مغضوبین درگاه رضاخان
رضاشاه پهلوی در تاریخ معاصر ایران، از جمله اشخاصی است که دیدگاههای مختلف و بعضاً متضادی نسبت به وی و اقداماتش وجود دارد. برخی با نگاه به اقداماتی از قبیل ایجاد دولتی مدرن و تأسیس نهادهایی از قبیل آموزشوپرورش، دانشگاهها، بیمارستانها، فرودگاهها و ...، وی را رهبری ترقیخواه و مدرن میدانند که میخواست ایران را از کشوری سنتی و عقبمانده به کشوری پیشرفته و مدرن تبدیل کند.
اما برخی دیگر وی را دیکتاتوری قلدر و خود رای دانستهاند، که سعی در نابودی فرهنگ و نهادهای دینی و فرهنگی ایران و جایگزینی آن با نهادهای غربی داشت و در این راه همه مخالفین و حتی منتقدین خود را از میان برمیداشت.
این دسته از تحلیلگران شاهد خود را مسائلی از قبیل کشف حجاب و تضعیف مذهب و علمای مذهبی، حذف مخالفین سیاسی و ... میدانند. اما ورای این نوع نگاهها و درستی یا نادرستی آنها، آنچه مشخص است و تمامی موافقین، منتقدین و مخالفین رضاشاه بر آن اتفاقنظر دارند سیاست سرکوب سیاسی رضاشاه و برخورد دیکتاتورمآبانه و سرکوبگر وی با منتقدین و مخالفینش بوده است.
وی و دستگاه امنیتیاش در طول دو دهه تعداد بسیاری از علماء مذهبی، سیاسیون، هنرمندان و ... را به قتل رسانده و یا از طریق زندانهای طویلالمدت، نهتنها از گردونه فعالیتهای اجتماعی و سیاسی حذف کردهاند، بلکه حق زندگی عادی را نیز از آنها سلب نمودند.
رضاشاه حتی به کسانی که به وی در راستای رسیدن به سلطنت کمکهای بسیاری کرده بودند نیز رحم نکرد و بسیاری از نزدیکان و اطرافیان خود را به بهانههای مختلف از بین برد. در این مقاله نیمنگاهی به سیاسیون شاخصی که توسط وی از بین رفتهاند خواهیم انداخت و چرایی این مسئله را بهصورت خلاصه موردبررسی قرار خواهیم داد.
سید حسن مدرس
شاید معروفترین و سرسختترین مخالف رضاشاه سید حسن طباطبایی اردستانی معروف به آیتالله مدرس، روحانی و سیاستمدار اواخر قاجار و اوایل پهلوی بود. وی در سال 1249 شمسی(1287) در روستای سرابِ شهرستان اردستان از توابع استان اصفهان به دنیا آمد. او تحصیلات علوم اسلامی را در اصفهان آغاز کرد و سپس برای ادامه تحصیل به نجف اشرف رفت و پس از اتمام تحصیلات به ایران بازگشت. شهید مدرس همزمان با تشکیل دوره دوم مجلس شورای ملی، به وسیله علمای وقت به عنوان یکی از مجتهدین طراز اول به مجلس شورای ملی معرفی گردید و در دوره سوم نیز نماینده مردم تهران در مجلس شورای ملی بود. وی عضو کمیته دفاع ملی در زمان جنگ جهانی اول و از مخالفین قرارداد 1919 وثوقالدوله با انگلیسیها نیز بود.
مدرس پس از کودتای 3 اسفند 1299 که توسط رضاخان و سید ضیاءالدین طباطبایی صورت گرفت، دستگیر شد و به قزوین تبعید گردید، اما پس از چندی آزاد شد و به تهران بازگشت. پس از آزادی به نمایندگی مردم تهران در مجلس چهارم انتخاب شد و بهعنوان نایبرئیس مجلس و رهبری اکثریت مجلس برگزیده شد. وی از منتقدین و مخالفین سرسخت رضاخان نخستوزیر و سپس رضاشاه پهلوی بود و به هیچوجه حاضر به عقبنشینی از مخالفت با رضاشاه و سیاستهایش نشد. به همین خاطر پسازاینکه رضاشاه به سلطنت انتخاب شد سعی در از بین بردن وی کرد.1 نهایتاً نیز فرمان قتل مدرس را رضاشاه در آبان 1316 به سرپاس مختاری ابلاغ کرد و مأموران شهربانی در شب 26 ماه رمضان 1316 وی را در شهر کاشمر به شهادت رساندند.2
عبدالحسین تیمورتاش
عبدالحسین خان سردار معظم بجنوردی خراسانی معروف به تیمورتاش در سال 1258 شمسی در بجنورد متولد شد. وی پس از طی کردن تحصیلات ابتدایی در ایران، برای تکمیل تحصیلات به روسیه رفت و پس از بازگشت به ایران، در سال 1325 ه.ق بهعنوان مترجم روسی به استخدام وزارت خارجه درآمد. او در دوره دوم مجلس شورای ملی(1327 ه.ق)، بااینکه سنش به حدنصاب قانونی نرسیده بود، نماینده مردم خراسان در مجلس شد و در دوره سوم نیز وکیل مردم خراسان در مجلس شورای ملی بود. تیمورتاش مدتی حاکم گیلان و مدتی نیز حاکم کرمان شد و در کابینه سوم مشیرالدوله وزیر دادگستری شد. وی در کابینه رضاخان سردار سپه، یعنی زمانی که هنوز رسماً شاه نشده بود(1303 تا 1304)، مدتی وزیر فواید عامه بود و پس از آنکه رضاشاه به سلطنت رسید از مقربان وی و وزیر دربار شد و یکی از نزدیکترین و پرنفوذترین وزرای رضاشاه بود.3 اما اوضاع همیشه بر وفق مراد وی نبود و به تدریج مورد غضب رضاشاه قرار گرفت.
به طورکلی رضاشاه هر وقت احساس میکرد که یکی از نزدیکانش پا را از گلیم خود درازتر کرده است از او بهسختی انتقام میگرفت و از آنجایی که تیمورتاش بهتدریج به یکی از قدرتمندترین مردان ایران تبدیل میشد، رضاشاه وی را از میان برداشت تا مبادا از این قدرت برعلیه خود وی استفاده کند. تقی زاده با اشاره به این مسئله معتقد بود: «عمده مطلب این بود که شاه از هر کسی که جربزه داشت(منظور از جربزه نفوذ و قدرت است) وحشت میکرد و تمام را میخواست از میان بردارد.....»4
فیروز میرزا نصرتالدوله
فیروز میرزا فرمانفرما(نصرت الدوله) فرزند شاهزاده عبدالحسین میرزا فرمانفرما در سال 1263 ه. ش در سمنان متولد شد. وی در آغاز عمر چند سالی در بیروت تحصیل کرد و سپس به پاریس رفت و در مدرسه علوم سیاسی این شهر به تحصیل پرداخت. در سال 1290 شمسی در کابینه وثوقالدوله وزیر دادگستری شد و در کابینه دوم وثوق نیز وزارت امور خارجه را عهدهدار گردید. وی نیز برای به قدرت رسیدن رضاشاه تلاش بسیاری کرد اما بتدریج مورد غضب وی قرار گرفت و در 18 خرداد 1308 دستگیر شد.
نصرتالدوله بعد از محاکمه به محرومیت از حقوق مدنی و چهار ماه حبس تأدیبی و پرداخت 5808 تومان غرامت محکوم شد، اما پس از مدتی و با شفاعت مستوفیالممالک از رضاشاه، به املاک خود در وردآورد تبعید گردید. اما دوباره و پس از مدتی دستگیر شد و پس از چندی به سمنان منتقل گردید. نهایتاً نیز توسط عوامل شهربانی در سال 1316 کشته میشود. به اعتقاد عدهای علت توقیف و تبعید و سپس قتل وی برای این بود که در روزنامههای فرانسوی مقالات تندی علیه حکومت ایران و سلطنت رضاشاه نوشته بودند و شاه مقالات مزبور را از ناحیه نصرتالدوله و به تحریک او میدانست.5 اما شاید علت اصلی قتل وی ناشی از همان دلیلی باشد که رضاشاه تیمورتاش را به قتل رساند؛ ترس از افزایش قدرت و نفوذ نصرت الدوله و استفاده از این قدرت برای ضربه زدن به شاه، یعنی همان ترس همیشگی رضاشاه.
علیاکبر داور
علیاکبر داور در سال 1264 شمسی در استان مازندران متولد شد. وی پس از اخذ مدرک دیپلم از مدرسه دارالفنون به سوئیس رفت و پس از گرفتن لیسانس حقوق به ایران بازگشت و علاوه بر وکالت دادگستری به انتشار روزنامه «مرد آزاد» پرداخت. وی در دوره پنجم مجلس شورای ملی انتخاب شد و در جریان تغییر سلطنت و خلع احمدشاه قاجار و انتخاب رضاشاه پهلوی بعنوان پادشاه جدید، از گردانندگان مجلس مؤسسان بود. پس از به قدرت رسیدن رضاشاه ابتدا وزیر عدلیه و سپس وزیر مالیه شد. داور به عنوان بنیانگذار دادگستری نوین ایران معروف است.
درباره قتل و یا خودکشی وی تفاسیر مختلفی وجود دارد، اما به نظر بسیاری داور نیز به سرنوشت سایر همکارانش از قبیل تیمورتاش و نصرت الدوله گرفتار شد. هرچند شیوه از میان برداشتن وی متفاوت بود(ظاهراً خودکشی)، ولی نتیجه همان چیزی بود که رضاشاه میخواست، یعنی از میان برداشتن یکی دیگر از افراد قدرتمند و بالقوه خطرزا. عدهای نیز تقدیم لایحه اعطای امتیاز نفت به آمریکاییان به مجلس را علت از میان برداشتن وی میدانند و معتقدند که وی با این کار دشمنی انگلستان را به جان خرید و همین مسئله نهایتاً منجر به تقاضای انگلیسیها از رضاشاه برای خلع وی شد.6 برخی نیز خودکشی وی را ناشی از نارضایتی رضاشاه از وی میدانند. آنچه مشخص است وجود اختلافات بین وی و رضاشاه بود که باعث میشد در برخی مواقع دهان به انتقاد بگشاید.
سردار اسعد بختیاری
جعفرقلی خان بختیاری معروف به سردار اسعد بختیاری از روسای مجاهدین بختیاری مشروطه و از رجال و وزرای عهد مشروطه و پهلوی اول بود. وی پسر حاج علیقلی خان بختیاری بود. او بعد از کودتا والی کرمان شد و زمانی که رضاخان به نخستوزیری رسید، وزیر پست و تلگراف شد. او نیز ازجمله کسانی بود که گرفتار خشم رضاشاه شد. در آن زمان معروف شد که مخفیانه به سرزمین بختیاری اسلحه واردشده است7 و شاه این مسئله را توطئهای میدانست که قرار است توسط خوانین بختیاری و در رأس آنها سردار اسعد بختیاری علیه وی انجام گیرد. نهایتاً این مسئله منجر به قتل سردار اسعد و پیگیری مجدانه اسکان اجباری ایل بختیاری و جلوگیری از کوچ ییلاق و قشلاق آنها شد.
کیخسرو شاهرخ
کیخسرو شاهرخ معروف به ارباب کیخسرو ازجمله افرادی دیگری است که توسط رضاشاه کشته شد. ارباب کیخسرو نماینده چند دوره اقلیت زرتشتیان در مجلس شورای ملی بود. وی در ضمن نمایندگی مجلس، ریاست اداره مباشرت مجلس و رئیس انجمن زرتشتیان را بر عهده داشت و مدتی نیز رئیس اداره تلفن و در ابتدای احداث راهآهن مدیر بنگاه راهآهن دولتی بود. پسر کیخسرو (شاهرخ) در اداره تبلیغات آلمان در برلین کار میکرد و گوینده اخبار به زبان فارسی بود و از این طریق انتقادات کوبندهای برعلیه رضاشاه ایراد میکرد. همین کافی بود تا پدرش مورد غضب شاه قرار گیرد و در تیرماه 1919 به قتل برسد.8
نجاتیافتگان از معرکه
سید محمد بیرجندی که بعدها به تدین معروف شد در سال 1260 شمسی متولد شد. وی از طرفداران قرارداد 1919 وثوقالدوله با انگلستان بود و در دوره پنجم مجلس شورای ملی نماینده مجلس بود و هنگام تغییر سلطنت نایبرئیس مجلس و بعدازآن رئیس مجلس شد. وی برای تغییر سلطنت و اعطای سلطنت به رضاشاه بسیار تلاش کرد. او هرچند بهمانند بقیه اطرافیان و حامیان رضاشاه کشته نشد، اما رفتار رضاشاه با وی طریق دیگری پیمود و پس از به سلطنت رسیدن رضاشاه، وی به تدین پست و مقام دندانگیری نداد و حتی وساطت فروغی نیز نتوانست کارساز باشد. تدین تنها در دورهای وزیر خواروبار بود. او در سال 1320 در کاخ دادگستری تهران، به اتهام دخالت در انتخابات و سوءاستفاده از خواربار محاکمه گردید، که در نهایت تبرئه شد.
حسین دادگر(عدلالملک) شخص دیگری است که در اواخر عمر مورد غضب رضاشاه قرار گرفت. اما موفق شد از کشور فرار کند و به اروپا بگریزد. وی که زمانی ریاست مجلس را بر عهده داشت بهخوبی میدانست که وقتی رضاشاه از کسی عصبانی شود خدمات گذشته وی را نادیده میگردد. او که از گردانندگان مجلس مؤسسان بود، بتدریج گرفتار عاقبت سایر همقطاران خود شد، ولی قبل از آنکه دیر شود به اروپا فرار کرد و علیرغم تلاشها و وعده و وعیدهای رضاشاه، به کشور بازنگشت، تا زمانی که رضاشاه تبعید شد.9
از دیگر رجالی سیاسی که مورد غضب رضاشاه قرار گرفت، اما از مرگ حتمی نجات یافت، محمد مصدق بود. او که از مخالفان به سلطنت رسیدن رضاشاه بود، پس از آغاز سلطنت او به بیرجند تبعید شده و به عبارتی آماده مجازات مرگ شد. اما گویی تقدیرش در ادامه حیات بود. وقتی ارنست پرون در سویس بیمار شد، غلامحسین، پسر دکتر مصدق طبابت او را برعهده گرفت و زمانی که پرون از مرگ نجات یافت، ولیعهد از پزشک او تشکر کرد:«روزی ولیعهد که دوستی نزدیکی با پرون داشت از من پرسید: آیا تقاضایی داری؟ من هم آزادی پدرم را درخواست کردم و گفتم: اگر آزادی او ممکن نیست لااقل در ملک خود واقع در احمداباد تحت نظر قرار گیرد، به این ترتیب با علاقه ای که رضاشاه به فرزند خود داشت مصدق از مرگ حتمی نجات یافت.»10
و در نهایت آخرین نفری که از دست رضاشاه رهایی یافت، حسین آیرم، رئیس شهربانی بود. او بسیاری از رجال سیاسی را در همراهی و همدستی با رضاشاه به کام مرگ فرستاد. وظیفه او پرونده سازی، دستگیری، شکنجه و در نهایت قتل متهمین بود. قدرتگیری و فسادش سبب شد که نوبت خود او هم فرا برسد. اما شامه تیزش سبب شد این را دریابد که حالا نوبت او شده است. خود را به بیماری زد تا به بدین بهانه از کشور خارج شود. پس از سفر او به اروپا، شاه که فهمید فریب خورده از او خواست تا به کشور بازگردد. او برای بازگشت از شاه هزینه سفر خواست و پس از دریافت آن، از بازگشت به ایران امتناع کرد!
پی نوشت :
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1.علی مدرسی، مدرس، تهران، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ،جلد اول، 1366، ص 29 و 213.
2.اصغر محمدی، فعالیتهای سیاسی اجتماعی آیتالله شهید سید حسن مدرس، مطالعات انقلاب اسلامی، 1386، شماره 9 و 10.
3.مهدی قلی خان هدایت، خاطرات و خطرات، تهران، کتابفروشی زوار، 1361، ص 472.
4.سید حسن تقی زاده، زندگی طولانی؛ خاطرات تقی زاده، به کوشش ایرج افشار، تهران، انتشارات علمی،1372، صص 233-234.
5.محمود حکیمی، داستانهایی از عصر رضاشاه، تهران، انتشارات قلم، 1374، صص 102- 112.
6.مسعود بهنود، دولتهای ایران؛ از سید ضیاء تا بختیار، تهران، نشر جاویدان، 1369.
7.حکیمی، پیشین، ص 124.
8.حسین مکی، تاریخ بیستساله ایران، ج 1 و2 و3، چاپ ششم، تهران، انتشارات علمی،1380.
9.حکیمی، پیشین، ص 126.
10.به نقل از: مجید مهران، گفتگو با مجید مهران، به کوشش، مرتضی رسولی پور، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1394، ص 48.
خبرگزاری فارس
نظرات