ساواک و سیا (CIA)


2501 بازدید

پیشینه سیا
سازمان اطلاعات مرکزی یا آژانس مرکزی اطلاعات امریکا ـ سیا (CIA) ـ بر مبنای قانون امنیت ملی امریکا مصوب اول مه 1947 کنگره تشکیل شد. تا تشکیل نهایی سیا، امریکا دارای نظام اطلاعاتی و امنیتی انسجام یافته و صاحب اقتداری نبود. حداقل از هنگام پیروزی انقلاب امریکا و دوران ریاست جمهوری جرج واشنگتن به بعد تلاشهای متعددی برای شکل‌‌دهی دستگاه اطلاعاتی ـ امنیتی امریکا صورت گرفته بود. اولین تشکیلات اطلاعاتی این کشور که در سال 1775م. پا به عرصه وجود نهاد و عمده وظایف آن هم مقابله اطلاعاتی با انگلیسیها بود، «کمیته سری مکاتبات» نام داشت. تا دوران جنگ جهانی اول تحول قابل اعتنایی در نظام اطلاعاتی ـ امنیتی امریکا صورت نگرفت. در آن برهه انگلیسیها از طریق MI6 بر آن شدند تا بر تشکیلات اطلاعاتی ـ امنیتی امریکا سر و سامانی بخشند و به ویژه از فعالیت آن بر ضد روسیه بهره گیرند. با این احوال تا تشکیل دستگاه اطلاعاتی منسجم و کارآمد در امریکا مدتها وقت لازم بود. در آستانه جنگ جهانی دوم فعالیتهای اطلاعاتی امریکا هنوز از تمرکز لازم برخوردار نبود و حداقل سه تشکیلات مجزا از هم، این مهم را انجام می‌دادند:
1. وزارت خارجه که از شبکه اطلاعاتی خود اساساً در پوشش سیاسی و دیپلماتیک بهره می‌برد 2. اداره اطلاعات نظامی 3. اداره اطلاعات نیروی دریایی. به این سه دستگاه اطلاعاتی باید برخی فعالیتهای محدود اطلاعاتی مأموران امریکا را که در پوشش فعالیتهای انسان‌دوستانه در صلیب‌سرخ انجام می‌‌دادند، افزود. بدین ترتیب تا آغاز جنگ جهانی دوم هنوز فعالیت سرویسهای اطلاعاتی و جاسوسی امریکا آماتور بود و وارد فعالیت حرفه‌ای جاسوسی و اطلاعاتی نشده بود.  با آغاز جنگ جهانی دوم رهبران این کشور درصدد برآمدند دستگاه اطلاعاتی، امنیتی و جاسوسی انسجام یافته و کارآمدی که در مقیاس جهانی فعالیت کند، طراحی و سازماندهی کنند. پس از پایان جنگ جهانی دوم و در مه 1947 تلاشهای چندین ساله امریکا که از کمک اینتلیجنس سرویس بهره فراوانی برده بود، به ثمر نشست و سیا (CIA) متولد شد.
در سال 1942 توسط ژنرال دنوان (وی تا درجه سرلشکری رسید)، سازمان مرکزی اطلاعات نظامی امریکا با نام «اداره خدمات استراتژیک»  (OSS)  تأسیس شد و تا پایان جنگ به کار خود ادامه داد. این سازمان از آنجا که فاقد حداقل تجربیات اطلاعاتی بود نخستین اعضای خود را به انگلیس اعزام داشت تا در پایگاههای اینتلیجنس سرویس آموزش و تجارب اولیه را کسب کنند. فعالیت OSS چهار سال بیش به طول نکشید و با پایان جنگ، در سال 1946 به دستور پرزیدنت ترومن منحل شد و بر شالودة آن سازمانی به نام «گروه مرکزی اطلاعات» (CIG)  ایجاد گردید... با گسترش تمایلات امپریالیستی در محافل حاکمه امریکا، نیاز به سازمانی که جهان را زیر پوشش جاسوسی و توطئه‌گری خود قرار دهد... و بر مبنای «قانون امنیت ملی» مصوبه کنگره امریکا، در اول مه 1947 «آژانس مرکزی اطلاعات» امریکا (سیا)  تأسیس شد. «سیا» فعالیت اولیه خود را با 2000 پرسنل آغاز کرد که 3/1 آن در خارج از مرزهای ایالات متحده فعالیت داشتند.
تا هنگامی که سیا رسماً در رأس جامعه اطلاعاتی امریکا قرار گرفت، برخی رقابتها و مشکلات بین این سازمان با سایر سازمانهای اطلاعاتی امریکا، به ویژهFBI  و NSA بروز می‌کرد. از آن پس سیا جایگاه بلامنازعی در امور اطلاعاتی و امنیتی امریکا (بالاخص در خارج از مرزهای آن کشور) به دست آورد و رئیس آن «مدیر اطلاعات مرکزی (DCI)»  امریکا شد که بر اساس آن «وظیفه کنترل اداری و عملیاتی و تنظیم بودجه سایر سرویسها» نیز تحت مدیریت او قرار می‌گرفت. به رغم اینکه رئیس سیا رسماً عضوی از کابینه امریکا محسوب می‌شود اما در حیطه عمل در برابر دولت مسئولیتی برعهده نمی‌شناسد و ارتباط مستقیمی با شخص رئیس جمهور داشته و صرفاً در جلسات شورای امنیت ملی  امریکا «کلیات اطلاعات خود را ارائه می‌دهد».
هر چند در تشکیل و آغازین مراحل فعالیت سیا، اینتلیجنس سرویس (MI6) انگلستان نقش قابل‌اعتنایی برعهده داشت، اما به دلیل ضربات سنگین و جبران‌ناپذیر مالی و فنی انگلستان در طول دوران جنگ جهانی دوم، امریکا به سرعت به قدرت درجه اول جهان تبدیل شد. به تبع آن نیز، سیا با شتابی بیشتر حیطه قدرت و فعالیت خود را در نقاط مختلف جهان گسترد. البته در موارد متعددی نیز با اینتلیجنس سرویس برخوردهایی داشت و در مناطق مهمی از جهان به طور تدریجی جایگزین (MI6) شد. بدین ترتیب تا برقراری مجدد همگرایی و توافق اطلاعاتی ـ عملیاتی سیا و MI6 مدتی طول کشید و از اوایل دهة 1960م. مناسبات دو سرویس روندی دوستانه و مطلوب یافت. 
سیا بیش از 000/50 نفر کارمند رسمی در اختیار دارد که بیش از 3/2 آن در خارج از خاک امریکا فعالیت می‌کنند. بسیاری از کارمندان ستاد مرکزی سیا در ایالت ویرجینیا دارای تحصیلات عالیه دانشگاهی هستند. ستاد مرکزی چهار بخش کلی:
1. علوم و تکنولوژی 2. لجستیک و تدارکات و ارتباطات 3. اطلاعات و 4. نقشه‌ها و طرح‌ها را دربردارد.
گفته شده که بودجه سیا بیش از چهار برابر بودجه‌ای است که به وزارت امور خارجه امریکا اختصاص داده می‌شود؛ تا جایی که گاه این رقم 25% کل بودجه این کشور را دربرمی‌گیرد. بودجه این سازمان هر سال افزایش چشمگیری می‌یابد. طی سالهای پایانی دهة 1970 و اوایل دهة 1980م. بودجه سیا از 10 میلیارد دلار فراتر رفت.  مرکز اصلی و ستاد مرکزی سیا در ایالت ویرجینیای امریکا است.
سیا در مجموعه تصمیم‌سازیهای دولت و حکومت امریکا نقش قاطعی برعهده دارد. بسیاری از طرحهای اطلاعاتی ـ عملیاتی این کشور در جهان توسط این سازمان اجرا می‌شود. بر اساس همین گستردگی حیطه فعالیت و عمل سیا و سایر دستگاههای اطلاعاتی ـ جاسوسی امریکاست که برخی از پژوهشگران، امریکا را دارای دو نوع حکومت آشکار و مرئی و حکومت نامرئی و در سایه دانسته‌اند. حکومت نوع دوم، عمدتاً برعهده سیا است.
این تعبیر تا جایی که به ایران مربوط می‌شود کاملاً واقعی است. در حالی که سیا در بسیاری از تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران نقش درجه اول داشت، شهروندان امریکایی تا مدتها از این موارد آگاهی نداشتند. سالها طول کشید تا جامعة امریکا به تدریج درک کرد که سیا با کودتای 28 مرداد و دیگر اقداماتش در حمایت از نظام فاسد پهلوی، حقوق اساسی مردم ایران را آشکارا پایمال کرده است. چنانکه برخی پژوهشگران به درستی خاطرنشان کرده‌اند، سیا «ارباب سیاست خارجی امریکا» محسوب می‌شود.
جایگاه سیا در میان سرویسهای اطلاعاتی جهان
سازمان سیا به سرعت در سراسر جهان شبکه‌های پیدا و پنهان خود را گسترد و نیروهای پرشماری به خدمت گرفت که در مسیر مقاصد و اهداف آن (که البته خواسته و منافع بلندمدت و کوتاه‌مدت امریکا بود) به فعالیت مشغولند. شبکه تبلیغاتی ـ خبررسانی وظیفه القای نفوذ، قدرت و حضور پررنگ و چشمگیر سیا را در سراسر جهان برعهده گرفته است. در این میان بسیاری از رسانه‌های گروهی، نشریات و روزنامه‌های منتشره در امریکا و سایر نقاط جهان، هر یک به فراخور موقعیتی که دارند، در این مهم نقشی برعهده دارند.  با اعمال چنین سیاستهایی است که سیا در میان سرویسهای اطلاعاتی ـ امنیتی و جاسوسی جهان نقش درجه اول یافته و قدرت بلامنازع نظام اطلاعاتی ـ جاسوسی جهان شناخته می‌شود. این سازمان به عنوان بازوی اطلاعاتی ـ جاسوسی دولت و هیئت حاکمه امریکا، راه نفوذ و حضور این کشور را در دیگر مناطق جهان هموار می‌کند و بستری مناسب برای تحکیم موقعیت و منافع امریکا در کشورهای هدف ایجاد می‌نماید.
روند نفوذ و حضور سیا در ایران
تا پایان دوران سلطنت رضاشاه و آغاز جنگ جهانی دوم، امریکا روابط گسترده‌ای با ایران نداشت. از برخی مبادلات محدود تجاری و فرهنگی که بگذریم، روابط سیاسی دو کشور هیچ‌گاه اهمیت قابل اعتنایی نیافت. حتی در سالهای پایانی سلطنت رضاشاه، مدتها روابط سیاسی و دیپلماتیک طرفین در حد بسیار پایینی قرار داشت. با آغاز جنگ جهانی دوم و اشغال ایران از سوی متفقین به تدریج پای سربازان امریکایی هم به ایران باز شد و تعداد نظامیان آن کشور در ایران به بیش از 30 هزار تن رسید و برخی مبادلات تجاری محدود بین دو کشور برقرار شد. کمکهای مالی اندکی نیز از سوی امریکا در اختیار دولتهای وقت ایران قرار داده شد؛ هیئتی به ریاست آرتور میلسپو برای تجدید ساختار مالی ـ اقتصادی ایران به کشور دعوت شد و تعدادی از شرکتهای نفتی امریکایی تلاشهای ناموفقی برای کسب امتیازات نفتی در ایران انجام دادند.
با این حال هیچ‌یک از این اقدامات و فعالیتها هنوز نشان جدی از گسترش روابط ایران و امریکا نداشت. امریکا هنوز امکانی برای گسترش نفوذ خود در ایران پیدا نکرده بود. طی سالهای آغازین دهة 1320ش. هنوز دکترین مونروئه (سیاست انزواطلبانه امریکا) به طور رسمی به پایان راه نرسیده بود.
گمان می‌رفت امریکا چندان تمایلی به دخالت در امور داخلی کشورهای جهان، از جمله ایران، نشان نخواهد داد. پس از آن که در پی خاتمه جنگ جهانی دوم، نیروهای شوروی در موعد مقرر خاک ایران را ترک نکردند، امریکا به حمایت از ایران برخاست و ظاهراً نشان داد که به جد طرفدار استقلال سیاسی و حفظ تمامیت ارضی ایران است. اما این گونه نگرشها با تغییر اصول دکترین سیاست خارجی امریکا و خروج آن کشور از انزوا (طی دکترین مارشال و ترومن در 1947م.) به سرعت رنگ باخت. امریکا سیاست انزواطلبانه را به کنار نهاد و در مسائل منطقه‌ای و جهانی وارد شد. در این میان تلاش دولتمردان وقت ایران برای جلب حمایتهای مالی ـ سیاسی آن کشور چندان پیشرفتی نداشت. با این حال روابط دیپلماتیک و سیاسی دو کشور حداقل از اواسط دهة 1320ش. پیشرفت محسوسی کرد و سفارت امریکا در تهران سیاست فعالتری در پیش گرفت. در سال 1947م./1326ش. سازمان تازه تأسیس سیا (CIA)، در سفارت امریکا در تهران پایگاهی تأسیس کرد و مأمورانی در آن مستقر شدند «تا عملیات نهانی را که قبلاً از سوی وابسته نظامی آن کشور و اعضای سفارت انجام می‌گرفت به عهده» بگیرند.
هم‌زمان با نفوذ تدریجی امریکا در ایران، سیا نیز علاوه بر بسترسازی مناسب برای گسترش نفوذ امریکا در ایران، در پی جلوگیری از نفوذ شوروی و طرفداران آن در عرصه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران بود. مارک. ج. گازیورووسکی دربارة حیطه‌های متعدد فعالیت سیا در ایران در اواخر دهة 1320ش./1940م. چنین اظهار عقیده کرده است:
سیا پنج نوع عملیات نهانی را در اواخر دهة 1940 در ایران انجام می‌داد. نخست، اقدام به سازماندهی شبکه‌های «پشت جبهه» [ستون پنجم] در میان قشقاییها و دیگر عشایر جنوب ایران تا بتواند در صورت حمله شوروی [به ایران] اقدام به جنگ چریکی در پشت خطوط جنگی شورویها کند. دوم، افسران سیا راه‌های فرار و راه‌های حمله را برای بهره‌گیری نفرات امریکایی و ایرانی، نقشه برداری می‌کردند تا در صورت تجاوز شوروی به ایران از آنها استفاده کنند. سوم، سیا در ایران اقدام به عملیات جاسوسی و براندازی در آن سوی مرزهای شوروی می‌کرد و در این کار از آذربایجانیها، ارمنیها، و دیگر گروههای قومی که در دو سوی مرز زندگی می‌کردند، بهره می‌گرفت. چهارم، سیا، فعالیتهای شوروی و متحدان آن را در ایران از راه جاسوسی و برنامه‌های نظارت، ردیابی می‌کرد. پنجم، در سال 1948، سیا عملیاتی را با نام رمز بدامن آغاز کرد که برای تضعیف شوروی و حزب توده در ایران، طرح ریزی شده بود.
گرچه بدامن اساساً یک عملیات تبلیغاتی بود، ولی از اوائل دهة 1950 عملیات سیاسی مخفی را نیز دربرگرفت. این عملیات سیا که نهایتاً متوجه شورویها بود، خواه‌ناخواه در اثر تقویت یا تضعیف گروههای دست‌نشانده مانند قشقاییها و حزب توده، بر سیاستهای داخلی ایران نیز اثر می‌گذاشت...
بدین ترتیب سیا از همان آغاز شکل‌گیری فعالیتش در ایران عمده تلاشش را در جلوگیری از گسترش نفوذ شوروی در ایران متمرکز کرد. مدت کوتاهی پس از پایان جنگ جهانی دوم، اتحاد دوران جنگ از هم گسیخته بود و با گسترش تنش بین دو بلوک شرق و غرب که در پی سیاستهای شوروی در اروپای شرقی و یونان و تشکیل حکومت چین کمونیست تشدید شده بود به سرعت روابط طرفین به سردی گرائید و دوران طولانی «جنگ سرد» آغاز شد. به تبع آغاز این دوران دو بلوک شرق و غرب در بخشهای مهمی از جهان شکل گرفت که اردوگاه شرق را شوروی رهبری می‌کرد و جهان غرب تحت هدایت و رهبری امریکا قرار گرفت. در حالی که هر دو بلوک در تلاش بودند در بخشهای مختلف جهان سرپلهای سیاسی، اقتصادی گسترده‌تری در اختیار گیرند، فعالیت سرویسهای اطلاعاتی ـ امنیتی طرفین هم با جدیت، فعالیتهای موازی با سیاست دولتهای متبوعه خود را برعهده گرفتند. ایران از جمله مهمترین کشورهایی بود که در این نبرد مورد توجه هر دو بلوک قرار گرفت. به دنبال این تحولات امریکا و به طور خاص سیا، فعالیتهایش را در شئون مختلف ایران گسترش داد تا ایران را که در همسایگی جنوبی شوروی حدود دو هزار کیلومتر مرز مشترک (و در منطقه‌ای بسیار استراتژیک) با آن کشور داشت به پایگاهی مطمئن برای تحکیم نفوذ و منافع امریکا در خاورمیانه تبدیل کند. همگام با آن نیز دولت امریکا به جد بر آن شد تا از ایران و سایر کشورهایی که کمربند امنیتی این کشور را در برابر شوروی تشکیل دادند، حمایت کند. این سیاست از اوایل دهة 1950م./1330ش. به جد مورد توجه سیاستگذاران امریکا و سیا قرار گرفته و به سرعت دنبال شد.
امریکاکه از اواخر دهة 1320ش./1940م. شاهد رشد فعالیت حزب توده و طرفداران سیاست شوروی در ایران بود و از سوی دیگر، بحران اقتصادی دامنگیر دولتهای وقت ایران را عاملی جدی برای آسیب‌پذیری کشور در برابر تهدیدات و نفوذ شوروی تشخیص می‌داد، به تدریج علاوه بر اینکه کمکهای مالی بیشتری در اختیار دولتهای وقت ایران قرار داد، سفارت این کشور در تهران را بیش از پیش تقویت کرد. در آستانه انتخاب مصدق به نخست‌وزیری ـ 1330ش. ـ امریکا و سیا امکانات مالی، سیاسی و اطلاعاتی قابل اعتنایی برای گسترش نفوذ و موقعیت خود در ایران تدارک دیده بود.
علاوه بر آن، امریکا که بر آن بود در عرصه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران به قدرتی بلامنازع و بی‌رقیب ارتقاء مقام یابند، ابتدا به ظاهر با جریان نهضت ملی کردن نفت همسویی نشان داد تا با از میان برداشته شدن سلطه انحصاری انگلیسیها از حوزه‌های نفتی جنوب ایران، شرکتهای نفتی این کشور نیز سهمی از عایدات سرشار نفت ایران نصیبشان شود؛ ضمن اینکه در طول دهة 1320ش. با تمام تلاشهای شوروی برای کسب امتیازات نفتی (بالاخص در مناطق شمالی) در ایران مخالفت کردند. بدین ترتیب امریکا به دلایل استراتژیک و سیاسی و نیز اقتصادی، ایران را منطقه‌ای مهم تشخیص داده بود که ضرورت داشت در حفظ آن از هیچ کوششی فروگذار نکند.
در دوران نخست‌وزیری مصدق هم مهمترین اهداف امریکا در ایران جلوگیری از نفوذ شوروی و کمونیسم و نیز یافتن راه‌حلهایی برای تقسیم دوباره نفت و سهیم شدن شرکتهای امریکایی در عایدات سرشار نفت ایران بود. در دوران نخست‌وزیری مصدق عوامل سیا با همراهی و همکاری MI6 و عوامل داخلی خود، اساساً مقصدی جز تعقیب این دو مهم را دنبال نکردند و نهایتاً به دستاویز جلوگیری از گسترش کمونیسم و نفوذ شوروی در ایران دولت مصدق را سرنگون کردند. سرویسهای اطلاعاتی انگلیس و امریکا در واقع طرفداران و مجریان اصلی کودتای 28 مرداد 1332 بودند.
پا به پای این علایق مشترک امریکا و شاه، این کشور به سرعت به تقویت حکومتهای پس از کودتا پرداخت و با کمکهای مختلف مالی، اطلاعاتی و نظامی، استواری هر چه بیشتر آن را وجهه همت خود قرار داد. در این میان سیا، به ویژه در سرکوب مخالفان سیاسی حکومت و نیز پایان بخشیدن به ناآرامیها و نارضایتیهای پراکنده در نقاط مختلف کشور کمکهای باارزشی در اختیار حکومت قرار داد. امریکا به خوبی درک می‌کرد که به سقوط کشانیدن دولت مصدق در مخالفت آشکار با خواست مردم ایران صورت گرفته،اما برای تحکیم موقعیت خود در ایران چاره‌ای جز از میان برداشتن مخالفتهای اکثریت مردم را نداشت. امریکا پس از کودتا، بیش از 25 سال از حکومتی حمایت کرد که آشکارا در برابر خواسته‌های مشروع مردم قد علم کرده بود. حکومت پهلوی شیوه و روش استبدادی و خودکامه را پیشه خود ساخته بود. در این راستا سیا نقش برجسته و انکارناپذیری برعهده داشت.
پس از کودتای 28 مرداد 1332، مخالفان حکومت با راهنماییهای اطلاعاتی سیا دستگیر و تحت تعقیب قرار گرفتند. طرفداران مصدق در کشور به انحاء گوناگون از سوی سیا تحت فشار قرار گرفتند و در برابر کودتا مقاومت جدی از خود نشان ندادند. در همان حال اعضای حزب توده که مورد بغض و کینه سیا و امریکا بودند با راهنماییها و شناسائیهای اطلاعاتی سیا سرکوب شده و از عرصه سیاسی ـ اجتماعی کشور کنار گذاشته شدند. فرمانداری نظامی در کشف شبکه نظامی حزب توده در میان ارتش و نیروهای نظامی در درجه اول مدیون سیا بود. ضمن اینکه در دستگیری رهبران گروه فدائیان اسلام و سپس اعدام آنان نیز، بدون تردید امریکا و سیا نقش داشتند. با در هم شکستن مخالفتهای داخلی، دولت زاهدی انتخابات دورة هجدهم مجلس شورای ملی را بدون مواجهه با مشکلی برگزار کرد و راه را برای امضای قرارداد کنسرسیوم هموار نمود و مجلس دوره هیجدهم با اکثریت قاطع به کنسرسیوم رأی مساعد داد. شواهدی وجود دارد که ثابت می‌کند سیا در جریان انتخابات دوره هجدهم مجلس شورای ملی هم کمکهای باارزشی در اختیار حکومت کودتا قرار داده و به بسیاری از نامزدهای انتخاباتی آن دوره کمک مالی کرده است. 
از مهمترین اقدامات سیا پس از کودتای 28 مرداد 1332 آموزش یگانهای ویژه اطلاعاتی ـ امنیتی فرمانداری نظامی بود که مدت کوتاهی پس از سقوط مصدق وارد تهران شدند. آموزش اطلاعاتی ـ امنیتی این یگانها برای شناسایی و سرکوب مخالفان داخلی حکومت کودتا صورت می‌گرفت که در رأس آنها حزب توده قرار داشت. با این حال دامنه فعالیت این یگانها به شناسایی و شکار حزب توده محدود نشد و سایر گروههای مخالف نیز تحت تعقیب قرار گرفتند. علاوه بر آموزشهای اطلاعاتی ـ شناسایی، شیوه‌های کارآمدتر بازجویی، مراقبت و امنیت سازمانی و نظایر آن توسط سیا به یگان اطلاعاتی ـ امنیتی فرمانداری نظامی داده شد. همین آموزشهای سیا بنیان اولیه تشکیل ساواک طی چند سال آتی شد:
سیا آموزش نیروهای اطلاعاتی ایران را نیز آغاز کرد. در سپتامبر 1953 یک سرهنگ ارتش امریکا، که به مدت چند سال در خاورمیانه برای سیا، کار کرده بود و پیشینة بسیار خوبی در امور پلیسی و کارآگاهی داشت، تحت پوشش وابسته نظامی، به ایران فرستاده شد. مأموریت وی آن بود که یک یگان اطلاعاتی نوین را سازمان داده و رهبری کند، که در آن زمان تحت سرپرستی فرمانداری نظامی تهران تأسیس شده، و در دسامبر 1953 زیرنظر فرماندهی تیمسار تیمور بختیار قرار گرفته بود. سرهنگ مزبور همکاری نزدیکی را با بختیار و زیردستانش آغاز کرد، و اعضای این یگان را در زمینه تاکتیکهای پایه‌ای اطلاعات، مانند روشهای مراقبت و بازجوئی، عملیات شبکه‌های اطلاعات، و امنیت سازمانی، هدایت کرده و آموزش داد. [بدین ترتیب] یگان اطلاعاتی بختیار، نخستین سازمان اطلاعاتی نوین و کارآئی بود که در ایران به کار افتاد.
وظیفه اصلی این یگان اطلاعاتی، یافتن و خنثی کردن همة تهدیدهایی بود که متوجه شاه و دولت ایران می‌‌شدند. انتظار می‌رفت که این تهدیدها، عمدتاً از سوی حزب توده باشد، ولی امکان برخوردهایی از سوی بازماندگان جبهه ملی و برخوردهای درونی ارتش نیز محتمل بود. مهمترین دستاورد این یگان، که کار خود را از اوائل سال 1954 آغاز کرد، یافتن و نابود کردن شبکه نظامی حزب توده، که در سپتامبر 1954 کشف شد، بود. گرچه سرهنگ ارتش امریکا در این زمان در سمت فرماندهی، این یگان را اداره می‌کرد، ولی این زیردستان او بودند که شبکه را کشف کردند. این رویداد نقشی کلیدی در تحکیم رژیم پس از کودتا داشته و دلیلی عمده برای تصمیم بعدی شاه جهت تأسیس یک سازمان یگانه‌ اطلاعاتی و پیشرفته بود.
به دنبال کودتای 28 مرداد 1332 نفوذ و قدرت سیا در ایران افزایش یافت و همگام با سفارت امریکا در تهران که به سرعت به مرکز ثقل تصمیم‌سازیهای مهم سیاسی تبدیل شد، سیا در بسیاری از موارد ریز و کلان داخلی ایران دخالت پیدا و پنهانی داشت و این روند طی سالهای آتی کماکان ادامه یافت.  سیا علاوه براینکه در سقوط دولت مصدق نقش داشت، پس از استقرار حکومت کودتا هم در سرکوب هر چه خشن‌تر مخالفان حکومت همکاری زایدالوصفی با فرمانداری نظامی و سایر مراجع حکومتی انجام داده بود. به همین دلیل:
در سالهای پس از سقوط مصدق، واژه «سیا» مبدل به تحقیرآمیزترین اصطلاح سیاسی در فرهنگ ناسیونالیستهای ایرانی گردید. اصطلاح مزبور اشاره به نوعی امپریالیسم شریر و مبتذل می‌کرد که به تدریج مترادف با سیاست امریکا شد.
در راستای تحکیم مواضع و موقعیت امریکا در ایران، طی سالهای پس از کودتا قراردادهای متعددی نیز بین حکومت ایران و امریکا منعقد شد. پیمان بغداد (سنتو بعدی) اولین و مهمترین این پیمانها بود که در آن امریکا و انگلیس حضور فعال ولی غیررسمی داشتند و به رغم ظاهر مسالمت‌جویانه آن، محتوایی نظامی و دفاعی داشت. هدف اساسی آن ایجاد کمربند امنیتی بین سرپلهای اقتصادی و منطقه‌ای امریکا با شوروی و اردوگاه کمونیسم بود. به ویژه‌ این‌ که منافع بسیار اندکی از عقد این قرارداد عاید ایران می‌شد.
ـ سیا و ساواک
سیا از همان سال تأسیس در 1947م. فعالیتش را در ایران آغاز کرد. هنگامی که با طراحی و هدایت آن، ساواک تأسیس شد، حدود ده سال از فعالیت سیا در ایران سپری شده و در این مدت، در عرصة سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران تجارب گرانبهایی اندوخته بود. در واقع سیا، ساواک را هم در ادامه سیاستهای اطلاعاتی ـ امنیتی گذشته خود بنا نهاد تا طی سالیان آینده، دستیاری سازمان‌یافته‌تر در اختیار داشته باشد.  طی سالهای پس از کودتای 28 مرداد، سیا برای سازماندهی یگانهای اطلاعاتی ـ امنیتی در ایران در فرمانداری نظامی و شهربانی و برخی دوایر دیگر اقداماتی انجام داد و با ارائه آموزشهای متعدد، به تشکیل برخی گروههای ضداطلاعاتی ـ امنیتی همت گمارد. اما به تدریج آشکار شد که این گونه اقدامات محدود فقط می‌تواند مقدمه تشکیل سازمانی مستقل و منسجم برای انجام امور اطلاعاتی ـ امنیتی و جاسوسی قرار گیرد و در همان حال به شخص شاه القا شد که برای حفظ موقعیت متزلزل خود در رأس حاکمیت، چاره‌ای جز تأسیس این سازمان جدید ندارد:
یک سرهنگ ارتش امریکا بلافاصله پس از کودتای 1953 به ایران فرستاده شد، و به آموزش فرماندهی یگان تازه تشکیل یافتة اطلاعاتی تیمسار بختیار پرداخت و تا مارس 1955 در ایران ماند؛ و در این زمان، یک گروه برجسته‌تر متشکل از پنج افسر سیا جانشین وی شد. در سال 1956 شاه پس از مشورت با مقامهای امریکایی، تصمیم گرفت که یگان اطلاعات را تثبیت و گسترش دهد. این سازمان جدید که به نام ساواک مشهور شد، تحت فرماندهی تیمسار بختیار قرار گرفت؛ و نامبرده به مقام معاونت نخست‌وزیر برگزیده شد و از دسترسی مستقیم به شاه برخوردار شد. منظور اصلی شاه از تأسیس ساواک، ایجاد یک سازمان اطلاعاتی نوین و کارآ بود که بتواند تهدیدهای داخلی و خارجی علیه فرمانروایی وی را شناسایی و با آنها مبارزه کند؛ و از رقابتهای جزئی و سست دیوانسالارانه‌ای که سازمانهای اطلاعاتی موجود را فراگرفته بود، به دور ماند.
به پیشنهاد سیا و امریکا هم بود که شاه تیمور بختیار را به عنوان اولین رئیس ساواک انتخاب کرد که در سالهای پس از کودتا در سرکوب مخالفان حکومت تلاش بسیار داشت.
پس از تأسیس ساواک، گام بعدی سیا آموزش نیروهای اطلاعاتی ـ امنیتی و جاسوسی این سازمان جدید بود. به زودی کارشناسان و آموزشگران سیا به ایران گسیل شدند تا نفرات ساواک را آموزش دهند. در میان آموزشهای سیا، چگونگی برخورد اطلاعاتی ـ جاسوسی با کا.گ.ب و نیروهای پیدا و پنهان آن در ایران اهمیت بیشتری داشت. در همان حال بسیاری از مهمترین شیوه‌های دستگاههای اطلاعاتی شوروی و بلوک شرق در کشورهای مختلف و از جمله ایران به نیروهای ساواک آموزش داده می‌شد. آموزشهای سیا محدود به ایران نبود؛ طی سالهای بعد، نیروهای بسیاری از ساواک به امریکا اعزام شدند تا در پایگاههای مجهز آن سازمان با روشهای پیشرفته‌تر اطلاعاتی ـ جاسوسی و عملیاتی آشنا شوند. در همان حال برخی کشورهای اروپایی نیز در امور آموزشی یاریگر ساواک بودند. مارک. ج. گازیورووسکی درباره روند آموزشهای اطلاعاتی ـ امنیتی و جاسوسی سیا به نیروهای ساواک چنین نوشته است:
گروه پنج‌ نفرة آموزشی سیا، با تغییر گهگاهی پرسنل آن، تا سال 1960 یا 1961 در ایران ماند. این گروه شامل یک رئیس، یک معاون، و کارشناسانی در امور عملیات پنهانی، تحلیلگری اطلاعاتی و ضداطلاعاتی بود. گرچه این گروه رسماً تحت فرماندهی رئیس پایگاه سیا در تهران بود، ولی محل کار آن در اداره مرکزی ساواک قرار داشته، و تماس بسیار اندکی با نفرات پایگاه سیا داشت. مأموریت اصلی این گروه، تدارک آموزش لازم برای ساواک و تبدیل آن به یک سازمان اطلاعات پیشرفته و مؤثر بود.
این آموزش شامل دوره‌هایی در زمینه اصول کار اطلاعات، مشابه آن چیزی که در تأسیسات آموزشی سیا، مانند فورت پیری در ویرجینیا، آموخته می‌شد، بود. افسران ساواک ابزار اولیة فن جاسوسی، مانند استخدام عامل جاسوسی، بهره‌گیری از محل پیام‌گذاری و خانه‌های امن، روشهای نظارت و مراقبت و بازجوئی، و امنیت شخصی را فرا می‌گرفتند. تحلیلگران اطلاعاتی ساواک، تکنیکهای پیشرفته تحلیلگری را می‌آموختند، مانند اینکه چگونه پرونده‌های شرح حال افراد را گردآوری کنند، چگونه قابل اعتماد بودن منابع اطلاعاتی را تشخیص داده و دریابند، چگونه به وارسی اطلاعات از منابع مختلف برای تهیه یک گزارش اطلاعاتی بپردازند، و چگونه گزارشهای خود را تهیه کرده و به گونه‌ای موثر از میان ببرند. کارشناسان ضداطلاعات ساواک مهارتهای اساسی در امور سری و پنهانی، و نیز تکنیکهای سازمانی و عملیاتی سازمانهای اطلاعاتی بلوک شوروی را، فرا گرفتند. بسیاری از افسران ساواک دوره تخصصی خود را در رشته‌هایی مانند، کشف جعل، زبان روسی، و به کارگیری کامپیوتر و وسائل ویژه ردیابی و نظارت، بازجوئی، و ارتباطات، در امریکا گذراندند. همچنین افسران ساواک در اواخر دهة 1950 برای گذراندن دورة آموزشهای تخصصی به انگلیس، فرانسه، و آلمان باختری رفتند. زمانی که در اواخر دهة 1960 برنامه آموزشی سیا پایان پذیرفت، تقریباً همه کارکنان نسل اول ساواک از طریق سازمان سیا آموزش دیده بودند.
هنگامی که اسرائیلی‌ها و موساد به جمع مشترک ساواک و سیا پیوستند، بخشی از مهمترین حیطه‌های آموزشی به آنان سپرده شد. با این حال هیچ‌گاه از اهمیت و کیفیت همکاری آموزشی ـ راهبری سیا و ساواک در داخل و خارج از ایران کاسته نشد و تا واپسین سالهای عمر رژیم پهلوی، سیا تأمین کننده بخش مهمی از نیازمندیهای آموزشی، فنی و تجهیزاتی ساواک باقی ماند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی نشریه «کوریه دو پلی‌تیک اترانژر» چاپ پاریس درباره آموزش بسیاری از پرسنل ساواک در پایگاههای سیا در امریکا چنین نوشت:
«پلیس مخفی سابق ساواک نه تنها در کشور خود بلکه در کشورهای خارجی و در مرحله اول در ایالات متحده امریکا نیز به فعالیتهای گسترده مشغول بود و در این فعالیتها از پشتیبانی کامل سرویسهای ویژه امریکا برخوردار بود. از زمان ایجاد ساواک که شهرت بدی یافته سازمان سیاسی امریکا به ترتیب عمال آن و تجهیز سرویسهایش پرداخته بود. بعداً مستشاران سازمان سیا در ایران مستقیماً بر فعالیتهای ساواک نظارت می‌کردند. مدتی پیش از سقوط شاه وزارت خارجه امریکا اذعان کرد که در اواخر سال گذشته 164 کارگزار ساواک در آموزشگاه سازمان سیا در ایالت ویرجینیای امریکا مشغول آموزش بودند. هر ساله 400 ساواکی از امریکا فار‌غ‌التحصیل می‌شدند. ساواک یک سازمان کاملاً امریکایی نیز بود. گذشته از این سازمان عملاً زیر کنترل سازمان سیا فعالیت می‌کرد.»
ایران از معدود کشورهای متحد امریکا در جهان محسوب می‌شد که رؤسای منطقه‌ای سیا ارتباط مستقیمی با رأس حکومت ـ شاه ـ داشتند؛ در این میان سفیر و سفارت امریکا در تهران نقش واسطه‌ای برعهده داشت. در واقع رابطه شاه با رؤسای سیا در ایران از ارتباطش با سفارت امریکا در تهران نزدیکتر بود.
سیا تا پایان دوره پهلوی فعالیت آزادانه‌ای در ایران داشت که در بسیاری موارد برخلاف قواعد و قوانین جاری کشور عمل می‌کرد. حکومت ایران نیز به رغم آگاهی از این اقدامات، مزاحمتی ایجاد نمی‌کرد.  شاه هفته‌ای یک بار (و دقیقاً رأس ساعت 9 صبح روز شنبه) با نماینده سیا در ایران ملاقات می‌کرد و به مبادلة نقطه‌نظرات خود می‌‌پرداخت و متقابلاً توصیه‌ها و پیشنهادات سیا را مورد توجه قرار می‌داد.  حسین فردوست، مهمترین نماینده سیا در تمام دوران سلطنت محمدرضا شاه پهلوی را سرهنگ یاتسویچ می‌داند که تجارب و فعالیت گسترده‌ای در امور اطلاعاتی ـ امنیتی داشت. در دوران او بود که نفوذ سیا در ایران و نیروهای انتظامی ـ اطلاعاتی کشور روزافزون شد و رابطة نزدیک اطلاعاتی ـ امنیتی بین دو کشور به وجود آمد.
سرهنگ یاتسویچ رابطه نزدیکی با شاه و دفتر ویژه اطلاعات داشت و هر آنچه نیازمند دانستن بود در اختیارش قرار داده می‌شد. شاه به خواسته‌های سیا در ایران توجه بسیاری نشان می‌داد، برای نمونه هنگامی که سیا درصدد برآمد نفوذیهای حزب توده را در جبهه ملی شناسایی کند، از طریق شاه و حسین فردوست بر این مهم دست یافت.  روند همکاریهای نزدیک ساواک و سیا طی سالهای دهة 1340 و 1350ش. گسترش چشمگیر‌تری یافت و امریکا به موازات بهره‌های فراوانی که از قبل روابط خود با حکومت پهلوی می‌برد، در حمایت از ساواک و اعطای اختیارات بیشتر به آن چندان محدودیتی ایجاد نکرد. در همان حال همکاریهای مشترک اطلاعاتی ـ امنیتی در سایر نقاط جهان نیز افزایش قابل ملاحظه‌ای یافت. همگام با این همکاریها، اعضای ساواک آزادانه در مناطق مختلف امریکا حضوری جدی داشتند و به تعقیب مخالفان حکومت در آن کشور پرداختند. امریکا، هر آنچه مقدور بود در جلب حمایت شاه وفادار ایران و ساواک سرکوبگر او به جای آورد. مایکل لدین در این باره چنین نوشته است:
... سخن از اقدامات مشترکی بود که طرفین می‌بایست مشترکاً از فواید آنها بهره‌ور شوند. آن اقدامات مشتمل بود بر ایجاد راههای فرار برای ناراضیانی که خواهان پناهنده شدن به غرب بودند، و بالعکس راههای نفوذ برای گردآوری اطلاعات؛ سازماندهی مانورهای مشترک برای مقابله با تلاشهای تروریستی اعراب که هدف آنها بر هم زدن ثبات و آرامش مناطق آرام بود؛ و سرانجام مبادلة اطلاعات دربارة برخی از کشورهای مورد توجه واشنگتن و تهران. در حقیقت، این همکاری طی سالهای بعد به درجه‌ای رسید که مأموران ساواک اجازه یافتند به ایالات متحده وارد شوند و نه تنها در کسب اطلاعات مربوط به دانشجویان ایرانی، بلکه همچنین در برنامه‌های مختص سرکوبی تظاهرات آنان شرکت کنند. دامنة این همکاری در مقیاس کامل آن شناخته نیست، لیکن از همه شواهد به روشنی چنین برمی‌آید که دستگاههای مدیریت نیکسون، فورد و کارتر عمداً چشمان خود را به روی فعالیتهای ساواک بستند، و سیا تا آنجا پیش رفت که تلاشهای اف. بی. آی را برای دخالت در آنچه نقض آشکار حق حاکمیت امریکا به وسیله این افراد ایرانی تلقی می‌نمود، خنثی ساخت. طی تمام این سالها، وزارت امور خارجه، که کیسینجر و ونس در رأس آن بودند، اعمال ساواک را در ایالات متحده به قصد ندیده گرفت.
این رفتار شگفت‌آور از جانب بلندپایگان دستگاه مدیریت نیکسون، فورد و کارتر، که از دخالت به منظور پایان دادن به عملیات این سرویس خارجی، در خاک ایالات متحده، و همچنین به فعالیتهای ضدتروریستی آن، امتناع می‌کردند، بر ملاحظات مهم‌تر سیاست ملی مبتنی بود؛ این رفتار نشان می‌دهد که دولت امریکا تا چه پایه به اتحاد به ایران ارج می‌نهاد. «مراکز استراق سمع» در مرز ایران برای نظارت بر آزمایشهای موشکی شوروی حائز اهمیت اساسی بود و واشنگتن چندان مایل نبود که بر اثر مخالفت با اقدامات ساواک شاه را مکدر سازد...
ـ تبادل اطلاعات میان سیا و ساواک
ساواک در ارتباط با سیا و امریکا موردی برای پنهانکاری و یا اجتناب از ارائه اخبار و اطلاعات محرمانه و امنیتی نداشت. به ویژه در امور اطلاعاتی ـ امنیتی مربوط به منافع فیمابین، ساواک از سیا تبعیت می‌کرد. مأموران سیا علاوه بر اینکه اطلاعات مورد توجه حکومت ایران را در اختیار مقامات ایرانی قرار می‌دادند، در موارد بسیاری از اندوخته‌های اطلاعاتی ساواک برای اهداف و خواسته‌های خود بهره می‌بردند. برای ساواک، اطلاعات مربوط به مخالفان سیاسی و سایر مسائل داخلی کشور که به نوعی با مسائل امنیتی ارتباط داشت، جالب توجه می‌نمود. در همان حال، ساواک هر آنچه مورد توجه سیا بود، در اختیار قرار می‌داد. چنانکه از شواهد و قراین موجود برمی‌آید، در موارد متعددی اطلاعات ارائه شده از سوی ساواک برای سیا اهمیت قابل اعتنایی داشت.
علاوه بر داخل کشور، مراکز اروپایی و خاورمیانه‌ای ساواک هم اخبار و اطلاعات محرمانه‌ و سری بسیاری در اختیار سیا قرار می‌دادند.  و در همان حال بین سرویسهای اطلاعاتی برخی کشورهای اروپایی با سیا، ساواک و نیز موساد ارتباطات دائمی وجود داشت.  از میان مخالفان سیاسی حکومت پهلوی، حزب توده و سایر گروههای چپ مورد بغض و کینه مشترک سیا و ساواک بودند. به همین دلیل از همان آغاز شکل‌گیری ساواک، تبادل اطلاعات درباره روند و چگونگی فعالیت این تشکلهای سیاسی در گوشه و کنار کشور، از مهمترین حیطه‌های فعالیت اطلاعاتی مشترک دو سرویس محسوب می‌شد.  از دیگر همکاریهای مشترک سیا و ساواک در تبادل اطلاعات، تعقیب و مراقبت از حضور و فعالیت مأموران و جاسوسان شوروی و کا.گ.ب در ایران و احتمالاً در برخی کشورهای دیگر بود. در این میان سیا علاقمندی بیشتری به مراقبت و تعقیب مأموران کا.گ.ب نشان می‌‌داد و در همان حال همکاری اطلاعاتی سیا و ساواک هر از چند گاه تا درون مرزهای شوروی هم کشیده می‌شد. مارک. ج. گازیورووسکی در این باره چنین نوشته است:
گروه پنج‌نفرة آموزشی سیا، پس از آنکه ایران را ترک کرد، یک یگان کوچک رابط سیا، دفتر آن گروه در ادارة مرکزی ساواک را اشغال نمود، و روابط کاری نزدیک خود را با ساواک ادامه داد. از راه این کانالها بود که سیا و ساواک به مبادلة اطلاعات می‌پرداختند. سیا به ساواک، اطلاعات درخور توجهی درباره دیگر کشورهای منطقه، از جمله کشورهای عربی، افغانستان، و شوروی می‌داد. سیا اطلاعات مربوط به آزمایشهای موشکی شوروی و دیگر فعالیتهای نظامی شوروی را در نزدیکی مرزهای شمالی ایران، که از راه ایستگاههای استراق سمع الکترونیک خود [در ایران] به دست می‌آورد، در اختیار ایران می‌گذاشت. همچنین سیا در دهة 1950 و اوائل دهة 1960 دربارة حزب توده، اطلاعاتی در اختیار ساواک می‌گذاشت، ولی درباره سازمانهای سیاسی دیگر ایران، مانند جبهه ملی، فعالان روحانی، یا گروههای چریکی که در اواخر دهة 1960 پدید آمدند، اطلاعاتی به ساواک نمی‌داد. در عوض ساواک اطلاعات درخور توجهی درباره امور منطقه و حزب توده، گروههای چریکی، و دیگر سازمانهای سیاسی ایران در اختیار سیا قرار می‌داد که اکثر آنها غیرقابل اعتماد یا حتی عمدتاً گمراه‌کننده بودند.
همچنین سیا با ساواک و یگانهای نیروهای مسلح ایران عملیات پنهانی مشترک را به اجرا درمی‌آوردند. این دو سازمان اطلاعاتی، گهگاه اقدام به عملیات مشترک گردآوری اطلاعات در آن سوی مرز در اتحاد شوروی می‌کردند. نوعاً ساواک پشتیبانی لُجستیکی را در ازاء دریافت مقداری اطلاعات فراهم می‌آورد. اینگونه عملیات، کمابیش، و گهگاه پس از سال 1957، که ایستگاههای استراق سمع الکترونیک [در ایران] نصب شدند، صورت می‌پذیرفتند. همچنین سیا هر از گاهی به ساواک در زمینه بازجوئی از عاملان شوروی که در ایران به دام می‌افتادند، کمک می‌کرد...
از جمله مهمترین اطلاعاتی که سیا در اختیار نمایندگی ساواک در امریکا قرار می‌داد، اخبار مربوط به فعالیت دانشجویان و گروههای مخالف حکومت پهلوی در آن کشور بود.  در سال 1353ش. ایران و امریکا قراردادی امضاء کردند که بر اساس آن اطلاعات طبقه‌بندی شده و محرمانه میان طرفین مبادله می‌شد. ریچارد هلمز سفیر وقت امریکا در تهران در 18 خرداد 1353/28 مه 1974 طی نامه‌ای که خطاب به عباسعلی خلعت‌بری وزیر امور خارجه وقت ایران می‌نویسد به رئوس کلی این قراردادها و محتوای آن اشاره می‌کند. عباسعلی خلعت‌بری وزیر خارجه ایران نیز حدود هشت روز بعد و در 15 خرداد 1353/ ژوئن 1974 طی نامه‌ای که به شرح زیر برای ریچارد هلمز سفیر امریکا در تهران فرستاد موافقت دولت و حکومت ایران را با عقد این قرارداد به اطلاع رسانید:
تهران، 6 ژوئن 1974
آقای سفیر:
افتخار دارد به یادداشت شمارة 370 مورخ 28 مه 1974 شما و ضمیمة آن اشاره کند که پیشنهاد می‌نماید اطلاعات طبقه‌بندی شده مبادله شده بین دولت شاهنشاهی ایران و دولت امریکا تابع بعضی از اصول امنیتی مورد توافق و مشخص شده در آن باشد.
در اینجا با کمال افتخار اعلام می‌‌دارم که دولت شاهنشاهی ایران با پیشنهاد مندرج در یادداشت فوق‌الذکر و ضمیمه آن موافقت خویش را اعلام می‌نماید. در رابطه با اطلاعاتی که از سوی دولت ایران ارائه می‌گردد، اصول و روشهای مطروحه شامل تمام اطلاعات دارای طبقه‌بندی «محرمانه»، «خیلی محرمانه»، «سری» و «خیلی سری» می‌باشد. مگر آن که در مورد این‌گونه اطلاعات توافق خاص دیگری به عمل آید.
بر طبق پیشنهاد مطروحه در یادداشت شما، بدین‌وسیله موافقت می‌نماید که یادداشت شمارة 37 مورخ 28 مه 1971 شما و ضمیمه آن و این پاسخ از همین تاریخ به صورت قراردادی بین دو دولت ما تلقی گردد. با استفاده از این فرصت احترامات بی‌شائبه خود را تقدیم می‌دارد. عباسعلی خلعتبری
وزیر امور خارجه ایران
هر چند این قرارداد تبادل اطلاعات محرمانه و سرّی میان ایران و امریکا و در واقع (سیا و ساواک) را رسمی‌تر کرد، اما این امر به مفهوم فقدان روابط اطلاعاتی میان دو سرویس طی سالهای گذشته نبود. به نظر هم نمی‌رسد که این قرارداد تحول جدی در روابط اطلاعاتی سیا و ساواک ایجاد کرده باشد. ناتوانی نهایی سیا و ساواک در پیش بینی تحولات انقلاب ایران گواهی می‌دهد که تبادل اطلاعات سیا و ساواک هیچ‌گاه به نتیجه مطلوبی برای طرفین نرسید.  به نظر می‌رسد سیا تا پایان دوران سلطنت محمدرضا پهلوی نیز اعتبار چندانی برای قابلیتهای اطلاعاتی ـ جاسوسی ساواک قایل نبود. سفیر انگلیس در تهران ساواک را «پلیس جهان سومی» می‌نامید و سازمان سیا تصریح می‌کرد که ساواک سازمانی «نیمه حرفه‌ای» است.  با تمام این احوال سیا هیچگاه در زمینه تبادل اطلاعات و سایر همکاریهای امنیتی ـ جاسوسی با این سازمان تردیدی به خود راه نداد. این دو سرویس، علاوه بر ایران در بخشهای مختلف جهان و از جمله خاورمیانه تا اروپا و امریکا همکاریهای اطلاعاتی مستقیمی داشتند.  یکی از مهمترین همکاریهای اطلاعاتی سیا و ساواک در ایران به دام انداختن سرلشکر احمد مقربی بود که سالیان طولانی برای کا.گ.ب جاسوسی می‌کرد. مقربی در 1356ش. توسط مأموران ساواک دستگیر و پس از اثبات جاسوسی‌اش برای کا.گ.ب در فاصله‌ای کوتاه اعدام شد.
سیا می‌گوید که پیش از آن، اطلاعاتی در اختیار ساواک قرار داده بود که حاکی از جاسوسی فرد یا افرادی ایرانی برای کا.گ.ب و شوروی است:
طبق مندرجات پروندة بازجویی، مأموران کا.گ.ب. وقتی که نامبرده در دانشکده افسری تحصیل می‌کرد با وی ارتباط برقرار کرده بودند. ساواک متوجه می‌شود که هر چند وقت وانت استیشنی متعلق به سفارت شوروی ولی بدون پلاک سیاسی در حوالی خانة سرلشکر مقربی توقف می‌کند. چند دقیقه بعد راننده از آن پیاده می‌شد و پس از قفل کردن در اتومبیل از آنجا دور می‌شد. هیچ قرینه‌ای برای تماس میان سرلشکر مقربی و شورویها وجود نداشت. مأموران ساواک با ترتیب دادن تصادف اتومبیلشان با وانت کذایی آن را توقیف می‌کنند. رانندة روسی ناگزیر برای تنظیم صورتجلسه همراه با مأموران ساواک به کلانتری می‌رود. وانت ضبط می‌شود. در جستجوی درون وانت یک دستگاه گیرندة پیشرفته‌ای پیدا می‌کنند که فرستنده‌اش در خانه سرلشکر مقربی نصب شده بود. سرلشکر مقربی اطلاعاتش را با پیام رادیویی می‌فرستاد و دستگاه آن را گرفته و مستقیماً به اتحاد جماهیر شوروی مخابره می‌کرد. سرلشکر مقربی پس از دو روز محاکمه، محکوم به مرگ و در 4 دی 1356 اعدام شد.
منابع امریکایی، به‌ویژه ویلیام سولیوان، سفیر آن کشور در تهران، معتقدند که نقش ساواک در این ماجرا چندان غرورآمیز نبود. زیرا اگر ساواک توانست هویت سرلشکر احمد مقربی را به عنوان جاسوس اتحاد جماهیر شوروی شناسایی کند، برای آن بود که سیا قبلاً حضور یک جاسوس شوروی را در ایران، با ضبط پیامهای رادیویی میان تهران و شوروی، به ساواک اطلاع داده بود. کاری که برای ساواک مانده بود یافتن جاسوس بود.
ـ دستگاههای شنود و استراق سمع سیا در ایران
مهمترین دلیل گسترش فعالیت و حضور سیا در ایران رقابت و مبارزه اطلاعاتی ـ جاسوسی با شوروی و کا.گ.ب بود. امریکا می‌‌دانست که مرزهای شمالی ایران در مجاورت مرزهای جنوبی شوروی برای فعالیتهای جاسوسی بر ضد شوروی موقعیت کم‌نظیری ایجاد کرده است. به همین دلیل از همان سالهای نخست پس از کودتای 28 مرداد 1332، سیا به سرعت به کار نصب و راه‌‌اندازی دستگاههای عظیم و مدرن جاسوسی ـ اطلاعاتی و استراق سمع در نقاطی از قلمرو شمالی ایران اقدام کرد تا علاوه بر کنترل فعالیتهای جاسوسی شوروی از مجموعه فعالیتهای تکنولوژیکی، نظامی، موشکی و ... آن کشور اطلاع یابد. سال 1334ش. امریکا نخستین دستگاههای جدید جاسوسی ـ استراق سمع خود را در برخی نقاط شمالی ایران مستقر کرد. در این ایستگاههای استراق سمع و جاسوسی، دستگاههای پیشرفته‌ای نصب شده بود که گفته می‌شد کارایی آن برای قرن 21م. هم پیش‌بینی شده بود.
با تأسیس پایگاههای جاسوسی و استراق سمع سیا در مناطق شمالی ایران، فعالیتهای سیا در ایران گسترش یافت و مأموران سیا وارد ایران شدند. برخی گزارشات حاکی است که ایران بیشترین مأموران و جاسوسان سیا را در خود جای داده بود. در همان حال ایران استراتژیک‌ترین منطقه‌ای محسوب می‌شد که امریکا و سیا برای کنترل امور اطلاعاتی ـ جاسوسی شوروی در سراسر جهان در اختیار داشت. مهمترین پایگاههای جاسوسی سیا در شمال ایران در صفی‌آباد بهشهر، کبکان خراسان و پارس‌آباد مغان قرار داشت که مجهز به پیشرفته‌ترین تجهیزات و دستگاههای اطلاعاتی ـ جاسوسی آن روزگار بود.  سپهبد هاشم برنجیان که پس از انقلاب محاکمه شد درباره پایگاه جاسوسی سیا در صفی‌آباد بهشهر و سایر پایگاههای جاسوسی سیا در بخشهای شمالی ایران چنین گفته است:
... از زمان درست شدن پایگاههای جاسوسی بهشهر و بعد از چند سال کبکان، در آن سال فرمانده نیروی هوایی پیش من آمد و گفت شاه، باغ شخصی خود را در صفی آباد بهشهر به «سیا» داده و رئیس پرسنلی را صدا کرد و این وضع را به اطلاع آنها رسانید او گفت: آنها ضمن آنکه کارهای خود را می‌کنند نیروی هوایی هر سال عده‌ای در حدود 250 نفر دانشجو به آنها معرفی می‌کند و من هم افراد مورد اعتماد را برای حفاظت آنها به بهشهر می‌فرستم کارهایی که من در این مدت کرده‌ام، یا فرستادن کارگر و پرسنل بود و یا مسائل خدماتی و حفاظتی، کارهایی که آنها انجام می‌دادند مربوط به خودشان بود ولی مسلماً آنها از شاه اجازه گرفته بودند زیرا زمین پایگاه ملک اختصاصی شاه بود و ارتباطی به نیروی هوایی نداشت و افسری از ضداطلاعات هوایی به آنجا نرفته بود و هر بار که لازم بود یک نفر غیرنظامی می‌آمد و احتیاجات پایگاه را با من در میان می‌گذاشت که من هم به مسئولان پستهای مختلف منعکس می‌کردم و آنها می‌رفتند، این غیرنظامیان هر دو ـ سه سال یک بار عوض می‌شدند من فقط یک واسطه بین فرماندهی نیروی هوایی و این پایگاهها بودم و هیچ‌گاه من رابطة مستقیمی با امریکاییها نداشتم و هیچ‌گاه هم مستشاری در کنار من قرار نمی‌گرفت. ارتباط من همین بود و بس. اما آنچه مسلم است امریکاییها در بهشهر و کبکان پایگاههایی داشته‌اند که این پایگاهها آن قدرعظیم بود که از دوازده کیلومتری دیده می‌شد و طبیعی است اینچنین خبرگیری مربوط به داخل نبود و هر کس اهل حرفه می‌دانست که برای داخل نبوده است.
ویلیام سولیوان در خاطرات خود نصب دستگاههای جاسوسی در شمال ایران را از موفقیتهای وصف‌ناپذیر سیا و امریکا در ایران ارزیابی می‌کند که به آنها امکان می‌داد فعالیتهای جاسوسی ـ استراتژیک و نظامی و موشکی شوروی را در عمق خاک گستردة آن کشور تحت کنترل و مراقبت قرار داده و اطلاعات لازم را کسب نمایند. 
اسناد برجای مانده از سفارت امریکا در تهران تأیید می‌کند که امریکا به مخاطرات احتمالی فعالیت این پایگاههای جاسوسی برای حکومت ایران وقوف کامل داشت؛ با این احوال نگران بود مبادا بحرانی پیش‌بینی نشده موقعیت حکومت ایران را که در راستای تأمین اهداف و خواسته‌های امریکا در ایران از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کرد، متزلزل سازد. امریکا امیدوار بود با حمایت حساب شده از شاه، حضور خود را در ایران تضمین کند.
علاوه بر تجهیزات جاسوسی و راداری سیا در شمال کشور، در برخی نقاط حساس و استراتژیک جنوب ایران نیز تجهیزات استراق سمع و جاسوسی نصب شده بود که مهمترین آن در چابهار و بندرعباس قرار داشت.  سیا در نظر داشت طی سالهای آتی فعالیتش، در سایر نقاط استراتژیک ایران نیز دستگاههای استراق سمع و جاسوسی نصب کند، اما حرکت مردم ایران که سقوط رژیم پهلوی را به دنبال داشت مانع از عملی شدن این طرحها شد. مدتها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، افکار مردم ایران نسبت به حضور امریکا در نقاط مختلف کشور تهییج شده و آنها از این مهم ‌آگاهی داشتند. مایکل لدین از اعضای برجسته سفارت امریکا در تهران که عمده وظایفش در رابطه با فعالیت سیا در ایران بود، یکی از دلایل عمده عدم نصب دستگاههای استراق‌سمع و جاسوسی امریکا در نقاط بیشتری از ایران را ترس از تهییج بیشتر احساسات ضدامریکایی مردم ایران می‌داند.
رادارهای جاسوسی ـ اطلاعاتی سیا در ایران توسط اداره کل چهارم ساواک حفاظت و مراقبت می‌شد و این بخشی از تعهدات ساواک در قبال فعالیتهای سیا در ایران بود.
در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی برخی نشریات نوشتند که مرکز جاسوسی سیا در ایران که در فرودگاه مهرآباد تهران مستقر بود کشف شده است «و به مک آفیس معروف است.»
پس از پیروزی انقلاب اسلامی درباره پایگاههای جاسوسی سیا در ایران اظهارنظرها و اخبار مختلفی منتشر شد که هر یک به مناسبتی درباره اهمیت این پایگاهها و تعطیلی و یا ادامه فعالیت آن اطلاعاتی به مخاطبانشان ارائه می‌دادند. اخبار اولیه حاکی از تصرف این پایگاهها به دست نیروهای انقلابی بود.  در همان حال برخی از رسانه‌ها و خبرگزاریهای خارجی هم با نقل مطالبی درباره پایگاههای مذکور به گوشه‌هایی از اهمیت آن برای امریکا در دوران پهلوی و تبعات سوء ناشی از پیروزی انقلاب اسلامی اشاراتی می‌کردند. از جمله خبرگزاری فرانسه در 12 اسفند 1357 در این باره چنین گزارش داد:
امریکاییها با از دست دادن کنترل ایستگاه استراق سمع آن کشور در شمال ایران با شکست بزرگی مواجه شده‌اند منابع امریکایی تأیید کردند 20 کارشناس امریکایی قبل از آنکه این ایستگاه را با یک هواپیمای ارتش ایران به تهران ترک کنند تجهیزات الکترونیکی 500 میلیون دلاری آن را منهدم کرده‌اند... کارشناسان امریکایی از این ایستگاه که در شصت کیلومتری مرزهای شوروی قرار داشت برای ضبط علایم رادیویی مرکز فضایی شوروی در «بایکونور» استفاده می‌کردند.
از بین رفتن این دو دستگاه استراق سمع، سرویسهای اطلاعاتی امریکا در درگیری موشکهای شوروی با مشکل بزرگی روبرو خواهد شد.
بره‌نیجین خبرنگار لوس‌آنجلس تایمز که پس از پیروزی انقلاب از محل پایگاه جاسوسی سیا در بهشهر دیدن کرده بود، گزارش مبسوطی از آن تهیه کرد.  پس از پیروزی انقلاب، دولت موقت تلاشهایی برای شناسایی و کنترل پایگاههای جاسوسی سیا در بخشهای مختلف کشور آغاز کرد.
در همان حال اخباری وجود داشت که حاکی از ادامه فعالیت جاسوسی پایگاههای استراق‌سمع و جاسوسی سیا در ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی بود. از جمله: «روزنامه هرالد تریبیون چاپ پاریس گزارش داد با اینکه کارشناسان امریکایی پایگاههای جاسوسی امریکا را در بهشهر ترک کرده‌اند دستگاهها طوری تنظیم شده‌اند که کار جاسوسی امریکاییها در این پایگاه همچنان ادامه دارد... پایگاه بهشهر یکی از هفت پایگاه جاسوسی امریکا در نزدیکی مرز ایران و شوروی است و مأموریت آن ردیابی پرتاب موشکهای شوروی است... تمام محوطه پایگاه پس از خروج امریکاییان به دست افراد مسلح کمیته امام افتاد...»
در همان حال برخی گزارشات دیگر حاکی از تعطیلی و از کار افتادن سایر پایگاههای جاسوسی سیا در ایران بود. به گزارش روزنامه کیهان: «یک پایگاه مخفی جاسوسی امریکا و اسرائیل در منطقه پارس‌آباد مغان در 3 کیلومتری مرز ایران و شوروی کشف شد... کارشناسان امریکا و اسرائیل پیش از ترک این پایگاه جاسوسی اسباب و لوازم پیچیده آن را تخریب کردند... شبه جاسوسی مزبور تحت پوشش یک شرکت ساختمانی کار می‌کرد... دستگاههای این شبکه که دارای رادارهای قوی بود شبها به کار می‌افتاد و اطلاعاتی را دربارة فعالیتهای درون خاک شوروی ضبط می‌کرد...»
پس از پیروزی انقلاب اسلامی پایگاههای جاسوسی سیا در ایران محکوم به تعطیلی بود و این مهم طی دو سه ماه نخست پیروزی انقلاب اسلامی به تحقق پیوست. منابع امریکایی در اواسط فروردین 1358 و در حالی که کمتر از دو ماه از پیروزی انقلاب اسلامی سپری می‌شد، تصریح کردند که دوران فعالیت جاسوسی ـ اطلاعاتی آنها در ایران به پایان راه رسیده و آنها برآنند پایگاههای جاسوسی و استراق سمع جدیدی در خاک ترکیه مستقرکنند. گویا در همان زمان امریکا در ازای نصب دستگاههای استراق سمع در ترکیه پیشنهاد پرداخت یک صد میلیون دلار کمک نقدی به مقامات آن کشور کرده بود.  در همان حال اعلام شد سیا پس از پیروزی انقلاب اسلامی پایگاههای جاسوسی خود را بر ضد شوروی در قبرس مستقر خواهد کرد و در این باره با مقامات بریتانیایی هم که در قبرس نفوذ داشتند به توافق رسیده‌اند.  پیش از آن و در همان روز پیروزی انقلاب اسلامی (در 22 بهمن 1357) خبرگزاری فرانسه از قول حزب کمونیست قبرس گزارش داد که «تجهیزات نظامی و جاسوسی امریکا از ایران به پایگاههای نظامی انگلیس در قبرس منتقل شده است.»
ـ سیا و مخالفان سیاسی حکومت ایران
چنانکه در حیطه عمل هم مشاهده شد مهمترین وظیفه‌ای که برای ساواک در نظر گرفته شد، سرکوب مخالفان سیاسی و ایجاد بستری مطلوب و آرام برای ادامه نظام سیاسی حاکم بر ایران بود. سیا و سیاستگذاران امریکایی امور ایران هم از همان آغاز فعالیت ساواک بیش از هر چیز به کارآمدی هر چه بیشتر این سازمان در ایجاد امنیت داخلی کشور توجه نشان دادند.  سیا تا واپسین سالهای حیات رژیم پهلوی کماکان حامی و مشوق روشهای خشن و سرکوبگر ساواک در جلوگیری از گسترش مخالفتها باقی ماند:
ساواک، سازمان اطلاعات و ا منیت کشور، در سال 1957 «به منظور حفظ امنیت کشور و جلوگیری از هرگونه توطئه زیان‌آور علیه منافع عمومی» تأسیس شد. به اصطلاح امریکایی، قرار بود ساواک آمیزه‌ای از سازمان سیا و «اف. بی. آی» و سازمان امنیت ملی باشد. اختیارات آن نظیر سازمانهایی که در زمان داریوش به عنوان «چشم و گوش شاه» خدمت می‌کردند، بسیار وسیع بود. وظیفة اصلی آن  حمایت از شاه از طریق کشف و ریشه‌کن ساختن افرادی که با حکومت مخالف بودند و اطلاع دادن از وضع و حال و روز مردم به او بود. مأموران ساواک به وسیله موساد و سیا و «سازمان امریکایی برای پیشرفت بین‌المللی، تربیت می‌شدند...
در سراسر دهة 1340 و 1350ش. امریکا و سیا هیچ‌گاه به طور جدی شاه را به دلیل در پیش گرفتن سیاستهای سرکوبگرانه و دهشت آفرین مخالفان سیاسی‌اش که توسط ساواک اعمال می‌شد، شماتت نکرده و از او انتقاد ننمودند و چه بسا مشوق آن هم شدند. بسیاری از مخالفان سیاسی حکومت صرفاً به دلیل مخالفت با گسترش سلطه‌ امریکا در ایران، توسط ساواک تحت تعقیب قرار گرفته، شکنجه و زندانی شده و یا به قتل رسیدند. بدین ترتیب رهبران امریکا بیش از آنکه نگران نقض حقوق بشر در ایران باشند، شاه و ساواکش را به دلیل ایجاد بستری مناسب و مطلوب برای ادامه حضورشان در ایران تشویق و تأیید می‌کردند.  سیا در سرکوب هر حرکتی که به نوعی در برابر حضور پررنگ امریکا در ایران صف‌آرائی می‌کرد از هیچ کمکی به ساواک و حکومت ایران فروگذار نمی‌کرد. تردیدی باقی نبود که هرگاه نظام استبدادی و سرکوبگر حاکم بر ایران دچار تزلزلی جدی می‌شد، موقعیت و منافع بسیار امریکا در ایران با آسیبی انکارناپذیر روبرو می شد.  چنانکه آیت‌الله محمدرضا سعیدی فقط به این دلیل از سوی ساواک دستگیر، شکنجه و در نهایت به قتل رسید که با حضور سرمایه‌گذاران امریکایی در ایران مخالفت کرده بود. آیت‌الله سعیدی در اوایل خرداد 1349 به خاطر انتقاداتش از ورود سرمایه‌گذاران امریکایی به ایران، در 5 خرداد 1349 دستگیر و در حدود 20 خرداد همان سال تحت شکنجه‌های مرگبار ساواک در زندان به قتل رسید.  احمد آرامش هم عمدتاً به خاطر مخالفتهایش با حضور گسترده امریکا در ایران توسط ساواک هدف گلوله قرار گرفته و کشته شد. تردیدی وجود ندارد که سیا در این قتلها مشوق و هدایتگر ساواک بود.
از دیگر حیطه فعالیت سیا در ایران، تشریک مساعی و همکاری با ساواک در شناسایی و از میان برداشتن گروههای چپ بود. سیا از دوره کودتای 28 مرداد 1332 کمکهای باارزش اطلاعاتی ـ جاسوسی در اختیار فرمانداری نظامی قرار داد تا گروههای چپ و حزب توده را که در حکومت نفوذ کرده بودند شناسایی و تحت تعقیب قرار داده و از میان بردارد. با تأسیس ساواک، همکاری سیا برای سرکوب گروههای چپ باز هم ادامه یافت. این همکاری تا منزوی شدن نهایی اعضای این تشکلها کماکان ادامه داشت. بگذریم از اینکه همکاری سیا با ساواک در سرکوب گروههای اسلامی ـ مذهبی و روحانیون و علمای مبارز، به‌ ویژه طی دهه‌های 1340 و 1350ش. قابل توجه بود.
مراقبت و کنترل سیا صرفاً به مخالفان سیاسی حکومت ایران محدود نمی‌شد، بلکه مأموران این سازمان در ایران، اقشار و گروههای مختلف سیاسی، اجتماعی، قومی، نژادی، زبانی و... را تحت کنترل، داشتند. سیا، گزارشات متعددی از جامعه ایرانی تهیه و تنظیم می‌کرد تا در برنامه‌ریزیهای آتی از آن بهره برد. این اطلاعات و گزارشات، سیاستمداران امریکایی امور ایران را قادر می‌ساخت شناختی کافی از جامعه ایرانی داشته و اهداف و مقاصد متعدد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و اطلاعاتی ـ جاسوسی خود را بر حسب مقتضای زمان و مکان اجرا کنند.  در همان حال، ساواک درباره اتباع ایرانی، با سیا تبادل اطلاعات می‌کرد.
مهمترین همکاری سیا با ساواک، در آغاز دهة 1340ش. بود؛ زمانی که شاه مجبور شد با توصیه الزام‌آور امریکا و سیا اصلاحات موسوم به انقلاب سفید را به مورد اجرا گذارد. انقلاب سفید و اصلاحات مربوط به آن، چنانکه مورد توجه و نظر شاه و امریکا بود به آسانی در ایران پیاده نشد و مخالفان سیاسی حکومت نسبت به آن واکنش نشان دادند. به ویژه روحانیون و علمای مذهبی به رهبری امام خمینی(ره) مبارزه آشتی‌ناپذیری سر و سامان دادند که به رغم سرکوبگریهای گسترده هیچ‌گاه به خاموشی نگرائید.
سیا که در طراحی اصلاحات این دوره نقش مهمی برعهده داشت، در سرکوب مخالفان این اصلاحات کمکهای قابل توجهی در اختیار ساواک و حکومت ایران قرار داد. در واقع با حمایتهای بی‌شائبه امریکا بود که شاه و نیروهای سرکوبگر آن مخالفتهای آن روزگار را با اعمال خشونتهای بسیار از میان برداشتند.  پیش از آن و در آغاز دهة 1340ش. با حمایت و پشتیبانی سیا و امریکا شاه مجبور شد بر نخست‌وزیری علی امینی گردن نهد و در اجرای طرحهای اصلاحی انقلاب سفید او را یاری دهد. سیا در دورة امینی از هیچ کوششی برای موفقیت او در اجرای اصلاحات پیشنهادی امریکا فرو نگذاشت. شواهد و قراین موجود نشان می‌دهد که سیا برای ارعاب شاه و متقاعد کردن او برای پذیرش نخست‌وزیری امینی که سخت مورد توجه محافل امریکایی بود، اعلامیه‌های جعلی منتشر می‌‌کرد که حاوی تلاش گروههای جمهوری‌خواه برای سرنگونی نظام شاهنشاهی و استقرار نظام جمهوری در ایران بود. 
تردیدی وجود ندارد که فضای باز سیاسی ایجاد شده در دوران نخست‌وزیری امینی نسخه‌ای بود که سیا و امریکا برای نجات شاه از بحرانهای عدیده سیاسی، اجتماعی، اقتصادی دامنگیر کشور پیچیده بودند. زمانی هم که احساس کردند شاه قادر خواهد بود با سرکوب بیشتر، خواسته‌های آنان را به انجام رساند، از پشتیبانی نخست‌وزیری امینی و فضای باز سیاسی دوران نخست‌وزیری او سر باز زدند.
بدین ترتیب آشکار است که سیا در ظهور و سقوط دولتهای ایران پس از کودتای 28 مرداد نقش قابل‌توجهی داشت. برخی از مهمترین نخست‌وزیران شاه طی 25 سال اخیر سلطنت او، متهم به همکاری با سیا بودند. در آن میان سپهبد فضل‌الله زاهدی نخست‌وزیر کودتا، حسین علاء، علی امینی، حسنعلی منصور، امیرعباس هویدا، جمشید آموزگار، غلامرضا ازهاری و شاپور بختیار با محافل امریکایی روابط نزدیکی داشتند. در واقع نظر مساعد امریکا و سیا در انتصاب آنان به نخست‌وزیری تأثیر به سزا و غیرقابل انکاری داشت. حسنعلی منصور با مأموران سیا در ایران ارتباط بسیار نزدیکی داشت. جانشین او ـ امیرعباس هویدا ـ نیز از حمایتهای سیا بهره‌مند بود. سیا در ایجاد زمینه‌های نخست‌وزیری حسنعلی منصور نقش اساسی ایفا کرد؛ در واقع نخستین پایه‌های کانون مترقی منصور با حمایتهای سیا بنا نهاده شد.
سیا که در دورة نخست وزیری اسدالله علم حکومت را در سرکوب قهرآمیز مخالفین یاری داده بود، در نهایت به این نتیجه رسید که ادامه نخست‌وزیری او می‌تواند آینده مبهمی برای سطنت شاه و مهم‌تر از آن منافع امریکا رقم زند. به همین دلیل پس از رایزنیهای متعدد، شاه را متقاعد کرد علم را از نخست‌وزیری بردارد و به جای او حسنعلی منصور را بگمارد که به رغم تمام کاستیهایی که داشت، از نظر سیا، در آن شرایط مناسب‌‌ترین فرد برای احراز پست نخست‌وزیری بود.  هنگامی که حسنعلی منصور به قتل رسید، باز هم به توصیه سیا بود که امیرعباس هویدا جانشین مناسبی برای او تشخیص داده شد. ضمن اینکه امیرعباس هویدا نیز تنها هنگامی از نخست‌وزیری عزل شد که امریکا به شاه هشدار داد برای جلوگیری از بحران پیشامده نیازمند نخست‌وزیری دیگر است. بر این اساس جمشید آموزگار ـ تکنوکرات مورد توجه امریکا ـ زمام امور را به دست گرفت.
ـ همکاری مشترک سیا، ساواک و موساد
امریکا از همان آغاز تشکیل دولت اسرائیل، حامی اصلی این دولت بود. در طول بیش از پنجاه و پنج سال گذشته، صهیونیستها همواره حفظ و تحکیم موقعیت خود در منطقه پرآشوب و بحرانی خاورمیانه را مدیون امریکا بوده‌اند. امریکا طی سالیان گذشته اسرائیل را در برابر کشورهای عربی و اسلامی حمایت کرده و امنیت آن را تضمین نموده است. به نظر می‌رسد اسرائیل بخشی از قلمرو امریکا در این سوی جهان است. یهودیان امریکایی نیز اثرگذارترین گروههای سیاسی ـ اقتصادی این سرزمین هستند که دل در گرو اسرائیل دارند؛ بدین ترتیب می‌شود گفت دولتهای وقت امریکا در حمایت بدون شائبه‌ از اسرائیل چاره‌ای نداشتند. رؤسای جمهور و سیاستگذاران این کشور، پیوسته برای حمایت و دفاع از امنیت و توسعه‌طلبی اسرائیل در برابر همسایگان عرب و مسلمانش از سوی محافل قدرتمند یهودی و صهیونیستی فعال در عرصه سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و امنیتی امریکا تحت فشار قرار دارند.
از سوی دیگر، هر چند از زمان اعلام تشکیل دولت اسرائیل در 1948م./1327ش. تا هنگام شناسائی این رژیم از سوی حکومت ایران مدتها فاصله افتاد، اما در همان آغاز امریکائیها که در ایران نفوذ داشت برای ایجاد پیوند بین ایران و اسرائیل مشتاقانه فعالیت می‌کردند. امریکا به خوبی پی برده بود که نظام سیاسی حاکم بر ایران ـ با توجه به ویژگیها و موقعیت ایران در میان کشورهای اسلامی و عرب ـ در آینده‌ای نه چندان دور مستعد همکاری و ارتباط نزدیک با اسرائیل است.  سیا که از سال 1947م./1326ش. فعالیتش را در ایران آغاز کرده بود، نخستین بنیانهای شکل‌گیری روابط ایران و اسرائیل را از اواخر دهة 1320ش./1940م. پی نهاد. البته این تلاشها تنها پس از کودتای 28 مرداد 1332 و روند شتاب ‌آلود تحکیم و تقویت موقعیت امریکا در ایران با موفقیت بیشتری قرین شد. شاه از همان نخستین سالهای سلطنت (و به رغم اختیار اندکی هم که داشت) نشان داده بود که به گسترش روابط ایران با کشورهای عربی و اسلامی چندان علاقمند نیست؛ این سیاست طی سالهای آتی حکومت او نیز نمود بیشتری یافت. هنگامی که پیوندهای او با امریکا گسترش یافت، آشکار شد که او در جبهه مقابل کشورهای عربی و اسلامی قرار گرفته و از موضع تجاوزکارانه اسرائیل حمایت می‌کند. از اواسط دهة 1330ش. آشکار شده بود که شاه ایران پیوندهای گسست‌ناپذیری با صهیونیستها دارد.  سیا بسیار شایق بود که این مولود جدید ـ ساواک ـ ارتباط گسترده و نزدیکی با موساد ایجاد کند و در امور اطلاعاتی ـ امنیتی و جاسوسی همکاری با آن را آغاز نماید. به زودی به حکومت ایران قبولانده شد که کشورهای عربی، اختلاف و تضادی حل ناشدنی با ایران دارند و در این میان فقط ایجاد ارتباط و پیوند نزدیک ایران با اسرائیل است که می‌تواند ضامن حفظ امنیت طرفین باشد، گویا شاه گفته «که ایران و اسرائیل هیچ‌کدام مایل نیستند در دریایی از عربها تنها بمانند». در همان حال یکی از پژوهشگران اسرائیلی تأکید کرده که ایران «طعمه‌ای استراتژیک» برای اسرائیل در برابر اعراب است و تنها ایران می‌تواند «توجه و ابتکارات اعراب را از مرزهای اسرائیل دور» سازد.  بدین ترتیب همکاری مشترک سیا، موساد و ساواک در امور مختلف اطلاعاتی ـ جاسوسی و غیره در درجه اول متضمن حفظ و تحکیم  امنیت و موقعیت اسرائیل در برابر کشورهای عربی و اسلامی بود که خود ارتباط مستقیمی با اهداف و منافع امریکا در ایران و منطقه داشت.
ـ مقابله با کا.گ.ب
از مهمترین وظایف و حیطه عمل سیا در ایران مقابله با نفوذ شوروی، کمونیسم و نیز مأموران کا.گ.ب بود. سیا از همان آغاز حضورش در ایران تا پایان دوران پهلوی این مهم را به جد دنبال کرد. در دوران پهلوی، کا.گ.ب مأموران بسیاری در ایران داشت که به طور پیدا و پنهان و در پوششهای مختلف اقتصادی، سیاسی و فرهنگی فعالیت می‌کردند. در این میان سیا تلاش داشت فعالیت جاسوسی ـ اطلاعاتی آنها را تحت کنترل گرفته و خنثی کند. در مناطقی که گمان می‌رفت مأموران کا.گ.ب حضور فعالی داشته باشند، مراقبتهای ساواک نمود بیشتری داشت.  سیا با کمک مأموران خود و نیز با یاری سفارت امریکا در تهران و ساواک، علاوه بر اینکه فعالیت کا.گ.ب را تحت کنترل داشت، با وسواس تمام نگران احتمال نفوذ مأموران آن در تشکیلات اطلاعاتی ـ امنیتی خود نیز بود.  سیا همواره در تلاش بود آسیب‌پذیری اتباع، تأسیسات و منافع آن کشور (در ایران و سایر نقاط جهان) را در برابر اقدامات جاسوسی کا.گ.ب به کمترین حد کاهش دهد.  در اسناد بر جای مانده از سفارت امریکا در تهران، «انجام اقدامات ضروری و در حیطه قدرت ایران به منظور خنثی سازی فعالیتهای پنهان شوروی در ایران و ممانعت از گسترش شوروی به سوی خلیج فارس» از مهمترین اهداف امریکا در ایران برشمرده شده است.  طی سالهای پایانی رژیم پهلوی، امریکا شاه را به دلیل تسهیلات گسترده‌ای که برای امور جاسوسی ـ اطلاعاتی بر ضد شوروی و کا.گ.ب در اختیار آنها نهاده بود، ستایش می‌کرد.  امریکا در همان حال، ساواک را به دلیل همکاری جدی‌ که با سیا در مراقبت از فعالیتهای جاسوسی ـ اطلاعاتی شوروی در ایران و آن سوی مرزها داشت تمجید می‌کرد. البته ساواک این همکاری را صرفاً با سیا نداشت و دستگاه اطلاعاتی انگلیس و اسرائیل هم از این مواهب و یاری رسانیها بهره‌‌‌‌مند بودند.  اسنادی که بعدها به دست آمد نشان می‌داد که سیا در مقابله با کا.گ.ب و شوروی در ایران، به ویژه در مرزهای شمالی کشور برنامه‌های گسترده‌ای پیش‌بینی کرده بود.
ولادیمیر کوزیچکین در خاطرات خود به گوشه‌هایی از همکاریهای اطلاعاتی ـ جاسوسی ساواک با سیا در مقابل کا.گ.ب در ایران، چنین اشاره کرده است:
ساواک را ایالات متحده تأمین مالی و کنترل می‌کرد. آنچه می‌کرد در جهت تقویت رژیم شاه، و در هم شکستن مخالفان او و به خصوص جناح چپ بود. اضافه بر اینها، ساواک به یک دسته‌بندی سرویسهای ویژه با نام رمز «ترایدنت» (نیزة سه شاخه) ملحق شده بود. دو عضو دیگر آن سیا و موساد، سرویس جاسوسی اسرائیل بودند. هدف ترایدنت، البته، متوجه اتحاد شوروی و یارانش در منطقه بود. این «دار و دسته‌ای» بود که افسران رزیدنسی کا.گ.ب می‌بایست با آن دست و پنجه نرم کنند.
ساواک از هشت  ادارة کل با وظایف گوناگون تشکیل شده بود. ادارة کل هشتم، که ادارة ضدجاسوسی ساواک بود، با ما سر و کار داشت. سفارتخانه‌ شوروی را شبکه‌ای از پستهای مراقبت، که در مجتمع‌های چندین طبقه قرار گرفته بودند، در میان گرفته بود. ما کاملاً مطمئن بودیم که این پستهای مراقبت کلیه زمینهای سفارتخانه را زیر نظر دارند. اصلی‌ترین آنها درست در مقابل در اصلی ورودی سفارتخانه قرار داشت. از این محل کلیه رفت و آمد افراد شوروی بیست و چهار ساعته کنترل می‌شد و از افراد موردنظر محرمانه عکس می‌گرفتند و از اینجا با دیگر پستهای مراقبت ارتباط برقرار بود.
امریکا اطمینان داشت که شاه و ساواک «هرگونه اطلاعات مورد لزوم آنها دربارة فعالیتهای کمونیستها و مأموران شوروی در ایران را در اختیارشان قرار» خواهند داد.  همچنان که سیا در اقصی نقاط ایران فعالیتهای متعددی داشت، مأموران ساواک نیز در برخی از شهرهای بزرگ امریکا حضور داشتند. این عده علاوه بر اینکه در برخی امور اطلاعاتی با سیا همکاری داشتند، در کنترل و مراقبت از مخالفان و ناراضیان حکومت ایران در آن کشور نیز از آزادی عمل بسیاری برخوردار بودند؛ دولتهای وقت امریکا برای فعالیت ساواک در آن کشور محدودیتی قائل نبودند. کریستین دلانوا در این باره چنین نوشته است: در سرزمین امریکا، اف. بی. آی. کاری به کار ساواک نداشت. دولت امریکا که از حضور ساواکیها در خاک خود اطلاع کامل داشت، برای خشنودی هم‌پیمانش از سیا خواست که کاری به کارشان نداشته باشد. به اف. بی. آی. نیز که وظیفه‌اش جلوگیری از ورود جاسوسان به سرزمین امریکاست دستور داده شد مداخله‌ای نکنند.
سیا در دوران انقلاب
آنچه در دوران انقلاب بروز کرد محصول شرایط و اوضاع و احوالی بود که پس از کودتای 28 مرداد 1332 در عرصه سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ایران رخ نموده و در سالهای بعد ادامه یافت. البته در پدید آمدن این شرایط و نیز تداوم آن، سیا و مجموعه سیاستگذاران امریکایی امور ایران، نقش چشمگیری داشتند. امریکا طی 25 سال اخیر سلطنت محمدرضا پهلوی، قدرت بلامنازع خارجی اثرگذار در ایران بود و برای ادامه این روند که با استبداد و خودکامگی حکومت همراه بود، از هیچ تلاشی فرو نگذاشت.
بسیاری از رجال و کارگزاران ریز و درشت حکومت و در رأس آنها شخص شاه، از امریکا حرف‌شنوی داشتند و از نفوذ این کشور در ایران حمایت کرده و تسهیلات لازم را فراهم آورده بودند.  سیا با بهره‌گیری از ساواک و سایر مراجع حکومتی، هم‌زمان با گسترش هر چه بیشتر نفوذ و حضور امریکا در ایران، طرحهای قابل‌‌توجهی برای حمایت از ادامه سلطه پهلوی در ایران اجرا کرد. امریکا به همراه دولتمردان امریکایی و سفارت آن کشور در تهران، در توانمند‌سازی هر چه بیشتر حکومت و سرکوب قهرآمیز و دهشت‌آفرین مخالفان سیاسی کوشش زایدالوصفی انجام داد.  رژیم پهلوی هر آنچه داشت از امریکا بود که در تحکیم موقعیت او از هیچ تلاشی فروگذار نکرد. فرد هالیدی تصریح می‌کند که «ماهیت دستگاه اختناق کنونی ایران[1356 ـ 1357ش.] از جت‌های فانتوم نیروی هوایی‌اش گرفته تا روشهای بازجویی ساواک که از اف. بی. آی آموخته شده از طریق روابط این کشور با امریکا شکل گرفته است.»  بدین ترتیب امریکا در روند شکل‌گیری و ادامه نظام استبدادی در ایران که ضامن گسترش نفوذش در این کشور بود، نقش قابل توجهی داشت. 


کتاب ساواک ، سازمان اطلاعات و امنیت کشور ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی