چگونگی شکلگیری کمیته استقبال از امام(ره)
ورود امام خمینی به نوفل لوشاتو، یکی از نقطه عطفهای انقلاب بود. او اکنون در معرض توجه کامل مطبوعات و رادیوهای جهان که به تمام سخنان و اقدامات او توجه زیادی میکردند، قرار گرفته بود. او نشان داد که از منافع و امتیازاتی که از ظاهر شدنش عاید میشود مطلع است و بیانیهها و مصاحبههای خود را زمانبندی میکرد تا عنوانهای خبری در امریکا و هر جایی را که برای نفوذ مساعد بود، به خود اختصاص دهد.
شهید فضلالله محلاتی: آقای مطهری فرمودند که باید اول فکر محلی باشیم، بعد هم کمیته استقبال را تشکیل بدهیم. تلفن کردیم به مرحوم شهید بهشتی که ایشان هم بیایند آنجا. گفتند که بعضی دوستان اینجا هستند و دارند مذاکره میکنند. دیدیم که دو تا کار میشود. الان آقای مطهری با یک نیرویی دارد کمیته تشکیل میدهد و آقای بهشتی هم با یک دسته دیگر صحبت کردهاند. برای اینکه هماهنگ کنیم، به اتفاق مرحوم مطهری رفتیم منزل شهید بهشتی، بقیه افراد جامعه روحانیت را هم خبر کردیم، شورای مرکزی تشکیل شد و آن وقت دو دسته بودند که بعضیهاشان هم با هم خوب نبودند. یک دسته بودند که با آقای مطهری بودند و دوستانی بودند که بیشتر با ایشان هم فکر بودند مثل آقای عسکراولادی و آقای حاج مهدی عراقی و مرحوم حاج صادق اسلامی و آقای بادامچیان و رفقایی که از هیأت مؤتلفه قبلی بودند. گروه دیگری هم بودند که همین نهضت آزادیها و این تیپ بودند. به هر حال بعد گفتیم: هر کسی که میخواهد از هر جمعیت که کمیته استقبال تشکیل بدهد از بین دوستان روحانیت مبارز، باید در کمیته استقبال حضور داشته باشد و تمام کارها زیر نظر جامعه روحانیت باشد. این پیشنهاد پذیرفته شد. قرار شد سه نفر انتخاب شوند. معمولاً توی جمعیت رأی مخفی میگرفتند. وقتی رأی گرفتند مرحوم شهید مطهری، مرحوم شهید مفتح و من به عنوان کمیته استقبال از طرف جامعه روحانیت انتخاب شدیم. به من گفتند: شما زودتر بروید آنجا را آماده کنید و مدرسه رفاه را هم برای ورود امام در نظر گرفتند... تصویب شد که اولین جلسه کمیته استقبال در مدرسه رفاه تشکیل شود و خلاصه شش نفر در آنجا انتخاب شدند. اینها دکتر سامی، مهندس توسلی، مهندس صباغیان، شاهحسینی، آقای تهرانچی، آقای دانش آشتیانی و آقای بادامچیان بودند. شش نفر آنها بودند، سه نفر هم از روحانیت بودند. مرحوم شهید مطهری و مرحوم شهید مفتح یک مقدار کارهای دانشگاهی داشتند، میرفتند و میآمدند و بنا شد من دائم آنجا باشم.
هاشم صباغیان: از طرف نهضت آزادی بنده بودم، از طرف جاما مرحوم دکتر سامی، از طرف روحانیون مرحوم آیتالله مطهری و آیتالله مفتح، از جبهه ملی آقای شاهحسینی.
علیاکبر ناطق نوری: زمانی که کمیته استقبال از حضرت امام شکل گرفت تمام برنامهریزیها، زیر نظر این کمیته بود. تعداد زیادی از بازاریان متدین و انقلابی هم جزو کمیته استقبال بودند. همچنین نهضت آزادی نیز در کمیته، نقش و حضور فعالی داشت.
علیاکبر براتی: در قراری که با محمد بروجردی داشتیم، به من گفته شد که آقایان علما تصمیم گرفتهاند کمیتهای برای استقبال از حضرت امام به وجود آورند. وظایف پیشبینی شده این کمیته عبارت بود از:
الف) آماده شدن شرایط و زمینه برای اینکه حضرت امام بتوانند حکومت تشکیل بدهند.
ب) چون حضرت امام تصمیم جدی برای ورود به ایران دارند و احتمال دارد ورود ایشان با خطر همراه باشد، باید افرادی در قالب نیروهای نظامی با آموزشهای کافی وجود داشته باشند تا از شخص امام حفاظت کنند. چون در آن زمان این احتمال وجود داشت که دستگاه حاکمه، توطئهای چیده باشد مثلاً اینکه ورود ایشان با یک کودتا همزمان شود یا هواپیمای ایشان دچار مشکل گردد یا...
ج) مشخص کردن تاریخ دقیق ورود امام به ایران و هماهنگی با حضرت امام، تا کمیته استقبال بتواند خود را آماده نماید.
هاشم صباغیان: در اولین جلسه، آیتالله مطهری به عنوان رئیس جلسه انتخاب شدند. معاونت جلسه هم به عهده بنده بود. آیتالله مطهری به بنده گفتند من تاکنون چنین کارهایی انجام ندادهام، لذا از بنده خواستند تا مسئولیت اداره جلسه را در دست بگیرم. خود ایشان در جلسات حضور داشتند، اما مسئولیت اداره جلسه با بنده بود.
فضلالله محلاتی: من از روزی که امام تصمیم گرفتند تشریف بیاورند دائم در کار کمیته بودم و عضو ثابت آنجا بودم و مراقب بودم. خطهای مختلفی در آنجا بود. هر کسی در این جریان در فکر دوستان و یاران خودشان بودند. به هر صورت ما با مشکلات زیادی در کمیته استقبال مواجه بودیم، بسیاری از برادرها بودند که با هم هماهنگ نبودند، خط فکریشان خیلی با هم نمیخواند. برادرهایی که جزو همان هیأت مؤتلفه سابق بودند اینها یک برنامههایی داشتند. برادرانی که عضو نهضت آزادی بودند و نوعاً جزو کمیته اصلی استقبال بودند و اکثریت با اینها بود، یک برداشتهای دیگری داشتند. اینها با گروه مجاهدین خیلی رفیق بودند. به هر صورت خطوطی در آنجا حاکم بود در اینکه کیفیت ورود امام مثلاً چگونه باشد، در اختیار کی باشد و گروه انتظامات را کی اداره کند نظراتی وجود داشت. ما هم حتیالمقدور سعی میکردیم که اینها را با هم هماهنگ کنیم.
محسن رفیقدوست: اولین مطلبی که در کمیته استقبال مطرح شد این بود که امام کجا وارد شوند و ایشان از پاریس پیغام داده بودند که در پائین شهر تهران و در مکانی که متعلق به شخص خاصی نباشد، برای من محلی را تهیه کنید. اکثر مساجد بزرگ تهران را میدیدند، باغهای بزرگ را میدیدند، ولی در یک جلسهای که خدمت بزرگان بودیم، مرحوم شهید بهشتی و آقای هاشمی و اینها به همین مدرسه رفاه که به همین دلیل هم مورد نظر قرار گرفت که مدرسه رفاه بعد از تبعید امام در همان سالها، با اجازه حضرت امام از محل وجوهات شرعیه ساخته شده بود، توسط عدهای از برادران که اکثراً هم در کمیته استقبال بودند منجمله شهید رجایی که در مدرسه رفاه هم ایشان سمت داشتند. آن وقت که مدرسه رفاه مطرح شد مورد تصویب آقایان شورای انقلاب قرار گرفت و به پاریس هم اطلاع دادند، مورد پسند امام قرار گرفت. محل ستاد کمیته استقبال شد مدرسه رفاه.
شهید محلاتی: قرار بر این شد که روحانیت مبارزی که صددرصد مورد اعتمادند، در مساجدشان افراد را برای انتظامات شناسایی کنند. در طول مدتی که من در کمیته استقبال بودم ۶۵ هزار نفر را مسئول انتظامات برای ورود امام کردیم.
علیاکبر براتی: مسئولیت نظامی این کمیته به من و شهید محمد بروجردی سپرده شد. شنیده بودیم مردم قم در روز اربعین به تعدادی از پستهای نظامی که در کنار چهارراهها ایستاده بودند، حمله کرده و تعداد زیادی اسلحه و مهمات به دست آوردهاند. بنا به توصیهای از طرف آقایان علما تصمیم گرفتیم همین افراد را جذب کنیم تا در گروه ما فعالیت کنند؛ البته برخی از طلبهها نیز مسلح شده بودند، اما آموزش ندیده بودند که باید برایشان کلاس میگذاشتیم. برای آموزش نیروهای مردمی که جذب گروه ما شده بودند، حسینیه انصار را انتخاب کردیم. این جلسه با حضور آقایان عراقی و رفیقدوست رسماً کار خود را آغاز کرد. در این جلسه وظایف و مأموریت ما به قرار زیر مقرر گردید:
الف) به نیروها در منازلی که تحت اختیار ما قرار میگیرد آموزش نظامی بدهیم.
ب) افراد آموزشدیده را در قالب گروههای منظم سازمان بدهیم.
ج) آنها را در مکانهای حساس مستقر کنیم. قرار شد مقر اصلی گروهها در فرودگاه باشد و بعد از آن مدرسه علوی و مدرسه رفاه را از نظر امنیت تأمین نمایند؛ چون قرار بود مقر امام پس از تشریففرمایی به ایران، آنجا باشد. آقایان رفیقدوست و عراقی برای آموزش گروه حفاظت، خانههایی را در اختیار ما قرار داده بودند. فکر میکنم این مکانها منازل خانواده و اقوام خود آنها بود که برای این منظور خالی کرده، در اختیار ما قرار داده بودند. چرا که وسایل آن منازل مشخص میکرد که محل زندگی خانوادهای بوده است. ما شبهنگام با چند دستگاه مینیبوس و اتوبوس بچهها را که عمدتاً از شهر قم بودند به این منزل میآوردیم و به آنها آموزش میدادیم و بعد برای استراحت به حسینیه انصار میفرستادیم.
محسن رفیقدوست: اینجانب بعد از تشکیل کمیته استقبال، مسئولیت امنیت استقبال از امام و تدارکات را به عهده داشتم و شهید والا مقام محمد بروجردی مسئولیت امنیت نظامی را برعهده گرفته بود. کمیته انتظامی موفق شده بود ۷۵ هزار نفر را سازماندهی نماید و برای هر یک بازوبندی به عنوان معرف تهیه کند که شب قبل از ورود امام متوجه شدیم، نقشه بازوبندها لو رفته و رژیم پوسیده اقدام به جعل مقداری بازوبند نموده است که بلافاصله در مدرسه رفاه اقدام به تعویض آرم بازوبندها کردیم تا خدای ناکرده افراد نابابی به عنوان مسئولین انتظامات داخل برادران نشوند که البته با حضور جمعیت میلیونی در طول مسیر، مسئله انتظامات خود به خود در داخل سیل جمعیت، حل و منتفی شد.
هاشم صباغیان: این کمیته بزودی، زیرمجموعههای خود را تعیین کرد؛
اول کمیته تبلیغاتی بود که از دو بخش تشکیل میشد، یکی رسانههای گروهی و تبلیغات داخلی و یکی هم بخش خبرنگاران خارجی. در بخش خبرنگاران خارجی، کسانی بودند که به زبان انگلیسی تسلط داشتند و از سابقه سیاسی و تشکیلاتی برخوردار بودند. مهندس محمد توسلی، دکتر غلامعباس توسلی و دکتر صالحخو در این بخش بودند که هر کدام اینها به یکی دو زبان تسلط داشتند. آقای تهرانچی هم بودند که خبرنگاران داخلی را با تیم جداگانهای سرویس میدادند، مرکز ستاد هم در مدرسه رفاه تعیین شده بود. گروههای مختلف را برای کارهای تدارکاتی، امنیتی و حفاظتی تعیین کرده بودند. کارهای تدارکاتی که بسیار کار حجیمی بود، به عهده مرحوم رجایی، مرتضی کتیرایی، خوشنویسان و مرحوم اسلامی بود. فرد اخیر در حادثه دفتر حزب جمهوری اسلامی کشته شد. مهمترین وظیفه کمیته، وظیفه حفاظتی بود که عهدهدار تأمین امنیت امام از فرودگاه به بهشت زهرا و بازگرداندن ایشان به مدرسه رفاه بود. اولین اقدام ما تهیه ماشین مناسب بود. تصمیم گرفته شد که امام در ماشینی که نسبتاً بلند باشد و ضدگلوله هم باشد، از فرودگاه به بهشت زهرا برده شود. آقای رفیقدوست از آنجا وارد ماجرا شد و پذیرفت که ماشین بلیزری را تبدیل به ضدگلوله کرده و در اختیار ما قرار دهد. از آن پس ما هر چند روز یک بار از ایشان راجع به ماشین سؤال میکردیم. ایشان به ما میگفتند ماشین در کرج است و روی آن کار میشود. بارها نیز به ایشان تأکید شد که این کار بسیار حساس و مهم است و در واقع اصلیترین بخش امنیتی کمیته را تشکیل میدهد.
محسن رفیقدوست: یک وضعیت خاصی پیشبینی کرده بودیم که من یک بلیزری – همان بلیزر معروف را که متعلق به یکی از برادران عزیزمان به نام حاجعلی مجمعالصنایع بود – آن را انتخاب کردیم. برای این کار توسط خود او و البته فشاری که به کارخانه میرال آوردیم، شیشههای بغل و دو طرفی که صندلی عقب که قرار بود امام بنشینند و همینطور پشت سر امام و جلوی امام، شیشه ضدگلوله تهیه کردیم. بدنههای ماشین را یا آن قسمتی که امام مینشستند فولاد تهیه کرده بودیم که البته هنوز معلوم نبود راننده ماشین چه کسی است، ولی من مسئولیت کل قضایا را خودم داشتم.
علی اکبر براتی: افرادی که دستاندرکار تهیه مقدمات برای هرچه بهتر انجام شدن مراسم استقبال بودند، در نظر داشتند ماشینی برای انتقال حضرت امام از فرودگاه به مقصد بهشت زهرا تدارک ببینند. برای این منظور ماشینهای مختلفی پیشنهاد شد که بهترین آنها بلیزر بود. آقای رفیقدوست مأمور تهیه این ماشین شد. ماشین از شخصی به نام حاج علی مجمعالصنایع که یک بازاری بود به امانت گرفته شد. قرار بود آقای رفیقدوست علاوه بر اینکه آن را زرهی میکند، شیشههای آن را ضدگلوله نماید تا در صورت بروز خطر مشکلی ایجاد نشود. تعطیلی کارخانهها و کمبود وقت برای تهیه شیشه ضدگلوله، یکی از مشکلاتی بود که آقای رفیقدوست با آن روبهرو بود. ایشان با یکی از آشنایانش در شهر قزوین تماس گرفت و موضوع را با او در میان گذاشت. دوست وی علیرغم تلاش بسیار، موفق به پیدا کردن شیشههایی با این ویژگی نشد؛ چون کارخانهها در اعتصاب بودند. بالاخره تصمیم گرفتیم یک شیشه صاف پشت سر راننده قرار دهیم و امام در صندلی عقب بنشینند و ماشین هم از پشت، هم از بدنه زرهی شود و اگر از جلو شلیکی شد، صدمهای به ایشان وارد نیاید.
شهید فضلالله محلاتی: جلسات ما در مدرسه رفاه بود، شروع کردیم به برنامهریزی کردن و به تمام ائمه جماعتها اعلام کردیم که بهترین جوانها را برای تشکیل نیروی حفاظتی انتخاب کنند. ۶۵ هزار نفر نیروی حفاظتی برای ورود امام تنظیم کردیم که از فرودگاه تا بهشت زهرا کنترل اوضاع را به دست بگیرند. امام پیغام داد که من آن روزی که میآیم میخواهم با مردم راهپیمایی کنم و بروم به بهشت زهرا. ما برای جان امام نگران بودیم. عصری تلفن کردند گفتند که من باید یک سر بروم بهشت زهرا، این بود که ناچار نیروها را منظم کردیم، به ترتیبی که زنجیروار از فرودگاه تا بهشت زهرا، این نیروهای محافظ باشند. ساواک وحشت کرده بود.
اسماعیل فردوسیپور: روزی از کمیته استقبال از تهران زنگ زدند. من مسئول دفتر و تلفن امام بودم. تلفنکننده از تهران، شهید مظلوم آیتالله دکتر بهشتی بود. فرمود برای ورود امام برنامههایی تنظیم شده، برای اینکه امام در جریان باشند به عرضشان برسانید فرودگاه را فرش میکنیم، چراغانی میکنیم، فاصله فرودگاه تا بهشتزهرا را با هلیکوپتر میرویم و... بار دیگر آیتالله منتظری برای این موضوع تأکید کردند که خدمت امام رسیدیم و مطالب آقایان را گزارش کردیم. پس از استماع دقیق که عادت امام است – که سخن طرف را به دقت گوش کنند آنگاه جواب بگویند – و با همان قاطعیت و صراحت خاص خود، که دو شرط مهم رهبری است – سربلند کرد و فرمود: برو به آقایان بگو، مگر میخواهند کوروش را وارد ایران کنند؟ ابداً این کارها لازم نیست. یک طلبه از ایران خارج شده و همان طلبه به ایران باز میگردد. من میخواهم میان امتم باشم و همراه آنان بروم ولو پایمال شوم.
نشریه الکترونیکی ثامن
نظرات