباره ایران و پیمان‌نامه ترکمانچای انجامید، نیز دست پیدا و پنهان انگلیس دیده می‌شود. از طرف ایران مک‌نیل انگلیسی، پزشک همراه مک‌دونالد، سفیرمختار انگلیس در ایران و منوچهر‌خان ایشیک آقاسی و میرزاابوالقاسم قائم‌مقام فراهانی و میرزاابوالحسن‌خان شیرازی و اللهیار‌خان آصف‌الدوله و نایب‌السلطنه حضور داشتند و از سوی روسها پاسکویچ و همراهان روسی‌اش.[48]

از مهم‌ترین شرایط پیمان‌نامه، الحاق ایروان و نخجوان و اردوباد و طالش و موغان به روسیه و قرار دادن ارس به عنوان سرحد دو کشور روسیه و ایران بود.[49] در این بین، شاه از پرداخت همه غرامت سر باز زد و پرداخت بخشی از غرامت را به عهده ولیعهد گذاشت. نایب‌السلطنه که پول کافی نداشت، به ناچار پیشنهاد انگلیسیها را پذیرفت، که در ازای پرداخت دویست هزار تومان کمک مالی به ایران، بند 3 و 4 قرارداد مبتنی بر کمک سالیانه انگلیس به ایران، حذف شود.[50]

دولت بریتانیا، هم به دلیل حفاظت از هندوستان و هم به دلیل یافتن منابع تازه‌تر برای اقتصاد استعماریش و هم به دلیل حفظ موازنه قدرت در اروپا، هرگز ایران را به حال خود رها نمی‌کرد. کمپل یکی از مشاورین جان مالکوم درباره پیوندهای اقتصادی هند و انگلیس و ایران می‌نویسد؛ بسیاری از کالاهای اروپایی و یا هندی در ایران پیش‌فروش می‌شوند.[51] مسلم است که چنین بازاری را هرگز از دست نمی‌دادند. اوزلی در نامه‌ای به تاریخ 1229ق/25 اکتبر 1814 به لرد کاسلری می‌نویسد:

باور صادقانه من آن است اکنون که صرفاً ایمنی سرزمینهای [تحت اشغال انگلیس] در هندوستان مورد توجه است، برگزیدن سیاست واگذاری ایران در ناتوانی وحشیگری کنونی‌اش از دنبال کردن برنامه‌ای ناسازگار با این سیاست بهتر است.[52]

 

پی‌نوشت‌‌ها:

 

1. دوگاردان، کنت آلفرد، مأموریت ژنرال گاردان در ایران، ترجمه عباس اقبال، تهران، انتشارات نگاه، 1362، ص 167.

2. حائری، عبدالهادی، نخستین رویارویی‌های اندیشه‌گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب، تهران، انتشارات امیرکبیر، فروردین 1365، ص 243.

3. نصر، سیدتقی، ایران در برخورد با استعمارگران از آغاز قاجاریه تا مشروطیت، تهران، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، بهار 1363، ص 33.

4. ترنزیو، پیوکارلو، رقابت روس و انگلیس در ایران و افغانستان، ترجمه عباس آذرین، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1359، ص 14.

5. ایران در برخورد، ص 33.

6. رقابت روس و انگلیس؛ ص 14.

7. نفیسی، سعید، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره معاصر، تهران، انتشارات بنیاد، 1368، ج 1، ص 92.

8. ایران در برخورد، صص 33 و 34.

9. همان.

10. اشاره به صلح گلستان به تاریخ 29 شوال 1228ق/12 اکتبر 1813م در: هدایت، میرزاقلی‌خان، تاریخ روضه‌الصفای ناصری، به تصحیح و تحشیه جمشید کیانفر، تهران، انتشارات اساطیر، 1380، ج نهم، صص 7650 و 7651؛ تاجبخش، احمد، سیاست‌های استعماری روسیه تزاری، انگلستان و فرانسه در ایران در نیمه اول قرن نوزدهم، تهران، انتشارات اقبال، 1362، صص 213 و 214.

11. روضه‌الصفا، ج نهم، صص 7490 و 7491؛ خورموجی، محمدجعفر، حقایق‌الاخبار ناصری، به کوشش حسین خدیوجم، تهران، نشر نی، 1362، ص 12؛ «مهدیقلی‌خان»، در: نخستین رویارویی‌ها، ص 244.

12. بویژه زمانشاه افغانی که تعرضات گاه به گاه او به هندوستان باعث دردسرهایی برای شکست هندشرقی می‌شد، موردنظر او بوده است. در: سیاستهای استعماری، ص 208.

13. نخستین رویارویی‌ها، ص 244.

14. روضه‌الصفا، ج نهم، ص 7498؛ حقایق‌الاخبار ناصری، ص 12.

15. سایکس، سرپرسی، تاریخ ایران، ترجمه سیدمحمدتقی فخرداعی گیلانی، تهران، نشر دنیای کتاب، 1370، ج 2، ص 437.

16. سیاستهای استعماری، ص 208

17. تاریخ ایران، ج 2، ص 437.

18. همان.

19. نخستین رویارویی‌ها، ص 248.

20. قرارداد شعبان 1215/ژانویه 1801 در: همان، ص 247؛ مازندرانی، وحید، مجموعه عهدنامه‌های تاریخی ایران، تهران، امور خارجه، 1350، ص 91.

21. روضه‌الصفا، ج نهم، ص 7500.

22. حقایق‌الاخبار ناصری، ص 12.

23. شرح واقعه در: روضه‌الصفا، ج نهم، صص 7530 و 7531؛ تاریخ ایران، ج 2، ص 438.

24. به دلیل شکست فرانسه در سوریه و مصر، موقعیت به نفع انگلیس بود، در: همان؛ سیاستهای استعماری، ص 209.

25. تاریخ ایران، ج 2، ص 438.

26. سیاستهای استعماری، ص 209.

27. واتسن، رابرت گرنت، تاریخ ایران در دوره قاجاریه، ترجمه ع. وحید مازندرانی، تهران، انتشارات کتاب‌های سیمرغ (وابسته به مؤسسه انتشارات امیرکبیر)، 1354، تاریخ ایران، صص 154 و 155.

28. سیاستهای استعماری، صص 209 و 210.

29. همان.

30. همان.

31. اشاره به درخواست ورود سرجان مالکوم و یا سرهارد فورد و جونز به ایران، نارضایتی و مخالفت گاردان و بازگشت مالکوم به هندوستان در: روضه‌الصفا، ج نهم، صص 7594 و 7595 و 7604؛ مأموریت گاردان، صص 139 و 140.

32. روضه‌الصفا، ج نهم، ص 7610.

33. همان، صص 7606 و 7622 و 7623؛ حقایق‌الاخبار ناصری، ص 14.

34. نخستین رویارویی‌ها، ص 255.

35. همان، ص 253.

36. تاریخ ایران، ج 2، ص 445.

37. همان، ص 446؛ سیاستهای استعماری، ص 212.

38. قرارداد هنری الیس در 12 ذی‌حجه 1229/25 نوامبر 1814 در: روضه‌الصفا، ج نهم، ص 7678؛ تاریخ ایران، ج 2، صص 448 و 449؛ تاریخ ایران، ص 176.

39. نخستین رویارویی‌ها، ص 254.

40. این کار بر عهده سرگوراوزلی بود، در: همان، ص 260.

41. همان، ص 261.

42. روضه‌الصفا، ج 9، صص 7650 و 7651.

43. همان؛ به تاریخ 12 اکتبر 1813 در: تاریخ ایران، ج 2، ص 455.

44. شیرازی خاوری، میرزافضل‌الله، تاریخ ذوالقرنین، تصحیح و تحقیق ناصر افشارفر، تهران، سازمان انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380، ج 1، ص 360؛ مجموعه عهدنامه‌های تاریخی، صص 127 تا 130.

45. جیمز موریه اذعان می‌دارد که رفتار انگلیس در قبال ایران به عنوان هم‌پیمان، در ارتباط با جنگها و صلحهای ایران و روس، خیانت است، در: همان، ص 263.

46. مفتون دنبلی، عبدالرزاق، مآثر سلطانیه (تاریخ جنگهای ایران و روس)، به اهتمام غلامحسین صدری افشار، تهران، انتشارات ابن سینا، 1351، ص 313؛ محمدتقی لسان‌الملک سپهر، ناسخ‌التواریخ (تاریخ قاجاریه) از آغاز تا پایان سلطنت فتحعلیشاه، به اهتمام جمشید کیانفر، تهران، انتشارات اساطیر، 1377، ج 1، ص 247؛ روضه‌الصفا، ج 9، ص 7669.

47. حقایق‌الاخبار ناصری، ص 15.

48. ناسخ‌التواریخ، ج 1، ص 393؛ روضه‌الصفا، ج نهم، ص 7880؛ تاریخ ذوالقرنین، ج 2، ص 669؛ علیقلی میرزا اعتضادالسلطنه، اکسیرالتواریخ (تاریخ قاجاریه از آغاز تا 1259ه‍ ق)، به اهتمام جمشید کیانفر، تهران، انتشارات ویسمن، 1370، ص 383؛ حقایق‌الاخبار ناصری، ص 19؛ تاریخ ایران، ص 224.

49. صورت عهدنامه در: ناسخ‌التواریخ، ج 1، صص 393 تا 404؛ روضه‌الصفا، ج نهم، صص 7892ـ7881؛ تاریخ ذوالقرنین، ج 2، صص 671 تا 681؛ مختصری از عهدنامه در: تاریخ ایران، ج 2، صص 463 و 464.

50. قرارداد یادشده در تاریخ 29 صفر 1227/14 مارس 1812 بین سرهارفورد جونز و میرزاابوالحسن‌خان ایلچی منعقد شده بود، در: تاریخ ایران، ج 2، ص 465؛ رایت، دنیس، نقش انگلیس در ایران، ترجمه فرامرز فرامرزی، تهران، انتشارات فرخی، 1361، صص 24 و 25.

51. همان، ص 232.

52. همان، صص 262 و 263.


مجموعه سخنرانی، مقالات و میزگرد همایش ایران و استعمار انگلیس ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی