اظهارات اولیه خلیل طهماسبی پس از قتل رزم‌آرا


اظهارات اولیه خلیل طهماسبی پس از قتل رزم‌آرا
16 اسفندماه 1329 درحالی که بحث ملی شدن صنعت نفت یکی از بحثهای داغ جامعه بود،سپهبد رزم‌آرا به عنوان نخست‌وزیر از مهمترین مخالفان این مساله بود، توسط فدائیان اسلام ترور شد. خلیل طهماسبی ازاعضای فدائیان اسلام، مقابل مسجد شاه با شلیک سه گلوله به زندگی رزم‌آرا پایان داد. اوراق بازجویی اولیه طهماسبی نشان می‌دهد او پس از دستگیری ابتدا خود را عبدالله رستگار معرفی کرده است. اما یک روز بعد هویت او فاش می‌شود.

مرداد 1331 هنگامی که جبهه ملی در مجلس و دولت دکتر مصدق بر سر کار بود، طرح عفو خلیل طهماسبی که توسط 27 نماینده سرشناس مجلس تهیه شده بود به تصویب مجلس می‌رسد. این ماده واحده تاکید داشت«چون خیانت علی رزم آرا و حمایت او از اجانب بر ملت ایران ثابت است،بر فرض اینکه قاتل او خلیل طهماسبی باشد،از طرف مردم ایران بیگناه شناخته شده و تبرئه می‌شود». این مصوبه در آبان ماه به توشیح شاه رسیده و خلیل طهماسبی پس از بیست ماه آزاد شد.

موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی در شصت و هشتمین سالروز اعدام انقلابی رزم‌آرا، تصویر اعترافات اولیه شهید خلیل طهماسبی را به شرح زیر منتشر می‌کند.

متن بازجویی به شرح زیر است:

س- مطابق تحقیقاتی که بعمل آمده نام شما خلیلی طهماسبی است و دکان شما نجاری پشت مسجد سپهسالار است. علت اینکه از گفتن نام خود خودداری مینمائید چیست؟



علت آن گرفتاری رفقا و بعد عائله‌ام می باشد. بلی نام من طهماسبی است. می خواهم خدمتتان عرض کنم:

من نمی‌گویم سمندر باش یا پروانه باش/ چون به فکر سوختن افتاده ای مردانه باش



بلی من طهماسبی هستم و باکی از کشته شدن ندارم. برای اینکه خداوند متعال در آیه شریفه می فرماید ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. پس شما این را مسلم بدانید کسی که شخصی را تشخیص داد خائن دین و مملکت بوده ترس از کشته شدن نخواهد داشت. چرا؟ مطابق وعده حضرت پروردگار کسانی که در راه خدا جهاد کنند و بکشند دشمنان خدا را و کشته شوند آنها زنده‌اند و در بهشت روزی می خورند. ما شیعه هستیم و معتقد به این حقایق هستیم.



شما مسلما بدانید من عرض کردم این دنیا حکم یک کاروانسرایی را می کند که در یک مسافرت ده فرسخی انسان در یک کاروانسرا یک شب منزل کند و بیش از آن نخواهد بود. و کسانی که برای دو روز خوشگذرانی شکم کثیف خود را آلوده به هر نوع کثافتی می‌کنند و مرتکب هر نوع جنایتی نسبت به مملکت و دین می شوند اینها اشخاص پست و خیلی ناتوان هستند و قوه فکری اینها خیلی ضعیف است. اینها فکر نمی‌کنند که روزی روز حساب خداوند متعال آنها را گرفته و به کیفر اعمال‌ خود می رساند.



این را شما بدانید، اینجا مملکت آل محمد است کسانی که تشخیص بدهند خائنین در رأس کار حکومت می کنند دیر یا زود آنها را از روی زمین آنها را به یاری خداوند متعال برمی اندازند. رزم‌آراء شخصی بود که در دوران ستاد ارتش که در رأس ستاد ارتش قرار گرفته بود قضیه جنگ آذربایجان را به وجود آورد: رزم‌آراء کسی بود که یک مشت مسلمان را وادار به جدال کرده و در دوران نخست‌وزیری خود برخلاف عقیده ملت و برخلاف قوانین خدائی، ملت ایران را در حضور دولت اروپا بلکه دولت پست خواه عبارت از روس یا انگلیس یا امریکا باشد هرکس که تجاوز از حقائق اسلام کردند. در مقابل این‌گونه اشخاص آبروی شش هزار ساله ملت ایران را بریزد و بگوید ملت ایران قابل ساختن لولهنگ نیستند و یک کارخانه سیمان را نمی‌توانند اداره کنند.

برخلاف میل ملت شاهرخ جاسوس انگلیس را که چندی قبل در برلن به ایران و ملت ایران فحش می‌داد، او را در رأس کار بیاورد و سبب این بشود که هر روز از اجتماعی به نام طرفداران صلح که عبارت از توده‌ باشند دفاع کنند.



البته هر شخص در مال خود حق دارد. نفت: مال ملت ایران است. رزم‌آراء بنمایندگی چه اشخاصی می گوید ما نمی‌توانیم بهره‌برداری کنیم و مانند فروهرهای خائن را پشتیبانی می‌کند و مانند دکتر طاهری‌ها را حمایت می‌کند؟ پس چنین اشخاصی که در جامعه مایه فساد و بر هم ریختن افراد مردم و نابودی مردم هستند، اینها مانند سرطان هستند که اگر به یک جا ریشه بیفکنند سایر اعضاء بدن را مجروح خواهند کرد. یا مانند سیاه‌زخمی که باشد اگر آنرا از سر بند قطع نکنند ممکن است ببالاتر سرایت کند و یک اعضاء محترم را از بین ببرد.



من چون تشخیص دادم رزم‌آراء مردی خائن و وطن‌فروش بود درصدد برآمدم تا او را شرش را از سر یک عده مسلمان کوتاه کنم تا امثال اینها یک مشت ملت فقیر مسلمان را گربه رقصانی نکنند. شما یقین بدانید اگر [ناخوانا] مطابق قوانین اسلام در این مملکت حکم‌فرمایی نشود، هستند اشخاصی که پی به این آیه برده باشند- که پیکار کنید تا به‌جای لکه‌های مذلت دامن خود را به خون آغشته کنید مانند حسین بن علی(ع) که در 1360 یا 1300 سال قبل مبارزه کرد علیه ظلم و بیدادگری یزید پلید که پیروان یزید و یزیدها در این وطن خراب و در این محیط بی دینی خالی از تقوی حکومت می کنند و هل من ناصر ینصرنی می کردند و آن جناب بمنظور [ناخوانا] آن بود تا انقراض دنیا کسی هست که بمن و جدم و دین خدا یاری کند.

پس بنابراین شرائط که پیشوایان بزرگ عالم اسلام مانند علی(ع) برای ما راه را باز گذارده‌اند. شما آقایان بدانید که این عمل را بنده کرده‌ام و همین عمل که رزم‌آراء را کشتم جز برای خدا چیز دیگری نبوده است.

بیش از بیست و شش و هفت سال است که از عمرم میگذرد. بر فرض تعیین عمر نمی خواهم بکنم ولی روی حساب حدس فکر می کنم بیست و شش و هفت سال دیگر با این مذلت و این بدبختیها که بنده ناظر احوال این جریان هستم چون بگذرد این جامعه [ناخوانا] و درخیابان لاله‌زار مردم را دسته به دسته مثل اینکه هجوم بسمت جهنم می‌برند پی اعمال زشت و رقاصی و در کاباره‌ها و سینماها بسر می برند و شکم کارد خورده خود را آلوده از شراب و کنیاک می کنند و زنان فاحشه را در توی کاباره‌ها لخت می‌رقصانند.



فکر نمی‌کنند این مملکت اسلامی است و یک چنین مملکتی نه در قانون اساسی و نه در قرآن ذکر شده است که اینها برخلا حقائق اسلام قدم برمی دارند و از رشوه و دروغ‌گوئی و برای یک درجه یا برای [ناخوانا] یک اداره و مدیرکلی زن خود را به پیشگاه مافوق خود می‌برند و با چشم خود این همه جنایت را مرتکب می‌شوند و ناظر این هستند که شبها مردم گرسنه در گوشه‌های خیابان‌ با خوردن گرد اتومبیلِ یک مشت مردم وطن‌فروش بیجا و بیدوا، بی‌غذا شب را صبح می کنند. آخر اینها خجالت نمی کشند که نام خود را مسلمان می گذارند

امیرالمؤمنین علی(ع) در دوران زمامداری خود شب‌ها با گرسنگی به سر می‌برد و می‌فرمود شاید یک مسلمانی در یمن گرسنه بخوابد من هم که زمامدار آنها هستم باید گرسنه بخوابم تا با آنها تشریک مساعی کرده باشم. فرقی با زمامداران امروزه ما ندارد.



مطابق قانون اساسی ما شاه ـ وزیر ـ وکیل ـ کارمند ـ پاسبان ـ سرباز قسم می‌خورند که به این کلام‌الله مجید ما شیعه اثنی‌عشری هستیم و مروج مذهب اسلام میباشیم. آیا شراب‌فروشی و یک رسومات یک کیلومتر در یک کیلومتر درست کردند که جزء کدام متمم قانون اساسی است و یا کجای قران ذکر شده است که اینرا هم دولت با سرنیزه از او حمایت کند. آیا در یک مملکت اسلامی یک فاحشه‌خانه که بیش از 15 هزارنفر در آن زندگی می کنند در کدام و کجای قرآن و قانون اساسی ذکر شده است که دولت مالیات اینها را بگیرد و حقوق سرباز پاسبان الی آخر بدهد.



آیا قابل تطبیق هست با قانون اساسی یا با قرآن اینهاکه می گویند ما حامی قرآنیم؟ آیا اینطور باید از قرآن حمایت بکنند که در شب رحلت حضرت زهراء(س) در رادیو بعوض قرآن ساز و آواز و موسیقی بزنند. واقعاً شرم‌آور است! که اینها می گویند ما مروج دین اسلام و شیعه اثنی‌عشری هستیم. فعلاً دیگر عرضی ندارم.



س- شما چه وقت روز قبل به آقای نخست‌وزیر تصادف کردید، شرح اعمالی که در ضمن تصادف مرتکب شده‌اید بیان نمائید.

صبح ساعت 9 بود آمدم مسجد.بنده از اواسط حکومت رزم‌آراء ناظر این جریان بودم به‌طوری که در صفحات قبل ذکر کردم که این شخص مرتکب چه عملیاتی شده و من از این موقع این نوع جنایات را در مغز خود جمع کرده و در صدد بودم تا به یک وسیله او را از پای درآورم و شر او را از سر شیعیان علی(ع) کم کنم. یک روز در صفائیه مدت پنج ماه قبل نشسته بودیم و صحبت شد از همین گونه جنایات هیئت حاکمه صحبت شد.



در آنجا چندنفری نشسته بودند که من آنها را برای اولین مرتبه آنها را دیده بودم و من گفتم اگر وسیله داشتم این یک را بجهنم می‌فرستادم و خود را از نظارت این گونه جنایتها راحت می کردم و در همین گفتگوها بودیم که آن چند نفر رفتند ‌جز یک نفر که شخصی بلند بالا و سفید چهره و مو زرد. بمن گفت اگر تو وسیله بخواهی من یک دانه پارابلوم [نام یک مدل تپانچه ساخت آلمان] دارم، می‌فروشم. و من گفتم پارابلوم چند؟ و او گفت صد و هشتاد تومان. من او را تا صد و بیست تومان حاضر کردم و او از من قول گرفت که در هفته دیگر در همان سرزمین به او پول بدهم و او در عوض بمن پارابلوم تحویل بدهد.

من چون دکانی دارم در پشت مسجد سپهسالار شریک هستم با یک شخص و مدتی است که با او بطور موقت سوا شدم به این معنی که به او واگذار کردم و نامش تقی خرمی است و روزی یک چیزی از بابات طلبکاری از او برای صرف معاش و بعضی از روزها می گرفتم.



تا دیروز پارابلوم بمدت یکماه با من بود و تا دیروز در مسجد سلطانی آمدم برای ترحیم. مجلس ترحیم بود. رزم‌آراء را در آنجا دیدم وقت را فرصت دانستم بجلو دویدم به تشخیص خودم که رفتم با فکر خود یعنی تطبیق با فکر خود کرده بودم و او را تیر زدم و شلوغ شد. مردم مرا کتک می‌زدند و من هم قِبَل مردم فرار کردم. نه از ترس اینکه برای حان خود فرار کردم، چون منظقم مافوق این حرف بود و تشخیص داده بودم فکر کردم نبادا او از پای درنیامده باشد بسمت بازار جزو جمعیت فرار کردم و چند پاسبان مرا دستگیر کردند و به کلانتری آوردند.