به بهانه ی کودتای 28 مرداد - آیت الله کاشانی و استعمار


1043 بازدید

 

نگاه یکی از خوانندگان «دیپلماسی ایرانی» به نقش آیت الله کاشانی در مبارزه با استعمار.
پنجشنبه 2 دى 1389
اوضاع سیاسى پس از استعمار رضاخان در شهریور 1320 و تبعید وی از ایران به سوی تنش سیاسى گرایش پیدا می‌کند. وی‍‍‍‍‍‍‍ژگى‌های دیکتاتوری رضا خان به طور طبیعی موجب گردید تا فرزند وی بر مبنای تبلیغات ضد دیکتاتوری و با وجه‌ای مردمی‌‌و دموکرات و تحصیل کرده و علاقمند به آموزش و ... بر مصدر قدرت بنشیند.
آن هنگام تبلیغات شدیدی در جریان بود تا از محمدرضا چهره‌ای مردمی‌جلوه و ساخته شود. اما در پس این شرایط ویژگی‌های سیاسی و اجتماعی ایران بدین شرح بود:
1-ر‍‍‍‍‍‍‍‍ژیم دیکتاتوری و قلدرمنش رضا خان سپری شده است و پسر او با تبلیغات گوناگون سعی می‌کند تا حکومت را مردمی‌و ضد دیکتاتوری و دموکرات جلوه دهد.
2- انگلستان به عنوان قدرت اول در منطقه حضور دارد و در شکل اساسی و ریشه‌ای در مصادر سیاسی و اقتصادی کشور حضور فزاینده‌اى براى خود بر پا داشته است. او به عنوان یک دوست اما با چهره‌ای مزورانه در ایران نفوذ سیاسى دارد.
3- آمریکا به عنوان قدرت خارجی جوان در حال زمینه یابى براى حضور سیاسى در ایران است و پس از جنگ دوم جهانى به عنوان چهره‌ای «قهرمان» جلوه‌گر است.
4- یکى از مشکلات ایران در سطح اجتماعى و نظامی‌‌حضور قواى خارجی در ایران بود. قوای متفقین و سران سه کشور آمریکا، شوروی و انگلیس در کنفرانس سران تهران تصمیم به خروج گرفته‌اند. چرا که تعهد کرده بودند به محض پایان جنگ از ایران خارج شوند و شوروی مدتى در ایران می‌ماند و با احزابى دست نشانده در برخى گوشه‌های مرزی مشکلات سیاسى و امنیتى ایجاد می‌کند.
5- نفت مهمترین «محور حضور بیگانگان در ایران» است و خارجى‌ها با امتیازات متعدد به غارت ثروت ملی مردم پرداخته‌اند و جریان‌هاى سیاسى در داخل نیز در حال بازى سیاسى براى مساله نفت بودند.
6- وجود احزاب مختلف در این زمان از دیگر ویژگی‌های جامعه آن زمان بوده است، احزاب چون حزب توده، حزب اراده ملى –حزب دموکرات از جمله احزاب در این هنگام بودند. براى درک درست شرایط سیاسى برخی از شرایط جهانى را نیز یادآوری می‌کنیم: 1- جهان جنگ دوم را پشت سر گذارده و اغلب کشور‌ها به ویژه در مناطق اروپایى دچار پیامدهای اجتماعى و اقتصادى و سیاسى جنگ‌اند. 2- حضور کشورهای استعمارگر در ممالک آسیا و آفریقا موجب گردیده تا احساسات ناسیونالیستى و پرخاشگری‌های مذهبی برانگیخته شده مبارزات دامنه‌داری برای استقلال شکل گیرد. از جمله مردم هند در مبارزه با انگلیسى‌ها و تونس در مبارزه با فرانسوی‌ها و مصر در مبارزه با فرانسوی‌ها. 3- کشور پاکستان تازه متولد شده، در چین حکومت مارکسیستی بر مصدر قدرت آمده، جنگ دو کره با یکدیگر آغاز شده، اندونزی به استقلال رسیده، ژاپن امپراتور آسیای بزرگ متلاشی شده، ویتنام دو قسمت گردیده، برای اولین بار کنفرانس باندونگ شکل گرفته؛ که قطعأ دارای اهمیت تاریخی قابل توجهی است که در آن 29 کشور آسیایی و آفریقایی بدون حضور اروپاییان گرد هم آمدند تا به مشارکت سیاسی فعالی بپردازند و هم دولت غاصب اسرائیل تازه در حال شکل گرفتن است و خود را در خاورمیانه تثبیت می‌کند و مصر به استقلال رسید، آفریقا مرکز جنبش‌های آزادی خواهی شده است.
در این شرایط روحانی مبارزی به نام «کاشانی» مبارزات خود را بر علیه استعمار افزایش داده و رهبری جبهه ضد اجنبی را در ایران و برخی از کشورهای مسلمان به عهده دارد. او در شرایطی که در اغلب کشورها رهبران ملی بر علیه حاکمیت بیگانه دست به مبارزه زده اند قیام می‌کند و یک بار دیگر حضور «روحانیت متعهد» را در صحنه‌های سیاسی اجتماعی جامعه به نمایش می‌گذارد.
مبارزات وی علیه انگلستان از آن چنان قوتی برخوردار است که اغلب رهبران کشورهای اسلامی ‌را تحت تأثیر قرار می‌دهد و به محوریت ایران در مبارزات ضد استعماری اعتراف می‌کنند. و برای هدایت مبارزات خود به سوی ایشان روی می‌آورند. آیت الله کاشانی در دوران حیات خود به چهره‌ای ضد تمدن غرب تبدیل می‌شود و برای دفاع از منافع تمدن و ملل اسلامی ‌تمام خود را صرف می‌کند.  او در برابر هر حادثه خارجی در جهان اسلام موضع گیری می‌کند و برای حل آن ارائه طریق می‌کند، در اندیشه طرح اتحاد ملل اسلامی ‌است و به ساخت آسیایی متحد و «شرقی» در برابر غرب تجاوزکار؛ اسلامی ‌در برابر تشکل‌های بیگانه و طرح اندیشه‌های اسلامی ‌می‌پردازد. او بار دیگر به قدرت معنوی اسلام در پرداخت به جهانی نو و به دور از جنگ و با ویژگی صلح‌آمیز تأکید می‌کند.  داعیه جدایی دین از سیاست را محکوم می‌کند و خود به عنوان «طلبه‌ای سیاسی» عمل می‌کند و بر اجتناب‌ناپذیری «دین از سیاست» اصرار می‌ورزد. او پیشقدم در تجدید اسلام و زایش ایمان اسلامی ‌و تمدن مقابله با توطئه‌های جهان غرب می‌شود و در این راه به شکل عملی از جهان غرب رانده می‌شود و شلاق بیگانگان را می‌خورد و حبس و تبعید می‌شود، اما سکوت را نمی‌پذیرد.
آیت الله کاشانی در اوج سادگی می‌زیست و در مقطع زمانی نیمه اول قرن بیستم تأثیر خود را بر حوادث سیاسی و اجتماعی جهان اسلام گذاشت. بهتر است او را از دیدگاه یکی از خبرنگاران غربی نگاه کنیم: «مردی که امروز مظهر وحدت و الهام دهنده مسلمین ایران و جهان است یک روحانی ساده و خوش منظر و خوش دل و شوخ طبع است که دوست و دشمن به دوراندیشی و سیاستمداری و صداقت و صحت وی اعتراف دارند نیروی بزرگی که این مرد قوی اراده و پرحرارت را به جلو می‌راند ایمان و اعتقاد وی به عظمت اخلاقی و قدرت معنوی اسلام و کامل بودن این آیین برای حکومت دنیایی و آخرتی است. این پیشوای بزرگ ایران در سنین کهولت با صدای لرزان خود پیام یگانگی و وحدت اسلام را در جهام پخش می‌کند و روزی نمی‌گذرد که از یک گوشه دنیا مسافری یا سیاستمداری یا روزنامه‌نگاری برای او نامه ننویسد یا به دیدارش نیاید.»
نام کاشانی در لندن و پاریس و نیویورک و کراچی و اندونزی و هندوستان و یه خصوص در کشورهای اسلامی‌ در ردیف نام گاندی و نهرو قرار گرفته و طبقات آزادی خواه و متفکر این جامعه وی را مظهر نجات ملت‌های ستم دیده از فشار استعمار مادی مغرب زمین می‌دانند. آیت الله کاشانی لباس ساده روحانیت را که عبارت از عمامه کوچک سیاه رنگ و یک لباده بلند و عبای مشکی است بر تن دارد و در صورت سالخورده و رنج دیده‌اش یک جفت چشمان نافذ چون گوهری درخشان می‌درخشد.
کاشانی را می‌توان پیشقدم تجدد اسلام به شمار آورد زیرا وی قریب به نیم قرن است برای رهایی مسلمانان از چنگال فشار و احیا و عظمت اسلام می‌کوشد و در این مبارزات بوده است که منافع دولت‌های بزرگ استعماری وی و خانواده‌اش را تحت فشار و تبعید و حبس قرار داده و 3 بار وی را مدت‌های مدیدی در زندان و بازداشت رنج می‌دادند.
آیت الله کاشانی یگانه روحانی است که عقیده دارد و این عقیده خود را بی‌پروا اظهار می‌دارد که در اسلام مذهب از سیاست جدا نیست و وظیفه دینی و دنیایی مسلمانان آن است که در سیاست کشور دخالت کند و با آشنایی کامل از حقوق خود، برادران دینی و کشور و میهن خویش بتواند دفاع کند. اینک به بررسی کوتاه دیدگاه‌های آیت الله کاشانی و استعمار می‌پردازیم.
آیت الله کاشانی و انگلستان این استعمارگر پیر، دوران انحطاط خود را در نیمه دوم قرن بیستم سپری می‌کرد. جنگ جهانی دوم توان او را کاهش داده بود. سیاست‌های خارجی او در آسیا و آفریقا پی در پی با شکست مواجه می‌شد. عوامل اصلی ضعف او در واقع در پیامدهای جنگ جهانی دوم بود. آمریکا در اثر جنگ بر قدرتمندی خود افزود. تولد آمریکا در صحنه سیاسی جهان نقش انگلستان را «دست دوم» کرد. وجود نفت در خاورمیانه باعث شده بود تا آمریکا به عنوان محور عمده دیپلماتیک در این منطقه سرمایه‌گذاری کند. پایگاه اجتماعی انگلستان در عموم کشورهای اسلامی‌ به دلیل دست‌اندازی‌های سیاسی و تجاوزکارانه در سطح پائین و منفی بود. حضور پیروزمند شوروی پس از چنگ دوم در کنار آمریکا، انگلستان را از صحنه رقابت با آمریکا حذف کرد.
او هر چند مایل بود سیادت خود را به ویژه در خاورمیانه به میزان پیش از جنگ بالا برد و سعی و تلاش او در همین جهت بود. اصرار در نگه داشتن پایگاه نظامی ‌در کانال سوئز و در پرتو همین، رشد احساسات ملی در آن خطه، یافتن پایگاه در قبرس و دارا بودن پایگاه هوایی در اردن و عراق، از جمله اقدامات تجاوزکارانه بود. انگلستان در پاره‌ای از موارد برای بهره برداری از توان مالی وسیاسی آمریکا، امتیازات سیاسی نامشروعی را به وی واگذار می‌کرد.
آیت الله کاشانی به نقش منفی و چپاولگرانه استعماری انگلستان چنین اشاره می‌کند: «در باب انگلیسی‌ها باید بگویم که انگلیسی‌ها ایران را کشتند. علاوه بر اجحاف مادی در شئون سیاسی ما مداخله کردند، مردمان خائن را آوردند و آنها هم رحمی ‌به این ملت نکردند. انگلیسی‌ها به این ملت بیچاره رفتاری کردند که شخصی با عاطفه با حیوانات چنین رفتار نمی‌کند.»
آنگاه در موضع‌گیری‌های خود در جریان حوادث داخلی در ایران چنین عکس‌العمل نشان می‌دهند که: «انگلیسی‌ها باید با تمام وسایل و کارخانه‌های خود از این کشور خارج شوند و هیچ راه دیگری را ملت ایران نمی‌پذیرد، این انگلیسی‌ها مادام که در اینجا هستند در شئون حکومت و امور زندگی ما دخالت می‌نمایند ما انگلیسی‌ها را به خارج از سر حدات خواهیم راند.»
او هدف خود را از مبارزات ضد استعماری با انگلستان چنین بیان می‌دارد: «ما دیگر حاضر نیستیم زیر سلطه آن‌ها قرار گیریم و تصمیم داریم در کشور آزاد خود رژیمی‌ ترتیب دهیم که با آداب و سنن مذهب اسلام قرین باشد. در این صورت تمام تشبثات بیگانگان در کشور ما در برابر سپر فولادین اسلام بلااثر خواهد شد.»
آنچه مایه حضور انگلستان در ایران بود مجموعه منافع آن در کشور بود که می‌توان ثروت‌ها و منابع طبیعی و ملی را به همراه موقعیت استراتژیکی ایران در پل بین آسیا و اروپا و همچنین «بازار فروش اجناس اروپایی» دانست. انگلستان مجبور بود برای حفظ منافع نامشروع خود، حکومت‌های سیاسی و دست نشانده و وابسته را در کشور در «مسند قدرت» بنشاند، تا غارت منافع تداوم یابد.
آیت الله کاشانی در جلوگیری از روند سلطه بریتانیا بر کشور ایران مبارزات خود را متوجه موارد فوق می‌کند. در جلوگیری از غارت ثروت طبیعی و ملی مردم ایران یعنی «نفت» مبارزات دامنه داری را آغاز می‌کند و نهایت تلاش خود را به همراه مردم مسلمان ایران معطوف به این می‌کند که «نفت» ملی شود.
او در جایی پیام می‌دهد که: «نفت ایران متعلق به ملت ایران است و به هر ترتیبی که بخواهد نسبت به آن رفتار کند و قرار داد غیرقانونی که به ارزش قضایی ندارد و نمی‌توان ملت ایران را از حقوق مسلمه خود محروم کند.» او در جایی دیگر می‌نویسد: «ملی شدن صنعت نفت در ایران تنها چاره بی‌چارگیهای ماست زیرا بدین وسیله اولأ ثروت بی‌کرانی که خداوند تبارک تعالی به ملت ایران عطا فرموده از دست دشمنان بشر که مقصدی جز منفعت طلبی و مکیدن خون ملل ضعیف ندارند بیرون آمده و ثانیأ با عملی شدن این فکر دست آلوده به فساد عمال انگلیس از دخالت در امور داخلی ما قطع می‌شود و مردم می‌توانند به فراغ بال به چاره درد‌های گرانی که توسط صد و پنجاه ساله انگلیس برای آنها به وجود آورده است بپردازند و از سیه روزی و فلاکت و ظلم و جور نجات پیدا کنند.»
ایشان حضور انگلیس در ایران را به واسطه نفت دانسته و سپس تنها راه قطع دخالت انگلیس را امور داخلی ایران را «قطع غارت نفت» از سوی بریتانیا می‌دانند و دعا می‌کنند که «ای کاش ما اصلأ نفت نداشتیم که این همه انگلستان ما را برای بردن نفت بیچاره کرده و در امور ما مداخله کند. هنگام درک پیوند فوق با یکدیگر اعلامیه می‌دهد که: «نظر به اینکه جمیع فجایع مملکت از خرابی دین دنیا و ظلم وجور و فساد اخلاق و یشا و ارتشاء و عدم آزادی و فقر و فلاکت ملت به حد هلاکت نتیجه تسلط انگلیسی‌ها بر نفت جنوب است و تا قطع ایادی آن دشمنان بشر از نفت نشود روز به روز روزگاری این ملت سیاه‌تر و حتی آنها از هر حیث تباه‌تر می‌گردد لذا بر همه کس لازم است در قطع ایادی انگلیسی‌ها از نفت جلوگیری از خائنین دست نشانده آنها همدستی با یکدیگر به قدر مقدوره مجاهده و فداکاری نماید و مسامحه در این وظیفه اجتماعیه و امر حیاتی باعث مسئولیت شدیده السهمیه خواهد بود.»
مبارزه با انگلستان در پیوند با عمال داخلی او بود. هیات حاکمه در واقع به نوعی دست نشانده استعمارگر بریتانیا بود و آیت الله کاشانی نتیجه بخش بودن مبارزه در گرو مبارزه با استبداد داخلی و دولت‌های دست نشانده می‌دیدند در پرتو همین نگرش چنین می‌نماید که عمال داخلی انگلستان هم مورد خطاب و مبارزه شدید و جدی آیت الله کاشانی باشند.
او در جایی اشاره می‌کند که: «اعلامیه‌های اینجانب یکی علیه غصب حقوق ملت ایران از طرف شرکت نفت و اعمال دسائس متنوع و رنگارنگ، دیگر علیه تغییر قانون اساسی و خط مشی مستمر اینجانب در مبارزه با زور و قلدری و بی‌اعتنایی به قوانین عمومی ‌مملکتی و لجام گسیختگی طبقه حاکمه و مزدور ... است.»
او حضور انگلیس را برابر با تعطیلی دموکراسی و مشروطیت و حقوق مردمی ‌می‌داند و می‌گوید: «اجانب بهتر و موثرترین وسایل پیشرفت مقاصد شوم خود می‌دانند که به دست او مشروطیت و دموکراسی را تعطیل و به حقوقی که شرع و قانون برای مردم واجب و محترم شناخته پشت پا زده و اغراض فاسده خود را بر مردمی‌ که از نعمت آزادی محروم شده‌اند تحمیل کنند.»
او در جایی دیگر اشاره می‌کند که: «سیاست انگلستان در انتصاب وزیران و نمایندگان مجلس و کارهای حساس است. در مملکت به وسیله ایادی خود دخالت می‌کند و سرچشمه بدبختی و فقر مردم ایران همین دخالت‌های بیجا و سیاست استعماری انگلستان است.»
در مبارزات داخلى هنگامی ‌که رزم آرا ترور می‌شود و یک عامل وابسته در روند ملی شدن صنعت نفت از سر راه برداشته می‌شود آیت الله کاشانی در هنگام مصاحبه با خبرنگار روزنامه «اخبار الیوم» که لبخند رضایت بخشی هم بر لبانش نقش بسته بود می‌گوید: «ما جنگ نفت را بردیم و بعد اضافه کرد بر رزم آرا خائن پیروزی یافتیم. قتل رزم آرا بزرگترین ضربه تقدیر بود و این حادثه به انگلیسى‌ها که کشور ما را استعمار کرده و به ملت ما ظلم می‌کنند، نشان داد که ایران دیگر آن کشور بیست سال پیش نیست و از این پس برای تحمل در برابر خیانت‌ها تاب پایداری ندارد.»
شروع مبارزات نو در حیات سیاسی جامعه با عکس‌العمل از سوی برخی روحانیون متحجر مواجه می‌شود و او را با لفظ «مجتهد سیاسی» می‌شناسند و او در پاسخ به این حرف ها می‌گوید: «بعضی از شنیدن این قبیل مطالب مرا سیاسی می‌خوانند و می‌گویند آقا سیاسی شده است ولی من فکر دین و اوضاع اجتماع هستم من از جهت اوضاع و احوال عمومی‌ این مطالب را می‌گویم. من دلم به حال مردم لخت و عریان بدبخت و مفلوک – مریض و بیچاره و گرسنه می‌سوزد. من چطور این اوضاع را ببینم و سکوت اختیار کنم؟ مال ملت را یک مشت شیاد لوس و ننر و بی‌همه‌چیز صرف عیاشی و آپارتمان ها و خانم های خود کرده، به ملت آقایی می‌فروشند.»
در پس مبارزات دامنه دار بر علیه حکام داخلی و بریتانیا در پاسخ به درخواست خبرنگار رادیو نروژ آقای سیون که از وی اجازه می‌خواهد راجع به شخصیت سیاسی آیت الله کاشانی اطلاعاتی کسب کند، او در پاسخ می‌گوید: «پس از سی سال زحمت و مشقت متوالی به خواست خداوند متعال ملت ایران را بیدار کردم و با همکاری سایر رهبران اکنون موفق به ریشه کن کردن نفوذ سیاسی انگلستان از این مملکت گردیدیم و با اجرای ملى کردن نفت کمر آن دولت را خرد کردیم.»
پیروزی ایران در به قدرت رساندن «حکومت ملی» و قطع نفوذ بریتانیا در کشور و جلوگیری از غرت ثروت نفت و ملی شدن آن موجی از شادی و شعف را در ملل مسلمان به ارمغان آورد. بدین‌سان با ملی شدن «صنعت نفت» ایران به عنوان یک منطقه استراتژیک از سلطه بریتانیا رهایی یافت. اهمیت این حرکت را آیت الله کاشانی چنین تشریح می‌کند که: «تا موقعی که کشور وسیع هندوستان در زیر بار حکومت استعماری انگلستان بود خلیج فارس کلید هندوستان بود و ایران شاهراه نظامی ‌و سیاسی بریتانیا ... پس از آزادی ملتهای بزرگ پاکستان و هندوستان بزرگترین تکیه گاه استعماری انگلستان در خاورمیانه همین شرکت نفت جنوب بود.»
پس از ملى شدن نفت، ایران مورد تهدید واقع شد و بریتانیایى‌ها شایع کردند که کشتی‌های جنگی انگلستان تمام معادن نفت جنوب ایران را بمباران خواهند کرد و از آن طرف کشور به لحاظ اقتصادی تحت تاثیر کالاهای بریتانیا بود و اقدام اولیه انگلستان در شایعه تحریم کالا و محاصره اقتصادی ایران بود که به شکل ضمنی نیز از دست دادن ایران به عنوان «بازار» پرارزش هم بود. آیت الله کاشانی پس از پیش آمدن چنین وضعی اظهار داشتند: «یکی از خوشبختیهای ملت ایران آن است که قطع معاملات ایران با انگلسی‌ها بشود ... حاجتی به تحریم نیست زیرا وقتی انگلیسی‌ها با ما معاملاتی نداشتند قطعآ اجناس نخواهند فرستاد و در صورتی که فشار اقتصادی ‍بر ما وارد آوردند نه تنها در ایران با آنها معاملات به کلى از بین می‌رود بلکه شاید تمام ممالک اسلامی ‌را وادار کنیم با انگلیسى‌ها قطع معاملات کنند.»
پیروزی‌های مقطعی در ایران، تأثیرات سیاسی مثبت در خورمیانه به ارمغان آورد. تجربه ملی شدن نفت در ایران بر اثر مبارزات مردمی ‌برخی کشورهای منطقه را نیز به جنب و جوش در آورد و موجبات تحریکات ملی و مذهبی گردید. آیت الله کاشانی علاوه بر توجه به کشور ایران از حوادث در جهان اسلامی ‌و در دایره قلمرو تمدن اسلامی‌ غفلت نمی‌کرد.
او خود در دوران جوانی در عراق با بریتانیا دست و پنجه نرم کرده بود و در دوران تبعید 13 ماه در لبنان شاهد حضور بیگانگان در منطقه بود و حوادث و تحولات سیاسی در آن خطه را خطرناک می‌دانست. او هدف انگلیس در خاورمیانه را تسلط در منطقه ذکر می‌کرد. در این شرایط در خاورمیانه مولودی خطرناک و نامشروع در حال زاییده شدن بود.
اسرائیل به عنوان کشوری یهودی در حال چنگ اندازی بر سرزمین اسلامی ‌فلسطین بود. مردم مسلمان فلسطین در اثر ستم یهودیها در حال کوچ بودند. توطئه تمدن غرب و به ویژه انگلیس با آمریکا موجب شروع جنگی محدود در 1948 گردید و سپس 1949 رژیم غاصب اسرائیل در سازمان ملل عضو شد و روند «تثبیت سیاسی» را با شتاب به جلو راند، آیت الله کاشانی در پیام‌ها و اعلامیه‌های متعددی به ضرورت اتحاد و درک شرایط خطرناک برای تمدن اسلامی‌اشاره کردند و گفته‌اند: «برادران مسلمان ما در فلسطین گرفتار حوادث رقت آوری شده‌اند خانه و لانه آن‌ها در معرض مصادره از طرف یهود واقع شده است جان و مال و عرض و ناموس آن‌ها زیر پای یهود لجوج پایمال شده و می‌شود مسلملنان دنیا بایستی با مسلمین فلسطین ابراز همدردی کنند و تا درجه امکان به کمک آن‌ها بشتابند آیا رواست ذلیل‌ترین ملل عالم در مقابل مسلمین این فجایع را مرتکب شوند و مسلمین آرام بنشینند.»
ایشان در جایی دیگر هدف از تشکیل دولت غاصب اسزائیل را چنین تحلیل می‌کنند که: «ایجاد دولت پوشالی اسرائیل یکی از هزاران تبهکاری‌ها بود که اجنبی به منظور نابود ساختن مسلمانان مرتکب شد.»
«وحدت اسلامی» ‌در دیدگاه آیت الله کاشانی وحدت مسلمانان با یکدیگر برای توانمندی جبهه اسلامی‌ در برابر جبهه اجنبی از اندیشه‌های آیت الله کاشانی دور نبوده است، او مطالعات دقیقی درباره این موضوع کرده و از جمله مهمترین اقدامات عملی وی برای «وحدت» پیشنهاد تشکیل کنگره مسلمانان است که خود می‌گوید: «وحدت اسلامی‌ جز با تشکیل کنگره سالیانه که هر سال یکبار در پایتخت کشورهای برقرار سازد مقدور نیست. در این کنگره می‌بایستی نمایندگان سیاسی، دینی، فرهنگی، اقتصادی کشورهای اسلامی‌ که علاقه شدید آن‌ها نسبت به دین محرز باشد شرکت کنند. این کنگره موظف است مسایل مربوط به امور سیاسی، ادبی، فرهنگی، اقتصادی کشورهای اسلامی‌را «از هر مذهبی که باشند» مورد مطالعه دقیق قرار داده و در تامین احتیاجات و تکمیل نواقص از هر یک از این قسمت‌ها تصمیم لازم اتخاذ کند.»
از وظایف دیگر کنگره چنین یاد می‌کنند که: «همچنین وظیفه دارد که ملل اسلامی‌ را از جنگ‌های جهانی بر کنار داشته و در عین حال آن‌ها را به دفاع از استقلال کشورهای خود وادار سازد و نیز از وظایف این کنگره است که با کشورهای غیراسلامی ‌دیگر که زیر یوغ استعمار به سر می‌برند مساعدت کرده و در حفظ صلح جهانی کوشش کنند.»
آنگاه سطح کنگره را به حد یک «جبهه اسلامی‌» ارتقاء داده و چنین می‌گویند که «تا آنجا (پیش رود) که این جبهه اسلامی ‌سنگری برای حفظ بشریت و پناهگاهی برای صلح جویان و دشمنان جنگ گردد. این کنگره موظف است نسبت به هر یک از جهات ذکر شده تصمیمات لازم برای مدت یکسال بگیرد تا در خلال این مدت و تا هنگام که جلسه سال دیگر تشکیل می‌شود به مورد اجرا گذارده شود.»
برای بیان مالی کنگره پیشنهاد می‌دهند که: «ایجاد ( یک کمیسیون) اقتصادی دائمی ‌که در نقاط مختلف کشورهای اسلامی ‌شعبه داشته (باشد) و به جمع آوری اعانه ماهیانه و سالیانه از مسلمانان می‌پردازد. اعانه‌های جمع شده به مصرف خرید کارخانجات صنعتی رسیده و درآمد کار این کارخانجات صرف نیازمندی‌های فقرا، فرهنگ، اعزام مبلغین مسلمان به نقاط جهان، تکمیل وسایل دفاعی از کشورهای اسلامی‌گردیده.»
هر چند پیشنهاد از پختگی لازم برخودار نیست، اما ضرورت طرح آن در شرایطی است که سازمان ملل چند سالیست ایجاد شده و در اجرای اهداف خود به دلیل نفوذ بریتانیا و کشورهای قدرتمند دیگر عاجز شده و توانایی لازم را دارا نیست و در این آشفته بازار بهتر آن است که ملل مسلمان در دفاع از یکدیگر و نزدیک کردن مواضع و حمایت از منافع صنفی تمدن اسلامی ‌به فکر دیگری افتند.
او در پیامی ‌به مناسبت هفتمین دوره اجلاسیه مجمع عمومی‌ سازمان ملل متحد به ضعف سازمان ملل اشاره می‌کند و می‌نویسد: «متاسفانه هنوز چند سال از تأسیس سازمان نگذشته که یکباره پایه‌های آن متزلزل گشته، ابر‌های تیره در آسمان صلح جهانی پدید آمده و دنیا با سرعت عجیبی به جانب جنگ می‌رود، این موضوع خود ثابت می‌کند که سازمان ملل متحد تا به حال نتوانسته است به انجام آرزوهای مردم جهان و مرام مقدسی که آن را به وجود آورده موفق گردد. این عدم توفیق موجب گردیده است که غبار یاس و نومیدی بر خاطر مردم شیفته صلح بنشیند و پایه امید جهانیان نسبت به عملیات سازمان ملل متزلزل گردد. به عقیده اینجانب علت عمده و اساس عدم موفقیت سازمان در راه برقراری صلح در جهان وجود بعضی دولت‌های معظم است که برای اجرای نظریات خود با اعمال نفوذ و اجرای سیاستهای مخصوص مانع این هستند که سازمان ملل آرزوهای مردم جهان را برآورد.»
او از طرح کنگره برای اتحاد در واقع نفاق شقاق در میان امت اسلامی ‌را می‌طلبد. او می‌گوید: «مرحوم سید جمال الدین اسد آبادی در این راه (اتحاد) یعنى ایجاد یگانگی و اتفاق مسلمین جوانمردانه مبارزه کرد و کوشش نمود» و به ضعف اتحاد در بین مسلمین اشاره می‌کند و می‌گوید: «من از بیست و چهار-پنج سالگی به خوبی متوجه پریشانی و بی سروسامانی عمومی ‌برادران مسلمان خود که سیاست استعماری و امپریالیستها برای آنان فراهم کرده بود و فراهم می‌کنند شده بودم. من پیش خود می‌اندیشیدم که دستورات کامل و جامع اسلامی ‌چرا باید چهار صد میلیون برادران مسلمان اسیر و باجگذار سیاست‌های بی‌رحم و دور از انسانیت استعماری و امپریالیستی بمانیم در صورتی که در صدر اسلام مسلمین با عده معدودی قسمت عمده جهان را مسخر کردند و فرهنگ و دانش و تمدن عالی اسلامی ‌را به ممالک بزرگی ارزانی داشتند و حکومت مقتدر و بشردوست اسلامی‌ را تشکیل دادند.»
او یکی از ثمرات اتحاد اسلامی‌ را حفظ استقلال کشورهای اسلامی‌ و حرکت بر مبنای «نه شرقی نه غربی» می‌داند و می‌گوید: «من اطمینان دارم که اگر اتحاد ملل شرق و اسلامی ‌که آرزوی بزرگ همه ماست عملی شود خواهیم توانست بی طرفی کامل خود را در میان دو بلوک بزرگ جهانی حفظ کنیم و حتی پایگاه استواری برای صلح جهانی بنا نهیم.» و اینکه: «ما ملتهای اسلامی ‌نباید در هیچ اتحادیه‌ای جنگی وارد شویم بلکه باید کوشش کنیم که صفوف برادرانه خود را در مقابل سیاستهای استعماری استوارتر و خلل ناپذیرتر کنیم تا هیچ یک از دو بلوک نتوانند در میان ما رخنه کنند.»
ایشان در سیاست نه شرقی و نه غربی و لزوم تأکید برآن اشاره می‌کنند که: «ما نمی‌خواهیم که هیچ دولتی در امور ما دخالت کند برای ما اجنبی، اجنبی است که ما نسبت به هر سه سیاست آمریکا و انگلیس و شوروی به یک نظر نگاه می‌کنیم.» و در جایی دیگر در پرداخت به وحدت با استناد به آیه شریفه 57 سوره سیم می‌نویسند « قل یا اهل الکتاب تعالوا الی الله کلمه سوا بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لاتشرک به شیئأ و لا تتخذ بعضأ بعضأ اربابا من دون الله فان تولو فقولو اشهد و بانا مسلمون و...» و سپس اشاره می‌کند که اتحاد و اتفاق به جهات ذیل لازم است: «1-جلوگیری از پیشرغت مادیون و سرایت آن در مردم دنیا. 2- جلوگیری از استثمار که مفتاح جنگ و موجب نابودی بشر و خرابی دنیا است. 3- بقاء تمدن که در نتیجه قرن‌ها تراکم افکار بشر و زحمات در اکتشافات به وجود آمده نابود نگردد و عالم به بربریت رجعت نکند.»
سخنی پایانی این که، آن بزرگوار نیز با پیکارها و اندیشه‌ها و عملکردهای خود نشان داد که در صحنه جامعه ایرانی بیش از هر قشری روحانیت مبارز درد مردم را دارد و برای امت دل می‌سوزاند و با بیگانه آشتی ناپذیر است و تا پای جان از منافع صنفی اسلام و ملل اسلامی ‌حمایت می‌کند. او با استعمار انگلیس جنگید و توطئه‌های او را نقش بر آب ساخت و در نهایت قربانی توطئه استعمار شد. یادش گرامی‌باد.
پی نویس‌ها :
1-      پنجاه سال نفت «مصطفی فاتح» اقتباس
2-      جریان‌های بزرگ تاریخ معاصر، نهضت استقلال طلبی آسیا وآفریقا، ژاک پیرن، رضا مشایخی، جلد پنجم، اقتباس
3-      مجموعه ای از مکتوبات سخنرانی‌ها و پیامهای آیت الله کاشانی، جلد2، گردآورنده: م.دهنوی، ص21 4تا 27-مجموعه ای از مکتوبات، جلد1،جلد2، جلد3