گفتگوی خبرآنلاین با دکتر شیخ الاسلامی

خاطراتی با فروزان‌فر، همایی، نفیسی، مطهری و علامه جعفری


خاطراتی با فروزان‌فر، همایی، نفیسی، مطهری و علامه جعفری

 دیدار و گفت و گو با استاد پیرِ دانشگاه و شیخ 76 ساله ای که ظاهرش هرگز به سنش نمی آید، به بهانه اثر تازه اش یعنی ترجمه کتاب "شرح الاسماء" یا شرح دعای جوشن کبیر اثر حکیم متاله حاج ملاهادی سبزواری شکل گرفت.
اگرچه کتاب بهانه ای شد، برای شنیدن خاطرات ناگفته شیخ ادیبی که کمتر دل به از خودنویسی و خودگویی داده است. او سالیان بلندی است که بر کرسی ریاست دانشکده ادبیات دانشگاه تهران نشسته و از سالیانی پیش از انقلاب، با جماعت روشنفکران و ادیبان و شاعران سلوکی نزدیک داشته است. در میان روحانیت امروز کمتر کسی بوده و هست که با جماعت ادیبان و نویسندگان معاصر دگر اندیش، حشر و نشری قریب داشته باشد و همچنان توانسته باشد چندین دهه بر کرسی یک نهاد دانشگاهی یا مجموعه ای فرهنگی باقی بماند.
دکتر شیخ الاسلامی البته با وجود همه رفت وآمد های سیاسی و فرهنگی سه دهه ی اخیر در دانشگاه تهران، در کنار ثبات قدمش در ریاست دانشکده، فضیلت های ناشناخته دیگری هم دارد. نخست اینکه او جلوس بر کرسی ریاست دانشکده را پله پله و آن هم از پیش از انقلاب طی کرده است و ناگهان به حکمی غیر علمی و دستوری از بالا منصوب نشده است، دو دیگر آنکه "شیخ" در میان اهل علم و ادب به توانمندی در ادبیات و صاحبنظری در عرفان و مهارت استادی برای دانشجویانش شهره است و سوم اینکه "شیخ" در میان حوزویان همان قدر به آداب روحانیت و زیّ طلبگی و حفظ حرمت ها مقید بوده که در میان روشنفکران به آداب دانی و حرمت نگاه داری ایشان. خاطراتش از استاد زرین کوب و دکتر معین و مرحوم فروزانفر و دیگران گرفته تا متاخران و معاصران، کشکولی شنیدنی است.
گپ وگفت ما در منزل استاد البته با همین خاطرات آغاز شد و به مخاطراتی از نشر کتب دینی رسید و سپس به بحث های به روز تری انجامید؛ از نقد کوتاهی به مکتب تفکیک میرزا مهدی اصفهانی تا نقد مولوی ستیزی در جریانی از روحانیت. متن گفت وگوی خبرآنلاین را با جناب دکتر شیخ الاسلامی، چهره ماندگار ادبیات و از متفکران و صاحبنظران حوزه عرفان اسلامی می خوانید:
 کمتر می شنویم که از شما چیزی با عناوین بیوگرافی یا معرفی آثار منتشر شده باشد. اجازه بدهید گفت‌وگو را با یک بیوگرافی از خودتان آغاز کنیم. لطفا برای ما از زندگی ، تحصیلات و سوابق تان بگویید. چه شد که وارد ادبیات شدید و سر از دانشگاه تهران درآوردید؟
با تشکر و سپاس از جنابعالی و همکاران عزیزتان که این زمینه را فراهم آوردید؛ بنده اهل فارس و متولد شهرستان استهبان هستم که بنا بر نقل کتاب «حدود العالم من المشرق الی المغرب» سابقه تاریخی بیش از 1000 ساله دارد. .تاریخ تولد من دقیقا 20/5/1315 است که احتمالاً با نیمه رمضان 1355 قمری مصادف بوده است. فعالیت درسی ام از همان شهر آغاز شد. خانواده ما، خانواده‌ روحانی، و پدرم -که خدا همه گذشتگان را رحمت کند -عالم رسمی و درجه اول شهر و مرجع رسیدگی به امور مردمی در کار‌های علمی و اجتماعی بود. همه اجداد ما نیز روحانی و بنیانگذار حوزه علمیه شهر استهبان بودند. بسیاری از شخصیت‌های فارس در مراجعات علمی و مذهبی به خاندان ما رجوع داشتند. شروع اولین دوره درسی ما در مکتب‌خانه، و استادمان بانویی محترمه بود. علاوه بر اینکه به خوبی در قرائت قرآن مهارت داشت، معلمی بسیار پر هیبت و قابل احترام بود..اجمالاً از خاطراتی که از آن دوران به یاد بنده مانده است یکی همین قدرت مدیریت این بانو در تعلیم و تعلم قرآن بود و دیگری مدرسه‌ای که در آن درس می‌خواندیم که معروف است به دبستان و دبیرستان مغربی که هنوز هم از بهترین مدارس شهر است. آن روزها تحصیلات تا دیپلم به صورت دو دوره شش ساله بود. از آن روزها خاطره خوشی دارم. روز نیمه شعبان در سن 14 سالگی روی منبر نشسته بودم و با مردم صحبت می‌کردم. گفتند شما روی منبر بمانید، زیرا بعد از تمام شدن صحبت، می‌خواهیم بر سر شما عمامه بگذاریم. دایی من مرحوم مؤیدالاسلام که رئیس وعاظ شهر بود همان جا، مرا به لباس روحانیت ملبس کرد.

یعنی معمم نبودید ولی سخنرانی می‌کردید؟
بله، بعد از آن چند روز هم وسط سال تحصیلی بود و من معمم شده بودم و نمی‌توانستم ظاهراً مدرسه بروم. مدیر دبیرستان نامه‌ای نوشت به پدرم که تبریک بگوید، از ایشان خواست اجازه بدهند کلاس نهم که دوره تمام شدن سیکل اول بود، تمام کنم. پدرم موافقت کردند. پس از اتمام این دوره حوزوی شدم. پدرم حوزه درس داشت و شاگردان ایشان به ما درس می‌دادند و ایشان هم خودش نظارت تام بر درس‌های ما‌ داشت و یکی از وجوه این نظارت این بود که به ما تاکید می‌کرد که درسی که خوانده اید بنویسید .بعد‌ها دوستان و آشنایان به من توصیه کردند که به این درس‌های حوزوی بسنده نکن. من به طور آزاد دیپلم گرفتم و در دانشگاه ادبیات دانشگاه شیراز پذیرفته شدم.
 
سالش را به خاطر دارید؟
دقیقا نه! اما یادم هست که در دانشکده ادبیات دانشگاه شیراز حضور یک روحانی خیلی چشم‌گیر بود.

مختلط هم بود؟
بله مختلط هم بود. من به قدری مورد توجه اساتید واقع شدم که گاهی حتی تدریس کلاس‌ها را به عهده من می‌گذاشتند. سرانجام هم با رتبه اول از دانشگاه شیراز فارغ التحصیل شدم. در آن زمان رتبه های اول هر رشته ای را به خارج اعزام می کردند. رییس دانشگاه تهران آقای دکتر صورتگر - خدایش بیامرزد- وقتی فهمید که طلبه‌ای رتبه اول ادبیات فارسی شده، مرا احضار و اظهار خشنودی بسیار کرد و مقدمات سفر من به انگلستان را فراهم آورد، اما من در همین زمان در دوره دکتری دانشگاه تهران شرکت کردم و پذیرفته شدم و حضور در درس استادانی چون مرحوم فروزان‌فر، جلال همایی، سعید نفیسی، صفا و مدرس رضوی را - که بسیاری از ایشان شخصیت‌های برجسته‌ای از حوزه و دانشگاه بودند – بر رفتن به خارج ترجیح دادم. هنوز تحصیل من در دوره دکتری تمام نشده بود که در همان دانشگاه تهران درس می‌دادم یعنی سال آخر دکتری، من مدرس دانشگاه شدم.

چه سالی آنجا بودید؟
سال 1349.

آغاز دوره دکتری‌تان بود؟
خیر، پایانش بود. در آبان ماه 1349 دفاع کردم و از همان سال و سال پیشتر شروع کردم به تدریس در دانشگاه. ضمناً پیش‌تر دوره‌ای را در دانشگاه تربیت‌معلم که آن روزها به دانش‌سرای عالی معروف بود شرکت کرده و رتبه اول شده بودم و در دبیرستان شهرستان فسا درس می دادم. با پذیرش در دانشگاه تهران دبیری را نتوانستم دنبال کنم. بعد از اتمام دکتری در آزمون استادیاری شرکت کردم و با دکتر تجلیل و مرحوم دکتر حسین لسان در این آزمون قبول شدیم. و من از سال 1350 رسماً به دانشگاه تهران پیوستم و علی رغم مخالفت سازمان امنیت وقت در دانشکده ادبیات مشغول تدریس شدم. در دانشکده ادبیات پیش از انقلاب هیچ روحانی‌ای حضور نداشت. روحانیونی که در دانشگاه تهران تدریس می کردند مرحوم استاد مطهری و علامه جعفری بودند که می بایست در دانشکده الهیات مشغول باشند نه ادبیات. آقای دکتر احمدی هم از شخصیت‌هایی بودند که بعداً به دانشگاه پیوستند. شهید بهشتی و شهید مفتح هم به دانشگاه تهران علاقه خاصی داشتند و احترام و اهمیت قائل بودند.

دروس حوزوی را تا چه مقطعی گذراندید؟
مقدمات، سطوح، و درس خارج را هم در خدمت پدر و هم بعدها در حوزه شیراز خدمت آیت الله العظمی حدائق و آیت الله العظمی محلاتی که از مراجع تقلید در شیراز بودند گذراندم.
اولین اثرتان در حوزه نشر دینی بود یا ادبی؟
اولین کار من در سال 1350 منتشر شد. آقا زاده مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج‌شیخ عباسعلی اسلامی که مدیر بنیاد بعثت نیز هستند حجت‌الاسلام شیخ‌ علی اسلامی پیش‌نهاد ترجمه الغدیر را مطرح کردند و من پذیرفتم و نخستین کار علمی من در آذر‌ماه 1350 چاپ شد.
جلد چهارم فارسی که دوم عربی می‌شود. الغدیر 11 جلد است که در ترجمه‌اش به 22 جلد تبدیل شده است. این ترجمه فوق‌العاده مطلوب واقع شد. بنده مقدمه‌ای راجع به غدیر نوشتم و علامه و خدمات علمی اش را ستودم. مقدمه موثر واقع شد و بعد از آن ترجمه به افراد متعددی سپرده شد. اولین ترجمه‌ها را مرحوم آقای واحدی، برادر واحدی فدائیان اسلام انجام داد. یک جلد دیگر را آقای جلال‌الدین فارسی ترجمه کرد. کار اول علمی من این بود. پس از آن مقالاتی را در دانشکده ادبیات و سایر نشریات علمی نوشتم. بعد به عضویت ستاد انقلاب فرهنگی در تامین کتاب‌های درسی درآمدم. این ستاد به من و چهارنفر از اساتید ادبیات ابلاغ داد که کتاب متون ادب فارسی را برای تدریس درس فارسی عمومی در کل رشته های دانشگاه‌های کشور تهیه کنیم. این کتاب تا امروز بیش از 40 بار تجدید چاپ شده است. دیگر رساله‌ای به نام التشکیکات المنطقیه که مولفش ناشناخته بود و من به زحمت با اسناد علمی این را پیدا و معرفی‌ کردم و این اثردر منطق چاپ شد و خیلی هم مورد استقبال قرار گرفت. دیگر کتاب «امیران ایمان» که ترجمه ای است از کتاب هاشم الحسنی و آثار و مقالات دیگر تا برسد به این کتاب حاج‌ ملا هادی سبزواری و ترجمه آن که در خدمتتان هست.

در سایت ها نوشته بودند شما 10 سال برای ترجمه این اثر وقت گذاشته اید؟
خیر، ترجمه این کتاب در وقت معین انجام شد اما 10 سال از ترجمه گذشت و چاپ نشد.

چگونه به ترجمه آن علاقه مند شدید؟
آقای اسلامی بعد از ترجمه الغدیر و ترجمه‌ای که بر آن واقع شد ، خیلی علاقه‌مند بود که بنده از قلمم به نفع مباحث دینی و اسلامی استفاده کنم. انصافاً علاقه ایشان قابل احترام و تشکر است. من در آن وقت رئیس دانشگاه تربیت معلم بودم. ایشان تلفنی به من گفت که یک کار علمی را می‌خواهیم به شما واگذار کنیم.

در چه سالی این پیشنهاد را به شما دادند؟
سالش دقیقا خاطرم نیست، فکر می‌کنم حدود سال 1370 بود. این کتاب در میان کار‌های حاج ملا هادی یکی از جامع‌ترین آثار است. سبزواری حکیم بزرگ و چهره بسیار معروف حکمت متعالی صدرایی است و شاگردان مکتب صدرا هیچ کدامشان به جایگاهی که حاج ملا هادی سبزواری دست یافته، نرسیده اند. ایشان انسانی بسیار با تقوا و وارسته و مورد علاقه مردم بوده است. خود او در مقدمه‌ این کتاب می نویسد این کتاب را از آن جهت تألیف کردم که معرّف هستی است چراکه جهان آفرینش مدیون اسماء الهی است و این کتاب شرح اسماء الهی است. بنابراین می‌توانیم این کتاب را شرح جهان هستی بدانیم.

پس فقط ترجمه نیست؟
بله، این را خود مرحوم سبزواری در آغاز کتاب آورده و گفته است من جملات این دعا را با حذف ترجیع‌بند آن غالباً در قنوت نمازها می‌خوانم و برای من آثار معنوی بسیار دارد.
به هر حال یکی از آقایان صاحب نظر در کار‌های علمی به آقای اسلامی پیشنهاد کرده بود که این کتاب را به یک مترجم آگاه به مجموعه علوم اسلامی و زبان فارسی بسپارید. بعد‌ها هم با همین علایق همان شخص به سراغ من آمد و این پیشنهاد را به خود من داد. چهار سال ترجمه این کتاب طول کشید.

قبل از آن ترجمه‌ای از کتاب وجود نداشت؟
خیر. و البته ترجمه کار آسانی نیست. گاهی یافتن یک اصطلاح فارسی در برابر اصطلاح عربی یا حتی یافتن یک عبارت مناسب با جمله‌ی عربی کار بسیار دشواری است و بنده همه اینها را نوشته‌ام که گاهی ترجمه از تالیف آسانتر که نیست هیچ گاهی سخت‌تر هم هست که مترجم بتواند نیت مولف را همچنان که می‌اندیشیده به دیگران برساند. کتاب تمام شد و ما هم تحویل دادیم اما وقفه‌ای در چاپش پیدا شد. بنیاد بعثت انصافاً در چاپ کتاب‌ها خیلی هم تسریع دارد. اما چاپ این اثر متوقف ماند تا وقتی که ما متوجه شدیم یک نسخه از متن دست نویس ترجمه‌ ما در اختیار نشر نویداسلام به مدیریت مرحوم حجت الاسلام و المسلمین آقای عقیقی بخشایشی قرار گرفته است. سرانجام در مذاکراتی که با اطلاع بنیاد بعثت با مرحوم بخشایشی و فرزند ایشان انجام گرفت، قرار شد کار چاپ و نشر این کتاب به انتشارات نویداسلام واگذار شود. که الحمدلله با همت جناب مهندس بخشایشی امروز در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است.
جناب استاد شیخ‌اسلامی به نظر خود شما اصلا دعای قوی و شگفت انگیزی مانند جوشن‌کبیر با آن مضامین بلند، امکان ترجمه به فارسی با حفظ عمق معنا را دارد ؟ مستحضریدکه در زبان فارسی گاهی مفهوم عبارات خیلی به هم نزدیک است و امکان بیان عمق عربی برای واژه فارسی نیست.چه قدر واژگان فارسی در ترجمه این دعا موفق بوده است؟
بسیار پرسش خوب و سنجیده‌ای فرمودید. البته کتاب در شرح اسماء، زیاد داریم و شرح دعای جوشن‌کبیر یکی از آن آثار است. یعنی شخصیت‌های فراوانی به شرح اسماء الهی پرداخته اند و یک رساله دکتری هم در دانشگاه تهران دفاع شد که موضوع‌ آن معرفی و مقایسه شرح‌های مختلف اسماء الهی بود. از زمان فخر رازی و پیش از آن شرح اسماء شروع شده است و تاکنون ادامه دارد. دعای جوشن‌کبیر همانطور که می دانید هزار اسم و صفت از حق تعالی است و ما بزرگ‌ترین محور در معرفت خدا را اسماء خدا می‌دانیم یعنی نهایت معرفت بشری در شناخت اسماء الهی است زیرا ذات الهی در حوزه معرفت قرار نمی‌گیرد، بنابراین بزرگان بسیار اصرار داشتند این اسماء را خیلی خوب توضیح دهند. همانطور که فرمودید به نظر می‌رسد بعضی از اسماء مترادف، و از جهت معنی متقارب هستند، حال آن که ما تفاوت‌های میان این اسماء را قبول کرده و یقین داریم که فضای هر کدام دیگری را شفاف‌تر می‌کند. حاج ملاهادی به همه این مسائل توجه داشته و حتی فرصت را مغتنم دیده تا آخرین نظریه‌های فلسفی و عرفانی خودش را در این کتاب مطرح کند. بنابراین کتاب علاوه بر فوائد شرح و ترجمه، جامع نظریات فلسفی، عرفانی، کلامی و رواییحاج‌ملا‌ هادی سبزواری هم هست و از جامع‌ترین آثاری است که هم فلسفه حاج‌ملا هادی و هم ساحت عرفان او و هم تسلط‌ وی را بر مباحث کلامی ، لغوی و روایی نشان می دهد. او آیات و روایات را با تعبیر‌ها و تفسیر‌های عرفانی معنا می‌کند و فضای حقیقی این روایات را در اختیار می‌گذارد. متن عربی کتاب در دانشگاه تهران چندین بار به چاپ رسیده است. همکار ارجمندم جناب آقای دکتر نجفقلی حبیبی آن را تصحیح کرد و چاپ شد و ایشان هم زحمت کشیدند در زمینه بیرون کشیدن احادیث و آمار و روایات و ماخذ برخی تتبعات که البته نسبت به زمان خود واقعا عالی بود. افزون بر این حضرت استاد آشتیانی نیز در مقدمه عالمانه ای که بر مجموعه رسائل فلسفی سبزواری نوشته، درباره این حکیم بزرگ و آثار او شرحی مستوفی داده است. بیش از همه اینها کار آقای غلامحسین رضا‌نژاد (نوشین) است به نام «حکمت نامه» در شرح‌ حال مفصلی از سبزواری و زندگی و آثار و فسلفه‌ی او که به طور مختصر و جامع درباره این شرح هم سخن گفته است.
چون خود حکیم سبزواری با آن نگاه جامع تفسیری، روایی، عرفانی، فلسفی و کلامی خود نسبت به تفاوتهای نکته سنجانه میان اسماء الهی بسیار دقیق بوده، این دقت در ترجمه نیز منتقل شده است و زبان فارسی توانسته به خوبی از عهده نمایش این تفاوت ها برآید.

در دهه اخیر دیدگاه هایی مطرح شده است که شرح بسط مفاهیم دینی در حوزه مناجات‌ها و نیایش‌ها و دعا‌ها را با نگاه کلامی و فلسفی مطرود می‌دانند، یعنی به نوعی این هم‌آمیزی فلسفه و کلام برای شرح و بسط مفاهیم متون دینی را طرد می‌کنند. به نظر شما این نگاه‌ها چقدر نافذ است و تحلیل شما از این تفکیک میان مفاهیم و متون دینی و نگاه فلسفی و کلامی چیست؟ آیا کسانی مانند ملا‌صدرا یا خود مرحوم ملای سبزواری که قائل به پیوند این دو حوزه هستند، به خطا رفته اند؟ در نقد این جریان تفکیکی چه پاسخی دارید؟
اشاره درستی کردید. برخی از شخصیت‌هایی که تعلقات مذهبی بسیار خوب و نورانی‌ هم داشتند از روز اول با مباحث فلسفی، کلامی و عرفانی از این باب که مبادا با معارف دینی هم‌سطح تلقی شوند، خوش‌بین نبودند. این اصل جریان است تا برسیم به این روزگار که چند شخصیت با عنوان مکتب تفکیک استدلال می کنند که اصلا درآمیختن ساحت دین با ساحت‌های تفکرات بشری اعم از فلسفه، عرفان و کلام درست نیست، چه گرفتاری در این ساحت‌ها ما را از تعالی اندیشه‌ها و معارف دینی باز می دارد، به خصوص از سوابق فلسفه صحبت می‌کنند که از کجا پیدا شده است. در تاریخ عرفان، هم شخصیت هایی هستند که مقبول حوزه‌های شرع و شریعت نبودند. بحث‌های کلامی هم گاهی مشکلات فکری برای متدینین ما فراهم کرده است. اما اگر به واقع بخواهیم به این مساله نگاه کنیم آیا واقعا می‌شود مباحث دینی را چنان از دنیای اندیشه، فلسفه و عرفان و کلام منفک کرد که ما یک دوره ناب، یک خاص بودن معارف دینی جدا از اینگونه مباحث علمی داشته باشیم؟ عملاً واقعیت تاریخی هیچ دوره‌ای را نشان نمی دهد. حتی از زمان حضرات معصومین علیهم السلام می‌بینید که می‌آمدند خدمت حضرت صادق علیه السلام سوال می‌کردند، حضرت پاسخ‌هایی می‌دادند که مبنای بسیاری از مباحث علم کلام می شد. گاهی برخی از این سخنان الهام بخش فصول متعددی از فلسفه و عرفان شده است. یکی از ارجمند‌ترین ساحت‌های معرفت آموز، مناظرات علی‌ابن‌موسی‌الرضا با دانشمندان مختلف است .امام صاحب اصلی دین و مدافع حقیقی آن بود. همه مدعیان ادیان و مدافعان مذاهب مختلف جمع می‌شدند و بحث می‌کردند و ظرافت و دقت امام در پاسخ گویی به شبهات بدون تردید سرمایه عرفان و فلسفه و کلام شیعی شده است. بنابراین در این که شأن تعالیم و معارف دینی بسیار فراتر از همه معارف و تفکرات بشری و اصلا غیر قابل قیاس است تردیدی نیست، اما آیا انصافا فلسفه، عرفان و کلام در خدمت معارف الهی نبوده و نیستند؟ آن‌هم حکیم، عارف، فیلسوف و متکلمی که خودش را تابع وحی و ولایت می‌داند؟! ضمن این که چنین تفکیکی اصلا عملی نبوده و نیست.

شما در آثار و سخنرانی‌های خود از مولوی بسیار سخن می‌گویید و هم نگاه او و هم برخی نکات ریز که در اشعار مولوی وجود دارد را شرح و بسط می دهید. ما در حوزه روحانیت با دو نگاه نسبت به مولوی روبه‌رو هستیم یک نگاهی که کاملاً مولوی را مطرود می‌‌داند و نفی می‌کند و مومنان از نزدیک شدن به مثنوی و افکار مولوی، پرهیز می‌دهد و نگاه دیگر از اندیشمندانمان در حوزه روحانیت هم داریم که حتی در خطاب‌هایشان و حتی در منبر‌هایشان از آثار مولوی بهره می‌برند و مردم را با معارفی که از زبان مولوی برخواسته، آشنا می‌کنند. این تضاد یا پارادوکس چگونه قابل حل است؟ شما مولوی ستیزان روحانیت را چگونه می بینید و مولوی ستایان را چگونه می پندارید؟
حقیقت امر این است که این گونه داوری‌ها ، غالباً بیش از آن چه به میزان تحقیق محقق و مطالعه مستقیم او ارتباط داشته باشد تکیه به داوری‌های دیگران دارد. برخی از آقایان مطالبی را از مولوی یا حافظ. می‌شنوند، شعری می‌خوانند، متنی می‌بینند که مثلا در برخی از امور با ظاهر شرع سازگار نیست، براساس تعلقات مذهبی خود و بدون احاطه به مجموعه و منظومه فکری شاعر، این ها را رد، و به شدت برخورد، و حتی به شاگردان و پیروان خود توصیه می‌کنند این آثار را نخوانند. من می‌خواهم بگویم حرف هیچ کس چه مولوی و چه حافظ سندیت ندارد مگر با تکیه‌گاه بر شرع. مولوی آدم بزرگ و متفکر عالیقدری است. دیدگاه‌هایی دارد که انصافاً تازه و برای آشنایی با حقایق مذهب نورانی و مطلوب است .آیا هر حرفی می‌زند درست است؟ این طور هم نیست. ما بر این باوریم که تنها ساحت اندیشه و زبان معصوم علیه السلام به دلیل عصمت و ارتباط علمی وحیانی، از هر گونه لغزش و اشتباهی مصمون است. با اطمینان خاطر حدیثی را که مطمئن هستیم از امام صادق (ع) صادر شده می‌پذیریم و ابداً هم بحث نداریم، اما اگر مثلا در بیتی از حافظ یا در فصلی از اشعار مولوی نکاتی می‌بینیم که از افرادی نام برده و حرف‌هایی زده، حتی اگر تعلقات ولایی یا وحیانی ندارند درست است؟ خیر، ما مبنا داریم برای داوری و در داوری هم البته شتاب نمی‌کنیم.
مورد دیگری که مطرح می‌کنند این است که چون مثلا این افراد و خصوصا این شعرا چه مولوی یا فردوسی یا حافظ مثلا به نقلی شیعه نبودند، اگرچه انسان های بزرگی هستند، نباید مرجع اندیشه های ما قراربگیرند. این نگاه در برخی گرایش های روحانیت ما، چگونه قابل پاسخ گویی و نقد است؟
این حرف مقدمه‌اش درست است که مبداً و مبنای تلقی ما از دانش‌ها و معرفت‌ها، باید منابع قابل پذیرش از جهت دیانت باشد که برای ما وحی و ولایت است . اما معنای این حرف این نیست که اگر حرف خوبی که منطبق با اندیشه امیر‌المومنین است، دیگری زده باشد، نپذیریم. شما هر کس باشید می‌توانید به این شعر مولوی:
از علی آموز اخلاص عمل/ شیر حق را دان منزّه از دغل
در ستایش مولا استناد کنید. بنده هم همین شعر مولوی را می‌خوانم چون این شعر در ستایش بلند است. علاوه براین مسأله‌ی مذهب این افراد جای تأمل و بررسی دارد. شرایط حاکم بر جامعه‌، گاه آن‌ها را ناچار به تبعیت می‌کرده چیزی که در اسلام به عنوان تقیه مطرح است اما وقتی می‌رسیدند به بیان واقعیت، تشنگی و عطش‌های خودشان را از نظرات حضرات معصومین ما سیراب می‌کردند. در آستانه بارگاه نورانی امام علی‌ابن‌موسی‌رضا علیه السلام این بیت حافظ را رقم زده‌اند که؛
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی/ که جز ولای توام نیست هیچ دستاویز
بی هیچ تردید اصطلاح «ولا» مختص شیعه است. و آیا به راستی هیچ سخن دیگری می تواند به این زیبایی زبان حال و قال همه آستان بوسان و زائران آن حضرت باشد؟!  بنابراین لازم است عمیق تر و فراگیر تر بیاندیشم و قضاوت کنیم.
از فرصتی که به مادادید بسیار بهره بردیم و استفاده کردیم. در پایان از فرمایشی دارید بفرمایید.
من هم از شما سپاسگزارم. ان شاء الله در پناه حق باشید.
خبرآنلاین

 


خبرآنلاین