فرجام غمآلود
پس از فتح تهران توسط مشروطهخواهان، ستارخان همراه باقرخان سالار ملی، بدون اطلاع از تحولات درونی مشروطیت تهران، به سمت پایتخت روانه شدند. استقبال پرشور مردم شهرهای بین راه و مردم تهران حکایت از قدرشناسی مردم ایران نسبت به زحمات آن دو داشت، اما عدهای از حضور آنان در تهران راضی نبوده و به نحوی میکوشیدند آن دو را منزوی کنند. همراهی دو سردار با علما و مخالفتشان با افراطگری حزب دموکرات و عناصر وابسته به آن، از همان ابتدا ایشان را در مقابل جریان سکولار مشروطه قرارداد. به همین جهت، خلع سلاح یکجانبهِ نیروهای آذربایجانی مطرح و به شکلی نامناسب به مورد اجرا گذاشته شد. طرح خلع سلاح نیروهای شبه نظامی، تمهیدی لازم بود که متاسفانه در عمل، تنها دامن نیروهای مخالف با افراطگریها و اقدامات تند حزب دموکرات را گرفت. تلاش ستارخان برای حل مسالمتآمیز غائله به جایی نرسید و حملهِ غیرمنتظره نیروهای دولتی به پارک اتابک، واقعهای زشت را در تاریخ مشروطیت رقم زد. ستارخان از ناحیهِ پا تیر خورد و با همان درد مدتی بعد از دنیا رفت. باقرخان هم از ضرب و شتم شدید بیبهره نماند و چندی بعد در حادثهای جان باخت. برای پیبردن به دلایل این اتفاق، ناگزیریم مروری بر مواضع سرداران از بدو ورود به تهران داشته باشیم.
سرداران روز جمعه 4 ربیعالثانی 1328 با استقبال عمومی، وارد تهران شدند. این در حالی بود که برخی از وکلای آذربایجان از ورود آنان به پایتخت و استقبال عامه از ایشان ناراضی بودند1 و کشور در آتش اختلاف بین اعتدالیون و افراطیون میسوخت.
افراطکاری و پردهدری گروه تقیزاده باعث شد که در 12 ربیعالثانی 1328 آیات خراسانی و مازندرانی طی حکمی بر ضدیت مسلک تقیزاده با اسلامیت مملکت و قوانین شریعت مقدسه تاکید، و به اخراجش از مجلس حکم کردند. در نامه به نایبالسلطنه (عضدالملک) نیز خواستند که مانع دخول وی به مجلس شده و او را از کشور تبعید کنند.
حکم آیات نجف با اعمال نفود علیقلیخان سردار اسعد (هممسلک ماسون تقیزاده) افشا نمیشود و او از نایبالسلطنه علیرضاخان عضدالملک میخواهد که از ابلاغ حکم آیات خودداری ورزد.2 29جمادیالاول ستارخان طی نامهای به عضدالملک نایبالسلطنه، دفاع از مشروطه را وظیفه خود شمرده و از مداخلات افراد مغرض در امور گلایه میکند.3
رجب 1328 جناح وابسته به تقیزاده، فعالیتشان را افزایش داده، شدیداً به «دولت سپهدار» حمله و جو جامعه را آشفته میسازند. متقابلاً عدهای نیز برای انتشار حکم آیات نجف دربارهِ تقیزاده، به نایبالسلطنه فشار میآورند.4 آیت الله بهبهانی هم در تدارک تشکیل هیئت طراز اول در مجلس بود که بر «مصوبات مجلس از لحاظ تطابق... با شرع مقدس»، نظارت کنند. باقرخان و ستارخان نیز، خواستار طرد و تبعید افراطیون از ایران میشوند. عینالسلطنه مینویسد: «ستارخان و باقرخان در چند جا با آنها مهمان بودم خیلی از این ترتیبات بد میگفتند.»5
در چنین شرایطی، یاران تقیزاده دست به اقدام خطرناکی زده و شب نهم رجب بهبهانی را در منزلش به شهادت میرسانند. ستارخان طی نامهای، ترور وی را محکوم و اعلام میکند که در صورت عدم دستگیری و مجازات قاتلان، به وظیفهاش در این زمینه عمل خواهد کرد.6
18 رجب مستوفیالممالک (رئیسالوزرا) کابینهاش را معرفی میکند. این کابینه که متشکل از اعتدالیون و انقلابیون بود خلع سلاح مجاهدین را در دستور کار خود قرار داده بود. حضور افرادی چون حسینقلیخان نواب، ابراهیم حکیمی و فرمانفرما (که از وابستگان به سیاست انگلستان بودند) در کابینه و دفاع آنان از خلع سلاح مجاهدین (البته مجاهدینی که مطیع آنها نبودند!) با توجه به حمایت روس و انگلیس از خلع سلاح مجاهدین راستین، بیانگر نوعی هماهنگی بین آنان با سیاستهای بیگانه است.7 محرکان فتنه و فساد که به دنبال بهانهای میگشتند تا پس از قتل بهبهانی زهرچشم نهایی را از مخالفان خود بگیرند مجاهدین را که در پارک اتابک (اقامتگاه ستارخان) پناه گرفته بودند محاصره میکنند. حضور عناصر افراطی و سربازان یپرم ارمنی به دستور قوامالسلطنه، حکایت از عزم جزم فراماسونها در سرکوبی انقلابیون اصیل داشت.
اول شعبان 28 آتش جنگ بین طرفین شعلهور، و با سوزاندن درب پارک اتابک به دستور یپرم، جنگ مغلوبه میشود. اصرار قوای دولتی به جنگ و سرعت و شدت عمل آنها نشانگر آمادگی قبلی آنها جهت سرکوب ستارخان و باقرخان و گرفتن انتقام از آنها به جرم مخالفت با منویات ماسونها و تقیزاده بود. بدین ترتیب بازوی نظامی علمای نجف در تهران خلع سلاح، و زمینه برای اجرای نقشههای بعدی کاملاً مهیا گردید...
پانوشتها:
1. همان، ص 508.
2. اوراق تازهیاب مشروطیت و نقش تقیزاده، به کوشش ایرج افشار، تهران، انتشارات جاویدان، 1359، ص 538.
3. مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سند شماره 5132- ق.
4. همان، سند شماره 39- ق.
5. روزنامه خاطرات عینالسلطنه سالور، ج 4، ص 3172.
6. مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سند شماره 5123 .
7. احمد کسروی، تاریخ هیجده ساله آذربایجان، تهران، امیرکبیر، چاپ 4، 1364، ص 133.
http://ayam.jamejamonline.ir
نظرات