ظل السلطان سایه شوم قجری
1056 بازدید
نتیجه حرمسرای پرجمعیت ناصرالدین شاه اولاد ذکور و اناث بسیاری بود که هر کدام را با لقبی و عنوانی برای حکومت به گوشه ای از ایران فرستاده شدند. در این میان برخی از فرزندان گوشه چشمی به تاج و تخت پدر داشتند و از این رهگذر نقشی پر رنگ تر از دیگران در صحنه تاریخ بازی کردند. برخی از این شاهزادگان آنقدر در میانه میدان جولان دادند که در هر گوشه ای از صفحات تاریخ ردپایشان هویداست. از جمله این شاهزاده ها ظل السلطان است با یک زندگی پرماجرا.
کلمنت مارکام در کتاب تاریخ ایران در دوره قاجار تولد ظل السلطان را1265 ذکر کرده است. اما آنچه در تاریخ مسعودی به قلم خود وی ثبت شده تولدش به سال 1226 و ماه صفر است. نامش مسعود میرزا بود و مادرش عفت السلطنه از زنان درباری که به صیغه موقت شاه در آمده بودند. انتساب به مادری غیر قاجاری او را از مقام ولایتعهدی محروم کرد اما در سال 1277 لقب یمین الدوله گرفت و یک سال بعد به حکومت مازندران و ترکمن صحرا و سمنان و دامغان رفت.
در سال 1286 قمری با لقب ظل السلطان راهی حکومت فارس شد و در سال 1291 به حکومت اصفهان رسید تا اینکه در سال 1300 حاکمیت اصفهان و یزد و فارس و عراق و بروجرد وعربستان و لرستان و کرمانشاهان و کردستان و گلپایگان و خوانسار را بدست آورد. دیری نپایید که اقدامات و خودسری های وی باعث شد تا پدر تاجدارش از جانب وی احساس نگرانی کند به همین علت در سال 1305 وی را مجبور به استعفا کرد تا اینکه در زمان حکومت برادرعلیلش مجدداً برای حکومت راهی اصفهان شد.
دوران حکمرانی ظل السلطان بر اصفهان را باید یکی از تیره ترین دوران زندگی مردم اصفهان دانست. خود کامگی و استبداد ظل السلطان باعث شد تا بسیاری از مردم به بهانه های واهی جان خود را از دست بدهند و هر فریاد دادخواهانه ای در این شهر به بیرحمانه ترین شکل سرکوب می شد. تنها رقیب وی در این زمان روحانیون و در رأس همه ایشان حاج شیخ محمدتقی معروف به آقا نجفی بود.
در لابلای صفحات تاریخ اصفهان می توان کشاکش بین آقا نجفی و ظل السلطان را به وضوح دید که تقریباً در همه آنها شاهزاده قجری مغلوب می شد. نخستین علت موفقیت های آقا نجفی را باید در عظمت حوزه علمیه اصفهان در این زمان دید. حوزه علمیه اصفهان در ایران بزرگترین و پربارترین حوزه علمیه به شمار می رفت و اساتید قدر فقه و اصول و حکمت با حضور خود در این شهر اسباب جذب طلاب را از اقصی نقاط ایران فراهم می کردند. حضور این جمعیت عظیم طلاب باعث می شد تا حکام شهر همیشه از قدرت روحانیون بر حذر باشند.
علت دیگر حمایت های مردمی از آقا نجفی است. مردم بی پناه و مظلومی که در دوران قاجاریه روزگار به سر می بردند برای تظلم و دادخواهی خانه ی علمای شهر را ملجأ و پناهگاه مطمئنی می دیدند و همین امر باعث شده بود روحانیون در کنار مردم سد بزرگی در مقابل خودکامگی های ظل السلطان باشند. هرچند این حاکم رندانه و به لطایف الحیل بارها سعی کرده بود تا مردم را نسبت به علما بدبین کند اما در مقابل ذکاوت و هوشیاری آقانجفی کاری از پیش نبرده و گاهاً عکس آنچه انتظار داشت نتیجه گرفته بود.
اوج کشاکش استبداد ظل السلطان در مقابل روحانیون، خاصه آقا نجفی، ماجرای تنباکو است. به دنبال انتشار فتوای مرحوم آیت الله میرزای شیرازی، مردم اصفهان نیز به رهبری آقانجفی و حاج آقا نورالله برادر ایشان تمام قهوه خانه ها را بسته و قلیان ها را شکستند. تا جایی که طلاب می گفتند باید در قهوه خانه حضرت والا [ظل السلطان] را بست. گزارش حرکت مردم اصفهان طی تلگرافی از سوی ظل السلطان به ناصرالدین شاه رسید و ناصرالدین شاه نیز دستور برخورد مستبدانه را به ظل السلطان داد اما در این میانه شاه هم کاری از پیش نبرد و بالتبع ظل السلطان باز مغلوب اتحاد مردم و روحانیت گردید.
ماجرای تنباکو شکست سنگینی هم بر شاه بود و هم بر شاهزاده ولی گلوله میرزا رضا کرمانی فرصت انتقام را از شاه گرفت و ظل السلطان در اصفهان همچنان مترصد فرصت برای جبران این شکست. با اینکه تاج شاهی برایش جذابیت بیشتری داشت اما اندیشه فائق آمدن بر علما را همیشه در سر می پروراند؛ نهایتاً مرگ ناصرالدین شاه و وجود ولیعهدی علیل،ظل السلطان را به تصاحب مقام شاهی امیدوار کرد غافل از اینکه ختم سلطنت کوتاه مظفرالدین شاه با آغاز مجلس مشروطه گره می خورد.
مردم اصفهان و علمای شهر همراه و همگام با مشروطیت شده و پس از پیروزی مشروطه خواهان و استقرار مجلس خواستار عزل ظل السلطان شدند. مجلس که چنین حکام مستبدی را تحمل نمی کرد با عزل وی از حکومت اصفهان موافقت نمود و شاهزاده به تهران آمد.
ظل السلطان به تهران رفت. ایامی که مقارن با استقرار مشروطه و مرگ مظفرالدین شاه بود.زمانی که او به اصفهان آمد آثار ارزشمندی از بناهای صفویه در اصفهان می درخشیداما وقتی این شهر را ترک می کرد کاخ های زیبایی چون آیینه خانه، باغ زرشک، باغ نمکدان، باغ گلدسته و ... را از صفحه روزگار پاک کرده و آثار هنری گرانسنگی را در زیر دیواره های گچی پنهان کرده بود.
ظل السلطان هر آنچه از زینت آلات کاخ هایی مثل چهلستون و عالی قاپو یا هشت بهشت بر جای مانده بود را برای ساخت عمارت مسعودیه روانه تهران کرد. او نقاشی ها و آیینه کاری های نفیسی که بر دیوار کاخ ها بود را به باد فنا داد یا آسیب رساند. از این تاراج میراث صفوی آنچه به همت افراد نیک اندیش چون ملک التجار اصفهانی خریداری و نگهداری شد باقی ماند و باقی آثار بر اثر جهالت شاهزاده قجری از بین رفت. این اقدامات نابخردانه رابرخی بر اثر حس حسادت وی بر میراث صفوی دانسته و برخی چنین توجیه کرده اند کهایناقدام شاهزاده برای این بود تا زیبایی های شهر چشم شاه را خیره نسازد و فکر پایتخت کردن اصفهان را از ذهن شاه دور کند.اما همان حس حسادت و شاید نوعی بیماری در وجود ظل السلطان بوده چرا که او تا اواخر دوران مظفرالدین شاه، برادرش سعی در تخریب کاخ هشت بهشت هم داشته. این امر را در گزارش آندره گدار می توان دریافت. او که در دهه 30 از کاخ هشت بهشت بازدید کرده گزارشی از ویرانی های آن در اختیار می گزارد و نمی توان دلیل ویرانی را به سفر ناصرالدین شاه به اصفهان نسبت داد. در گزارشات دیگری هم داریم که وی محل کاخ هشت بهشت را تیدیل به مدرسه نظامی کرده بود که این مطلب نیز جاه طلبی وی را تأیید می کند. به هر حال ظل السلطان وقتی پا به سن گذاشت و مظالم بسیار که بر مردم و آثار اصفهان نمود راهی پایتخت شد.
ظل السلطان در تهران نیز برای خلع محمد علی شاه از سلطنت دست به تلاش هایی زد و با سفرای انگلیس و روس ملاقات داشت. محمدعلی شاه که به عموی خود ظنین شده بود سعی داشت او را از صحنه سیاسی کشور دور نگهدارد و اینگونه شد که ظل السلطان جانب آزادیخواهان را گرفت.
در ماجرای به توپ بستن مجلس توپخانه مجاهدین از منزل ظل السلطان و بانوی عظمی به قزاق ها شلیک می کرد و پس از شکست آزادیخواهان این دو منزل به غارت رفت. پس از فتح تهران توسط قوای بختیاری و مجاهدین تبریز و گیلان ظل السلطان باز هم نتوانست گزینه مناسبی برای به تخت نشینی باشد.
آخرین اقدام ظل السلطان در تاریخ را در ماجرای بازگشت محمدعلی شاه از روسیه برای باز پس گیری حکومت می بینیم که فرماندهی گروهی از قوایشاه مخلوع را بر عهده داشت. طبق گزارش کسروی در گیلان شکست خورده و بختیاری ها مبلغ صدهزار تومان از وی گرفته و او را رها کردند. این بار بخت با شاهزاده پیر یار بود که خزانه دولت خالی و سواران بختیاری محتاج پول بودند وگر نه سردار اسعد تمایل بسیار داشت ظل السلطان را به انتقام خون پدر بکشد.
از این پس شاهزاده که روی ماندن در تهران را نداشت راهی اصفهان شد و این بار نه بعنوان حاکم و شاهزاده که بعنوان پیرمردی شکسته با کوله باری از اشتباهات. پس از چند سالاین پیرمردمنزوی که از دوران جوانی برایش تنها لقبی مانده بود در باغ نو اصفهانو در سال 1297 هجری شمسی راهی دیار آخرت گردید. اکنون زندگانی او درس عبرتی است در تاریخ پر هیاهوی ما. پیکر ظل السلطان پس از مرگ به مشهد منتقل و همانجا به خاک سپرده شد.
منابع
افضل الملک، میرزا غلامحسین، سفرنامه اصفهان، به کوشش ناصر افشارفر، تهران، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، 1379
فقیه حقانی، موسی، نجفی، موسی، تاریخ تحولات سیاسی ایران بررسی مؤلفه های دینی و حاکمیت، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1385
کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، چاپ پانزدهم، تهران، امیرکبیر، 1363
___________، تاریخ هجده ساله آذربایجان، چاپ اول، تهران، مجید، 1385
مارکام، کلمنت، تاریخ ایران در دوره قاجار، ترجمه میرزا رحیم فرزانه، به کوشش ایرج افشار، چاپ دوم، تهران، فرهنگ ایران، 1367
ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران ، چاپ اول، تهران، سخن، 1383
نظرات