مکر استعمار، خواب دیکتاتور و اشغال ایران
در سوم شهریورماه 1320 نقطه تاریکی را بر تارک پهلوی اول نگاشت، همو که با بی کفایتی و بی لیاقتی اش و عدم تدبیر و زمان شناسی، موجب شد که خاک ایران عزیز توسط چکمه پوشان استعمارگر اشغال شود و عزت و شرافت مردم لگد مال شود.
در این روز دو قدرت استعماری روس و انگلیس در پی جنگ جهانی دوم به ایران حمله کردند وارتش بی کفایت رضا شاه فقط توانست سه روز مقاومت کند. این رویدادها با عنوان وقایع شهریور 20 در تاریخ ایران ذکرمی شود. وقایع شهریور 1320 نمونه زشت و چرکینی بود از سیاست های به اصطلاح کلاسیک جهانخواران استعمارگر که بر اساس آن دولتهای امپریالیستی ابتدا حاکمیت و تمامیت ارضی کشور را مورد تجاوز قرار دادند و پس از آن کوشش می کنند فجایع انجام شده را به عنوان اقداماتی که اهداف عالی انسان دوستانه داشته، موجه و قانونی جلوه دهند. و این گونه وانمود کردند که اعمال وحشیانه و دور از اصول اخلاقی و انسانی که مرتکب شدند، برای دفاع ازموجودیت ایران بوده است. آری میهن ما از چند سو مورد تهاجم نظامی نیروهای متفقین قرار گرفت و فریبکاران بزرگی چون چرچیل، ایرن، مولوتوف و استالین در کسوت رهبرانی که ناجی بشریت هستند و به قصد حفظ آزادی انسانها می جنگند با کشتار مردم غیر نظامی و بمباران شهرهای بی دفاع ایران، نمایشنامه از پیش ساخته خود را برای مردم مظلوم ایران به اجرا در آوردند که نتیجه ای جز فقر، وحشت و قحطی نداشت. سر انجام این اشغال به استعفای رضاشاه در 25 شهریور همان سال و فرار خفت بار او ختم شد، در این نوشتار ما تلاش می کنیم که سیر تحولات تاریخی که منجر به این حادثه تلخ شد را متذکر شویم تا درس و تذکری برای آیندگان باشد.
جنگ جهانی دوم
در ۹ شهریور ۱۳۱۸ (مصادف با یکم سپتامبر ۱۹۳۹) با حمله آلمان ها به لهستان جنگ جهانی دوم آغاز شد، سه روز بعد و در سوم سپتامبر انگلیس و فرانسه به آلمان اعلام جنگ کردند. لهستان در کمتر از یک ماه از ارتش آلمان شکست خورد و زمینه برای حمله به مناطق دیگر توسط آلمان فراهم شد. درآغاز آلمان و متحدانش در تمامی جبهههای غرب و شرق اروپا و خاورمیانه و شرق آسیا پیروزیهای گستردهای به دست آوردند اما پس از حمله موفقیتآمیز شوروی علیه نیروهای آلمان (زمستان ۱۳۲۰ - زمستان ۱۹۴۲ میلادی) در نبرد «استالینگراد» صحنه نبرد به سود شوروی تغییر کرد. ارتش سرخ موفق گردید که ۶۰۷ لشکر از ۷۸۳ لشکر هیتلری را در تمام جبهههای جنگ نابود نماید. پس از پیروزی های شوروی و شکستن ستون فقرات ارتش آلمان هیتلری در خاک شوروی حرکت ارتش سرخ رو به غرب اروپا شروع شد و ارتش آلمان هیتلری در همه کشورهای شرق اروپا را نیز نابود کرد. بدین ترتیب آمریکا چارهایی نداشت و باید مستقیما وارد جنگ در اروپا میشد، با ورود آمریکا در (تابستان ۱۹۴۴) به جنگ در اروپا صحنه نبرد رفتهرفته به سود متفقین تغییر کرد و چشماندازی برای پایان جنگ در اروپا دیده میشد.
موضع منفعلانه ایران؛ اعلام بی طرفی
در این میان دولت ایران در ۱۰ شهریور ۱۳۱۸ یک روز پس از آغاز جنگ، اعلام بی طرفی کرد. و در ۱۱ شهریورماه نخستوزیر وقت «محمود جم» در بیانیهای رسمی نوشت:
«در این موقع که متاسفانه دایره جنگ در اروپا مشتعل گردیده است دولت شاهنشاهی ایران به موجب این بیانیه تصمیم خود را به اطلاع عموم میرساند که در این کارزار بی طرف مانده و بیطرفی خود را محفوظ میدارد».
این اعلام بی طرفی در شرایطی بود که رابطه ایران با آلمان ها بسیار نزدیک شده بود؛ چون بعد از روی کار آمدن حکومت نازی در آلمان، ایران در معرض توجه بیشتر آلمانها قرار گرفت. رضاشاه و هیتلر بیش از هر زمان دیگری به هم نزدیک شدند. با پیشنهاد آلفرد روزنبرگ در ۱۹۳۴، حکومت نازی وارد استراتژی نزدیکی از طریق حس آریایی دوستی ایرانیان و آلمانیها شد. مجلس و مردم ایران از قدرت روزافزون آلمان خشنود بودند. آلمان توانست در سال ۱۹۴۰ رتبه اول را در تجارت خارجی ایران کسب کند. در زمان شروع جنگ جهانی دوم در حدود ۱۲۰۰ آلمانی مشغول کار و تجارت در ایران بودند.[ر.ک: منافع ملی و امنیت جمهوری اسلامی ایران،ج اول]
در اوج قدرت نازیها در آلمان و در شرایطی که در ماه های اول جنگ نیروی آلمانی به سرعت پیشرفت کردند و خیلی از کشورهای اروپایی را به تصرف خود درآوردند مانند فرانسه ، بلژیک، لهستان، سوئد، نروژ، هلند و چند کشور دیگر؛ رضاشاه آلمان ها را برنده جنگ میدانست، از این رو در آبان ماه 1318 به دستور او یک کابینه جوان به نخستوزیری احمد متین دفتری با سابقه سه سال وزارت عدلیه، روی کارآمد. متین دفتری که از طرفداران آلمان بود و زبان آلمانی میدانست و با دولت مزبور روابط بسیار نزدیکی داشت، وظیفه نزدیک شدن به آلمان را بر عهده داشت. عملاً نیز روابط تجاری و صنعتی بین ایران و آلمان توسعه یافت. با پیشرفت آلمانها در جنگ و نزدیک شدن آنها به کوههای قفقاز رضاخان هم به انگلیسیها ناسزا می گفت اما با شروع شکست آلمان رضاخان دستپاچه شد و منصورالملک را که از مهرههای انگلیس به شمار میرفت نخست وزیر کرد. در این شرایط، از دید رضا شاه اعلام بیطرفی، موضعی مناسب در برابر دو جبههای بود که به عقیده وی یکی در حال سقوط بود، اما در پشت مرزهای ایران کمین کرده بود، و دیگری در حال پیروزی بود اما با مرزهای ایران فاصله داشت. لذا این موضع را علنی کرد. در ۱۱ شهریورماه نخست وزیر وقت «محمود جم» در بیانیه ای رسمی نوشت: «در این موقع که متاسفانه دایره جنگ در اروپا مشتعل گردیده است دولت شاهنشاهی ایران به موجب این بیانیه تصمیم خود را به اطلاع عموم می رساند که در این کارزار بی طرف مانده و بی طرفی خود را محفوظ می دارد»
دولت در خواب؛ متفقین در فکر اشغال
اول تیر 1320 وقتی جنگ بین آلمان ها و روسیه شروع شد آلمان به سرعت در روسیه پیشرفت کرد به طوری که به نزدیک قفقاز رسید و نزدیک بود که به ایران برسد. چهار روز بعد در 5 تیرماه دولت های روسیه و انگلیس طی دستور مشترکی به رضا شاه از وی خواستند تا سریعاً نسبت به اخراج مستشاران آلمانی از ایران اقدام کند. این تصمیم از سوی «سرریدر بولارد» سفیر انگلیس و «اسمیرنوف» سفیر روسیه اتخاذ شده و در ملاقاتی با رضا شاه به وی ابلاغ شد. رضا شاه نیز که تصور پیروزی آلمان را در جنگ داشت، در پاسخ سفیران انگلیس و شوروی اعلام کرد که ایران کشور بی طرفی است و فعالیت آلمانیها در ایران هم محدود به کارهای ساختمانی و امور بازرگانی است.
پس از آنکه در تیرماه۱۳۲۰ (ژوئن سال ۱۹۴۱) شوروی و انگلستان بر علیه قدرتهای محور(آلمان، ایتالیا و ژاپن) متحد شدند، خیلی زود بر سر موضوع اشغال ایران نیز به توافق نهایی رسیدند. طی ماههای تیر و مرداد که ارتش انگلستان مشغول تهیه تدارکات نظامی جهت حمله به ایران بود وزارت امور خارجه انگلستان میکوشید تا بر سر این مسئله با دولت روسیه شوروی به توافق رسد، مقامات دولتی در لندن سعی داشتند، افکار مردم و دولت ایران را از خطری که از جانب متفقین(انگلیس، شوروی، آمریکا و فرانسه)، سرزمین آنها را تهدید میکرد منحرف کنند.
در ۱۷ تیر ۱۳۲۰ (۸ ژوئیه ۱۹۴۱) سفیر انگلستان در مسکو در ملاقاتی با استالین، موضوع ایران را مورد بحث قرار داده و استالین متذکر شد که با وجود اقامت تعدادی آلمانی در ایران، آنها در نظر دارند با کمک ایتالیایی ها کودتایی را بر علیه مناطق نفتی باکو و علیه انگلستان در ایران به مرحله اجرا درآورند. به علاوه، استالین معتقد بود که موقعیت زمانی امکان اجرای عملیات موفقیت آمیزی را علیه ایران مهیا کرده که اگر به موقع به کار گرفته نشود در آینده ممکن است چنین فرصتی دست ندهد.
سفیر انگلستان و روسیه شوروی در تهران در ۲۸تیر ۱۳۲۰ (۱۹ ژوئیه ۱۹۴۱) یادداشتی را به وزیر امور خارجه ایران تسلیم کرده که در آن تقاضای اخراج اتباع آلمان از ایران مطرح شده بود. در ۷ مرداد ۱۳۲0 دولت ایران اطمینان داد که تمام خارجیان مقیم ایران تحت کنترل پلیس قرار دارند و تأکید کرد که امنیت ایران نمیتواند توسط تعداد معدودی آلمانی مقیم ایران به خطر افتد. یک روز بعد سفیر انگلستان در تهران در ملاقات با نخستوزیر ایران به وی اطمینان داد که دولت انگلستان نقشه حمله به خاک ایران و نیز تقاضای دریافت اجازه عبور قوای خود از خاک این کشور را ندارد. در 15مرداد ۱۳۲۰ چرچیل در نطقی که در مجلس عوام انگلستان ایراد کرد، اظهار داشت که انگلستان در این جنگ به هیچ وجه هدف کشورگشایی و یا ادعای ارضی نداشته و عنوان کرد که وجود تعداد زیاد اتباع آلمانی در ایران استقلال ایران را به شدت به مخاطره انداخته است. دولت ایران در 30 مرداد (21 اوت) در جواب به اظهارات چرچیل، طی یادداشتی بار دیگر متذکر شد که کنترل شدیدی بر اعمال افراد خارجی مقیم ایران دارد و از جانب تعداد کمی آلمانی مقیم ایران، هیچ خطری استقلال و تمامیت ارضی کشور را تهدید نمیکند. از طرف دیگر قوای متفقین چند بار برای عبور مسالمت آمیز نیروهایشان از ایران از دولت ایران درخواست اجازه کردند اما همواره این درخواست از طرف رضا شاه رد می شد.
۳ شهریور؛ آغاز اشغال
سرانجام تصمیم برای اشغال ایران که از مرداد ماه سال 1320 اتخاذ شده بود، در سوم شهریور اجرا شد. «ساعت چهار بامداد دوشنبه سوم شهریور، دو اتومبیل سیاه رنگ همزمان از سفارتخانههای انگلیس و شوروی که در مجاورت یکدیگر قرار دارند خارج شدند و در سکوت و تاریکی شب به سوی یک مقصد ،خانه منصور نخست وزیر ایران که در حوالی پیچ شمیران قرار داشت ، روان شدند. هر دو اتومبیل در حدود ساعت چهار و پانزده دقیقه در برابر درب خانه نخست وزیر توقف کردند. «اسمیرنوف» سفیر شوروی از اتومبیل اول و «سر بولارد» وزیر مختار انگلیس از اتومبیل دوم پیاده شدند و پس از چند ثانیه گفتگو با یکدیگر به اتفاق زنگ در خانه نخست وزیر را به صدا در آوردند».[ پدر و پسر، ص 387] موضوعی که موجب شده بود سفیر دو کشور قدرتمند در آن وقت شب به در خانهی منصور کشیده شوند، تسلیم کردن یک یادداشت کوتاه بود. اما وقتی منصور این یادداشت را مطالعه میکرد، دستهایش میلرزید و رنگش پریده تر و زردتر میشد. زیرا این یادداشت از حملهی هماهنگ روس و انگلیس به مرزهای شمالی و جنوبی ایران خبر میداد.
زمانی که سفیر روس و انگلیس خداحافظی کرده و از منزل نخست وزیر خارج شدند، اغلب شهرهای شمالی و جنوبی کشور مورد حملهی قوای زمینی، هوایی و دریایی روس، انگلیس قرار داشت اخبار موحش و جان گدازی از همه جا میرسید. در چنین شرایطی سپهبد رزم آرا اوضاع دولت و نیروهای ارتش ایران را اینگونه توصیف می کند: «در ستاد کل نیروهای مسلح رزم آرا مدتی پیش از حمله متفقین عدم آمادگی ارتش برای دفاع از مرزها را به سرلشکر ضرغامی فرمانده ارتش گزارش می کند و پیشنهاد می کند به دلیل عدم توانایی مقابله با شوروی از راه های سیاسی برای رفع خطر اقدام شود. گزارش توسط ضرغامی به رضا شاه هم ارایه می شود اما وی از گزارش خشمگین شده و ولیعهد را برای تحقیق بیشتر به جلسه بعد ستاد کل می فرستد. رزم آرا کمبود نفرات و امکانات بویژه امکانات ترابری موتوری را دلیل اصلی عدم توان مقابله با شوروی بیان می کند. رضا شاه مدتی بعد دستور تشکیل لشکرهای جدید را صادر می کند اما از صدور فرمان آمادگی برای دفاع خود داری می کند.لشکرهای ارتش بدون افزایش نفرات و امکانات به تعداد مورد نظر رضا شاه افزایش می یابند و در واقع برخی لشکر ها به چند لشکر تقسیم می شوند. رضا شاه امکان حمله متفقین را بسیار کم می دانست به همین دلیل ارتش ایران هیچگونه آمادگی برای مقابله با حمله متفقین را نداشت». [خاطرات سپهبد حاج علی رزم آرا، ص 133] رجبعلی منصور به همراه جواد عامری، کفیل وزارت امور خارجه، به کاخ سعدآباد رفت و رضاشاه را مطلع ساخت و پس از این ملاقات، رضاشاه به علی منصور، نخستوزیر، دستور داد تا جریان را به اطلاع مجلس شورای ملی برساند. بنابراین در همان روز، جلسه فوقالعاده مجلس شورای ملی تشکیل گردید و علی منصور راجعبه یادداشتهای تسلیمی دول انگلیس و شوروی به دولت ایران و تجاوز نیروهای مسلح آن دو دولت به مرزهای ایران ،گزارشی را به اطلاع نمایندگان مجلس رسانید.[اطلاعات، مورخ سال شانزدهم، شماره 3634، ص1]
نمایندگان شوروی و بریتانیا، علت این مداخله را وجود تعداد زیادی کارشناس آلمانی در ایران ذکر کردند که به عقیده آنان مشغول جاسوسی بودند. (البته این ادعاهای بی اساس فقط بهانه ای بیش نبود، که بعدها توسط چرچیل بیان شد. او مینویسد: ... وانگهی لازم است به هر قیمت شده ارتباط خود را با روسها از راه ایران تامین کنیم. اگر دولت ایران حاضر و مایل به تسهیل نظر ما در این مورد نباشد، کافی است ترتیبی بدهیم که دولت دیگری که بیشتر سرسازش و تسلیم داشته باشد جانشین آن گردد. برای این منظور عقیده قطعی من این است که باید فشار فوری به حد اعلا شدید بدین کشور [ایران] وارد آورد و این فشار حتما موقعی صورت گیرد که هنوز نتیجه نهایی جنگ روسها و آلمانها معلوم نیست). شهرهای بیدفاع شمال و جنوب ایران در جریان حمله هماهنگ و مشترک شوروی و بریتانیا، شدیداً بمباران شدند و نیروی دریایی ایران در خلیج فارس و دریای خزر، بر اثر حمله شدید نیروهای مهاجم، ظرف چند ساعت به کلی نابود شد. در حمله شدید بریتانیا به خلیج فارس، دریادار «غلامعلی بایندر» فرمانده نیروی دریایی و ناخدا «نقدی» رئیس ستاد نیروی هوایی و شمار فراوانی از افسران در همان روز اول حمله کشته شدند؛ عمده کشتیهای ایران آتش گرفتند یا غرق شدند. شمار کشتگان نظامی ایران در آن حمله، بیش از پانصد تن میباشد. ستاد جنگ اعلامیهای صادر کرد و در آن خبر از مورد حمله هوایی قرارگرفتن شهرهای تبریز، اردبیل، رضاییه (اورمیه)، خوی، اهر، میاندوآب، ماکو، بناب، مهاباد، رشت، حسن کیاده، میانه، اهواز و بندر پهلوی (بندر انزلی) داد. این اعلامیه، تلفات غیرنظامیان را، سنگین ولی تلفات نظامیان را، اندک گزارش داد.[ر.ک: منافع ملی و امنیت جمهوری اسلامی ایران،ج اول]
در همین زمان، رضاشاه، تلگرافی به روزولت، رئیسجمهور امریکا، مخابره نمود و از وی خواست با میانجیگری خود به کمک ایران ـ که مورد تجاوز نیروهای انگلیس و شوروی واقع شده بود ـ بشتابد. [ایران در اشغال متفقین، ص65]
روز چهارم شهریور بمباران شهرهای بیدفاع و سربازخانهها ادامه پیدا کرد؛ شهرهای قزوین، رشت و تبریز مورد حمله هوایی قرار گرفت. بر اثر حمله و بمباران شدید، لشکرهای تبریز، رضاییه، رشت، مشهد، اردبیل و گرگان، به طور کامل از هم پاشیدند. مردم تهران و بیشتر شهرهای مورد حمله هوایی، شهرها را تخلیه کردند و به اطراف پناه بردند.[ر.ک: منافع ملی و امنیت جمهوری اسلامی ایران،ج اول]
روز ۵ شهریور در جلسه فوق العاده هیئت دولت که در حضور رضاشاه تشکیل شده بود، رجبعلی منصور پس از ارائه گزارشی از اقدامات دو روزه خود، نومیدانه از مقام رئیسالوزرائی استعفا داد؛ رضاشاه هم ضمن پذیرش درخواست وی، در همان جلسه، مجید آهی وزیر دادگستری را مأمور تشکیل کابینه کرد، اما وی نیز از پذیرفتن این سمت پوزش خواست و پیشنهاد داد شخص دیگری برگزیده شود؛ سرانجام محمدعلی فروغی را برای نخستوزیری پیشنهاد کرد و نصرالله انتظام رئیس تشریفات دربار مأمور آوردن فروغی شد. او به منزل محمدعلی فروغی رفت و او را با خود به سعدآباد آورد. به محض ورود فروغی، حکم نخست وزیری فروغی صادر شد.
محمدعلی فروغی که سیاستمدار کهنه کار و نزدیک به انگلستان بود مأمور تشکیل کابینه شد، فروغی که از بستر بیماری(بیماری قلبی) به کاخ نخست وزیری رفته بود تلاش خود را برای آرام کردن اوضاع به کار گرفت؛ او گفت که در کادر وزیران تغییری نخواهد داد، ولی بنا به خواست شاه، علی سهیلی را به وزارت امور خارجه و جواد عامری را به وزارت کشور گماشت. رضاشاه در این جلسه استعفای خود را با حاضران در میان گذاشت که با مخالفت وزیران روبرو شد. شاه بیرون از اتاق جلسه به ولیعهد گفت فروغی گرچه پیر است ولی در چنین موقعی برای خدمت بسیار مناسب است.[ نگاهی به کارنامه فرهنگی محمدعلی فروغی، روزنامه اعتماد: 30/1/1386 ]
صبح روز ششم شهریور، فروغی با وزیران خود در مجلس شورای ملی حاضر شد و برنامه خود را در نطقی کوتاه اعلام و وزیران کابینه را معرفی کرد و نمایندگان را در جریان تصمیم دولت مبنی بر ترک مقاومت قرار داد. وی با بیان اینکه دولت باید بیدرنگ به مذاکره با کشورهای حملهکننده به ایران بنشیند، از نمایندگان مجلس درخواست رای اعتماد کرد؛ مجلس به اتفاق آرا به کابینه فروغی رای اعتماد داد.[همان] نطق محمدعلی فروغی پشت تریبون مجلس شورای ملی در آن روز، با استواری و چیرهدستی خاص او ادا شد. فروغی مردم بههراسافتاده از حمله شوروی و بریتانیا را به آرامش و خویشتنداری فراخواند و وعده داد که «این روزها نیز بگذرد و کشور به سیاق سابق خود طی مسیر کند». در این نطق به ویژه این عبارت بسیار ماندگار شدهاست و پیوسته از قول او توسط بسیاری از افراد نقل میشود: «می آیند و میروند؛ حوایجی دارند و به ما کاری ندارند.» [همان]
فروغی پس از حضور در مجلس، در منزل خود با سفیران بریتانیا و شوروی (سر ریدر بولارد و اسمیرنوف) راجع به ترک مخاصمه و توقف جنگ، مذاکره کرد. در همین نشست فروغی از نیت بریتانیا برای برکناری و تبعید رضاشاه باخبر شد.
هرچند نامه ترک مخاصمه بامداد روز ششم شهریور به دو سفارتخانه فرستاده شد و آن دو نیز بیدرنگ مراتب را به پایتختهای خود گزارش کردند، اما در رویارویی نظامی آنها با نیروهای ایرانی و بمباران شهرها، هیچگونه دگرگونیای پدید نیامد؛ به ویژه شوروی همچنان با همان خشونت، در روزهای آینده نیز، شهرهای ایران را بمباران کرد. شورویها نظامیان ایرانیای که تسلیم میشدند، به اسارت، به خارج از ایران میفرستادند. ارتش سرخ به هر شهری از ایران که پا مینهاد، همچو یک دولت فاتح اداره شهر را به دست میگرفت؛ سران ادارهها و نمایندگان دولت، خواه نظامی یا غیرنظامی را بازداشت میکرد.
در نتیجه گفتگوها و رایزنیهای انجام شده، به ویژه نشست فروغی با سفیران بریتانیا و شوروی، در روز هفتم شهریور، رضاشاه، همه اعضای خانوادهاش ـ به استثنای محمدرضا پهلوی ولیعهد ـ را روانه اصفهان کرد و بدین سان مقدمات استعفا و خروج خود از ایران را فراهم آورد. در این روز شهرهای شمالی ایران با شدت تمام، توسط بمبافکنهای شوروی بمباران شدند. هشتم شهریور ایران را نیروهای انگلیس و روسیه به سه بخش تقسیم کردند. بخش شمالی در قلمرو روسها بود. بخش جنوبی که منطقه نفتی ایران را نیز شامل می شد زیر قدرت نیروهای انگلیس درآمد. تنها منطقه میانی ایران یعنی تهران و اطراف آن برای ایران باقی ماند.
روز هشتم شهریور، شورای عالی نظام دستور مرخصی سربازان وظیفه را تصویب کرد و به اجرا گذاشت؛ در عوض قرار شد سیهزار سرباز پیمانی را با ماهی ۳۵ تومان حقوق، به استخدام درآورند.[همان] فرستاده شدن اعضای خانواده سلطنتی به اصفهان، شایعه فرار رضا شاه، اخبار رسیده از اشغال شهرهای مختلف و به ویژه خالی شدن پادگانها (در نتیجه تصمیم اخیر شورای عالی نظام) که به شکلگیری دستههای سربازان گرسنه و سرگردان در خیابانهای تهران انجامید، سخت مایه بیم و نگرانی مردم شده بود؛ علاوه بر این، گریز برخی از سران ارتش و رجال سیاسی هم در این مدت، وضع را بدتر کرد. ازآنرو برای کنترل اوضاع، در همان روز هشتم شهریور در تهران حکومت نظامی اعلام شد و سپهبد احمد امیراحمدی حاکم نظامی شد.[همان] در این روز نیز بمباران شهرهای شمالی ایران، به دست بمبافکنهای شوروی بسیار شدید بود.
رضاشاه بعد از ظهر روز نهم شهریور همه فرماندهان و مقامات امضاکننده طرح مرخصی سربازان وظیفه را ـ که در عمل به انحلال ارتش انجامیده بود ـ به کاخ سعدآباد احضار کرد و به آنها نسبت خیانت داد. شاه سرلشکر احمد نخجوان، (کفیل وزیر جنگ)، و سرتیپ علی ریاضی را مسبب این طرح قلمداد نمود، ازآنرو آن دو را به شدت زخمی[بوسیله شمشیر] و پس از خلع درجه، زندانی کرد. سپس دستور داد ایشان به خاطر این خیانت در دادگاه زمان جنگ محاکمه شوند. آنگاه، بدون رایزنی با فروغی، سرلشکر محمد نخجوان را به وزارت جنگ گمارد. این ماجرای کتک زدن، در روزهای آینده به زیان رضا شاه تمام شد و عزم کسانی که خواهان تبعید او از ایران پس از استغفا بودند، را جزمتر کرد.[همان]
رضا شاه در دهم شهریور تصمیمش به استعفا را به اطلاع فروغی و اعضای کابینه رساند.
«روزولت» روز ۱۱ شهریور در حالی که نیروهای روس و انگلیس در شمال و جنوب ایران مستقر شده بودند، به تلگراف رضا شاه پاسخ داد. رضا شاه زمانی پاسخ نامه را دریافت کرد که تمام شرایط انگلیس و روسیه را پذیرفته بود، اتباع آلمانی را از ایران اخراج کرده بود و راهآهن و جادههای شمالی و جنوبی کشور را در اختیار نیروهای اشغالگر قرار داده بود. با این همه انگلیسیها و روسها پیش از آن که رضا شاه بتواند روابط نزدیکتری با امریکا برقرار سازد، وی را برای استعفا از مقام سلطنت تحت فشار قرار دادند. زمانی که ایران به اشغال متفین درآمده بود، موجی از هرج و مرج و بلاتکلیفی سراسر کشور را در برگرفته بود. اوضاع امنیتی کاملاً بی ثبات بود، بسیاری از امرای ارتش و افسران ارشد گریخته بودند، سربازان باقی مانده در سربازخانهها مواد خوراکی در اختیار نداشتند، نظم و انضباط در هیچ رده ارتش برقرار نبود، دزدی از منازل مردم و غارت مغازهها افزایش یافته بود و نظامیان نیز در این غارتگری نقش داشتند. سربازان اسلحهها را از پادگانها میربودند و میفروختند. حتی اسب های توپخانه به طور پنهانی داد وستد میشد. بسیاری از هنگهای برگزیده سابق به یک چهارم قدرت عادی خود تنزل یافته بود، شعار نویسی علیه شاه به پشت دیوارهای کاخ رضاخان نیز رسیده بود. در مجلس علناً از لزوم برکناری شاه از مقام فرماندهی کل قوا سخن به میان میآمد. در تاریخ ۲۲ شهریور ۱۳۲۰ وزارت امور خارجه ایران در پی فشار اشغالگران در نامه ای به سفارت آلمان خواستار خروج اتباع آلمانی از ایران و برچیده شدن سفارت این کشور شد که بخشی از نامه آن به این شرح است:
وزارت امور خارجه شاهنشاهی ایران در تعقیب یادداشت شماره ۳۷۷۴ محترما به استحضار سفیر آلمان در تهران میرساند نمایندگان دولتین اتحاد جماهیر شوروی و انگلیس اصرار دارند سفارت آلمان در تهران تا روز ۱۷ سپتامبر برچیده شود و کارکنان آن خاک ایران را ترک کنند. لهذا مراتب را اشعار میدارد تا استحضار داشته باشند.آنچه مربوط به اتباع دولت آلمان باشد البته به وسیله سفارتخانهای که حافظ منافع آنها معرفی شود انجام خواهد شد. اولیای سفارت آلمان میتوانند مطمئن باشند که دولت ایران به سهم خود از هیچ نوع کمک ومساعدت مضایقه نخواهد کرد.
پس از آن آقای علی سهیلی وزیر وقت امور خارجه در نامه ای به نمایندگان دولتهای سوئد و سویس در تهران اعلام جنگ میان ایران و آلمان را اعلام می کند.
احتراما رونوشت اعلامیهای را که جناب آقای نخست وزیر امروز در مجلس شورای ملی راجع به اعلام وجود حالت مخاصمه بین ایران و آلمان والحاق دولت شاهنشاهی به اعلامیه ملل متحده مورخ ژانویه ۱۹۴۲ ایراد نموده اند برای اطلاع واستحضار آن جانب به پیوست ارسال میدارد. خواهشمند است مراتب مندرج در اعلامیه را به اطلاع دولت سوئد و سویس برسانند تا لطفا مقامات وابسته آلمان را از آن آگاه نمایند.
۲۳ شهریور ۱۳۲۰ سفیرهای انگلیس و روس به رضا شاه اولتیماتوم دادند که تا ۲۶ شهریور ساعت دوازده نیم روز باید استعفا دهد و اگر استعفا ندهد، تهران اشغال خواهد شد، سلطنت از بین خواهد رفت و یک دولت اشغالی از روس و انگلیس بوجود خواهد آمد.
در بیستوپنجم شهریور نیروهای شوروی و انگلیس از قزوین و قم بهسوی تهران حرکت نمودند. رضاشاه ناچار در صبح زود همان روز به نفع ولیعهد بیست و یک ساله اش محمدرضا استعفا نمود. مقاومت وی در برابر پیشنهادات متفقین، امکان استمرار پادشاهی او را منتفی ساخته بود. همانگونهکه بعدها یکی از رجال ایران اظهار داشت: «همان کسی که او را آورد، چون مفید نبود او را برد.»[سیاست موازنه منفی در مجلس چهاردهم، ص34]
صبح ۲۵ شهریور ۱۳۲۰، رضا شاه برای مراسم خداحافظی در کاخ مرمر حاضر شد.
در این خداحافظی کوتاه (حدود ۵ دقیقه) رضا شاه گفته بود که من چون پیر و فرسوده شدهام، مسوولیت مملکت را باید به یک فرد جوان، که ولیعهد است، واگذار کنم و از شما انتظار دارم که از ولیعهد به عنوان شاه آینده ایران حداکثر پیشتیبانی را بکنید. حاضرین هم گفتند اطاعت میشود و تعظیم کردند. رضا شاه عصایش را به علامت خداحافظی بلند کرد و بیرون آمد. خانواده او قبلا به اصفهان رفته بودند و رضا شاه هم عجله زیادی داشت که سریعتر تهران را ترک کند تا به دست قشون روس که هر لحظه ممکن بود از کرج به تهران برسند، نیفتد. رضا شاه شب به اصفهان رسید و در خانه فرد متمولی به نام کازرونی سکنی گزید و از آنجا به اتفاق خانوادهاش به کرمان رفت و در منزل تاجری به نام هرندی، که از متمولین کرمان بود، اقامت گزید. در کرمان حال او به شدت خراب بود و میگویند که تب ۴۰ درجه داشت. چند روز بعد به اتفاق محمود جم (مدیرالملک) و خانوادهاش به بندرعباس رفت و با یک کشتی انگلیسی ایران را ترک کرد. پسران او به جز محمدرضا و دخترانش به جز اشرف همراهش بودند.
ساعت نه و سی دقیقه، مجلس شورای ملی استعفای رضاشاه را پذیرفت. برای جلوگیری از دستگیر شدن محمد رضا به وسیله نیروهای روس و انگلیس، ولیعهد محمد رضا را با لباس شخصی در یک اتومبیل کرایسلر قدیمی بین صندلی جلو و عقب روی زمین خودرو پنهان کردند و از در خدمه مجلس به داخل مجلس آوردند. ساعت ۴ بعد از ظهر، ولیعهد محمد رضا در برابر مجلس شورا و نمایندگان به قرآن سوگند خورد وپادشاه ایران شد.[ اطلاعات، مورخ 26/6/1320، سال شانزدهم]
با این که رضا شاه استعفا داد ۲۶ شهریور ۱۳۲۰ ارتش روسیه و انگلیس تهران را اشغال کردند و حکومت را به کنترل خویش درآوردند. انگلستان تا مدتی با انتخاب ولیعهد به مقام پادشاهی ایران مخالفت مینمود؛ چراکه بهزعم آنها او در تبلیغات ضدمتفقین دست داشت و اصولا فاقد شخصیت بود.[ایران بین دو انقلاب از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ص149] اما نهایتا دولت بریتانیا با اکراه و به منظور اجتناب از بروز هرگونه اغتشاش و بحران حکومتی، با پادشاهی محمدرضا مشروط بر حسن رفتار شاه جدید موافقت نمود.[وزارت خارجه به بولارد، مورخ سپتامبر 1941] نیروهای متفقین نیز در همان روز وارد تهران شدند و ضمن اشغال کلیه تاسیسات نظامی و راهآهن، بلافاصله مقدمات انتقال اسلحه و مهمات را از طریق راهآهن سراسری به شوروی فراهم نمودند. [سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی 1357ـ1300، ص77]
شاه جدید چون بر تخت نشست، برای جلب اعتماد متفقین، صریحا اظهار داشت که تمام کوشش خود را برای همکاری با متفقین بهکار خواهد بست.[شترها باید بروند، ص61] بههمینجهت بود که انگلستان و شوروی نیز پیشنهاد نمودند ایران یک پیمان اتحاد سهجانبه با روسیه و انگلستان منعقد نماید[ایران بین دو انقلاب از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ص159] تا اشغال این کشور به صورت اقامت دوستانه قوای متفقین در دوران جنگ درآید.[ روزگاران (از صفویه تا عصر حاضر)، ج3، ص251]
در ۵ آبان سفیران روس و انگلیس به آگاهی محمدرضاشاه پهلوی رساندند که قدرت در دست ماست. پس از سه ماه در ۶ بهمن ۱۳۲۰ مجلس شورا قانون قرارداد سه قوا در ایران را تصویب کرد. این قانون به امضای نخست وزیر محمدعلی فروغی و سفیران روس و انگلیس برای تایید نهایی رسید. این قرارداد تمامیت ارضی ایران را تضمین کرد و هم چنین که نیروهای روس و انگلیس ۶ ماه پس از پایان جنگ جهانی دوم ایران را تخلیه خواهند کرد. ایران نیز متعهد شد که با نیروهای روس و انگلیس همکاری کند، پروانه استفاده از راههای کشور و سیستم مخابراتی کشور را به روس و انگلیس بدهد و نیروی کارگر و ابزار مورد نیاز را برای روس و انگلیس فراهم آورد و مطبوعات را سانسور کنند که درباره اشغال ایران و استفاده از منابع کشور را به آگاهی ملت نرسانند. آذر ماه ۱۳۲۱ نیروهای امریکایی نیز ایران را اشغال کردند و آغاز به ساختن پرشن کریدور کردند. پرشن کریدور راهی بود از شمال به جنوب ایران که برای رساندن مهمات و دیگر ابزار جنگی یعنی از خلیج فارس تا دریای مازندان و سپس از آنجا به روسیه می رفت. پس از حمله متفقین به ایران و جابجایی قدرت در بیشتر مناطق ایران کشمکشهای قومی ومذهبی شکل گرفت. برای مثال در تبریز درگیری هایی بین مسلمانان و مسیحیان رخ داده بود تا جایی که کنسول بریتانیا هشدار داد احتمالاً با خروج متفقین از ایران این درگیریهای قومی و مذهبی بسیار شدیدتر شود. رهبران کلیسای آشوری نیز نگرانیهای مشابهی داشتند وبه دنبال جلب حمایت انگلیس در آینده نزدیک بودند. یا برای مثال در ماه محرم سال ۱۳۲۱ نیروهای شوروی مستقر در مشهد مجبور شدند حفاظت از محله یهودیان را برعهده بگیرند. یا حدود هشتصد مسلمان اهوازی که از شایعه ربوده شدن یک کودک مسلمان توسط یهودیان خشمگین شده بودند تلاش می کردند تا کنیسه محلی را به آتش بکشند. در کرمان نیز گروهی به رهبری یکی از روحانیون با حمله به محله زرتشتی ها دونفر را کشتند و خانههای بسیاری را غارت کردند. همچنین گروه مشابهی نیز در شاهرود با حمله به مرکز بهائیان سه نفررابدارآویختند و ۵۰ مغازه را غارت کردند. درمناطق آذربایجان، کردستان و مناطق عرب نشین جنوب مسئله زبان بسیار برجسته وآشکار شده بود. در سال ۱۳۲۱ در گردهمایی اعراب ایران در پی جدایی و پیوستن به کشورهای عربی بودند. اعراب ایران در پیام هایی به دولتهای انگلستان و آمریکا خواستار حمایت آنها برای جدایی از ایران شدند که البته به دلیل تفرقه ای که در میان اعراب بود موفق به جدایی از ایران نشدند وضع مناطق کرد نشین نیز به همین ترتیب بود.
از دیگر پیامدهای این اشغال این بود که ایران با مشکلات اقتصادی بسیاری رو به رو شد. تورم، دزدی و قحطی نمونه کوچکی از پیامدهای حمله متفقین به ایران بود. نامه شکایت آقای محمود بدر وزیر دارایی در نخستین روز از تیرماه سال ۱۳۲۱ به نخست وزیر گواهی شرایط سخت مردم ایران در پی تجاوز متفقین است.
کلام آخر
محمدرضا شاه تقریبا در این زمان بدون قدرت و اختیارات سیاسی سلطنت مینمود. ماموران سیاسی و نظامی انگلیس و شوروی عملا در همه کارها دخالت و نظارت میکردند. روس ها و انگلیسیها در همان مناطق نفوذی که در قرارداد 1907 برای خود تعیین نموده بودند، فرمان میراندند. ایران در ظاهر یک کشور متفق شناخته شده بود اما عملا یک کشور اشغالشده بهشمار میآمد.[جنگ قدرتها در ایران، ص24]
شاه جوان که نه به روسها اعتماد داشت و نه به انگلیسیها، خود را نیازمند یک نیروی سوم مقتدر می دانست که از منافع ایران حمایت نماید. به عقیده وی آلمان نازی دیگر نمیتوانست این نقش را ایفا نماید. در چنین شرایطی شاه برای پشتیبانی به امریکا مینگریست[آخرین روزهای رضاشاه، ص357] و امریکا نیز با درک موقعیت، بهخوبی درصدد استفاده از این فرصت برآمد و توانست موقعیتی ممتاز در ایران بهدست آورد.
بههرحال بر طبق پیمان فوقالذکر، کشورهای شوروی و انگلیس متعهد میگردیدند تمامیت ارضی و استقلال ایران را محترم شمارند و دفاع ایران را در مقابل حملات کشور آلمان برعهده گیرند و پس از خاتمه جنگ، در مدتی که بیش از شش ماه نباشد، کلیه قوای خود را از ایران خارج نمایند و در مقابل، دو دولت مذکور حق استفاده از کلیه امکانات ـ اعم از راهآهن، جاده و فرودگاه ـ را داشته باشند.[ رضاشاه کبیر یا ایران نو، ص558] در چنین شرایطی، دولت ایران بهویژه با توجه به غلبه متفقین در جنگ و عواقب احتمالی آن، بهتر دید بهطورکامل در صف متفقین قرار گیرد. بنابراین در تاریخ هشتم سپتامبر 1943/ شانزدهم شهریور 1322 بهمنظور پیوستن به اعلامیه ملل متحد به آلمان اعلان جنگ داد.
بدینترتیب دولت ایران که خاکش از سوی متفقین مورد تجاوز و تعدی قرار گرفته بود، به دلیل ناتوانی در مقابله با قوای انگلیس و شوروی و دفاع از خود، بهناچار به صف متفقین پیوست و با پذیرش شرایط دول مذکور و انجام اقداماتی چند در جهت جلب موافقت آنان را در دستور کار خود قرار داد و در سال های بعد نیز تاحدودزیادی تحت نفوذ دول متفق قرار گرفت.
پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران
نظرات