به مناسبت درگذشت سید جمال الدین اسد آبادی در 19 اسفند 1275
سید جمال الدین اسدآبادی، مصلح بزرگ شرق
1013 بازدید
سید جمال الدین در شعبان سال ۱۲۵۴ در اسد آباد همدان بدنیا آمد. پدرش سید صفدر و مادرش سکینه بیگم بودند. مطابق شجره نامه های موجود وی از سادات حسینی ساکن در محله سیدان اسدآباد می باشد. اما به دلایلی نام خود را به همراه کلمه افغانی به کار می برده است و بدین نام مشهور می باشد.
پدرش از سن پنج سالگی وی را با قرآن و مقدمات علوم روز آشنا کرد و با مشاهده نبوغ فراوان او، سیدجمال را برای ادامه تحصیل علم با خود در سال ۱۲۶۴ به قزوین برد. وی مدت ۲سال در آنجا به کسب عمل مشغول می شود.
شوق به تحصیل
هنگامى که سید جمالالدین اسدآبادى به اتفاق پدرش سید صفدر در سال ۱۲۶۴ ه . ق براى ادامه تحصیل از زادگاهش اسدآباد همدان به قزوین هجرت کرد، چنان شوق تحصیل داشت که ایام تعطیل نیز به هیچ وجه درس و مطالعه خود را رها نمىکرد. در یکى از روزها که پدرش اصرار کرد براى سیاحت و گردش به شهر برود، قبول نکرد و جواب داد که: «خشت و گِل چه تماشا و سیاحتى دارد؟» ناچار پدرش درب حجره را قفل کرد و به ملاقات دوستان خود رفت. هنگامى که مراجعت کرد، دید که سید جمالالدین اطراف خود را به بلندى قامتش کتاب چیده و در وسط آنها نشسته و مشغول مطالعه است.(۱)
عمامهگذارى استثنایى
سید جمالالدین اسدآبادى در خصوص معممشدن خود چنین مىگوید:
«در ابتداى سال ۱۲۶۶ ه . ق همراه پدرم از قزوین به تهران رفتم و در محله سنگلج، در خانه سلیمان خانِ صاحب اختیار که پدرم را مىشناخت و اهل اسدآباد و حاکم سابق آنجا بود، منزل کردیم. روز بعد، از چند نفر پرسیدیم که امروز عالم و مجتهد معروف تهران کیست؟ آقاى سید صادق همدانى را معرفى کردند.
فرداى همان روز در غیاب پدرم به مدرسه ایشان رفتم. دیدم طلاب دورادور آقا را گرفتهاند و آقا مشغول تدریس است. سلام کردم و جلوى درب حجره نشستم. یکى از کتب مهم عربى را در دست داشت و مسئله مشکلى را از آن شرح و معنا مىکرد؛ لیکن بهطور مختصر و مبهم!
پس از اتمام درس، گفتم: جناب آقا! این مسئله را دوباره تکرار فرمایید که استفاده حاصل شود؛ چه از این بیانات مختصر، فایده کامل حاصل نشد! آقا نظر تند و غضبآلودى از روى تحقیر به جانب من کرد. گفتم: دانستن علم به بزرگى و کوچکى نیست و همان مسئله را بلاتأمل به قدر دو ورق خواندم و ترجمه کردم.
آقا اینطور که دیدند، فورا برخاسته، به جانب من آمدند و من هم برخاسته، آماده شدم و تصور کردم که قصد زدن مرا دارد! چون به من رسید، پیشانى مرا بوسید، دستم را گرفته، پهلوى خود نشانید. بسیار اظهار ملاطفت کرده، از حال و موطنم جویا شدند. خودم را معرفى کردم. به فوریت فرستادند پدرم را آوردند و یک دست لباس اندازه من خواستند. پس از ملاقات و به جا آوردن رسوم ظاهرى، تفصیل را از اول تا آخر براى پدرم نقل کردند و لباسى را که خواسته بودند، مرا به پوشیدن آن امر کردند و به دست خود عمامه بستند و به سرم نهادند و من تا آن روز که چهارده سالم بود، عمامه نگذاشته و با کلاه بودم.(۲)
امضاء »
سید جمال در نجف
سید در سال ۱۲۶۶ ه . ق همراه پدر بزرگوارش (سید صفدر) از تهران به نجف اشرف هجرت کرد. وى به مدت چهار سال از محضر شیخ مرتضى انصارى بهرههاى علمى بسیارى کسب کرد. سید جمال علاوه بر تحصیل دانشهاى متداول در حوزه علمیه نجف، به تحقیق در زمینه علوم دیگر، مثل: ریاضى، طب، تشریح، هیئت و نجوم همت گمارد.
در این مدت، شیخ انصارى مخارج تحصیل سید جمال را به عهده مىگیرد و ضمنا مدارج علمى وى را مورد تأیید قرار داده، در خصوص مسائل شرعى به ایشان اجازه فتوا مىدهد.(۳)
و این در حالى است که شهرت و نبوغ سید جمال، دانشوران نجف و کربلا و سامرا را به حیرت واداشته بود تا جایى که سید مورد بىمهرى برخى نااهلان قرار گرفت. او در سال ۱۲۷۰ ه . ق به توصیه استاد بزرگش روانه شهر بمبئى در هندوستان شد.
تبلیغات سید جمال در هندوستان
وى در حالى که حکم اجتهاد از شیخ انصارى داشت، در شهر بمبئى اقامت گزید؛ اما از آنجایى که بمبئى یک شهر بندرى بود تا یک شهر علمى، روح پرالتهاب سید، تاب ماندنِ در آنجا را نیاورد و خود را به مرزهاى شرقى هند (کلکته) رساند و ظرف مدت دو سال اقامت در کلکته، ضمن ملاقات با فرهیختگان و روشنفکران و مشاهده زندگى مردم، دریافت که هندوستان در اختیار دولت انگلیس است و کشور بریتانیا گرچه به اندازه یک ایالت هندوستان نیست و جمعیتش در مقایسه با جمعیت هندوستان ناچیز است، اما توانسته است به آسانى این سرزمین پهناور را زیر سلطه درآورد و منابع ملى و محصولات باارزش و حتى جان و مال و ناموس آنها را به غارت ببرد.
از این هنگام بود که تبلیغات سیاسى و اصلاحطلبانه سید جمالالدین آغاز شد. وى ضمن شناسایى استعدادهاى دشمن استعمارگر و بررسى جنبههاى قوت و رمز موفقیت آنها، در صدد شناسایى علل انحطاط مسلمانان برآمد و در مسیر پیداکردن راه حل اساسى آن، تلاش وافرى مبذول داشت.(۴)
سایر کشورهاى اسلامى
وى در سال ۱۲۳۴ ه . ش براى زیارت کعبه از هندوستان خارج شد و تا اواخر ۱۲۳۷ ه . ش شهرهاى مدینه، اردن، دمشق، حمص، حلب، موصل، بغداد و نجف را طى کرد و اوضاع شهرهاى مهم اسلامى را مورد بررسى قرار داد و در نهایت خود را پس از ۱۴ سال دورى از وطن به زادگاهش «اسدآباد همدان» رساند؛ و پس از سه روز عازم تهران شد؛ اما با اوضاع نابسامانى که در تهران با آنها مواجه گردید، نتوانست در ایران توقف کند و از همینرو، از راه خراسان عازم «هرات» و «کابل» گردید.
سید در افعانستان
سید جمالالدین بعد از ورود به افغانستان در سال ۱۲۳۸ ه . ش حدود پنج یا شش سال در این کشور اقامت کرد. در این مدت، فعالیتهاى اصلاحى چشمگیرى انجام داد و رهبران سیاسى و مردم افغانستان را از نقشههاى پشت پرده استعمار پیر انگلیس آگاه ساخت. از جمله خدمات سید در این کشور موارد ذیل است:
1 - اصلاح امورى، از قبیل: تشکیل کابینه وزراء، ایجاد مکتبهاى لشکرى و کشورى براى تربیت جوانان، تنظیم سپاه، توجه دادن مردم به زبان ملى؛
2 - انتشار روزنامه «شمس النهار»؛
3 - تألیف و نشر کتاب «تتمة البیان فى تاریخ افغان»؛
4 - تأسیس شفاخانه (بیمارستان)؛
5 - تأسیس بیطارخانه (دامپزشکى)؛
6 - ایجاد پستخانه و کاروانسرا.
و سرانجام انگلیسیها نتوانستند شاهد خدمتهاى همه جانبه از ناحیه سید جمال باشند؛ لذا با روى کار آوردن شخصى به نام «شیرعلىخان» در صدد کشتن سید برآمدند؛ ولى به دلیل حرمت زیادى که مردم براى سید جمالالدین قائل بودند، نتوانستند انتقام بگیرند و آسیبى به وى برسانند. بنابراین، از او خواستند که دیگر در امور افغانستان دخالت نکند.(۵)
امضاهاى متغیر سید جمال
از آنجا که انگلیسیها همه جا جاسوس داشتند و فعالیتهاى سید را تحت نظر مىگرفتند و در نامههاى خود از او یاد مىکردند، سید احتیاط مىکرد و با هوشیارى و دقت آنان را گمراه مىکرد و در تصمیمات خود موفق مىشد. به همین دلیل، نام، عنوان و امضاهاى متعدد و متغیر اتخاذ مىکرد. این امر همچنان که سبب اغفال انگلیسیها شده بود، باعث اشتباه مورخین نیز شده است که سید جمالالدین ایرانى است یا افغانى! ولى پس از مدتى که اسنادى کشف شد، حقایق روشن گردید.(۶)
تبلیغات در هندوستان
با گسترش دامنه تبلیغات فرهنگى سیاسى سید در افغانستان، انگلیسیها خود را در آستانه نابودى دیدند؛ لذا عرصه را با دسیسههاى زیاد بر وى تنگ کردند. از این رو، سید، لاجرم در سال ۱۲۸۵ ه . ق عازم هندوستان شد؛ ولى به محض ورود به آن کشور دانست که دشمن پیشدستى کرده و در کمین او نشسته است. با این حال، او شجاعانه وارد میدان نبرد شد و با سخنرانیهاى آتشین، به روشنگرى مردم هندوستان پرداخت و آنان را با سخنان حماسى خود بر ضد استعمار پیر انگلیس تحریک کرد.(۷) و آنگاه که مردم تحت تأثیر سخنان او به گریه افتادند، با صداى بلند فریاد برآورد و گفت: «گریه براى زنان است… ملتى که در راه استقلال خود به دشمن حملهور شود و مرگ را استقبال کند، آن ملت زنده و جاوید خواهد بود.»(۸)
تبلیغات در مصر
سید جمالالدین پس از اینکه در هندوستان به مدت یک ماه در شرائط سختى که دولت غاصب انگلیس ایجاد کرده بود، به سر برد، به دلیل ارتباط مردم و بزرگان هند و سخنرانى هیجانانگیز سید، اجازه اقامت بیشتر به وى داده نشد، به ناچار با «عارف افندى» معروف به ابو تراب که از ایران و افغانستان همراه او بود، راهى مصر شد.
شاید یکى از دلائلى که سید کشور مصر را براى تبلیغ انتخاب کرد، این بوده است که ملت مصر، مسلمان و وارث تمدن کهنى بودند که استعداد خوبى در پذیرش احکام نورانى توحید و شکوفایى جوانههاى بیدارى داشتند.
سال ۱۲۸۵ ه . ق زمان ورود سید به مصر بوده است و عصرى که سید در مصر اقامت داشته، «عصر امپریالیسم» نام گرفته است. سید در اوج قدرت غربیها علیه مسلمانان به سوى آنان شتافت تا بذر معرفت را در قلب مردم مصر بکارد و آنان را در پیشتازى عرصه دانش رهبرى کند؛ چرا که مىدید مردم مصر با وجود شخصیت و نظام اقتصادى برتر، مغلوب مشتى سیّاس انگلیسى شده بودند که دستاوردهاى ملى ـ اسلامى آنان را به یغما مىبردند و هویت دینى آنان را مورد مخاطره قرار مىدادند.
اقامت کوتاه سید در مصر که بیش از چهل روز ادامه نیافت، با خیر و برکت بود. سید در این مدت کم،کار تبلیغى خود را شروع کرد و در اقامتگاه خود، پذیراى جوانان، بهویژه دانشجویان شد. دانشجویان سورى، مصرى و دیگر بلاد، شیفته سخنان وى شدند و روز به روز بر تعداد آنان افزوده مىشد؛ مضافا بر اینکه با استادان دانشگاه الازهر نیز چند ملاقات داشت که در این ملاقاتها خطر حضور انگلیسیها در مصر را به آنان گوشزد نمود.
انگلیسیها از هنگام خروج سید از افغانستان، سایه به سایه او را تعقیب مىکردند و دنبال بهانه مىگشتند که او را از مصر نیز اخراج کنند. زمانى موفق به اینکار شدند که بر اثر تبلیغات سید جمال در مصر، یک کشیش مسیحى به اسلام گروید و این موضوع براى مسیحیان گران تمام شد و اصطکاک بین مسلمانان و مسیحیان پیشآمد. انگلیسیها براى حفظ موقعیت خود در مصر ـ که به تازگى پس از خروج فرانسویان به دست آورده بودند ـ مصمم به عملى کردن خواسته خود مبنى بر اخراج سید از مصر شدند. آنان به دولتمردان مصر اصرار ورزیدند که وجود سید در مصر موجب اختلاف و شورش خواهد شد. و سرانجام توانستند «خدیو مصر» را به صدور حکم اخراج سید راضى کنند.(۹)
در ترکیه
سید در سال ۱۲۸۶ ه . ق از طریق دریاى مدیترانه و از مهمترین کانال جهان، به سوى دو تنگه مهم «دار دانِل» و «بُسفر» حرکت کرد و در پایتخت خلافت مسلمانان مورد استقبال گرم عالىپاشا (صدر اعظم) و فؤادپاشا (یکى از سیاسیون ترکیه) قرار گرفت که سید را مورد تکریم و مشاور خویش قرار دادند؛ ولى چندى از این موضوع نگذشت که در اثر ترس درباریان و حسادت مدیر دارالفنون عثمانى، شیخالاسلام «خواجه تحسین افندى»، پادشاه عثمانى فرمان بر اخراج سید از اسلامبول داد.
بازگشت به مصر
سید جمالالدین در سال ۱۲۸۷ ه . ق دوباره به بهانه سفر سیاحتى و مشاهده آثار باستانى وارد مصر شد. در این سفر، پس از دیدارى که میان سید و ریاضپاشا (رئیس دولت مصر) انجام پذیرفت، ریاضپاشا شیفته کمالات روحى و معنوى سید شد و از او تقاضا کرد که در مصر بماند و ماهى هزار قروش براى وى مقرر کرد.(۱۰) سید درخواست او را پذیرفت و از این فرصت طلایى در امر تبلیغ بهره جست. سید پایگاه تبلیغى خود را در منزل محل اقامتش قرار داد و براى جوانانِ دانشگاهى و طلابِ پرشور جلسات درس و بحث را شروع کرد و این جلسات تدریس را پس از مدتى، به دانشگاه الازهر انتقال داد و شاگردان بسیارى را جذب برنامههاى تبلیغى خود کرد.
سید نهتنها در سنگر دانشگاه براى دانشجویان آرمانهاى مقدس اسلام را تبلیغ مىکرد، بلکه در جمع استادان و فرزانگان بزرگ مصر نیز حاضر مىشد و به پرسشهاى آنان پاسخ مىداد. همچنین با مردم ارتباط مستقیم داشت و حتى در قهوهخانهها حاضر مىشد و به تبلیغ افکار و اندیشههاى خود که نشأت گرفته از اسلام ناب بود، همت مىگماشت و رسالت عظیم گسترش دین را با تمام دقت و توان به انجام مىرسانید؛ بهطورى که در مدت چند سال اقامت در آن کشور، توانست تحولات بزرگ فرهنگى، سیاسى و اجتماعى در جامعه مصر به وجود آورد.
وى با ارائه مقالات متنوع و با نام مستعار «مظهر بن وضّاع» در روزنامههاى کثیر الانتشار آن کشور، مانند: «التجارة» و «البصیر» و «مصر» ادبیات مصر را از بنیاد دگرگون ساخت و ضمن رشد و آگاهى دادن به مردم، توطئههاى پشت پرده دشمنان اسلام و مسلمین را براى آنان معرفى کرد. دو روزنامه التجارة و مصر بنا به پیشنهاد سید و توسط «ادیب اسحاق» راهاندازى شده بود. البته این دو جریده عمر طولانى نداشتند و توسط ریاضپاشا توقیف شدند؛ ولى سید به راه خود ادامه داد و مبارزه تبلیغى سختى را بر ضد دولتهاى خارجى و استبداد داخلى استمرار بخشید و دولت مصر، توان تحمل تبلیغات سید را نداشت و لاجرم دستور بازداشت و فرستادن ایشان به ایران را از راه کانال سوئز صادر کرد.(۱۱)
دارایى سید در مصر، منحصر به یک کتابخانه بود که هنگام توقیف، «رچرس» مستشار انگلیسى در امور مالیه مصر، آن را به تصرف خود درآورد؛ اما از ترس سید ناگزیر شد که کتابها را در چند صندوق گذارده و همراه صاحبش به بندر بوشهر بفرستد.(۱۲)
مناعت طبع
سید جمالالدین اسدآبادى در تاریخ ۷ رمضان ۱۲۹۶ ه . ق به دستور توفیقپاشا ـ ارادتمند سابق او ـ به «سوئز» فرستاده شد تا با کشتى به سوى ایران روانه شود. براى اینکه کسى از مردم مصر با او ملاقات نکند و دنباله تبلیغات سیاسى او منقطع گردد، چند روزى را در بندر سوئز کنار دریاى سرخ به انتظار کشتى به حال توقیف، تهیدست و ستمدیده مىگذراند. قنسول ایران و تجار ایرانى که اجازه ملاقات با او را از طرف مقامات مصرى داشتند، در بازداشتگاه با او دیدار کردند و مبلغى پول پیشکش به ایشان دادند که در سفر خرج کند.
سید از قبول آن امتناع ورزید و گفت: «پول را براى خودتان نگهدارید؛ زیرا خودتان به آن پول از من هم نیازمندترید. شیر هر جا که رود، بىشکار نمىماند!…»
زمینهسازى انقلاب در مصر
لازم به توضیح است که نتیجه تبلیغات سیاسى و فعالیتهاى اجتماعى سید در مصر، یک سال بعد در آن کشور، انقلابى به پا کرد که یکى از شاگردان سید جمال به نام «اطهر عرابىپاشا» موفق به اداره این انقلاب شد و سرانجام کارهاى کشورى و لشکرى به دست وى افتاد.(۱۳)
سفرى دیگر به هند
سید جمال بعد از اخراج از مصر، همراه شاگردش، ابوتراب عارف افندى با کشتى به سوى جدّه حرکت کرد و مدتى در آنجا ماند. سپس به مکه عزیمت و با شخصیتهاى مهم اسلامى ملاقات کرد. آنگاه در سال ۱۲۹۷ ه . ق به سوى هندوستان رهسپار شد.(۱۴)
سید در هندوستان علاوه بر مبارزه با استعمار غرب در هند، در جبهه دیگر با افکار و اندیشههاى تجددخواهى «میرسید احمدخان هندى» که طرفدار همکارى و سازش با انگلیسیها بود، به مبارزه برخاست.(۱۵)
یکى دیگر از عوامل قیام علیه اندیشههاى سید احمدخان این بود که وى سعى داشت مسائل ماوراء طبیعت را به نام علم، توجیه طبیعى کند، غیب و معقول را تعبیر محسوس و مشهود نماید، معجزات را که در قرآن نص و صریح است، به شکلى رنگ عادى و طبیعى دهد، و مفاهیم آسمانى قرآن را زمینى کند.(۱۶)
تبعید به حیدرآباد
آوازه شهرت سید در تمام هند پیچید و خداپرستان به سوى او شتافتند و چون بىدینان آن سامان در نشر تبلیغات بىدینى کوشا بودند و سید مىدید که با چه رنگآمیزى، عقاید مادیگرى را جلوهگر مىسازند و مردم را از راه راست باز مىدارند، خطابهاى علیه بىدینان هند ایراد کرد که مورد توجه هوشمندان و دانشمندان هند قرار گرفت.
البته این سخنرانى منجربه تبعید ایشان به حیدرآباد دکن گردید. سید در تبعیدگاه، پرچم عدالت و آزادى را به دوش گرفت و تبلیغات خود را در قالب سخنرانى و نگارش ادامه داد. سید در حیدرآباد به خواهش کتبى یکى از معلمان آنجا رسالهاى به نام «ردنیچرى» نوشت که مورد بحث و مطالعه بیشتر دانشمندان جهان اسلام قرار گرفت.(۱۷)
و نیز در همان جا، جمعیتى زیرزمینى به نام «عروه» تشکیل داد که شعباتى در دیگر ممالک داشت. به عنوان مثال، «محمد عبده» در تونس هدایت این جمعیت را داشته است.(۱۸) و بعدها شخصیتهایى چون: محمد اقبال لاهورى، شوکت على، محمد على جناح ظهور کردند که از شاگردان و تربیتیافتگان این جمعیت به شمار مىآمدند. فعالیتهاى سید در حیدرآباد سبب شد تا او را از آنجا به کلکته بردند.(۱۹)
تبلیغ در قلب اروپا
هنگامى که سید جمال در سال ۱۳۰۰ ه . ق براى چندمینبار از هند اخراج گردید، نخست قصد سفر به آمریکا را داشت، ولى به زودى از این سفر منصرف گشت و عازم لندن، پایتخت انگلستان شد. اینبار به قلب اروپا آمده بود تا از نزدیک با استعمارگران مبارزه کند. بنابراین، پایگاه تبلیغاتى خود را در شهر لندن مستحکم کرد و با شرکت در جلسات و مجامع عمومى به تبلیغ دین مبین اسلام پرداخت و به پرسشهاى مختلف دینى استادان و دانشجویان و شرکتکنندگان پاسخ مىداد و قاطعانه از آرمانهاى مقدس اسلام و برنامههاى جهانشمول تشیع دفاع مىکرد. شهرت جهانى سید، سبب گردیده بود تا اقشار مختلف انگلستان بهویژه جوانان، اطراف وى جمع شوند و از سخنان وى بهرهمند گردند.
مبلّغ اسلام در پاریس
نابغه شرق، به دلائل نامعلومى لندن را به مقصد پاریس ترک کرده، در ابتداى ورود به این کشور، با «ویلفرد بلنت» دیدار مىکند. رسانههاى ارتباط جمعى فرانسه نیز ورود سید را اعلان مىکنند. جامعه اروپایى که آوازه بلند مبارز ضد استعمار مشرقزمین را سالهاى متمادى از دور شنیده بودند، مشتاق دیدار و علاقهمند به رفتارش مىگردند. آنها مجذوب مردى شده بودند که به تنهایى قدرتمندترین کشورهاى عصر خود، بهویژه کشورهاى غربى را به هراس واداشته بود.
سید، تبلیغات خود را با منطق قوى و استدلال بىنظیر به مردم ارائه مىکرد. وى توانسته بود از این طریق، دست پلید استعمار انگلیس را براى مردم و سیاستمداران، روشنفکران و مصلحان غافل باز کند و دیوسیرتى بریتانیاى کبیر را که در پشت نقاب تزویر تمدن و آزادى پنهان شده بود، در قلب اروپا به جهانیان بنمایاند.(۲۰)
ورود سید در سال ۱۳۰۱ ه . ق به پاریس و اقامت چهارساله وى در آن کشور همراه با دو حادثه مهم بود:
۱٫ ارتباط وى با فیلسوف مشهور «ارنست رنان» و انتقاد از این مورخ و حکیم فرانسوى درباره علم، اسلام و حقیقت قرآن، و پذیرش رنان از درست بودن فرهنگ غنى اسلام و انصراف از عقایدى که اسلام و قرآن را برخلاف تمدن و عمران مىدانست.(۲۱)
۲٫ نشر روزنامه «عروة الوثقى». مطالب این روزنامه به بررسى سیاست دولتهاى بزرگ در کشورهاى اسلامى بهویژه سیاست انگلستان در مصر و آشکار کردن علل ناتوانى مسلمانان و برانگیختن آنان به اصلاح اوضاع خویش و از همه مهمتر، یگانگى ملتهاى مسلمان، اختصاص داشت و بهطور مجانى به همه ممالک شرقى ارسال مىشد.
انتشار عروة الوثقى یا نفخه صور اسرافیل، چنان اثر تبلیغاتى در جامعه مسلمانان داشت که کالبد بىجان آنان را حیات بخشید و دول استعمارى اروپا ـ از خوف نهضت مسلمانان علیه مستعمرات آنان ـ مضطرب شدند و لرزه بر ارکان سیاستشان افتاد.(۲۲) هیجده شماره از عروة الوثقى منتشر شده بود که سرانجام دولت فرانسه با فشار و اصرار دولت انگلیس حکم به تعطیلى این مجله داد.(۲۳)
مورخان درباره این نشریه نوشتهاند: بیانات هیچ خطیب اسلامى در قرن اخیر در روحیه و بیدارى مسلمانان جهان به اندازه اثر نوشتههاى (العروة الوثقى) نبوده است.(۲۴)
برخى سبب تأثیر نوشتههاى این روزنامه را، همان ایمان پاک و هدف متعالى مدیر مسئولش (سید جمالالدین) مىدانند.(۲۵) ناگفته نماند که جمعى از رجال سیاسى انگلیس هنگام انتشار این روزنامه در صدد برآمدند تا با هیئت تحریریه این جریده تفاهم پیدا کنند! بدین سبب به نزد سید آمدند و او نیز نمایندهاش شیخ محمد عبده را به لندن فرستاد تا با عدهاى که خیرخواه به نظر مىآمدند، گفتگو کند.(۲۶)
قاطعیت در مقابل مستکبران
هنگامى که دولتمردان انگلیس، مثل: «چرچیل»، «سردروند ولف» و «لرد سالیسبورى» در مورد حل مسئله سودان و مخالفت مهدى سودانى با انگلستان درمانده شدند، دست به دامان سید جمالالدین شدند و او را به لندن دعوت کردند. سید به لندن رفت و با بزرگان سیاست گفتگو کرد و مشکلات سیاسى و اشتباهات بزرگان انگلستان را درباره مشرقزمین… با بیانى روشن مطرح کرد. و آنها دانستند که از سخنان سید پاکى و درستى آشکار است؛ لذا پس از تعریف و تمجید از وى پادشاهى کشور سودان را به سید پیشنهاد دادند. او برآشفت و گفت:
«این تکلیف بسى شگفتانگیز است و این کارها دلیل نادانى در امور سیاسى شماست. حضرت لُرد اجازه دهید که از شما سؤالى نمایم. آیا سودان را مالک شدهاید که مىخواهید مرا پادشاه آن کنید؟ مصر از آنِ مصریان و سودان هم جزء جدانشدنى آن است.»(۲۷)
بازگشت به وطن
مذاکره سهماهه سران انگلیس با سید جمالالدین براى متقاعد کردن وى به پذیرش حکومت سودان و سرگرم شدن وى به امر حکومتدارى و دست برداشتن از تحریک ملل اسلامى و شورش آنان علیه منافع انگلستان به شکست انجامید؛ چراکه سید با تبلیغات زنده بود و هرگز نمىتوانست دست از آرمانهاى مقدس دینى بردارد و به امورى همت بگمارد که او را از اهدافش دور مىکند.
سید در ادامه رسالت الهى خود لندن را به مقصد جزیرة العرب ترک کرد و وارد قطیف شد و در ۲۳ ربیعالاول سال ۱۳۰۴ ه . ق به تهران آمد و در منزل حاج امین الضرب براى خود مسکن گزید؛(۲۸) ولى دیرى نپایید که مورد کینه شاه و اطرافیان قرار گرفت. شاه بهطور محرمانه از حاجى امین الضرب خواست تا عذر مهمان خود را بخواهد! از طرفى سید نیز بنا به درخواست سیاستمدار و روزنامهنگار روس (کاتکوف) به مسکو دعوت شده بود. بنابراین، در نهم شعبان همان سال به آن کشور هجرت کرد و به مدت دو سال در آنجا اقامت گزید و با رجال سیاسى، نظامى و مذهبى روسیه دیدار و مذاکره نمود.
تبلیغات روشنگرانه فرزانه اسدآباد در جمع بزرگان روسیه، آنان را بر آن داشت تا تزار روسیه از وى تقاضاى «شیخ الاسلامى» مسلمانان آن کشور را نماید؛ ولى سید در جواب آنان گفت: «من خود را مدافع منافع تمام مسلمانان جهان مىدانم.»
سید جمالالدین از تیرگى میان دولت روس و انگلیس استفاده مناسب کرد و افشاگریهاى وسیعى را بر ضد دولت بریتانیا در نشریات روسیه انجام داد که تا آن روز بىنظیر بود.
در این هنگام، ناصرالدین شاه که براى شرکت در جشن جمهوریت پاریس عازم اروپا شده بود، مسیرش از طریق روسیه بود. وى در این کشور پهناور، سید را چون یاقوت درخشان یافت. سپس در اروپا نیز به هرجا قدم گذاشت، آثار و شهرت سید را در آنجا به روشنى مشاهده کرد؛ لذا ازکار قبلى خود پشیمان شد و در دیدارى که با سید در مونیخ داشت، سعى کرد گذشتهها را جبران سازد و او را براى آمدن به ایران و اصلاح وضع سیاسى و اقتصادى کشور تشویق کند.
سید این تقاضا را به خاطر دفاع از وطن و مصلحت مردم پذیرفت. نخست در محرم ۱۳۰۷ ه . ق وارد مذاکره با رجال سیاسى روسیه شد و آنها را راضى کرد تا از امتیازاتى که در آن زمان مىخواستند از ایران بگیرند، دست بردارند. سپس در هفتم ربیعالثانى همان سال به ایران بازگشت تا کار اصلاحات را بهطور جدى آغاز کند؛ ولى در اثر توطئههاى پشت پرده استعمار پیر انگلیس، زمینه بدبینى درباریان و شاه فراهم شد. هنوز شش ماه از حضور سید در ایران نگذشته بود که ناگهان نامه شاه در منزل حاج امین الضرب به دست وى رسید.
هنگامى که سید از حکم اخراج خود آگاه شد، به عنوان اعتراض به شهررى رفت و در حرم حضرت عبدالعظیم حسنى علیهالسلام اعلان تحصن نمود و با سخنرانیهاى پرشور، حرم حسنى را به دژى استوار مبدل نمود. چندى بعد فشار سفارت بریتانیا فزونى یافت و ناصرالدین شاه حکم توقیف و اخراج وى را صادر کرد. وقتى دستخط شاه به دست «مختارخان» حاکم شهررى رسید، بىدرنگ ۲۰ فرّاش فرستاد و آنان سید را از بست حرم بیرون آوردند و در ۲۸ جمادىالاولى ۱۳۰۸ ه . ق روانه غرب کشور کردند.(۲۹)
تبعید از وطن
سید جمالالدین در نیمه اول شعبان ۱۳۰۸ ه . ق وارد بصره شد. از آنجا نامهاى بسیار مهم و سرنوشتساز به آیةالله میرزاى شیرازى نوشت. آنگاه از عراق به سوى لندن حرکت کرد و در آنجا با شدت بیشترى اوضاع ناهنجار دربار ایران را در روزنامههاى اروپایى افشا کرد و خطر استبداد داخلى و استعمار خارجى را بر ملل مشرقزمین توضیح داد. همچنین نامههایى به سران قبائل و علماى برجسته عالم اسلام از جمله نامهاى به علماى بزرگ ایران، تحت عنوان «حَمَلَةُ القرآن» ارسال داشت و از خیانتها و بىلیاقتى ناصرالدین شاه در اداره کشور پرده برداشت و با ایجاد نشریهاى موسوم به «ضیاء الخافقین» که اولین شماره آن در ماه رجب ۱۳۰۹ ه . ق انتشار یافت، به فعالیتهاى افشاگرانه خود شعاع بیشترى بخشید تا اینکه دولت بریتانیا احساس خطر کرد و مانع ادامه انتشار آن شد و خود سید را نیز به شدت در تنگنا قرار داد.(۳۰)
در این هنگام، نامه «سلطان عبدالحمید» پادشاه عثمانى توسط «رستمپاشا» سفیر آن کشور در لندن مبنى بر دعوت سید جمالالدین به شهر «آستانه» ترکیه جهت اصلاحات در کشور عثمانى، به دست وى رسید. سید ابتدا امتناع ورزید، لکن نامههاى پى در پى و اصرار رستمپاشا، سبب شد که این عقاب بلندپرواز، در کمینگاه استبداد و نیرنگ گرفتار شود.(۳۱)
غروب غمافزا
سید روز سه شنبه ۱۹ اسفند ۱۲۷۵ ه . ش مطابق با ۵ شوال ۱۳۱۴ ه . ق و ۹ مارس ۱۸۹۷ م. پس از گذشت چهارسال از ورود به مرکز خلافت اسلامى و تلاش فراوان در این کشور جهت ایجاد اتحاد اسلامى، با دسیسه سلطان عبدالحمید، پادشاه عثمانى، مسموم شد و جان به جانان سپرد و خاکیان را بدرود گفت. پیکر پاک سید با احترام مردم ترکیه در قبرستان «شیخ لرمزارى» در شهر بندرى استانبول به خاک سپرده شد.(۳۲)
================================================== ===
پی نوشت
۱٫ شرح حال و آثار سید جمالالدین، لطفالله جمالى، دارالفکر، سال ۱۳۴۹ ش.، ص ۲۶ و ۲۷٫
۲٫ همان، ص ۲۹ و ۳۰٫
۳٫ گلشن ابرار، ج ۱، ص ۴۰۳، با تلخیص.
۴٫ همان، ص ۴۰۴٫
۵٫ سید جمال، غریو بیدارى، ص ۶۸٫
۶٫ همان، ص ۶۶ و ۶۷٫
۷٫ خاطرات سید جمالالدین، محمدپاشا مخزومى، به نقل از سید جمال غریو بیدارى، ص ۷۲٫
۸٫ سید جمالالدین اسدآبادى پایهگذار نهضتهاى اسلامى، ص ۴۹٫
۹٫ سید جمال غریو بیدارى، ص ۷۹٫
۱۰٫ مجله کاوه، دوره جدید، شماره ۳، سال دوم.
۱۱٫ نقش سید جمالالدین در بیدارى مشرق زمین، ص ۶۱٫
۱۲٫ همان، ص ۶۲٫
۱۳٫ سید جمال غریو بیدارى، ص ۱۰۲٫
۱۴٫ سید جمالالدین حسینى پایهگذار نهضتهاى اسلامى، ص ۹۲٫
۱۵٫ نقش سید جمالالدین در بیدارى مشرقزمین، ص ۲۰ و ۲۱٫
۱۶٫ نهضتهاى اسلامى در صدساله اخیر، شهید مطهرى، ص ۲۰٫
۱۷٫ زندگى و فلسفه اجتماعى ـ سیاسى سید جمالالدین افغانى، ص ۲۴٫
۱۸٫ سید جمالالدین حسینى پایهگذار نهضتهاى اسلامى، ص ۹۳٫
۱۹٫ نقش سید جمالالدین در بیدارى مشرقزمین، ص ۶۳٫
۲۰٫ سید جمال غریو بیدارى، ص ۱۰۵٫
۲۱٫ زندگانى و فلسفه اجتماعى ـ سیاسى سید جمالالدین، ص ۴۸٫
۲۲٫ شرح حال و آثار سید جمالالدین، ص ۳۷ و ۳۸٫
۲۳٫ سیرى در اندیشههاى سیاسى غرب، ص ۹۹٫
۲۴٫ زندگى و فلسفه اجتماعى ـ سیاسى سید جمالالدین افغانى، ص ۳۸٫
۲۵٫ همان.
۲۶٫ مفخر شرق، ص ۷۶ و ۸۶٫
۲۷٫ زندگانى و فلسفه اجتماعى ـ سیاسى سید جمالالدین، ص ۴۰٫
۲۸٫ مجموعه مقالات سواد و بیاض، ایرج افشار، ج ۲، ص ۲۲۶ و ۲۳۲٫
۲۹٫ گلشن ابرار، ج ۱، ص ۴۰۷ و ۴۰۸٫
۳۰٫ سید جمالالدین حسینى، پایهگذار نهضتهاى اسلامى، ص ۲۳۱٫
۳۱٫ سید جمال غریو بیدارى، ص ۱۲۶٫
۳۲٫ گلشن ابرار، ج ۱، ص ۴۰۹٫
نظرات