مسأله نفت و تجربه شکست
به روایت تاریخ، ملیشدن صنعت نفت به عنوان جنبشی برآمده از عمق خواستههای ملت، هرچند در برهه و مقطعی توانست ضربهای بر روند غارت و چپاول منابع نفت ایران وارد آورد، اما به دلایل گوناگونی حفظ این دستاوردها ممکن نشد و آنچه که با هزینههای بسیار به دست آمده بود در چشم برهمزدنی مضمحل شد و به کودتای آمریکایی- انگلیسی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و تحکیم هرچه بیشتر استعمار خارجی و استبداد داخلی انجامید.
جامعهی ایران با داشتن شرایط خاص تاریخی و برخورداری از ویژگیهای فرهنگی مختص به خود در طول سالیان متمادی، آبستن تحولات و خیزشهای سیاسی- اجتماعی گوناگونی بوده است. نهضت تحریم تنباکو، نهضت عدالتخانه و قیام مشروطه، جنبش ملیشدن صنعت نفت و در نهایت انقلاب اسلامی ایران در سال ۵۷، برخی از مهمترین حلقههای بههم پیوستهی زنجیرهی قیامها و حرکتهای اجتماعی و اعتراضی مردم ایران در تاریخ معاصر بودهاند.
هرچند جنبشهای سیاسی- اجتماعی مبتنی بر علل و بسترهای خاصی شکل میگیرند؛ اما میتوان با نگاهی به زمینهها و روند تاریخی آنها در یک جامعه، به خطوط و محورهای مشترکی برای تحلیلشان دست یافت. «جنبش ملیشدن صنعت نفت» نیز علاوه بر آنکه بر مسألهی چپاول و غارت منابع نفتی ایران توسط بیگانگان و مشخصاً انگلستان تمرکز داشت اما در مقیاسی کلانتر، حاصل انباشت مطالبات تاریخی ملت ایران و ساختار فرهنگی- اجتماعی خاص جامعهی ایرانی بود. بررسی علل پیروزی و شکست نهضت ملیشدن صنعت نفت میتواند به تجربهی ملت ایران در مسیر تکاملی استقلالخواهی بیفزاید.
قیام علیه وابستگی
برای درک صحیحتر ماهیت یک جنبش سیاسی- اجتماعی باید نگاهی دقیق به بسترها و علل رخداد آن داشت. ملیشدن صنعت نفت در سلسلهای از عوامل تاریخی انباشتی قرار دارد که مهمترین محور آن را را میتوان «وابستگی و استعمار ایران توسط قدرتهای بیگانه» دانست: «روند وابستگی حاکمان ایرانی به بیگانگان و نفوذ چپاولگران بینالمللی برای غارت منابع ملی ایرانیان از اواخر حکومت قاجار شکل گرفت و در طول دورهی رضاخان و به حکومت رسیدن محمدرضا پهلوی ادامه یافت...
البته وابستگی کشور دفعتاً پیش نیامد، بلکه از اواخر دوران قاجار بهتدریج وابستگی به اقتصاد و سیاستهای جهانی و دولتهای بیگانه با دادن امتیازات پیدرپی به خارجیها -که به زیان ملت ایران بود- شروع شد. بعد وقتی دوران استبداد بهخاطر نهضت مشروطیت و قضایای دیگر ضعیف گردید، ناگهان عَلَم شوم و ننگین وابستگی در حکومت پهلوی بلند شد؛ یعنی حاکمیت سیاستهای وابسته و قراردادهای تحت فرمان و حاکمان و شخصیتهای سیاسی دستنشانده و گوش به فرمان خارجی؛ البته دیکتاتوری هم در آن بود و روز به روز خطرناکتر و مدرنتر و سختتر هم میشد.» [بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان زنجان ۱۳۸۲/۷/۲۲]
ماجرای کشف نفت در ایران و اعطای امتیاز آن به ویلیام ناکس دارسی -سرمایهدار انگلیسی- در روند وابستگی به بیگانه و غارت منابع و ثروتهای ملی قرار دارد. ایران تا پیش از این به دلیل موقعیت جغرافیایی و همسایگیاش با هند محل تاختوتاز استعمارگران بود؛ کشف نفت، باعث گردید «مسألهی نفت» محل تقابل استعمارگران با ملت ایران قرار گیرد.
از طرف دیگر، وابستگی به عنوان زخم کهنهی جامعهی ایرانی در این مسأله نمودی واضح یافت و زمینهساز تحرکات آگاهیبخش و اعتراضی جمعی از نخبگان غیر وابسته و جلب توجه تودهی مردم به این موضوع شد. در این مرحله، همراهی شخصیتی چون آیتالله کاشانی با دکتر مصدق، جلب حمایت تودههای مردم و غلبهیافتن مطالبهی ملیشدن صنعت نفت در فضای عمومی جامعه و در بین برخی نخبگان، عملاً حرکت روبهجلوی جنبش را تسریع کرده و قدرت مانعتراشی مخالفین و نیروهای متمایل به استعمار را به شکل محسوسی کاهش میداد.
ملیشدن صنعت نفت با نخستوزیری مصدق شتاب بیشتری به خود گرفت و به عنوان اولویت نخست دولت در مسیر اجرا قرار گرفت و سرانجام در ۲۹ اسفند و با تصویب مجلس سنا، پیشنهاد ملیشدن صنعت نفت ایران قانونی شد. پس از ملی شدن صنعت نفت بود که استبداد داخلی و استعمار خارجی بار دیگر به مثابه «دو لبهی قیچی» وارد کارزار شده و با تشدید فشارها و سنگاندازیها علیه جنبش، به مانعتراشی در برابر تحقق خواست ایرانیان پرداختند و سرانجام این نهضت مردمی شکست خورد.
چرا ملیشدن صنعت نفت شکست خورد؟
برای دستیابی به تحلیلی دقیق و مبتنی بر شواهد و قرائن تاریخی باید عملکرد نیروهای سیاسی اثرگذار در جنبش، روشهای بهکارگیری شده توسط آنها و تأثیر این عملکرد بر حرکت کلی جنبش و همراهی مردمی با آن را مورد ارزیابی قرار داد.
۱. فرمول دشمن: جدایی نهضت از روحانیت و مأیوس شدن مردم
«فرمول [قدیمی دشمن] چیست؟ قدم اول، جدایی دستگاه سیاست و نهضت از دین و روحانیت است. قدم دوم، مأیوس شدن مردم از تحولی که به وجود آمده است؛ مثل مشروطیت و نهضت ملی شدن صنعت نفت.» [بیانات در دیدار مردم کاشان و آران و بیدگل ۱۳۸۰/۸/۲۰]
استعمار خارجی و نیروهای وابسته به آن، بار دیگر این فرمول آزمودهشده را به اجرا گذاشته و در نهایت با اشتباهات فاحش دکتر مصدق به خواستهی خود برای اضمحلال حرکت دست یافتند:
«از سی تیر ۱۳۳۱ که مرحوم آیتالله کاشانی توانست ملت ایران را آنطور به صحنه بیاورد، تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که عوامل امریکا در تهران توانستند مصدق را سرنگون و تمام بساط او را جمع کنند و مردم هیچ حرکتی از خود نشان ندادند، یک سال و یک ماه بیشتر طول نکشید. در این یک سال و یک ماه، با وساطت ایادی ضد استقلال این کشور و با توطئهی دشمنان این ملت، دکتر مصدق مرتب فاصلهی خود را با آقای کاشانی زیاد کرد، تا اینکه مرحوم آیتالله کاشانی چند روز قبل از ماجرای ۲۸ مرداد نامه نوشت - همهی این نامهها موجود است - و گفت من میترسم با این وضعی که دارید، علیه شما کودتا کنند و مشکلی به وجود آورند. دکتر مصدق گفت: من مستظهر به پشتیبانی مردم ایران هستم! اشتباه او همینجا بود. ملت ایران را سرانگشت روحانیت - کسی مثل آیتالله کاشانی - وادار میکرد که صحنهها را پر کند و به میدان بیاید و جان خود را به خطر بیندازد. در ۲۸ مرداد که کاشانی منزوی و خانهنشین بود - و در واقع دولت مصدق او را منزوی و از خود جدا کرده بود - عدم حضور او در صحنه موجب شد که مردم نیز در صحنه حضور نداشته باشند؛ لذا کودتاچیهای مأمور مستقیم امریکا توانستند بیایند و بهراحتی بخشی از ارتش را به تصرف درآورند و کودتا کنند.» [بیانات در دیدار مردم کاشان و آران و بیدگل ۱۳۸۰/۸/۲۰]
جدا شدن مردم از نهضت، عملاً موجب تضعیف جنبش و زمینهسازی برای وقوع کودتا شد: «در همهی تحولات و جنبشهای گوناگون اجتماعی بزرگ، نقش مردم، نقش معیار است. یعنی گسترش یک تحول، گسترش یک فکر، گسترش نفوذ یک مصلح اجتماعی، وابستهی به این است که با مردم چقدر ارتباط داشته باشد. هرچه ارتباط او و آن جریان و آن جنبش و آن تحول با مردم بیشتر باشد، امکان موفقیت او بیشتر است؛ اگر از مردم منقطع شد، دیری نخواهد پائید، کاری نخواهد کرد...
در قضیهی صنعت نفت و ملی شدن نفت هم در اول دههی ۳۰ شمسی در کشورمان، مردم عامل بودند، مردم مؤثر بودند، حضور آنها موفقیتآور بود؛ لیکن دیری نپائید که از مردم جدا شدند، به مردم پشت کردند؛ کودتای آمریکائی آمد امور را قبضه کرد و کشور را مجدداً به استبداد کشاند.» [بیانات در اجتماع بزرگ مردم کرمانشاه ۱۳۹۰/۷/۲۰]
۲. اعتماد به آمریکا به عنوان نیروی سوم
علاوه بر انزوای روحانیت و جدایی مردم از جنبش، اعتماد به آمریکا مبنی بر اینکه او نیروی سوم است - با استعمار انگلیس و شوروی متفاوت است- شکست قیام ملیِ مردم را تسریع نمود. اعتماد به آمریکا و خوشبینی نسبت به آنها ضربهی سهمگینی را بر پیکرهی حرکت تاریخی ملت وارد ساخت: «هر ملتی به آمریکا اعتماد کرد، ضربه خورد؛ حتی آن کسانی که دوست آمریکا بودند. حالا در کشور ما دکتر مصدق به آمریکاییها اعتماد کرد؛ برای اینکه بتواند خود را از زیر فشار انگلیسها نجات بدهد، به آمریکاییها متوسل شد؛ آمریکاییها به جای اینکه به دکتر مصدق که به آنها حسن ظن پیدا کرده بود کمک کنند، با انگلیسها همدست شدند، مأمور خودشان را فرستادند اینجا و کودتای ۲۸ مرداد را راه انداختند. مصدق اعتماد کرد، کتکش را [هم] خورد؛ حتی کسانی که با آمریکا میانهشان هم خوب بود و به آمریکا اعتماد کردند، ضربهاش را خوردند.» [بیانات در دیدار دانشآموزان و دانشجویان ۱۳۹۲/۸/۱۲]
۳- انحلال مجلس و استبداد رأی
در وانفسای تحرکات و برنامههای تخریبی نیروهای طرفدار استعمار برای نابودی دستاوردهای جنبش، عملاً برخی تصمیمگیریهای نادرست دکتر مصدق نیز موجب کاهش قدرت اثرگذاری نیروهای متمایل به جنبش شد و با انحلال مجلس، گامی دیگر در تضعیف قدرت حرکت عمومی مردم و پرقدرتتر شدن جبههی مقابل برداشته شد:
«دکتر مصدق مجلس شورای آن روز را منحل کرد- یعنی چیزی که به حسب ظاهر نماد دمکراسی بود؛ که البته در آن، دمکراسی هم نبود- و گفت من اختیارات میخواهم. اختیارات را گرفت؛ اول شش ماه، بعد شش ماه دیگر. در دو سال حکومت خودش، یک سال یا بیشتر، با اختیارات مطلق زمامداری کرد؛ خودش قانون وضع میکرد، خودش امضا میکرد و خودش به اجرا میگذاشت.» [بیانات در دیدار جمعی از ایثارگران و خانوادههای شهدا ۱۳۸۴/۳/۳]
۴- هرج و مرج، بیاعتمادی به حکومت و شورش خیابانی اغتشاشگران
نهایتاً در فضایی که عملاً روحانیت مبارز از نهضت جدا شده، مردم مأیوس شده و نیروهای سیاسی طرفدار جنبش دچار اختلاف و چنددستگی شده بودند، استعمار خارجی با هماهنگی نیروهای وابسته و مستبد داخلی بار دیگر به صحنه آمد و با نقشه و پول بیگانگان و میدانداری جمعی از ایادی داخلی آنها، کودتای ۲۸ مرداد به وقوع پیوست. در این مرحله هرج و مرج و بیاعتمادی مردم به حکومت، مهمترین عامل عملیاتیشدن کودتا بود:
«دشمن میخواهد در کشور هرج و مرج شود؛ بیایمانی باشد؛ بیاعتمادی به حکومت باشد و در سایهی این هرج و مرج و اغتشاش، یک دیکتاتوری مثل دیکتاتوری رضاخان را سر کار بیاورد؛ همان چیزی که یک بار در اوایل این قرن در دورهی رضاخان و یک بار هم در ۲۸ مرداد در ایران تجربه شد. ۲۸ مرداد هم همینطور شد؛ گروهی از ایادی داخلی آنها تبلیغات و جنجال و هیاهو راه انداختند و اغتشاشگران به خیابانها ریختند.» [بیانات در دیدار اعضای ستادهای نمازجمعه ۱۳۸۱/۵/۵]
هرچه دشمن خواست، همان شد
اینچنین بود که جنبشی برآمده از عمق خواستهها و مطالبات تاریخی ملت، با موقعنشناسی خواص و نخبگان به قهقرا رفت و دستاوردهای حرکتی عمومی علیه استعمار و وابستگان داخلی آن به کیسهی کنسرسیوم ریخته شد و دور جدیدی از فضای رعب و وحشت و اختناق در حکومت برآمده از کودتای آمریکایی- انگلیسی آغاز شد:
«پس از آن [کودتای ۲۸ مرداد]، دیکتاتوری محمدرضاشاهی به وجود آمد که ۲۵ سال این ملت زیر چکمههای دیکتاتوری او لگدمال شد و ملی شدن صنعت نفت هم در واقع هیچ و پوچ گردید؛ چون همان نفت را به کنسرسیومی دادند که امریکاییها طراحی آن را کردند. هرچه دشمن خواست، همان شد.» [بیانات در دیدار مردم کاشان و آران و بیدگل ۱۳۸۰/۸/۲۰]
پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتاللهالعظمی سیدعلی خامنهای (مدظلهالعالی)
نظرات