تحلیلی بر آرا و اندیشه‌های میرزا حسن رُشدّیه


دکتر حسین قربانی (پژوهشگر پویش فکری توسعه)
1059 بازدید
میرزا حسن رشدیه

تحلیلی بر آرا و اندیشه‌های میرزا حسن رُشدّیه

 داستان زندگی رُشدّیه، بسان جریان زندگی گل و چشمه است. گل­ها می‌شکُفند، نه برای این که عابری آنها را ببوید، یا شاعری برایشان شعری بگوید، بلکه رُستن و شکُفتن در ذات گل است، گل­ها بی­ هیچ چشم‌­داشت و انتظار بیرونی شکوفا میشوند، و چشمه­‌ها در همه­‌ی فصول پیوسته قُل قُل می­‌کنند و از دل زمین می­‌جوشند، حتی اگر همه­‌ی روزنه‌های آنها مسدود شود، چشمه­‌ها باز می­‌پویند و راهی می­‌جویند تا خویشتن را به طبیعت ارزانی دارند.

با این نگاه، رُشدّیه نیز گُل بود. او دغدغه­‌ی آموزش داشت، او برای نخستین بار الفبای صوتی ابداع کرد تا کودکان را از رنج یادگیری الفبا در مکتب رهایی ببخشد، او نخستین کتاب­های درسی را تدوین کرد تا دانش آموزان به جای مطالب غیر بومی و انتزاعیات، با مهارت­ها و مفاهیم مرتبط با سنین و اقتضائات زندگی خویش آشنا گردند و این همه نه برای جلب توجه و کسب مقام و موقعیت، که برای دغدغه­‌های شخصی بود. و رُشدّیه چشمه بود. رُشدّیه ده­ها بار در تبریز و مشهد و تهران مدرسه راه اندازی کرد و هر بار به بهانه­‌ای آنها را تخریب کردند، دانش‌­آموزانش را شهید کردند، اموالش را به سرقت بردند، سر و دست او را شکستند، قصد جانش را کردند و او را دیوانه و منافق خواندند، اما رُشدّیه هر بار به سیل این حوادث می‌خندید و با توانی بیشتر مدرسه‌­ای دیگر می­‌ساخت.

رُشدّیه، یاد می‌­داد و یاد می­‌گرفت. او دغدغه­‌ی توسعه و آگاهی اجتماعی داشت. روزنامه می­‌خواند و روزنامه منتشر می­‌کرد. آن هم در بحبوحه­‌ی جنگ و فقر و بیماری و جمود فکری که بر آسمان ایران سایه گسترده بود. رُشدّیه آمده بود تا همچون “لنگستون­‌هیوز[۱]” شعر صلح و آزادی سر دهد و بگوید: “بگذارید این وطن دوباره وطن شود/ بگذارید دوباره همان روئیایی شود که بود/ بگذارید پیشاهنگ دشت شود/ و در آن‌جا که آزاد است منزلگاهی بجوید/ … بگذارید این وطن رویایی باشد که رویاپروران در رویای خویش‌داشته‌اند/ بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شود/ سرزمینی که در آن، نه شاهان بتوانند بی‌اعتنایی نشان دهند/ نه ستمگران اسباب­چینی کنند/ تا هر انسانی را، آن که برتر از اوست از پا درآورد …/.”

باری، رُشدّیه معلم توسعه بود. معلمی که تعلیم و تربیت را مهمترین بستر رهایی از جهل و فقر و تبعیض می­‌دانست، او همواره عقلانیت و خرد جمعی را می­‌ستود و باور داشت هر آجری که در ساختن دیوار یک مدرسه روی هم چیده می­‌شود، در حقیقت بسان پل‌ه­ای برای پل زدن به آسمان آگاهی است. بنابراین به جهت همین باورها، ابداعات، خدمات و فعالیت­های بدیع بود که رُشدّیه را پیرمعارف و پدر فرهنگ نوین ایران می­‌گویند. از این رو هدف نوشتار حاضر این است که به تحلیل و بررسی آرا و اندیشه‌های رُشدّیه بپردازد تا ضمن آشنایی علاقه مندان با افکار و اندیشه های وی، پیشنهادات و راهکارهایی برای تغییر و اصلاح ساختار فعلی تعلیم و تربیت ارائه نماید.

 

شرحی بر زندگی شخصی و حرفه ای

میرزا حسن تبریزی ملقب به «رُشدّیه [۲]» در سال ۱۲۳۰ هجری شمسی در محلۀ چرنداب تبریز متولد شد[۳]. مادرش ساراخانم و پدرش آخوند ملامهدی تبریزی از عالمان دینی زاهد و عزلت­نشین تبریز بود. او در کودکی به مکتب‌خانه رفت و به دلیل هوش و استعداد فراوانی که داشت مبصر مکتب شد و به دیگر دانش آموزان در یادگیری دروس کمک می‌رساند. ذکاوت و فراست رُشدّیه چنان بود که در ۱۵ سالگی لباس روحانیت می­پوشد و در ۲۲ سالگی پیش­نماز یکی از مساجد تبریز می­شود. اما رُشدّیه کسی نبود که خود را به مکتب و مسجد محدود نماید. او از همان جوانی سر در نشریات ممنوعه‌ای داشت که از خارج به ایران می‌آمدند و از جمله در تبریز پخش می‌شدند و در پی مطالعۀ چنین نشریاتی بود که به ضرورت سوادآموزی پی می­برد. به عبارت دقیق­تر، در همان روزها در استانبول دو روزنامه به نام «اختر» و «ثریا» منتشر می­شد. اتفاقاً شماره ای از روزنامۀ اختر به دست رُشدّیه می افتد که در آن مقاله­ای مرتبط با معارف جدید و طرز تدریس و تعلیم الفبا نوشته و در آن تصریح گشته بود که در کشورهای خارج از هر هزار تن ده نفر بی­سوادند، ولی در ایران از هر هزار تن ده نفر باسواد می­‌باشند. این مقاله تأثیر عمیقی در روحیۀ رُشدّیه می­گذارد و انقلابی در افکار او پدید میآید، به طوری که او یکباره از تصمیمی که پدرش برای ادامه تحصیل او گرفته بود منصرف شده و با صلاحدید پدرش در همان آغاز جوانی برای تحقیق و مطالعه در وضع معارف و طرز تدریس الفبا و روش تعلیم در خارج از ایران در سال ۱۲۶۰ هجری شمسی عازم بیروت می‌­شود و مدت دو سال در دارالمعلمین بیروت که به وسیلۀ فرانسویان تأسیس شده بود و شهرت جهانی داشت به تحصیل علوم جدید می­پردازد و به خوبی به اشکالات طرز تدریس آشنائی پیدا کرده و سپس برای تکمیل مطالعات خود در این رشته به استامبول پایتخت امپراطوری عثمانی و مصر مسافرت می­کند و در روش تدریس در مدارس رُشدّیه و اعدادیۀ آنجا مطالعاتی نموده، اصول تدریس آنجا را هم مثل ایران مغشوش می­بیند. رُشدّیه در استامبول به طرح نقشه­هائی برای تعلیم و تربیت اطفال و نوآموزان پرداخته و اقدام به رفع اشکالات تدریس در زمان فارسی و اختراع الفباء صوتی در این زبان می‌پردازد و پس از آشنایی کامل به اسلوب و طرز تعلیم الفباء و به روش جدید نخست به ایروان که اهالی آنجا به مناسبت دیدن مدارس روس در استقبال از فرهنگ ایرانی مستعدتر و مشتاق­تر بودند می­رود و به کمک «حاج آخوند» برادر ناتنی خود در سال ۱۲۶۳ هجری شمسی نخستین مدرسۀ دبستان ایرانی را به سبک جدید برای مسلمانان قفقاز تأسیس می­کند و با اصول الفباء صوتی که از ابداعات خودش بود شروع به تدریس نموده و کتاب وطن دیلی (زبان وطن) را به ترکی با اصول خویشتن تدوین نموده و با اجرای راهبردهای آموزشی خویش موفق می­گردد در مدت کوتاهی به نوآموزان خواندن و نوشتن بیاموزد. به همین دلیل مسلمانان ایروان استقبال شایانی از او می­نمایند و روز به روز تعداد شاگردان مدرسه افزوده می­شود. چنان که این مدرسه به مدت ۴ سال تحت نظر و مدیریت رُشدّیه دایر باقی می­ماند[۴].

در ادامه ناصرالدین شاه که طی سفری در حال عبور از ایروان است از فعالیت های رُشدّیه مطلع می­شود و فعالیت های آموزشی رُشدّیه برایش بسیار مقبول میافتد. لذا با دعوت ناصر­الدین شاه رُشدّیه مدرسه را به برادر خود می­سپرد و همراه ملتزمین شاه عازم می­گردد تا مدرسه ای به همان سبک در ایران راه اندازی نماید. اما اطرافیان شاه چون متوجه می­شوند که رُشدّیه بسیار مورد توجه ناصرالدین شاه قرار گرفته است، دسیسه­چینی می­‌کنند که راه اندازی دبستان به سبک نوین می­‌تواند برای سلطنت بسیار خطرناک باشد. لذا در ادامۀ راه رُشدّیه در یکی از اقامت­گاه­ها متوقف و زندانی می‌شود و از همراهی شاه باز می­ماند. بعد از چند روز رُشدّیه به ناچار مجبور به بازگشت به ایروان می­شود، اما در آنجا نیز متوجه تحریکات کارگزار سفارت علیه فعالیت­های خود می­شود. بنابراین با مطلوب نبودن شرایط، رُشدّیه مجبور می­شود مدرسه را به برادر ناتنی­اش واگذارد و به زادگاهش تبریز رهسپار ­شود.

رُشدّیه پس از ورود به تبریز و دیدار خانواده، نخست عده‌ای از اقوام باسواد اقوام را گرد آورده و طرز تدریس اسلوب جدید را به آنان می­آموزد و متعاقباً اولین دبستان را در سال ۱۲۶۷ هجری شمسی در محلۀ ششکلان در مسجد مصباح الملک تأسیس می­کند. امتحانات این مدرسه در پایان سال در حضور علما و اعیان و بزرگان تبریز با شکوه خاصی برگزار و موجب تعجب آنان می­گردد و اشتیاق مردم به باسواد شدن کودکان آن هم به این سهولت باعث گرمی بازار مدرسه می­شود. بنابراین فرهنگ دوستان و روشن­فکران به دور رُشدّیه جمع می­شوند، اما مکتب­داران که دکّان خود را کساد می­بینند و پیشرفت مدرسۀ جدید را مخالف مصالح خود می­یابند؛ به جُنب وجوش افتاده و یکی از علماء به نام «رئیس­السادات» را وادار مینمایند تا رُشدّیه را تکفیر و فتوای انهدام مدرسۀ جدید را صادر نماید. بدین ترتیب اجامر و اوباش که همیشه منتظر فرصت بودند با چوب و چماق به خدمت شاگردان دبستان و معلمین می­رسند و آن ها را از مدرسه می­رانند، و رُشدّیه نیز شبانه به مشهد فرار می­کند.

رُشدّیه در ادامه پس از شش ماه به تبریز بازمی­گردد و برای دومین بار مدرسه ای را در محلۀ بازار دائر می­‌کند و می­‌تواند مجدداً با اتخاذ روش و اسلوب ساده ای علاقمندان فرهنگ و معارف جدید را به سوی خود جلب کند و آنان را برانگیزد که برای تعلیم و تربیت نسل آینده و بیداری آنها با او هم عقیده و هم آواز شوند و برای ترقی سطح افکار عمومی و عطف توجه مردم به دنیای متمدن و ترقیات شگرف اروپائیان و آگاهی به اصول تعلیم و تربیت صحیح با او همکاری کنند. ولی در این احوال مخالفین نیز لحظه‌ای آرام نمی نشینند و پیوسته روحانی نمایان را برمی انگیزند تا علیه او قیام و او را تکفیر نمایند. بنابراین پس از چندی دومین مدرسه نیز مجدداً مورد هجوم قرار می­‌گیرد و رُشدّیه نیز به اجبار به مشهد فرار می­‌کند.

رُشدّیه پس از چند مدت مجدد به تبریز بازمی­گردد و برای سومین بار مدرسه ای را در محلۀ چرنداب تأسیس می­کند. باز هم پیشرفت و ترقی شاگردان مایۀ تمجید و تحسین همگان قرار می­گیرد و شهرت او در تبریز زبانزد مردم می­شود. اما این بار هم، طلبه­های علومِ دینیِ مدرسۀ صادقیه به تحریک مکتب­داران میپردازند و آنها نیز به مدرسه ریخته و به غارت آن می­پردازند و رُشدّیه را نیز تهدید می­کنند که در صورت ادامۀ کار، او را به قتل خواهند رساند. بنابراین باز هم رُشدّیه بر طبق معمول از راه روسیه عازم مشهد می­شود. رُشدّیه پس از چند ماه مجدداً به تبریز باز می‌گردد و برای چهارمین بار در محلۀ نوبر مدرسه ای دائر و شمار شاگردان را به سیصدوپنجاه هفت، و شمار معلمان را به دوازده نفر می­رساند. اما این بار نیز مکتب داران پریشان شده و از سرسختی رُشدّیه به جان می­آیند. تاحدی که به پدر رُشدّیه ملامهدی متوسل شده و او را سخت تهدید می­کنند و اولتیماتوم می­دهند. بنابراین ملامهدی نیز صلاح فرزند خود را چنین می­بیند که فعلاً مدرسه را منحل نموده و برای آن که سر و صداها بخوابد به مشهد برود. رُشدّیه نیز نصحیت پدر را می‌­پذیرد و باز هم عازم مشهد می‌شود.

رُشدّیه پس از چند ماه که آب­ها از آسیاب می­افتد مجدداً به تبریز بازمی­گردد. از طرفی از آنجا که مردم روزبه روز بیشتر به منافع تحصیل پی برده و به علت تحریکات گذشته نیز واقف شده بودند به محض اعلام استقرار مدرسه، و بدون توجه به تهدیدات عوام، فوراً فرزندان خود را به مدرسه میسپاردند و برای پنجمین بار مدرسه ای دیگر در محلۀ بازار دائر می­‌گردد. اما به دلیل این که این مدرسه بیش از دفعات قبل مورد استقبال مردم قرار می­گیرد، مکتب­داران سخت عصبانی شده و تصمیم به نابودی او و مدرسه اش می­گیرند، به طوری که جسارت را به حدی می­رسانند که به مدرسه هجوم برده، کودکان را مجروح و یکی از آنها را شهید می­کنند. این موضوع چنان وحشتی در بین مردم ایجاد می­کند که رُشدّیه به ناچار می­گریزد و راهی مشهد می­شود. اما رُشدّیه در مشهد نیز آرام نمی­گیرد. بدین­جهت او در مشهد اقدام به تأسیس مدرسهای دیگر می­کند. اما هنوز چند ماهی از تأسیس مدرسه نگذشته بود که مکتب­داران مشهد با اطلاع از حوادث تبریز اجامر و اوباش را تجهیز می­کنند. آنها نیز به مدرسۀ جدید ریخته و برای اینکه رُشدّیه دیگر در مشهد هوس باز کردن مدرسه نکند با چماق به جان او افتاده و دستش را می­شکنند و مدرسه را غارت می­کنند. بدین ترتیب رُشدّیه مدتی در مشهد باقی می­‌ماند تا وضعیت جسمانی اش بهبود پیدا کند و پس از معالجۀ دستش به تبریز باز­گردد.

بنابراین رُشدّیه با بهبودی وضعیت جسمانی به تبریز بازمی­گردد و برای ششمین بار در لیلی­آباد مدرسه ای دائر می­کند. بعد از راه اندازی این مدرسه گرچه از نو تحریکاتی به عمل می­آید، اما چون گروهی از مردم به صداقت و پایمردی و نیت پاک رُشدّیه معتقد شده بودند، و چون آحاد مردم در این چند سال پیشرفت کودکان خود را دیده بودند، لذا بداندیشی و فعالیت­های دشمنان به جایی نمی­رسد و فعالیت­های مدرسه به مدت ۳ سال دوام می­یابد. علاوه بر آموزش کودکان؛ رُشدّیه در این مدرسه کلاسی برای سالمندان دائر می­کند و در مدت نسبتاً اندکی (۹۰ ساعت)، نوشتن و خواندن را به آنها میآموزد و این عمل باعث می­شود تا اکثریت مردم تبریز هوادار رُشدّیه و دانش جدید او گردند، در نتیجه مکتب داران در اقلیت قرار می­گیرند. اما مخالفین چون نمی­توانند به تحریک عوام بپردازند این بار قصد جان رُشدّیه را می­کنند. لذا شبی در گذرگاه چند تیر به طرف او شلیک کرده و پایش را مورد اصابت قرار می­دهند، لذا با مجروح شدن رُشدّیه مخالفین فرصت را مغتنم شمرده و مدرسه را تخریب و تعطیل می­کنند. رُشدّیه در آن موقع با توجه به این که دستش در مشهد شکسته شده بود و پایش نیز در این واقعه مجروح شده بود شعری بدین مضمون می­‌خواند:

مرا دوست بی دست و پا خواسته است *** پسندم همان را که او خواسته است.

رُشدّیه پس از بهبودی هر چه می­کوشد تا مدرسه ای دیگر تأسیس کند، دیگر هیچ کس جرئت نمی­کند خانۀ خود را به او اجاره دهد. بنابراین این بار رُشدّیه مزرعه­اش را می­فروشد و با اجازۀ علمای نجف، مسجد شیخ الاسلام را که روبه روی دارالفنون بود و مزبله­دانی بازاریان و مردم رهگذر شده بود را تعمیر کرده و آنجا را برای هفتمین بار تبدیل به مدرسه می­‌کند. این بار رُشدّیه مبادرت به تهیۀ میز و نیمکت و تخته سیاه که تا آن موقع اصلاً معمول نبود می­کند و در فواصل ساعات درس نیز مدتی را برای تفریح شاگردان در نظر می‌گیرد. بنابراین با این اقدامات شایان تقدیر و پشتکار، دوباره کار رُشدّیه بالا می­گیرد و از هر جانب فرهنگ­پژوهان و اصلاح طلبان به او روی میآورند.

در این روزها به طور تصادفی یک روز مظفرالدین میرزا ولیعهد، در مراجعت از شکار برای ادای نماز گذرش به آن مسجد می‌­افتد و در شبستان مخروبۀ آن، بساط تازهای میبیند، بنابراین پیش آمده، چند دقیقه­ای می­ایستد، چون یکی از درس­های روزانۀ مدرسه، ادای اذکار نماز و بیان معنی آنها بود، ولیعهد از این آموزش خوشش می­آید وکاملاً غرق حیرت می­شود که اطفال کجا و معانی اذکار نماز آن هم به این صراحت و سهولت کجا! بنابراین مظفرالدین میرزا به حمایت از مدرسه می­پردازد و بدین جهت اولین حمایت از رُشدّیه رفم می‌­خورد. علاوه براین، در همان سال حسن علی­خان امیرنظام به سمت ولایتعهدی و کارگزاری آذربایجان به تبریز می‌آید و شهرت رُشدّیه و مدرسهاش را می شنود. لذا رُشدّیه را احضار کرده و در باب مدرسه از او سوالاتی می‌­کند و از آن همه جاروجنجال و سر و صدایی که دربارۀ مدرسه می‌­شنود تعجب کرده و در ملاقات با او مفتون وی می‌­شود و در مقابل ادای سه جمله و حل کردن سه مسئلۀ علمی رُشدّیه را به اعضای سه طاقه شال مفتخر می‌سازد. با این رویداد، اما حاسدان بی­کار ننشسته و با تحریک یکی از مراجع، وجود مدرسه را خلاف شرع اعلام می‌­کنند. حامیان رُشدّیه چون از وی علت را جویا می‌شوند، او می­گوید نوباوگانی که به این سرعت و سهولت مطالب به آن بزرگی را فرا می­‌گیرند، مسلماً بعدها از دین برخواهند گشت و به کفر روی خواهند آورد. بنابراین با این فتوا؛ بهانه­ای فراهم می‌­شود تا عده‌­ای اوباش حرفه ای از مسجدِ علی آقای یزدی برای تخریب مدرسه حرکت ­کنند. رُشدّیه از این اتفاق با خبر می­‌شود و برای آن که شاگردان صدمه ای نبینند آنها را از مدرسه دور می­‌سازد و خود و مدعوین به پشت­بام دارالفنون که روبروی مدرسه بود می‌­روند تا هم از گزند آنها در امان باشند و هم به تماشای تخریب مدرسه بنشینند، بنابراین غارت­گران نخست با بیل و کلنگ درب اطاق­های مدرسه را می‌­کَنند و بعد از آن با نارنجک‌هایی که از باروت و زرنیخ ساخته بودند ساختمان مسجد و مدرسه را منفجر می­‌کنند.

نقل است در این حادثه، مفخم­‌الملک پیشکار ولیعهد که با رُشدّیه به پشت بام آمده بود، ناظر این جریانات بوده و می­‌گوید: دیدم رُشدّیه با دیدن این وحشی­گری­‌ها قاه قاه م‌ خندد، متعجبانه به او گفتم، خانه خراب مردم به حال تو گریه می‌­کنند. تو می‌­خندی؟ رُشدّیه جواب داد از آن می‌خندم که این جاهلان نمی دانند که با این کارها نمی‌توانند جلوی سیل بنیان­کن علم را بگیرند. یقین دارم که از هر آجر این مدرسه خود مدرسه دیگری بنا خواهد شد، من آن روز را اگر زنده باشم خواهم دید. اما با چند روز گذشتن از این حادثه، رُشدّیه که پس از نه سال بارها مدرسه اش مورد هجوم قرار گرفته و آواره شده بود چنان مستأصل می­‌شود که تصمیم می­گیرد تا مساعد شدن اوضاع از ایران خارج شده و به قفقاز برود[۵].

در ادامه بعد از آن که میرزا علیخان امین الدوله به والی­گری آذربایجان منصوب می­‌گردد از کارهای ارزشمند رُشدّیه مطلع می­‌شود و به او تلگرف می‌­زند و او را دعوت می­‌کند تا بیاید و فعالیت‌های فرهنگی خود را در تبریز تداوم ببخشد. بنابراین مدرسه‌­ای جدید با مخارج امین الدوله راه اندازی می­‌شود. این بار نیز مخالفان رُشدّیه آرام نمی­‌گیرند، اما به دلیل حمایت امین الدوله آنها نمی­‌توانند کاری از پیش ببرند. با این وصف با رفتن امین الدوله به تهران و به دلیل ناهماهنگی در دخل و خرج، مدرسه منحل می­‌شود. اما از آنجا که امین الدوله مردی روشن ضمیر و آگاه بود و اعتقاد راسخ داشت که بسط و توسعه معارف می‌تواند مردم این مملکت را از عقب‌­افتادگی و جهالت و مذلت نجات دهد. و از طرفی شخصاً شاهد بود که روش تدریس رُشدّیه چقدر در پیشرفت کسب دانش فرزندان کشور مؤثر است. لذا به مجردی که در مقام صدارت ایران مستقر می­گردد رُشدّیه را برای تأسیس دبستان به تهران فرا می‌­خواند. رُشدّیه هم که تمام آرزو و آمالش تأسیس دبستان و توسعۀ آن در کشور بود با اشتیاق تمام بلافاصله مدرسۀ تبریز را به برادر خود واگذار نموده و عازم تهران می‌­گردد. بنابراین رُشدّیه در رمضان سال ۱۲۷۷ هجری شمسی موفق می­‌گردد اولین دبستان به سبک جدید را در تهران[۶]در باغ کربلائی ­عباس­علی تأسیس نماید[۷].

این مدرسه نیز با استقبال روزافزون مردم مواجه می‌­گردد. اما این اوضاع زیاد پایدار نمی‌ماند. چنان که عزل امین الدوله از صدارت، رُشدّیه را گرفتار ناکامی ها و خطراتی می­‌کند که جانشین وی، یعنی میرزا علی اصغرخان امین السلطان متوجه او می­‌ساخت. در این ایام میانۀ رُشدّیه و فرزند امین الدوله بر سر مدرسۀ رُشدّیه نیز کشمکش رخ می‌­دهد که رُشدّیه ناگزیر آن مدرسه را رها کرده و مدرسه­‌ای دیگر به نام «مکتب» راه اندازی می­‌کند. بدین جهت شاید یکی از مهمترین نکات قابل تأمل در زندگی رُشدّیه همین راه‌­اندازی پی در پی دبستان باشد. چنان که وی تا آخرین لحاظات زندگی از تأسیس مدرسه و رفتن به سر کلاس اجتناب نمی­‌کند.

در همین راستا رُشدّیه با پَس پشت نهادن نیمه های زندگی و بعد از یک عمر فعالیت آموزشی، در سال ۱۲۹۱ هجری شمسی به سمت بازرس مدارس به استخدام وزارت معارف درمی‌­آید و در سال ۱۲۹۳ به ریاست و امانت اوقاف قزوین منصوب می­‌شود. بعد از آن نیز در سال ۱۲۹۷ به ریاست معارف گیلان منصوب می­‌شود. اما متاسفانه در آن سال­ها در گیلان اتفاقاتی از قبیل انقلاب جنگل و اشغال قشون روس و انقلاب بلشویکی روسیه و تخلیۀ گیلان از قشون تزاری و هجوم ارتش انگلیس و اشغال مجدد گیلان به وسیلۀ قشون بلشویکی و تشکیل جمهوری کمونیستی در گیلان، باعث می‌­شود که دولت مرکزی از پرداخت اعتبار معارف گیلان خودداری نماید و اوضاع معیشتی فرهنگیان نابسامان گردد. بنابراین در این دوران رُشدّیه نیز مورد آزار رژیم کمونیستی قرار می­‌گیرد و او را وادار می‌­کنند به رفتگری شهر مبادرت نماید و حتی به جان او سوء قصد می‌­کنند. به هر صورت پس از کودتای سال ۱۲۹۹ که سردار سپه به گیلان می‌­آید، رُشدّیه با سردار سپه تماس گرفته و نظر او را به وضع اسفبار فرهنگ گیلان جلب می­‌نماید. او نیز فوراً دستور پرداخت اعتبار معارف گیلان را می­دهد. در نتیجه وضع معارف گیلان رو به بهبودی می­‌گذارد. در ادامه رُشدّیه در سال ۱۳۰۲ شمسی در گیلان بازنشسته می‌­شود و در همانجا درخواست تأسیس دبستانی شش کلاسه می‌نماید. بنابراین با این درخواست موافقت می­‌شود و وی با کمک شهرداری این مدرسه را به دارالایتام تبدیل نموده و آن را شبانه روزی می­‌کند. رُشدّیه پس از مدتی این مدرسه را به شهرداری رشت واگذار کرده و به تهران عزیمت می­‌کند و در تهران نیز تقاضای راه اندازی مدرسه می­‌کند که اجازۀ آن صادر می­‌گردد؛ اما به دلیل هزینه های بالای شهر تهران، و عدم حمایت مالی مناسب از وی، رُشدّیه تصمیم می­گیرد در شهرستان قم که از لحاظ معیشت ارزان­تر از تهران بود سکونت نماید. بنابراین رُشدّیه به قم می­‌رود و در سال ۱۳۱۵ شمسی مدرسه­ای شش کلاسه در تکیۀ ملامحمود راه اندازی کرده و با کمک مالی مختصری که از ادارۀ معارف قم دریافت می‌­نماید، تا اواخر عمر در این مدرسه به تدریس و آموزش می‌­پردازد.

درنهایت رُشدّیه در تاریخ ۱۹ آذرماه ۱۳۲۳ شمسی در راه مدرسه جان به جان آفرین تسلیم می­‌کند و روی دوش شاگردان دبیرستان­های قم در «قبرستان نو» در قم به خاک سپرده می­‌شود. رُشدّیه در وصیتش نوشته بود: «مرا در محلی به خاک بسپارید که هر روز شاگردان مدارس از روی گورم بگذرند و از این بابت روحم شاد شود». رُشدّیه باور داشت هیچ خدمتی بزرگ­تر از معلمی و هیچ خدمت­گزاری بزرگ تر از معلم وجود ندارد.

اما بعد از وفات رُشدّیه، خانوادۀ وی فعالیت­های آموزشی وی را ادامه دادند. برای مثال، همسر و همسر برادر رُشدّیه در تأسیس نخستین مدارس دخترانه در زمان پیروزی مشروطه مانند «مدرسۀ طوبی آزموده» نقش داشتند. علاوه بر این، دختر رُشدّیه به نام شهناز (۱۳۴۰ – ۱۲۸۰)، از پیشروان حقوق زنان در ایران شد. وی در سال۱۲۹۹ مجلۀ بانوان را منتشرکرد و به سبب افکار نو وانتقادی­اش، بسیار مورد آزار قرار گرفت.[۸]

 

تأملی بر راهبردها و سیاست های توسعه محور رُشدّیه

رُشدّیه نخستین کسی بود که در ایران مدرسه ای به سبک نوین تأسیس نمود[۹]. به همین جهت او را پدر معارف ایران می‌نامند، چنان که او خود را پیر معارف می­‌خواند. وی از همان دوران تحصیل به چشم انتقاد در روش و شیوۀ آموزشی می‌نگریست و کودکان را در یاد نگرفتن مباحث درسی بی گناه می‌­دانست. او پس از سال­ها راهی را در پیش گرفت که با معرفی فنون جدید آموزشی با بی‌سوادی حاکم بر جامعه پیکار کند[۱۰]. افزون بر آموزش کودکان، رُشدّیه از پایه گذاران آموزش جدید بزرگسالان نیز به شمار می­رود. او در مدارسی که به همین منظور تأسیس نموده بود، بزرگسالان را با ۹۰ ساعت آموزش باسواد می‌­ساخت[۱۱]. روشن است که تأسیس این مدارس، هر چند دوام چندانی نداشتند، اما نشانگر بروز تحول در نظام آموزشی بودند. زیرا این بار یکی از مردم عادی بود که جدا از دخالت مستقیم حکومت در گسترش نظام آموزشی تلاش می­‌کرد؛ یعنی اقدامات عملی او در این زمینه به دولت وابستگی نداشت. به علاوه باز بودن مدارس رُشدّیه به روی طبقات پایین جامعه از شکسته شدن انحصار علم به طبقات بالای جامعه نشان می‌داد. در واقع رُشدّیه با احداث این مدارس به گونه ای عملی، عمومی بودن تعلیمات ابتدایی را مطرح کرد و در این زمینه تحولی را در نظام آموزشی پدید آورد[۱۲].

نکتۀ قابل تأمل دیگر این است که اگرچه قبل از این نیز مدارسی چون دارالفنون یا مشیریه در ایران بنا شده بودند، اما این مدارس مربوط به خواص بودند، اما مدارسی که رُشدّیه تأسیس کرد، مدارسی مربوط به عامۀ مردم بود. لذا هر اندازه که استقبال مردمی از این مدرسه بالا می‌گرفت، بر مخالفت‌ها با این مدرسه نیز افزوده می‌شد و طبیعی بود که روحانیون در صف مقدم مخالفت‌ها باشند. چراکه آن‌ها که سخت در پی حفظ منافع مکاتب قدیمی بودند نمی‌توانستند تاب بیاورند که مدرسه‌ای بنا شده است که الفبا را آسان می‌آموزاند و حتی به مسن ترها نیز طی ۹۰ ساعت خواندن و نوشتن یاد می‌دهد[۱۳]. اما رُشدّیه علی­رغم تمام کارشکنی­ها برای پیشرفت مقاصد خود و خدمت به معارف عمومی استقامت و پافشاری عجیبی از خود نشان می­داد و در این راه از هیچ چیز نمی‌هراسید و با معاضدت سایر روشنفکران و معارف دوستان برای ایجاد یک نهضت دائمی فرهنگی و بوجود آوردن انقلاب عظیم فکری برای نجات یک ملت از آن همه جهل و بدبختی در ایران از پای نمی‌نشست.

از دیگر حوزه‌های توسعه محور آموزشی که رُشدّیه به آن توجه داشت، آموزش دختران بود. در همین راستا بهدخت رُشدّیه، نوۀ رُشدّیه (۱۳۹۸) تصریح می­‌کند: ” رُشدّیه علاوه بر اینکه آموزش را برای عموم خیلی مهم می‌دانست آموزش دختران هم برایش اهمیت داشت و این بخشی از تاریخ شفاهی خانواده است؛ او وقتی به قم تبعید شده بود و بچه­‌هایش کوچک بودند و مدرسۀ دخترانه نبود، سر دو دختر بزرگش به اسم شهناز و مهین بانو را می‌­تراشید و با لباس پسرانه به مدرسه می‌فرستاد. تا زمانی که دبستان را تمام کردند و به منزل برگشتند و به آن ها گفت که دیگر بروید و چادرهایتان را سرتان کنید و تا همین حد کافی است. خانم رُشدّیه می‌­افزاید: “اکثر کسانی که مدارس دخترانه را راه اندزای کردند همه از بستگان نزدیک رُشدّیه بودند. یعنی رُشدّیه این ها را ترغیب می­‌کرد تا در منازلشان مدارس دخترانه راه اندازی کنند؛ اصول تعلیم را به آن ها آموزش می داد و متأسفانه با مشکلات زیادی هم برخورد می کرد و برنامه‌­ریزی دروس را برایشان انجام می‌داد”.

رُشدّیه در کنار مجموع این فعالیت­های آموزشی، ابداعات و فعالیت­های سیاسی- اجتماعی- فرهنگی دیگری نیز داشت. برای نمونه رُشدّیه آغازگر چاپ عکس در مطبوعات ایران بوده است. وی اولین کسی است که عکس هایی از مظفرالدین شاه و تعدادی دیگر از سیاسیون را در «نشریۀ مکتب[۱۴]» به چاپ رساند. از دیگر اقدامات ابداعی رُشدّیه برپایی یک چاپخانۀ ژلاتینی در خانۀ خویش و انتشار شب­‌نامه بوده است. رُشدّیه در این شب نامه ها به مبارزۀ علنی با استبداد زمانه می­پرداخت و به واسطۀ همین فعالیت های مشروطه طلبانه قریب هفت ماه به کلات تبعید شد تا این که انقلاب مشروطه به ثمر رسید و او نیز آزاد شد[۱۵]. علاوه براین رُشدّیه در مدرسه‌ای که با کمک امین­الدوله دایر کرده بود وارد فعالیت­های سیاسی شده بود، به گونه‌ای که مدرسۀ او محل فعالیت­های سیاسی شده و «انجمن تنویر افکار» را با برخی از همفکران خویش بنیان نهاد و به عضویت چندین مرکز سرّی درآمد تا اهداف خویش را پی بگیرد.

فراست­خواه (۱۳۹۸) باور دارد رُشدّیه را هرچند نمی­‌توان متفکری نظریه‌­پرداز یا کنشگر مهم سیاسی طی عمر درازش از آستانۀ مشروطه تا دورۀ پهلوی دوم انگاشت، اما او نگاهی نو به آموزش داشت و بی‌­گمان، از پیشروترین کنشگران تعلیم وتربیت عقل­‌گرا در ایران به شمار می‌­آید. وی می‌افزاید: ” تفاوت رُشدّیه با دیگر روشنفکران این بود که او یک تحول­‌خواه اجتماعی و یک کنشگر چپ جامعه در محله و در یک شهر بود و یک تفاوت دیگرش این بود که مرتب به دولت فشار می‌آورد. متوجه بود یادگیری تاحدی می‌تواند کمک­‌کننده باشد و بعد باید خود نهاد دولت هم اصلاح شود. اصلاح طبان دولتی خیلی تحت تأثیر رُشدّیه بودند. رُشدّیه به مردم زیر پوست شهر توجه داشت، کسانی که می‌خواستند یاد بگیرند. لذا رُشدّیه برای جامعۀ ایران فضیلت‌های تازه­ای ایجاد کرد. او آموختن را رهایی بخش می‌دانست. مدارسی که رُشدّیه برای دخترها و پسرها ایجاد کرد برای این نبود که سوادی به معنای ابزاری کلمه به آن ها یاد بدهد، بلکه رُشدّیه به یک معنای رهایی بخشی از آموختن قائل بود. فراست خواه چنین نتیجه­‌گیری می‌­کند که عنصر مرکزی جنبش رُشدّیه، عنصر عقلانیت، خردباروی و عقل­گرایی بوده است[۱۶]“.

 

نگاه رُشدّیه نسبت به مدرسه، دانش آموز و برنامۀدرسی

در نگاه رُشدّیه مدرسه برای شاگردان مکان امن و آسوده ای بود که شاگردان بایستی در آن احساس آرامش داشته باشند. وی به تنبیه معتقد نبود و از این رو که مخالفان او را متهم کنند که با برداشتن چوب و فلک از مدرسه، اطفال را خودسر بار می آورد، ابایی نداشت. رُشدّیه با تشویق و دادن انگیزه کودکان را به مدرسه می‌­کشاند و آنها را به سمت یادگیری سوق می­داد. حدس بر آن است که رُشدّیه نخستین کسی بوده است که در ایران برای کودکان شعر می­‌سروده است. او بعد از این که دریافت صدای زنگ برای مکفرین عصای تکفیر خواهد بود، ناچار برای هر فعالیتی شعری سرود. مثلاً برای رفتن بچه‌­ها به کلاس این شعر را سرود: {هر آن کو پی علم و دانایی است/ بداند که وقت صف­آرایی است}. هم­چنین برای زنگ تفریح این شعر سروده و خوانده می‌­شد: {الا ای غزالان دشت ذکاوت/ به بیرون روید از برای سیاحت}. و در شعری با مطلع: {باغ و بهشت ما همه گلزار مکتب است/ بر قلب ما سرور زِ دیدار مکتب است}، شاگردان را به شناخت مقام و منزلت مدرسه رهبری، و آنها را به تحصیل علم تشویق می­‌کرد[۱۷].

در مکتب رُشدّیه، دانش‌­آموزان “نخل های برومند امین من”، “نور چشمان من”، “چراغ های تاریکی قبر من”، و “ودایع­ اللهیه” نامیده می­شدند. رُشدّیه به فراگیران پیشنهاد می­داد: «از خواب غفلت برخیزند و رخت خواب ذلت را برچینند و از سلسبیل مکتب مشتی آب به صورت زنند”. رُشدّیه با این اعتقاد پا به میدان تعلیم و تربیت نهاد و همیشه متکی بر این فلسفۀ غنی بود که “اکملت و اتمیت تدریجی الحصول است. یعنی تا هزاران افکار مختلفه و آرای متفاوته تصادم و توراد نیابند، حقیقت کمال نقاب از جمال برنگیرد و تا نگویند و نشنوند و تجربه نکنند، رأی صائب و سلیقۀ درست بیرون نیاید[۱۸]».

ایجاد دگرگونی در برنامه و محتوای آموزشی یکی دیگر از نوآوری های رُشدّیه در نظام آموزشی بود. مدارس رُشدّیه که خود الگوبرداری موفق از مدارس ابتدایی عثمانی بودند، به لحاظ داشتن برنامه‌های منسجم و کاربردی اهمیت داشتند. به خصوص از این جهت که برنامۀ این مدارس در سایر مدارس نیز آموزش داده می­‌شدند. داشتن برنامۀ منظم منطبق با سن شاگرد از ویژگی های اندیشۀ رُشدّیه بود. در برنامۀ آموزشی او اهمیت خاصی نیز به زبان مادری کودک داده می­‌شد[۱۹]. در همین راستا برخی از مهمترین آثار رُشدّیه عبارتند از: وطن دیلی (زبان وطن:کتاب درسی برای سال اول)، تاریخ شفاهی (برای سال اول)، شرعیات ابتدایی (برای سال اول و دوم)، جغرافی شفاهی (کتاب معلم)، اخلاق (۶ جلد برای شش کلاس دبستان)، اصول عقاید (برای دبیرستان)، تبصره‌­الصبیان (حساب ذهنی کودکان دبستان-کلاس چهارم)، بدایه‌­التعلیم (آغاز آموزش)، هدایه­‌التعلیم (برای تربیت معلم)، تحفه‌­الصبیان (هدیه­‌ای برای کودکان)، ارشادالطالبین (راهنماییِ دانش­‌آموزان)، تربیت‌­البنات (پرورش دختران)، جغرافیای شفاهی (برای سال اول)، شرعیات ابتدایی (برای سال اول و دوم ابتدایی)، تنبیه الغافلین (برای حاکمیت ملی و حکومت قانون)، صرف فارسی (برای دبستان) و نحو فارسی (برای دبستان). برهمین اساس با توجه به این کتب و در با مقایسۀ این منابع با محتوای آموزش مکتب خانه ای، می­‌توان گفت رُشدّیه از نخستین افرادی تلقی می­‌شود که برنامۀ درسی تخصصی مرتبط با ابعاد شناختی و رفتاری دانش آموزان را تدوین و طراحی نموده است. در همین راستا دهباشی (۱۳۹۸) باور دارد رُشدّیه از پیشگامان اصلاح نظام تعلیم و تربیت در ایران است و کتاب هایی که رُشدّیه برای تدریس در دبستان های خود تألیف کرده گنجینۀ با ارزشی از اطلاعات و مهارت‌های آموزشی در قلمرو «کتاب درس­ نویسی» را فراروی پژوهشگران قرار می‌دهد که بی شک در فرآیند توسعۀ پایدار آموزش و پرورش ایران بسیار مفید خواهد بود. محقق داماد (۱۳۹۸) نیز می افزاید رُشدّیه نه تنها به آموزش ابتدائی حق عظیم دارد، بلکه به آموزش زبان فارسی ذی حق است. چراکه تا آن زمان کودکان ایرانی زبان فارسی را نه خوب می‌دانستند ونه خوب می‌نوشتند. اما رُشدّیه به گواهی کتاب­های درسی که تألیف نموده است، اول کسی است که برای زبان فارسی دستور زبان نوشته است[۲۰].

بنابراین می­‌توان گفت با این ابتکارات و ابداعات رُشدّیه بستری فراهم نمود تا نگاه و طرز تلقی متولیان آموزش و عموم مردم نسبت به مفهوم و معنای مدرسه، یادگیری، برنامۀ درسی و دانش‌­آموز با تغییراتی بنیادی مواجه گردد. به عبارتی بعد از رُشدّیه، کم کم عبارت مدرسه، جای مکتب را گرفت، انتقال یک سویۀ اطلاعات و تعریف دانش آموز به عنوان موجوداتی منفعل و پذیرنده، جای خود را به تعریفی پویا و زنده داد. چنان که دانش آموزان به مثابه مخاطبانی در نظر گرفته شدند که نیازها و نگرش های متفاوتی داشتند و همین نیازها و نگرش‌های متفاوت ایجاب می­‌کرد تا برنامه های درسی و کتب ویژه ای مرتبط با اقتظائات آنها طراحی و تدوین گردد.

 

الفبای صوتی

رُشدّیه روش جدید خویش را که در آموزش الفباء ابداع کرده بود «الفبای صوتی» نامید. او نخست روش آموزشی خود را در مدرسه­‌ای در ایروان به کار برد و مکتب­خانه‌­ای در یکی از حجره‌­های مدرسۀ حسین­علی خان قاجار برپا کرد. رُشدّیه ضمن اینکه طرز تدریس الفبا را اندکی تغییر داد، نوشتن را هم جزو برنامۀ آموزشی کودکان کرد. این امر پیش از آن در مورد اطفال اعمال نمی­شد. او برای سهولت یادگیری کودکان به جای نوشتن کلمات کتاب «عم­جزو»، اقدام به آموزش نوشتن ترکی کرد. ترکی نویسی پیش از آن منحصر به قلمرو عثمانی بود و در ایروان و بخش­های ترک زبان ایران چندان رواج نداشت. بنابراین کودکان ترک زبان پس از آموزش قرآن موظف بودند متون فارسی همچون گلستان سعدی را بخوانند[۲۱]. از این جهت شیوۀ الفبای صوتی راه را برای همگانی شدن سواد گشود. چنان که کودکان در مدت چند هفته با این روش خواندن و نوشتن را می آموختند و این شیوه هم به عنوان بهترین شیوۀ آموزش الفبا شناخته شد. شمس­الدین رُشدّیه (فرزند رُشدّیه ) در این خصوص می­نویسد:”روزی از پدرم شنیدم که می­فرمود خدمت بزرگ من در ایران تأسیس مدرسه نیست و اگر من این کار را نمی‌­کردم، دیر یا زود دیگری این کار را می­‌کرد. خدمت ذی­قیمت من، ایجاد الفبای صوتی است که راه آموزش را سهل و آسان کرده است و نوآموزان بی­‌گناه را از آن کوره راه ها و عذاب ها خلاص کرده است و با این اصول است که کودن­ترین اطفال در ۶۰ روز نوشتن و خواندن را می آموزند[۲۲]“.

اما اساس آموزش الفبای صوتی بر تکیه بر صدای هر کلمه قرار داشت. شبیه آنچه ما در دورۀ دبستان به عنوان بخش کردن کلمات آموخته­ایم. کودکانی که به این شیوه آغاز به آموزش می­‌کردند، به جای آنکه نخست نام حروف (الف ـ با…) را بیاموزند، پیش از هر چیز موظف بودند که کلمات را به صورت فصیح ادا کنند. مثالً یاد بگیرند بگویند “مشق” و نه “مشخ”. پس از آنکه کودکان با شکل صحیح ادای کلمات آشنا می­شدند به آنها آموزش داده می­‌شد که کلمات را بخش کنند. مثال عبارت “کتاب” را به صورت کِ ـ تاب تلفظ کنند یا “سبد” را به صورت سَ ـ بَد بگویند. پس از آن آموزش داده می­‌شد که مثالً حرف “ب” را می­‌توان با شش حالت تلفظ کرد (بَ ـ بِ ـ بُ ـ با ـ بی ـ بو) به این ترتیب کودکان به جای شیوۀ سنتی هجی کلمات از شیوۀ الفبای صوتی استفاده می­کردند. این شیوۀ آموزشی به مراتب سریع­تر از الگوی کهن خود به نتیجه می‌رسید و دانش ­آموزانی که به طور متوسط سه سال برای خواندن و نوشتن فارسی وقت می­‌گذراندند می­‌توانستند در مدت شش ماه یا کمی بیشتر آن را بیاموزند[۲۳].

 

نتیجه گیری

داستان زندگی رُشدّیه داستان جویباری است که هیچ سنگ و سدّی نتوانسته آن را از حرکت کردن و جریان داشتن باز دارد. جویباری که همۀ موانع مسیر را با انعطاف و به نرمی در آغوش می­‌کشد و پیش می‌­رود. و می‌­رود تا از خویشتن دریایی بیکران بی آفریند. رُشدّیه چنان تعلق­خاطر و عُلقه ای به تعلیم و تربیت و آگاهاندن آحاد جامعه را داشت که همۀ زندگی خویش را وقف آن نمود. رُشدّیه باعث شد فرایند آموزش در کشور از «سبک مکتب خانه ای»، به «سبک مدرسه ای» کوچ کند و در این مسیر دانش آموزان از روش های تدریس سنتی رهایی پیدا کردند. رُشدّیه برای نخستین بار به شکل عملی و رسمی با تدوین کتب درسی و راهبردهای آموزشی ویژه، دانش آموزان را در کانون برنامه های درسی قرار داد و به آنها هویت بخشید. رُشدّیه امر سوادآموزی را از وابستگی طبقه ای خارج کرد و از طریق همگانی نمودن آن، راه سوادآموزی را برای بانوان، بزرگسالان  و دیگر گروه های بازمانده از تحصیل هموار کرد.

رُشدّیه پیام آور عملی توسعه بود. توسعه ای نه از جنس سندنگاری، نظریه‌­پردازی یا راهبردهای تجویزی، بلکه زندگی شخصی و حرفه ای رُشدّیه، ترجمه و مصداق مفهوم توسعه به زبانی قابل فهم برای همۀ آحاد جامعه است. بنابراین می‌­توان گفت مطابق با اندیشه‌­های رُشدّیه، توسعه فرایندی بلندمدت است که با رسوخ کردن بین لایه‌های زیرین جامعه می‌­تواند خود را نشان دهد. علاوه براین، برای توسعه­‌خواهی و توسعه­‌جویی آگاهی آحاد جامعه ضرورت دارد و در این راه دولت و ملت، و به تعبیری حاکمان و متولیان کشور، و عامۀ مردم باید بتوانند در فضایی عاری از تحکم و خودمداری با یکدیگر گفت و گو کنند و یکدیگر را بشنوند.

در خاتمه با الهام از داستان زندگی رُشدّیه، توجه به نیازها، علایق و نظرات دانش آموزان در تدوین برنامه­‌های درسی، گنجاندن رئوس زبان مادری به عنوان یک مادۀ درسی در مقطع ابتدایی و تدوین منابع درسی بر اساس نیازهای واقعی جامعه می‌­تواند مدنظر متولیان آموزش قرار بگیرد. افزون بر این پژوهشگران می‌­توانند راهبرد «الفبای صوتی» رُشدّیه را با دیگر  الگوهای آموزش الفبای فارسی مورد مقایسه و تحلیل قرار دهند و نقاط قوت و ضعف مدارس رُشدّیه را از منظرهای آموزشی و تربیتی مورد کندوکاو قرار دهند. باشد که رُشدّیه های دیگر راه توسعه را در این سرزمین همواره تر کنند.

 

فهرست منابع

احدیان، پریسا (۱۳۹۸). شب رشدیه برگزار شد. برگرفته از وب سایت مجلۀ فرهنگی و هنری بخارا در آدرس: http://bukharamag.com/1398.03.24999.html

تاره، مسعود (۱۳۹۳). شیوۀ نوین آموزش ابتدایی در دورۀ قاجار. مجله تاریخ علم، ۲(۱۴)، ۱۷۲- ۱۶۳٫

رُشدّیه، فخرالدین (۱۳۷۰). زندگی نامۀ پیرمعارف رُشدّیه، بنیانگذار فرهنگ نوین ایران. تهران: انتشارات هیرمند.

فراست خواه، مقصود (۱۳۹۸). لحظۀ حسن رُشدّیه ؛ مورد مثالی از نخستین تجربه‌­های جنبش ملی نوین آموزشی و برنامه درسی در ایران. دانش نامۀ ایرانی برنامۀدرسی. ۱۰-۱٫

قاسمی پویا، اقبال (۱۳۹۹). مدارس جدید در ایران معاصر، دانشنامۀ فلسفۀ تربیت. ۲(۲)، ۵-۱٫

سازمند، داریوش (۱۳۹۷). میرزا حسن رُشدّیه : پیشگام تعلیم و تربیت نوین ایران. تهران: نشر دانژه.

سیدین، علی (۱۳۷۷). اندیشه های تربیتی حاج میرزا حسن رُشدّیه، رشد معلم. شمارۀ ۱۳۶٫ ۲۷-۲۶٫

سلطانی، علی (۱۳۹۸). نامدار مظلوم تاریخ و فرهنگ ایران (۲)؛ رُشدّیه اولین دبستان را در تهران تأسیس می‌کند. برگرفته از خبرگزاری ایرنا در آدرس: www.irna.ir/news/83592746/

یزدانی، سهراب و بوچانی، ابراهیم. (۱۳۸۸). تأملی بر آراء آموزشی میرزا حسن رُشدّیه . مجله تاریخ، ۴(۱۳)، ۱۳۱- ۱۱۵٫

[۱] . جیمز مرسر لنگستون هیوز ( James Mercer Langston Hughes ‌؛ ۱۹۶۷ –۱۹۰۲)، شاعر، داستان‌نویس و نمایشنامه‌نویس آمریکایی بود.

[۲] . در مورد وجه تسمیۀ رُشدّیه نظرات گوناگونی ذکر شده است. برای مثال حسین محبوبی اردکانی در مجلۀ یادگار نوشته است: “این مدرسه رُشدّیه نام داشت، زیرا اختصاص به تحصیلات ابتدایی داشت و در خاک عثمانی، مدرسۀ ابتدایی را رُشدّیه می­گفتند. همچنین یحیی دولت آبادی می‌نویسد:” لغت رشدیۀ اصطلاح عثمانیان است که این صنف از مکاتب خود را به آن نام می‌خواندند. این اصطلاح از عثمانی به قفقاز آمده، و از آنجا به تبریز رسیده است. به همین دلیل مکتب ابتدایی تبریز نیز رشدیۀ نامیده شد و میرزا حسن مدیر مکتب به همین نام معروف گردید”.(سازمند، ۱۳۹۷: ۷۵).

[۳] . در مورد تاریخ تولد و وفات رُشدّیه نقل قول ها و گزارش های متفاوتی وجود دارد. با این وصف در این نوشتار به کتاب “زندگی نامۀ پیرمعارف رُشدّیه، بنیانگذار فرهنگ نوین ایران”، تألیف فخرالدین رُشدّیه (نوۀ رُشدّیه) استناد شده است.

[۴] . رشدیه، ۱۳۷۰: ۲۰٫

[۵] . رشدیه، ۱۳۷۰:۳۳-۲۸٫

[۶] گفتنی است رُشدّیه در نظر داشت که مدرسۀ رُشدّیه تهران به صورت مرکزی شبانه‌­روزی به آموزش نوآموزان بپردازد و پس از آنکه دانش‌­آموزان مدرسه فارغ التحصیل شدند از آنها به عنوان معلمان مدارس نوین استفاده شود و مدارس شکل سازمان­یافته‌­تری به خود بگیرند. اما اجرای چنین برنامه‌­ای در ایران دورۀ مظفری کم خطر نبود. معارف­‌خواهان تهران به­تجربه دریافته بودند که فرصتی که با صدارت امین الملک پدید آمده است دائمی نخواهد بود و پیش از هرچیزی باید به گسترش مدارس پرداخت. تا به اصطلاح اساس این امر خیر محکم شود. در عمل هم چنین بود امین الدوله شش ماه پس از آنکه صدراعظم شد از کار برکنار گشت و علی اصغرخان امین­السلطان برای دومین بار به عنوان صدراعظم انتخاب شد. امین‌­السلطان گرچه اقدامی جدی در برهم زدن مدارس نوین نکرد ولی حامی مدارس نوین نیز نبود. مدارس نوبنیاد تهران به روزگار او ادامۀ فعالیت دادند و هنگامی که فرمان مشروطیت از سوی مظفرالدین شاه امضاء شد یک دهه از فعالیت آنها می­‌گذشت. (فراست خواه، ۱۳۹۸: ۱۷۰).

[۷] . رشدیه، ۱۳۷۰: ۳۹٫

[۸]. فراست­خواه، ۱۳۹۸ : ۹٫

[۹]. مدارس نوین به نهادهای آموزشی گفته می‌­شود که در دورۀ قاجار پس از فرازونشیب های اجتماعی و فرهنگی و گاه کشاکش ها و مخالفت های سنت گرایان یکی بعد از دیگری از سوی اصلاح گرایان اجتماعی و فرهنگی تأسیس شد. برای نخستین بار در این مدارس به روش جدید آموزش داده شد که با روش تدریس سنتی مکتب خانه ها تفاوت های بسیار داشت. به گونه ای که دانش‌­آموزان این مدارس در مدت کم یعنی در عرض سه یا چهار ماه می توانستند خواندن و نوشتن را در حد ابتدایی یاد بگیرند (قاسمی پویا، ۱۳۹۹: ۱).

[۱۰] یزدانی و بوچانی، ۱۳۸۸٫

[۱۱] فراست­خواه، ۱۳۹۸ .

[۱۲] . یزدانی و بوچانی، ۱۳۸۸٫

[۱۳]. قاسمی پویا، ۱۳۹۹٫

[۱۴] . اولین روزنامه ای که توسط رُشدّیه منتشر شد مکتب نام داشت. هدف از انتشار این روزنامه ایجاد رابطۀ بهتر با اعضاء انجمن های سرّی بود (سازمند،۱۳۹۷: ۲۷۳).

[۱۵] سازمند، ۱۳۹۷٫

[۱۶] . به نقل از احدیان، ۲۰۱۹٫

[۱۷] . یزدانی و بوچانی، ۱۳۸۸: ۱۲۵

[۱۸] سیدین، ۱۳۷۷: ۲۷٫

[۱۹] یزدانی و بوچانی، ۱۳۸۸٫

[۲۰] . به نقل از احدیان، ۱۳۹۸٫

[۲۱]. تاره، ۱۳۹۳: ۱۶۷

[۲۲] . سازمند، ۱۳۹۷٫

[۲۳] . تاره، ۱۳۹۳: ۱۶۶٫