جزایر سه گانه خلیج فارس و داستان بحرین
کاربرد واژه خلیج فارسی عربی از سوی یک رهبر عربی پس از 40 سال عداوت عمومی اینگونه رهبران با نام خلیج فارس، در رسانه های عرب زبان هم بازتاب یافت. اما متاسفانه بعضی از جرائد ایران با این موضوع برخورد منصفانه ای نداشتند.
این نگارنده مطلبی با نام عکس العمل رسانه های گروهی عربی در دو سال گذشته در مورد نام خلیج فارس و جزایر سه گانه تحریر نموده ام که بزودی قرار است در یکی از جراید چاپ شود و خواهید دید که خیزش خود جوش و مردمی دیماه 1383 علیه اقدام مشکوک نشنال جیوگرافی که بازتاب جهانی پیدا کرد اثرات مهم و مثبتی بر افکار عمومی در جهان عرب گذاشت. رسانه های دیداری و شنیداری عربی نیز همگی خبر مربوطه را بازتاب دادند که در مجموع با بررسی 15 مقاله در این زمینه می توان گفت از آن ارزیابی و پیام مثبتی دریافت می شود و برخلاف دهه 70- 80 میلادی که رسانه های عربی بر تغییر نام خلیج فارس بطور عداوت آمیزی پافشاری می کردند و حتی دربسیاری از اسناد و نقشه های تاریخی هم دست کاری نمودند اما اینبار حتی قوم گرایان نیز برخورد منصفانه تری در پیش گرفتند و بجای اینکه رگ گردن خود را متورم کنند با خونسردی همگی اعتراف کردند که ازنظر تاریخی خلیج در همه جا همواره تا قبل از دوره ناصر با پسوند فارسی ثبت شده است.
این اعتراف دیر هنگام خود به تنهایی قدم بسیار مهمی است و در مجموع اظهار نظرهای رسانه های عربی بیشتر در نکوهش کسانی بود که هوس خصمانه ای برای تغییر یک جانبه این نام کهن داشته اند. برخلاف سالهای 1350- 1370 اکنون روشنفکرا عربی هنگام مواجه شدن با اعتراضات ایرانی ها خیلی صبورانه و منطقی همدردی می کنند پس از 40 سال عداوت با یک نام بین المللی برای اولین بار یک رهبر عربی (امیر قطر) در تهران واژه خلیج فارسی عربی بکار برد و این یگ گام مثبت بود ولی بعضی جراید ما که گاهی اوقات احساساتی می شوند با این مطلب نیز برخوردی تند کردند حتی دانشگاه خلیج عربی که 10 سال از عمر آن می گذرد اکنون عموما خود را دانشگاه خلیج می نامد. در همین رابطه تلویزیون الجزیره که در میان اعراب به تابو شکنی معروف است پس از 40 سال اولین رسانه عربی بود که بطور رسمی در نقشه های خبری خود پسوند عربی را از جلو نام خلیج حذف نمود و تاکنون نیز این سیاست را ادامه داده است و به همین سبک بسیاری دیگر از رسانه های صوتی و تصویری عربی هم از الجزیره تبعیت نموده اند وبه قول نویسندگان کویتی و مصری سعید المنعم و صلاح السایر، امید می رود که: (بزودی) یک روزی برسد که پسوند اصلی، کهن و بین المللی را سر جای خودش برگردانند».
همه قراین نشان می دهد که آنها پس از 40 سال عداوت با این نام، یک مرحله تعقل گرایی را در این مورد پیش گرفته اند و رسانه های گروهی ایرانی نباید با برخورد نسنجیده آنها را بدبین نمایند. علائم همین منطق گرایی و تعقل گرایی عربی کم کم در خصوص جزایر سه گانه نیز در افق پدیدار شده است.
امروزه بسیاری از پژوهشگران و افراد آگاه در کشورهای عربی و حتی در خود امارات لب به سخن گشوده اند و می پرسند که چرا دولت امـارات با صرف میلیاردها دلار، هزینه حد اقل دهها سمینار، نشست وکنگره وچاپ صدها خبر، مقاله، ترجمه، رساله و چاپ دهها کتاب تکراری و بی محتوا و دهها مصاحبه رادیو تلویزیونی و آگهی های تبلیغاتی و اجیر کردن حقوقدان و به اصطلاح پژوهشگر که تا کنون هیچ دستاوردی را نداشته اند و بجز اینکه باعث کدورت میان ملتهای همکیش و همسایه شده و به تفرقه افکنی بخاطر هیچ مشغول اند.
اشغالگر نامیدن ایران و قرار دادن جزایر سه گانه در ردیف مشکل فلسطین در قطعنامه پایانی اجلاس های سران و یا اجلاس وزراء کشورهای شورای همکاری خلیج فارس و بیانیه های اجلاس اتحادیه عرب، چه عایدی برای جهان اسلام و جهان عرب داشته است. افرادی مانند المبروک بن عبدالعزیز نویسنده تونسی معتقد است: منحرف کردن اذهان عمومی از مشکلات واقعی منطقه و آب به آسیاب دشمنان جهان عرب و اسلام ریختن تنها دستاورد این هزینه های میلیاردی بوده است مگر این سه جزیره اهمیتش از جولان- سبته و ملیله و لواء اسکندرون بیشتر است؟ پس چرا بیانیه های اتحادیه عرب فقط به این سه جزیره چسبیده است؟ این پرسشهای بجا از سطح مردم عادی به سطح نویسندگان و حتی به جایگاه دبیر کل اتحادیه عرب هم رسید و عمر موسی نیز سکوت را شکست و به قرار دادن سوء تفاهم امارات با ایران در سطح یک مسئله بین الدولی و همتراز قرار دادن آن در سطح مشکلاتی چون فلسطین انتقاد نمود. به هر حال اگر تحریکات و شیطنت های دشمنان ایران نبود، اعراب با حوصله و تعقل بیشتری با این موضوع برخورد می کردند.
31 می 2006 روزنامه الکترونی ایلاف مقاله ای در رابطه با جزایر سه گانه خبر داد که :
"موسسه بینالمللی پژوهشهای راهبردی" که مقر آن در پاریس است، برگزار کننده همایشی در مورد جزایر سه گانه (ایرانی) در شهر لندن بود و در حاشیه آن نمایشگاهی از نقشهها و اسناد تاریخی خلیج فارس و سه جزیره ایرانی برپا گردید. این مقاله لحن ملایم تری از قبل دارد و و برخلاف گذشته که با جزم و حتم، جزایر را عربی و اشغال شده و متعلق به امارات می نامید اما اینباربه سابقه اختلاف اشاره کرده است و جمله ای دارد که : « جزایر، اختلافی در خلیج هستند معروف به خلیج فارس در اسناد قدیمی که اعراب از زمان حرکت قومی عربی در دهه 60 آن را به خلیج عربی تغییر دادند».
سمینار مذکوردر لندن نیز بدور از احساسات ملی و قومی به موضوع جزایر پرداخته و از آن شعارهای بی محتوا خبری نبوده است. نخستین سخنران این همایش ژنرال بازنشسته "هنری پاریس" استاد سابق دانشگاه جنگ فرانسه و مشاور پیشین رئیس جمهوری فرانسه در مسایل خلیج فارس و خاورمیانه بود. که جزایر سه گانه و نام خلیج فارس را سمبل ناسیونالیزم ایرانی نامیده است.
سخنران بعدی همایش پروفسور "هال گاردنر" استاد دانشگاه آمریکایی پاریس بود که مطلبی را با عنوان "مناقشه قلمرو و انرژی در خلیج فارس: ایالات متحده، امارات متحده عربی، ایران و عراق" ارایه کرد. دکتر سعید الشهابی، استیون اوکویچ، تیری کوویل، کریستوف رویلارد، رئیس موسسه یورو سویک لندن، اساتید و پژوهشگران دانشگاههای فرانسه، لندن، و آمریکا از جمله سخنرانان بودند.
خود امارات نیزبه تازگی وب سایتی را که بیشتر از یکصد مقاله و خبر و مطلب تکراری بی محتوا و تحریک کننده داشت را برچیده و تنها یک وب سایت با مطالب ملایم تر و با بیان پیشینه منازعه را ارائه نموده است، مجلس کویت نیز پژوهشی در سایت خود دارد که از تعصبات سابق خبری نیست و کمی بوی اعتدال می دهد. مجلس کویت که همواره جانب امارات را داشته است شرحی برتاریخچه منازعه دارد که بعضی مطالب مفید از آن قابل استخراج است زیرا هرجا بحث از تاریخچه این منازعه به میان آید حقانیت ایران بارز تر می شود.
می دانید که پس از 100 سال گفتگو و مجادله پیوسته مقامات دولتی ایران برعلیه بریتانیا سرانجام در روز نهم آذر 1350 جزایر غصب شده ایرانی از سوی بریتانیا، به مام وطن بازگشت و بارضایت جامعه بین المللی و مسکوت ماندن موضوع در شورای امنیت، و سپس با امضای قرارداد الجزیره، عراق و امارات نیز ادعاهای واهی خود را تقریبا رها کردند.
اما با برقراری جمهوری اسلامی مجدداً دو کشور فوق بویژه صدام ادعاهای خود رااز نو تکرار نمود و حتی موضوع جزایر سه گانه یکی از بهانه های صدام برای حمله به ایران قرار گرفت.
با آغاز نامه نگاری صدام برای مبادله اسرا و تائید مجدد وی بر معتبر بودن« قرارداد الجزایر » موضوع جزایر سه گانه تقریبا بدون مدعی گردید تا اینکه در سال 1371 هنگامیکه تلاش آمریکا و غرب برای انزوای بین المللی ایران بدلیل مسئله سلمان رشدی شدت یافته بود، امارات عربی متحده فرصت را غنیمت شمردو به بهانه توقیف کشتی خاطر، زمان را برای تاخت و تاز در این خصوص مناسب یافت.
امارات متحده عربی از سال 1992 تاکنون اقدام به تهیه اوراقی گزینشی از مجموعه 11 هزار نامه، تلگراف و گزارش اداره نایب السلطنه انگلیس در هند که مربوط به سالهای 1860 تا 1971 است نموده و چند کتاب تکراری در این خصوص به چاپ رسانده است. مهمترین مجموعه تهیه شده در این خصوص در کتابی تحت عنوان ((منازعه امارات و ایران پیرامون جزایر سه گانه بر اساس اسناد انگلیس)) توسط آقای ولید حمدی که یک تبعه عراق است تهیه ودر سال 1993 در لندن به چاپ رسیده است و سپس این کتاب پایه و اساس ادعاهای مطبوعات وکتب ومقالات اماراتیها شده وتا کنون حد اقل 100 مقاله و نوشته یا اظهار نظر در این خصوص از سوی امارات منتشر گردیده است. وجالب اینکه از این مکاتبات بی ارزش به عنوان اسناد قانونی یاد می کنند، اسنادی که با کمی ریزبینی می تواند بیشتر به نفع ایران تمام شود تا امارات موضوعی که به تازگی بسیاری از عربها هم متوجه آن شده اند.
دکتر پیروز مجتهد زاده در این خصوص معتقد است آنچه امارات ارایه می کندارزش حقوقی ندارد و اسناد قابل طرح در یک دعوای حقوقی بین المللی به حساب نمی آید.
جزایر سه گانه فاقد سکونت دایمی بوده و تنها جزیره ابوموسی است که در اواخر قرن 19 به سکونتگاه دایمی تعدادی از ماهیگیران و دامداران ایرانی بندری و بلوچ تبار تبدیل شده است اما با این وجود همواره در طول تاریخ این جزایر در داخل حوزه حاکمیت بلامنازع ایران بوده است ونامه تهدید آمیز میرزا رضا آغاسی در سال 1840 به دولت بریتانیا در خصوص جزایر خلیج فارس خود موئد این ادعا است.
تنب کوچک بدلیل عدم وجود آب شرب در آن هیچگاه سکونتگاه انسان نبوده و حتی برای استراحت صیادان، مسافرین عازم زیارت حج و تجار نیز کاربرد نداشته است.
دولت ایران که از سال 1887 متوجه دخالت های استعمارگرایانه انگلیس در جزایر سه گانه شد تا سال 1971 بیشتر از یکصد یادداشت، اعتراض نامه و اقدام عملی مانند فرستادن مخبر و بازرس و در سالهای پس از جنگ جهانی دوم پرواز و فرود هلی کوبترها در این جزایر بطور مستمر انجام می گرفت و حتی در چند مرحله فرماندهان ارتش به شاه ایران پیشنهاد بازپس گیری قهر آمیز جزایر را مطرح نکرده بودند. تلاش ایران در جهت رفع اشغال جزایر یک سابقه طولانی داشته و این اقدامات مؤثر و سابقه اعتراضات مکرر ایران موضع ایران را در مذاکرات فشرده سالهای 1970-1971 برای باز پس گیری جزایر مستحکم تر می نمود.
در سال 1877 دولت ایران که متوجه شده بود که در ابوموسی و تنب بزرگ تجارت وصیادی رونق گرفته است تصمیم گرفت که برخلاف گذشته که بدلیل فقر و نبود امکانات،معدود سکنه آن از مالیات معاف بودند برآنها مالیات وضع کند، این اقدام با مخالفت انگلیسی ها مواجه شد اما چون نمی توانستند آنجا را متعلق به انگلیس بنامند مدعی شدند که این جزیره تحت الحمایه آنها است و به شیخ راس الخیمه تعلق دارد از اینجا بود که منازعه مستمر بر سر ابوموسی درگرفت ولی ایرانیها بر ایرانی بودن جزایر و اعمال حق تاریخی و جغرافیایی خود تأکید می کردند و علی رغم تهدید انگلیس،ایران پرچم خود را بر این جزایر برافراشت. انگلیسی ها که متوجه معادن خاک سرخ و اهمیت آن شده بودند در سال 1904 این پرچمها را برداشتند و سه عدد نامه خود ساخته که نشان می داد که بین حاکم لنگه و شیوخ قاسمی رد و بدل شده اند. را مطرح ساختند که متضمن تعارفات و پذیرش حق شیوخ قاسمی عمان بر جزایر است را، به دولت ایران ارائه نمودند. دولت ایران نیز متقابلاً پنج نامه از حاکم لنگه در رد و تکذیب سه نامه مورد ادعای انگلیس ارائه نمود. دولت انگلیس سند سازی و جمع آوری شهادت از افراد را در این خصوص شروع کرد و هر روز بر پوشه ای که ابتدا فقط سه نامه بی اعتبار در آن بود مدارکی افزود تا اینکه امروزه اماراتیها مدعی هستند که در این پوشه صدها سند دارند!!.
اماراتیها از چند هزار سال سابقه حکومت در سواحل خلیج فارس فقط و به زنجیره حوادث سالهای 1887 تا 1971 علاقه مند هستند، و از تاریخ قدیم و نقشه قدیمی بی زار هستند چون این اسناد و نقشه ها همگی ادعای ایران را تایید می کند آنها مدعی هستند که حقوق بین الملل در دعاوی به گذشته ها نگاه نمی کند و دوره معاصر ملاک قضاوت قرار می گیرد.
علی رغم اینکه بریتانیا متعهد بود که در امور محلی و قضائی شیوخ دخالت نکند اما عملاً از سال 1945 انگلیسی ها تمام امور را در دست داشتند حتی در این سال بریتانیا از شیوخ تعهد گرفت که حق حل و فصل هیچگونه مسائل قضائی را نداشته باشند.
نسل اول اماراتی به مالکیت ایران بر جزایر باور داشت و شیخ راس الخیمه حداقل سه بار 1904-1935-1949 پرچم خود را در جهت دوستی با ایران از تنب جمع کرد ولی انگلیسی ها هر بار او را تهدید کردند که در صورتیکه به موضوع پرچم و مالکیت تنب همچنان کم توجه باشد. پرچم شارجه را بجای راس الخیمه بر تنب نصب خواهند کرد.(اسناد کتاب حمدی)
همگان می دانند که زمانیکه این جزایر به ایران مسترد شد کشوری بنام امارات متحده عربی وجود نداشته و امیران محلی یا شیوخ قبائل هفت گانه که بعدها متحد شدند در فاصله سالهای 1820 تا 1971 حتی بر زادگاه و منزل محل سکونت خود نیز حاکمیت مؤثر نداشته اند یک نمونه آن سندی است که انگلیسی ها قرارداد شیخ را با شرکت آلمانی لغو و به وی هشدار می دهند که بدون اجازه انگلیسی ها حق بستن هیچگونه قرارداد ندارد.(اسناد در کتاب حمدی نیز آمده است)
اماراتی ها می گویند که جزایر عربی هستند حتی به فرض محال بپذیریم که عربی باشند آیا این دلیلی بر تعلق آن به امارات می شود ؟ هنگامیکه ارتش ایران وارد تنمب شد بجز یک پاسگاه هیچ موجود و انسان دیگری در آنجا نبود که عربی بودن آنها اثبات شود خاک و سنگلاخ آنجا هم ما ندیدیم که به زبان عربی حرف بزنند!
وجود قبر و سنگچین و منزل قدیمی مربوط به گله داران عرب و یا گذرنامه اماراتی در دست چند خانوار در ابوموسی هیچ دلیلی برعربی نامیدن جزایر وتعلق به امارات نمی شود کمااینکه قلعه ای عظیم و قبر صدها پرتغالی و انگلیسی در جزیره هرمز ایران و یا در بندر ممباسای کنیا و در بنادر موزامبیک وجود دارد ولی آنها مدعی مالکیت آن جزایر نیستند. همچنین قبر صدها نفر از علما و شخصیت های ایرانی در نجف،کربلا و مدینه است. ولی هیچگاه عرف بین الملل وجود اینگونه قبور را دلیلی بر مالکیت نداسته است.
دلایل متعددی برای اثبات حاکمیت ایران بر جزایر وجود دارد.
از جمله آنها دلایل تاریخی و دلایل حقوقی است که البته از حوصله این مقاله خارج است
می دانید که بیشتر از دهها سفر نامه نویس و تاریخ نویس عرب و عجم حاکمیت ایران را از 500 سال قبل از میلاد مسیح و از ازمنه باستان تا قرون اخیر را بر تمام خلیج فارس که بطریق اولی جزایر را نیز شامل می شود مورد تائید قرار می دهد. در سال 1735 - 1747 در دوره نادرشاه حاشیه جنوبی خلیج فارس بویژه بحرین و راس الخیمه سرزمین ایرانی محسوب می شد. در سال 1888 ناصرالدین شاه ضمن ارائه نقشه ای از انگلیس خواست که مالکیت ایران را برجزایر سه گانه به رسمیت شناسد. اما انگلستان مطابق معاهده 1892 حمایت از شیوخ پیشنهادات مکرر ایران را رد می کرد.
به دستور محمد علی فروغی در تاریخ 9 مرداد 1312-31 جولای 1933 یک واحد نیروی دریایی ایران پرچم انگلیس را از جزیره ابوموسی و باسعیدو پائین کشیده و بدور افکند.
بر اساس اسناد کتاب حمدی در همان سال نیروی دریایی ایران چند بار جهت دید و بازدید در جزایر نیرو پیاده کرد و وزارتخارجه ایران طی یادداشتی به اعتراض دولت انگلستان نیز چنین پاسخ داده است:
429-31/5/1312
اعتراض شما به مسافرت کشتی پلنگ به جزیره تنب جهت بازدید از چراغ دریائی، بی ربط است. مأمورین شاهنشاهی هنگامیکه مأمور بازدید از کلیه چراغهای ساحلی هستند نمی توانند معاینه چراغ تنب که ملک مسلم و جزءلایتجزای خاک ایران است خودداری نمایند.
در سال 1969 - مایکل استوارت وزیر خارجه وقت بریتانیا به تهران سفر کرد و در دیدار با وزیر دربار شاه گفت:ما با امانت کامل به شما عرض می کنم ما جزء وظایف خود می دانیم که بر بازگرداندن جزایر به ایران تأکید کنیم."
زمانیکه بریتانیا در سال 1820 با قرارداد تحت الحمایگی سلطه خود را بر شیوخ تحمیل کرد رأس الیخمه و شارجه یک امارت واحد بودند و در سال 1921 رأس الخیمه از شارجه جدا شد و ابوموسی به قواسم شارجه واگذار گردید و تنب ها به رأس الخیمه سپرده شد.
حاکمیت ایران بر بحرین که در دورترین نقاط از ساحل ایران قرار داشته است دلیل این است که ایران بر جزایر نزدیکتر به ساحل خود مانند ابوموسی و تنب نیزحاکمیت داشته ا ست.
داستان بحرین
بحرین قبل از اسلام یکی از ساتراپی های ایران بود و بعد نیز چون در مسیر تردد ایرانیان جهت سفر به اماکن مقدس قرار داشت همواره محل تلاقی ایرانیان بود بحرین در زمانهای قدیم نامهای دیگری مانند دلمون و جزیره مروارید داشت و در دوره قرامطه، ابو سعید بهرام گناوه ای که به همراه ایل و تبار خود به این منطقه رفته بود حاکمیت را در آنجا بدست گرفت از آن زمان آنجا را بهرام آباد و سپس بهران و بحرین نامیدند درمدت زمان بین 1622 تا سال 1783 بحرین رسما در حاکمیت ایران بود و در سال 1783 قبایل عرب العتوب از پرداخت مالیات به ایران سرباز زدند.
ایران در عصر جدید مجددا در سال 1927 بحرین را سرزمین ایرانی دانست و نامه اعتراض خود را نسبت به اشغال بحرین توسط انگلستان در جامعه ملل نشر ساخت و سرانجام در 11 نوامبر 1957 دولت ایران رسما بحرین را استان چهاردهم اعلام کرد و به تمامی بحرینی هایی که علاقه مند بودند شناسنامه ایرانی اعطا نمود. بریتانیا این اقدام ایران را محکوم نمود اما انتونی ایدن وزیر خارجه برای حل مشکلات خلیج فارس پیشنهاداتی به ایران ارایه نمود از جمله آن صرف نظر کردن ایران از بحرین و ابوموسی و در عوض برگشت دو جزیره تمب به ایران و صرف نظر کردن بریتانیا ازاعتراض به تصرف جزیره سیری توسط ایران بود. ایران این شروط را نپذیرفت. یک دهه بعد انگلیسی ها شاه ایران را به نظر سنجی در مورد بحرین راضی کردند شاه با توجه به گزارشات چاپلوسانه ساواک و وزارت خارجه وقت اطمینان تام داشت که 80 درصد مردم به پیوستگی بحرین به دولت شاهنشاهی رای خواهند داد!!. مردم بحرین در ملی شدن نفت ایران همانند مردم تهران شور و شعف نشان داده بودند.
ریچاردلی، نماینده آقای اوتانت دبیرکل سازمان ملل متحد در بحرین حضور پیدا کردند و در هتل منامه دفتری باز کردند وگفتند تمام افراد بالغ شناسنامه بحرینی خودش را بیاورد و رای بدهد(درآن زمان عده ای زیادی شناسنامه ایرانی نیز داشتند وهنوز هم عده ای زیاد از مردم بحرین گذرنامه ایرانی خود را نگاهداشته اند) شماره شناسنامه را مینوشتند با اسم ورسم وآدرس فلان و به دو پرسش استقلال یا انضمام به ایران جواب می دادند. اما نتیجه نظر سنجی 1970 غیر قابل تصور بود 75 درصد رای دهندگان به استقلال بحرین رای دادند. وزارتخارجه ایران از قبل پذیرفته بود که نتیجه نظر سنجی را برسمیت بشناسد. در مجلس ایران به شیوه رای و انجام تقلب اعتراضاتی شد اما بزودی این اعتراضات خاموش شد و علت هم هنوز در پرده ابهام است.
بررسی ها نشان می دهد که خود شیوخ، در مقابل ایران و در ملاقات باطرفهای ایرانی همواره نرمش نشان می دادند و حاضر بودند بطور دو جانبه مشکل را حل کنند اما انگلیس با هرگونه مذاکرات دو جانبه و حل مسالمت آمیز مخالف بود و با بهانه تراشی دفع الوقت می کرد و خواستار تعویق تصمیمات ایران به بعد از خروج انگلیس از منطقه در سال 1971 بود. از سوی دیگر مقامات مذاکره کننده انگلیسی بدنبال ادامه دسیسه گری خود بهانه تراشی می کرده و ادعا می نموده اند که که دستورپذیری شیوخ از انگلیس کم شده است و لذا نمی توانند در مورد استرداد جزایر تصمیم بگیرند. در همین حال انگلیس شیوخ را از هرگونه مذاکره مستقیم با ایران برحذر می داشت.
شیخ صقر در تاریخ 28/8/48 به دعوت اردشیر زاهدی وارد تهران شده و برطبق نوشته جراید ایران اظهار داشته است حاضر نیستم برای این جزیره کوچک فاقد سکنه روابطمان را با ایران برهم بزنیم و به هر نحو که شاهنشاه صلاح بدانند موافق حل موضوع است.
دولت ایران قاطعانه جزایر را ایرانی می دانست و حاضر به خرید و یا اجاره نبود بویژه در مورد تمب بزرگ و کوچک بدلیل نزدیکی آن دو جزیره به سواحل ایران، مطابق حقوق بین الملل و کنوانسیون حقوق دریاها و همچنین بر اساس قطعنامه های مربوط به استعمارزدایی، تسویه استعمار یا خروج استعمارگر از سرزمین های اشغال شده این دو جزیره قانونا به ایران ملحق می شد و خود مذاکره کنندگان بریتانیایی نیز آن را ایرانی می دانستند ولذا ایران حاضر به هیچ نوع گفتگو بر سر تنمب ها نبود. اما حاضر بود در مورد ابوموسی بدلیل پافشاری انگلیسی ها و اینکه شیخ از عایدات معدن اکسید آهن آن صرف نظر می کرد به امیر شارجه کمک مالی ارایه نماید ایران در این رابطه به شیخ شارجه حاضر شد سالانه مبلغ 1.5 ملیون پوند انگلیس کمک کند این یک کمک توسعه ای و نشانه حسن نیت ایران بود وهیچ ربطی به حقانیت و مالکیت امارات برابوموسی ندارد برای سال نخست این مبلغ طی سه فقره چک به حاکم شارجه پرداخت گردید که مورد پذیرش طرف اماراتی قرار گرفت. این مبلغ هر سال قابل پرداخت بود تا زمانیکه درآمد آن شیخ نشین نشین به سقف سه ملیون پوند در سال برسد. در دومین سال تاسیس امارات درآمد آن از این سقف گذشت.
اما ایران حاضر نشد علی رغم اصرار طرفهای انگلیسی، هیچ مساعدت مشابهی را به حاکم راس الخیمه برای تمب ها بدهد ایران تن به هیچگونه نوشته ویا قرارداد و مساعدت مالی در مورد تمب نبود بویژه اینکه راس الخیمه مبلغی را طرح کرده بود که طرف مذاکره کننده ایرانی آن را نا مربوط می دانست و هرگونه مذاکره با وی را بر سر مبلغ کمک قطع نمود.
بامداد 9/9/50- ارتش ایران و هیئت سیاسی ایرانی در سه جزیره پیاده شد. در ابوموسی طی مراسمی شیخ صقر برادر شیخ خالد حاکم شارجه به استقبال و میهمان نوازی هیئت ایرانی آمدند، استاندار بنادر آقای عطائی و هیأت همراه به اتفاق به بازدید از جزیره پرداختند. هویدا همان روز در پارلمان اعلام کرد که هر سه جزیره بطور کامل به حاکمیت کامل ایران بازگشت.
جهانیان نسبت به این تغییر و تحول واکنش مثبت نشان دادند تنها دو کشور عربی عراق و لیبی به این موضوع معترض بودند و به تحریک مردم و جهان عرب می پرداختند که اعتراض آنها نیز در شورای امنیت بلا اثر شد و بدین صورت مشکل جزایر فیصله یافت.
سرجفری آرثور در زمان بازپس گیری جزایر توسط ایران در منطقه بود وی بعدها در یک سمینار دردانشگاه کمبریج در پاسخ به اعتراضات و اتهام اعراب نسبت به وی و کارگزاران وقت انگلیس اظهار داشت“ عربهای در آن موقع نمی دانستند که چگونه یک قرص نان را بین خود تقسیم کنند! ما دست برداشتن ایران از بحرین را و استقلال امارات را برای آنها تأمین کردیم آنها چه می خواهند و آیا بیش از این می خواهند؟”.
منابع:
- اسناد وزارت خارجه بریتانیا مندرج در کتاب ولید حمدی الأعظمی : "النزاع بین دولة الإمارات العربیة وإیران حول جزر أبوموسى وطنب الکبرى وطنب الصغرى فی الوثائق البریطانیة "، دار الحکمة، 1993م،
- باسم عجمی : "تاریخ الصراع على الجزر الثلاث "، الحیاة، العدد الصادر فی 23/3/1997م، ص : 18.
- على حمیدان اولین سفیر امارات در سازمان ملل : الإمارات وإیران والجزر الثلاث، الشرق الأوسط، العدد 6774 الصادر فی 15/6/1997م
خاطرات مکتوب و شفاهی مذاکره کنندگان ایرانی و همچنین خسرو افشار- نمازی- پزشکپور- و خاطرات فروغی رئیس وقت مدرسه ایران در دبی که به مثابه سفیر ایران در دبی عمل می کرد
- محمد عجم، خلیج فارس نامی کهن تر از تاریخ،پارت، تهران 1383
http://www.farsi-arabi.persianblog.com
http://www.un.int/uae/m-A,ap.htm
http://www.majlesalommah.net/run.asp?id=719
تاریخ النزاع حول الجزر الثلاث
http://www.majlesalommah.net/run.asp?id=726
http://www.elaph.com/ElaphWeb/Politics/2006/5/152467.htm
* قرامطه دستهای از اسماعیلیان اند بودند که در سال 286 ه.ق. به رهبری ابوسعید حسین بن بهرام جنابی(گناوه ای) در بحرین ضد خلفای عباسی قیام کرد. ابوسعید دامنه متصرفات خود را وسعت داد و در سال 302 ه.ق. کشته شد. پس از او ابوطاهر سلیمان به ریاست رسید در ذی الحجه سال 317 به مکه حمله کرد و حجر اسود(سنگ سیاه) کعبه را به احسائه مرکز حکومت قرامطه برد. قرمطیان (کرامتیان) بحرین تا سال 367 درسواحل خلیج فارس و منطقه بحرین قدرت داشتند. بسیاری از شخصیتهای علمی و ادبی به اتهام قرمطی بودن مخصوصا در دوران غزنویان که خود را طرفدار متعصب خلفای عباسی مینمودند، کشته شدند.
جمعیت بحرین طبق آمار سالهای 53 و 1354بالغ بر دویست وبیست هزار نفر بوده و... از سی و سه جزیره کوچک وبزرگ تشکیل شده که مرکز آن منامه است.
سایت باشگاه اندیشه
نظرات