شهید چمران از دیدگاه یک همرزم زن


1217 بازدید


مهم‌ترین عامل در محبوبیت و اینکه از ایشان مردی به قامت تاریخ‌مان ساخت این بود که خودش هم عمل می‌کرد. یعنی با وجود اینکه سفارش می‌کرد خودش هم اول عمل می‌کرد. این بهترین شکل بود که بر روی بچه‌ها تأثیر می‌گذاشت.
تاول‌های شیمیایی و ریه‌ای از دست رفته و رنجور، ترکش‌های به یادگار مانده و درد‌های ستون فقرات و سرفه‌های گاه و بی‌گاهش تمام خاطرات و سال‌های حضورش در دوران دفاع مقدس را برایت مرور می‌کند.
شیر زن جبهه‌های جنگ را می‌گویم. روزگاری امدادگر، تک تیرانداز و آرپی جی زن بود و همرزم شهیدان چمران و صیاد شیرازی و... هم او که به حد اوراقی بسیار از خرمشهر، دهلاویه، حمیدیه، حصر آبادان، هویزه، رمضان، طریق القدس و ثامن الائمه و بسیاری دیگر خاطره دارد. «امینه وهاب زاده» یکی از هزاران هزار جانبازی است که با این درد‌ها دیگر رفاقت می‌ورزد و آرام و بیصدا با هم کنار می‌آیند و همیشه هم را دارند. این بار اما در کنار این مبارز نشستیم و از دوران انقلاب و جنگ شنیدیم، اما بیشتر توجهمان به حضور و همراهی‌اش با شهید دکتر مصطفی چمران بود، هرچند گرد فراموشی بر خاطرات امینه وهاب زاده چنان چیره شده بود که به سختی از دوران همراهی‌اش با دکتر برایمان سخن گفت و به خاطر ناراحتی ستون فقراتش و ترکش‌های دوران جنگ گفت وگوی مان به ذکر چند خاطره محدود شد.
خودتان را برایمان معرفی کنید.
امینه وهاب زاده، متولد اردبیل هستم اما به دلیل شرایط کاری پدرم مجبور شدیم تا از آنجا به سامراء در عراق برویم. پدرم از فعالین سیاسی و انقلابی بود. ایشان با نزدیکان امام خمینی (ره) در ارتباط بودند. زمینه آشنایی من با انقلاب و امام خمینی (ره) از همین جا آغاز شد. بعد از اینکه به ایران آمدم، به واسطه دوستانم وارد مسیرانقلاب شدم. در پخش اعلامیه‌های حضرت‌امام خمینی(ره) با بچه‌ها همکاری می‌کردیم و آنها را به دست مردم می‌رساندیم. اعلامیه‌های امام خمینی(ره) تنها یک برگه کاغذ نبود بلکه جهانی توسط آن بیدار می‌شد.

کار امدادگری را هم از زمان تظاهرات شروع کردم، زمانه به ما یاد داده بود که باید همه کار بلد باشیم. خودمان هم تلاش می‌کردیم همه چیز را یاد بگیریم. مجروحان را در راهپیمایی‌ها به بیمارستان می‌رساندیم و تا آنجا که می‌توانستیم وسایل و تجهیزات امدادی برای بیمارستان و مردم فراهم می‌کردیم. این انقلاب خدایی بود که به پیروزی رسید برای همین نمی‌خواهیم که به آسانی از دستش بدهیم.
چه طور شد که امینه وهاب زاده وارد جبهه‌ها شد؟!
زمانی که جنگ شد من در حفاظت نماز جمعه مشغول بودم و در قسمت خواهران کمک می‌رساندم. از خدا خواستم تا من را برای کمک و پشتیبانی رزمندگان به جبهه برساند که به لطف او هم راهی شدم. ما با تعدادی از خانم‌ها برای کار امداد‌گری و پزشکی اعزام شدیم اما هم کار امدادگری انجام می‌دادم و هم کار نظامی، گاهی پیش می‌آمد که مجبور می‌شدم چسب و پانسمان را کنار گذاشته و اسلحه دست بگیرم. مدتی در تیم پزشکی کمک می‌رساندم اما بعد وارد تیم نظامی شدم، با توجه به شرایط آن زمان در پادگان جی و میدان توپخانه آموزش دیده بودم، دوره تکاوری من برای اینکه به جبهه اعزام شدیم ناتمام ماند. ما برای رفتن به جبهه نذر می‌کردیم، زمان زمان مبارزه بود و مرد و زن نمی‌شناخت. در آنجا فقط خدا را می‌دیدیم و بس. بارها مجروح شدم و برای مداوا به عقب برگشتم و بعد از مداوا دوباره به جبهه برگشتم. مجموعاً چهار سالی در جبهه بودم.
با شهید چمران چگونه آشنا شدید؟ برایمان مهم است که از دیدگاه یک زن مبارز او را بشناسیم.
افتخار می‌کنم که شهید مصطفی چمران استاد من بودند. تقریباً از نیروهای ایشان بودم. فکر می‌کنم در حمیدیه و چند جا که دقیقاً نامشان به ذهنم نمی‌آید، همراهشان بودم. شهید چمران را نمی‌توانستی در یک نقطه پیدا کنی. او همه جا بود. حضورش دلگرمی بود برای بچه‌ها. من پس از گذراندن دوره‌های چریکی در لبنان یک بار او را در جبهه دیدم که از ناحیه پا مجروح شده بود. پس از درمان و پانسمان اولیه با وجود اینکه نیاز به استراحت هم داشت از جایش بلند شد و به طرف خط مقدم رفت. با تمام قوا هم رفت. حضورش در کنار بچه‌ها در خط مقدم هم نقطه اتصال و قوتی بود. نجواهایش را که می‌خوانم دلم آسمانی می‌شود.
«خدایا تو را شکر می‌کنم که شیعیان را با اسلحه شهادت مجهز کردی که علیه طاغوت‌ها و ستمگران و تجاوزگران قیام کنند و با خون سرخ خود، ذلت هزار ساله را از دامن تشیع پاک کنند و ارزش و اهمیت شهادت را در معرکه حیات بفهمند و با ایمان خدایی و اراده آهنین، خود را از لجنزار اسارت جسدی و روحی نجات بخشند. علی وار زندگی کنند و در راه سرخ حسین علیه السلام قدم بگذارند و شرف و افتخار راستین تشیع را که قرن‌ها دستخوش چپاول ستمگران بود دوباره کسب کنند.» از او حرف زدن با این زبان الکن و حافظه چندان درست نیست. آنقدر می‌دانم که متواضع بود و بسیار پرجاذبه.

نماز اول وقت خواندنش، حتی در سخت‌ترین شرایط از مواردی بود که همیشه از او به ذهن دارم. نماز را با لباس رزم می‌خواند و در حال رزم و هجوم هم حتی نیایش به درگاه خدا را فراموش نمی‌کرد. حتی اگر دو رکعت هم شده می‌خواند تا نمازش قضا نشود. شهید چمران بر روی مسائلی تأکید داشت که یکی از آنها تقوا بود. اعتقاد داشتند که یک نظامی باید عالم باشد. توصیه‌های خوبی داشتند.
مهم‌ترین عامل در محبوبیت و اینکه از ایشان مردی به قامت تاریخ‌مان ساخت این بود که خودش هم عمل می‌کرد. یعنی با وجود اینکه سفارش می‌کرد خودش هم اول عمل می‌کرد. این بهترین شکل بود که بر روی بچه‌ها تأثیر می‌گذاشت. شهید چمران در طول زندگی‌اش برای انقلاب اسلامی بسیارجان‌فشانی کرد. او به تمامی از خودش گذشت. ایشان در لبنان بسیار زحمت کشیدند و فداکاری‌های زیادی از خود به نمایش گذاشتند. بعد از شهادت دکتر چمران به جرئت می‌توان گفت که نیروها و دوستانش یتیم شدند.
اگر خاطره دیگری از او دارید برایمان نقل کنید.
یادم هست یک بار که به ماهشهر آمده بودند برای خانواده‌های شهدا و مردم و رزمندگان سخنرانی داشتند. ایشان برای تقویت روحیه بچه‌ها هم که شده در بین‌شان حضور پیدا می‌کرد. خواهرزاده من هم همراهش بود. بعد از اینکه سخنرانی‌شان به پایان رسید، برای ملاقات مجروحین به بیمارستان پتروشیمی آمدند، نزدیک اذان مغرب و عشا بود. آن روز من هم آنجا بودم. دکتر مصطفی چمران در حال بازدید و ملاقات مجروحین بودند که یکی از خانواده‌های عرب برای ایشان در یک سینی بزرگ غذای مفصلی تدارک دیده بودند و روی آن را پارچه سفیدی کشیده بودند. آن سینی غذا را که به دکتر چمران رساندند ایشان گفت که بین بچه‌ها تقسیم کنید. از ایشان نمی‌شود راحت حرف زد. واقعاً مستحکم بودند. وقتی می‌دیدمش، خیالم راحت‌تر می‌شد. انگار که کوهی پشت بچه‌هاست و آرامش وجودی‌شان هم به ما منتقل می‌شد. حس می‌کردیم که به کوهی تکیه کرده‌ایم. من در جبهه‌های خودمان در دهلاویه هم با ایشان همراه بودم. عکس‌های زیادی از ایشان داشتم، چند عکس بود که من با ایشان انداخته بودم اما دوستانم برده‌اند و الان چیزی ندارم.
از شهادت ایشان برایمان بگویید!
لحظه شهادت ایشان برایمان بسیار سخت و تلخ بود. وقتی که ایرج رستمی فرمانده دهلاویه به شهادت رسید دکتر چمران بسیار ناراحت شدند. ایشان به جای شهید رستمی و برای تقویت بچه‌ها یکی دیگر از نیروهایش را با خود به آنجا برد، پس از معرفی فرمانده جدید به نیروها، برایشان سخنرانی کرد. سپس در مسیر و درحین سرکشی در اثر اصابت ترکش خمپاره‌های دشمن به شهادت رسید.


تابناک