اولین مرامنامه حزب توده


2845 بازدید

اصول اساسی مندرج در اولین مرامنامه حزب توده، چهره یک حزب ترقی‌خواه و مردمی را ارایه می‌دهد، که با علت وجودی و مضمون حزب فوق همخوانی نداشت. در این مرامنامه به هیچ روی به ایدئولوژی و اهداف مارکسیستی حزب اشاره‌ای نشده بود.
ماده اول مرامنامه می‌‌گوید:
ماده 1ـ حفظ استقلال و تمامیت ایران و مبارزه بر علیه هرگونه سیاست استعماری نسبت به کشور ایران بر طبق اصل معروف ‌آزادی و اختیار ملت‌ها در تعیین سرنوشت خویش.
کمیسیون تبلیغات حزب توده در تشریح ماده فوق می‌نویسد:
استقلال ایران یعنی چه؟
ـ یعنی هیچ اراده خارجی بر ملت ایران تحمیل نشود و ایرانی کشور خویش را به هر طریقی که خودش صلاح میداند اداره کند. در این صورت می‌گویند ملت ایران ملت مستقلی است. بدیهی است که هیچ کس و هیچ دولتی برای ملت دلسوزتر از خود ملت نیست و نمی‌تواند مصلحت او را مانند خود او تشخیص دهد. دولت‌هایی که به این بهانه در کار دولت‌ها و ملت‌های دیگر مداخله می‌کنند فقط به این قصداند که به زیان آن ملت و به سود خویش استفاده نمایند.
کمیسیون تبلیغات سپس شرح جامعی در 4 صفحه پیرامون مفاهیم «استقلال» و «استعمار» ارایه می‌دهد. روشن است که این شعارها با واقعیت نمی‌خواند و حزبی که توسط «وزارت امنیت» شوروی و با حضور پنهانی نماینده ‌آن (حیدرعلی‌اوف) تأسیس شده بود، نمی‌توانست به این شعارها اعتقادی داشته باشد. معهذا، طی سال‌های نخست فعالیت حزب، چنین دعاوی توانست عده‌ای را بفریبد و پیرامون حزب توده مجتمع سازد. بعدها با آشکار شدن ماهیت وابستة حزب توده، بویژه در ماجرای نفت شمال، بسیاری از این افراد پراکنده شدند. ماده دوم «مرامنامه»، «مبارزه در راه استقرار رژیم دمکراسی و تأمین کلیه حقوق فردی و اجتماعی از قبیل آزادی زبان، نطق، قلم، عقیده و اجتماعات»  را مطرح می‌سازد. روشن است که این شعارها با ایدئولوژی مارکسیستی، که مدعی نظام تک حزبی و «دولت دیکتاتوری پرولتاریا» است، منافات دارد و تنها یک شعار تبلیغاتی است. ماده سوم «مرامنامه»، «مبارزه بر علیه رژیم دیکتاتوری و استبداد»  است. بدیهی است که منظور حزب توده از این شعار، بهره‌گیری از جو ضد استبدادی سالهای پس از سقوط رضاشاه بمنظور تحکیم مواضع خود در راستای تصرف قدرت سیاسی و استقرار دیکتاتوری مارکسیستی بوده است.
جالب توجـه، اینکه در اصل پنجم، حزب توده خواستار «تشکیل دادگاه عالی برای محاکمه و مجازات اشخاصی که به مالکیت و آزادی خیانت کرده بودند، نسبت به حقوق فردی و اجتماعی اجحاف و تعدی نموده‌اند و پس‌گرفتن ثروتی که از این راه بدست آمده است»  می‌باشد. بعبارت دیگر، حزب توده تلویحاً حق مالکیت خصوصی را می‌پذیرد، و این در حالی است که در مرام واقعی این حزب، مالکیت خصوصی، حتی در شکل محدود و مشروع و ناچیز آن، مورد پذیرش نیست.
در مسئله حقوق دهقانان، حزب توده‌ شعارهای اصلاح‌طلبانه و بهبود گرایانه‌ای مانند «اصلاحات لازم در طرز استفاده از زمین و زراعت و بهبود وضع دهقانان»  و واگذاری بلاعوض املاک رضاشاه و خالص‌جات دولتی به دهقانان  را مطرح می‌سازد و خواستار «اصلاحات اساسی در مورد تقسیم غیر عادلانه محصول بین ارباب و رعیت و حذف عادات و قوانین مربوط بدان (مانند تقسیم بر طبق عوامل پنجگانه)» می‌باشد. 
به عبارت دیگر، حزب توده نظام بهره‌برداری سنتی زراعی (که در مارکسیسم اصطلاحاً فئودالیسم خوانده می‌شود) را به رسمیت می‌شناسد و تنها خواستار «تقسیم عادلانه محصول بین ارباب و رعیت» است. کمیسیون تبلیغات در تشریح ماده فوق می‌نویسد:
پس عدالت بشری اقتضا دارد که قوانین میان ارباب و رعیت تعدیل شود و سهم بزرگتری برای رعیت در نظر بگیرند، بطوریکه بر حفظ آسایش خویش توانا گردد و از این گرداب فقر و فلاکت بیرون آید.
در رابطه با سایر اقشار اجتماعی، خواست‌های حزب توده در همین چارچوب، بسیار معتدل و اصلاح‌طلبانه و فاقد هرگونه رنگ و بوی چپ و مارکسیستی بوده است. بدینسان، حزب توده می‌کوشید تا به توصیة «وزارت امنیت شوروی» و کمینترن وفادار باشد و از هرگونه تظاهر چپ‌روانه، که سیاست «ملی» و «غیر کمونیستی» آن را مخدوش سازد، بپرهیزد و باید گفت تا زمانی که علی‌اوف در ایران بود و مسئولیت نظارت به رهبری حزب را بر عهده داشت (تا حدود سال 1328) این مصلحت‌گرائی تاحدودی مراعات می‌شد.
در سال 1322، روزنامه رهبر، ارگان حزب، چنین نوشت:
آیا حزب توده کمونیست است؟ نسبت کمونیستی به حزب توده ایران، نسبتی که دستة سید ضیاء می‌کوشند به ما وارد سازد و بدان وسیله سعی دارند سرمایه‌داران و تجار ایرانی را از ما بترسانند نسبتی است غلط و دور از حقیقت. حزب توده ایران حزبی است مشروطه‌خواه و طرفدار قانون اساسی. چرا؟ زیرا ما معتقدیم که افکار کمونیسم و سوسیالیسم زائیده شرایط اجتماعی خاص است که در ایران وجود ندارد و اگر روزی حزب کمونیست در ایران بوجود ‌آید آن حزب قطعاً حزب توده نخواهد بود.
با علل شکست این تاکتیک حزب توده، مبنی بر استتار چهره کمونیستی خود، در صفحات پیشین از زبان احسان طبری آشنا شدیم. واقعیت این است که عملکردهای حزب توده، بویژه در مسئله امتیاز نفت شمال و غائله فرقه دمکرات آذربایجان (1324ـ 1325) در سطح عمومی جامعه هیچ تردیدی در وابستگی این حزب به شوروی بر جای نگذارد و حزب توده به سرعت بعنوان یک حزب وابسته به بیگانه، شهرتی وسیع کسب کرد. نکته جالب توجه، مقایسة عملکردهای حزب توده در سالهای 1320ـ 1327 با عملکردهای آن در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران (1358ـ1361) است. در هر دو مقطع تاریخی، حزب توده سخت از غیرقانونی شدن پرهیز دارد و می‌کوشد تا به هر بهائی سیاست‌های واقعی خود را مکتوم دارد. در هر دو مقطع پس از انحلال (1327 توسط رژیم شاه و 1362 توسط مقامات قضائی جمهوری اسلامی ایران بدلیل کشف روابط جاسوسی و اعتراف صریح رهبران حزب بدین امر)، که دیگر حزب از اهرم «قانونیت» و «فعالیت علنی» نومید شده، ماهیت سیاست‌های خود را به صراحت بیان می‌دارد. همانگونه که در دورة اول فعالیت علنی (1320ـ1327)، حزب توده خود را مقید به «قانون اساسی مشروطه سلطنتی» وانمود می‌کرد، در دوره دوم فعالیت علنی (1358ـ1361) نیز، خود را وفادار به «قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران» وانمود می‌کرد. همانگونه که در دورة اول، حزب توده با مظلوم نمائی «شهرت کمونیستی» را اتهام وارده از سوی سید ضیاء و دار‌و دسته حزب «اراده ملی» تبلیغ می‌نمود، در دوره دوم نیز «شهرت جاسوسی» را «اتهامات قالبی ساواک و تبلیغات ‌آریامهری»  می‌خواند و در تبیین این «شهرت»، تمام نیروهای سیاسی ایران، اعم از راست و چپ و مذهبی و غیر‌مذهبی را به «عناد کورکورانه» علیه حزب متهم می‌نمود. همانگونه که در دوره اول، حزب توده خود را مقید به «اصل استقلال ملی» وانمود می‌ساخت، در دوره دوم نیز خود را مقید به اصل «نه شرقی ـ نه غربی» اعلام می‌‌داشت.
در این رابطه در سال 1359، دبیر اول حزب توده، ریاکارانه، چنین گفت:
«... شعار «نه شرقی، نه غربی» در چهارچوب همان مفهوم استقلال که در بالا یادآوری شد قابل پذیرش است. ما شعار «نه شرقی، نه غربی» را در چهارچوب این اظهارات امام خمینی که گفته‌اند ما با هر دولتی که به حقوق ما احترام بگذارد و با ما دوستی کند دوست هستیم و با هر دولتی که بخواهد حقوق ملی ما را زیر پا بگذارد و با ما دشمنی کند دشمن هستیم، درک می‌کنیم و می‌پذیریم.»
روشن است که چنین مشی و عملکردی در عرف سیاست چیزی نیست جز ماکیاولیسم، که در اصطلاح مارکسیسم، «اپورتنیسم» و «میلرانیسم» خوانده می‌شود.