زمینه سازی های لازم برای کودتای 1299


سید مصطفی تقوی
1966 بازدید

  انگلیسیها، برخلاف همیشه که معمولاً درباره نامزدهای ریاست دولت با شاه به گفت وگو می نشستند و به گونه ای با هم به توافق می رسیدند، درباره کودتا و مجریان آن نخواستند هیچ کدام از رجال ایران و حتی شخص شاه در جریان امور آن قرار گیرد. اگرچه نرمن در دیدار با احمدشاه موافقت او را برای روی کار آوردن یک دولت مقتدر کسب کرده بود،١ اما آنها می دانستند که ممکن است شاه با افرادی که آنان برای رهبری دولت ، جدید در نظر گرفته اند موافقت نکند و با بحران مواجه بشوند. از این رو، تصمیم گرفتند طوری اقدام کنند که فرصت هرگونه چانه زنی سیاسی را از شاه و رجال سیاسی کشور بگیرند و آنان را در برابر عمل انجام شده ای قرار دهند که جز پذیرش آن چاره ای نداشته باشند. آنچه به واقعه سوم اسفند ١٢٩٩ ماهیت کودتایی می بخشد همین نحوه عمل سیاستمداران انگلیس است و اگر غیر از این بود، حداکثر، دولتی تحمیلی مانند دولتهای پیشین تلقی می شد. به هر حال، وقوع کودتا و پذیرش آن، نیازمند ایجاد زمینه ذهنی مناسب در جامعه بود.
 اوضاع عمومی جامعه ایران در آستانه کودتا در وضعیت مطلوبی نبود و زمینه های لازم برای پذیرش یک دگرگونی را نیز داشت. بر اثر تندرویهای بیحساب، ضعف مدیریت و نداشتن برنامه های کاربردی برای اداره کشور، از انقلاب مشروطیت تا کودتای١٢٩٩، ٥١ بار هیئت دولت تغییر کرد.  مداخله روس و انگلیس در امور کشور، که  از آغاز سلطنت قاجاریه شروع شده بود، همواره روزافزون بود و به ویژه در دوران جنگ جهانی اول به اشغال کشور و حضور نظامی آنان انجامید و بی ثباتی سیاسی و نابسامانی اقتصادی را شدت بخشید. به بیان دیگر، جامعه ایران ثمره آزادی ای را که مشروطه خواهان سکولار ادعای آن را داشتند، دید و اکنون خواهان نظم و امنیت و پیشرفت کشور بود. اما طبیعی است که این را از رجال اصیل خود می خواست و نه از دولتهای بیگانه. در چنین فضایی، نخبگان سیاسی کشور به شیوه های گوناگون به این بحران پاسخ می دادند. صرف نظر از رجالی که همواره در همه امور کشور منتظر تصمیم دولت انگلیس بودند، تعدادی در پی نیروی سومی بودند و در این راستا از دولت آلمان تمجید می کردند.2 نهضتهایی که در شمال به رهبری میرزا کوچک خان و در تبریز به رهبری شیخ محمد خیابانی رخ دادند نیز گونه دیگری از واکنش در برابر این بحران بودند. گروه دیگری از قبیل آیت الله مدرس و چند تن از رجال ملی به اصلاحات تدریجی معتقد بودند و در این راستا می کوشیدند. نکته شایان توجه آن است که سند و دلیلی در دست نیست که هیچ کدام از این پاسخها دربردارنده خطری برای تمامیت ارضی و استقلال ایران بوده باشند تا خود آنها و یا بزرگنمایی آنها توجیه کننده کودتا باشد.3 اما دولت انگلیس، به طور مستقیم و غیرمستقیم، می کوشید از هر گونه اقدام بومی و ملی برای اصلاح امور و به جریان افتادن فرایند رشد و توسعه به دست نیروهای اصیل جامعه جلوگیری کند تا سرانجام بتواند مفاد قرارداد را در قالب کودتا به عنوان پاسخ نابسامانیها بر جامعه تحمیل کند. البته آن دولت با شناختی که از رجال ایران و گرایشهای سیاسی آنها داشت، می دانست که در جریان کودتا و تأسیس یک دیکتاتوری نظامی، از همکاری بخش قابل توجهی از مشروطه خواهان نیز بهره مند خواهد شد.
بزرگنمایی وخامت اوضاع کشور و ایجاد رعب و وحشت در دل شاه و رجال و جامعه، کارسازترین حربه بود. سوء استفاده از خطر شوروی برای ایران و بزرگنمایی آن یکی از این دستاویزها بود. دولت روسیه شوروی برای اینکه از خصومت دولت انگلیس و دولتهای انگلیس گرای ایرانی نسبت به خود بکاهد و آنان را وادار به نرمش و مسالمت در برابر انقلاب شوروی بنماید، حمله به شمال ایران به بهانه تعقیب افسران روسی ضد انقلاب، حمایت از جنگلیها و بلشویکهای شمال و تبلیغ این مسئله که ایران آماده انقلاب کمونیستی است را در دستور کار خود قرار داد.4 بنابراین، در حالی که روسها از ترویج این دیدگاه، که جامعه ایران آماده پذیرش مرام آنهاست ناراضی نبودند، انگلیسیها هم از گسترش آن بهره برداری سیاسی می کردند. این در حالی بود که در همین مقطع تاریخی، اگرچه برخی از کمونیستهای روسیه بر این باور بودند که باید برای به راه انداختن یک انقلاب کمونیستی تلاش کرد، اما دیدگاه غالب و در عین حال رسمی که از طرف لنین و دیگر رهبران انقلاب شوروی پیگیری و اجرا می شد این بود که در شرق و از جمله در ایران، کمونیستهای محلی وظیفه دارند که، به جای مبارزه مستقیم برای کسب قدرت، از نهضتهای ملی بورژوا  دمکراتیک حمایت کنند.5 ارائه این دیدگاه از سوی لنین بدان علت بود که وی اصولاً تحقق انقلاب کمونیستی در این کشورها را غیرعملی می دید. به همین علت، رهبران شوروی هیچ تعهد ایدئولوژیکی برای حمله به تهران و استقرار حکومت کمونیستی در ایران احساس نمی کردند. در همین زمان، در بریتانیا هم، اگرچه دو جناح  وزارت امور خارجه و وزارت جنگ بر خطر حمله شوروی به ایران تأکید داشتند و تنها اختلافشان بر سر آن بود که وزارت جنگ خواهان فراخوانی نیروهای نظامی انگلیس از ایران بود و وزارت خارجه خواهان باقی ماندن آن نیروها در ایران برای دفاع از منافع بریتانیا بود، اما سیر حوادث نشان داد که آنان به این نتیجه رسیدند که »  خلق و خوی ایرانی مستعد ویروس بلشویسم« نیست6، و بنابراین، خطر حمله شوروی که اگرچه نباید از آن غافل ماند، اما جدی نیست. با وجود این، از القای خطر حمله شوروی و بلشویکها به شاه و رجال ایران و بزرگنمایی این خطر دریغ نداشتند.
 برای بیشتر وخیم نشان دادن اوضاع کشور، اقدام پیش بینی نشده دیگری از سوی بانک شاهنشاهی صورت گرفت.7 این بانک در همین ایام به طور ناگهانی اعلام کرد که همه شعبه های خود در ایران و تهران را جمع می کند و از سپرده گذاران خواست تا نسبت به دریافت وجوه خود اقدام کنند. در پی آن شایع کردند که اتباع خارجی از ایران خارج خواهند شد.8 پیام این اقدامات و شایعات به جامعه ایرانی آن بود که خطر جدی است، بحران کشور به اوج رسیده و زندگی در آن غیرممکن است. برای تکمیل این جوسازی، در سطح جامعه و شهرها نیز آشوبها و اقدامات مشکوکی انجام می گرفت. ملک الشعراء بهار در این باره می نویسد: » در این موقع در شهر، آشوبهایی برپا و اجتماعات و هنگامه هایی   دیده می شد که نه مربوط به دمکراتها بود و نه زیر سر اعتدالیون، و معلوم نبود از کجا آب می خورد ؟!».9
اگرچه در همان ایام هم معدودی از نخبگان سیاسی، انگیزه واقعی این گونه اقدامات را حدس می زدند و، به ویژه با توجه به حسن نیتی که دولت شوروی در مذاکره برای انعقاد قرارداد بین دو کشور از خود نشان می داد، خطر جدی از ناحیه آن دولت احساس نمی کردند، اما تبلیغات و اقدامات ذکر شده، در مجموع، کشور را ناامن و بی ثبات جلوه می داد، بر وحشت شاه و رجال کشور می افزود و افکار عمومی را آماده می ساخت تا در برابر آنچه به صورت کودتا در شرف وقوع بود، منفعل بمانند.


پانویس ها

1. British Documents on Foreign Affairs Vol. 16. Doc. 421, Norman to Curzon, Jan. 15, 1921.
2. یحیی آرین پور. از صبا تا نیما. تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی،١٣٥٧. ج٢، صص332-317.
3. چند تن از نویسندگان اوضاع ایران در آستانه کودتا را به گونه ای وحشت انگیز ترسیم می کنند که گویا هیچ راه حل اصلاحی در پیش پای ملت ایران وجود نداشت و کودتا، آن هم با همان شیوه و به وسیله همان مجریان، تنها اقدامی بود که ملت ایران می بایست انجام می داد.  در این نوشته ها ضمن اینکه کودتا دارای پشتوانه وسیعی در میان طبقات مختلف جامعه وانمود می شود، هرگونه اختلاف و اصطکاک میان سران قبایل و عشایر با دولت مرکزی را، که در ساختار سیاسی- اجتماعی آن روز ایران امری طبیعی و معمولی بود، به عنوان ادلّه و نشانه های تلاشی و تجزیه کشور قلمداد می نماید. حال آنکه واقعیت امور غیر از این است و به نظر می رسد این گونه تحلیلها بیش از آنکه به تبیین کودتا بپردازند، توجیه کننده آن اند. برای آگاهی بیشتر در این باره، از میان نوشته های بسیار، برای نمونه،رک: غنی، پیشین، صص ٥- ٢٢٤؛ زرگر،پیشین، صص60-59 و 94-93.
4. پیتر آوری. تاریخ معاصر ایران از تأسیس تا انقراض سلسه قاجاریه، ج١، صص ٤١٣ و ٤٢٢.
5. هوشنگ صباحی.  سیاست انگلیس و پادشاهی رضا شاه، ترجمه پروانه ستاری، (تهران، گفتار، 1379)، ص١٦٦.
6. همان، ص ١٦١.
7. این بانک که در سال ١٢٦٨ ه.ش تأسیس شده بود و نزدیک به چهل سال، با اینکه مرکزش در خارج، مالکیت و مدیرانش خارجی و تابع مقررات خزانه داری دولت انگلیس بود، نه تنها بانک بازرگانی عمده کشور بود، بلکه بانک رسمی دولت نیز بود، بانک مرکزی ایران هم به شمار می رفت و حق انحصاری صدور اسکناس را هم داشت. بدین گونه، وسیله ای بود در خدمت اهداف سیاسی و اقتصادی دولت انگلیس در ایران. برای آگاهی بیشتر در این باره، رک:
-Geoffrey Jones. The History of the British Bank of the Middle East. Cambridge, Cambridge University Press. 1986.
- حسین محبوبی اردکانی.  تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایر ان. تهران، دانشگاه تهران،١٣٥٧. ج ٢ .
- ع. دانش پور. بانک شاهنشاهی و امتیاز. تهران، بی نا، 1327.
8. یحیی دولت آبادی. حیات یحیی، پیشین، ج،٤ ص ٢٠٠؛ مکی، تاریخ بیست ساله، ص ١٤١.
9. بهار. تاریخ سیاسی، ج1، ص ٥٩ .


موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران