آموزش رایگان، محصول قانون تعلیمات اجباری
حضور و تکاپوی اندیشه جدید در دوره معاصر، سرآغاز بسیاری از تغییرات پایه و سبک سنتی در ایران بود. یکی از مهمترین ارکانی که در این دوره دستخوش دگرگونی شد، آموزش و پروش بود. سرعت تغییر در بسیاری از مظاهر زندگی اجتماعی ایرانیان دیده میشد.
همزمان با آمدن افکار نو، ایران در مرحلهای قرار گرفت که باید واکنش مناسب نسبت به این روند نشان میداد. جامعه سنتی ایران در مواجهه با افکار جدید برخورد متفاوتی از خود نشان داد. در برخی سطوح افکار و ایدههای نو مورد پذیرش کامل قرار گرفت و گروهی حاضر شدند بدون واکنش بهطور کامل لباس سنت را از تن بهدرآورند و پوشش نویی برای خود انتخاب کنند. اینان کسانی بودند که یکسره در فکر غربی شدن جامعه ایرانی بودند. گروهی دیگر نیز هر گونه فکر نو را که تاکنون جامعه ایرانی تجربه نکرده بود، سوغاتی از غرب و بلاد کفر میدانستند که باید نسبت به آن بیاعتنایی کرد، حتی اگر شرایط اجتماعی و اقتصادی کشور در وضع بحرانی قرار گیرد و دسته سومی هم بودند که سعی کردند شرایط جدید را درک کنند و ضمن پذیرش برخی افکار و سبک غربی، در بخشی از موارد به بومیسازی روی آورند. مقطع تاریخ معاصر ایران از دوره مشروطیت تا امروز عرصه تکاپوی این سه نگاه به جامعه ایرانی است. یکی از این موارد، تغییر شیوه تعلیم و تربیت بود.
از واپسین دهههای سده نوزدهم، تلاشهایی صورت گرفت تا آموزش و پرورش، پیوند محکمتری با زندگی واقعی پیدا کند و پرورش حیطههای عاطفی و روان حرکتی دانشآموزان نیز رویکردی جدی شود.
جنبش آموزش و پرورش برای زیستن، نتیجه تلاشهای فکری و تجارب آزمایشی نظریهپردازی همچون جان دیویی (1952 ـ 1859)، فیلسوف تربیتی آمریکا بود.
دیویی آموزش و پرورش را فعالیتی جدا از زندگی نمیدانست و بر این باور بود که فرآیند یادگیری باید مانند زندگی در عمل به انجام رسد. از سوی دیگر، گسترش دموکراسی و نهادینهشدن آن، رشد و توسعه روزافزون اقتصادی تمدن بورژوازی و نیاز وافر کشورهای غربی به نیروهای کیفی ماهر، درستی دیدگاههای نوین را درباره یادگیری آشکار کرد و سوادآموزی از سطح توانایی خواندن و نوشتن فراتر رفت. به این قرار قوانین آموزش اجباری در برخی کشورها به تصویب رسید و آموزش و پرورش رسمی رفتهرفته شکل گرفت و نقش نظارتی دولتها بر سازمان آموزش و پرورش بدیهی جلوه کرد. با افزایش شمار آموزشگاهها و گسترش و تنوع خدمات آموزشی، هدفمند کردن آموزش و پرورش براساس هدفهای کلی جوامع، جلوهای خاص یافت. در قانون تعلیمات اجباری هم که سوم دی 1321 لایحه آن به مجلس ارائه شد و ششم مرداد 1322 از تصویب مجلس شورای ملی (مجلس دوره سیزدهم) گذشت، به این نکته توجه شده است.
با تصویب این قانون، نظام آموزش دچار دگرگونی و سرعت متفاوتی شد. در این قانون قید شده است دولت موظف است طی 10 سال آموزش ابتدایی را برای همه کودکان 6 تا 11 سال در سراسر کشور به طور اجباری فراهم کند، اما آنچه رفتهرفته مشکل اساسی بر سر راه این تصمیم بود، مساله فضاهای آموزشی بود که در انتهای این دوره خودنمایی کرد.
بنابراین سال 1331، پنج درصد عوارض شهرداری به ساخت مدرسه در هر شهر اختصاص یافت. در عین حال دولت به طور کلی از تاسیس مدارس خصوصی حمایت کرد. دهه میانی مورد مطالعه در دورههای حساس تاریخ معاصر ایران در آیینه رشد فرهنگی و حضور در دنیای جدید است. زمان سپریشدن استعمار مستقیم، استعمارگران بر این باور بودند که جهانهای رهاشده به سمت فقر و جهل خواهند رفت، اما گفتمان حاکم بر جامعه بشری محور حرکت را به سمت تکامل رهبری کرد. چنان که یک دوره استبداد منور باوجود تاثیرات سوء و پارهای تصمیمات زودگذر، جامعه را آماده ورود به جهان دیگران کرد.
سالهای میان1320 تا 1340 با همه افت و خیزهای سیاسی آن در این ارتباط میتواند به عنوان دوره گلوگاهی برای کشور به حساب آید. بویژه این مساله در ساخت فرهنگ و آموزش میتوانست کارسازی بیشتری داشته و خودنمایی آشکاری داشته باشد. تأسیس موسسههای آموزشی توانست به همراه سایر وسایل ارتباط جمعی زمینه خواست و درخواستهای داخلی همسو با فشارهای خارجی برای اصلاحات را فراهم کند.
تهیه قسمت عمده از وسایل اجرای آن را به عهده مردم و سازمانهای ملی از قبیل شهرداریها و انجمنهای خیریه گذاردهاند. اگر در مقام تجزیه و تحلیل قانون مزبور برآییم دولت به عنوان یک دستگاه اجراکننده خودنمایی میکند که وسایل گردش آن را شهرداریها و توانگران و مالکان فراهم میکنند و موید این نظر، موادی از متن قانون و آییننامههای مربوط به آن است.
در تبصره یکم و دوم از ماده هشتم قانون تعلیمات اجباری تصریح شده مالکین قراء و قصبات و همچنین شهرداریها مکلفند در حدود مقرراتی مخصوص در تهیه وسایل ساختمان مدارس و توسعه معارف با وزارت فرهنگ اشتراک مساعی کنند و مقررات مزبور هم به صورت آییننامهای که در جلسه 14 مرداد 1322 از تصویب کمیسیون فرهنگ مجلس شورای ملی گذشت، حدود این همکاری و اشتراک مساعی را به این ترتیب تعیین کرده است.
در ماده دوم تاکید شده ساختمان دبستانها در شهرستانها باید با کمک مالی شهرداریهای مربوط و در دهستانها با کمک مالی مالکان به عمل آید؛ بعلاوه وزارت فرهنگ باید با تشکیل انجمنها و جلب کمک اشخاص نیکوکار در هر محل اعاناتی جمعآوری کند و با اعتباری که همه ساله ضمن بودجه برای ساختمان پیشبینی میشود، ساختمان دبستانها را تامین کند. آنگاه برای اینکه جای هیچگونه ابهامی باقی نماند، میزان کمکهای مالی هم که در ماده مزبور به آن اشاره شد با این کیفیت مقرر شده است.
تأسیس موسسههای آموزشی توانست به همراه سایر وسایل ارتباط جمعی زمینه درخواستهای داخلی همسو با فشارهای خارجی برای اصلاحات را فراهم کند.
ماده سوم کمکهایی را که شهرداری هر محل طبق ماده دوم باید برای ساختمان دبستانهای محل به عمل آورد، شامل موارد زیر دانسته است.
الف ـ واگذاری (بدون عوض) اراضی که در اختیار شهرداری است و وزارت فرهنگ آنها را برای ساختمان دبستان مناسب میداند.
ب ـ اختصاص قسمتی از درآمد شهرداری برای ساختمان دبستانهای شهر و در صورت لزوم، وضع عوارض مخصوص به نام ساختمان دبستان که پس از جمعآوری در اختیار وزارت فرهنگ قرار گیرد.
ج ـ هرگونه مساعدت دیگر از حیث تهیه مصالح و لوازم ساختمانی و...
این بود وظیفهای که قانون عملیات اجباری متوجه شهرداریها کرده و لازم به توضیح نیست که شهرداریها و موسسات ملی هستند که از مردم تشکیل و به وسیله مردم اداره میشوند و بههیچوجه رابطه و تماسی با دستگاههای دولتی ندارند و مثلا وقتی گفته میشود فلان کار را شهرداری محل باید انجام دهد، مقصود و مراد این است که مردم آن محل باید انجام دهند. آییننامه مزبور به دنبال وظایف شهرداری وظایف مالکین قراء و قصبات را که فاقد شهرداری هستند به این ترتیب مقرر داشته است.
ماده چهارم تکلیف کمکهایی را که مالکین دهستانها در ساختمان دبستانها باید به عمل آورند، به قرار زیر مشخص کرده است.
الف ـ واگذاری (بدون عوض) زمین مناسبی برای ساختمان دبستان.
ب ـ موقع برداشت محصول هر سال اختصاص مقداری از آنکه بهایش در حساب بخصوص در بانک به نام ساختمان دبستان و در اختیار وزارت فرهنگ گذاشته میشود. همین که سرمایه فوق به نصف برآوردی که برای مخارج ساختمان دبستان آن محل کردهاند رسید، وزارت فرهنگ نسبت به ساختمان دبستان اقدام خواهد کرد.
تبصره ـ در دهستانهایی که دارای مالکین متعدد هستند، کمک مالی هریک از مالکان به تناسب سهم مالکانه ایشان خواهد بود. با توجه به مقدمات مذکور این نتیجه حاصل میشود که اجرای تعلیمات اجباری چه از نظر منافع عمومی و چه از نظر قانون و مقررات بدون کمک و مساعدت مادی مردم مقدور نیست و بدیهی است در این کمک و مساعدت مالکان و توانگران وظایف مهمتر و سنگینتری به عهده دارند و هرکس به فراخور قدرت مالی و تمکن و دارایی خود باید در این راه یاری و مددکاری کند.
رعایت سن قانونی دانشآموزان در آغاز هر سال تحصیلی طبق آییننامه دبستان مصوب شورای عالی فرهنگ. نوآموزانی برای کلاس اول دبستان پذیرفته میشوند که حداقل سن ایشان تا پایان اسفند همان سال 7 سال تمام باشد و حداکثر سن دانشآموزان در کلاسها طبق ماده (66) آییننامه دبستان به قرار زیر است:
کلاس اول 9 سال
کلاس دوم 11 سال
کلاس سوم 12 سال
کلاس چهارم 13 سال
کلاس پنجم 15 سال
کلاس ششم 17 سال
و در صورت تجاوز سن دانشآموزان از مقادیر فوق، باید از دبستان اخراج شوند.
معمولا به استناد این آییننامه اول هر سال تحصیلی بخشنامهای از طرف وزارت فرهنگ منتشر میشد که سن قانونی دانشآموزان سال مذکور در آن قید میشد. قانون تعلیمات اجباری مصوب مجلس شورای ملی حداقل سن را برای کلاس اول 6 سال تمام و حداکثر را 10 سال معین کرده است. ضمنا میدانیم تعلیمات اجباری یکمرتبه در تمام کشور شروع نشده بلکه بتدریج در هر جا که وسایل آن آماده بود با پیشنهاد وزارت فرهنگ این قانون برای اجرای آن در آن محل ابلاغ میشد و واضح است در این نقاط که اجباری بودن تعلیمات اخطار شده، اشخاص مکلفند اطفال خود را که 6 تا 10 سال داشته باشند، به دبستان بفرستند.
تعلیمات دینی
هنگامی که قانون تعلیمات اجباری در سال 1322 ش. به تصویب مجلس شورای ملی رسید، آیتالله بروجردی طی پیامی از آقای فلسفی خواست به ملاقات شاه برود و از وی بخواهد تعالیم دین را هم در کنار تعلیمات ابتدایی بگنجاند. خواسته آیتالله بروجردی به وزیر فرهنگ ابلاغ شد و نخست وزیر طی نامهای به ایشان اعلام کرد در باب اجرای تعلیمات دینی در مدارس نظر جنابعالی به وسیله دربار شاهنشاهی به دولت ابلاغ شد. با توجه به اهمیتی که دولت این جانب همواره به این موضوع داشته و دارد، به وزارت فرهنگ دستور اکید در انجام منظور داده شد. اینک به طوری که اطلاع دادهاند، علاوه بر تدریس شرعیات در دبستانها بنا به تصویب شورای عالی فرهنگ برنامه مخصوصی به منظور تعلیمات اخلاقی در دبیرستانها و دانشسرای مقدماتی بموقع به اجرا گذارده شده است.
منابع:
ـ راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، تهران، 1364
ـ سیر تحول آموزش و پرورش (مجموعه مقالات)، اصفهان، 1380.
ـ گنجینه اسناد، پاییز و زمستان 1378 ـ شماره 35 و 36.
ـ محبوبی اردکانی، حسین، تاریخ موسسات تمدنی جدید در ایران، ج 3 و2، دانشگاه تهران، 1376.
ـ صدری افشار، سرگذشت سازمانها و نهادهای علمی و آموزشی در ایران، آموزش و پرورش، تهران، بیتا.
ـ آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت) دوره بیست و سوم، مهر 1327 ـ شماره1.
http://ayam.jamejamonline.ir
نظرات