حضور اسرائیلی ها در اقلیم کردستان عراق


1891 بازدید


هنوز چند ماهی از اطلاعیه نهادهای امنیتی – نظامی نگذشته است که اطلاعاتی درباره نقش اسرائیلیها در اقدامات تروریستی گذشته داخل کشور منتشر شده اند.
گروهی آن را «جنگ نیابتی» اسرائیل و «نقش حمایتی» آمریکا و انگلیس نامیدند. نبردهای اطلاعاتی و عملیات تروریستی رژیم اسرائیل علیه جمهوری اسلامی ایران چنان پررنگ شده است که ایران اعلام کرد " مجرای نفوذی به دستگاههای اطلاعاتی-امنیتی رژیم اشغالگر قدس یافته‌ایم، به عینه مشاهده کردهایم و به وقتش افشا خواهیم کرد". اما قضیه به همین جا ختم نشد و انگشت ها به سوی اقلیم کردستان عراق نشانه رفت که اسرائیل از خاک یک اقلیم مجاور خاک ایران حداکثر بهرهبرداری را نموده است، حتی در آنجا پایگاه آموزش تروریستی و پادگان نظامی در اختیار دارند.
با استقرار در ستاد عملیاتی مشترک علیه کشور ما سناریوهایی را طراحی و اجرا میکند. تروریستها به راحتی و به فراوانی از خاک عراق برای رفت و آمد آزادانه به اسرائیل و برای نقل و انتقال اسلحه و مواد انفجاری استفاده میکنند. و این واقعیت خیلی تلخی است که این وضعیت برای هیچ همسایهای قابل تحمل نیست. در همین چند روز اخیر هم بنا به گزارش سایت کوردستانپۆست روزنامه عبری یدیعۆت ئهخرنۆت در شماره 225559 مورخ 21.02.13 نوشته است که شیر (البان)در کارگاه تولید شیر(البان) اسرائیل تولید می شود که در اربیل مستقر است. طبق گزارش این روزنامه مدتی قبل چند نفر از مقامات حزب دمکرات کردستان عراق از طرف بارزانی به اسرائیل امده و قرارداد تجاری با این شرکت لبنیاتی منعقد کردند و گروهی هم از اسرائیل متقابلا به کردستان آمده اند و بدین وسیله پرجم اسرائیلی بزودی درلبنیات کردستان عراق به چشم می خورد که البته هدف این گروه نفوذ در سراسر عراق است
در این زمینه مثلث آنلاین با یکی از محقق های تاریخ معاصر گفتگو کرده است: عرفان قانعی فرد، دانش آموخته زبان شناسی است و از وی این آثار منتشر شده : پس از 60 سال (خاطرات رسمی جلال طالبانی در 2 جلد)، در دامگه حادثه (گفتگو با پرویز ثابتی، مدیر داخلی ساواک)، تندباد حوادث (گفتگو با عیسی پژمان، نماینده ساواک و مامور شاه در کردستان عراق) ، گفتمان تاریخی کردها(مجموعه مقالات) و ترجمه هایی مانند : سیاست کردها در خاورمیانه ( نادر انتصار)، درد ملت ( ابراهیم احمد)، نبرد من با ابلیس ( زرار سلیمان بیک) معمای ایرانی ( کنت پولاک).
ماجرای حضور اسرائیلی ها در کردستان عراق از کی شروع شد ؟
در ایامی که معتضد قائم مقام ساواک بوده، به معاون اطلاعات خارجی ساواک طرح را اطلاع می دهد که از اسرائیل، رئیس ستاد و معاونش و رئیس رکن 2 و آجودانش از ارتش می خواهند به کردستان و نزد بارزانی بروند... ابراهیم احمد – پدر خانم جلال طالبانی – موضوع را به نماینده ساواک – عبدالعلی منصورپور - می رساند و عاقبت پژمان به عدم مصلحت بودن ایجاد رابطه موساد با کردها اصرار می ورزد اما معتضد می گوید ": مصلحت ها را اعلیحضرت تشخیص می دهند! "،
تصور بفرمائید که در برابر سیل تبلیغات خانمان سوز عبدالناصر علیه ایران و ایرانی در ایام، موساد هم در کردستان حضور پیدا کند. گروهی در ساواک – خصوصا اداره خارجی – عقیده شان این بوده که این مساله مسبوق به سابق است و نشانه فرصت طلبی و سودجوئی بارزانی و نیازی هم نیست اما این عقیده در اقلیت قرار گرفته و عملیات برون مرزی ساواک شاهد وصلت موساد و حرکت مسلحانه دست ساز ساواک در ستاد عملیاتی شورشیان در کردستان عراق می شود و نصیری هم همیشه به ان افتخار می کرد!
هم عیسی پژمان و هم جمشید امانی و هم علی اکبر فرازیان در روایت شان تعریف می کنند که بارزانی سر از پای نمی شناخت و تا 3 کیلومتر پیاده به استقبال این حضرات امده بود. اما بارزانی از طریق همین اسرائیلی ها می خواست که دستش به آمریکا برسد.
اما این نوعی بی وفائی نسبت به ایران محسوب نمی شود؟، تمام ان حرکت با همه تدارکاتش را ایران تامین می کرد.
بله!، متاسفانه مصطفی بارزانی هرگز خود و خانواده اش در وفاداری به ایران، پایدار و با ثبات نبوده اند. مثلا وقتی که در سال 1961 حرکت مسلحانه کردهای عراق با کمک و حمایت ساواک ایران – طرح پیروز – شروع شد، نماینده شاه و افسر ارشد ساواک – عیسی پژمان – برای اینکه می دانست که مبادا با خیانتی روبرو شود که موجب سرافکندگی شود، و شاه همچنان به تشویق حرکت مسلحانه کردها ادامه دهد، در تهران قران نفیسی به خط میرزا طاهر خوشنویس تهیه کرده و شرحی مبنی بر سوگند به این کتاب مقدس نوشته و از بارزانی می خواهد که امضا کند تا توسط سرلشگر پاکروان به شاه بفرستند که این فرد مشهور به مُلا، به کلام الله مجید سوگند یاد کرده که مرتکب کوچکترین عملی برخلاف منافع و مصالح ایران زمین نشود...
اما هنوز چند روز نگذشته بود که یک شاعر مداح بارزانی – به اسم عبدالرحمن شرفکندی یا هژار – به سفارت مصر می رود و از جمال عبدالناصر تقاضای پول و سلاح و مهمات می کند که با ان جنگ را به داخل ایران ببرد!، اما سفیر مصر ماجرا را درز می گیرد و خود هژار در ترجمه کردی تاریخ شرفنامه – نوشته شرف الدین بدلیسی در ص 682 ماجرا را بازگفته!
این عهد شکنی مصادف و مقارن با زمانی است 1 سال از همکاری ساواک و دولت مرکزی ایران با حرکت مسلحانه کردها به فرماندهی مصطفی بارزانی می گذرد! و بعد هم ماجرای رابطه پنهانی با ک گ ب توسط ایرانی ها کشف شد.و عاقبت حسن پاکروان مخفیانه به کردستان سفر کرد. اما به هر حال بارزانی آن خلوص نیت ایران را زیر پا نهاد!
قطعا داستان به همین ختم نشده، و اتفاقاتی هم پشت سر ان افتاده...
مسلما!، از علوی کیا و امانی شنیده ام که پسران بارزانی – ادریس و مسعود – در اسرائیل دوره هایی جاسوسی و امنیتی دیدند و از سال 1968 اداره اطلاعات و امنیت در داخل این حزب – تحت عنوان پاراستن – درست شد که Yediot aharnoot هم می نویسد که موساد، پاراستن را درست کرد. کار اول اسرائیلی ها، جاسوسی علیه روس ها و عراقی ها بود و گروهی از افراد کارکشته را در موصل و بغداد به جاسوسی علیه ارتش عراق واداشتند اما بارزانی قدم اولش این بود که علیه گروه جدا شده کمیته مرکزی حزب – ابراهیم احمد و جلال طالبانی و ... – جاسوسی و کنترل امنیتی داشته باشد!،
چون در سال 1966 پس از اینکه توطئه ترور جلال طالبانی توسط ادریس بارزانی افشا شد، این گروه که تازه از ایران بازگشته بودند، به کلی به بغداد رفتند و خود را از بارزانی جدا کردند اما در همان شروع تاسیس پاراستن به نقل از کمال محی الدین، مشاور جلال طالبانی، دوباره یک بمب دست ساز در بسته ای پستی برای دفتر سیاسی این ها در بغداد ارسال شده بود که ابراهیم احمد و جلال طالبانی کشته شوند اما به کمک استخبارات عراق این موضوع خنثی می شود.
جک اندرسن - روزنامه نگار امریکایی هم می گوید که پس از 1975 رابطه بارزانی و اسرائیل قطع نشد و سال 1972 هم نوشته : هر ماه یکی از اسرائیل می اید و 50 هزار دلار به بارزنی می دهد و سفرهای بارزانی و گروهش به اسرائیل ادامه داشت و در جنگ علیه فلسطینی ها هم عکس هایش موجود است که مصطفی بارزانی و محمد عثمان به دیدار از جبهه های اسرائیلی می روند و روزی هم که قراداد الجزایر در سال 1975 اعلام شد، حزب دمکرات کردستان عراق – پارتی – فروپاشید و همه به کرج رفتند اما اسرائیلی ها، به طور مخفیانه همان مرکز امنیتی پاراستن را نگه داشتند تا انقلاب ایران در 1357 که دیگر روابط اسرائیلی ها و بارزانی ها در کشور ثالث صورت می گرفت و از 1992 دوباره سرو کله حضرات به طور مسلم پیدا شد. البته بعد از مرگ مصطفی بارزانی در 1357، می بینیم که در ارتش اسرائیل برایش مارش پخش می کنند و مراسم یادبود می گذارند!
و در گزارش سیا هم هست که ژنرال زفی زامیر هم در عراق با بارزانی همکاری می کرد و در کتاب ادموند غریب آمده از سال 2001 هم می بینیم که گروه گروه به کردستان می آیند و بیشتر بعد از 2003، یادمان نرود که 12/5/1996 بود که یک افسر اسرائیلی به سان محافظ بارزانی، کمین عراقی ها خنثی کند و هنوز هم این محافظ ها هستند و مقاله گ سدان در آژانس یهود منتشر شده در این باره و سردشت عثمان بی نوا هم همین را گفت که ترور کردند.
چه علایمی مبنی بر این رابطه وجود دارد؟
از سال 1354 به بعد تا 1992 و بعد از جنگ خلیج فارس، گروه بارزانی میهمان ایران بودند و در کرج و راژان و ... حضور داشتند و در ایام جنگ 8 ساله، اصطلاحا همکار سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران علیه صدام حسین بودند و سال 1992 مسئولان سپاه دست وی را گرفتند و به کردستان عراق بازگرداندند... در این ایام 4-5 سند در C iA منتشر شد که مبنی بر روابط این ها با اسرائیلی ها بود یکی مربوط به عملیات ایران در نوار شمال غربی که گزارش را به اسرائیلی داده بودند و ایران شکست خورد؛
یکی سند مربوط به ترور چند دیده بان نیروهای نظامی ایران در یکی از عملیات ها؛ یکی مربوط به جنگ علیه پ ک ک ؛ یکی هم در مسموم کردن غذای گروه اتحادیه میهنی کردستان عراق و .... که به هر حال همه این 120-130 سند قابل دردسترسی است و البته خود مسئولان حزب بارزانی هم معتقدند که فرودگاه اربیل را اسرائیلی ساخته اند و یا بنا به دستور اسرائیلی ها اتوبوس زایران ایرانی به جای عراق از خاک ترکیه وارد سوریه می شودو.... در آمریکا هم سیمور هیرش اعلام کرد که در قالب مهندس های آب بعد از 2003 اسرائیلی ها به وفور در کردستان شمالی یافت می شوند.
چرا صرفا در کردستان شمالی قرار دارند و در کردستان جنوبی – یعنی مناطق تحت نظر طالبانی و حزب او – خبری از انها نیست؟
ببینید در نشریه لڤینLvin ، از نشریات معتبر و کثیرالانتشار کردستان عراق، اعلام کردم که با روزنامه ای فرانسوی، هم مصاحبه کردم مبنی بر وجود 12 کاست از صدای نخستین رهبر حزب دمکرات کردستان عراق، که بارزانی در قسمتی از این کاست ها می گوید: " به ساواک و به عراق و به موساد هم گفته ام که هرگز روزی از روزها - حتی پس از مرگ من هم - با ابراهیم احمد و جلال طالبانی سلام و علیک هم نکنند، فقط ما مخلص آنها هستیم و بس! آنها مامور بیگانه هستند و ما بساط شان را بهم می ریزم. وجود هر شخصیت سیاسی تنها باید زیر فکر و نظر من باشد و گرنه جایی در کردستان ندارد، چه ایران باشد چه عراق و یا سوریه و ترکیه. "
از دید طالبانی و حزب او، همکاری و همراهی و مراودت با ایران و ایرانی اصل کار است و میراث اندیشه ابراهیم احمد و جلال طالبانی در کردستان، باور به ایرانی بودن و وفاداری به ایران و ایرانی است و کاملا این اندیشه با اندیشه طرف مقابل در تضاد است! ؛ در سلیمانیه که فیلم ضد ایرانی به کردی دوبله نمی شود، یا نشریه کرد و اسرائیل منتشر نمی شود، یا اسما روزنامه نگار و اصطلاحا فعال حقوق بشر و فراری پناه نمی گیرند...
درباره محتوی این کاست های تاریخی اگر امکان دارد، بیشتر توضیح دهید.
تصمیم دارم پس از انتشار جلد 2 خاطرات طالبانی در یکی از شبکه های ماهواره ای آنها را منتشر کنم. اما در جاهایی مصطفی بارزانی در این کاست ها می گوید : " کدام حزب ؟ حزب سیاسی در کردستان عراق وجود خارجی ندارد و حزب فقط منم و کردستان تنها منم! چه کسی حزب است؟ ابراهیم احمد یا جلال طالبانی ؟ روشنفکر از حزب چیزی نمی فهمد. اگر ساواک ایران نباشد، این قیام کردها، به هم می ریزد!.. . هرچند نزد مردم گفته ایم و همچنان می گوئیم که ما می خواهیم حکومت کردی تشکیل دهیم اما پایه و اساسی ندارد! شاه و امریکا و روس ها و نیز انگلیسی ها، چنین اجازه ای به ما نخواهند داد. ...به روابط داشتن با انگلیس باوری ندارم، اما رابطه ما و اسرائیل بدان جهت بوده که دستمان به خیلی از جاها برسد و بدون امریکا و اسرائیل به جائی نمی رسیم. اگر امریکا امروز بگوید، بیائید ! من همه چیز را رها می کنم و به امریکا می روم ... فقط به ما و این جنبش مسلحانه کمک کنند، چه بلایی سر عراق خواهد آمد، به من چه مربوط !؟"
و در روزهای اخیر هم می بینیم که حضور اسرائیلی ها دور از چشم رسانه ها نبوده است.
بله کاملا!، در چند روز اخیر دیدار یکی از مقام های امنیتی موساد با مسرور بارزانی؛ سفر برادر بارزانی به اورشلیم و نیز وجود گروه های رابط در حمل سلاح به سوریه و فرود شبانه هواپیمای نظامی در اربیل و .... نکاتی است که در رسانه ها مطرح شده. علاوه بر ان تحت پوشش کارشناس آب یا برق یا نفت و ... هم مرتبا اسرائیلی ها به اربیل رفت و آمد دارند و اکثرا در هتل فاضل میرانی هم اقامت می کنند و طبق گزارش CIA هم در شهرهای مرزی ایران و عراق هم به خرید املاک و زمین هم مشغول هستند که ایران یا عراق این گزارش را تکذیب نکرده اند.
اما گروهک های مسلح کرد ایرانی در کردستان جنوبی حضور دارند، چرا ؟
همه این گروه ها، حکایتشان جداگانه است؛ اما کارت دست بارزانی است. مساله افشای کمک مالی اقلیم به این افراد که علنا در روزنامه حزب گوران – تغییر – منتشر شده. حزب دمکرات کردستان ایران به رهبری قاسملو در سال 1357، با توصیه بعث وارد ایران شد و چند بعثی را هم برای شناسایی وارد ایران کرد و حتی در اسناد امروزه حزب بعث می خوانیم که چه جنایاتی تحت اسم و رسم کرد و کردستان، علیه ایران و ایرانی صورت گرفته است... بعد حزب دمکرات کردستان عراق که پس از 1354 فروپاشیده بود و تنها پایه و اساسی به نام قیاده موقت داشت؛
شانه به شانه نیروهای سپاه و ارتش ایران علیه پاکسازی کردستان از وجود گروه های مسلح کرد ایرانی اقدام کردند و انها به خاک عراق رفتند و از همان ایام بود که دیگر این گروه ها کمتر در کردستان شمالی آفتابی می شدند و تنها در فاصله 1992 – 1996 در اربیل و ... دفتر باز کردند اما همکاری بارزانی ها با استخبارات عراق، بساط این ها را هم تعطیل کرد . اما به هر حال مثل اداره های فرعی، هر وقت رسانه های حزبی بارزانی نکته ای را منتشر کنند این ها هم مثل بخشنامه داخلی در سایت ها و رسانه های حزبی خود منعکس می کنند؛ مثلا سایت روداوو علیه ایران نکته بیان کند؛ 10 دقیقه بعد در همه رسانه های این حزب ها و سازمان های سیاسی عینا منعکس می شود.
تصور میکنم که فرزند قاضی محمد هم حزب دارند؟
والله حزب تعریف مشخصی دارد اما 25 نفر دور هم جمع شده اند و ان را حزب نامیده اند، این دیگر اهانت به علوم سیاسی است. بنا به توطئه انگلیسی ها ، اعدام قاضی محمد در 10 فرودین 1326 صورت گرفت، بدون اطلاع شاه بود. بماند که انگلیسی ها، مصطفی بارزانی را فرستادند تا بساط روس ها با شکست روبرو شود حال جدای از افسانه های غیر حقیقی درباره روابط بارزانی و قاضی؛ جمهوری پوشالی مهاباد فروریخت و توطئه تجزیه ایران با درایت احمد قوام، به نتیجه نرسید اما بهرحال شاه، برای دلجویی، فرزندان قاضی محمد را بورسیه کرد و علی قاضی بعدها بورس ساواک شد و تا 1357 ادامه یافت و وی در آلمان بود. و امروزه هم این گروه، جز مداحی بارزانی، نفوذی و تاثیری در کردستان ایران نداشته و ندارند. نظر من هم درباره جمهوری پوشالی قاضی محمد روشن است.
در واقع کاری عبث و رویایی شاعرانه بود. جمهوری 40 کیلومتری مهاباد تشکیل شد و پیشوا قاضی محمد ( امام جمعه شهر) سخنگوی حزب دمکرات کردستان که وعده شفاهی روس ها را باور کرده بود ، نصیحت خردمندانه والی کردستان آصف و نخست وزیر قوام السلطنه را نشنید و آنگونه شد که بنا به گفتار کنسول انگلیس -سرکلارمونت اسکرین- در سال 1324 که می گوید: «هنگامی که ارتش سرخ از ایران بیرون رفت، جمهوری خودمختار مهاباد، مانند گوسفندِ بدون شبان -بسان بنای مقوایی و پوشالی- درهم ریخت.»
در چند ماه اخیر در اطلاعیه نهادهای امنیتی – نظامی ایران، انگشت اتهام به سوی اقلیم کردستان عراق، دراز شده، عقیده شما چیست؟
بنده کارشناس امنیتی نبوده و نیستم و اظهار نظر درباره صحت و سقم این نوع اطلاعیه ها به مورخ ها، مربوط نیست. اما به عنوان یک محقق تاریخ ، همواره خطر ترویج تفکر تجزیه طلبی و اندیشه موهوم کردستان بزرگ را همواره در نوشته هایم متذکر شده ام که گروه های تروریستی و تجزیه طلب کومله و دمکرات و پژا ک در حال انحراف افکار عمومی با دادن ادرس غلط هستند و این غده سرطانی بدخیم تر خواهد شد.
به گمان من «جنگ نیابتی» و یا «نقش حمایتی» دستگاههای اطلاعاتی-امنیتی در نبردهای اطلاعاتی و عملیات تروریستی علیه ایران، از روز ۲۲ تیر ۱۳۶۸ و ماجرای ترور عبدالرحمن قاسملو شروع شد؛ وی مستاصل و درمانده – پس از پایان جنگ ایران و عراق - برای دستیابی به راهحل مسالمت آمیز در ایران با تنی چند از نمایندگان حکومت جمهوری اسلامی در وین بر سر میز گفتگو برای مذاکرات صلح نشسته بود، او در ماههای آخرمعتقد بود که مساله کردستان راه حل نظامی ندارد و باید با حکومت مرکزی ایران، گفتمان سیاسی را آغاز کرد. در ان ایام مسعود بارزانی در وین حضور داشت. اما نزدیک شدن یک گروه اپوزیسیون به ایران، اولین خطرش برای اسرائیل بود و بعد ماجرای ترور، که فعلا شاید به مصلحت نیست که افشا شود! ...
اما قضیه به همین جا ختم نشده و نخواهد شد. زمانی که یک گروه، حسن همجواری را رعایت نمی کنند و گروهی منتفع مالی هم در داخل کشور، این هزینه را متحمل می شوند، این نوع سناریوها تکرار و تکرار می شود!
به عنوان آخرین سوال، آیا آمریکا حامی تجزیه طلبی و یا کردستان بزرگ نیست؟
در دیدارهایی که هر از گاهی بنا به تحقیقاتم با مقامات سیاسی و امنیتی آمریکایی داشته ام، همواره تاکید انها بر این نکته بوده که حفظ تمامیت ارضی یک کشور و گفتگو با قدرت حکومت مرکزی برای ما مهم بوده و هست و در کار کشوری هم تداخل نمی کنیم و آمریکایی ها به هیچ وجه به حرکت های جعلی و یا اوهام شاعرانه، باوری نداشته و ندارند و جریان فروپاشی جمهوری مقوائی مهاباد و آذربایجان در سال 1945 هم مدیون آمریکایی هستیم که به روس ها هشدار دادند!.
اما بهرحال امریکا یک خطای بزرگ داشت پس از 2003 که موجب پدید آمدن شاهنشاهی بارزانی در کردستان عراق شد. بارزانی کمترین منفعتی برای آینده کردستان عراق ندارد و با وضعیتی متزلزل و بدون ثبات روبروست و تنها خانواده بارزانی به تجارت کرد و کردستان مشغولند. برای ایشان و حزب ایشان، با احتکار ثروت و قبضه قدرت در چنگال خود و خانواده، کرد و کردستان تنها و تنها یک شرکت بازرگانی چند میلیون رعیتی است که خود و خانواده اش از ان منتفع هستند و در جهت منافع و مطامع خود هم حاضر است کل کرد و کردستان را فدا کند.
بارزانی صرفا در داخل کردستان و رسانه های کردی زبان ، دم از حکومت مستقل کردی می زند و تنها یک کارت برای تحریک افکار عمومی بخش عامی مردم کردستان است. اما در سفرهایش به اکثر کشورها صرفا از نفت، سخن می راند و لاغیر.و با وجود بارزانی، آینده تاریکی در پیش روی کردستان خواهد بود. و فعلا بنا به صرف هزینه وافر و رسانه پروری، به جمع آوری مرید پرداخته است و تکرار نوعی تاریخ جعلی و موهوم و تقدس سازی در افکار عمومی منطقه.


آکام نیوز