روایتی از تلاش سازمان مجاهدین خلق برای ترور رجبعلی طاهری


روایتی از تلاش سازمان مجاهدین خلق برای ترور رجبعلی طاهری

رجبعلی طاهری، از فعالان برجستهٔ سیاسی و مذهبی فارس و از پایه‌گذاران حزب جمهوری اسلامی در شیراز بود. او پس از پیروزی انقلاب، مسئولیت سپاه پاسداران استان فارس را نیز برعهده گرفت و در سازمان‌دهی نیروهای انقلابی و مقابله با جریان‌های معارض نقش مؤثری ایفا کرد.

همین جایگاه باعث شد منافقین او را از موانع اصلی نفوذ خود بدانند و چندین‌بار برای حذفش اقدام کنند. یکی از این اقدامات، حملهٔ مرداد ۱۳۶۰ به منزل برادرش دکتر محمدحسن طاهری بود که منافقین گمان می‌کردند محل برگزاری نشست شورای حزب جمهوری اسلامی است. در این حادثه، چهار تن از بستگان خانوادهٔ دکتر طاهری به شهادت رسیدند و ترور رجبعلی طاهری نافرجام ماند.

آنچه پیش رو دارید روایتی از همین واقعه است که در صفحات 254 تا 256 از کتاب «لبخندهای زمستانی» به رشته تحریر درآمده است. این کتاب توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی و به قلم حسین کاوشی سیدآبادی منتشر شده و خواندن آن به بهانه سالروز درگذشت رجبعلی طاهری (24 مهرماه 1392) خالی از لطف نیست.

 

حمله به منزل برادر

مرداد سال 1360 یعنی قبل از عید فطر منافقین مطب اخوی‌ام، دکتر طاهری[1] را آتش زدند. تقریباً روزهای آخر ماه‌ رمضان دو روز مانده به عید فطر به شیراز رفتم. جلسه افطاری خانه اخوی قرار گذاشته بودند. جلسه شورای حزب هم قرار بود در منزل ایشان برگزار شود. طبق وعده به منزل اخوی آمدم. وقتی که رسیدم، اخوی همزمان با من به درب منزل رسید. همان جا به من گفت که امشب جلسه اینجا نیست و من توی کوچه ماندم. ایشان مقداری طالبی خریده بود و به منزل داد و با هم به منزل یکی از دوستان که جلسه شورا آنجا بود، رفتیم. از طرف دیگر، خانواده همسر خانم‌ دکتر که فامیلی آن‌ها اسماعیلی است، به‌عنوان سر سلامتی به‌خاطر اینکه مطبش را آتش زدند، اما به خیر گذشته و اتفاقی نیفتاده است به منزل ایشان می‌روند.

افطار که تمام شد، به من زنگ زدند که منزل اخوی منفجر شد. ظاهراً ماجرا از این قرار بوده که یکی از منافقین خبردار می‌شود که جلسه‌ شورای ‌حزب‌ جمهوری شیراز در منزل اخوی است لذا دو نفر را مأمور ترور من می‌کنند. ولی از آنجا که آن شب محل جلسه عوض شد، موفق نشدند.

البته متأسفانه چهار نفر از بستگان همسر اخوی شهید شدند. همسر آقای دکتر و دو پسرش در آشپزخانه مشغول پذیرایی بودند که ناگهان دو نفر با مسلسل وارد خانه شده و همه را به رگبار می‌بندند. پدر همسر دکتر به نام حاج احمد اسماعیلی از تجار شیراز بود و کارخانه شالی‌کوبی داشت، همان جا به شهادت می‌رسد. پسر بزرگش محمدحسن اسماعیلی، دامادش به نام آقای مهیمنیان و دختر ایشان به شهادت می‌رسند و بقیه مجروح می‌شوند.

پسران آقای دکتر پس از آتش‌زدن مطب ایشان مقداری اسلحه از سپاه می‌گیرند و برای احتیاط چند اسلحه یوزی با خود می‌آورند. وقتی که این اتفاق می‌افتد، مهدی، یکی از پسران دکتر، فوراً اسلحه را بر می‌دارد و به طبقهٔ دوم طرف بالکن کنار کوچه رفته و یک سیاهی می‌بیند و به طرفش شلیک می‌کند که تیر به او اصابت می‌کند و کشته می‌شود. نفر دوم فرار می‌کند که بعدها نیروهای سپاه او را دستگیر کردند. به دنبال آن کلیه کسانی که در آتش‌زدن مطب و این جنایت دست داشتند، دستگیر می‌شوند.

اما ریشهٔ این ماجرا از آنجا بوده که آنها در حزب جمهوری شیراز نفوذی داشتند و می‌دانستند که جلسه قرار است در منزل برادرم برگزار شود. آقای دکتر وقتی قاتل را می‌بیند به او می‌گوید من یک دکتر هستم و خدمت می‌کنم چرا شما افراد بی‌گناه را می‌کشید؟ ظاهراً افرادی که برای این مأموریت فرستاده بودند، از جاهای دیگر بود و اهالی شیراز نبودند. این هم از شگردهای منافقین بود.

 

ترورهای نافرجام منافقین

همان‌طور که اشاره کردم، اگر در منزل اخوی بودم حتماً توسط منافقین کشته می‌شدم. یک‌بار هم می‌خواستند در شیراز با ماشین مرا زیر بگیرند که موفق نشدند. ماجرا از این قرار بود که می‌خواستم در کوچه‌ای که منزلم آنجا بود، از کنار ماشین رد شوم که ماشینی با سرعت به طرفم آمد ولی باز خدا رحم کرد و یک مقدار کنار کشید. موارد دیگر هم بود. یک‌سری عکس‌ها را اداره اطلاعات شناسایی کرده بود و روی عکس من برای ترورم برنامه‌ریزی کرده بودند.

 

[1] محمدحسن طاهری فرزند محمود و برادر بزرگتر مهندس رجبعلی طاهری در سال ۱۳۱۰ ش در محلهٔ فخاران کازرون متولد شد. تحصیل خود را تا پایان کلاس هفتم در کازرون گذراند. پس از نهضت عشایر (۱۳۲۵) برای ادامه تحصیل به شیراز رفت و دوران دبیرستان را در آنجا به پایان رساند. در دوران تحصیل بین کازرون و شیراز تردد داشت وی از همان ایام به فعالیت سیاسی روی آورد و به خصوص پس از اخذ دیپلم همراه با جمع دیگری از جوانان کازرون شاخه جوانان حزب ایران را در این شهرستان راه‌اندازی کرد او گوینده بلندگوی حزب ایران و مسئولیت تبلیغات این حزب را در کازرون برعهده داشت. دوران سربازی وی مصادف با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود. او سربازی خود را ابتدا در دانشکدهٔ افسری ارتش در تهران گذراند سپس با درجه ستوان سومی به لشکر ۱۲ کرمانشاه اعزام شد و تا مهر در کرمانشاه وارد دانشکدهٔ پزشکی شیراز شده و در سال ۱۳۳۹ش از آن دانشکده سپس فارغ‌التحصیل شد و مدرک پزشکی خود را در مرداد ١٣٤٠ اخذ کرد. وی در دوران دانشجویی مسئولیت انجمن اسلامی دانشجویان را بر عهده داشت و در هدایت مبارزات سیاسی این انجمن نقش ایفا می‌کرد دکتر طاهری ابتدا با گرایش‌های ملی و مذهبی وارد فعالیت‌های سیاسی شده بود و پس از مدتی فعالیت در «حزب ایران» همراه با جمعی دیگر از اعضای این حزب از آن انشعاب یافته و در «جمعیت مردم ایران» فعالیت کرد او از طرفداران جبهه ملی بوده و برای مدتی سرپرستی نهضت آزادی را در کازرون بر عهده داشت ساواک به علت فعالیت‌های سیاسی وی با استخدام او به‌عنوان پزشک بهداری مخالفت کرد. سال ١٣٤٠ به‌عنوان پزشک عمومی به کازرون آمده و مطب خود را افتتاح کرد. وی پس از آغاز نهضت امام خمینی (ره) در سال ١٣٤١ به نهضت روحانیت و جمع مریدان آیت‌الله خمینی (ره) پیوست. او در شیراز با آیت‌الله بهاءالدین محلاتی و در کازرون با حجج‌الاسلام سیداحمد پیشوا و سیدحسن مهاجر مرتبط بود. او یکی از مهم‌ترین مبارزان انقلابی کازرون در ابتدای نهضت روحانیت بود که به همین دلیل بارها توسط ساواک احضار و بازجویی شد. او اوایل دههٔ 1350 مجدداً به شیراز بازگشته و نقش ارزنده‌ای در مبارزات انقلابی مردم شیراز و نیز مداوای مجروحان انقلابی کازرون و شیراز داشت. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی از اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی شیراز بود. در مرداد 1360 سازمان مجاهدین خلق ابتدا مطب وی را به آتش کشیدند و سپس به منزل وی حمله نموده و سه نفر از اقوام او را به شهادت رسانده و چند نفر را زخمی کردند. دکتر طاهری افتخار پدری شهید را نیز در کارنامهٔ خود دارد. مسعود طاهری فرزند او در تاریخ چهارم دی 1365 در عملیات کربلای چهار به درجه رفیع شهادت رسید. دکتر محمد حسن طاهری در 7 اردیبهشت 1390 در 80 سالگی فوت کرد.