فروش نفت ارزان و توسعه صنایع موشکی اسرائیل
روابط سیاسی و غیر رسمی شاه و اسرائیل در عصر پهلوی از سال ۱۳۲۷ شروع شد و تا ۱۳۵۷ به صورت پیدا و پنهان ادامه پیدا کرد، شاه با آگاهی از تاثیر لابی قدرتمند یهود٬ در تلاش بود تا روند ورود رژیم صهیونیستی به ایران را شتاب بخشد. شاه می دانست که حفظ و گسترش رابطه با رژیم صهیونیستی، یکى از کلیدهای اصلى تقویت رابطه با آمریکا است. با وجود اینکه رژیم صهیونیستی در دوران قدرت گیری محمدرضا پهلوی به رسمیت شناخته شد ولی فضای عمومی جامعه نفرت و انزجار از این رژیم را در دلهای خود داشت و تحولات اوضاع ایران، مانع از آن شد که دیگر هرگونه تماسی در سطح عالی بین دو کشور صورت گیرد، روایت این موضوع در صفحات 43 تا 49 از کتاب «همکاری ساواک و موساد» به رشته تحریر درآمده است. کتابی که در زمستان 1381 توسط انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است و خواندن آن خالی از لطف نیست:
در سال 1339 وزیر امور خارجه اسراییل به دولت ایران پیشنهاد کرد که موشه سانسون[1]۔ سفیر اسراییل در مصر_به عنوان نخستین سفیر آن کشور در ایران تعیین شود. لذا طبق روال معمول، از وزارت امور خارجه ایران برای این شخص پذیرش خواسته شد. قبولی این امر به منزله شناسایی کامل و رسمی رژیمصهیونیستی اسراییل تلقی میشد و شاه نیز که فواید زیادی در گسترش روابط خود با اسراییل میدید تمایل زیادی به پذیرفتن آن داشت، اما میخواست قبل از موافقت با این پذیرش، از واکنش کشورهای عرب آگاه شود. لذا در اول مردادماه 1339 (بیست و سوم ژانویه 1960) در یک مصاحبه مطبوعاتی در پاسخ عبدالرحمن فرامرزی سردبیر کیهان، درباره شناسایی اسرائیل اظهار داشت: «این شناسایی سابقا صورت گرفت و امر تازهای نیست[…]» جمال عبدالناصر بیدرنگ نطق شدیداللحنی در اسکندریه ایراد کرد، به شاه دشنام داد و روابط خود را با ایران قطع کرد، اما کشورهای دیگر عرب از ناصر پیروی نکردند.[2] با این وجود شاه ترجیح داد از دادن پذیرش به موشه سانسون بهعنوان سفیر اسراییل خودداری کند و روابط قبلی همچنان به صورت محرمانه ادامه یابد.
در سال 1345 در نتیجه رویدادهای سوریه و عراق بار دیگر علاقه شاه به گسترش همکاری با اسراییل بیشتر شد. در بیست و سوم فوریه 1966 «ترکهای جوان» حزب «بعث سوریه» دست به کودتای خونینی زدند که «امین الحافظ» رئیس جمهور آن کشور را سرنگون کرد.[3] […] رهبری جدید را دبیر کل حزب، «ژنرال صلاح جدید» برعهده گرفت که قبلا با کمونیستها همکاری داشته و سوریه را تبدیل به پر و پا قرص ترین کشور طرفدار شوروی در خاورمیانه کرده بود. رژیم جدید دمشق بشدت از گروههای چریکی فلسطینی پشتیبانی میکرد و به ناآرامیدر مرزهای سوریه و اسراییل دامن میزد.
در عراق نیز «عبدالسلام عارف» رئیس جمهور وقت آن کشور، در سانحهای هوایی در چهاردهم آوریل به قتل رسید و برادرش «عبدالرحمن عارف»_رئیس ستاد، جانشین او شد. رئیس جمهور جدید، خود را بسیار ضعیف و فاقد اختیار نشان داد.
رویدادهای مذکور موضوع اصلی مذاکره بین «لوی اشکول» و «امیر عباس هویدا» در دوازدهم خرداد ماه 1345 در تهران بود. […]نخستوزیر اسرائیل در فرودگاه مورد استقبال ارتشبد نصیری، رئیس ساواک قرار گرفت و سپس جهت دیدار با نخستوزیر ایران به پاویون دولتی فرودگاه راهنمایی شد. این نخستین دیدار دو نخست وزیر بود و آنها دو ساعت درباره روابط دو جانبه و تحولات خاورمیانه گفتوگو کردند.
با توجه به قدرت یافتن ناصر، تصمیم گرفته شد مناسبات دو کشور در کلیه زمینهها تقویت شود. بهعلت نا آرامیهای داخل ایران، هویدا تقاضا کرد این ملاقات محرمانه نگه داشته شود، اما با این حال، خبر آن در مطبوعات اسرائیلی و بین المللی درز کرد. این موضوع شاه و اطرافیانش را خشمگین ساخت و باعث شد بهعنوان واکنش، چندینبار سفر «آیا آبان»، وزیر امور خارجه اسرائیل به ایران را که برنامهاش قبلا تنظیم شده بوده، به تعویق افکندند.[4] این ماجرا تغییری در روابط دو کشور ایجاد نکرد، اما در کشور تصمیم گرفتند روابط خود را کاملا سری نگه دارند. پیروزی اسراییل در جنگ شش روزه بر اعراب باعث شد که شاه تا حدودی در این مورد تغییر سیاست بدهد و بهطور علنی از موجودیت اسراییل دفاع کند.[…]
شاه در گفتوگویی با یک روزنامه نگار نروژی بیان کرده بود: «من معتقدم که باید به اسراییل حق موجودیت داده شود.»[5] این اظهار نظرهای صریح در مورد روابط با اسراییل و به رسمیت شناختن آن کشور نشاندهنده میزان اهمیت اسراییل برای ایران در منطقه بود، اما با این وجود شاه و رژیم او از ترس مخالفتهای داخلی و خارجی هیچگاه روابط رسمیو دیپلماتیک علنی با اسراییل برقرار نکردند و با وجود گسترش همکاریهای دو کشور در سالهای آخر عمر رژیم همچنان تلاش میشد این همکاریها سری و محرمانه باقی بماند.
اختلال در روابط ایران و اسراییل
با روی کار آمدن «انور سادات» روابط ایران و مصر رو به بهبودی گذاشت و روابط حسنهای بین این دو کشور برقرار شد. انورسادات، با در دست گرفتن قدرت، تمایل خود را به مذاکره و صلح با اسراییل ابراز داشت. لذا با کمک دولت آمریکا و تشویق دولت ایران، دولتهای اسراییل و مصر پای میز مذاکره نشستند و در مورد جداسازی نیروها و تخلیه سرزمینهای اشغالی گفتوگو کردند، اما خیلی زود آشکار شد که مذاکرات نتیجهای ندارد و با شکست مواجه شده است. اسرائیل خواستار این بود که در ازاء تخلیه بخشی از شبه جزیره سینا حالت جنگ بین دو کشور خاتمه یابد، اما سادات زیر بار نرفت و خواستار تخلیه کامل سرزمینهای اشغالی شد.
پس از شکست مذاکرات، رئیس جمهور مصر در چهاردهم اردیبهشت ماه 1354 به تهران آمد، تا درباره شکست مذاکرات به شاه گزارش دهد. سادات در یک مصاحبه مطبوعاتی در حضور شاه اظهار داشت که زمان برای حل اختلافات اعراب و اسراییل مساعد است و امتناع اسراییل از تخلیه سرزمینهایی که در جنگ ششروزه 1967 اشغال کرده، حصول این توافق را به تعویق میافکند. شاه نیز اظهار داشت که کاملا از سیاست سادات پشتیبانی میکند. […]
موضع گیریهای ایران باعث نگرانی اسراییل در مورد روابط با ایران شده بود؛ چون ایران همکاری نظامی و خرید جنگ افزار از اسراییل را متوقف کرد و مناسبات بین دو کشور به پایین ترین سطح خود رسید؛ البته نفت ایران همچنان به اسراییل میرسید. مقامات ایرانی به «لوبرانی» [6]_سفیر اسراییل در ایران هشدار دادند مادام که مذاکرات با مصر در حال درجا زدن باشد، روابط ایران و اسراییل در حال تعلیق خواهد بود.
فشارهای مزبور در تابستان 1354 به نتیجه رسید و اسراییل با استرداد چاههای ابورودیس به مصر موافقت کرد، [درباره این موضوع این سند را ببینید] اما چون «رابین» از دریافت نفت از ایران چندان مطمئن نبود، در بیست و پنجم مرداد ماه_دو هفته قبل از امضای موافقتنامه_به ایران آمد و در نوشهر با شاه ملاقات و مذاکره نمود. […] بهمحض اینکه موافقتنامه موقت جداسازی نیروها در شهریور ماه 1354 امضاء شد بلافاصله روابط ایران و اسراییل رو به بهبودی نهاد. «لوبرانی» نماینده اسراییل، وقت را برای از سرگیری همکاری نظامیمساعد دید و بدون آن که از دولت متبوعش دستور داشته باشد با اسدالله علم وزیر دربار ملاقات و به نام نخستوزیر اسرائیل از وی برای مسافرت به کشورش دعوت کرد، […] شاه با این سفر موافقت نکرد و ترجیح داد که ارتشبد طوفانیان معاون وزارتجنگ و مسئول خریدهای نظامی این سفر را انجام بدهد.[7]
سفر ارتشبد طوفانیان از نظر اسراییلیها به معنی گرم شدن روابط دو کشور بود. […] در این سفر طوفانیان و همراهان او از صنایع مختلف نظامیاسراییل دیدن کردند. […] طوفانیان پس از بازگشت گزارش بسیار مثبتی به شاه داد. از این رو تصور میرفت که به دنبال این بازدید و گزارش طوفانیان،همکاریهای دو کشور بیشتر شود، اما شاه از پیامدهای سیاسی همکاری بیشتر با اسراییل نگران بود. او نه تنها از واکنش کشورهای میانه رو عرب میترسید، از واکنش داخلی ایران نیز واهمه داشت و به این جهت تقاضای مهلت کرد.
در این هنگام محیط سیاسی خاورمیانه نسبتا آرام بود؛ چون از وقتی موافقتنامه جداسازی نیروها در سپتامبر 1975 با مصر امضا شد، روابط اعراب و اسراییل رو به آرامش نهاده و توجه جهانیان به جنگ داخلی لبنان و دخالت سوریه در آن معطوف شده بود. این محیط آرام موجبات سومین و آخرین سفر اسحاق رابین به تهران در ایام نوروز سال 1355 را فراهم کرد. این بار نیز شاه در نوشهر به سر میبرد و در آنجا با رابین ملاقات و مذاکره کرد. […]چند ماه بعد، در شهریور ماه 1355، شیمون پرز۔ وزیر دفاع اسراییل به تهران آمد. روز قبل از ورود پرز، اسدالله علم وزیر دربار ایران با «لوبرانی» نماینده اسراییل ملاقات کرد. در این دیدار، نماینده اسراییل به علم پیشنهاد کرد که شاه راجع به موضوع اقدام مشترک برای مجاب کردن سنای آمریکا مبنی بر این که فروش اسلحه به ایران را بپذیرند، با پرز گفتوگو کند.[8]
شیمون پرز، پس از ورود به تهران، در کاخ نیاوران با شاه ملاقات کرد. […]شاه […] از آمریکا به دلیل درک نکردن تغییراتی که در خاورمیانه صورت گرفته، انتقاد کرد، سپس به خطراتی که ایران را از جانب شوروی تهدید میکرد، اشاره نموده، گفت: شوروی مایل است هلال خصیب را تبدیل به هلال سرخ کند و خلیج فارس را از طریق عراق، افغانستان و بلوچستان مورد تهدید قرار دهد.» شاه استدلال کرد که:در چنین شرایطی، ایران باید قوی باشد، تا بتواند از خودش دفاع کند، ولی متأسفانه گروه فشار یهودیان آمریکا این موضوع را درک نکرده و مانع از حمله به او و کشورش در روزنامههای آمریکا نمیشوند. فروش اسلحه به ایران با تأخیر صورت میگیرد و ماهها در کمیتههای مختلف کنگره آمریکا معطل میماند […].»به دنبال ملاقات پرز با شاه، مذاکرات فنی درباره صنایع نظامی دو کشور در اقامتگاه لویزان در تهران آغاز شد که شامل شش طرح بود. مهمترین این طرحها، تولید موشکهای زمینبهزمین دارای 450 کیلومتر برد و حامل کلاهکهای غیراتمی350 پوندی میشد. این معاملات بر اساس مبادله نفت با اسلحه انجام میگرفت و ارزش آن بالغ بر 1/2 میلیارد دلار بود. قرار شد به محض امضای قرارداد، ایران معادل 250 میلیون دلار نفت بهعنوان پیش پرداخت به اسراییل بدهد. دو کشور شروع به مبادله هیئتهای کارشناسی کردند و سرانجام جایگاه تولید موشکهای مزبور در ناحیه سیرجان تعیین و قرار شد مادام که قرارداد امضا نشده، دو کشور آن را به کلی سری نگه دارند […]در فروردین ماه 1356 کلیه قراردادها آماده امضا شده بود. بنابراین شیمون پرز وزیر دفاع اسراییل مجددا به تهران آمد و پس از رسیدن به حضور شاه، قرار داد همکاری فنی بین دو کشور را امضا کرد.[9]
با تغییر دولت اسراییل و انتخاب «مناخیم بگین» [10]به نخستوزیری این کشور، شاه درباره آینده صلحخاورمیانه و روابط دو کشور دچار وحشت شد و حتی این امر را با نماینده اسراییل نیز در میان گذاشت. با سفر «موشه دایان»[11] وزیر دفاع دولت جدید اسراییل در شانزدهم تیر ماه 1356 به تهران و ملاقات او با شاه، آشکار شد که دولت جدید نیز اهمیت زیادی برای روابط و همکاری با ایران قائل است. مناخیم بگین نخستوزیر جدید اسراییل نیز در سوم اسفند ماه 1356 به تهران آمد و با شاه در مورد اوضاع خاورمیانه و روند صلح اسراییل و مصر گفتوگو کرد. این آخرین سفری بود که در آن یکی از رهبران اسرائیل با شاه دیدار کرد؛ چون تحولات اوضاع ایران، مانع از آن شد که از آن پس هرگونه تماسی در سطح عالی بین دو کشور صورت گیرد.
[1] Moshe Sanson
[2] عبدالرضا هوشنگ مهدوی، پیشین، صص414_413
[3] همان، ص 432
[4] عبدالرضا هوشنگ مهدوی، پیشین، صص 434_433
[5] . روابط خارجی ایران در سال 1350، گزارش سالیانه وزارت امور خارجه، بی جا، بینا، بی تا، ص 168
[6] Loberany
[7] همان، صص 455_453
[8] امیراسدالله علم، گفتگوهای من با شاه خاطرات محرمانه امیراسدالله علم، ترجمه ی گروه مترجمان، تهران، انتشارات طرح نو، 1371، ص 814
[9] همان، صص 460_459
[10] Manakhim Begin
[11] Moshe Dayan


















نظرات