تراژدی صنعتگران بدفرجام
از مجموعه کتابهای «موقعیت تجار وصاحبان صنایع در ایران عصر پهلوی» تاکنون سه کتاب منتشر شده است. کتابهایی که در ردهبندی تاریخ شفافی اقتصاد دستهبندی میشوند و نگاهی تازه به زندگی صنعتگران نسل اول ایران میاندازند. در گفت وگوی پیش رو هر دو نویسنده از شکلگیری ایدهی نگارش کتاب میگویند و مشکلاتی که در فرآیند کار با آن مواجه شدند.
پرورژهی تاریخ نگاری اقتصادی شما که در نهایت نیز با عنوان «موقعیت تجار وصاحبان صنایع درایران» به صورت کتاب منتشر شد از کجا آغاز شد؟ آیا کلیت این پروژه طرحی بود که برای نهاد خاصی تعریف شده بود یا ایدهای شخصی بود و از همان ابتدا قرار بود به صورت کتاب منتشر شود.
علی اصغر سعیدی: سالها قبل برای پایاننامهی دکترا دربارهی موانع جامعه شناختی اقتصاد بازار کار میکردم و معمولا هم نوشتههایم را برای برخی اساتید میفرستادم و نظرات آنها را جویا میشدم. شخصا به آقای دکتر احمد اشرف و دکتر شیروانی بسیار مدیون هستم. آن دو بزرگوار وقتی نسخهی اولیهی پژوهش را دیدند، پیشنهادکردند که چند گفت وگو با صنعتگران نیز ضمیمهی کار کنم. آقای دکتر اشرف چند گفت و گو با صنعتگران از جمله اکبر لاجوردی انجام داده و معتقد بود پروسهای که صنعتگران نسل اول ایرانی در آن رشد کردند، برخلاف آن چیزی است که در تئوریها و تحلیلهای کلی بیان میشود. دورهی دکترای من اما کوتاه بود و لذا در دورهی پست دکترا طرحی تحت عنوان «تاریخ شفافی اقتصاد ایران» را به دانشگاه لندن پیشنهاد کردم و توسط «British Academi» تامین اعتبار شد. سال 1998 طرح آغاز شد و با مذاکراتی که با آقای حبیب لاجوردی انجام داده بودم، کلیت کار بسیار شبیه به پروژهی تاریخ شفاهی هاروارد پیش میرفت. در میانهی راه اما هم مشکل تامین اعتبار وجود داشت و هم اینکه صنعتگران تراز اول کمتر حاضر به گفت وگو میشدند.
با اینهمه به اطلاعات دست اولی دست یافتم. بعد از بازگشت به ایران با آقای شیرین کام که برای مرکز پژوهشهای مجلس در حال انجام پژوهشی دربارهی خاندان لاجوردی بود آشنا شدم. بعد از آشنایی، قرار بر این شد که پروژهها ترکیبی ازگفت و گوهای شفافی و اسناد و مدارکی باشد که در کشور موجود بود. بدین ترتب پروژه کلید خورد و بخشی از آن توسط دانشگاه تهران حمایت شد.
آقای شیرین کام انگیزهی پژوهش در تاریخ اقتصادی و مشخصا تحقیق دربارهی خاندان لاجوردی در شما چگونه ایجاد شده بود؟
فریدون شیرین کام: سال 76 یا 77 با آ قای دکتر احمد میدری در مطالعهی اسناد مربوط به خاندان امینالضرب و حاج معینالتجار بوشهری در موسسهی تاریخ معاصر ایران، همکاری میکردم. در همین اثنا ایشان به نمایندگی مجلس انتخاب شد و طرحی را به مرکز پژوهشهای مجلس پیشنهاد کرد تا مطالعهای دربارهی تحول از سرمایهداری تجاری به سرمایهداری صنعتی در ایران انجام پذیرد. نمونهی برجستهی این مطالعه نیز خاندان لاجوردی انتخاب شد. انجام این مطالعه اما مشمول مرور زمان شد و نهایتا هم با تغییر دولت و مجلس، با فرآیند جمعبندی و چاپ آن موافقت نشد و پس از آشنایی با دکتر سعیدی بود که پروژه شکل و شمایل تازهای پیدا کرد.
از ابتدا آیا مدل تاریخ نگاری خاصی برای بررسی خاندانها و چهرههای اقتصادی در نظر داشتید؟ آیا قرار بود این کار در ذیل تاریخ صنعتگران قرار گیرد یا در نظر داشتید که این پروژه تلفیقی میان تاریخ صنعت و تاریخ اجتماعی باشد؟ آیا نظریهای خاص برای این کار داشتید یا اینکه رویکردتان در مسیر انجام پروژه تغییر کرد؟
علی اصغر سعیدی: پیشنهادی که من و آقای شیرین کام بر سر آن به توافق رسیدیم این بود که در تاریخ نگاری خود باید به رغم تمامی پیشفرضهایی که دربارهی صحت روایات وجود دارد، روایتهایی در اختیار داشته باشیم. به طور کلی دو دیدگاه در این زمینه وجود دارد. مثلا در مدل آقای دکتر توکلی طرقی مدرک متقن اصل است و روایتها به گونهای به کمک تایید آن مدرک میآیند.
یعنی در شیوهی آقای توکلی طرقی در ابتدا نظریهای وجود دارد و روایت قرار است آن نظریه را تقویت کند؟
علی اصفر سعیدی: بله، ایشان از روایتها خیلی استفاده میکنند اما سرمایهگذاری خود را روی مدرک متقن انجام میدهند. مثلا اگر قرار است رابطهی بهداشت و تجدد بررسی شود، آن را از زاویهی یک مدرک و سند تاریخی بررسی میکند و کمتر به روایت شفاهی توجه میکند. در پروژهها اما هم مدارک و هم روایات شفاهی اصل و هم پایه بود. گاهی هیچ مدرکی وجود نداشت و ما مجبور بودیم برای بازسازی یک حادثهی تاریخی از روایت استفاده کنیم. از زاویهی دیگر من و آقای شیرین کام هیچ کدام اقتصاددان نیستیم و لذا تصویری که این کتاب ارائه میکند، نه تصویری اقتصادی که تصویری اجتماعی ـ سیاسی است. مساله دیگر این که بعضی مواقع دست خود را میبستیم. به عنوان نمونه شاید لازم بود که برای هر عضو خاندان لاجوردی یک کتاب نوشته شود ولی ما تصمیم گرفتیم که کمتر دایره بحث را باز کنیم و این پژوهش را تنها به عنوان سند در اختیار پژوهشگران دیگر قرار دهیم.
[کتاب موقغیت تجار و صاحبان صنایع در ایران عصر پهلوی] اما به نظر میرسد آنچه که کتاب سوم یعنی زندگی و کارنامه ایروانی را از دو کتاب اول جذابتر میکند، گسترش دادن دایره بحث و وارد شدن به حوزهی اجتماعی و بازنمود کردن نگاه فرهنگی و اجتماعی بعد از تاسیس کفش ملی در ایران است. آ یا در روند کار به این نتیجه رسیدید که میتوان مشی را تغییر داد؟
علی اصفرسعیدی: اینکه کتاب آقای ایروانی بعد از دو کتاب خاندان لاجوردی و برخوردار نوشته شده، قطعا ایدههای تازهای را در خود دارد. اما هدف اصلی ما ساختن یک تیپ دربارهی نسل اول صنعتگران ایرانی است. قطعا اگر فرصت به دست آید میتوان به زوایای دیگر بحث پرداخت و دامنهی آن را بسط داد.
فریدون شیرین کام: شاید تاثیری که شما از آن سخن میگویید بیشتر از آنکه به آقای ایروانی مربوط شود به ساختار فعالیت کفش ملی و تاسیس فروشگاههای اختصاصی کفش ملی در سطح ایران مربوط میشود. چرا که به نظر میرسد در تحول و تاثیر بر زندگی ایرانیان هرکدام از صنعتگران به سهم خود موجبات زندگی آسانتر و تغییر سبک زندگی را برای جامعهی ایران فراهم کردند.
آقای شیرین کلام آیا از ابتدا برای پیش بردن این پروژه چارچوب نظری خاصی در نظر داشتید یا هدف شما تنها معرفی افراد تاثیرگذار در تحول از سرمایهداری تجاری به سرمایهداری صنعتی بود؟
فریدون شیرین کام: تصور اولیهای که برای ما وجود داشت این بود که درجامعه الگوهای رایجی وجود دارد که مبنای صدور برخی احکام میشود و در نتیجه پیش فرضهایی که هیچ مطالعهای دربارهی آنها صورت نگرفته، پایه مطالعات بعدی قرار میگیرد. به عنوان مثال تصور رایج این بود که سرمایهدار صنعتی ایران، معلول رابطه با قدرت سیاسی است. شاید اصلیترین سوال ما این بود که آیا سرمایهداران صنعتی ایران معلول رابطه با قدرت سیاسی بودند؟ و آیا سرمایهداری صنعتی ایران معلول اصلاحات ارضی بود؟ و اینکه آیا سرمایهدار صنعتی ایران عامل سرمایهداری خارجی بود؟ مسالهی جدی برای ما این بود که دهها گزاره تایید و اثبات نشده مفروض گرفته شده و بناهای بعدی روی آن ساخته شده بود. هدف کلی ما اما پاسخ یابی برای چنین پرسشهایی بود و آن زمان به نتایج و ابعادی که پروژه بعد از عرضهی عمومی میتواند داشته باشد، نمیتوانستیم بیاندیشیم. مساله اساسی برای ما فهم این واقعیت بود که پروسه صنعتی شدن در ایران چگونه شکل گرفت و از فضای محلی و ملی چگونه وارد فضای بینالمللی شد. ما در پی توضیح و کالبدشکافی این گذار بودیم و لذا وارد مطالعه عمیق شدیم.
علی اصغرسعیدی: سوالاتی که درابتدای کار برای ما مطرح بود، سوالاتی کلی و پایهای بود. در بحث وابستگی صنعتگران ایران به رژیم پهلوی جالب این بود که هرچه جلوتر میرفتیم، عدم وابستگی آنها بیشتر نمایان میشد. متاسفانه هنوز هم برخی مسوولین اتاق بازرگانی میگویند که به غیر از امینالضرب، صنعتگران و تجار ایران عموما به دولت وابسته بودند. اما ما در دو کتاب برخوردار و ایروانی توضیح دادهایم که به رغم برخورداری صنعتگران از شم سیاسی اما از نزدیکی به قدرت سیاسی اکراه داشتند فریدون شیرین کام: درباره شیوه کار هم ذکر این نکته ضروری است که گفت وگوها تنها یک بخش کار و در واقع تکمیل کننده کار بود. بخش مهم همان گزارهها و تصورهای رایج اثبات نشده بود. ما در ابتدا اسناد سازمان ثبت، سازمان بورس، اتاق بازرگانی و بایگانی کارخانهها و اسناد خصوصی را بررسی کردیم؛ چرا که برای ما به دست آوردن دادههای مستند و متقن بسیار حیاتی بود. در مرحله بعد برای پرکردن خلاءهای پژوهش مجبور به انجام گفت وگو شدیم.
یکی از نکات مهم و البته جالب در روند کار شما احتمالا نحوهی اعتمادسازی و نزدیکی آنها بود. اگر امکان دارد از تجربیات شخصی و حاشیههای جالبی که در روند کار با آن مواجه بودید نیز بگویید؟
علی اصغرسعیدی: اگر دقت کنید دو کتاب برخوردار و ایروانی با فاصلهی بسیار کمی منتشر شدند اما زمانی که سال 2001 من با آقای ایروانی در لندن مصاحبه کردم، آ قای شیرین کام تقریبا تمامی اسناد ثبت 52 شرکت کفش ملی را آماده کرده بود. ما هیچ چیز به جز اسناد ثبت نداشتیم و وقتی من برای اعتمادسازی با آقای ایروانی ملاقات کردم همان جملهی معروفش را بر زبان آورد که «من چوب پنبه بودم و اگر آب بالا میرفت کارهای نبودم». واقعیت این بود که آقایان ایروانی و برخوردار و احمد لاجوردی چون خود را وابسته به رژیم پهلوی نمیدانستند همواره امید داشتند که اموال خود را پس بگیرند. شاید به دلیل همین امید بود که علاقهای به صحبت نداشتند. بعد از فوت آقای ایروانی با دوستان و نزدیکان ایشان گفت وگو کردیم اما نیاز داشتیم تا به اسناد کارخانه کفش ملی نیز دسترسی پیدا کنیم. وقتی به شرکتها مراجعه میکردیم، جواب مشخصی نمیگرفتیم و علاقهای برای تدوین یک تاریخچه در هیچ کدام از مدیران کفش ملی نمیدیدیم. در آخرین لحظه و با تغییر مدیریت کفش ملی و اهتمام و همراهی مدیر جدید توانستیم به برخی اسناد شرکتها دسترسی پیدا کنیم و به یکباره روند تدوین کتاب سرعت گرفت. جالب است بدانید که روال کار آقای ایروانی تا قبل از فوت این بود که با تغییر مدیران کفش ملی آقای ایروانی با دستخط خود نامه تبریکی برای مدیر جدید میفرستاد و برای همکاری با مدیریت کفش ملی اعلام آمادگی میکرد. اما مهمترین پیشرفتی که ما در کارهایمان داشتیم، دربارهی کتاب خاندان لاجوردی بود. در جریان نگارش کتاب به آقای علی لاجوردی که در ایران فعالیت میکند نزدیک شدیم و ایشان بخشهای کتاب را برای دیگر اعضای خانواده به خارج ازکشور میفرستاد و تک تک اعضا نکتهها و نظرات شخصی خود را ارائه میدادند. با انتشار کتاب اول توانستیم تا حدودی اعتمادسازی کنیم و آخرین نامهای که آقای ایروانی قبل از مرگ نوشت نیز خطاب به ما دو نفر بود با این مضمون که از ارسال کتاب لاجوردی تشکر کرده و نوشته بود: «من در مقابل آنها هیچ چیز نیستم.» اما بعد از فوت ایشان خانواده بر اساس اعتمادی که کتاب اول ایجاد کرده بود با ما همراهی کردند.
خواننده این سه مجلد علاوه بر اینکه شناخت جامعی از زندگی و کارنامه صنعتگران مدرن ایران به دست میآورد، نوعی احساس همدلی با آنها پیدا میکند و البته ایجاد شدن این حس همدلی شاید چندان خوشایند مدیران اقتصادی و سیاسی امروز ایران نباشد. آیا از این زاویه با مشکلی در ادامه کار مواجه نشدید؟
علی اصغرسعیدی: ما به عنوان محقق تمام تلاشمان این است که قضاوت شخصی را درکار وارد نکنیم. مساله این است که روایتها و اسناد خلاف آن چیزی را نشان میدهد که تاکنون درباره این صنعتگران گفته میشد.
فریدون شیرین کام: این مجموعه بازخوردهای مثبت داشته و مثلا اتاق بازرگانی پیشنهاد تدوین و تهیه یک تاریخ شفافی برای اتاق را به ما داده اما شرط این است که خط قرمزهای اتاق بازرگانی رعایت شود. مساله اصلی اما این است که پیش از هرچیز باید تکلیف خودمان را روشن کنیم.
آقای شیرین کام شما در فرآیند کار با چه حاشیه و یا چه خاطرهای همراه شدید؟
فریدون شیرین کام: حواشی که زیاد بود. به عنوان نمونه من برای دسترسی به اسناد خاندان لاجوردی به یکی از نهادها مراجعه میکردم. در نامههایی که از مجلس برای آن نهاد میبردم نام خانواده لاجوردی درج شده بود و با توجه به اینکه پدر این خانواده و یکی از پسران با نام لاجوردیان شناخته میشد مشکلاتی ایجاد شده بود و من باید ثابت میکردم که لاجوردیان و لاجوردی هر دو یک خانواده هستند. چند ماه به آن نهاد مراجعه میکردم تا بتوانم یک ملاقات حضوری با معاونت حقوقی آن بگیرم؛ اما پاسخی نمیگرفتم تا اینکه یک روز خواستم به زور وارد اتاق معاون شوم که چهار ـ پنج نفر دست و پای مرا گرفتند و به مامور زنگ زدند. میخواهم بگویم که حتی این امکان کوچک وجود نداشت که برای آن مقام توضیح دهم که لاجوردی و لاجوردیان برادر هستند. خلاصه حتی با در اختیار داشتن نامه از یک نهاد پژوهشی و مثلا دانشگاه هیچ گرهی از کار گشوده نمیشد. البته از حق هم نباید گذشت که در برخی نهادها افراد علاقمندی بودند که همکاری میکردند. به عنوان مثال تمامی عکسهای آقای برخوردار و نشریاتی که در شرکتهای برخوردار و لاجوردی و ایروانی منتشر میشد را از کارکنان شرکتهایشان گرفتم.
علی اصغر سعیدی: می توانم بگویم که بسیاری از مدیران کنونی صنایع، علاقمند به مطالعه تجربیات صنعتگران نسل اول ایران هستند و در واقع بررسی شیوه مدیریت افرادی همچون برخوردار و ایروانی میتواند به تدوین ساختار مدیریت بومی کمک شایانی کند.
فریدون شیرین کام: در دوره دولت اصلاحات تمایل به انجام چنین پروژههایی در نهادهای پژوهشی دولتی وجود داشت اما اکنون متاسفانه کمتر امکان انجام تاریخ نگاری اقتصادی و صنعتی در نهادهای پژوهشی دولتی وجود دارد.
این پروژه قرار است ادامه پیدا کند یا با همین سه کتاب تمام میشود؟
علی اصغر سعیدی: به تازگی دو پروژه خانواده خسروشاهیها و خانواده خیامی را در دانشگاه تهران تصویب کردهایم. پروژه خسروشاهی بسیارگسترده است و هم خسروشاهیهای تولید دارو و هم خسروشاهیهای شرکت مینو را دربر میگیرد و شاید آن را در دو پروژه بررسی کنیم. البته به تدوین تاریخ شفافی اتاق بازرگانی هم علاقهمندیم چرا که از درون تحولات اتاق بازرگانی است که میتوان پی برد که آیا صنعتگران اولیه ایران قدرت تاثیرگذاری در سیاست را داشتند یا خیر؟ به نظر من مطالعه این صنعتگران به عنوان یک نهاد بسیار ارزشمند است. اما مسوولین اتاق بازرگانی این سوال را مطرح میکنند که این مطالب چقدر به رفع مشکلات فعلی اتاق بازرگانی کمک میکند.
آیا نمونه صنعتگرانی که شما مورد مطالعه قرار دادهاید را میتوان در میان صنعتگران کنونی جمهوری اسلامی نیز مشاهده کرد؟
[جلد دوم کتاب] فریدون شیرین کام: مطالعات ما به نمونههایی معطوف بوده که حدودا از سال 1300 وارد کسب و کار شدند. آنها همه نسل دوم خانوادههای تاجری بودند که وارد بخش صنعت شدند. نسل اول این خانوادهها فاقد آموزشهای مدون بود و نسل دوم عموما درحد دیپلم تحصیل کردند و نسل سوم عمدتا در دانشگاههای خارج از ایران آموزش دیدند و به راحتی توانستند وارد فرایند مذاکره و گفت وگو با شرکتهایی همچون جنرال موتورز و توشیبا و... شوند. سخن اینجاست که باید میان صنعتگران قبل و بعد از انقلاب اسلامی تفکیک قایل شویم. ببینید بعد از سال 58 که مصادرهها صورت گرفت و شعار «کوچک زیباست» سرلوحه شد، بنگاههای بزرگ همه تفکیک و از اختیار یک فرد خارج شد، و در واقع شرایط تغییر کرد. در این میان نباید شرایط دهه 60 یعنی تاثیر جنگ و کمبود منابع ارزی و رویکرد کلان اقتصادی دولت را نیز نادیده گرفت..
علی اصغر سعیدی: اگر خاطره مصادرهها از ذهن تاریخی کارآفرینان و صنعتگران پاک نشود آنها در مورد میزان سرمایهگذاری همیشه با ابهام روبه رو هستند. اگر پذیرفته شود که آنها افرادی سیاسی نبودند و خاطره پیشین با حمایت از سرمایهگذاری خصوصی رفع شود میتوان باز هم امیدوار به ظهور و فعالیت صنعتگرانی از آن جنس بود.
فریدون شیرین کام: صنعتگری مدرن ما تداوم تاریخی نداشته و با انقطاع تاریخی مواجه شده است. مثلا در دوره ناصرالدین شاه حاج امین الضرب و حاج معین التجار بوشهری حضور داشتند که در دوره رضاشاه دیگر اثری از تجاری از آن دست نیست و همینطور نمونه صنعتگران دوران رضاشاه نیز با انقلاب 57 از صحنه خارج شدند.
با احتساب نقاط گسست، دوران سرمایهداری صنعتی در ایران را به چند دوره تقسیمبندی میکنید؟
فریدون شیرین کام: صنعت مدرن در ایران پدیده تازهای است. تجربههای کوچکی از دوران ناصرالدین شاه آغاز شد اما همان ابتدا ناکام ماند. بعد از شکل گیری دولت مدرن و تاسیس بانک و تحول در خطوط حمل و نقل و شکل گرفتن پول ملی و ... صنعت رشد کرد چرا که زمینههای اولیه برای فعالیت صنعتگران دربازار ملی ایجاد شده بود. در دوره پهلوی اول عمده تمرکز صنعت بر تولید مواد مصرفی و صنعت نساجی بود و از دهه 30 به بعد، نسلی که به فعالیت تجاری مشغول بودند، توانایی فعالیت صنعتی پیدا کردند. با قطعیت میگویم که 95 درصد از صنعتگران موفق ایرانی از دل فعالیتهای تجاری بیرون آمدند. آنها همگی مناسبات بازار را میشناختند و برای اولین بار به تولید کالاهایی پرداختند که محصول فرآیند تولید کشاورزی نبود بلکه کالاهای مدرنی بود که سابقهای در ایران نداشت. از طرف دیگر نباید از نقش بزرگ صاحبان صنایع در فرآیند آموزش در ایران غافل شد. صنعتگران مدرن ایران فرآیند آموزش و تربیت نیروی انسانی را در ایران فراهم کردند. به علاوه سیاست هدفمند دولت برای صنعتی شدن باعث شد که صنعتگران پله به پله و به صورت تجربی رشد کنند.
علی اصغرسعیدی: به نظر میرسد که صنعتگران نسل اول ایران کسانی بودند که از دل مشروطه بیرون آمده و ترقی خواه بودند و جهاندیدگی آنها در نتیجه کارشان بسیار مهم بود.
نسل صنعتگران جدید ایران از لحاظ شخصیتی چه تفاوتی با نسل قدیمی دارند؟
علی اصغر سعیدی: مهمترین تفاوت همان وجود اندیشهی ترقی در نسل اول صنعتگران ایران بود. به عنوان نمونه در آرشیو ملی انگلستان سندی دیدم که از قدرت فوقالعاده صنعتگران ایرانی در مقابل سفرای خارجی حکایت میکند. بر اساس آن سند، صنعتگران به راحتی و با اعتماد به نفس بالا میتوانستند از سفرا انتقاد کنند و یا به تنهایی با یک کشور خارجی قرارداد ببندند. به نظر من مشکل امروز عدم وجود یک بخش خصوصی قدرتمند است.
فریدون شیرین کام: در فضای رمانتیسم دههی 40 ایران که روشنفکران مصرفگرایی را تقبیح میکردند، ایدههای صنعتگران ایران عمیقا رئالیستی بود. برای آنان تئوری امپریالیسم اصلا وجود نداشت. آنان به ناتوانیهای جامعه ایران آگاهی داشتند و به درستی میدانستند که این ناتوانیها را هیچ تخیلی نمیتواند پر کند. آنها در فکر این بودند که اگر قرار است با صنعتگر خارجی همراه و شریک شوند باید با بهتری ها همراه شوند و اینچنین است که آقای برخوردار با توشیبا و جنرال موتورز همراه میشود و دیگران نیز همچنین.
از همین نظر میتوان گفت که مطالعه درباره صنعتگران حلقه مفقوده شناخت تاریخ معاصر ایران است. چرا که در دهه 40 و 50 روشنفکران ایرانی در ذهنیت ضد امپریالیستی خود غرق بودند و به تاسی از روشنفکران، حکومت نیز ایدههای سوسیالیستی داشت و در پی تشکیل حزب تراز نوین بود. در این میان چون ذات سرمایه، ذات واقعگرایانهای است و از تخیل به دور، تنها صنعتگران بودند که درک درستی از شرایط داشتند.
فریدون شیرین کام: همینطور است. آنچه در نهایت به صدور احکام مصادره رسید، ذهنیتی بود که از گذشته شکل گرفته بود و صنعتگران چون خود تصویری رئالیستی از ناتوانیهای تاریخی ایران داشتند ضربه خوردند. چالش اصلی، چالش میان رئالیسم و ایدهآلیسم بود.
کتاب نیوز
نظرات