خاطرات و نظرات علامه جعفری در باره امام خمینی(ره)
نگاشتة استاد علامه جعفری در بارة حضرت امام خمینی، اولین بار در کتاب «صحیفة دل» توسط موسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی در خرداد ماه ۱۳۷۷ و در زمان حیات استاد، منتشر گردیده است. این نوشته علاوه بر خاطرات استاد علامه، برخی از نظرات و دیدگاههای ایشان در باره امام خمینی را نیز در بر دارد، که به لحاظ اهمیت و تازگی آنها برای اغلب مخاطبان، به طورکامل در اینجا درج میشود.لازم به ذکر است که تیترها و عناوین مباحث هم عیناً نوشته استاد علامه جعفری است که بدون هیچ تغییری مطابق دستنوشته ایشان به چاپ رسیده است:
سیما و نگاه امام، تجسم اخلاق و عرفان مثبت
در اولین روز حضور اینجانب در دروس اخلاق و عرفان ایشان، قیافه ای بسیار روحانی با نگاه هایی جالب دیدم که به مطالبی که در درس ابراز می نمودند، حالت توافق با آنچه در درون می گذشت را ارائه می نمود.
آن روزها آیات آخر سورة حشر را تدریس می کردند. باکمال وضوح به خاطر میآورم وقتی که آیه مبارکه «هو الله الخالق لباری المصور له الاسماء الحسنی یسبح له ما فی السماوات و الارض و هو العزیز الحکیم» را تفسیر می فرمودند، جذابیت مطالب به حد عالی رسیده بود و طلاب با یک انقلاب روحی به افاضات عرفانی ایشان گوش میدادند.
هیجان روحی و عمق مطالبی که ابراز می شد به خوبی اثبات میکرد که مطالب ابراز شده، فوق معلومات فقهی و رسمی است که متأسفانه عدهای را به خود مشغول مینماید. اینجانب پس از آن تاریخ، فروغی از عرفان مثبت را در زمان تحصیل در نجف اشرف در چهره و گفتار و سایر رفتارهای زندگی در حکیم متأله و عارف بزرگوار شیخ مرتضی طالقانی دیدم.
آرامش و متانت در بحثهای علمی
در اثنای تحصیل در نجف که به نظرم می آید در حدود شش سال از آغاز اقامت تحصیلی در نجف گذشته بود که برای استراحت و صلة ارحام و زیارت مرقد ثامن الحجج علیه و علی آبائه و اولاده الصلوه و السلام به ایران آمدم، در مدرسة مروی از طلبهها شنیدم که امام به تهران آمده و در منزل پدر معظم همسرشان، مرحوم آیت الله ثقفی وارد شدهاند. اینجانب با چند نفر از طلاب نجف و قم به خدمتشان رسیدیم. در این دیدار، بحث مفصلی دربارة یک مسأله فقهی که مربوط به طلاق خلع بود، مطرح شد. این مسأله مربوط به این بود که اگر زوجه قدری از مهریه خود را برای گرفتن طلاق، به زوج بذل کند، آیا مانند بذل همه مهر است یا نه؟ و به نظرم میآید که این مسأله را خود امام مطرح فرمودند. به یاد دارم بحث در این مسأله بیش از یک ساعت طول کشید. یکی ازجالبترین خاطره ها در همان روز این بود که ما طلبهها دربحث و گفتگو داد و فریاد زیاد میکردیم ولی ایشان با کمال متانت و شکیبایی به حل و نقض و استدلال میپرداختند و همان روز همة طلبه ها را برای صرف ناهار نگاه داشتند.
رعایت حال دیدارکنندگان در ملاقاتهای خصوصی
پس از سپری سالیان اقامت در نجف که به ایران مراجعت کردم، مرحوم آیتالله مطهری میخواستند به قم مشرف شوند، به ایشان گفتم اگر خدمت استاد رسیدید، سلام اینجانب را عرض نموده اگر امکان داشته باشد، وقتی را تعیین فرمایند که برای دیدارشان بروم. مرحوم آقای مطهری پس از مراجعت، روز سهشنبه آنهفته را متذکر شدند. یعنی امام روز سهشنبه را برای دیدار تعیین نموده بودند. اینجانب پیش از ظهر روز سهشنبه در قم به خدمتشان رسیدم؛ ولی چون خیلی ازدحام بود مرحوم حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید مصطفی با تحمل مشقت، اینجانب را به خدمتشان بردند که به جهت ازدحام جمعیت، غیر از احوالپرسی مطلبی مطرح نشد. ایشان فرمودند شما امروز بعدازظهر بیایید.
آن روز بعدازظهر به خدمتشان رسیدیم. وقتی که من وارد اتاق شدم و ایشان تشریف آوردند، مرحوم آقای سید مصطفی هم وارد شدند. امام در آن موقع با روحیهای که داشتند با کمال جدیت و تقریباً با صدایی بلند خطاب به آقا سید مصطفی فرمودند: «برو بیرون». البته ایشان گمان کرده بودند اینجانب مطالب خصوصی به خدمتشان خواهم گفت. در صورتی که منظور من از رسیدن به خدمتشان، احوالپرسی و دیدار بود.
حالت طبیعی و بیپیرایگی
پس از مراجعت معظمله از خارج، در سال ۱۳۵۷ در مجلسی بسیار مهم که دانشمند محترم، واعظ مشهور آقای فلسفی سخنرانی داشتند، داستان بسیار خندهآوری را از روزگار گذشته نقل میکردند. من با کمال دقت و کنجکاوی شدید، صورت امام را مورد توجه قرار داده بودم و منظور این بود که آیا ایشان در آن جلسه بسیار مهم چگونه خواهند خندید؟ وقتی که داستان به جای خنده آور رسید، خنده ایشان طبیعی بود و توجه اغلب روحانیون و طلبهها را جلب کرد. البته ممکن است انگیزه جالببودن خنده برای آنان مختلف بوده است ولی اینجانب تنها از آن جهت مورد توجه قرار داده بودم که ببینم آیا حضور آن همه روحانی و شخصیتها درجلسه، تغییری در شخصیت ایشان به وجود می آورد؟ همانطورکه عرض کردم خندة ایشان کاملا ساده و بیپیرایه بود.
عنایت به فعالیتهای علمی و فرهنگی
پس از مراجعت معظمله از خارج، شنیدم که عدهای از آقایان علماء و فرهنگیان و حتی بازاریان معروف میخواهند بروند و از معظم له برای اینجانب در یکی از امور اجتماعی، مانند مدیریت، یا امور قضایی یا فرهنگی و امثال اینها مسئولیتی را بگیرند. همان روز که آقایان برای همینکار به قم مشرف شده بودند، اینجانب هم مشرف شدم و پیش از آنکه آنان به خدمت امام برسند، اینجانب از جناب حجتالاسلام حاج سید احمد آقا وقتی گرفتم که به خدمتشان برسم. ایشان هم همان موقع، اینجانب را به اتاقی هدایت کردند. چند دقیقه بعد، امام تشریف آوردند. پس از احوالپرسی، به ایشان عرض کردم اینجانب در دوران تحصیل و پس از آن، دربارة استعدادها و طرز تفکرات و تجارب و ظرفیتهای خودم اگرچه به طور ناچیز، بررسیهایی داشتهام، نتیجهای که از این بررسیها به دست آوردهام، این بوده است که تا آنجا که خداوند توفیق بدهد به کارهای علمی و تحقیقاتی و تدریس و تألیف بپردازم، انشاءالله مفید برای جامعه خواهد بود و حداقل اینکه با خواست خداوندی ضرری نخواهد رساند. البته منظورم نفی یا کوچکترین تردید در لزوم شرعی و عقلی کارهای اجتماعی و مدیریت و امور قضایی نیست، زیرا امور جامعة اسلامی ضروری است. بلکه مقصودم نفی صلاحیت خود اینجانب برای امور مزبور می باشد. پاسخ امام در برابر پیشنهاد اینجانب ابن بود که «شما هر چه بگویید و هرکاری را که انجام بدهید، صحیح است.»
مَثَلی که، باعث خنده شدید امام شد
در سال 1360 چند نفر از دانشمندان شوروی به ریاست پروفسور گانکوفسکی به ایران آمده و برای مصاحبه به منزل اینجانب آمدند. این مصاحبه که در حدود دو ساعت طول کشید، از طرف اعضای وزارت خارجه که در آن جلسه برای یادداشت حضور داشتند، تایپ شده و در اختیار شخصیتهای بزرگ قرارگرفت. پس از مصاحبه، بعضی از آقایان پیشنهاد و اصرار کردند که مطالبی از این مصاحبه برای امام قدس سره نقل شود. چند روز بعد با اقدام آن آقایان به خدمت ایشان رسیدم و مقداری از آن مطالب که مابین ما مطرح شده بود، برای آن بزرگوار نقل نمودم.
در ضمن آن مطالب، این مساله را عرض کردم: پس از آنکه دانشمندان شوروی گفتند: ما با شما مشترکات فراوانی داریم و می توانیم با یکدیگر با همان مشترکات زندگی کنیم و نظام حکومتی ما کاری با ایدئولوژیهای مذهبی ندارند و هم اکنون مسلمانان فراوانی در حزب ما مشغول فعالیتند، اینجانب در پاسخ آقایان شورویها گفتم:ما باید توجه داشته باشیم که در اسلام، مسأله توحید و معاد و اینکه این دنیا گذرگاهی بسیار پر معنی برای ابدیت است و پیامبرانی که از طرف خدا برای به فعلیت رساندن عقول مردم و هموارکردن یک حیات معقول برای آنان مبعوث شده اند، بسیار با اهمیت است، و اسلام پاسخی را که برای سه سؤال (ازکجا آمدهام و به کجا میروم و برای چه آمدهام؟) آماده نموده است، بسیار جدی است و زندگی بدون پاسخ صحیح به این سؤالات را قابل تفسیر و توجیه نمیداند. و شما میدانید که تا این مسائل مورد اشتراک اقوام و ملل قرار نگیرد، اشتراک آنان در حیات واقعی ممکن به نظر نمیرسد. و آنچه که امکان دارد، یک زندگی مشترک ظاهری خواهد بود که باکمترین عوامل، در معرض دگرگونی قرار خواهد گرفت. سپس به آقایان دانشمندان شوروی گفتم: البته ما نوعی دیگر مشترکات داریم که میتوانیم با پذیرش آنها از تضادهای کشنده که همواره بر ضرر جوامع بشری بوده است، دست برداشته به رقابتهای سازنده بپردازیم. در این موقع آقای گانکوفسکی گفتند: این مشترکات چیستند؟ اینجانب پاسخ دادم: مانند قانونمندی جهان هستی، پایدار تلقیکردن هر آنچه که به نفع انسانها در روی زمین است، احساس اشتراک در لذایذ و آلام یکدیگر و غیرذلک. پذیرش این امور مشترک، ما را میتواند به یک همزیستی سالم موفق سازد، به شرط اینکه همواره در صدد پیشرفت در تفاهم در حقایق عالیة هستی، بوده باشیم. در این موقع، یک مثال برای اصل حرکت و تحول از مثنوی مولوی آوردم که در ادبیات ذیل جلب توجه میکند:
هر نفس نو می شود دنیا و ما / بیخبر از نو شدن اندر بقا
عمر، همچون جوی، نو نو میرسد / مستمری مینماید در جسد
شاخ آتش را بجنبانی به ساز / در نظر، آتش نماید بس دراز
گفتم همین تشبیه حیات آدمی بر رودخانه جاری را دانشمند معروف شوروی آقای اوپارین نیز درکتاب خود (حیات، طبیعت و منشاء تکامل آن، ص ۵۷ ) چنین بیان می دارد:«بدن های ما مانند نهر روانند و موادشان بسان آب جویی پیوسته تازه میشود.»
در این موقع، آقای دکتر صالح علی اف که ترجمة مصاحبه را به عهده گرفته بود چنین گفت: در یکی از مراکز علمی اتحاد جماهیر شوروی یکی از دانشمندان گفت که مولوی ماتریالیست است. من گفتم میدانید آن دانشمند با آن بیانش چه کرده است؟ آن دانشمند خواسته است یک تریلی را با بیست تُن بار در یک قوطی کبریت جای بدهد و مقداری از قوطی را هم خالی نگاه داشته است که اگر در سر راه مسافری پیدا شود چند مسافر هم در توی آن قوطی کبریت جای بدهد.
این مثال، شدیداً امام قدس سره را خندانید. و در موقع مصاحبه، اعضای جلسه (آقایان شورویها و هم فضلای ایرانی) هم بسیار خندیده بودند.
علاقه شدید به اهل بیت عصمت وطهارت (ع)
علاقه حضرت امام به اهل بیت عصمت و طهارت امری بسیار آشکار بود و معظمله از مصادیق بارز کسانی بودند که مشمول این حدیث شریف بودند که «یحزنون لحزننا و یفرحون لفرحنا». مخصوصاً ارادت شدیدی که به سرور شهیدان امام حسین علیهالسلام داشتند،درکلمات ایشان کاملاً واضح بود. ایشان به سرور شهیدان راه حق و عدالت، بسیار تکیه میکردند.
جلوهای از روح عرفانی
حضرت امام، تحمل و متانت فراوانی در برابر سؤالات و سخنان هیجانانگیز طلاب از خود نشان میدادند که جلوه ای از روح عرفانی داشت.
اهمیت نظم و اثر آن در زندگی امام
نظم و قانونگرایی در زندگی فردی و اجتماعی از آنچنان اهمیت حیاتی برخوردار است که میتوان گفت بدون آن نظم و ترتیب: سعیکم شتی تناقض اندرید/ روز میدوزید و شب بر میدرید.
اینجانب در سیر مطالعات محدود و بررسیهایی که تاکنون در بُعد نظم و قانونگرایی انسانها داشتهام ، به این نتیجه رسیدهام که ضرورت و عظمت نظم و قانونگرایی و احساس جدی تکلیف و انجام آن به حدی است که میتواند یک زندگی بیهویت و بدون مبنا و فلسفه و هدف را قابل تحمل و رضایت بسازد، چنانکه در مقداری قابل توجه از جوامع مغربزمین میبینیم. و در صورت بیاعتنایی به نظم و قانونگرایی در زندگی، ولو با داشتن هویت و مبنای حقیقی برای زندگی و فلسفه و هدف قابل قبول برای آن، حیات آدمی هویت و مبنای خود را از دست داده و سایة شوم پوچی برآن زندگی گسترده میشود.
زندگی پربار و پربرکت امام، بیانگر حکومت نظم و ترتیب بر زندگی ایشان است و از نزدیکترین افراد با ایشان، بارها شنیده بودم که ایشان در همة کارهای خویش، سخت به نظم و ترتیب مقید بودهاند.
اسوه اقتدار شخصیت، و نستوهی
با نظر به پدیدههای آشکار، وضع روانی ایشان در طول سالیان گذشته استنباط شده است. امام کسی است که فرموده است: من در عمرم جز از خداوند متعال از کسی نترسیدهام. این است که ایشان از قدرت شخصیتی با اهمیتی، برخوردار بودهاند، و همین اقتدار باعث شده بود که حوادث روزگار از دوران مدرسی در حوزة علمیه قم تا سالیان آخر زندگی ایشان که پر از تلاطمهای سخت بوده است، نتوانسته بود تزلزلی در آن شخصیت به وجود بیاورد.
در اینجا میخواهم به یک نکتة بسیار مهم اشاره کنم و آن این است که ثبات روحی و قدرت شخصیتی که ایشان در اوج مرجعیت و مطرحبودن در جوامع امروزی داشت، میتواند برای کسانی که می خواهند در آینده متصدی مقام مرجعیت شوند، هشداردهنده و ارائه طریقی با اهمیت بوده باشد که در مراجع گذشتة عالم تشیع همواره مراعات شده است. باید دانست که این مقام حساس، یک حرفة معمولی نیست که هر کسی بتواند با فراگرفتن مقداری از اصول و قواعد و مسائل، شایستة تصدی آن باشد.
هر فقیه و حدیثشناس آگاه که از فقهالحدیث برخوردار بوده باشد، میداندکه مضمون روایت بسیار معروف «و اما من کان من الفقهاء صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً لهواه، مطیعاً لامر مولاه، فللعوام ان یقلدوه» بالاتر از مضمون موثقة عبدالله بن ابی یعفور دربارة عدالت است که اتیان واجبات و ترک محرمات و اتصاف به ستر و عفاف را برای عدالت بیان مینماید. یعنی عدالتی که در شرایط تقلید آمده است، عدالت را در آن حدی از تقوی معرفی می نماید که خویشتنداری ومخالفت با هوی را به اضافة آنچه که در موثقة عبدالله بن ابی یعفور آمده است، شرط تقلید معرفی می کند.
سادگی و بیپیرایگی
این بیت بسیار پر معنا را در نظربگیریم که می گوید:
تکلف گر نباشد خوش توان زیست / تعلق گر نباشد خوش توان مرد
سادگی و بی پیرایگی در زندگی، یکی از بهترین دلایل معرفت انسانی به معنای حیات است. آرایش و پیرایش و تصنع در ارائه شخصیت به تنهایی میتواند جهل آدمی را به حقیقت حیات و شخصیت و رشد و کمال آن، به خوبی اثبات نماید. ما در طول تاریخ، هیچ شخصیت رشدیافتهای را سراغ نداریم که در صدد برآید به وسیلة تصنع در زندگی، تجسمی صحیح از شخصیت خود را در دلهای مردم نصب نماید. استغنای ذات آدمی، شخصیت را در مرتبهای از رشد قرار می دهد که هرگز تن به آرایش خویشتن با پدیدههای چشمگیر برای اهل دنیا، نمیدهد. خندة طبیعی، گریة طبیعی، نگاه طبیعی، رفتار طبیعی، رویارویی ساده و ناب با انسانها که بندگان خداوندی هستند، همه و همه، کشف از استغنای شخصیت آدمی مینماید. این حالت روحی در امام قدس سره، مورد اتفاق نظر همه کسانی بود که ایشان را دیده بودند.
نگاه هدفمند به علوم طبیعی
نظر امام دربارة همه علوم این است که آنها را دو بُعدی میدانند؛ بعد الهی و بعد مادی خالص. این نظریه را در مورد علوم، چنین مطرح نموده اند:
«باید همه ما کوشش کنیم. دانشگاه کوشش کنند، دانشگاههای دینی کوشش کنند، دانشگاههای علمی شما کوشش کنند، انسان درست کنند. همه دنبال این باشید، انسان. اگر انسانیت را استثنا بکنید، یک فردی درست بکنید دانشمند، یک طبیبی که بهتر از همه اطبای دنیاست اگر این وجهة انسانی نداشته باشد، همین طبیب، مضر است.... قضیه کسب نیست، قضیة علاج انسانی است، الهی است. یک طبیب میتواند معالجهاش الهی باشد، میشود معالجهاش طاغوتی و شیطانی باشد.»(1)
و یا «نقش دانشگاه در هر کشوری ساختن انسان است. ممکن است از دانشگاه انسانی خارج شود که یک کشور را نجات دهد، ممکن است یک انسان درست بشود که کشور را به هلاکت برساند، این نقش مهم از دانشگاه میباشد. مقدرات هر کشوری به دست دانشگاه و آنهایی که از دانشگاه بیرون میآیند، هست. بنابراین دانشگاه، بزرگترین مؤسسه مؤثر در کشور بوده و بزرگترین مسئولیتها را هم دانشگاه دارد.. همین مطلب در روحانیت هم هست. روحانیت هم نقش دارد. در روحانیت هم ممکن است یک روحانی کشور را نجات بدهد و ممکن است یک روحانی، یک کشور را به هلاکت برساند.»(2)
در سخنرانی در جمع استادان دانشگاه:
«فرق بین دانشگاههای غربی و دانشگاههای اسلامی باید در آن طرحی باشد که اسلام، برای دانشگاهها طرح میکند. دانشگاههای غربی به هر مرتبهای هم که برسند، طبیعت را ادراک میکنند، طبیعت را مهار نمیکنند برای معنویت. اسلام به علوم طبیعی نظر استقلالی ندارد، تمام علوم طبیعی به هر مرتبهای که برسند، باز آن چیزی که اسلام میخواهد نیست. اسلام، طبیعت را مهار می کند برای واقعیت و همه را رو به وحدت و توحید میبرد. تمام علومی که شما اسم میبرید و از دانشگاههای خارجی تعریف میکنید، و تعریف هم دارد، اینها یک ورقه از علم است، آنهم یک ورقة نازکتر از همه اوراق... تعلیمات اسلام، تعلیمات طبیعی [تنها] نیست، تعلیمات ریاضی[تنها] نیست، همه را دارد، لکن اینها مهار شده با توحید. برگرداندن همة طبیعت و همة ظلهای ظلمانی به آن مقام نورانی که آخر، مقام الوهیت است. بنابراین باید این معنا که علوم (ما از آنها هم تمجید می کنیم تعریف می کنیم هم علوم طبیعی هم علوم مادی، لکن آن خاصیتی که اسلام از اینها می خواهد در غرب از آن، خبری نیست)... مهار شود به علوم الهی وبرگشت به توحید بکند.» (3)
پینوشت :
1 - صحیفه نور، جلد ۷، ص ۶۳ و ۶۴
2 - همان، ص ۸۱
3 – همان، جلد 8، ص 6 و 7
منبع: چراغ فروزان، استاد علامه محمد تقی جعفری، یاران امام به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی،دیماه1377،ص سیوپنج تا ص چهلوچهار. به نقل از: صحیفه دل؛مطالب و خاطراتی از شاگردان حضرت امام خمینی(س)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول:خرداد1377، ص43 تا53.
نظرات