زعیم بزرگ شیعیان جهان

به بهانه ۱۰ فروردین، سالروز ارتحال آیت‌الله سید حسین بروجردی


زعیم بزرگ شیعیان جهان

شاگرد آخوند خراسانی

در ماه صفر سال 1292، در بروجرد، کودکی چشم به جهان گشود که پدرش حاج سید علی طباطبائی او را سید حسین نام نهاد. سید حسین که دوران تحصیلات مقدماتی خود را در بروجرد گذراند. بعد راهی اصفهان شد و در مدرسه صدر اصفهان دروس علمیه را ادامه داد. بعد از آن به نجف رفت. در نجف، نبوغ و درایت علمی‌اش باعث شد تا مورد توجه ویژه شیخ محمد کاظم خراسانی(آخوند) قرار بگیرد. سیدحسین ضمن شاگردی در محضر آخوند خراسانی، از اساتید مشهور وقت در حوزه علمیه نجف، نظیر شیخ‌الشریعه اصفهانی و سید محمدکاظم طباطبایی یزدی نیز بهره برد و نهایتا در سن 28 سالگی اجتهادنامه خود را از آخوند خراسانی دریافت کرد. پس از گذشت هشت سال به دلیل تاکید و تقاضای پدر، به بروجرد برگشت و در مدت 33سال در این شهر به تربیت و رشد شاگردان علوم دینی پرداخت.

 

دوره پهلوی

در سال 1306 شمسی، پس از سفر حج، برای زیارت و دیدار با اساتید و دوستان، عازم نجف شد و بعد از مدتی به کشور بازگشت. در مرز قصر شیرین توسط نیروهای نظمیه رضاشاه دستگیر و به تهران منتقل شد. علی دوانی علت این دستگیری را به ماجرای مهاجرت علمای اصفهان به قم، در اعتراض به قانون خدمت نظام اجباری، مرتبط می‌داند. برخی دیگر معتقدند که علت این دستگیری آن بود که نیروهای حکومت فکر می‌کردند آیت‌الله بروجردی از سوی علمای نجف ماموریت داشته است تا عشایر لرستان و خوزستان را علیه رضاشاه و سلطنت او بشوراند. [1]

 

وضعیت نابسامان حوزه قم

پس از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ توسط رضاخان و سید ضیاءالدین طباطبایی، دوره جدیدی در سیاست ایران آغاز شد. در فاصله سال‌های ۱۳۰۷ تا ۱۳۲۰، رضاشاه با سیاست‌های توسعه ظاهری و سرکوب، فضای اختناق شدیدی ایجاد کرد. اقداماتی مانند قانون متحدالشکل کردن لباس (۱۳۰۷)، مبارزه با اسلام، حذف روحانیت از عرصه اجتماعی، برداشتن عمامه، تعطیلی حوزه‌های علمیه و مجالس مذهبی، و کشف حجاب، باعث شد آیت‌الله بروجردی این دوره را یکی از مصیبت‌بارترین دوران زندگی خود بداند. این دوره با تبعید رضاشاه توسط انگلیسی‌ها در ۱۳۲۰ پایان یافت. در دوره مذکور بزرگترین مانع رضاشاه زعامت آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری بر حوزه علیمه قم بود که در دوران پس از رحلت ایشان، جامعه دینی از معضل فقدان یک رهبر دینی با مقبولیت عمومی رنج می‌برد. اینکه هدایت و راهبری حوزه علمیه در اختیار یک اندیشه واحد باشد تا تشتت و پراکندگی بین طلاب و حتی مردم پیش نیاید، همان حلقه‌ی مفقوده‌ای بود که باید برای آن فکری می‌شد و به همین جهت تلاش علمای وقت حوزه علمیه تحقق چنین وحدتی بود و حضرات آیات سید محمدتقی خوانساری، سید صدرالدین صدر و سید محمد حجت کوه‌کمره‌ای که به مراجع ثلاث مشهور بودند و در آن زمان مدیریت حوزه را بر عهده داشتند، خود پیشگام چنین اقدامی بودند.

از طرف دیگر وضعیت حوزه علمیه قم، غیر از اختناق و فشاری که ماموران نظمیه رضاخان اعمال می‌کردند، بسیار نامساعد بود. استقرار مرجعیت واحد در قم سبب می‌شد تا وجوهات شرعی از این پس به جای نجف، در قم جاری شود و احیای حوزه علمیه روند سریعتری به خود بگیرد. آیت‌الله عراقچی درباره این مسئله می‌گوید: «با این‌که حضرات آیات ثلاث در حوزه قم حضور داشتند، ولی چون از بنیه مالی لازم برخوردار نبودند و پول برای‌شان نمی‌رسید، اداره حوزه (از نظر مدیریت) به ضعف و سستی گراییده بود. آن زمان، حوزه از نظر بودجه در وضعیت بسیار نامطلوبی قرار داشت، حجره‌های مدرسه فیضیه و دارالشفا و سایر مدارس، اغلب مخروبه شده و فرو ریخته بود و حوزه بودجه‌ای نداشت تا حتی این‌ها را تعمیر و بازسازی کند. در این هنگام عقلا و بزرگان حوزه که در رأس‌شان امام خمینی بود، به این فکر افتادند تا آقای بروجردی را به قم دعوت کنند».[2]

امام خمینی از فعال‌ترین علما برای این اقدام بود، از جمله به دیدار آیت‌الله سید محمد بهبهانی عالم متنفذ پایتخت رفت و وی را بر ضرورت استقرار آیت‌الله العظمی بروجردی در قم و تصدی زعامت حوزه‌ علمیه‌ این شهر متقاعد کرد. این دیدار مهم مقدمه‌ای شد تا علماء متنفذ، تجار و بازاریان بزرگ تهران نیز در خصوص اهمیت هجرت آیت‌الله العظمی بروجردی به قم و ضرورت تشویق ایشان به این امر توجیه شوند. آیت‌الله بُدَلا در خاطرات خود آورده است که در سال 1323، آیت‌الله بروجردی به واسطه بیماری، در بیمارستان فیروزآبادی تهران بستری شده بود. در همین موقعیت بود که علما و بزرگان حوزه علمیه قم به دیدار ایشان رفتند. مقصود از دیدار، آن بود که آیت‌الله بروجردی سرپرستی حوزه را پذیرفته و در قم ساکن شوند.[3]

معرفی نسل جدید روحانیون

آیت‌الله بروجردی در سال 1324 هجری شمسی وارد قم شد و پس از ورود آیت‌الله بروجردی به قم و برعهده گرفتن سرپرستی حوزه علمیه، شرایط به مراتب بهتری بر آن حاکم شد. در این مقطع، حوزه علمیه، به پرورشگاهی برای تولید آراء و افکار نو، با تربیت و تعالی شاگردانی برجسته، مبدل شد.

آیت‌الله عراقچی پیرامون تحولات حادث شده پس از ورود آیت‌الله بروجردی به حوزه، معتقد است: «وجود مرحوم آقای بروجردی در حوزه باعث برکت شد و حوزه را متحول کرد.‌ از همان اولین ماه حضور ایشان شهریه‌ها افزایش پیدا کرد و دو برابر شد. اساتید و شخصیت‌های بسیاری به قم آمدند و با وجود خود به حوزه رونق بخشیدند. یکی از کارهای مهم آقای بروجردی در حوزه، تشکیل جلسه امتحان برای طلاب و رتبه‌بندی درس‌ها بود. در آن وقت هدف این بود که می‌خواستند نظم و نظامی به حوزه بدهند و تا حدودی هم موفق شدند. برنامه امتحاناتی که هم اکنون ادامه دارد ثمره همین جلسات بود؛ قبلاً این‌گونه مسائل را در حوزه نداشتیم و اولین بار در زمان آقای بروجردی عملی شد».[4]

مجله اطلاعات در فروردین ماه سال 1340 به روایت یک شاهد عینی از تحولات می‌نویسد: «معرفی یک نسل جدید حوزه علمیه قم طی پانزده سال ریاست عالیه حضرت آیت الله فقید بروجردی به سرعت راه یک ترقی و نیرومندی مترقیانه‌ای را می‌پیمود. علاوه بر افزایش مدرسین، حوزه‌های درسی و محصلین علوم دینی، تحول بزرگ و بی سابقه‌ای نیز در چگونگی تربیت شاگردان این دانشگاه بزرگ روحانی پدیدار شد. بدین ترتیب که نسل جدیدی از روحانیون و طلاب پرورده شدند که بسیاری روشنفکر، قادر به فهم تحولات علمی و اجتماعی، موقع‌شناس و آشنا به سیاست جهانی و علوم جدیدند. این دسته ظاهرشان آراسته‌تر از گذشتگان و معلومات‌شان مفیدتر و برای معرفی حقیقت اسلام و شیعه به جهانیان نیز صلاحیت‌شان محرز است. افراد نسل جدید همان کسانی هستند که دست به انتشار نشریاتی مانند ماهنامه «مکتب اسلام» و ماهنامه و سالنامه «مکتب تشیع» زده‌اند، که از نشریات بسیار آموزنده و مؤثر مذهبی در دوره ما به شمار می‌آیند».[5]

ایجاد تحول بزرگ در روش‌ و سبک فقهی که در امتداد آن علوم تفسیر و حدیث مورد توجه بیشتری نسبت به گذشته قرار گرفت، از خدمات بزرگ علمی آیت‌الله بروجردی به حوزه علمیه است.[6] همچنین توجه ویژه به زبان خارجی و توصیه به طلاب جوان برای یادگیری آن، از محاسنی است که منجر به ایجاد نگاه نوینی در طلاب شد و حوزه علمیه را احیا کرد. پیش از این، اگر کسی دنبال این امور می‌رفت، می‌گفتند به امام‌‌ ‌‌زمان(عج) پشت کرده است. طلاب نیز معمولا به صورت مخفیانه و محدود به مطالعه زبان خارجی روی می‌آوردند واساسا چیز مرسومی نبود.[7]

 

وحدت شیعه و سنی

علاوه بر این‌ها، آیت‌الله بروجردی، گام بزرگی در جهت تقریب مذاهب و خاصتا وحدت شیعه و سنی برداشت. ایشان از همان روز اول مرجعیت خود، بر وحدت میان مذاهب اسلامی تاکید می‌کرد و معتقد بود که سامان دادن به این موضوع و دامن نزدن به اختلافات، وظیفه هر عالم شیعی است. آیت‌الله بروجردی اکیدا از طرح مسائلی نظیر اینکه «چه کسی خلیفه بود و کلام کدام بر حق است و کدام باطل» جلوگیری می‌کرد و آن را بحثی بی‌فایده می‌دانست. در همین رابطه آیت‌الله بروجردی این نکته را خطاب به علمای شیعه مطرح می‌کرد که «مسأله خلافت، امروز، مورد نیاز مسلمانان نیست که ما با هم دعوا کنیم. هر که بود، امروز چه نتیجه‌ای به حال مسلمانان دارد. آنچه که امروز به حال مسلمانان مفید است، این است که بدانند احکام را باید از چه مأخذی اخذ بکنند».[8]

ایشان از همان ابتدا، حمایت خود را نسبت به فعالیت «دارالتقریب بین المذاهب اسلامیه» مصر، که به همت جمعی از روشنفکران سنی و شیعه تأسیس شده بود، ابراز می‌کرد.[9]

‌‌همچنین با شیخ محمود شلتوت، رئیس دانشگاه الازهر مصر، ارتباط مداوم و مستمری داشت که در قالب نامه صورت می‌گرفت. نهایتا هم تلاش‌های آیت‌الله بروجردی در تقریب مذاهب و رفع اختلافات به سرانجام رسید و شیخ شلتوت در 17 مهرماه 1337، طی فتوایی، تشیع را به رسمیت شناخت.[10] فتوای شیخ شلتوت، که نتیجه تلاش‌های مستمر آیت‌الله بروجردی بود، آنجایی اهمیت دوچندان پیدا می‌کند که موضع هتاکانه سلفی‌های عربستان در قبال شیعیان، مورد بررسی قرار بگیرد. در شرایط و مقطعی که سلفی‌های عربستان، شیعه را مجوس و کافر می‌خواندند، این فتوای مفتی اعظم مصر، تاثیر عمیقی بر رسمیت یافتن تشیع، در جهان اسلام، برجای گذاشت.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در 5 دی‌ماه 1368 پیرامون نقش ویژه آیت‌الله بروجردی می‌فرمایند: «مرحوم آیت‌اللّه بروجردی که مرجع تقلید ما بود، پشتیبان دارالتّقریب مصر بود. رئیس ازهر، اول «شیخ‌سلیم» بود که پایه‌گذار و در حقیقت زمینه‌ساز دارالتّقریب بود و بعد مرحوم «شیخ محمود شلتوت» رئیس ازهر شد که مفتی دیار مصریه بود. او هم خودش رئیس این دارالتّقریب بود. اینها پشتیبان تقریب بودند. اینها که از طرفین رفتند، نه در تشیع و نه در تسنن، دیگر آن عالمی که روی این مسأله خیلی پافشاری کند، دیده نشد. البته، بعد از مرحوم آیت‌اللّه بروجردی آقایان علمایی بودند. نه این که قبول نداشته باشند؛ همه معتقد بودند، لیکن آن انگیزه‌یی را که مرحوم آیت‌اللّه بروجردی روی مسأله‌ی تقریب داشت، آنها نداشتند.»

 

تبلیغ اسلام برای همه  

نسل جدید روحانیون حوزه علمیه قم تحت تأثیر آیت‌الله بروجردی، با دیدگاهی جهانی و نوگرا تربیت شدند. این روحانیون به زبان‌های خارجی مسلط بودند، علوم جدید و تحولات جهانی را مطالعه می‌کردند و مهارت بالایی در نویسندگی و سخنوری داشتند. آیت‌الله بروجردی معتقد بود با بیان شیوا و قلم روان می‌توان اسلام را به جهانیان معرفی کرد و آن‌ها را جذب نمود. به همین دلیل، تربیت شاگردان آگاه به مسائل جهانی و اعزام نمایندگان به نقاط مختلف جهان را مورد توجه قرار داد. ایشان نمایندگانی را به بعضی کشورهای اروپایی فرستادند. اولین نماینده آقا در آلمان، آقای محققی بود که در هامبورگ آلمان مسجدی هم بنا نهاد، فعالیت‌های خوبی آن‌جا کرد. در اثر فعالیت های آقای محققی، بعضی اساتید دانشگاه‌ها و دانشمندان، گرایش‌هایی به اسلام پیدا کردند... جالب اینکه آیت الله بروجردی در آمریکا هم نماینده داشت. آقای مهدی حائری (پسر حاج شیخ) نماینده آقای بروجردی در آمریکا بود. او معلومات خوبی داشت و فعالیت هم کرد».[11]

 

موضع‌گیری در برابر بهائیان

آیت‌الله بروجردی در دوران زعامت خود در قم، بر احیای حوزه علمیه و تربیت شاگردان ممتاز تمرکز داشت و در برخورد با محمدرضاشاه، رویکردی مسالمت‌آمیز و مصلحت‌جویانه در پیش گرفت تا از دخالت حکومت در امور شرعی جلوگیری کند. وی با حفظ استقلال حوزه علمیه، توصیه‌های اصلاحی خود را به حکومت ارائه می‌داد. در این دوره، فعالیت‌های بهائیان و نفوذ روزافزون آنان در حکومت موجب اعتراضات مردمی شد. آیت‌الله بروجردی به شاه تذکر داد و شاه ابتدا قول مقابله داد، حتی اجازه داد آیت‌الله فلسفی در مسجد شاه علیه بهائیان سخنرانی کند. این امر منجر به تخریب مرکز بهائیان (حظیرةالقدس) در تهران توسط مردم شد. اما با فشار دولت‌های غربی، شاه از موضع خود عقب‌نشینی کرد.

مذاکره حضرت امام و شاه

دکتر مهدی حائری، روایتی جالبی از مأموریتی که آیت‌الله بروجردی به امام خمینی در مورد بهائیان داد، دارد: «وقتی آیت‌الله بروجردی از نفوذ و فعالیت‌های بهائیان در کشور آگاه شد، امام خمینی را برای دادن تذکری دراین باره نزد محمدرضاشاه فرستاد. ایشان در این دیدار خطاب به شاه گفت: پدر تاجدار شما این گروه ضاله [بهائیان] را به طویله بستند. مردم ایران هم از شما همین انتظار را دارند. شاه آهی کشید و گفت: الان را با آن موقع مقایسه نکنید. آن وقت همۀ وزرا از پدرم حرف شنوی داشتند، ولی الان حتی وزیر دربار هم از من حرف‌شنوی ندارد».[12]

در مورد مشابه دیگری نیز، آیت‌الله بروجردی مقابل شاه ایستاد و نسبت به تصمیم او در اجرای طرح اصلاحات ارضی، مخالفت کرد. در این قضیه، آیت‌الله بروجردی پیغامی اعتراض‌آمیز به شاه فرستاده بود. نوه ایشان نقل می‌کند منوچهر اقبال، نخست وزیر شاه، پس از دریافت این نامه، خدمت آیت‌آلله بروجردی رسید و گفت: اعلیحضرت پیغام دادند که تمام ممالک اسلامی همجوار ما اصلاحات ارضی کردند؛ با وجود اینکه اسلامی هم هستند، اما هیچ‌کس اشکال نگرفته است. چرا شما مخالفید؟! آیت‌الله بروجردی در جواب شاه فرمودند: ممالک اسلامی همجوار ما اول جمهوری شدند، بعد اصلاحات ارضی کردند. جواب آیت‌الله بروجردی هم اساسی بود و هم اعمال قدرت کرد و با وجود آنکه مجلس اصلاحات ارضی را تصویب کرده بود و مراحل قانونی طی شده بود اما حسب‌الامر حضرت آیت‌الله بروجردی به عنوان مرجع تقلید، این مصوبه متوقف می‌شود.[13]

به طورکلی، در روابط آیت‌الله بروجردی با حکومت محمدرضاشاه، این محمدرضاشاه و حکومتش بود که ملاحظه آیت‌الله بروجردی را می‌کردند و به نوعی، از شخصیت بزرگ این عالم و قدرت مرجعیت او واهمه داشتند. گاهی پیش می‌آمد که آیت‌الله بروجردی شاه را تهدید می‌کرد که من از قم یا ایران می‌روم. همین امر هم باعث می‌شدکه مردم، با جمعیتی انبوه، درب خانه ایشان تجمع کنند و مانع این تصمیم شوند. حمایت مردمی گسترده از آیت‌الله بروجردی، همان چیزی بود که شاه را دربرابر ملاحظات و خواسته‌های آیت‌الله بروجردی، مطیع می‌کرد.

میراثِ نهضت اسلامی

بعد از رحلت ایشان در سال ۱۳۴۰، میراث گرانبهایی برای نهضت باقی ماند. هر چند آیت‌الله بروجردی در دوران مرجعیت خود، به صورت مستقیم و جدی به تقابل و برخورد با شاه، متوسل نشد اما شاگردانی تربیت شده بودند که هرکدام، به تنهایی، می‌توانستند در برابر نظام شاهنشاهی قد علم کنند و با هم‌راهی هم آن سرنگون کنند. این شاگردان برای تبلیغ به همه‌جای کشور اعزام شدند. آیت‌الله بروجردی با این تصمیم، ارتباط حوزه با عامه مردم را حفظ و تقویت کرد.

اساسا سازماندهی روحانیت ذیل احیای حوزه علمیه قم و تعمیم آن به سایر نقاط کشور، کارویژه مهمی بود که آیت‌الله بروجردی برای پیروزی نهضت، ضروری می‌دانست. برخی این اقدام را زمینه‌ساز پیروزی نهضت از همان سال ۱۳۴۲ می‌دانند. حضور نمایندگان مختلف به نقاط مختلف کشور و رسیدن پیام حضرت امام در محرم سال ۱۳۴۲ با همراهی و همصدایی این شبکه تبلیغی در آن زمان که آیت‌الله بروجردی آن را بنا نهاده بود.

 

[1] . دوانی، علی (۱۳۷۷)، نهضت روحانیون ایران، ج 1 و 2، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص‌562

[2]. عراقچی، علی(1389) پرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچی، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ص 99

[3] . بُدَلا، حسین(1378) هفتاد سال خاطره از آیت‌الله سیدحسین بدلا، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 84-83

[4] .عراقچی، پرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچی، ص 111-112

[5]. دوانی، علی(1379) مفاخر اسلام، ج 12، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 307

[6]. مطهری، مرتضی(1341) مجموعه مقاله، بحثی دربارۀ مرجعیت و روحانیت، تهران: شرکت سهامی انتشار، ص 249-233

[7]. عراقچی، پرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچی، ص 122-123

[8]. عبدالرحیم، اباذری (۱۳۸۶)، آیت‌الله بروجردی، آیت اخلاص، تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، معاونت فرهنگی، ص ۶۵

[9]. مطهری، مرتضی(1372) تکامل اجتماع، تهران: انتشارات صدرا، ص 205

[10]. بی‌آزار شیرازی، عبدالکریم(1380) شیخ محمود شلتوت طلایه‌دار تقریب، تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، ص244-245

[11]. عراقچی، پرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچی، ص120-121

[12]. لاجوردی، حبیب‌الله(1380) خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی، تهران: کتاب نادر ص56-57

[13]. کرباسچی، غلامرضا (1384)، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 35