ناصر کاظمی شاقول پاسداری بود
مسئول دفتر سیاسی سپاه ناحیه کردستان در اوایل جنگ میگوید: ناصر کاظمی فارغالتحصیل رشته تربیت بدنی از دانشگاه تهران بود؛ او از این ویژگی، به خوبی استفاده کرد و فوتبال و والیبال را محملی برای گردهم آوردن جوانان پاوه قرار داد.
به گزارش گروه حماسه و مقاومت فارس(باشگاه توانا)، صفت «مظلومیت»، چه بهجا و شایسته در کنار نام بعضی از قهرمانان جنگ مینشیند. نام شهید محمد بروجردی با کردستان گره خورده و برخی، او را «مسیح کردستان» نامیدهاند. اما کمتر کسی، روایت یا خاطرهای از نقش شهید «ناصر کاظمی»، فرماندار و فرمانده سپاه پاوه و کردستان در مهار بحرانهای غرب کشور، در اوایل انقلاب و جنگ را شنیده است.
ساعت به ساعت حضور این فرمانده پاسدار در منطقه غرب کشور، با همدلی و نزدیکی با مردم گذشت و سرانجام در تاریخ ششم شهریور 1361 در حین پاکسازی محور «پیرانشهر – سردشت» از گروههای ضدانقلاب به شهادت رسید.
شهید ناصر کاظمی در دیدار با امام خمینی(ره)
«مجید نداف» مسئول دفتر سیاسی سپاه ناحیه کردستان در اوایل جنگ و نویسنده کتاب «تاریخ بیست ساله پاسداری انقلاب؛ 22 روز حماسه و ایثار در سنندج» در گفتوگویی به بخشی از ویژگیهای این شهید میپردازد.
* از ناصر کاظمی برایمان بگویید؛ محدودیت اطلاعات درباره او در حدی است که حتی زندگینامه این فرمانده شهید در سایتهای مختلف، شبیه به هم هستند.
اگر درباره شخصیت فرماندهان جنگ، یک بررسی روانشناسی صورت گیرد، جامعیت اخلاقی، یکی از ویژگیهای آنها خواهد بود. ناصر کاظمی هم این ویژگی را داشت. دارای اعتماد به نفس بالایی بود و از او در هر پستی میتوانستیم استفاده کنیم. در فضاهای نظامی و در حوزه عملیاتی، مسئولیت گرفت و نقش خود را به خوبی ایفا کرد. قبل از آن هم شاهد مبارزات انقلابی او بودیم. ناصر کاظمی در اوج مبارزات تهران، حضور فعالی دارد. او بچه اصیل تهران و تحصیلکرده است و وقتی وارد سپاه شد، شاید از اولین اعضای گردان دو بود.
* گردان دو جزو کدام تیپ بود؟ گرچه سازمان رزم سپاه، یکی دو سال بعد از آغاز جنگ شکل گرفت.
اعضای گردان دو، عموماً از بچههای تهران بودند؛ البته شاید در بین آنها، بچههای قم و اصفهان هم دیده میشدند. آنها بچههای شهری، تحصیلکرده، جا افتاده و ریشهدار سپاه بودند که دور محمد بروجردی حلقه زدند و همزمان با آغاز بحران کردستان، گردان دو را شکل دادند.
قبل از ابداعات شهید حسن باقری در حوزه سازمان رزم سپاه، این بچههای گردان دو بودند که سلسله مراتب سازمانی را در پادگان ولیعصر (عج) مورد آزمون و خطا قرار دادند. گردان دو به خاطر ترکیب نیرو، مدیریت شهید محمد بروجردی، دارای سازمان مسنجمتری بود تا این که جنگ کردستان شروع شد.
اگر بخواهیم درباره گفتمان پاسداری در سال 58 حرف بزنیم، بحث به داراز میکشد. اما معتقدم که پرچمدار آن، محمد بروجردی است. معمولاً به صورت داوطلبانه از نیروهای خودش، مسئولیت میگرفت. مثلاً میپرسید، شما دوست داری کجا کار کنی؟ چون همه بچههای گردان دو مانند ناصر کاظمی و احمد متوسلیان، برای خودشان وزنهای بودند.
* ناصر کاظمی چه زمانی وارد گردان دو شد؟
ناصر تقریباً همزمان با تصرف کامیاران و بازپسگیری آن از دست ضد انقلاب، وارد صحنه عملیات شد. مهم این است که این چهل نفری که دور محمد بروجردی بودند، از همه تیپ و قشری بودند. از صاحبقلم تا تحصیلکرده خارج از کشور و مسلط به زبان و نیروهای عملیاتی در بین آنها دیده میشد. ناصر کاظمی، یکی از همین بچههاست که وقتی محمد بروجردی میگوید که ما در پاوه به شما نیاز داریم، فرماندار پاوه میشود. ریش پروفسوری گذاشت، خیلی هم خوشتیپ بود و بیان خوبی داشت. بنابراین ناصر کاظمی که در شاکله یک فرد عملگرا دیده میشد، تبدیل به یک شخصیت تکنوکرات معمولی شد و نقش خود را به خوبی ایفا کرد. حتی با بنیصدر تنه به تنه میشود و به عنوان فرماندار پاوه از منافع مردم دفاع میکند. یکی از دلایل محبوبیت ناصر کاظمی در منطقه عمومی اورامانات، حمایت او از منافع مردم بود. چون اصلاً خودش مردمی بود. گروه آنها انقلابی بودند. هر جا که اقتضا میکرد، همانجا میرفتند و استعداد انجام هر کاری را هم داشتند.
من ناصر کاظمی را «شاغول پاسداری» میدانم. کار کردن بدون چشمداشت مالی و سمتی؛ یعنی نماد پاسدار بودن. او با برقراری ارتباط با مردم، فضای ملتهب و بحرانی منطقه را کاهش داد و آرام آرام، بدون اینکه کسی از پاسدار بودن او خبر داشته باشد، لباس رزم پوشید و با ضدانقلاب مبارزه کرد.
* مدیریت شهرهای مرزی غرب کشور در میان بحرانهای آن دوران، کار دشواری بود.
فکر میکنم که یکی از ویژگیهای منحصر به فرد اغلب فرماندهان جنگ مانند ناصر کاظمی، همین بود. ناصر کاظمی فارغالتحصیل رشته تربیت بدنی از دانشگاه تهران و فوتبالیست، بسکتبالیست و والیبالیست خوبی بود. او از این خصلت، به خوبی استفاده کرد فوتبال و عمدتاً والیبال را محملی برای گردهم آوردن جوانان پاوه قرار داد و به این شکل، سپاه را داخل مردم بُرد. بنابراین ناصر کاظمی، شاکله خوب پاسداری دهه اول را به نمایش گذاشت. بعدها آرام آرام، وقتی که فضای نظامی تحت تأثیر رفتارهای رادیکالی جریانهای چپ مارکسیستی و حزب دموکرات شکل میگیرد، ناصر کاظمی در هیبت فرمانده سپاه پاوه ظاهر میشود.
وقتی ناصر کاظمی به مسیر اصلی خود که همان پاسداری بود، بازمیگردد، او را در هیبت یک انسان سلحشور و بسیار قبراق میبینیم. وقتی یکبار خودم او را در بانه دیدم، که مشغول آماده شدن برای عملیات بود. ابهت او حتی در دل ما هم رعب ایجاد میکرد؛ دیگر چه برسد به دل دشمن!
* از نقش و وظایف دفتر سیاسی سپاه در غرب کشور بگویید. از چه زمانی با ناصر کاظمی ارتباط برقرار کردید؟
منطقه شمال غرب از نظر سازمان سپاه پاسداران، شامل استانهای کرمانشاه، کردستان و آذربایجان غربی بود که به آن «منطقه غرب کشور» میگفتند. این منطقه، یک مسئول دفتر سیاسی داشت اما قرار بود، دفتر سیاسی در نواحی هم تشکیل شوند که البته فقط در سنندج فعال شد. ما در غرب، با جریانی مواجه بودیم که پشتوانه اجتماعی و صبغه سیاسی داشت. حزب دموکرات به هر حال در بین مردم، تا حدودی مقبولیت اجتماعی داشت. مردم هنوز به آن باور نرسیده بودند که قرار است، چه اتفاقاتی در منطقه رخ دهد و هنوز نسبت به ترفندها و سیاستهای صهیونیستی و امپریالیستی آگاه نشده بودند. ما با یک جریان سیاسی ـ اجتماعی قوی روبرو بودیم. مبارزه با چنین جریانی، فقط با حرکات نظامی امکانپذیر نبود. آنها رادیو داشتند و ما به عنوان دفتر سیاسی، رادیوی آنها را رصد و پیاده میکردیم و پس از پیگیری مواضع آنها به آنها پاسخ میدادیم و توسط رسانههای صوتی ـ تصویری و زیرمجموعههای اداری نظام در کردستان، به صورت بولتن توزیع میکردیم. افرادی مانند من و محسن رشید، از ابتدا به عنوان مسئول تحقیقات میدانی در کردستان فعال بودیم زیرا قبل از تحلیل باید تحقیق میکردیم. ما به اخبار رسانهها اکتفا نمیکردیم. خودمان از حوادث، گزارش تهیه میکردیم. برای مثال، در جریان حادثه قارنا به سرعت در محل، حضور پیدا کردیم و گزارش آن را در بولتن سراسری سپاه به چاپ رساندیم. چند نفر را کنار شهید بروجردی داشتیم که با توجه به سرعت تحولات در جمعآوری اخبار واقعی، روزآمد بودند و از فرط خستگی جایشان را با هم عوض میکردیم.
* یعنی هر مسئول تحقیق در کنار یک فرمانده بود؟
بله. مثلاً راوی شهید هادی درودیان و حسین شفیعی، عمدتاً همراه شهید بروجردی بودند. کنار سردار حسن رستگارپناه، یک نفر بود و خودم هم کنار سردار مصطفی ایزدی بودم. متأسفانه در بدو فعالیت ما، ناصر کاظمی شهید شد و به این مرحله از فعالیت راویان نرسید. ولی آقای اللهیاری، مسئول تحقیق جبهه میانی، گفتوگوی دو ساعتهای با شهید ناصر کاظمی دارد. چون پاوه در آن دوران، جزو جبهه میانی محسوب میشد. کاظمی در این مصاحبه، از زمان حضور در گردان دو تا آن دوران را روایت کرده که اکنون در آرشیو مرکز اسناد و تحقیقات دفاعمقدس موجود و در زمره دست اولترین منابع است.
* آن مقطعی که در کردستان بودید، ناصر کاظمی سپاه پاوه بود؟
خیر. مسئول سپاه ناحیه کردستان بود. همان دوران، تدبیری کرد که بعدها الگو شد. او معتقد بود، من به عنوان فرمانده سپاه نسبت به جانشین و قائم مقام، از مایه عملیاتی بیشتری برخوردارم، بنابراین تقسیم کار میکنیم. من در قلمروهای نظامی و عملیاتی کار میکنم و آنها در ردههای ستادی.
برای مثال، وقتی ناصر کاظمی فرماندار پاوه بود و سنندج آزاد شد، ما نیازمند اداره شهر بودیم. سردار ایزدی که آن دوران، پاسدار و مهندس مخابرات بود، مسئول مخابرات استان شد. چون از نظر امنیتی هم مهم بود و ضدانقلاب، شنود و ایجاد اخلال مخابراتی میکرد. کمکم مصطفی ایزدی با ناصر کاظمی به سپاه کردستان آمدند. ناصر، کار عملیاتی و ایزدی، کار ستادی میکرد. این تقسیمبندی، زوج کاملی ایجاد کرده بود. چرا که اصلاً ناصرآرام و قرار نداشت. شاید پوتینهایش را موقع نماز درمیآورد و دائم در محورها بود. به همین خاطر، من به عنوان مسئول دفتر سیاسی که فعالیت ستادی داشتم، کمترین دیدارها را با ناصر کاظمی تجربه کردم و این، مصطفی ایزدی بود که جلسات را اداره میکرد. البته ناصر کاظمی را در منطقه هفت کرمانشاه دیده بودم. ولی بر عکس شهیدان همت و متوسلیان با او تعامل نداشتیم. ما بیشتر از پنچ یا شش ماه با او نبودیم و او شهید شد. بیشتر ارتباط مان با سردار مصطفی ایزدی بود.
* پس نوع ارتباط سردار مصطفی ایزدی با شهید ناصر کاظمی، خاص بود.
بله. این ارتباط در حدی بود که حتی پس از شهادت ناصر کاظمی، اجازه نداد که نامهها را به عنوان فرمانده سپاه کردستان امضا کند. تا بعد از شهادت ناصر، زیر نامهها عنوان «فرمانده سپاه پاسداران ناحیه کردستان؛ ناصر کاظمی» خورده بود و سردار ایزدی، همچنان به عنوان جانشین امضا میکرد.
* گویا شما آخرین روز، قبل از شهادت ناصر کاظمی وی را دیده بودید.
ما در بانه، در منطقهای شاید کوهخان بود درگیری شدیدی داشتیم. این منطقه، خیلی دست به دست شد و ناصر کاظمی اینجا خیلی مؤثر بود. وقتی در سپاه بانه مشغول تجهیز بودند، دیدم چه نمازی خواندند و چگونه تجهیز شدند. اما هیبت ناصر کاظمی خیلی عجیب بود. همانجا شنیدم که وقتی بچهها هربار زمینگیر میشدند، ناصر کاظمی با الله اکبر زیر آتش دشمن با آن قد کشیده، بلند میشد و بچهها را به سمت جلو خیز میداد.
* لحظه شنیدن خبر شهادت او را به یاد دارید؟
آن قدر ما خبر شهادت میشنیدیم که دقیقاً به یاد ندارم. اصلاً انگار دیگر نیازی به خواندن روضه حضرت سیدالشهدا (ع) نبود. هر روز و هر ساعت روضهخوانی بود. گاهی نشسته بودیم، میگفتند فلانی شهید شد. اما شک ندارم، اگر ناصر کاظمی زنده میماند، شاید ترجیح میداد که اتفاقات نظامی بخوابد و او برود و بین مردم کار کند.
* ناصر کاظمی در مقایسه با دیگر فرماندهان جنگ، مظلوم است و کمتر اسم آن را شنیدهایم. دلیل آن را چه میدانید؟
ذائقهای که جنگ در جنوب به کام افراد مینشاند، در غرب نبود. به همین خاطر، جنگ در غرب را جنگ غریبانه و مظلومانه میدانم. کانون توجهات افکار عمومی و سیاستهای تبلیغاتی نظام، به سمت جنوب بود. پس کردستان خیلی در حاشیه قرار داشت. در حالی که کردستان، مسئله بسیار مهمی بود. آنهایی که به سفارش محمد برودجردی در غرب ماندند، مجاهدتهای خاموش مضاعف داشتند. ولی اگر ناصر کاظمی مثل همت و متوسلیان بعد از عملیات محمد رسولالله(ص) به جنوب میرفت، آن قدر مظلوم واقع نمیشد و شاید از قد و قامت یک فرمانده لشکر هم قویتر ظاهر میشد.
فارس
نظرات