مروری بر زندگی سیاسی آیتالله طالقانی
آیتآلله سیدمحمود طالقانی (1358-1290) تنها چند ماه پس از پیروزی انقلاب ایران و در حالی درگذشت که به اسطوره مبارزه و روشنبینی در ایران تبدیل شده بود. آنگاه که در مراسم تشییع پیکرش صدها هزار نفر گرد آمدند و از همه گروهها و دستههای سیاسی ابراز همدردی کردند، مشخص بود که فقدان طالقانی برای فضای سیاسی ایران در سپیدهدم انقلاب، تنها فقدان یک تن نخواهد بود. در عصری که مبارزه و رنج اصالت داشت، طالقانی اصیلترین چهره باقیمانده در میان انقلابیون بود و مرجع مورد قبول همه نیروهای درگیر در انقلاب شد. آن صلاحیت اخلاقی که طالقانی در طول دوران مبارزه به دست آورده بود، چیزی دستنیافتنی به نظر میرسد. او همواره در کنار رادیکالترین گروههای مبارز قرار گرفته بود و هم در عمل و هم در نظر چپگراترین روحانی عصر خود بود.
عصر مشروطه
آیتالله طالقانی در مقدمهای که بر تنبیهالامه و تنزیهالمله نوشت، دوران کودکی خود را چنین وصف کرد: «از آن روزی که اینجانب در این اجتماع چشم گشودم، مردم این سرزمین را زیر تازیانه و چکمه خودخواهان دیدم. هر شامگاهان در خانه منتظر خبری بودیم که امروز چه حوادث تازهای رخ داده و کی دستگیر و تبعید یا کشته شده؟ و چه تصمیمی درباره مردم گرفتهاند؟! پدرم که از علمای سرشناس و مجاهد بود، هر روز صبح که از خانه بیرون میرفت، اطفال خردسال و مادربیچارهمان تا مراجعتش در هراس و اضطراب به سر میبردیم. آن روزهای خردسالی را با این مناظر و خوف و هراس و فشار و ناراحتی به سر بردم.»
طالقانی در دورهای به دنیا آمد که مشروطهخواهان تهران را فتح کرده و احمدشاه را بر جای محمدعلی نشانده بودند. اما بحران پس از انقلاب سراسر کشور را فرا گرفته بود. در مرداد 1293 – زمانی که آیتالله طالقانی سه ساله بود – جنگ جهانی اول آغاز شد و با وجود اعلام بیطرفی ایران، قوای روس و انگلیس وارد خاک ایران شدند و مجلس سوم منحل شد. گروهی از مشروطهخواهان، دولت در تبعید تشکیل دادند و گروهی دیگر در گیلان و آذربایجان نهضتهای محلی را رهبری کردند. شیخ محمد خیابانی در سال 1299 و میرزاکوچکخان در سال 1300 کشته شدند. در این زمان طالقانی 10 سال داشت و برای تحصیل علوم دینی عازم قم شده بود. او جزو اولین طلبههای حوزه علمیه قم است که به تازگی توسط آیتالله شیخ عبدالکریم حائری تاسیس شده بود.
او توسط سیدمحیالدین طالقانی – شوهرخواهرش – به حضور آیتالله حائری معرفی شد و در درس او و همچنین سیدمحمد حجت، سیدمحمد تقی خوانساری حاضر شد. دروس فلسفه و حکمت را نیز نزد آیتالله کمرهای آغاز کرد.حوادث سالهای 1300 تا 1305 چنان پیش رفت که زمینه تغییر سلطنت فراهم شد. سال 1304 با تشکیل مجلس موسسان، سلطنت از قاجار به رضاخان منتقل شد و در اردیبهشت 1305 نیز او به عنوان شاه ایران تاجگذاری کرد.
در سال 1310، پدر طالقانی درگذشت و اصرار زیادی شد که در جای پدر و در مسجد محله قناتآباد مستقر شود. لیکن او به قم بازگشت و مدتی بعد به حوزه نجف رفت. طالقانی در نجف از آیتالله اصفهانی اجازه اجتهاد گرفت و پس از بازگشت در ایران نیز از آیتالله عبدالکریم حائری، آیتالله محمدرضا قمی و آیتالله سید شهابالدین مرعشی نجفی اجازه اجتهاد گرفت. طالقانی سپس به تهران آمد و اولین جلسات تفسیر قرآن خود را تشکیل داد.
این جلسات تا سال 1320 ادامه داشت. در این فاصله او یکبار به دلیل درگیری با ماموری که میخواست چادر از سر زنی بردارد، دستگیر و چند ماهی زندانی شد. گفته میشود در آن چند ماه با عدهای دیگر از مخالفان سیاسی حکومت، از جمله یکی از اعضای گروه پنجاه و سه نفر – که بعدها حزب توده از میان آنان تاسیس شد – آشنا شده است. با آغاز جنگ جهانی دوم در سال 1320 فضای سیاسی ایران نیز به سرعت تحت تاثیر قرار گرفت و چند ماه بعد – در شهریور 1320 – نیروهای متفقین ایران را اشغال کرده و رضاشاه را تبعید کردند.
به سوی سیاست
از سال 1320 تا 1332، کشور در شرایطی بحرانی بود. شاه جوان که اقتدار پدر خود را نداشت، با تکیه بر عدهای از رجال سیاسی و طبقه اشراف در ایران حکومت میکرد و فضا برای فعالیتهای سیاسی باز شده بود. در همان سال 1320 بود که طالقانی برای اولین بار به همکاری با مهدی بازرگان و یدالله سحابی پرداخت. بازرگان و سحابی که به تازگی از تحصیلات فرنگ فارغ شده و به ایران آمده بودند به دنبال ایجاد کانونی برای کوششهای فکری خود بودند. آشنایی پدر بازرگان با پدر طالقانی زمینه نزدیکی آنها را فراهم کرده بود. آنان با همکاری هم مکتب «کانون اسلام» را پایهگذاری کردند. مدیریت این جلسات با محمدعلی مهیاری بود که مجلهای با عنوان دانشآموز نیز منتشر میکرد. برخی از سخنرانیهای ایراد شده در آن جلسات نیز در همین مجله منتشر میشد. این مجله بیش از11 شماره دوام نداشت و توقیف شد.
بازرگان درباره آشناییاش با طالقانی گفته است: «اول جایی که بنده با ایشان آشنا شدم و این آشنایی از چیزهای مبارک روزگار بود و ادامه پیدا کرد، منشا خیر بود. [از همان زمان] معلوم بود که خودش انقلاب کرده بود. انقلاب به معنای ترک یا خارج شدن از آن سنت و چیزهایی که قبلا وجود داشته است. یعنی از آن بندها و از آن قیودی که انسان را اسیر و محدود میکند، بیرون آمد. کندن خود از سنتهای موجود، یعنی نه اینکه به دیگران بگوییم تو بیا این کار را بکن، نه! اول از خودش شروع کرد.» البته مهندس بازرگان هم که در آن زمان 34 سال داشت، فعالیت فکری و سیاسی خود را از همین کانون آغاز کرد.
به این ترتیب طالقانی با جریان مذهبی و روشنفکریای پیوند خورد که مهمترین تحولات سیاسی و فکری سالهای بعد را پیش بردند. بازرگان بعدها در دفاعیات خود هنگام محاکمه سران نهضت آزادی گفت: «آقای طالقانی و بنده به ارث و عقیدت چنین تربیت شده بودیم که به موازات شغل خصوصی و وظیفه فردی و وظیفه خانوادگی، یک خدمت اجتماعی و اسلامی را نیز جزو برنامه خود بدانیم... وظیفه یک مجتهد روشنضمیر دلسوخته و وظیفه یک معلم تشنه خدمت ایجاب میکرد که در کشتزار دل و دماغ جوانان کشور افکار پاک و زنده را بارور کنند.»
پس از شهریور 20، طالقانی علاوه بر هدایت جلسات کانون اسلام، در تاسیس اتحادیه مسلمین به سرپرستی «سراج انصاری» نیز شرکت کرد. او همچنین در جلسات انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران که تازه تاسیس شده بود، سخنرانی میکرد. در این سالها، طالقانی علاوه بر تفسیر قرآن در ترجمه و تدوین موضوعی نهجالبلاغه با میرزا خلیل کمرهای همکاری کرد که چند جلد آن از جمله «نهجالبلاغه و جنگ» منتشر شد. آیتالله کمرهای در مقدمه این کتاب آورده بود: «از معاضدت فکری جناب علامه آقای سیدمحمود طالقانی – کثرالله امثاله – که جز تقوی و خدمت در سریره ندارند، سپاسگزاریم.» در سال 1325، طالقانی به نمایندگی از طرف اتحادیه مسلمین، جهت بررسی حوادث آذربایجان، به آنجا رفت. گفتنی است که در شهریور 1324، سیدجعفر پیشهوری رهبر حزب دموکرات آذربایجان اعلام خودمختاری کرده و دولت تشکیل داده بود.
با خروج نیروهای شوروی از ایران، حکومت پیشهوری در آذرماه 1325 منحل شده و سران آن به شوروی رفته بودند. طالقانی برای بررسی حوادث دوران حکومت خودمختار مزبور و وقایع پس از سقوط آن و حمله ارتش به آذربایجان سفر کرده بود. او پس از بازگشت از سفر گزارشی از وقایع آذربایجان ارائه که در آذرماه 1325، مجله آئین اسلام آن را منتشر کرد. گزارش طالقانی، مورد پسند روحانیان سنتی نبود. او در بخشی از گزارش خود آورده بود: «اما راجع به بیناموسی دموکراتها، اگرچه به طور قطع وقایعی انجام گرفته اما من مدرک صحیحی به دست نیاوردم، فقط خانهای که به نام خانه «مدنیت» تاسیس نموده بودند، میگفتند از جمله تبلیغاتشان در آنجا تبلیغات ضدعفاف بوده... ولی به عقیده من انصافا باید اعتراف نمود، تمام بیعفتیهایی که سراغ میدادند به اندازه یک روز جمعه تابستان دربند در شمیران نبوده.»
برنامه مصدق
در تیرماه 1328، در حالی که چند روزی به پایان پانزدهمین دوره مجلس شورای ملی مانده بود، قرارداد الحاق گس – گلشائیان درباره نفت جنوب از طرف دولت وقت به مجلس رفت، لیکن با تلاش نمایندگان اقلیت بررسی نهایی این قرارداد به مجلس بعدی واگذار شد. در مهرماه سال 1328 وقتی اعمال نفوذ در انتخابات دوره شانزدهم مجلس زمینه انتخابات آزاد را از بین برد، دکتر محمد مصدق و 19 تن از رجال سیاسی در اعتراض به انتخابات انجام شده تحصن و سپس اعتصاب غذا کردند. پایههای جبهه ملی ایران، توسط همین 20 نفر شکل گرفت و در آبان همان سال اعلام موجودیت کرد. با فشار مصدق و همراهانش، انتخابات تهران باطل شد و با برگزاری دوباره انتخابات، مصدق به عنوان نماینده اول به مجلس راه یافت و به سرعت رهبری جنبشی بزرگ را بر عهده گرفت. در آذر 1329، کمیسیون نفت مجلس اعلام کرد که قرارداد الحاقی مزبور برای استیفای حقوق ملت ایران کافی نیست و اسفندماه آن سال نیز تصمیم این کمیسیون مبنی بر ملیشدن صنعت نفت به مجلس ارائه شد و به تصویب رسید.
پس از چند ماه کشمکش، در هفتم اردیبهشت 1330، شاه به نخستوزیری مصدق تن داد. سالهای 1330 تا 1332 ایران مرکز تحولات بزرگ است. طالقانی که از اواخر سال 1328 مرکز فعالیت خود را به مسجد هدایت (در نزدیکی خیابان لالهزار تهران) منتقل کرده و روش تفسیر جدید قرآن را آغاز کرده بود، در این سالها به نهضت ملی ایران و رهبر آن مصدق دلبسته شد. احترام و ستایش بیسابقه طالقانی از مصدق، نشان از تاثیر مهم برنامه مصدق در زندگی طالقانی دارد. بعدها زمانی که مصدق درگذشت، طالقانی در زندان بود. در سال 1346 که از زندان آزاد شد به احمدآباد و مزار مصدق رفت و ضمن اهدای یک جلد از تفسیر پرتوی از قرآن که در زندان نگاشته بود در صفحه اول آن نوشت: «بسمالله العزیز المنتقم، اهدای ثواب تلاوت و تفکر در آیات این جلد از تفسیر به روح پاک و شکستناپذیر مفخر شرق و اسلام و موجب سربلندی ایرانیان شرافتمند، مرحوم جناب دکتر محمد مصدق، رحمت الله و برکاته علیه.»طالقانی با دیگر رهبران نهضت نیز ارتباط داشت.
گویا آیتالله کاشانی چند بار در جلسات تفسیر قرآن وی در مسجد هدایت حاضر شده است. دکتر سحابی به یاد میآورد که «دیدم ایشان به همراه ملازمان که شعبان جعفری (معروف به بیمخ) هم جلودار آنها بود به مسجد هدایت آمد و مدتی نشست. ولی بعدها که با مصدق اختلاف پیدا کرد،با طالقانی هم مخالف شد». کودتای 28 مرداد، پایان پروژه مصدق بود. طالقانی بعدها طی سخنانی که بر مزار مصدق ایراد کرد ریشه شکست را اختلافهای داخلی در نهضت ملی دانست. او در همان جا نیز از مصدق ستایش کرد و گفت: «شخص دکتر مصدق که بود؟ دکتر مصدق مردی بود تحصیلکرده، ولی در زندگی اشرافی، در طبقه اشراف و دربار یا پیرامون دربار، او تغییر کرد و تحول یافت و مرد ملت شد. مرد اجتماع و نهضت شد.
همانطور که قرآن درباره موسی بیان میکند.» طالقانی سپس به اختلافهای داخلی در نهضت اشاره کرده و گفت: «یادم هست روزی که در بین مردم گفتوگو بود که آیتالله کاشانی از زاهدی حمایت میکند و توطئهای در کار است، به تنهایی به منزل ایشان واقع در پلچوبی رفتم، تنها بود، در اتاقی به انتظار نشستم. وقتی که آمد ظرف خربزهای در دست داشت، به عنوان تعارف جلو من گرفت. تا خربزه را بریدم گفتم: حضرت آیتالله دارند زیر پایت پوست خربزه میگذارند، مواظب باش! گفت نه اینطور نیست، حواسم جمع است. گفتم: شما را مرد پاک و مبارزی میدانم، مبارزات شما در عراق علیه انگلستان فراموشناشدنی است. شما این مزایا و این سوابق را دارید، درست متوجه و هوشیار باشید که تفرقه ایجاد نشود، گفت خاطرتان جمع باشد.»
سالهای مقاومت
روز بعد از کودتا، عدهای از مردان ملی و مذهبی، نهضت مقاومت ملی را پایهگذاری کردند. از جمله این افراد، آیتالله سیدرضا زنجانی، آیتالله سیدمحمود طالقانی، سیدجعفر غروی، یدالله سحابی، مهدی بازرگان، حسین شاهحسینی، داریوش فروهر و بسیاری دیگر بودند. اولین اطلاعیه نهضت مقاومت روز 29 مرداد منتشر شد که در آن از بازاریان خواسته شده بود، بازار تهران را تعطیل کنند. با وجود فشار حکومت نظامی کودتا، بازار تا صدور اعلامیهای دیگر از طرف نهضت مقاومت، گشوده نشد. در نیمه دوم شهریورماه، کمیته مرکزی نهضت مقاومت تشکیل شد. طالقانی در این سالها عضو کمیته روحانیون بود. در شهریور 1333، علی امینی، نماینده دولت کودتا، قرارداد کنسرسیوم را درباره نفت جنوب امضا کرد که مورد اعتراض گسترده مخالفان قرار گرفت. اولین واکنش نامهای با امضای بیش از 35 تن از شخصیتهای روحانی و دانشگاهی از جمله؛ سیدرضا زنجانی، سیدمحمود طالقانی، علی اکبر دهخدا، یدالله سحابی، خلیل ملکی، مهدی بازرگان، محمد نخشب و... بود.
در این نامه قرارداد مزبور غیرقانونی و خارج از اراده ملت توصیف شده بود. واکنش دولت زاهدی به این نامه، اخراج 12 تن از اساتید دانشگاه تهران بود. در این سالها، طالقانی، کوششهای فکری خود را افزایش داد. در سال 1332، کتاب «اسلام و مالکیت در مقایسه با نظامهای اقتصادی غرب» و در سال 1334 کتاب «تنبیهالامه و تنزیهالمله، یا حکومت از نظر اسلام» تالیف علامه نائینی، عالم دوره مشروطه را با مقدمه و توضیحاتی منتشر کرد. عبارت حکومت از نظر اسلام را طالقانی اضافه کرده بود. او همچنین در کنفرانسهای اسلامی مختلفی که خارج از ایران و در کشورهای اسلامی برگزار میشد، شرکت کرد. از جمله در سال 1331 در موتمر شعوبالمسلمین در کراچی و در سالهای 1338 و 1340 در موتمر اسلامی قدس شرکت کرد. در سال 1338 به نمایندگی از طرف آیتالله بروجردی برای رساندن پیام ایشان به شیخ شلتوت؛ مفتی مصر به آنجا سفر و در کنگره اسلامی دارالتقریب قاهره شرکت کرد. تا سال 1340، اکثر نیروهای سیاسی ایران سرکوب شده بودند. دهم فروردین 1340، آیتالله بروجردی درگذشت و با معرفی مراجع چندگانه مذهبی، این تصور به وجود آمد که قدرت روحانیت تضعیف شده است.
شانزدهم اردیبهشت، علی امینی مامور تشکیل کابینه شد و شاه نیز ایران را ترک کرد. امینی به دلیل نقشی که در تصویب قرارداد کنسرسیوم نفتی پس از کودتا داشت هیچگاه مورد اعتماد نیروهای ملی قرار نگرفت. از طرفی شاه نیز از طرف او احساس خطر میکرد. با تشکیل دولت امینی فضای سیاسی بازتر شد. جبهه ملی دوم نیز از تاریخ سیام تیر 1339 به همت اعضای نهضت مقاومت تشکیل شد و برای شرکت در انتخابات مجلس بیستم اعلام آمادگی کرد.
نهضتی برای آزادی
در بین اعضای جبهه ملی، اختلاف نظرهایی بروز کرده بود. بازرگان و دوستانش گرایشهای مذهبی در جبهه ملی دوم را نمایندگی میکردند و نسبت به آنان مواضع رادیکالتری داشتند. این اختلافها نهایتا منجر به ایجاد حزب جداگانهای به نام «نهضت آزادی ایران» شد. این حزب روز 27 اردیبهشت 1340 اعلام موجودیت کرد. تاسیس نهضت، قبلا توسط بازرگان به اطلاع مصدق تبعیدی رسیده بود و او آن را تایید کرده بود. آیتالله طالقانی، دکتر سحابی و مهندس بازرگان، بنیانگذاران اولیه گروه جدید بودند. در اولین جلسه این حزب، بازرگان به عنوان دبیرکل آن انتخاب شد که تا پایان عمرش این عنوان را داشت.در تیرماه 1341، علی امینی استعفا و ایران را ترک کرد. پس از او اسدالله علم مامور تشکیل کابینه شد. گفته میشد که شاه با آمریکا به توافق رسیده است که خود اصلاحات مورد نظر را پیش ببرد و نیازی به امینی نیست. شانزدهم مهر 1341، لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی از طرف دولت تقدیم مجلس شد. مفاد این لایحه مورد اعتراض شدید روحانیون قرار گرفت و دولت آن را در دهم آذرماه پس گرفت.
یک ماه بعد شاه اصول ششگانهای را به عنوان انقلاب سفید اعلام کرد. این اصول – از جمله اعطای حق رای به زنان، تقسیم اراضی و سوگند به کتاب آسمانی به جای سوگند به قرآن – مورد اعتراض علما از جمله آیتالله خمینی قرار گرفت و تظاهرات پراکندهای در شهرها انجام شد. بین روزهای سوم تا چهارم بهمن، بیست و دو تن از اعضای جبهه ملی و نهضت آزادی، چند دانشجو و سه نفر روحانی – از جمله آیتالله طالقانی – دستگیر شدند. طالقانی به زندان قزلقلعه منتقل و اوایل خرداد 1342 آزاد شد.
در این فاصله نیروهای وابسته به دولت به مدرسه فیضیه قم حمله کرده و طلاب مدرسه را به شدت مضروب کرده بودند، چنانچه دو تن در آن میان کشته شدند.12 و 13 خرداد مقارن با تاسوعا و عاشورای حسینی، تظاهرات گستردهای در تهران صورت گرفت. در پانزدهم خرداد 42 این اعتراضها گسترده شده و سراسر کشور را فرا گرفت. این خیزش گسترده در بسیاری از شهرها از جمله در قم، تهران، ورامین، شیراز، مشهد و اصفهان سرکوب شد و بسیاری از مردم کشته شدند. در بعضی از شهرها و از جمله تهران حکومت نظامی اعلام شد و بسیاری از روحانیون، از جمله آیتالله حاج حسن قمی در مشهد، آیتالله شیخ بهاءالدین محلاتی در شیراز، آیتالله سیدمحمود طالقانی در تهران و آیتالله خمینی در قم دستگیر شدند. پس از قیام 15 خرداد، فضای سرکوب در کشور گسترش یافت و در عین حال مبارزه سیاسی با مذهب پیوند خورد.
پایان مبارزه مسالمتآمیز
آیتالله طالقانی به زندان قصر منتقل شد. حدود20 روزی آزاد و سپس دوباره دستگیر شد. به گفته بازرگان سازمان امنیت برای سنگینتر کردن اتهام طالقانی توطئهای چیده بود. دو تن از ماموران ساواک، مقداری دینامیت به منزل طالقانی میبرند و در انبار مخفی میکنند. همچنین اطلاعیهای به پرویز عدالتمنش – خواهرزاده آیتالله – میدهند تا منتشر شود.محاکمه سران نهضت آزادی از روز سیام مهر 1342 آغاز شد. در ابتدای جلسه رئیس دادگاه از بازرگان پرسید: سواد دارید؟ بازرگان گفت: جزئی! و خنده حاضران بلند شد. طالقانی هم حاضر به جوابگویی سوالات رئیس دادگاه نشد و گفت: «چون دادگاه را قانونی نمیدانم، یک کلمه حرف نمیزنم، لیکن وکلای مدافع من اجازه دارند دلایل غیرقانونی بودن دادگاه را توضیح دهند.» پس از اعتراض وکلای متهمان به صلاحیت دادگاه، در جلسه 17 آذر 42، دادگاه صلاحیت خود را تایید کرد و به این ترتیب سران نهضت آزادی برای اعتراض به این موضوع تا پایان محاکمه سکوت کردند.
این دادگاه در روز شانزدهم دیماه 1342 حکم خود را صادر کرد. براساس این حکم سیدمحمود طالقانی به 10 سال حبس محکوم شد. در آخرین جلسه دادگاه، طالقانی سکوت خود را شکست و آیاتی از سوره والفجر را قرائت کرد: «الم تر کیف فعل ربک بعاد، ارم ذات المعاد... آیا نمینگری که پروردگارت با عاد چه کرد؟ با آن کاخهای افراشته ارم؟» پس از پایان محاکمه تمامی متهمان به جز طالقانی به حکم صادره اعتراض و درخواست کردند اتهام آنان در یک دادگاه صالح رسیدگی شود.در تمام طول محاکمه در دادگاه بدوی و سپس تجدیدنظر، طالقانی علاوه بر اینکه سکوت کرده بود، هنگام ورود دادرسان و رئیس دادگاه از جای خود حرکت نمیکرد. این دادگاه پس از محاکمه مصدق، مهمترین دادگاه سیاسی تشکیلشده بود.
در دادگاه تجدیدنظر به جز طالقانی بقیه متهمان از خود دفاع کردند و دفاعیات بازرگان به متنی مهم برای مبارزان سیاسی تبدیل شد. در همان جا بود که بازرگان پیشبینی کرد که آنها آخرین گروهی باشند که از راه قانونی خواسته خود را پیگیری میکنند. آیتالله طالقانی تا سال 1346 در زندان بود و در آبان آن سال از زندان قصر آزاد شد. او طی سالهای زندان چند جلد از تفسیر پرتوی از قرآن را نوشت. پس از آزادی به مسجد هدایت بازگشت و برنامه تفسیر خود را از سر گرفت. با آغاز فعالیت فکری علی شریعتی به همفکری با او پرداخت و بیتردید تنها کسی که در میان روحانیان صریحا و به صورتی ستایشآمیز از شریعتی حمایت کرده است، طالقانی است.
مبارزه مسلحانه
با بسته شدن همه راههای مبارزه قانونی، مبارزات سیاسی در ایران به سرعت به سمت رادیکالیسم چپ رفت و مدل آمریکای لاتین و جنگ چریکی به عنوان مدلی برای تحول در ایران پذیرفته شد. همزمان با دستگیری اعضای نهضت آزادی، گروههایی از جوانان نزدیک به این گروه و همچنین جوانانی با گرایشهای چپ مارکسیستی به سوی مبارزه مسلحانه کشیده شدند. آیتالله طالقانی که همواره در کنار رادیکالترین جریانهای مبارز سیاسی قرار گرفته بود،این بار نیز به این گروهها کمک کرد. در رمضان سال 1350، او به علت ارتباط با سازمان مجاهدین دستگیر شد و پس از یک ماه بازداشت به سه سال تبعید در زابل محکوم شد. در دادگاه تجدیدنظر این حکم به 18 ماه تبعید در بافت کرمان تغییر یافت. در خرداد 1352 طالقانی به تهران بازگشت اما تحت نظر بود وازسخنرانی و فعالیتهای او جلوگیری میشد.
او بار دیگر در آذرماه 1354 دستگیر شد. این بار بدون محاکمه، دو سال در زندان ماند و در محاکمهای دیرهنگام به 10 سال زندان محکوم شد. باز هم اتهام او ارتباط با سازمان مجاهدین بود. با اوجگیری انقلاب در سال 57، طالقانی در آبانماه آن سال آزاد شد. از آبان 57 تا بهمن 57 انقلاب در داخل ایران را طالقانی رهبری میکرد. اعلامیه او برای انجام تظاهرات در روزهای 19 و 20 آذرماه (عاشورا و تاسوعا) با استقبال میلیونی مردم مواجه شد. انقلاب به سرعت پیروز شد و طالقانی در جایگاهی فرادست قرار گرفت.
ریاست شورای انقلاب و سپس عضویت در مجلس بررسی نهایی قانون اساسی، دو سمت رسمی او در حکومت جدید بود. در طول چند ماه آخر زندگیاش به جز امامت نماز جمعه تهران، چند باری نیز به کردستان رفت تا با معترضان مذاکره کرده و شورشها را آرام کند. در آخرین سخنرانی خود هدف پیامبر را آزادی خواند و بر اهمیت شوراها تاکید کرد. او گفت: «خودرایی و خودخواهی را کنار بگذاریم. گروهگرایی را و فرصتطلبی و تحمیل عقیده یا خدای نخواسته استبداد زیر پرده دین را کنار بگذارید و و بیایید با مردم، با دردمندها، با رنجکشیدهها و با محرومها همصدا باشیم.» او سه روز بعد در ساعت 1:45 بامداد دوشنبه، نوزدهم شهریور 1358 درگذشت.
آخرت و خدا، تنها هدف بعثت پیامبران نیست
طالقانی درباره روزهای تحصیلش مینویسد: «آن دورهای که در قم سرگرم تحصیل بودم، روزهایی بود که مردم این کشور سخت دچار فشار استبداد بودند. مردم از وحشت یکدیگر میرمیدند، جان و مال و ناموس مردم، تا عمامه اهل قلم و روسری زنان مورد غارت و حمله ماموران استبداد بود. این وضع چنان بر روح و اعصابم فشار میآورد که اثر آن، دردها و بیماریهایی است که تا پایان عمر باقی خواهد بود. در آن روزها با خود میاندیشیدم که این بحثهای دقیق در فروع و احکام مگر برای عمل و سعادت فرد و اجتماع نیست؟! مردمی که یک فرد یا یک دسته بیپروا، اینگونه بر او حکومت و ستم نمایند آیا روی صلاح و سعادت خواهند دید؟! آیا نباید بیشتر نیروی فکر و عمل را برای ایجاد محیط مساعد و جلوگیری از اعمال ارادههای خودخواهانه متوجه نمود؟»
از خود میپرسید آیا هدف پیامبران تنها اعتقاد قلبی و درونی بوده است؟ و پاسخ میداد: «اگر مقصود بیش از عقیده و تنها عبادت بوده، نه آنان با کسی سر جنگ داشتند نه کسی با آنان به جنگ بر میخاست.پس تنها دعوت پیامبران، توحید در ذات و توحید در عبادت نبوده. توحید در ذات و توحید در عبادت مقدمه و پایه فکری و عملی بوده برای توحید در اطاعت. این سرالاسرار دعوت پیامبران در سعادت بشر است. آزادی و مساوات و ظهور کمالات بشری از همین معنای خداشناسی و توحید سرچشمه میگیرد.»
سایت میزان خبر
نظرات