کودتای آمریکایی - انگلیسی 28 مرداد
ایالات متحده، ایران و عملیات آژاکس وارونه سازی تفسیرهای سنتی
از نگاه اندیشکده انگلیسی کاردیف
3406 بازدید
اشاره
متنی که در پی میآید،ترجمه مقاله ای تحت عنوان ذیل است:
«The United Statesṣ Iran and Operation ''Ajax'' ẓInverting Interpretative Orthodoxy»
به قلم (Steve Marsh )
این مقاله در صفحات 39 تا 64 فصلنامه Middle Eastern Studies ، سال 39،شماره 3،جولای 2003،به چاپ رسیده است. ایـن فصلنامه که از سـال 1964 بـه طور منظم در لندن به چاپ میرسد،به موضاعات سیاسی،روابط بین الملل و اقتصاد سیاسی میپردازد.
عمده تحقیقات نویسنده مقاله«دکتر استیو مارش»رئیس بخش مطالعات اتحادیه اروپا در دانشگاه کاردیف، درباره روابط بـین الملل در اتحادیه اروپا،سیاست خارجی ایالات متحده و روابط انگلستان و امریکاست. مقاله حاضر،بر این فرض استوار است که تفسیر سنتی از عملیات آژاکس(کودتای انگلیسی-امریکایی 28 مرداد 1332)،تفسیر اشتباهی است.به اعتقاد وی،بـرخلاف نـظر رایج که انجام کودتا با جایگزینی دولت آیزنهاور-جمهوری خواه -به جای دولت ترومن-دمکرات-تفسیر میشود،باید این واقعه را با تغییر شرایط داخلی ایران و جهان بررسی کرد؛چرا که به زعـم دکـتر مارش،اگر ترومن دمکرات نیز در سال 1332 ش.بر سر قدرت بود، دقیقا همان کاری را می کرد که آیزنهاور انجام داد. علی رغم اینکه این مقاله از منظر پذیرش حفظ منافع غرب-بویژه ایالات متحده و انگلستان - در ایران،نوشته شده و در موارد متعددی تحلیلهای نادرستی از وضعیت داخلی ایران ارائه مـیدهد،امـا با تکیه بر چند نکته اساسی،متنی قابل تأمل است.
در این مقاله به روشنی نشان داده شده که:جهان غرب تنها به فکر منافع مادی خود است و در مواقع خـطر،حـتی مـتحدین سابق نیز به جان هـم خـواهند افـتاد؛دنیای آزاد در ادبیات غرب یعنی غربیها که منافع مادی جهان را میطلبند و کشورهایی که در این راه به آنها کمک میکنند؛حفظ منافع غرب،هـر عـملی را-حـتی ناپسندترین شیوههای ممکن،از جمله کودتا،ترور و...-توجیه مـیکند؛جـهان غرب برای رهایی ملتها تلاش نمیکند بلکه سعی در آماده کردن آنها در خدمت بیشتر به جهان غرب دارد.
همان طور کـه پیـش از ایـن آمده،مقاله با نگاه غربی نگاشته شده و نیازمند توضیحات بـسیاری است؛اما از آنجا که این نوشته در فصلنامهای تخصصی به چاپ میرسد و مخاطبان آن نیز اهل فن هستند،از تـوضیحات اضـافی خـودداری شده است. در پایان گفتنی است،برای دقت در ارائه پینوشتها،تمام موارد-بـه جـز موضوعات ضروری -عینا نقل شده و از ترجمه آن خودداری شده است.
***********
در آگوست 1953،نمایندگان امریکا محرمانه طرح کودتایی را بـرای سـرنگونی نـخست وزیر ایران، محمد مصدق، تصویب کردند و راه را برای به قدرت رسیدن دولتی وابـسته بـه ایـالات متحده در ایران هموار ساختند.طرح این کودتا در اوج بحرانی تصویب شد که پس از شکست شرکت نـفت انـگلیس و ایـران و دولتهای متوالی ایران در موافقت با تجدید نظر در امتیاز انحصاری نفت سال 1933 به وجود آمـد و بـیش از سه سال به طول انجامید.این سالها شاهد تلاشهای میانجیگرایانه رسمی و غیر رسـمی امـریکا و تـحرکات پیچیده دیپلماتیک انگلیس و ایران در جلب نظر ایالات متحده برای مشارکت با خود و تقابل بـا دیـگری بود.آنچه که به صورت منازعه اقتصادی ساده آغاز شد،به سرعت بـه بـحرانی بـین المللی تبدیل شد؛بویژه هنگامی که دولت بریتانیا با ملی شدن داراییهای شرکت نفت انـگلیس و ایـران توسط مصدق،در اول می 1951، با تهدید به مداخله نظامی به مقابله برخاست.
مـاجراهای حـقیقی کـودتا در طول سالها تقربیا به طور کامل دوباره ترسیم شده است؛بویژه با انتشار گزارش ویـلبر در 2000 م کـه اطـلاع از تاریخ سرّی و درونی کودتا را میسر ساخت.1 مجموعهای از پیشامدهای متوالی،در تصمیم آیزنهاور بـرای اجـرای عملیات آژاکس علیه مصدق،مؤثر بود.از جمله آنها،مطالباتی بود که با آغاز دوره ریاست جمهوری آیـزنهاور مـطرح شد و او جبههای انگلیسی-امریکایی در مقابل ایران تشکیل داد،2و بدین ترتیب ارتباطات جمهوری خـواهان بـا صاحبان صنایع بزرگ به شرکتهای نفتی اجـازه اعـمال نـفوذ بیشتری در سیاستهای ایالات متحده داد.3این در حالی بـود کـه دولت آیزنهاور بسیار مشتاقتر از دولتهای پیش از خود برای اتخاذ سیاستهای دفاعی در مقیاس وسیعتر-چـون اسـتفاده از سیا (CIA) برای عملیات محرمانه4-بـود.تـصمیم آیزنهاور در اجـرای طـرح کـوتا نیازمند تغییرات بنیادی در نظام بین المـللی بـود؛از جمله قرارداد متارکه جنگ در کره؛رهبری جدید شوروی پس از مرگ استالین؛ و تغییر در مـوازنه قـوای شرق-غرب تا 1953 ناشی از تسلیح گـسترده ایالات متحده پس از مـصوبه شـماره 68 شورای امنیت ملی (NSC-68) مبنی بـر سـیاست جلوگیری از توسعهطلبی [تحدید نفوذ]که در 1950 اعلام شد.5
آنچه آمد،شرحی مختصر درباره کودتا بـود کـه بر اثر تغییر سیاست،نـاشی از تـغییر دولتـ ترومن و آیزنهاور و در نـتیجه تـغییر عوامل به دست آمـد.اگـرچه نباید منکر این تغییرات بود اما علاقه برادران دالس به استفاده از کودتا در برابر دیگر روشـها در حـکومت ترومن،نکته حائز اهمیتی است.6ایـن مـقاله میکوشد تـا بـه ایـن پرسش پاسخ دهد کـه چرا حکومت آیزنهاور تصمیم به اجرای عملیات آژاکس گرفت و نشان میدهد که وارونهسازی برای پذیـرش دلایـل وقوع کودتا همانا ادامه سیاست دولت تـرومن تـوسط آیـزنهاور بـود.بـنابراین وقوع کودتا،بـیش از آنـکه تابع تغییر حکومت باشد،تابع منطقی تغییر عوامل و شرایط بوده است.
پس از آنکه آخرین تلاشها و اقـدامات آرامـ،بـا همه ملاحظاتش به پایان رسید،کودتا نـتیجه مـنطقی بـه شـمار مـیآید(!)اگـر ترومن در آگوست 1953 بر سر کار بود،ممکن بود همان کاری را بکند که آیزنهاور کرد.
این مقاله به چهار بخش تقسیم میشود.بخش اول تصمیم اجرای کودتا را در چهارچوب مـنافع ایالات متحده بررسی میکند که به ظاهر منازعهای اقتصادی بین ایران و مالکان انگلیسی شرکت نفت انگلیس و ایران بود.بخش دوم اهداف مشترک،مفروضات مشترک و ملاحظات سیاسی مشترک دو دولت ترومن و آیزنهاور را شرح مـیدهد و بـازبینی میکند که متفقا زمینههای ادمه سیاست و محدود کردن گزینههای سیاسی در دسترس را برای حل بحران ایران فراهم کردند.بخش سوم به تحلیل تخریب آرام گزینههای سیاسی دولت ترومن میپردازد که با اهـداف،مـفروضات و ملاحظات سیاسیشان سازگاری داشت.بخش پایانی مقاله نیز مشخص میسازد که چگونه سیاست ایالات متحده در قبال ایران-تقریبا بدون هیج خللی-بین دولتـ تـرومن و دولت آیزنهاور منتقل شد و چگونه بـعدا بـقیه گزینههای سیاسی به صورت هدفمند از بین رفت تا در نهایت انتخابی بین عملیات آژاکس و یا خروج ایران از فهرست سرمایههای با ارزش به سمت کمونیسم صورت گـیرد.
مـنازعه نفتی هنگامی آغاز شـد کـه دولت ایران در اواخر 1948 از شرکت نفت انگلیس و ایران دعوت کرد تا درباره امتیاز نفتی 1933 گفت وگو کنند؛موضوعی معمولی که چیز غیر منتظرهای در آن دیده نمیشد.ماده واحده قانونی که توسط مجلس ایـران در 22 اکـتبر 1947/30 مهر 1326 به تصویب رسید،دولت را موظف ساخت در امتیاز نفت تجدیدنظر کند7،و شرکت نفت انگلیس و ایران پذیرفت که شرایط ناعادلانه بیش از حد مقرر ادامه یافته است و این وضعیت با سیاستهای مالیات بـر درآمـد دولت کارگری و سـیاست انحصار منافع توسط این دولت تشدید شده است.8هنگامی که مذاکرات طولانی مدت،به توافق نامه متمم نـفتی در 17 جولای 1949/26 تیر 1328 انجامید،منازعه به نظر حل شده میآمد.9
تا ایـن مـقطع ایـالات متحده ناظری بیطرف بود.سیاستگزاران ایالات متحده،به استثنای سفیرشان در تهران-جان ویلی-ابتدا با خوشبینی بـه ایـران نگاه میکردند و این کشور را به اندازه کافی از افتادن به دامان کمونیسم به دور مـیدیدند.10تـنها نـفع امریکاییها در منازعه نفتی این بود که توافق بر سر قرارداد نفتی سرمشقی برای فعالیت شـرکتهای نفتی در خاورمیانه خواهد بود. مخالفت ایرانیها با متمم قرارداد نفتی و بحثهای طولانی مـدت مجلس دوره پانزدهم که در 28 جـولای 1949/6 مـرداد 1328 به پایان رسید،مسئله منافع امریکا هم تغییر کرد.هشت ماه طول کشید تا جانشینان منتخب آنها از جبهه ملی تازه تأسیس،موقعیت ملیون ایران را تثبیت کنند و خود را پیشگام اخذ امتیازات بـسیار بیشتر از شرکت نفت انگلیس و ایران معرفی کنند.حتی مهمترین از آن،این هشت ماه همزمان با آغاز جهانی کردن سیاست تحدید نفوذ دولت ترومن، شاهد جا جه جایی تأسفباری در رفتارهای ایالات متحده نـسبت بـه ایران بود.
مصوبه شماره 68 شورای امنیت ملی[امریکا]،مبنی بر جهانی سازی استراتژی تحدید نفوذ، ایران را به سرعت به فهرست«عوامل مؤثر»ایالات متحده کشاند و سیاستگزاران این کشور بیدرنگ نسبت بـه ایـران از موضع بیطرفی خوشبینانه به ناامیدی مخاطرهآمیز در برابر تخریب و واژگونی حکومت به دست کمونیستها،تغییر موضع دادند.نفت ایران،در مجاورت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی،و موقعیت ژئواستراتژیکش در خلیج فارس،هم زمـان ایـران را هم سرمایهای با ارزش و هم به نقطه ضعفی در دفاع پیرامونی تبدیل کرد.اگر رهبران شوروی در پی دستیابی به خلیج فارس باشند،آمادگی بسیاری برای عملیات نظامی و اقدامات سرنگونکننده دارند،چرا کـه صـدها مـایل نزدیکتر از خطوط دفاعی امریکا-انـگلیس در خـاورمیانه هـستند.آنها همچنین قادر خواهند بود خطوط ارتباطی و مواصلاتی،بویژه خطوط کشتیرانی در خلیج فارس و مسیرهای هوایی بین قارهای،میان ایران و مناطق هـمجوار را قـطع کـند.از این گذشته،اراده کشورهای خاورمیانه برای مقاومت در برابر تـهاجم شـوروی ممکن بود
به سختی آسیب ببیند و بازسازی تسلیحاتی و اقتصادی غرب نیز با کنترل ذخایر نفتی خاورمیانه توسط شوروی و تـوانایی آنـها بـه قطع مابقی آن،از بین برود.11
سود مستمر ایالات متحده در ایران،ریـشه در دفاع از خاورمیانه داشت.اینجا منطقهای بود که به طور سنتی ایالات متحده نفوذ کمتری در آن داشت.همچنین این مـنطقه تـا مـدتها چشمانداز روشنی برای ایالات متحده نداشت تا برای تضمین امنیت آن در مـقابل دسـت اندازیهای شوروی به طرح تقویت قوای ایالات متحده روی آورد.عادیسازی وضعیت پس از جنگ و چند سال ریاضت بـرای هـزینههای جـنگ،بدان مفهوم بود که منابع اقتصادی به آسانی تکافوی هزینهها را برای دفـاع از فـهرست رو بـه افزایش مناطق استراتژیک(سوق الجیشی)ایالات متحده نمیکرد. همچنین عمده منافع امنیتی ایالات مـتحده در بـیرون از نـیمکره غربی در منطقه آتلانتیک شمالی باقی ماند و جنگ کره عمده نیروهای متعارف(غیر اتمی)ایـالات مـتحده را در خاور دور،بویژه هنگام مداخله چین در اکتبر 1950،درگیر نمود.قسمت عمدهای از نیروهای ایالات مـتحده نـمیتوانستند بـه خاورمیانه اختصاص یابند12و باید جایگزینی یافت میشد.13این،جایی بود که ایران به صـحنه آمـد.علاوه بر اینها،ایالات متحده با تکیه بر نفوذ سنتی انگلستان،در پی ایجاد تـرتیبات امـنیت دسـتجمعی منطقهای بود.هر چند ایران از لحاظ نظامی قوی نبود،اما موقعیت ژئواستراتژیکش،آن را به کـشوری قـدرتمند تبدیل میکرد.برای مثال اگر ایران آسیبپذیر میماند،تلاشهای ایالات متحده بـرای تـقویت تـرکیه و پاکستان در مقابل شوروی نیز میتوانست آسیب ببیند.14این تفکرات مربوط به سال 1950،بعدها در موضوع Northerh Tier مـتبلور شـد و هـنگامی که توسل به سازمان دفاع خاورمیانه (MEDO) شکست خورد،در طرحهای ایالات متحده بـرجسته گـردید.اگرچه دفاع از ایران میتوانست در رشته کوههای زاگرس در شمال این کشور عملی شود،اما در صورتی که بـا آن مـقابله نمیشد،ممکن بود گسترش یابد.
منافع ایالات متحده در بحران نفتی خودنمایی کـرد کـه ناشی از خطرات چندگانهای بود که با شـکست ایـران و بـریتاینا برای دستیابی به توافق پیوند خورده بـود.اولا،درآمـدهای نفتی منبع عمده ارزی و سرمایهگذاری داخلی ایران بود.اگر این درآمدها مختل یا قـطع مـیگردید،اقتصاد ایران مختل میشد و مـمکن بـود شرایط خـرابکاری کـمونیستها امـکان بسیاری برای به قدرت رسیدن حـزب تـوده فراهم کند.ثانیا،طراحان سیاست ایالات متحده اعتماد بسیاری به بریتانیا در جـنگ بـا کمونیسم داشتند.در ضمن روابط بین المـلل ایالات متحده و واقعیات جـهان چـنین اقتضاء میکرد که انگلستان در شـرایط ویـژه یا مرجح قرار داشته باشد.15با تمام اینها،بریتانیا با جنگ دوم جهانی بـویژه بـه دلیل هزینههای اقتصادی و بازساری پس از جـنگ کـه بـه کندی صورت مـیگرفت،ضـعیف شده بود و این امـر بـه دست آوردن تمام مناطق نفوذ ماوراء بحار انگلستان را که،واشنگتن خواهان آنها بود،تهدید مـیکرد.ایـن بدان معنی بود که ایالات مـتحده امـریکا باید هـر کـجاامکان داشـت به انگلستان کمک کـند تا وضعیت خطرناک اقتصادی خود را بهبود بخشد. این مساعدت در ایران،تضمینکننده این نکته بود کـه مـنافع انگلستان به بهترین وجه ممکن حـفظ خـواهد شـد.عـلاوه بـر همه اینها،شـرکت نـفت انگلیس و ایران به تنهایی بزرگترین مایملک ماوراء بحار انگلستان بود و برای موازنه پرداختهایش اهمیت حیاتی داشـت.ثـالثا،مـلی سازی داراییهای ایرانی شرکت نفت انگلیس و ایـران بـه دسـت مـصدق و در پی آن اعـمال تـحریم نفتی توسط انگلستان،تجهیز تسلیحاتی و بازسازی اقتصادی غرب را که به منافع نفتی شناخته شده وابسته بودند،به مخاطره انداخت.از آن گذشته،خطر بیشتر موقعی بود که ایران در دامـن کمونیسم میافتاد.در این حالت نه تنها همسایگان خاورمیانهای ایران به صورت دومینو16 گرفتار اطرافشان میشدند،بلکه ممکن بود همه اروپای غربی از دست برود.همان طور که دولت آیزنهاور فاش ساخت،پیشبینی مـیشد کـه تا سال 1975 این کشور[ایالات متحده]تا 90 درصد به نفت خاورمیانه وابسته باشد.بدون عرضه چنین نفتی،«اروپای غربی غیر قابل دفاع بود و سرمایهگذاری ما[ایالات متحده]در بازسازیاش اسراف بیهودهای است و اروپای غـربی از دسـت خواهد رفت و مسئولیت آن هم به گردن دنیای آزاد خواهد افتاد.»17سرانجام ایالات متحده به این نتیجه رسید که این منازعه میتواند او را به رویارویی بـا یـک ابر قدرت بکشاند.این مـوضوع در تـابستان 1951 و هنگامی اهمیت یافت که بریتانیا برای حفظ منافع اقتصادیاش مداخله نظامی در جنوب ایران بویژه در پالایشگاه عظیم آبادان را بررسی میکرد.مداخله نظامی میتوانست در تئوری بـه اتـحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی اجـازه دهـد تا به مادهای از معاهده مودت 1921 با ایران استناد کند که براساس آن اگر ایران توسط نیروهای دیگر اشغال شود،شوروی میتواند در این کشور دخالت کند.انگلستان آماده پذیرش این خطر مـیشد.تـعدادی از مسئولان عالی رتبه در خفا پذیرفتند برای حفظ منافع انگلستان در جنوب ایران حاضرند تبعات ناشی از تقسیم ایران بین انگلستان و اتحاد جماهیر شوروی را بپذیرند. البته همه اینها برای ایالات متحده غیر قـابل قـبول بود.هـنگامی که استالین در 1945 خروج نیروهای شوروی را از شمال ایران به تأخیر انداخت،ایالات متحده برای تضمین استقلال این کـشور به سمت جنگ کشیده میشد.پنج سال بعد ایران یکی از سـرمایههای اسـتراتژیک و ارزشـمند برای دفاع پیرامونی دنیای آزاد به شمار میرفت.و مراقبت از وضعیت موجود و حل آن به روشهای مسالمتآمیز حیاتی بود.
تـفسیر سـنتی از سیاست ایالات متحده در قبال ایران،اغلب نشاندهنده تغییر قابل توجهی در این سیاست بـا جـابهجایی بـین دولت ترومن و دولت آیزنهاور است.تغییرات اغراقآمیز عوامل،موجب گسترش اهمیت آن شد بویژه این حقیقت را که سـیاست ایالات متحده در قبال ایران از 1950 تا یافتن راهحل منازعه نفتی در اکتبر 1954 استمرار کاملا مـطلوبی داشته،پنهان میکند. در حـقیقت مـشابهتهای زیاد و غیر متعارفی بین دو حکومت و نتیجه نهایی گزینهای وجود داشت، که برای حل بحران در ایران انتخاب میشد.
دولتهای ترومن و آیزنهاور،هر دو ماجرای ایران و بحران نفت را به طور قطع،زاییده جنگ سـرد میدانستند و این نگرش یکسان با این واقعیت تقویت شد که منافع اقتصادی با ارزش نه چندان پنهانی برای ایالات متحده در ایران وجود داشت18همان طور که جرج مگ گی،معاون وزارت خـارجه ایـالات متحده در امور خاور نزدیک و آسیای جنوبی گفته است:«اگر به دلیل جنگ سرد نبود دلیلی نداشتیم که اجازه جنگ بین ایران و انگلستان را ندهیم.»19عمده هدف آنها نگهداری ایران در حلقه غـرب و عـمده تهدید هم،خرابکاری کمونیسم بود.این واقعیت دارد که ترومن از تابستان 1951 از اینکه عملیات نظامی انگلستان مداخله شوروی را در ایران در پی خواهد داشت و بحران را گسترش خواهد داد،آشفته بود،تا اینکه سرانجام در تـابستان هـمان سال ایالات متحده با مخالفت سرسختانه و مصرّانه در مقابل انگلستان به پا خاست تا تهدیداتش را متوقف کند.به علاوه آیزنهاور در مارس 1953 در این فکر بود که حمله شوروی علیه ایران، نیازمند بـسیج کـامل ایـالات متحده است.20با تمام ایـنها،عـملیات واقـعی نظامی شوروی علیه ایران دور از انتظار بود و هر دو طرف[غرب و شرق]در این فکر بودند که حزب کمونیست توده با استفاده از مشکلات اقتصادی-اجـتماعی ایـرانیها،قـدرت را به چنگ خواهد آورد.
این نگرانی نسبت به تـهاجم کـمونیستها از ترکیب مشاهده ضعفهای اقتصادی-اجتماعی ایران و ضعف اثر تصمیم بریتانیا در تحمیل مجازاتهای حقوقی و اقتصادی علیه ایران نشأت میگرفت کـه در پیـ مـلیسازی داراییهای شرکت نفت انگلیس و ایران توسط مصدق در می 1951 انجام شـد.برای مثال،در 1950 مقامات رسمی ایالات متحده با ناراحتی اعلام کردند که برنامه هفت ساله ایران که انتظار رشـد 210 مـیلیون دلاری اقـتصادی و اجتماعی از آن میرفت،در حال مرگ است.21علاوه بر آن،کمبود سرمایهگذاری،افـت فـعالیتهای اقتصادی و توان خرید،کاهش معنیدار حساب ارزی و فرار هشداردهنده سرمایه از کشور وجود داشت.22که خطری برای مـعیارهای اطـمینان بـخش در اقتصاد و دولت ملی است.هنگامی که انگلستان مجازاتها را اعمال کرد،وضعیت،در حال تـبدیل شـدن بـه بحرانی غیر قابل کنترل بود.مهمترین نکته،توقف تولید نفت ایران و اعمال تحریم نـسبت بـه هـمه کسانی بود که در این موقعیت به فکر سرمایهگذاری بودند.وزیر دارایی انگلستان،هیوج گـیت اسـکل،گفته بود که روش آن است که اجازه دهیم ایرانیها مجازات اقتصادی علیه خودشان را تـحمل کـنند.23عـلاوه بر این،انگلستان مانع صدورموادی چون تیر آهن و شکر به ایران شد و اقـتصاد ایـن کشور را تحت پوشش یادداشت تفاهم، معلق نگه داشت.24خطر اقدام انگلستان این بـود کـه ایـن کشور بدون از بین بردن حزب توده قدرتمند،با مجازاتهای اقتصادی به مصداق فشار میآورد کـه بـه یک قرارداد نفتی تن در دهد،در حالی که ایران جامعهای کشاورزی و سنتی بـود و کـشوری کـه 80 درصد مردم آن روی زمین و آن هم در سطح بسیار ابتدایی کار میکنند،با روشهای اقتصادی از هم نـخواهد پاشـید.25
دولتـهای آیزنهاور و ترومن تاکتیک انگلستان را جسورانه و از نوع علاج واقعه قبل از وقوع میدانستند کـه ایـران را بیش از آنکه به سمت توافقنامه نفتی با انگلستان سوق دهد،به سمت تقدیم به کمونیسم تـهدید مـیکرد.این اتفاق نظر در هر دو دولت آیزنهاور و ترومن وجود داشت که بیشترین امید بـه حـفظ ایران در دامن غرب،رشد شرایط اجتماعی و اقـتصادی مـردم ایـران و تشویق آنها به انجام اصلاحات اداری و سیاسی درازمـدت بـود و نه تضعیف آن.درباره نحوه اجرای این روش نیز هر دو دولت ترومن و آیزنهاور هم نظر بـودند:بـرنامه هفت ساله باید احیاء مـیشد.ایـن مسئله،بـا وجـود ایـن،نیازمند سرمایهگذاری هنگفتی بود که ایـران بـه آسانی،در نبود درآمدهای نفتی که 50 درصد درآمدهای ارزی این کشور و یک سوم مـجموع درآمـدهای آن را تأمین میکرد،از عهده این سرمایهگذاری بـر نمیآمد.26بنابراین ایالات مـتحده،بـرای تنظیم یک توافق نامه در مـنازعه نـفتی ایران-انگلیس که اقدامی حیاتی در دوره جنگ سرد برای تضمین امنیت ایران در مقابل خـرابکاری کـمونیستها به شمار میرفت،به سـرعت وارد مـیدان شـد. هنگامی که تـوافق نـامه حاصل شود،ایران مـنابع مـورد نیاز را برای راهبری برنامه هفت ساله خواهد داشت.همچنین با قرض گرفتن از بانک بـین المـللی و نیز از بانک صادرات و واردات ایالات مـتحده بـرای بازسازی و تـوسعه،ایـران سـرمایه کافی برای انجام سـرمایهگذاریهای کوتاه مدت نیز خواهد داشت.
هنگامی که ترومن و آیزنهاور سیاستشان را در قبال ایران تنظیم میکردند،در چـهار فـرض کلیدی که در فرمولبندی گزینههای سیاسی نـقش داشـتند،مـشترک بـودند.فـرض اول این بود کـه آنـها در ایران نیاز داشتند افرادی را بیابند و با آنان کار کنند که به آنها بیشترین اطمینان را بدهند؛ دولتـی طـرفدار غـرب و با توان راهبری مذاکرات و معلامات نفتی و انـجام اصـلاحات سـیاسی- اجـتماعی؛هـمان طـور که وزیر امور خارجه،دالس،در ژوئن 1953 هشدار داد،قراداد نفتی به تنهایی برای ایران آرامش در پی نخواهد داشت.27به علاوه،ایالات متحده باید به هر شیوه ممکن در پی یافتن کانالی در بین مـلیگرایی ایرانی علیه کمونیسم باشد و خود نیز از هم دستی با امپریالیسم غرب پرهیز کند.برای مثال،در بهار 1951 دولت ترومن حمایت از متمم قرارداد نفتی را به این دلیل که«با ریسک غیر مـنطقی مـا باید در مقابل نیروهایی که تقاضای ملی شدن دارند،بایستیم»رد کرد.28مشابه عمل ترومن،حتی پس از انجام کودتا در آگوست 1953، دولت آیزنهاور نیز به این نـتیجه رسـید که باید«قدرت احساسات ملی گرایانه ایرانی را تشخیص دهیم،و سعی کنیم به طور مستقیم وارد کانالهای سازنده بشویم و در هر فرصتی برای انجام آن آمـاده بـاشیم.»29
دومین فرض مشترک دو دولت این بـود کـه نسب به منافع بریتانیا باید با نگاه مثبت و شایسته برخورد شود.اگرچه امریکاییها با اولویتهای انگلستان مخالفت کردند،اما آنها برای پذیرش این نـکته کـه انگلستان با سرمایهگذاری عـظیم در ایـران خطر بزرگی را متقبل شد،تحت فشار قرار گرفتند و ایالات متحده باید بیش از پیش ملاحظه حیثیت و آبروی آنها را در ایران و دیگر داراییهای ماوراء بحارش بکند.همان طور که وزیر امور خارجه،دیـن آچـسن،در نوامبر 1951 یادآوری کرده است«یا باید کسی به طور کامل صداقت را کنار بگذارد و یا باید بپذیرد که یک عملکرد قدرتمندانه،مانند آنچه که ما داشتهایم،بخش حیاتی و مهمی در منازعه انـگلستان بـرای تسلیم کـردن ایران است.»30
حتی مهمتر از این،جهانی کردن استراتژی جلوگیری از گسترش منطقه نفوذ،انگلستان را در جایگاه ممتازی نشانده و تـنها متحده قطعی ایالات متحده در جنگ مقابل کمونیست قرار داده است.در بـرنامههای اسـتراتژیک و اقـتصادی رهبران ایالات متحده،انگلستان شریکی بود که میتوانست رهبری اروپای غربی را به دست گرفته نقش عظیمی در هماهنگی اسـتراتژیک و عـملیات نظامی داشته باشد.انگلستان همچنین از اتحاد کشورهای مشترک المنافع(مستعمرات انگلیس)حمایت کـرده نـفوذ اقـتصادی مؤثری را بر رهبران مناطق تحت سیطره لیره استرلینگ به کار برد.وانگهی،انگلستان در خاورمیانه31مـسئولیت نظامی و در قبال ایران32مسئولیت استراتژیک داشت و این در فرمولبندی سیاست ایالات متحده در قبال ایـران اهمیت بسزایی مییافت.هـمه ایـنها یعنی رابطه انگلیسی-امریکایی ویژه و به مقدار زیادی متکی به هم.به عبارت دیگر،ممانعت از انگلستان برای انجام اقدامی خطرناک مانند مداخله نظامی در ایران،سودمند بود.به عبارت دیگر،هر دو دولت تـرومن و آیزنهاور دریافتند که موارد فوق الذکر آزادی عمل آنها را برای فشار آوردن به انگلستان در تنظیم یک معاهده نفتی در مقابل خواستهای این کشور کاهش خواهد داد.در سپتامبر 1951 دولت ترومن به صراحت اعتراف کرد کـه«مـلاحظات استراتژیک محدودهای را که ما میتوانیم با هدف رسیدن به یک مصالحه در مسئله نفت به انگلستان فشار بیاوریم،کاهش میدهد.»33در مارس 1953 این موضوع در نتیجهگیریهای دولت آیزنهاور هم منعکس شد که «مـا[ایالات مـتحده]نمیتوانیم از عهده نیل به اهدافمان در ایران برآییم اگر،ما همانی انجام دهیم که انگلستان در همان موقع انجام میدهد.»34
فرض سوم ترومن و آیزنهاور این بود که نه منازعه و نه معاهده نـمیتواند اجـازه بیثباتی در بازارهای جهانی نفت یا به مخاطره افتادن حرمت قراردادها را بدهد.این فرض،اثر مهمی بر سیاست آنها در قبال ایران داشت.زیرا بدان مفهوم بود که آنها نمیتوانستند در بـحران نـفت راهـحلی را بپذیرند که ناظر بر لغـو قـرارداد،بـدون پرداخت غرامت مقرر توسط حکمیت دیوان بین المللی دادگستری ]ICJ[ است.وانگهی،هر توافق نامهای باید از سوی ایران قابل پذیرش باشد امـا بـرای حـل مسئله نباید پیشنهاد بهتری نسبت به نفت تـولیدی هـمسایگان ایران به این کشور داد تا سایر توافقات خاورمیانه بیثبات نشود.علاوه بر این،غرب به ادامه جریان نفت،بـا قـیمت و کـمیت فعلی نیاز داشت.تولید بیش از اندازه و یا عرضه نفت ایـران با قیمت پایینتر از قیمت بازارهای جهانی،خطر کاهش غیر منتظره قیمت نفت را در پی خواهد داشت.به عکس،اعمال تـحریمهای نـفتی تـوسط انگلستان،خطر ایجاد کمبود نفت و افزایش قیمتها را در پی خواهد داشت و به تـبع آن بـرنامههای بازسازی تسلیحاتی و اقتصادی غرب به مخاطره خواهد افتاد.همه این موارد یعنی این که ایالات مـتحده مـجبور خـواهد بود برای عادی سازی میزان و مسیر عرضه نفت جهانی مداخله کند.ایـن نـیز بـه نوبه خود یعنی تکیه ایالات متحده بر همکاری با شرکتهای بزرگ نفتی،زیرا تـنها آنـها بـازار،تانکر نفتکش،قرارداد و مشارکت بازار جهانی را برای انجام این خواسته داشتند.همچنین،یعنی ایـن کـه هر دو دولت ترومن و آیزنهاور نیازمند یافتن مناسبات و ترتیباتی برای ایران بودند که نه لغـو قـرارداد و از بـین بردن ثبات بازار جهانی را در پی داشته باشد و نه دارای اثرات تشدیدکنندهای باشد که ممکن اسـت سـایر دولتهای تولیدکننده نفت از آن متضرر شوند.
آخرین فرض مشترک دو دولت ترومن و آیزنهاور این بود کـه آنـها بـرای رعایت اقدامات ضد کمونیستی در سیاست داخلی امریکا و افکار عمومی جهان،مجبور به اتخاذ روشی بـودند تـا از افتادن ایران در دامان شوروی جلوگیری کنند.همان طور که در یکی از جلسات شـورای امـنیت مـلی امریکا در مارس 1953 نتیجهگیری شد،اگر ایالات متحده بیتفاوت بایستد و اجازه دهد ایران در دستان کمونیسم سـقوط کـند،آثـار سوء آن در خاورمیانه مصیبتبارتر خواهد بود و در «کنگره[امریکا]توجه کمی به این امکان وجـود دارد.»35بـه این دلیل سیاست دولتهای ترومن و آیزنهاور در قبال ایران بسیار جدیتر از ارزیابی این موضوع توسط انگلیسیها بـود.بـه همین دلیل این نگاه ارزیابی آنها را از اوضاع خطرناک ایران تغییر داد.برای مـثال ایـران در زمستان 1951-1950 پخش برنامههای بی.بی.سی و صـدای امـریکا را در ایـران ممنوع کرد.امریکا این تصمیم را حرکت ایـران در دور شـدن از غرب میدانست؛گرچه،انگلستان واقعا معتقد بود که این امتیازی برای آرام کردن روسـهاست و در ژانـویه 1951،اعلام کرد که تهدید کـمونیسم واقـعا کاهش یـافته اسـت.36
نـگاه به بحران نفت از دریچه جنگ سـرد،طـبیعتا دولتهای ترومن و آیزنهاور را برای یافتن راهحلی سریع تشویق کرد؛زیرا آنها نـیازمند مـشخص شدن نوع اقداماتشان در مواجهه با بـه اصطلاح تهدید مصرانه کـمونیسم بـودند.نوع نگاه ایالات متحده بـه بـحران نفت،با گذشت زمان،این کشور را به سمت اختلافات بسیاری با انگلستان هـدایت کـرد؛کشوری که جنگ فرسایشیاش بـا ایـران در جـهت مخالف یافتن راهـحل سـریعی توسط ایالات متحده بـود.بـنابراین در حالی که ایالات متحده به این نتیجه رسید که«پا فشاری و بیعلاقگی غیر معمول شـرکت نـفت و دولت انگلستان»37فرصت مناسبی را به حـزب تـوده برای کـسب قـدرت تـقدیم کرده بود،38 انگلستان از بـیصبری39رو به افزایش امریکاییها،عقاید پر رمز و راز«بسیار متغیر40آنها در باره یک موافقت نامه قابل قبول»و رفـتارشان در طـراحی «توطئهای در پس توطئه دیگر،با دقت کـم و بـا امـید بـه یـافتن چیزی که بـرای مـصدق قابل قبول باشد»41،رنجیده خاطر شدند.
بنابراین دولتهای ترومن و آیزنهاور در هدف اولیهء مقابله با خرابکاری کـمونیستها در ایـران، مـشترک بودند.در نتیجه،این هدف به توافق نـامه نـفتی بـرای انـگیزه بـخشیدن بـه رشد اقتصادی- اجتماعی ایران از طریق برنامه هفت ساله و همچنین به چهار فرض کلیدی وابسته بود که به سان عوامل متغیر در طراحی سیاست دو دولت در قبال ایران بود.به عـلاوه،هر دو دولت در یک عامل پیچیده دیگر نیز درگیر بودند؛عامل موقعیتهای غیر قابل توافق که توسط ایران و انگلیس اتخاذ شده بود و هیچ یک از آنها با حق تقدم ایالات متحده در جـنگ سـرد همخوانی نداشت. گرچه،منازعه نفتی در ایران رسما یک اختلاف اقتصادی متعارف شمرده میشد،اما به سرعت به سمبل مبارزه ملیگرایان ایرانی برای دفع شرّ قدرت امپراتوری انگلستان از کشورشان تـبدیل گـشت.هنگامی وضعیت دردسر ساز شد که با حمایت همهگیر روحانیون از ملیگرایی،به آن مشروعیت اسلامی اعطاء شد.رهبری این مشروعیت بخشی با آیـت اللّه کـاشانی،شخصیت با نفوذی بود کـه در مـخالفت با متمم قرارداد نفتی در پاییز 1950 ظهور یافت.42ترکیب جمعیت مذهبی و ناسیونالیسم به پا خاسته،سیاستهای ایران را بیثبات کرد و جنبههای مصالحه در یک مدت کوتاه را محدود سـاخت.بـرای مثال،هنگامی که نـخست وزیـر ژنرال[سپهبد]رزمآرا در 7 مارس 1951 ترور شد،سفیر جدید ایالات متحده در ایران،هنری گریدی،مرگ رزمآرا را به حمایت او از متمم قرادداد نفتی نسبت داد.43انگلستان نیز موضعی سازش ناپذیر و تند اتخاذ کرده معتقد بود کـه دفـاع از داراییهای ماوراء بحار مهمتر است.انگلستان به این نتیجه رسید که بحران نفتی در ایران به آزمونی برای سنجش عزم این کشور در جلوگیری از دستخوشی و دگرگونی برج امپراتوریاش در دورن مناطق تحت نفوذ جـدید و قـلعه مستحکمش درآمـده است.44هنگامی که مصدق داراییهای شرکت انگلیس و ایران را ملی کرد،انگلستان تصمیم گرفت ایران را به منزله درسـ عبرتی برای سرنوشت ملتهایی قرار دهد که احتمالا منافع انگلستان را در آیـنده بـه مـبارزه خواهند طلبید.45کوتاهی در این امر به مصیبتی منجر خواهد شد زیرا«هنگامی که از بین رفتن اعتبار یـک کـشور آغاز شود؛هیچ کس نمیداند که این امر چه وقت متوقف خواهد شـد.»46وانـگهی دولت انـگلستان عمدهترین سهامدار شرکت نفت انگلیس و ایران بود؛نفت ایران برای موازنه پرداختهای انگلستان حیاتی بـود به گونهای که هیچ دولتی نمیتوانست نظارهگر ربوده شدن منافعش توسط مصدق بـاشد.47
همه این ملاحظات یـعنی ایـن که اولویتهای انگلستان با آنچه که ایالات متحده داشت،بسیار متفاوت بود.همان طور که مقامات رسمی انگلستان در فوریه 1952 صریح و بیپرده گفتند: «برای ایالات متحده جنگ سرد اولویت دارد،در حالی که بـرای انگلستان دوام منافع اقتصادیاش درحال حاضر اساسی است.»48با توجه به این موارد،انگلیسیها قضاوت امریکاییها و ترس آنها را از سقوط ایران به دامن کمونیسم«کاملا مبهم»49ارزیابی میکردند؛در حالی که مقامات امریکایی دربـاره رفـتار انگلستان در حفظ هر یک پنی از درآمدش میگفتند که«به عقیده ما انگلستان به جنبههای اقتصادی مشکلات خارجیاش بیش از حد بها میدهد.»50
هنگامی که ترومن و آیزنهاور سیاستهای خود را در قبال ایران طـراحی مـیکردند،تحت تأثیر فرضهای اساسی خود بودند؛موقعیت نسبتا ضعیف ایالات متحده در خاورمیانه و نیاز به هدایت دو رقیب[انگلستان و ایران]اما متحدان مهم در جنگ سرد.پس بایدها و نبایدهای سیاست ایالات متحده در قبال ایران چـه بود؟به یـقین دفاع ایالات متحده از ایران در مقیاس جهانی در مقابل کمونیسم باید دفاعی غیر نظامی باشد.توانایی ایالات متحده در اعمال قدرت نظامی در بحرانهای خاورمیانه بسیار اندک بود و پرهیز از برنامه وسیع رقابت تـسلیحاتی کـه در مـصوبات جلسه شماره 68 شورای امنیت مـلی ایـالات مـتحده آمده ]NSC-68[ نخستین نتیجه درک این موقعیت است.به علاوه برنامههای همکاری دفاع منطقهای،مانند سازمان دفاع خاورمیانه (MEDO) یا Northern Tier [سازمانی مربوط به پنـج ایـالت شـمالی امریکا]نیز امکانات کمی برای ایالات متحده فراهم کـرد؛تـواناییهای انگلستان هم رو به کاهش بود و مسائلی مانند پیمان امنیت اقیانوس آرام[آنزوس]هم که نتیجهاش«آزاد سازی نیروهای استرالیا و نیوزلند برای شـرکت در خـاورمیانه بـود»نمیتوانست در سال اول،هر نیرویی را برای عملیات نظامی به منطقه خـاورمیانه اعزام کند.51در حقیقت وزیر امور خارجه ایالات متحده-دالس-در 1953 دریافت که ایالات متحده در صورت حرکت شوروی به سمت ایـران هـیچ کـاری نمیتواند انجام دهد مگر با پذیرش خطر استقبال از آغاز جنگ جـهانی سـوم.حتی اگر نشانههایی از حمایت ایالات متحده میتوانست در سایر کشورها به چشم بخورد،در ایران این نشانههایی از حـمایت خـطر اسـتناد شوروی به قرارداد مودت 1921،نمیتوانست گسترش یابد.
این موارد بدان معنی بـود کـه بـایستی سیاست ایالات متحده در قبال ایران از موضع ضعف طراحی شود.به علاوه،فرضهای مشترک دو دولت تـرومن و آیـزنهاور چـند گزینه دیگر را نیز از رده خارج کرد.در آغاز،ایالات متحده نمیتوانست بدون موافقت انگلستان و بدون رضـایت ایـران برای پرداخت غرامتهای ناشی از ملی کردن داراییهای شرکت نفت انگلیس و ایران،با ایـران بـرای خـرید نفت وارد مذاکره شود.انجام مذاکره بدون چنین ملاحظهای،الزام به تعهدات در قرارداد را به خطر مـیانداخت و ایـالات متحده به طور ضمنی با لغو امتیازات انگلستان در شرکت نفت انگلیس و ایران مـوافقت مـیکرد.ایـن مسئله انگلستان را بسیار خشمگین میساخت و همکاری انگلستان را با ایالات متحده در استراتژی زمینی امریکا در مقابله بـا خـطر جهانی کمونیسم به مخاطره میانداخت.همان طور که انگلیسیها خودشان در آگوست 1952 گـفتند: «بـه نـدرت میتوان برای منافع انگلستان توفان سهمگینتری از این که کشوری در پی سلب مالکیت دارایی انگلستان و در هم شـکستن تـعهدات قـانونیاش،کمکهای امریکا را نیز به عنوان پاداش دریافت کند.»52
ایده ارسال کمکهای ایـالات مـتحده در مقیاس وسیع برای تغذیه اصلاحات سیاسی-اقتصادی به ایران در غیاب یک توافق نامه نفتی،همچنین پیـامدهای غـیر قابل انتظاری هم میتوانست داشته باشد.
این ایده مبارزهای خسته کننده بـا کـنگره را برای دولت ایالات متحده در پی خواهد داشت، چرا کـه فـرض بـر این بود که ایران بالفعل به هـمه درآمـدهای نفتیاش نیاز دارد[و نمیتواند هزینه کمکهای ایالات متحده را بپردازد].حتی اگر دولت ایالات متحده[در مـقابل کـنگره]در این مبارزه هم پیروز مـیشد،تـضمینی نبود کـه کـمکهای ایـن کشور به ایران با اخلال در امـور و سـوءمدیریت ایرانیها تلف نشود و یا اینکه ملیگرایان ایرانی به عنوان مقابله با امـپریالیست جـدید با این کمکها به مقابله بـرنخیزند و هم زمان اعتبار ایـالات مـتحده نیز از بین نرود.همچنین کـمکهای ایـالات متحده به ایران،به شدت به روابط انگلیس-امریکا آسیب وارد میکرد و توانایی انـگلستان را در جـنگ فرسایشیاش[با ایران]کاهش میداد.ادامه کـمکها بـه ایـران، میتوانست ایران را از فـشاری کـه در بحران نفتی تحمل مـیکند رهـایی بخشد و ایران هرگز به توافق نامه نفتی تن در ندهد و همراهی با ایالات متحده را نـیز تـرک کند.از این گذشته،ایران که از مـخمصه رهـایی یابد،ایـن بـدنامی بـرای ایالات متحده باقی مـیماند که به کشور ناقض قرارداد پاداش داده است.
در جلسات مذاکره بحران نفت بر تمام این ملاحظات تـأکید مـیشد.به علاوه ایالات متحده نیازمند نـتیجهگیری فـوری از ایـن از ایـن مـذاکرت بود.همان طـور کـه آچسن در جلسه تحویل دولت به آیزنهاور در 18 نوامبر 1952 گفت:«هر دو حزب[جمهوری خواه و دمکرات]کاملا غیر منطقیاند»53 و وی مجبور بـود در مـوقعیت مـیانجیگری،انرژیاش را برای سرعت گرفتن در رسیدن به یـک تـوافق تـزریق کـند.بـه عـلاوه فرضهای اساسی در دولت ترومن و آیزنهاور آنها را وا میداشت که هنگام ایفای این نقش،در مسیری بین ایران و انگلستان،بسیار دقیق،گام بردارند.چرخش به نفع ایران،انگلستان را رها خواهد کـرد و به رابطه این کشور با ایالات متحده و استراتژی جلوگیری از نفوذ کمونیسم مجددا ضربه اساسی وارد خواهد ساخت.چرخش به نفع انگلستان،ستایشهای جهانی از امریکا را به دلیل مقاومت در برابر امپریالیسم از بین خـواهد بـرد و تلاشهای ایالات متحده را در هدایت ناسیونالیسم در مقابل کمونیسم به مخاطره خواهدانداخت. در همه این امور هم،ایالات متحده در ایران مجبور بود با رهبران طرفدار غرب کار کند.برخلاف گذشت زمـان،چـنانچه حرکت ایران به سمت بیطرفی یا کمونیسم باشد،هشدار صریحی درباره نیات و اغراض ایالات متحده به دنیای آزاد خواهد بود که در جنگ[بین امریکا و شـوروی]برای مـتحد ساختن کشورهای در حال توسعه،اهـمیت دارد.
بـا توجه به همه این موارد،در عمل دولتهای ترومن و آیزنهاور از اهداف مشترک،فرضهای مشترک و عوامل پیچیده بسیار که در تعامل با بحران بودند،کدام گزینه را برگزیدند؟پاسخ بـسیار کـوتاه است.ضعف ایالات مـتحده در خـاورمیانه،انتخاب این گزینه را دشوار ساخته بود؛ هر دو دولت،میانجیگری در منازعه و گام برداشتن در مسیر حساس بین دو متحد حیاتیشان در جنگ سرد را برگزیدند.
هدف آنها آموزش دادن،ترغیب کردن و فریب دادن هر دو طرف در مذاکرات نـفتی بـود،به صورتی که به سرعت به توافق نامهای دست یابند که هم از سوی ایران پذیرفته شود،هم اصل پرداخت غرامت را به مخاطره نیندازد و هم نقض تعهدات ذکر شده در قرارداد نـباشد.در ایـن بین آنـها باید کاری میکردند که هم انگلستان از فکر دریافت غرامت خارج شود و در خواستهای ایران را بپذیرد و هم در یکی از دو کـشور رهبرانی را به قدرت برسانند که در رسیدن به توافق نامه نفتی لجـاجت کـمتری بـه خرج دهند.
دولت ترومن به سرعت دفاع از منافع ایالات متحده را با محدود ساختن گزینههای سیاسی پیش رو آغـاز کـرد.از نخستین تحقیقات این دولت چگونگی ادامه عرضه نفت به غرب بود،بدون آنـکه بـین مـنافع شرکتهای نفتی در خاورمیانه و درآمد بیشتر برای کشورهای میزبانشان تضادی ایجاد شود.هنگامی که مصدق دارایـیهای شرکت نفت انگلیس و ایران را ملی کرد و انگلستان علیه آن تحریم نفتی وضع کـرد،این موضوع حساسیت بـیشتری یـافت.ناگهان اروپای غربی با کمبود نفت روبهرو شد و برنامه مسابقه تسلیحاتی و بازسازی پس از جنگ آنها را به مخاطره انداخت،چرا که آنها باید به میزان هفتصد میلیون دلار تحمل هزینه کنند.54دولت ترومن به این مـشکل با برنامه عملیاتی شماره یک پاسخ داد؛قانون ضدتر است.19 شرکت نفتی امریکایی را که در خارج فعالیت میکردند،موظف ساخت تحت عنوان عملکرد تولیدات دفاعی ]DPA[ و برای جبران خسارات ناشی از بحران ایران،داوطلبانه تـرتیباتی اتـخاذ کنند.به تبع این تصمیم، 19 میلیون و 429 هزار بشکه نفت خام و 26 میلیون و 558 هزار بشکه نفت تصفیه شده،در مناطق مورد نیاز دنیای آزاد عرضه شد.55در 4 دسامبر 1952 اعضای دولت ترومن با مسرت اعلام کردند کـه ایـن تلاشها کمبود نفت خام و محصولات نفتی را برطرف کرده است.56
گرچه،این موفقیت برای دولتهای ترومن و آیزنهاور در رسیدن به یک توافق نفتی بعدها مشکل ایجاد کرد،اما این عمل کـمبود عـرضه نفت ایران را با موفقیت جبران کرد و ایران را با موفقیت جبران کرد و ایران به طور محسوسی بازار جهانی نفت به مخاطره نیفتد کاهش داوطلبانه محصولات جاهای دیگر را میطلبید.57انگلستان بـه یـقین در 1953 دریـافته بود مادامی که نفت خـاورمیانه بـیش از انـدازه است و تانکرها مملو از نفت هستند،این کشور به توافق نامه نفتی دست نخواهد یافت.در این حال آنها میتوانستد به ترک ایـران قـانع بـاشند و تنها به ناخنک زدن به نفتهای پیرامونی دل خوش دارنـد کـه میتوانستند بفروشند،و ببینند که دلارهای امریکایی برای آنها چه میتواند بکند.58
در شرایطی که تحقق توافق نامه نفتی مورد نـیاز بـود،زیـرا آنها نمایندگان واقعی ایالات متحده و سرمایهداری غرب در توسعه جهان،ضـامن اصلی عرضه نفت به غرب و علامان اصلی توسعه سیاسی،اقتصادی کشورهای میزبانشان با پرداخت هزینههای بازسازی،ایجاد فـرصتهای شـغلی و بـرآورده کردن نیازهای خدماتی بودند.59هر آنچه که یک شرکت نفتی عـظیم بـاید در بحران ایران انجام میداد،دولت ترومن در دسامبر 1950 با اخذ امتیاز نامه نفتی بین شرکت نفتی عـربی-امـریکایی(آرامـکو)و عربستان سعودی به دست آورد.60قرارداد مشارکت-سود 50-50 نشان داد که«آبراه اقتصادی و سـیاسی خـاورمیانه،اهـمیت کمتری از انتقال نیرو به هند و پاکستان ندارد.»61جای تعجب نیست که ایران بیدرنگ ایـن قـرارداد را مـبنای درخواستهای خود قرار داد.مهمتر از آن،دولت ترومن موازنه عملی بین منافع شرکتهای نفتی و بـازده مـنطقی برای کشورهای میزبانشان را برای تثبیت اقتصاد خاورمیانه و مبارزه با بازگشت کمونیسم پذیرفت.عـلاوه بـر ایـن مفهوم انحصار اعتبارات مالیاتی (Manipution of Tax Credits) [سیستم مالیاتی که در بعضی کشورها از جمله ایالات متحده وجود دارد]ایـن بـود که قراردادهایی مانند مدل آرامکو با شرکتهای بزرگ نفتی ایالات متحده،مدلی رقـابتی بـا سـایر شرکتها بود و این امکان را به ایالات متحده داد تا با عرضه غیر مستقیم کمکهای خود،از هـزینههای«اقـتصاد امپراتوریاش»و نیازمنداش به تصویبات کنگره بکاهد.62بنابراین دولت ترومن از دسامبر 1950 قراردادهای مـشارکت-سـود 50-50 را در خـاورمیانه مبنای کار خود قرار داد و به گونهای شرایط را تنظیم کرد که فکر میکرد برای ایران قـابل قـبول بـاشد.خلاصه اینکه منافع انگلیس-امریکا در چهارچوب فرمول مشارکت-سود 50-50 تا حد قـابل قـبولی حفظ میشد،زیرا نه دولت ترومن و نه دولت آیزنهاور نمیتوانستند از امتیازات انگلستان که با منافع این کشور در تـوافق بـا ایران در هم آمیخته بود،خلاص شوند.
دولت ترومن با در نظر گرفتن انگلستان و ایـران بـه این راهحل رسید که«مشکل،وظیفه دوگـانه بـرای یـافتن راهحل موازی است؛منطبق با اهداف انـگلیسی-امـریکایی در حل مشکل ایران که اگر این گونه نباشد ما از اهدافمان در ایران دورتر خـواهیم شـد و هم زمان یافتن راهحلی بـسیار مـناسب برای رفـع سـوءتفاهم از اقـدامات ایران که سیاستهای تفرقهای را به وجـود مـیآورد.»63پیش از ملی سازی و با فشارهای غیر رسمی،انگلستان عملا به خواست خـود بـرای دستیابی به قرارداد متمم نفتی و یـافتن رهبری قوی و طرفدار غـرب در ایـران رسید تا درباره قرارداد نـفتی و اصـلاحات اجتماعی-اقتصادی اقدام کند.ابتدای سال 1950،ایالات متحده متقاعد شد که قرارداد مـتمم نـفتی ناکافی است.هدف انگلستان«در بـه دسـت آوردنـ یا رها کـردن آن»64شـنیده شدن صدای سیلی مـتکبرانه اسـتعمار بود65؛ضمن آن ارزیابی انگلستان از مذاکرات اقتصادی-که با مخالفت ملیگرایان مبنی بر مداخله بـیگانگان در هـم آمیخته است-نادرست بود.در ژانویه 1950 مـک گـی گفت شـرکت نـفت انـگلیس و ایران کمتر خست بـه خرج دهد و بیشتر در قبال مسائل خاورمیانه واکنش نشان دهد.آچسن این پیام را در طول جلسات وزیـران خـارجه در ماه می تکرار کرد و در سپتامبر 1950 مـک گـی بـه لنـدن پرواز کـرد تا یک بـار دیـگر،هر چند اندک اما به هنگام، از هیئت مدیره شرکت نفت انگلیس و ایران مجبور است خود را بـا هـدفهای واقـعیتری در بحران نفت تطبیق دهد و حتی به طـور مـشخص هـنگامی کـه کـمیته ویـژه نفتی ایران در 25 نوامبر، به دلیل عدم تضمین کافی برای حفظ حقوق ایران،قطع نامهای را در محکومیت متمم قرارداد نفتی گذراند،مدیریت جدیدی برای مذاکرات انتخاب کردند.67هنگامی کـه خبرها حاکی از شکست مذاکرات آرامکو بود،ایالات متحده انگلستان را تحت فشار گذاشت تا چیزی کمتر از وضعیت مشارکت-سود 50-50 برای ایران در نظر نگیرد و تدابیر ویژهای در چهارچوب گفتار و نوشتارهایش بیندیشد که قـابل قـبول ملیگرایان ایرانی واقع شود.68
در همین حال،دولت ترومن در پی یافتن رهبران مناسبی برای کار در ایران بود.این دولت ابتدا به سپهبد رزمآرا متوسل شد که در ژوئن 1950 و پس از سقوط رجبعلی منصور به نخست وزیـری رسـیده بود و ضدیت شدیدی نیز با امریکاییها داشت69.پس از چند دولت متوالی ضعیف،رزمآرا فرصتی برای انجام اصلاحات اساسی درونی و امضای متمم قرارداد نفتی بـه وجـود آورده بود70پس از آن،امریکاییها برای اخذ امـتیازات بـیشتر در مذاکرات نفتی به انگلستان تکیه کردند؛نه فقط به دلیل اینکه رزمآرا برای گذراندن یک موافقت نامه از مجلس به آنها[انگلستان]احتیاج داشت71بلکه آنها هـنوز شـرایط انگلستان را بویژه هنگام امـضای قـراردادآرامکو، قابل دفاع نمیدانستند.این خط اصلی،پس از ترور رزمآرا در مارس 1951 نیز با مصلحتاندیشی دولت ترومن مبنی بر کار با مصدق به جای یافتن فرد بهتری برای رهبری طرفدار غرب در ایران،ادامـه یـافت.برآورد میشد که مصدق ناسیونالیست سختی است و تواناییاش ناشناخته است72،اما در عین حال گزینههای انتخابی بسیار اندک بود.ملیگرایی مصدق وعده مناسبی برای استفاده ایالات متحده از ملیگرایی در برابر کمونیسم بـود و بـیشک مردمی بـودن او میتوانست او را در به تصویب رساندن قرارداد نفتی در مجلس کمک کند.73
هنگامی که مصدق در اول می 1951 داراییهای شرکت نفت انـگلیس و ایران را ملی کرد، دولت ترومن برای تغییر تاکتیکها و بایدها و نبایدهایش تحت فـشار قـرار گـرفت.تهدید بیش از حد انگلستان به انجام اقدامات متقابل نظامی،بحران را به دلیل قرارداد مودت 1921 به سمت مـواجهه ابـر قدرتها گسترش میداد.همچنین عدم توانایی مصدق در پرداخت کمیسیونهای (پورسانت)مقرر شرکت نـفت انـگلیس و ایـران،تمدید نقض قرارداد بود؛چیزی که ایالات متحده نمیتوانست از آن چشمپوشی کند.از این گذشته،با درخـواستهای انگلستان مبنی بر اخذ امتیازات بیشتر،شرایط دشوارتر شد.
ایران غیر عاقلانه رفـتار میکرد؛[علیرغم این رفـتار]و بـه واسطه فشارهای ایالات متحده[به انگلستان]و سابقهای که قرارداد نفتی آرامکو در دنیای نفت به جای گذاشته بود،امریکا شرکت نفت انگلیس و ایران را به تجدید نظر در پیشنهاداتش ترغیب ساخت؛در حدی که رئیس آن، سـر ویلیام فریزر،پیشنهادهای تشویقی نیز ارائه کرد:مانند فروش رگولاتورهای مخصوص برای اندازهگیری بنزین با نرخ ویژه،در اختیار قرار دادن کالاهای خاص برای دولت ایران و همچنین اهدای یک میلیون دلار به دانشگاه تهران.74علاوه بـر ایـن دولت انگلستان مانورهایی انجام داد که کار برای دولت ترومن سختتر شد.اول،با ضمانت ایالات متحده،انگلستان پذیرفت که در ایران، نمونهای از ملیگرایی قابل قبول است و به مصدق پیشنهادی برای رسیدن به توافق نـفتی بـدون این که تحقیر شود ارائه داد.75دوم،نخست وزیر آتلی تقاضای ترومن را در مقابل سایر پیشنهادهای بهتر،مبنی بر اعزام هیئتی در ژوئن به سرپرستی بیل جکسون76از شرکت نفت انگلیس و ایران برای مذاکره با مـصدق بـه تهران پذیرفت.77گرچه این سفر حاصلی در پی نداشت،اما بالاخره انگلستان خواست خود را در انجام مذاکره،نشان داد.سوم،هنگامی که دیوان دادگستری بین المللی ]ICJ[ حکم کرد تا رسیدگی به درخـواست 28 مـی انـگلستان مبنی بر اینکه اعمال مـصدق مـغایر حـقوق بین المللی است یا خیر؛ایران به طور موقت از انجام سایر مرحلههای ملی سازی دست بردارد.دولت آتلی رعایت مسائل حقوقی مـنازعه را تـضمینکـرد. 78همان طور که وزیر امور خارجه انگلستان هـربرت مـوریسون اشاره کرده است،حکم دیوان دادگستری بین المللی ]ICJ[ ایالات متحده را در موقعیتی قرار داد که نمیتوانست کمک حمایتی مورد انتظارمان را از مـا بـه عـمل آورد؛زیرا ایالات متحده ملزم به تقویت اعتبار دادگاه و حقوق بـین المللی بود.79
همه موارد دولت ترومن را به سمت اولین میانجیگری رسمیاش در این بحران کشاند و در جولای 1951 اورل هریمن به عنوان فـرستاده ویـژه تـرومن به ایران اعزام شد.این هیئت در یافتن راهحلی برای مصالحه شـکست خـورد،اما موقعیت انگلستان و ایران در این مسئله برای امریکا مشخص گردید.گرچه انگلستان سرانجام به اصل مـلی کـردن نـفت تن در داده بود،اما رفتارهایش متناسب با توسعه ایران تغییر نکرده بود و بـه نـظر مـیرسید موضع سرسختانه آن امکان کمی برای میانجیگری باقی گذاشته بود.80همچنین هنگامی که تـرومن دریـافت مـوقعیتش در بحران بسیار سخت و غیر عملی است،خوشبینیاش در قبال ایران رنگ باخت.به نظر مـیرسید مـصدق نیز تسلط کمی بر واقعیات تجارت نفت داشت و ناخواسته مجبور بود نصیحتهای امـریکاییها را بـپذیرد.آشـکار بود که«مصدق با ایده حذف کامل فعالیتهای شرکت نفت انگلیس و ایران و نفوذ آن در ایـران احـاطه شده است.»81سفیر ایالات متحده در ایران، هنری گریدی،در جولای 1951 هشدار داد که«ما در ایـنجا بـا زجـر معامله میکنیم نه با اشتیاق»و در 24 آگوست نیز هریمن تأیید کرد که«به نظر میرسد نـاامیدی بـسیاری برای رسیدن به حس مشترک با مصدق وجود دارد.»82
تا ژانویه 1952 دولت ترومن بـا تـرسیم مـحدوده امتیازات ایران در مرز 50-50 سود- مشارکت،با موفقیت،انگلستان را از مداخله نظامی بازداشت که به فاجعهای اسـاسی تـبدیل مـیشد،و متوجه شد که ایران و انگلستان به یک اندازه در موضعشان سرسختند.موضع ایـران غـیر قابل انعطاف بود.مصدق نیز غیر قابل اطمینان،غیر واقعگرا و ناامید به کمکهای ایالات متحده بـه نـظر میرسید.انگلستان نیز که درگیر جنگی فرسایشی شده بود با جایگزینی دولتـ مـحافظه کار چرچیل به جای دولت کارگری آتـلی در پایـیز 1951،کـمی تغییر مسیر داد.این تفاوت سیاست در دولت انـگلیس بـا فریادهای خشمگین«چرچیل بسان شیری زخم خورده آغاز»میشد و با فریادهای ایدن[وزیر امـور خـارجه]«هنگامی که ضعف عملکرد طـرفداران حـزب کارگر را در بـحران نـفت کـه توسط کارمندان کشوری نیز تأیید مـیشد،»83بـه یاد میآورد، تشدید میگردید.بدتر از آن،ایالات متحده سیاست خود را منطبق با جـنگ سـرد اعمال میکرد، اما دریافته بود کـه برای اعمال فشار در رسـیدن بـه توافق نفتی و یا خلاصی خـود از ایـن منازعه، نفوذ کمی دارد.علاوه بر این،سیاست ایالات متحده از گام برداشتن در مسیری بـین انـگلستان وایران ناتوان شده بود.هـیچ کـدام از طـرفین درگیر،احترام عـملکرد امـریکا را نگه نمیداشتند و آن را بـرای تـضمین منافع خود قلمداد میکردند،نه به سان عملکردی بیطرفانه.انگلستان تلاشهای ایالات متحده را در بـحث بـا مصدق«سیاست یأس»84بر میشمرد و بـه جـای آن از ایـالات مـتحده مـیخواست از مقابله با جنگ فـرسایشی انگلستان و کاهش اثرات آن دست بر دارد و به یک جبهه فشار انگلیسی-امریکایی روی ایران برای رسیدن بـه یـک توافق نفتی بپیوندد.ایران نیز مـیخواست اخـتلافات انـگلیسی-امـریکا را بـرجسته کند؛در این حـالت بـود که میتوانست بیشتر از لندن،از واشنگتن امتیاز بگیرد.
سیاستگزاران ایالات متحده در اوایل 1952 دور هم جمع شدند.وضعیت نـاامیدوارانه بـه نـظر میرسید.فرد مورد حمایتشان در ایران،مصدق،کـه آنـها بـه او امـیدوار بـودند،بـزودی نشان داد که در مقابل کمونیسم سری خم شدنی دارد.در حقیقت بسیار زودتر از سپتامبر 1951، گروه استراتژی روانشناسانه به این نتیجه رسیده بود که«توافق محدودی برای جابهجایی مصدق وجود دارد،پیـش از آن که فرصتهای نیل به توافق نفتی از بین برود.»85انگلستان به شدت با آن موافق بود.این تفکرات با تجزیه و تحلیل لمبتون،رهبر متخصصان امور ایران،تشدید شد.آنها میدیدند که نـاسیونالیسم ایـرانی به سان نیرویی مخالف حکومت که از ساختار کشور ناخشنود است متولد شده و به آرمانی آزادیخواهانه که در پی خلاصی از تسلط بیگانگان است، تغییر ماهیت داده است.86
این تفکر،شرکت نفت انگلیس و ایـران را بـه سپر بلای بدشانسی برای مشکلات داخلی ایران تبدیل کرد و به یقین این باور را تقویت کرد که ملیگرایی،ایران را از لحاظ داخلی قویتر نخواهد سـاخت.بـه این مفهموم که مصدق بـه مـذاکره نفتی تن در نخواهد داد،زیرا او میتوانست با توسل به ناسیونالیسم افراطی به کنترل نارضایتیهای نامتجانس داخلی دست یازد.87گرچه در مراحلی،انگلستان قانع شد که بـایستی تـا سقوط مصدق صبر کـند،امـا ایالات متحده نگران بود که ایجاد فشار بر دولت ایران برای امضای توافق نامه نفتی،این کشور را به سمت دوری از غرب و بیطرفی[در نظام بین الملل]و یا لغزش به سوی کمونیسم خواهد بـرد.مـلاحظات افکار عمومی جهان،ایالات متحده را مجبور میساخت تا تظاهر کند که مصدق نمیتواند طرف بحث قرار گیرد و بایستی فرض این قرار میگرفت که مشکل همین است.به غیر از همه مـوارد،مـشکل دیگر و بـایستی فرض این قرار میگرفت که مشکل همین است.به غیر از همه موارد،مشکل دیگر این بود کـه گزینههای کمی برای جایگزینی مصدق وجود داشت که رهبران ایالات مـتحده قـادر بـودند با آنها کار کنند.
در مذاکرات،هنوز بیشترین امید به یافتن راهحل 50-50 بود که میتوانست برای ایران قـابل قـبول باشد.اما مفهوم این امید،یعنی تکیه بر انگلستان برای به خرج دادن ابـتکارات جـدید.ارائهـ این ابتکارات نیز از سوی انگلستان بعید بود،چرا که انگلستان مایل نبود هر امتیازی را بـرای رسیدن به توافق نفتی بدهد و ایالات متحده هم به دلیل نیازی که بـه مسئولیتپذیری نظامی و استراتژیک انـگلستان در قـبال ایران و خاورمیانه داشت،اهرمهای محدودی برای فشار آوردن به این کشور در اختیار داشت.همان طور که دولت ترومن در سپتامبر 1951 تأکید کرد«ایالات متحده،در غیاب طرح جامعی برای دستیابی کامل به ایران و خاورمیانه،در مـوقعیت پیروی از خط انگلستان قرار گرفته است.»88به علاوه،روابط انگلیس و امریکا در قبال ایران بسیار شکننده شده بود.برای مثال،در کنفرانس سران انگلیس و امریکا در ژانویه 1952،هیئت امریکایی به طور صریح و رک گفت کـه:«مـا فکر میکنیم برخورد غیر ماهرانه با وضعیت موجود»89و برخورد بسیار قابل انتقاد انگلستان در«زیر پا له کردن»90ایران،تهدیدی است که ایران را به شورویها هدیه خواهد داد.نخست وزیر انگلستان نیز،بـه نـوبه خود،از حمایتهای کم ایالات متحده از انگلستان اظهار تأسف کرد و گفت که مشکلات انگلستان در مصر«بچه نامشروع وضعیت ایران است»91و اظهار عقیده کرد همان طور که او میخواست اگر منافع مـشترک انـگلیسی-امریکایی در خاورمیانه92به درستی شناخته میشد،«مشکلات ما ده برابر کاهش مییافت.»93این مواضع وضعیت رابطه انگلیس-امریکا را پیچیدهتر کرد.انگلستان در این فکر بود که این مشکل باقی خواهد مـاند تـا«بـه طور متناوب از ما خواسته شـود آرام آرام از عـقایدمان دسـت بکشیم و برای مذاکره با مصدق آماده شویم».94نگرانی امریکا این بود که انجام اقدامی تحت لوای مجازات اقتصادی توسط انگلستان،مـصدق را بـه سـوء استفاده از عدم هماهنگی انگلستان-امریکا ترغیب خواهد کـرد.95احـساسات و نظریات انگلستان در دستور العمل سفیر اعزامی به سفارتشان در واشنگتن در فوریه 1952 خلاصه میشود.این [سفیر]باید:«مسائلی را که وزارت امور خارجه امـریکا تـشخیص داده کـه اگر برای پذیرش آن به ما فشار وارد کند،منافع حیاتی خـودشان نیز به خطر خواهد افتاد،شناسایی کند؛مسائلی که اتحاد قوی با انگلستان و یا پذیرش ریسک دوری آسیا[از جـهان غـرب]به سـوی کمونیسم را در پی خواهد داشت.(ریسکی که ما معتقدیم آنها در آن اغراق مـیکنند).شـما باید به آنها هشدار دهید اگر افکار عمومی انگلستان متوجه شود که دولت ایالات متحده در پی جـلب مـوافقت مـا،نه تنها برای از دست دادن منافعمان در آسیا،بلکه در کل جهان است،در انـتظار عـکس العـمل شدید خواهند بود.»96
بنابراین دولت ترومن تنها دو متغیر برای به کارگیری داشت تا از آنـها بـرای رسـیدن به توافق نفتی استفاده کند؛اخذ امتیازات بیشتر از انگلستان و یا تشویق رهبران ایران،مـصدق یـا دولت جانشینش،به پذیرش قرارداد نفتی با سود-مشارکت 50-50.در طول سال 1952،ایالات مـتحده هـر دو گـزینه را آزمود.در فوریه 1952 مصدق اعلام کرد که تمام عایدی ایران از نفت ایرانی باید در ایران جـمع شـود و تأکید کرد که«ترجیح میدهد 100 درصد هر 50 سنت را تا 50 درصد یک دلار را به دست آورد».97این درخواست مصدق،نشان داد که غیر منطقی اسـت و در بـهار 1952 دولت ترومن به این نتیجه رسید که ممکن است راهحل آسان برای حـل تـشنج بـین انگلستان و امریکا در حل منازعه نفتی و نگاه داشتن ایران به دور از مدار شوروی،جستجو برای یافتن دولت جـانشینی بـرای مـصدق باشد.98بنابراین ایالات متحده اندیشید:اکنون که توطئههای انگلستان در قبال ایران بـه مـدت کوتاهی متوقف شده است،حمایت از «قوام السلطنه»به عنوان رقیبی برای رهبری ایران[مصدق]میتواند گرهگشا باشد.در مـارس 1952،شـریک سوم[امریکا]موقتا تلاشهایش را برای حل منازعه نفتی متوقف کرد،چرا که دریافت ایـن تـلاشها ممکن است ایران را در سختگیریهایش تشویق کند.99ایـالات مـتحده ایـن پیشنهاد ایران را که امریکا میتواند نفت را بـا 50 سـنت تخفیف 100بخرد،رد کرد و این که[با این روش]مساعدتی به بودجه آنها[ایران]بکند،نپذیرفت.101علاوه بـر ایـن،سفیر هندرسن مکررا به مـقامات ایـران گوشزد مـیکرد کـه مـصدق ایران را به نابودی میکشاند و خواست دربـاره نـامهای جدیدی برای جایگزینی وی بحث شود.در عین حال وزارت امور خارجه امریکا در حال بـررسی پیـشنهادهایی بود که میتوانست به دولت جایگزین ارایـه دهد.102در 16 جولای، هنگامی کـه شـاه با انتصاب وزیر جنگ تـوسط مـصدق مخالفت کرد،وی به موقع استعفا کرد؛ تصمیم وی نیز با حمایت انگلستان و امریکا مـواجه شـد.با این حال مدت روی کـار مـاندن قـوام بسیار کم بـود تـا انگلستان بتواند با کـمکهایش وی را روی پا نـگهدارد و به توافق نفتی دست یابد و منازعه تا بیش از یک سال بعد باقی ماند.پس از یـک دوره هـرج و مرج،مصدق به قدرت بازگشت و مـوقعیتش در مـقابله با شـاه،مـجلس و عـامه مردم قویتر از قبل شـد.علاوه بر این انتظار نمیرفت که عنصر مخالفی یافت شود که بتواند مسئولیت را در ایران و«بـرای مـدتی طولانی و نه برای همیشه»103بر عـهده بـگیرد.و ایـن بـدان مـعنی بود که یـا بـاید بیهود منتظر بود تا مصدق دوباره از قدرت سقوط کند و یا باید«روشهای غیر اخلاقی»چون حـمایت از کـودتا را بـرگزینیم.104
سقوط ناگهانی قوام،دولت ترومن را متوجه ساخت کـه ایـران سـر خـورده و دورتـر مـیشود، پس به جای برگزیدن گزینه بهتر105ترجیح داد مجددا از مصدق حمایت کند و تلاشش را با فشار به انگلستان برای اخذ امتیازات بیشتر متمرکز کرد.این تلاش نیازمند موقعیت تجاری بـهتری بود و دولت ترومن آن را با کاهش اثرات انگلستان بر سیاست ایالات متحده در قبال ایران -که از وابستگی ایالات متحده به انگلستان در دفاع از خاورمیانه ناشی میشد-به وجود آورد. در 1950/1949 اختلاف بین وزارت امور خارجه امریکا و سـتاد مـشترک فرماندهی درباره اهمیت خاورمیانه بالا گرفت.در نوامبر 1949 وزارت امور خارجه امریکا اعلام کرد که خاورمیانه به مثابه منطقه کلیدی در مقابله با تهاجم کمونیسم است و خواست که برنامه اعطای کمک و هـمکاریهای نـظامی در ایران منطقه گسترش یابد.106همزمان نیروهای نظامی ایالات متحده از خاورمیانه اولویتزدایی میکردند و حتی در ژانویه 1950 نیروهای نظامی ایالات متحده به این جمعبندی رسیدند کـه«مـنافع استراتژیک نظامی در N.E.A [شمال شرق آسـیا ]North East Asia اکـنون به نسبت منافع سایر مناطق تقریبا ناچیز است.»107مسئولیت دفاع منطقهای با انگلستان بود و پیشبینی میشد در آینده نیز این مسئولیت با او باشد.
تا 1952 نـیروهای نـظامی ایالات متحده مخالفشان را بـا پذیـرش تعهدات نظامی در قبال خاورمیانه اعلام میکردند و هنوز هم مسئولیت دفاع را بر عهده انگلستان میدانستند.108گرچه این[تفکر]مانع از تلاشهای غیر نظامی ایالات متحده برای مبارزه با کمونیسم در منطقه بود که در حال رشـد غـیر منطقی بود.سرسختی انگلستان در مقابل ایران،علت اصلی تأخیر در توسعه همکاریهای دفاعی منطقهای بود و اتحاد ایالات متحده با امپریالیسم انگلستان،عامل اصلی آسیب به اعتبار ایالات متحده و ثبات خاورمیانه شـمرده مـیشد.109همچنین تـلاشهای ایالات متحده،به همان صورتی که پیگیری میشد،برای«حرکت در مسیری میانه»بین قدرتهای جهانی و دولت محلی در خـاورمیانه،هیچ کدام از طرفین را خشنود نمیساخت و پایه سیاستهای ایالات متحده را در منازعاتی کـه مـنجر بـه بیطرفی یا سوق به سوی کمونیسم میشد بیاثر کرده بود.110علاوه بر آن مفهوم مخالفت انگلستان این بـود کـه هر دو کشور[امریکا و انگلستان]که در دفاع انگلستان از خاورمیانه متفق القولاند هرگز طرفدار چنین نظریهای نـخواهند بـود.111ضـمن آنکه خلاء قدرت موجود در خاورمیانه«چه بخواهیم،چه نخواهیم، توسط کسی پر خواهد شد.»112در طول سـال 1952،توجهات سیاستگزاران،سیاست ایالات متحده را به سمت نقش مستقل بیشتری سوق داد تا دولت امـریکا به این جمعبندی بـرسد کـه «تعهد ایالات متحده برای رهبری منطقه NEA ،به طور کلی رو به تزاید و غیر قابل اجتناب است.»113سرانجام ستاد مشترک نیروهای نظامی ایالات متحده تحت فشار بسیار،پذیرفت که تکیه بر انگلستان غـیر منطقی است و با ایجاد سیستم دفاع پیشگیرانه در خاورمیانه موافقت کرد.114
اهمیت این طرح برای سیاست ایالات متحده در قبال ایران این بود که به دولت ترومن در مقابل انگلستان برتری میداد.مدت کـوتاهی پس از سـرنگونی قوام،امریکا طرح جدیدی برای قرارداد نفتی به انگلستان فرستاد:
1-اعطای کمک فوری ده میلیون دلاری توسط ایالات متحده؛115
2-خرید تمام محصولات نفتی ذخیره شده در ایران توسط شرکت نفت انگلیس و ایران و یـا هـر شرکت تعیین شده به قیمتی کمتر از قیمت خلیج فارس و با تخفیف مناسب؛
3-هیچ مخالفتی برای بازار نفت ایران به استثنا خریدهای شرکت نفت انگلیس و ایران، نخواهد بود؛116
4-یک کـمیته حـکمیت از سه کشور برای محاسبه غرامت تشکیل میشود اما مجبور به اعطای مجدد کمکهای پیشین نیست؛
5-تعهد فوری در انجام مذاکرات برای رسیدن به یک توافق.
این پیشنهادها از جنبههایی با اصـول مـذاکرات طـولانی مدت انگلستان تناقض داشت.اصـولی چـون:
پرداخـت غرامت بسیار،تضمین مؤثر برای پرداخت غرامت،غیر قابل پپذیرش بودن هر توافقی که بر پایه تمایزی در مقابل ملیتهای انگلیسی بـاشد و ایـنکه هـیچ مذاکرهای برای ایرانیها بهتر از امتیارات اعطایی سایر کـشورها نـیست.117علاوه بر این انگلستان مجددا با این تهدید روبرو بود که اگر همکاری نکند،ایالات متحده مستقلا وارد عمل خـواهد شـد.مـقامات رسمی انگلستان پیشنهادها را غیر قبول تشخیص دادند و اتحاد با مـصدق را به عنوان سدی در مقابل کمونیسم بیهوده دانستند.118در عین حال انگلستان متوجه شد تواناییاش در ممانعت از انجام عمل مستقل تـوسط ایـالات مـتحده،که از بین رفتن منافع انگلستان را در پی خواهد داشت،به شدت کاسته شـده اسـت.119انگلستان،بیش از هر زمان دیگری،برای به ساحل امن رساندن استیلایش در خاورمیانه به همکاری ایالات مـتحده نـیاز داشـت.انگلستان همچنین مجبور بود مشکلات ناشی از سقوط فوری قوام،ناامیدی امریکا در دور نـگه داشـتن ایـران از کمونیسم و از دست دادن تکیهگاه اخلاقیاش را به عنوان بین المللی دادگستری (ICJ) ملاحظه کند که در جلسه 22 جـولای 1952 خـود در مـورد شکایت انگلستان از مصدق رأی به عدم صلاحیت داد.120انگلستان گزینههای انتخابی کمتری داشت و آن هم در همکاری بـا ایـالات متحده بود. همان طور که ویکتور باتلر،معاون در وزارت نفت و انرژی تأکید کـرد:«در ایـن حـال،در مسیر پذیرش نظم،از غرق شدن همراه با منفجر شدن حمایت میکنم تا تسلیم کـارتهایمان بـه امریکا و عامل امریکا شدن؛که به طور فزایندهای برای ما عقده شده اسـت.»121
نـتیجه کـار،مصالحه انگلیسی-امریکایی بود که[اولا]از عدم رضایت دو طرف برای شکستن نهایی ایران و[ثانیا از]ناامیدی دولت تـرومن بـرای جلوگیری از تخریب روابط انگلیسی-ایرانی توسط مصدق به وجود آمد؛پیش از آنـکه انـتخابکنندههای امـریکایی برای انتخاب چهاردهمین رئیس جمهور خود به پای صندوقهای رأی بروند.در 30 آگوست،علیرغم بیمیلی ترومن در فاش شـدن هـمکاری انـگلیسی-امریکایی،از بیم مشخص شدن این موضوع که این دو در حمله به شریک سـوم122مـتحد شدهاند و امریکا با امپراتوری انگلستان همدست است،123انگلستان و ایالات متحده یک پیشنهاد مشترک به ایران دادنـد.دیـوان دادگستری بین المللی ادعای خسارت را بررسی خواهد کرد و دولت ایران نیز توافقاتی بـا شـرکت نفت انگلیس و ایران برای توزیع و بازار نـفت ایـرانیان انـجام خواهد داد.اگر این شرایط محقق شود،ایـران در اداره و کـنترل صنعت نفت خود آزاد خواهد بود؛دولت انگلستان هم از نظر تجارت و داراییاش آسوده خواهد بـود؛ ایـالات متحده نیز ده میلیون دلار مساعده بـه دولت ایـران پرداخت خـواهد کـرد و شـرکت نفت انگلیس و ایران،نفت را با نـگهداری ذخـایر در ایران به جریان واخواهد داشت.124
هنگامی که مصدق با این پیشنهادی مـخالفت کـرد،دولت ترومن انگلستان را برای دادن امتیازات بـیشتر تحت فشار قرار داد.در 8 اکـتبر،آچـسن فرمول دیگری برای توافق نـفتی ارائه داد کـه ممکن بود بدون آسیب به طرح پایهای سود-مشارکت 50-50 با موافقت ایران روبـهرو شـود.اول،مشکل حکمیت غرامت بود کـه بـا تـوافق حسابگرانه،شامل خـرید پانـزده میلیون تن نفت خـام و بـیشتر از پانزده میلیون تن تولیدات نفتی،حل میشد.دوم،با ایجاد یک شرکت بین المللی تـوزیع نـفت ابتدا نفت ایران توزیع خواهد شـد،بـعد نفت شـرکتهای بـزرگ نـفتی.این پیشنهاد اساسی بـود،چرا که ایران از مدتها پیش بازار نفت خود را از دست داده بود.برای فعال کردن مـجدد و بـازاریابی دوباره نفت ایران،بدون اینکه ثـبات بـازار جـهانی نـفت بـرهم خورد،بـایستی شـرکتهای عظیم نفتی هزینههای آغازکاررابا فاینانس(تهاتر) بپردازند، داوطلبانه محصولات نقاط دیگر را کاهش دهند،تـانکرهای نـفت را بـه روز کنند و...همچنین در این طرح خرید 100 میلیون دلار نـفت ایـران پیـشبینی شـده بـود کـه نیمی از آن بلافاصله پرداخت میشد و بقیه در هر ماه ده میلیون دلار پرداخت میشد.125
در طول پاییز 1952،انگلستان در مقابل این طرح،تلاشهای مذبوحانهای کرد.انگلستان متقاعد شده بود که توافق نـامه بدی که به سرکردگی وزارت خزانهداری و نفت و انرژی ایالات متحده تهیه شده در مسیری افتاده است که نتایج مصیبتباری برای منافع ماوراء بحار انگلستان در پی خواهد داشت.126بویژه به دلایل اقتصادی،طرح ایـالات مـتحده[برای انگلستان] غیر قابل قبول بود،زیرا این طرح حکمیت پرداخت غرامت و اصول طرح مشترک[قبلی]امریکا و انگلستان را رها کرده بود.127با این حال دولت ترومن تهدیداتش را درباره احتمال مستقل عمل کـردنش[بدون تـوجه به نظریات انگلستان]تشدید کرد و برای اینکه نشان دهد در این تهدید جدی است،مجازاتهای اقتصادی اعلام شده توسط انگلستان را با عقبنشینی آرام از حمایت تحریمها128،بـا اعـلام دوباره اعطای وام به ایران،تـوسط بـانک صادرات و واردات ایالات متحده129و با پیشنهاد تأسیس کمیته مشترک ایرانی-امریکایی برای توسعه اجتماعی و اقتصادی ایران در پایان دسامبر130نقض کرد.گرچه در نهایت با پیروزی جـمهوری خـواهان در انتخابات ریاست جمهوری در نـوامبر 1952،تـرومن پیش از ترک کاخ سفید،وادار به پذیرش اعمال اصلاحات پیشنهادی انگلستان برای حل منازعه نفتی شد.در اواسط ژانویه پیشنهاد مکملی به مصدق ارائه شد:
1- حکمیت بین المللی بر پایه قانون ملی شدن ذغال سنگ انگلستان در 1946 محاسبه می شود.
2- 100میلیون دلار اعتبار برای ارسال نفت به آژانس خـرید مـواد دفاعی
Defense Materials Procurement Agency
بر اساس قرارداد فروش نفت[ایران]در نظر گرفته میشود.
3-باید شرکت نفت انگلیس و ایران و یا یک شرکت تابعه فرعی،یا نه تنهایی و یا به عنوان بخشی از یک کنسرسیوم،حق بـازاریابی نـفت ایران را داشـته باشد.131
هنگامی که آیزنهاور کاخ سفید را تحویل گرفت،قراداد نفتی هنوز روی میز بود،اما انگلستان انتظار داشـت که او و دولتش نسبت به موقعیت آنها خوشبینانهتر نگاه کنند132و برای بـحث دربـاره مـنافع نفتی ایالات متحده مستعدتر باشند؛133انگلستانی که دوست نداشت به حالت تسلیم در مقابل اقدامات غیر عقلانی مـصدق ایـستاده و از آن تبعیت کند.134همچنین انگلستان به احیای دوباره روابط دوستی دوره جنگ چرچیل-آیزنهاور135امـیدوار بـود و انـتظار داشت ژنرال[آیزنهاور]روش سختگیرانهای در مقابله با مصدق برگزیند؛حتی به طور تلویحی[انگلستان]گفت که مگر او[آیزنهاور]به کـمونیسم فشار بیاورد و توافق نامه نفتی منطقی به امضا برسد،والاّ وی هیچ فایدهای برای آنـها نخواهد داشت.136به یـقین،ایـن انتظار تغییر در سیاست[دولت ایالات متحده]از همان زمان به روشهای بسیاری در هالهای از توجیهات قانونی تکرار گردیده بسط داده شده بود تا علت انتخاب عملیات آژاکس را توسط آیزونهاور نشان دهد.اگرچه رفتا آیزنهاور[که بـررسی موضوع را]به سان سابق پیش میبرد و تفسیرهای سنتی از[زشتی]کودتا داشت،برای انگلستان و منازعه نفتی ناامیدکننده مینمود.
دولت آیزنهاور اشتراک نظر بسیاری با دولت پیشن داشت.[به نظر آنها]مصدق در مقابل کمونیسم دفاع سستی بـود،امـا به نظر میرسید از جولای 1952 او تنها شخصی است که ایالات متحده میتواند با او وارد مذاکره شود.حتی انگلستان نیز در آن دوره تصدیق میکرد که موقعیت فعلی مصدق مطمئن به نظر میرسد137و ایـنکه در آیـندهای نه چندان نزدیک،انجام کودتا«نیازمند تشویق فعال[داخل]و حمایت از خارج است.»138به غیر از این موارد،برای ملاحظه افکار عمومی هم که شده،حتی اگر مذاکره با مصدق نیز امـکانپذیر نـبود،بایستی نسبت به آن تظاهر میکردند.از سوی دیگر حفظ حرمت قراردادهای نفتی الزامی بود و باید از درآمد 50-50 سود-مشارکت و ثبات عرضه نفت جهانی در جهان حمایت میشد.دولت آیزنهاور با ایستادگی در مـقابل انـگلستان،بـر اعمال دولت ترومن،که ایالات مـتحده بـایستی بـه شریک بزرگتری در خاورمیانه تبدیل شود،139صحه گذاشت و نزدیکیاش به سیاستهای ادعایی ایرانیان بیشتر شد.[دولت جدید]ایالات متحده بسیار بیشتر از دولت پیشین،مخالف آشـکار شـدن هـمکاری انگلیسی-امریکایی بود و اهمیت بسیاری به مذاکرات داد،بـه حـدی که به آزردگی بیشتر انگلستان در پی این مشارکت انجامید.همکاری حیاتی انگلستان و ایالات متحده در جنگ مقابل کمونیسم باقی ماند،امـا ایـن هـمکاری به بهترین وجه غیر رسمی اجرا میشد تا از آثار سـوء این دست به دست هم دادن[این دو]احتراز شود.140از آن گذشته،اگرچه آیزنهاور به دوستی با چرچیل ارزش قایل بود،امـا آیـزنهاور و دولتـش به این نتیجه رسیده بودند که چرچیل «در پی نفع خود بود-هـرچند زیـاد دوام نیاورد»141و به شدت در مورد برخوردهای چرچیل دراجلاس سران142و به این باور بچهگانه او که همه پاسخها را بـه طـور مـطلق در مشارکت انگلیسی-امریکایی جستجو میکرد،انتقاد داشتند .143
در ژانویه 1953 دولت آیزنهاور دریافت که هـنوز مـیدانی بـرای مذاکره و رسیدن به توافق باز است،بدون این که مصالحهای برای درآمد 50-50 پیشین و یـا تـحقیر انـگلستان با ایجاد فشار بر روی سرمایهگذاریاش نیاز باشد.بنابراین،آیزنهاور و دالس به این نتیجه رسیدند کـه طـرح نفت که از دولت ترومن به ارث رسیده است،فرصت خوبی برای نیل به مـوفقیت بـه شـمار میرود.144آیزنهاور این طرح را در 30 ژوئن 1953 با هموار کردن راه حضور شرکتهای بزرگ نفتی ایالات متحده در آن-بـا لغـو ماده قانونی 708 و مصونیت در مقابل قانون ضد تر است-در پاییز 1952 ضمانت کرده بود.145
بـا ایـن هـمه،مصدق پس از مدت کوتاهی که از موافقت ابتداییاش با پرداخت غرامت میگذشت تغییر مسیر داد و پس از دریافت طرح نـفت در ابـتدای فوریه 1953،تهدید کرد که اگر انگلستان اصرار کند که ایران باید تـاوان بـپردازد و سـود آیندهاش کاهش یابد،نفت را با 50 سنت زیر قیمت به همه مشتریان خواهد فروخت.در 14 فوریه او ایـن تـهدید را تـکرار کرد،اما اضافه نمود که تهدیدش را در غیاب توافق نامه با انگلستان و در صـورتی کـه حکومت ایالات متحده یا مردم امریکا خواست خود را برای خرید زیاد نفت از ایران نشان ندهند،عـملی خـواهد ساخت.146این تهدید ثبات بازار جهانی نفت را به مخاطره میانداخت و به ایـالات مـتحده فشار میآورد که کمکهای خود را به ایـران مـحدود کـند،چرا که فروش نفت به کشورهای کـمونیستی بـا قانون تضمین دو طرفه در تعارض بود.از آن گذشته دستیابی بیشتر مصدق به تانکرهای نـفت بـدین معنی بود که وی اساسا تـغییر مـسیر داده برای عـملی کـردن تـهدید خود در فروش نفت به همه مـشتریان،نـاگهان نفت ایران را وارد بازارهای جهانی نفت خواهد کرد.147
بحران به اوج رسیده بود.اکـنون انـگلستان انتظار داشت که آیزنهاور اقدام قـاطعی علیه مصدق انجام دهـد،زیـرا او به طور روشن تعهدش مـبنی بـر پرداخت غرامت را نقض کرده آخرین اولتیماتومش تهدیدی بود که نشان میداد ایران بـه صـورت غیر قابل جبران در حال حـرکت بـه سـمت کمونیسم است.از ایـن رو انـگلستان از وزارت امور خارجه امـریکا خـواست تضمین بدهد که دیگر انگلستان برای دادن امتیازات بیشتر تحت فشار قرار نخواهد گرفت.148انـگلستان فـکر میکرد این خواستهها شوخی است.149بـه غـیر از این[انگلستان فـکر مـیکرد]طرح دوبـاره پیشنهادها برای مصدق،وی را بـه این باور خواهد رساند که«با ادامه فشارهای عصبی و رفتارهای احساسی عجیب،او خواهد توانست بـر دولت ایـالات متحده برای کاهش احتمالی فشارها و اخـذ امـتیازات بـیشتر و حـتی امـضای توافق نامهای در مـوافقت بـا همه خواستههایش،غلبه کند.»150دولت آیزنهاور قاطعانه در مقابل انگلستان ایستاد.ضمن آنکه به خواست مصدق مـبنی بـر ایـنکه در تعیین و تحدید مبلغ غرامتی که ایران مـجبور بـه پرداخـت آن پیـش از امـضای قـرارداد نفتی باشد غیر منطقی است،اعتنایی نکرد.هیچ چیز برای پذیرش این نظر انگلستان که حفظ منافع جاهای دیگر به توافق با ایران و دادن امتیازات بیشتر151ترجیح دارد،آمـاده نبود. آیزنهاور،مانند ترومن،برای ایمنسازی دایمی ایران نیاز به قرارداد نفتی داشت؛بر این اساس آماده مذاکره با رهبران ایران شد که در این باره مساعدت کنند؛این رهبران،شـامل مـصدق نیز میشد تا هنگامی که نشان دهد درخواستهایش منطقی است.آیزنهاور همانند ترومن برای درک بهتر از موقعیت ایران به انگلستان روی میآورد تا اینکه به طور قطعی مقابل مصدق بـایستد. مـقامات رسمی سفارت انگلستان[در امریکا]به یقین و با ناراحتی به این نتیجه رسیده بودند که «نظریات دولت ایالات متحده،با تغییر دولت،تفاوت بسیار ناچیزی کرده اسـت.»152
در 20 فـوریه 1953 انگلستان به این نتیجه رسـید کـه دولت آیزنهاور اقدام مستقل را ترجیح میدهد و در صورتی که مذاکرات به شکست برسد،جبههای انگلیسی-امریکایی را طراحی خواهد کرد.153پس به مصدق فرمولی پیشنهاد داد که بـه مـسئولیت او در قبال پذیرش پرداخت غـرامت تـأکید میورزید.[بر اساس این طرح]ایران نیازی به پرداخت نقدی بیش از 25 درصد درآمد نفتی سالیانه خود را-کمتر از غرامتی که (ICJ) دیوان دادگستری بین المللی تعیین کرده- نخواهد داشت.اگر در هر سال عـایدی نـفتی ایران پایینتر از پنج درصد غرامت قابل پرداخت باشد،این کمبود میتواند با ارسال نفت آزاد جبران شود.در عمل،مفهوم طرح این بود که ایران به مدت بیست سال 25 درصد عایدی صـادرات نـفت سالیانهاش را بـرای جبران غرامت تعیین شده از سوی دیوان دادگستری بین المللی (ICJ) -با ارسال نفت آزاد-به صورت نقد پرداخت خـواهد کرد.154
در حالی که پیشنهاد انگلستان در مسیر عقبنشینیهای طولانیاش در مواجهه با فـشارهای ایـالات مـتحده بود،اما در عین حال دیدهگاه انتقادی انگلستان را درباره سیاستهای ایالات متحده در قبال ایران نشان میدهد.در سوم فـوریه، قـائم مقام وزیر امور خارجه امریکا،ماتیوس،به این دولت به«موقعیتی در حداقل»155رسیده اسـت.پس،هـنگامی کـه توافقات 30 فوریه انجام شد،همان طور که«پیتر رامس باتم»،رئیس میز نفت انگلستان در وزارت امـور اقتصادی،اشاره کرد«در حقیقت،ما[انگلستان]اکنون در پایینتر از حد اصول خود هستیم:حکمیت بیطرفانه روی مـبلغ غرامت مقرر برای حـداقل امـتیاز».156این نقطهای بود که معاون وزیر امور خارجه امریکا،ژنرال والتر بدل اسمیت،توانست به انگلستان تضمین بدهد که او و«دالس»«اکنون به این محدوده حداقل تعهد»رسیدهاند.157منافع انگلیسی-امریکایی مشترک شـده بود.فرمول دیگری در ترتیبات سود-مشارکت،50-50،وجود نداشت،مگر اینکه هم سابقه [مذاکرات]را در هم میشکست و هم الزام به حرمت قراردادها را تهدید میکرد.
اکنون دولت آیزنهاور از گزینههای آرام سیاسی که با اهداف و فرضهای دولت پیشین مـشترک بـودند،دور شده بود.او نیز،به سان دولتهای پیشین برای امنیت ایران حاضر به بیثبات کردن بازار جهانی نفت و پایههای تجارت جهانی نبود.همچنین،یک مذاکره نفتی مستقل و بدون اجازه و حضور انـگلستان،از گـزینههای آیزنهاور نبود،زیرا این موضوع آسیب اساسی به روابط انگلیس،امریکا و هم به حرمت قراردادهای بین المللی وارد میساخت.مذاکرات یک طرفه ایالات متحده با ایران و با موافقت انگلستان نـیز شـدنی نبود،زیرا روش مصدق بیاعتمادی نسبت به او را به وجود آورده بود؛158چیزی که دولت آیزنهاور در وهله اول در ژانویه 1952 دیده بود.این دولت انتظار نداشت مصدق به قراردادش با امریکا بیشتر از قرارداد با انـگلستان احـترام بـگذارد.159سرانجام،پیشنهادهای 20 فوریه،نظریات مـختلف را[در ایـالات مـتحده] به این نتیجه رساند که باید برای خشنودی مصدق،از انگلستان امتیاز گرفت.تنها این سئوال باقی ماند که آیا مصدق پیـشنهادهای 20 فـوریه را خـواهد پذیرفت،یا ایالات متحده با دولت جدیدی در ایـران کـار خواهد کرد؟اگر مصدق با این پیشنهادها مخالفت کند،نشان میدهد که یا نمیخواهد و یا نمیتواند به توافق دست یابد.
در مـارس 1953،دو پیـشبینی بـسیار غلط مصدق به سلسله ماجراهایی انجامید که برکناریاش را از قدرت در پیـ داشت.اول،هنگامی که سفیر هندرسن به مصدق گفت غیر ممکن است این حق به ایالات متحده داده شود کـه تـا تـعیین تکلیف ادعاهای مهم انگلستان نفت ایران را بخرد،او در پاسخ گفت که«شـما مـیتوانید به آنها بگویید که ایران را از کمونیسم نگاه داشتهاید.»بعد از دو سال موفقیتآمیز در برجستهسازی اختلافات بین انگلیس و امـریکا، مـصدق روی ایـن موضوع زیاد حساب کرده و با کارت کمونیستش زیاد بازی کرده بود و بـه طـور کـامل «پتهاش را روی آب ریخته بود.»160دوم؛در 20 مارس،مصدق در یک سخنرانی با پیشنهادهای 20 فوریه مخالفت کرد.این مـخالفت نـتیجه عـمل حمایت ایالات متحده از مصدق را نشان داد.جمهوری خواهان دریافتند که غیر ممکن است بتوانند بـا مـصدق وارد مذاکره شوند و همان طور که دمکراتها یک سال پیش نظارهگر بودند،آنها نـیز نـظاره کـردند که حمایتشان از مصدق بیفایده بوده است.اهمیت تکمیل این روند به هنگام مراجعه بـه روز شـمار طرح محرمانه تهیه شده توسط«ویلبر»حتی بیشتر نمایان میشود.در حالی که مـقامات انـگلستان عـملیات «بوت»[چکمه]را برای به زیر کشیدن مصدق از قدرت،با همکاری ایالات متحده در اواخر1952 طراحی کـردند،بـدل اسمیت شرح میدهد که تا مارس 1953دولت ایالات متحده نمیتوانست با سـرنگونی مـصدق مـوافقت کند؛و در 16 آوریل،پیش از مطالعهای فراگیر، مشخص بود که«عوامل سرنگونی مصدق»کامل شده است.161
دولت آیـزنهاور بـه گـزینههای سیاسی به جای مانده از دولت ترومن و اهداف و فرضهای مشترک دو دولت،متعقد بود.تقریبا تـغییری در سـیاست ایالات متحده،به تبع تغییر دولت،به وجود نیامد انگلستان فشار بیشتری نمیتوانست وارد کند.ایالات متحده،هـم نـمیتوانست مذاکرات یک طرفهای را با و یا بدون موافقت انگلستان ترتیب دهد.محاسبات غـلط مـصدق در مارس 1953،نشان داد که او یا ناتوان است و یـا نـمیخواهد بـه توافقی دست یابد که ایالات متحده آن را مـنطقی مـیشمارد.
این وضعیت،تنها،راه تغییر رهبری ایرانیان را باقی گذاشت؛اما هنوز انجام کودتا مـعلوم نـبود.آیزنهاور نیز،مانند ترومن یـک سـال پیش،دو انـتخاب داشـت؛یـا صبر تا سقوط مصدق و یا بـه سـرعت وارد عمل شدن.البته به سرعت وارد عمل شدن ترجیح داشت؛زیرا هم دولت او در ایـن فـرض که احتمال رسیدن توافق با مـصدق دور از انتظار است و در مقابل گـذشت زمـان خطری برای حفظ ایران از کـمونیسم بـه شمار میرود،با دولت ترومن مشترک بود؛و هم دنیای آزاد نیاز داشت تا ببیند رهـبر آنـ[رهبر دنیای آزاد امریکا]برای به دست آوردن خـواستههایش چـه کـاری انجام میدهد.هـمچنین،مـلاحظه الزام به اجرای قراردادهای نـفتی و عـرضه نفت بین المللی، بدان معنی بود که ایالات متحده نمیتوانست برای نقض غیر قـانونی تـحریم نفتی علیه ایران خطر کند.مـهمتر از هـمه اینها،در بـهار 1952،احـتمال قـریب الوقوعی برای سقوط مـصدق به دلایل طبیعی دور از انتظار بود.به نظر میرسید،اقتصاد وابسته به زمین در ایران،توانایی ادامـه حـیات را در مدتی طولانی و بدون توافق نفتی،بـویژه بـا کـمکهای مـحدود فـنی ایالات متحده،خـواهد داشـت.162به یقین،رئیس سازمان سیا-آلن دالس-با فراست در فوریه 1953 دریافت که«اگر بحران ماهها به درازا بکشد،بـه نـدرت[ایران]به بـحران کشیده خواهد شد.»163مصدق،مدت طولانی بـر سـر قـدرت بـود،انـتظار مـیرفت هنگامی که او را از قدرت بیفتد،حزب توده قدرت را به دست بگیرد،زیرا او به حمایتهای باقی مانده جبهه ملی بسیار تکیه کرده و در همان حال در پی حذف شاه بود.164مـقدر شده بود او دکتر بنش ایران شود165[دکتر بنش:رئیس جمهور چکسلواکی]و در مقابل این خطر،ضرر تغییر دولت«خیلی زیاد نخواهد بود»166در واقع انجام ندادن این تهدید،خیلی بیشتر از انجام آن،موفقیت را بـه شـکست تبدیل میکرد.
حتی اکنون نیز که متحدین مصدق در[حزب]توده از ایده تغییر سریع رژیم کاملا حمایت میکردند،دولت آیزنهاور هنوز تغییر رهبری ایران را با حداقل مداخله ترجیح میداد.در ابتدا [ایالات مـتحده]فشارهای آشـکار و پنهانش را بر مصدق،به دو روش فشار با کاهش حمایتهایش و کاهش کمکهایش،وارد ساخت.گزارش تاریخی محرمانه«ویلبر»فاش کرد هنگامی که این دو روش تأثیر نکرد،ایـالات مـتحده ترجیح داد تا نمایندگان مجلس را بـرای تـأثیرگذاری در تغییر قانونی رهبری ایران[مصدق]بخرد.هنگامی که مصدق با تعطیل کردن موقت مجلس،نسبت به این طرح پیش دستی کرد،این تلاش نیز ناممکن شـد و ایـالات متحده به برگزیدن رهـبری جـدیدی در ایران از طریق کودتای نظامی پیشگیرانه وادار شد.آخرین راه باقی مانده در مقابل آیزنهاور،از میان گزینههای دوره دولت خود و دولت ترومن،کودتا بود.167ناامید شدن ایالات متحده از روشهای دیگر با تشخیص مقامات این کشور در 29 جـولای کـه امکان ضعیفی برای کار با مصدق وجود دارد168،مشخص میشود.کارکنان سیا در سفارت ایالات متحده نیز راهی برای دانستن اینکه چه بر سر قسمتهایی از کودتا169که داشت اتفاق میافتاد،نداشتند. پیـش از ایـنکه کودتا اجـرا شود،هیئت دیگری نیز برای قبولاندن[نظریات ایالات متحده]به مصدق اعزام شد که ناموفق ماند.
با توجه بـه اختلافات موجود در روش دولتهای آیزنهاور و ترومن،روایتهای متعددی از کودتای آگوست 1953 علیه مـصدق،تـصمیم آیـزنهاور را تشریح کرده است.این مقاله در پی حقیقتهای تحریف شده کودتا بود تا نشان دهد اینکه:دولت جدید[آیزنهاور]روش مـجزایی از دولتـهای پیشین خود داشته،اغلب فرضها ساختگی است.این مقاله مدعی است،تصمیم بـه اجـرای کـودتا،بیش از آنکه با فرض تغییر سیاست همراه با تغییر دولت توجیهپذیر باشد،با فرض ادامه سـیاستها به همراه تغییر دولت توجیه میشود،[و باید گفت]هنگام انجام عملیات آژاکس تمام گـزینههای پیش روی دولت[آیزنهاور]از بین رفـته بـود.
دولتهای ترومن و آیزنهاور اشتراکات بسیار قوی در مدیریت مسئله ایران داشتند،هر دو فرضها و عوامل پیچیده بسیاری را پیشرو داشتند،هر دو به جای گلاویز شدن با ایران در پی تدبیر گزینههای سیاسی بودند.هر دو دولت تـهدید اصلی را تخریب توسط کمونیستهای[ایران] و اقدام نظامی شوروی در ایران میدانستد.به علاوه هر دو راهحل را در رشد ریشهای شرایط اجتماعی-اقتصادی ایران و تشویق به انجام اصلاحات اداری و سیاسی میدانستند که مدتها بود به طول کـشیده و وقـت آن رسیده بود.هر دو دولت[ترومن و آیزنهاور]فهمیدند که احیای مجدد برنامه هفت ساله و یافتن رهبری قوی طرفدار غرب در ایران از شروط لازم برای رسیدن به اهدافشان است.
منازعه نفتی ایران و انگلیس مشکلات ویژهای را بـه دولتـها تحمیل کرد.درآمدهای نفتی برای کسب سرمایه و سرمایهگذاری برای احیای مجدد برنامه هفت ساله لازم بود.از دست رفتن درآمدهای نفتی [ایران] ایالات متحده را به این نتیجه رساند که بحران اقتصادی،این کـشور را بـه طور فزایندهای در مسیر تخریب غیر قابل برگشتی برای تسلیم شدن مقابل کمونیست قرار داده است.به علاوه ایالات متحده نفوذ محدودی در خاورمیانه داشت و میخواست به دلایل پیچیده و متفاوت بـا هـر دو طـرف منازعه نفت[ایران و انگلیس]همکاری کند.ایـالات مـتحده مـیخواست با انگلستان همکاری کند،زیرا در استراتژی جلوگیری از توسعه و نفوذ کمونیسم عموما و برای دفاع از خاورمیانه خصوصا به این کشور نیاز شدیدی داشـت.هـمچنین ایـالات متحده میخواست با ایران همکاری کند،زیرا ایـن هـمکاری را هم برای هدایت ناسیو نالیسم ایرانی در مقابل کمونیسم نیاز داشت و هم میخواست به کشورهای دنیای غیر متعهد و در حال تـوسعه پیـغام دهـد که ایالات متحده ضد امپریالیسم است.
هنگامی که دولتها[ترومن،آیـزنهاور]تشخیص دادند که چه میتوانند بکنند و چه نمیتوانند بکنند،به سوی فرضها و فاکتورهای پیچیده مشترک رهنمون شدند.این دولتـها چـهار فـرض کلیدی داشتند:کار با رهبری طرفدار غرب در ایران؛ایجاد حس مـثبت در مـقابل خطر بزرگی که انگلستان در منازعه پذیرفته است؛حراست از اصل حرمت قراردادها و ثبات بازار جهانی نفت؛ و ایـنکه بـنا بـه ملاحظات سیاسی در افکار عمومی داخلی و خارجی[ایالات متحده]مشخص شود که برای ایمن نـگهداشتن ایـران از کـمونیسم کاری انجام میشود.عامل پیچیدهای که هر دو دولت[ترومن و آیزنهاور]در آن مشترک بودند،هر دو[ایران و انـگلستان]در پی فـشار بـر سیاست ایالات متحده برای گرفتن امتیاز بیشتر در مقابل دیگری بودند و هیچ کدام اولویتهای جـنگ سـرد ایالات متحده را درک نمیکردند.
تمام این ملاحظات،در مجموع،گزینههای سیاسی را منتفی کرد.دفاع ایـالات مـتحده از ایـران در مقابل کمونیسم باید غیر نظامی میبود.تأکید بر اینکه انگلستان شریک کوچکتر ایالات مـتحده در خـاورمیانه است،بدان معنی بود که این کشور[ایالات متحده]نیروهای مطمئنی برای تضمین امنیت خـاورمیانه در اخـتیار نـداشت.به علاوه اگر نیروهای اندکی هم در ایالات متحده یافت میشد،نمیتوانست بدون مداخله متقابل اتـحاد جـماهیر شوروی سوسیالیستی در ایران،به استناد قرارداد مودت 1921،در این کشور مداخله کند.گـزینههای غـیر نـظامی بسیار نامحدود بودند.ایالات متحده نمیتوانست برای عرضه نفت ایران،بدون موافقت انگلستان و پرداخت غـرامت مـقرر تـوسط ایران،با این کشور[ایران]وارد مذاکره شود. این مذاکرات[بدون موافقت انگلستان]صدمه سختی بـه روابـط انگلیس با امریکا میزد و الزام به حفظ حرمت قراردادها را به مخاطره میانداخت،[از سوی دیگر]چنین مطرح مـیشد کـه ایالت متحده در پنهان ضامن ایران برای لغو قرارداد نفتی 1933 است.ایالات مـتحده، هـمچنین نمیتوانست بدون توافق نامه نفتی،کمکهای وسـیعی را بـرای تـشویق ایران به انجام اصلاحات اجتماعی-اقتصادی ارسـال کـند.انتظار میرفت،هریک از برنامههای کمک[به ایران و بدون یک قرار داد نفتی]در کنگره رد شود؛اگـر نـیز چنین نمیشد،ریسک بسیاری بـرای ایـالات متحده در پی داشـت.ایـن کـمکها میتوانست انگلستان را بسیار خشمگین سازد،زیـرا ایـن کمکها اثر مجازاتهای اقتصادی بر ایران را کاهش میداد و مجددا خطر مشاهده ایـالات مـتحده در مقام مشوق کشور ناقض قراردادها افـزایش مییافت.همچنین این مـوضوع مـیتوانست بحران را به درازا کشانده ایالات مـتحده بـا این موضوع روبهرو شود که کاهش فشار بر روی ایران،آرامشی برای ایـن کـشور به وجود خواهد آورد که هـرگز تـن بـه مذاکره نفتی نـخواهد داد.بـه غیر از همه اینها،مـمکن بـود فساد مالی و سوء مدیریت ایرانیها،کمکهای امریکا را نیز بیهوده تلف کند.همچنین ناسیونالیسم ایـرانی مـیتوانست به عنوان مقابله با امپریالیست جـدید بـا این کـمکها بـه مـقابله برخیزد،که در این صـورت عواقب ناگواری برای اعتبار ایالات متحده در پی خواهد داشت.
این بازی دوگانه[دو دوزه بازی]بین اهداف،فـرضها و عـوامل پیچیده مشترک،احساس مسئولیت ایالات مـتحده را در مـیانجیگری بـرای تـوافق نـفتی از بین برد و ایـالات مـتحده مجبور شد در موقعیت نسبتا ضعیفی،هم زمان،در مسیر متزلزلی بین دو رقیب اما متحد با ایالات مـتحده در جـنگ سـرد،قدم بردارد.ایالات متحده مجبور بود ایـران و انـگلستان را هـم تـشویق کـند، هـم هدایت کند و هم بر آنها فشار بیاورد تا با سرعت قابل قبولی برای ایالات متحده به توافق نفتی دست یابند،به صورتی که نه امتیازات نفتی نـقاط دیگر جهان به مخاطره بیفتد و نه اصل حرمت قراردادهای بین المللی نقض شود.[در این راه]،تنها متغیراتی که دو دولت[ترومن و آیزنهاور] مجبور بودند برای رسیدن به توافق نفتی با آنها بـازی کـنند،اخذ امتیازات بیشتر از انگلستان برای پاسخ به درخواستهای ایرانیها و تغییر دولت در هریک از دو کشوری بود که احتمال مصالحه بیشتری با آن میرفت.
دولت ترومن حدود بیش از سه سال مشغول میانجیگریهای رسمی و غـیر رسـمی برای حفظ عرضه نفت جهانی و آزمودن گزینههای سیاسی پیش رو در ایران بود.ترومن،با لغو قانون ضد تر است و حمایت از کمپانیهای نفتی ایالات مـتحده بـه آنها اجازه داد تا هم آثـار حـذف نفت ایران را[از بازار جهانی نفت]بر طرف کنند و هم فرمول سود-مشارکت 50-50 را با شرکت آرامکو عربستان سعودی پیش برند،چرا که فکر میکرد تنها ایـن روش از بـه مخاطره انداختن امتیازات نـفتی نـقاط دیگر جلوگیری خواهد کرد.همچنین ترومن برای پاسخ به درخواستهای ایران برای پذیرش اصل سود-مشارکت 50-50 و حتی بیشتر از آن،به انگلستان فشار وارد کرد.هنگامی که در 1952 ایـالات مـتحده[دولت ترومن]دریافت،نفوذ بسیار کمی در فشار آوردن بر انگلستان برای انجام توافق و خلاصی خودش از منازعه دارد،آرامآرام به سمت کاهش وابستگیاش به انگلستان در دفاع از خاورمیانه حرکت کرد.به غیر از این،ایالات متحده در آمـوزش ایـران به روابـط تجارت نفت،ابتدا با رزمآرا و سپس به توافق نفتی به آنها داشت. هنگامی که مصدق در بهار 1952 امـتحانش را پس داد و نشان داد که این ترفند شکست خورد، به نظر میرسید مصدق تـنها گـزینه بـود،هر چند امید کمی به تضمین منافع ایالات متحده و هماهنگی دوباره دولت ترومن با او،میرفت.
تا موقعی کـه تـرومن کاخ سفید را ترک کرد،انگلستان با غرولند بسیار،امتیازات بیشماری را در پی درخواستهای رو به افـزایش ایـالات مـتحده داده بود،و علیرغم تغییر دولت انگلستان در پاییز 1951،تغییر چندانی در خواستههای ایالات متحده ایجاد نشده بود.همچنین اصـل سود -مشارکت،50-50،نشان نهایی ایالات متحده شده بود که از بیم عدم ثبات جـریان نفت و به خطر افـتادن امـتیازات نفتی جاهای دیگر از آن عدول نمیکرد.به نظر میرسید،هنوز،مصدق بهترین رهبری بود که ایالات متحده میتوانست بیابد.سرانجام آیزنهاور با مجموعهای از دلایل در حال انجام مذاکره نفتی بود.آیزنهاور وارث این[مذاکرات]بود و بـا نظر کسانی که در تشریح علل کودتا به تغییر سیاست ایالات متحده با تغییر بین دولتهای ایالات متحده معتقدند،مغایر است،زیرا آیزنهاور سیاست ترومن را موبهمو پیگرفت.هنگامی که مصدق در فوریه 1953 از اصـل پرداخـت غرامت که قبلا در ژانویه پذیرفته بود عدول کرد و تلویحا تهدید کرد که نفت را به زیر قیمت به کشورهای کمونیستی خواهد فروخت،دولت آیزنهاور در مقابل او نایستاد. آیزنهاور ترجیح داد تا برای اخـذ امـتیازات بیشتر رو به انگلستان آورد،زیرا امریکا درخواست مصدق را برای تعیین و محدود کردن غرامتی که بایستی ایران پیش از امضای توافق نامه نفتی بپردازد،منطقی تشخیص داد.
دولت ترومن رفته بود،در حالی کـه گـزینههای ارزشمند بسیار کمی از خود بر جای گذاشته بود.هنگامی که انگلستان پیشنهادهای 20 فوریه 1953 را ارائه داد،دیگر باب پیشنهادها بسته شد و چیز بیشتری نمیتوانست از انگلستان به دست آید،مگر آنکه منافع ایـالات مـتحده در اصـل 50-50 و یا اصل احترام به قـراردادها بـه خـطر بیفتد.با ردّ پیشنهادهای[1953]،مصدق نشان داد که یا برای انجام توافق نفتی بیمیل است و یا ناتوان.هنگامی که مصدق با کارت کـمونیستش زیـاد بـازی کرد،و هم موقعی که در 20 مارس با قرارداد نـفتی مـخالفت کرد،مشخص شد که احتمال بسیار کمی برای امضای توافق نامه نفتی و حتی قراردادی یکجانبه با امریکا وجود دارد. بـنابراین تـنها گـزینه پیش رو برای دولت آیزنهاور،کار با دولت جدید در ایران بود،آن هم بـا سرعت بسیار بالا تا متحدان مصدق در حزب توده نتوانند ایران را در مسیر غیر قابل بازگشت به سوی کمونیسها قـرار دهـند.مـشکل بزرگ این بود که بر خلاف سال گذشته،شرایط در ایران چـنین نـبود که انتظار برود مصدق بزودی و به صورت طبیعی از قدرت کنار خواهد رفت.پس، آیزنهاور به آخرین راهـحل دشـوار در سـیاست ایالات متحده در قبال ایران رسید:واژگون کردن مصدق یا تسلیم ایران بـه کـمونیسم.
در حـالی که به نظر میرسد،این درست است که حضور دولت آیزنهاور در کاخ سفید به نـسبت دولت تـرومن،گـوش شنوای بیشتری را برای انجام عملیات پنهان در موقعیتهای کلیدی به قدرت رساند،اما اینکه چـگونه دولتـ آیزنهاور به چنین تصمیم قاطعی رسیده است،به صورت انحرافی و با عوامل تـغییر دولتـهای شـرح داده شده است،نه با اعتراف به ادامه سیاستهای [دو دولت].
به یقین،حتی هنگامی کـه اسـتفاده از زور به عنوان نیاز تغییر سریع رژیم ایران،پذیرفته شد، دولت آیزنهاور ترجیح میداد حـداقل مـداخله مـمکن را داشته باشد.سرانجام،انتخاب دشوار بین کودتای نظامی و یا تسلیم کردن ایران به کمونیسم بـود،اعـتقاد به کفایت مذاکرات سیستماتیک و سایر گزینههای سیاسی آرام،در اهداف،فرضها و عوامل پیچیده در دو دولتـ مـشترک بـود،وانگهی،این[کودتا]همان خواست مشترکی بود که،«برای حفظ ایران در مدار غرب،اگر لازم باشد،عـملیات پنـهانی بـرای تحقق دولت رام شدنی در ایران انجام شدنی است» و به همین دلیل عملیات آژاکس بـیش از آنـکه بیش از آنکه با تغییر دولتها،شرح داده شود،باید با تغییر عوامل متغیر در ادامه سیاست دولتها و ایـنکه آخـرین اقدام منطقی و بسیار سخت برای سیاست خسته و فرسوده است،شرح داده شود.
پانـوشتها:
1- Wilber Report, Secret History of the Coup, WWW. Crytome. org/cia-iran-all, htm.
2-F. Azimi, 'The Politics of Dynamic Stalemate: Iran 1944-53'(PhD Thesis, St Antony's College Oxford, 1984), p. 363: F.Diba, Mohammad Mossadegh - A Political Biography (London: Croom Helm, 1986),P181.
4-S.E. Ambrose, Eisenhower. The President. Vol. 2, 1952-69 (London: Allen and Unwin, 1984). P.lll: M. Gasiorowski, US Foreign Policy and the Shah: Building a Client State in Iran (Ithaca New York:Cornell United States, Great Britain, 1991), pp. 82-34. M. Heiss, Empire and Nationhood: The The University Press, and Iranian Oil, 1950-54 (New York: Columbia University Press, 1997): K. Roosevelt, Countercoup: Struggle for the Control of Iran (New York: McGraw-Hill, 1979)
5-W.A. Harriman,'Leadership in World Affairs', Foreign Affairs, Vol. 32 (1953 - 54), pp. 525-40: H. Kalouzian (ed.), Musaddiq's Memoirs (London: JEBHE, National Movement of Iran. 1988). p. 272: F.J. Gavin, politics, Power, and U.S. Policy in Iran,1950-53,Journal of Cold War Studies,Vol.1, No.1(1999), pp.56-89.
(6)-برای مثال،در 17 ژوئن،«جی،اف،دالس»جلسه مهمی را برای بـحث دربـاره طرح کودتا با حضور«روزولت»،«آلن دالس»،«والتربدل اسمیت»،«هنری ایرود»،«چارلزویلسون» و «هـندرسون» اداره کـرد.بر اساس[نظر]روزولت، کلیات[کودتا]تنها به ایـن دلیـل باقی مـاند[اجرای آن در دسـتور کـار قرار گرفت]که تعداد بسیاری از حاضرین[در جـلسه] جـسارت مقابله با مبارزهطلبیهای برادران دالس را نداشتند.
K.Roosevelt,Countercoup.p.19
(7)-برای اطلاع بیشتر از تجدید نظر در امتیازنامه 1933 بـنگرید:
J.BambergṣThe History of the British Petroleum Company,Vol.2.The Anglo-Iranian Years (Cambridge:Cambridge University Press.1994),pp.48-50.
(8)-در 1947 خـزانهداری انگلستان از مالیات بازسازی 82/16 میلیون دلار به دسـت آورد،در حالی که ایران از حـق امـتیازات و مالیاتها فقط 1/7 میلیون دلار کسب کـرد،(هـمان،ص 325).[اعمال]سیاست انحصار سود توسط دولت کارگری، میزان درآمد ایران را به پایینتر از امتیازنامه 1933 رساند و پرداخـت بـابت بخشی از 20%سهم شرکا،به مـیزان بـیشتر از 250/671 دلار مـیرسید.
(9)-مقرر بود ایـران بـه ازای هر تن،6 شیلنگ بـهره مـالکانه تا سال 1948 و 20%از سهم خود را سالانه دریافت کند که با نرخ مالیات بر درآمد انـگلستان بـرابری میکرد.همچنین مقرر بود مبلغ 909/090/50 دلار 30 روز پس از اجـرایی شـدن توافقنامه نـفتی بـه ایـران پرداخت شود و یک پرداخـت حداقلی نیز-4 میلیون دلار در سال-بابت شراکت و مالکیتش برای ایران تعیین گردد.
(10)-در مارس 1949«ویلبر»هشدار داد کـه«یـک کودتا با طراحی دقیق در شمال ایـران مـمکن اسـت بـسیار بـیشتر از هزینه الحاق «سـودتان لنـد»به آلمان هزینه داشته باشد»و این که باید به این موضوع«تکیه شود که بیشتر جـهان اطـلاع نـدارند که آیا آذربایجان یک رودخانه است،یـک کـوهستان و یـا تـنها یـک مـذهب جدید است».اگرچه،در ژوئن 1949 شورای امنیت- قملی (NSC) احتمال عملیات نظامی شوروی را بسیار اندک ارزیابی کرد و حزب توده کمونیست را فاقد توانایی برای به دست گرفتن قدرت تشخیص داد.همچنین،اقـتصاد[ایران]نسبتا سر پا دیده میشد و ایران قادر بود هر چقدر سرمایه میخواهد از بانک بین المللی توسعه و بازسازی و بانک صادرات و واردات امریکا وام بگیرد.
Foreign Relations of the United States (FRUS) 1949, Vol.6, Wiley to Acheson. 29 March 1949, p.496: Ibid., Analysis and Comparison of US Policies with Regard to Aid to Greece, Turkey, Iran and Afghanistan. u.d. annex, p.4.
11 -FRUS 1950, Vol. 5, NEA paper, 'Political and economic factors involved in military assistance to Iran in FY 1951'.u.d., p. 466.
(12)-همان.
122. memo. by Chief of Programme Staff MDAP(Bray)lo Deputy Director MDA (Ohly), 25 January 1950. P
13– FRUS. 1949. Vol.6, memo. by G.P Merriam of the Policy Planning Staff, 13 June 1949 p. 39. The NSC accepted as early as November 1947 that the security of the Eastern Mediterranean and of th East was vital to US security, ibid., 1947, Vol.5, State Department memo., u.d., p 575.
14- FRUS 1950. Vol.5, Wiley to See State, 15 Feb. 1950, p. 471.
15- US National Archives (NA). RG 59, box 2768, H.R. Labouisse Jr. to Perkins, 27 Feb. 1950. p.4.
16- FRUS 1950. Vol.5. NEA paper 'Political and economic factors involved in military assistance to Iran in FY 1951', u.d., p. 466.
17- FRUS, 1952-54, Vol.10, NSC Staff study on certain problems relating to Iran, attached to Statement of Policy by the NSC, 2 January 1954, p.881.
18- در 1944،هیئت کالبرستون نشان میدهد که توسعه اقتصادی قابل توجه است،اما در 1947 نظر ایالات متحده در خاورمیانه چنین است که،به جز یک استثناء در نفت،«هنوز رشـد مـشخصی در اقتصاد به چشم نمیخورد.»
FRUS,1947, Vol.5, State Dept. memo., 'Specific Current Questions', u.d., pp. 556-57: J.A. DeNovo, 'The Culbertson Economic Mission and Anglo-American Tensions in the Middle East, 1944-1945', Journal of American History, Vol.63 (1976-77), pp. 913-36.
19- Harry S. Truman Library (HST), Acheson Papers, Princeton Seminars, box 76, folder May 15-16 1954, folder l, reel 5, track l, p.6.
20-FRUS, 1952-54, Vol, 10, Memorandum of Discussion at the 135th Meeting of the NSC, 4 March, 1953,p. 698,
21- Cost of Plan as given by Foreign Secretary Herbert Morrison to the House of Commons, 491, H.C. Deb., 5s, comprising period 23rd July-4th October, 30 July 1951, c966.
این گزارش توسط شرکت بین المللی مهندسین مشاور مـاوراء بـحار تهیه شده که توسط یـازده شـرکت مهندسین مشاور امریکایی و یک شرکت انگلیسی اداره میشد.برای مطالعه اصل طرح و گزارش بنگرید:
Overseas Consultants Inc., Report on Seve Year Development plan for the plan Organization of the Imperial Government of Iran, 5 Volumes (New York: Overseas Consultants, 1949): L.P. Elwell Sutton, Persian Oil: A Study in Power Politics (London: Lawrence & Wishart, 1955), pp. 159-61.
22- FRUS, 1950, Vol.5, Rountree to Jernegan, 23 March 1950, p. 491-9. ibid., State Dept. paper, 'present Crisis in Iran', u.d., pp. 509-18.
23-P.M. Williams (ed.), The Diary of Hugh Gaitskell (London: Cape, 1983), p. 263. See also R. Graham, Iran: The Illusion of Power (London: Croom Helm, 1978), p. 35.
24- British Public Record Office (PRO), CAB 128, CM (51) 51, 12 July 1951: CAB 128, CM (51) 53, 19 July 1951.
با توافق نامه ، ایران از سه حوزه مدیریتی برای معامله موردنظرش سود می جستند
الف : امکانات مالی قابل انتقال ؛ مزیت خودکار دریافت و پرداخت به طرف سوم به استرلینگ.|
ب : قیمت گذاری مجدد تضمینات به طلا (در عین حال که انگلستان این تضمینات را 1۱.4 میلیون دلار برآورد کرده بود.)
ج : امکاناتی برای تبدیل استرلینگ به دلار برای بعضی موارد نامحسوس و کالاهایی که با استرلینگ قابل ابتیاع نخواهند بود.
25-PRO, FO 371/98608, minute by Sarell, 22 Jan. 1952. For the Tudeh and the 1953 coupsee M. Behrooz, 'Tudeh Factionalism and the 1953 Coup in Iran', International Journal of Middle East Studies, Vol.33 (2001), pp. 363-82.
26- FRUS, 1952-54, Vol. 10, Statement of Policy by the NSC, 2 Jan. 1954, p.873. 27- DDE, Ann Whitman file, NSC Series, box 4, file 147th meeting NSC June 11953, memo of discussion at 147th meeting NSC, 2 June 1953.
28- FRUS, 1952-54, Vol. 10, memo, by Rountree, 18 April 1951, p. 39.
29- Ibid., Statement of Policy by the NSC, 2 Jan. 1954, p. 870.
30- Ibid,. See. State to State Dept., 7Nov. 1951, p. 266.
۳۱- برای مثال، در دسامبر ۱۹۵۱ احساس شد که با برنامه فعلی جنگ ، نیروهای ایالات متحده برای تعهدات خاصی درخاورمیانه قابل دسترس نیستند... بنابراین ایالات متحده سازمان دفاع خاورمیانه را مسئولیت استراتژیک انگلیسی ها ارزیابی می کردند).
HST Acheson Papers, box 167, Commonwealth capabilities and intentions in the Middle East, 31 December 1951.
32- FRUS, 1952-54, Vol. 10, NSC Statement of policy, 27 June 1951, p. 74.
33-HST, Students research B file, Iran oil 1951-53, box I, file 9, report by Psychological Strategy Board, 21 Sept. 1951.
34-Dwight D. Eisenhower library (DDE), Ann Whitman file, NSC Series, box 4, memoranda of 136th meeting NSC on Wednesday 11 March 1953, 12 March 1953.
35- FRUS, 1952-54, Vol. 10, memoranda of 135th meeting NSC on 4 March 1953.
36- PRO,CAB129,CP(51)28,''Persia''22 Jan.1951,p.1.
مثال مشابه،تضمین سفیر«شفرد»بود که گفت اقدام به آزادی حزب توده از زندان به ایـن مـعنی نیست که این حزب توانایی انجام یک کودتا را خواهد داشت.
FO371/82315,Shepherd to Fo,18 Dec.1950
ترومن نیز چنین احساس مشابهی بروز داد:«انگلستان به صورت ناشایستهای با موضوع نفت ایران بـرخورد میکرد. ما به آنها چگونه از آن میتوان رهایی یافت اما آنها به مشورتهای مـا گوش ندادند.»
در گزارش 14 ژوئن،«گریدی»گزارش داد که به نظر«شفرد»هیچ راهحلی با وجود مصدق متصور نیست و به کار رفتن هر روش برای تغییر وی بهتر[از وضع مـوجود]خواهد بود. برای مشخص شدن چنین رفتارهای مشابهی که پیش از این نیز رخ داده است،بنگرید:
FRUS Iran 1952-54.Vol.10,Grady to State Deot.,14 June 1951,footnote,p.65
(59)-برای مثال در 1952،شرکت نفتی تگزاس مخالف این بـود کـه شرکتهای نفتی امریکایی در بیرون از مرزها فعالیت کنند.
Cited by G.W.StockingṣMiddle East oli:A Study in Political and Economic Controversy(London:Allen Lane,1971),p.122
(60)-این،از شرکتهای تابعه کمپانیهای نفتی ایالات متحده:«سوکال»،«استاندارد اویل(نیوجرسی)؛سوکونی و«تگزاس اویل کمپانی»بود.
(61)- W.R.Louis.The British Empire.p.647
(62)-بنگرید L.H بحث«اندرسون»این بود که مـوافقت نـامه در انتقال نوسازی از دولت ایالات متحده به دولت عربستان سعودی تأثیر خواهد گذاشت.این تغییرات در پی قانون مالیات امریکا در 1918 که برای تشویق سرمایهگذاری خارجی سرمایههای امریکا به تصویب رسید،انجام گردید.این قـانون نـگرانی پرداخت مالیات دو طرفه را با معاف کردن پرداخت مالیات به دولت امریکا،برای سرمایههای خارج از کشور،مرتفع ساخت.
(64)-این تفاوتها به ظرافت توسط«سر جـان لی رجـتل»سـفیر انگلستان در ایران،در ژانویه 1950 دریافت شـد:«سـفیر ایـالات متحده گفت او باور ندارد که ما به یک توافق خواهیم رسید،اگر این روش را تعدیل کرده و یا ترک کنیم.»من به او گـفتم کـه آنـچه که من اطلاع دارم دقیقا همان است که مـا قـصد داریم انجام دهیم.
PRO,FO371/82974,Le Rougetal to Fo,10 Jan.1950
(65)- HST,Grady Papers,General fileṣbox 2,Articles by Hery F.Grady,áTensions in the Middle East with Particular reference to Iraná,11 -February 1952,p.12.
چنین عقایدی توسط سایر مقامات رسمی ایالات متحده چون ترومن که حافظ منافع«تعداد 1850 تبعه انـگلیس»بـود،نـیز ابراز شده است.
HSTṣStudent research B fileṣoli crisis in Iran 1950-53,box 1,file 9,minutes of meeting at the White House to discuss Churchillás jointproposal,21 August 1952,p.4
برخی صاحبنظران به این دلیل که ایـران 1951 با ایران 1901 تفاوت دارد،به نظرات قاطع انگلستان انتقاد داشتند و به طور جدی با این فرضیه که سر بـه زیـر بـودن جزو شخصیت ایرانیهاست،به مقابله برخاستند.
امریکاییها شخصیت منصور را (Uriah Heep) [شخصیتی داستانی؛غیر قـابل اعـتماد]»ارزیـابی کرده و فکر میکردند وی مناسب حفظ اهداف ایالات متحده نیست؛اهدافی کـه در پیـیافتن یـک دولت مناسب بود.آنها معتقد بودند که«ایالات متحده باید برای معرفی یک مقام ایـرانی کـه بـه طور مؤثر این نیازها را مرتفع سازد،مهیا گردند.»
pp.512-13Ūibid.,p.517.Ibid.ṣWiley to Sec.State,30Jan.1950,p.462ŪIbid.,State Dept.paper, áThe Present Crisis in Iranáṣu.d.ṣ
(70)-تا پاییز 1950،اداره خاورمیانه انگلستان،رزمآرا را شـخصیتی غـیر قابل چشمپوشی میدانست.
FO371/82377ṣRodgersto Wright,16 Oct.1950.The Americans felt similarly.FRUS 1950ṣVol.5,Grady to sec.State,13 Jul.1950,pp.566-9.
هر دو کشور،پیش از این امید کمی به او داشتند.امریکاییها او را جـاهطلب و ضـد خـارجی بر میشمردند،در حالی که «جفری ویلر»مشاور در امور مسایل شرق در انگلستان،او را«شاید ترسوترین و تـنفرآمیزترین در آسـیا»ارزیابی میکرد.
HST.PSFṣIntelligence file,box 258,folder SR reports,No.4-6,SR 6,Iran,April 1948ŪMinute by Wheeler,cited F.Azimi,The-Politics of Dynamic Stalemate,p.242
(71)-رزمآرا اصر داشت تضمین داشته باشد که بر سر پادشاهی ایـران، آنـچه بـر سر پادشاهی عراق آمد،هرگز نخواهد آمد و به دنبال تضمین برای آزاد نفت و گاز ایران بـرای ایـرانیسازی عملیات شرکت نفتی بود.
J.Bamberg,History of the British Petroleum Company,p.403
به تبع آن مـوریسون تـصمیم خـود مبنی بر پذیرش نوعی خصوصسازی را در مجلس عوام اعلام کرد.
The Timesṣ30 May 195,p.7,column bŪPRO,FO371/91534,minute by Starkey,14 May1951.
(76)-هیئت«جکسون»در 12 ژوئن وارد تهران شد.این هـیئت شـامل نـماینده دولت انگلستان در هیئت مدیره شرکت نفت ایران و انگلیس،«توماس گاردنر»؛رئیس هیئت نـمایندگی شـرکت نفت ایران و انگلیس در تهران،«نورمن سدون»،«باسیل-قجکسون»و دو مدیر دیگر و«ادوارد الینگتون»بود.پیشنهاد ارایه شده تـعدیل قـانون ملیسازی ایرانیها با پیشنهاد پرداخت 10 میلیون دلار برای بازسازی استخراج نفت(بلافاصله)،3 مـیلیون دلار در هـر ماه و انتقال سرمایه ایران در شرکت نفت ایـران و انـگلیس،بـه شرکت جدید ملی نفت ایران (NIOC) بود.
(78)-دیوان دادگستری بین المللی یک رویه قضایی را به دولت انگلستان پیـشنهاد داد،زیـرا ممانعت از رویارویی هیئتهای فنی، بـه رویـارویی بین دو دولت بـه جـای رویـارویی بین دولت ایران و شرکت نفت ایـران و انـگلیس انجامید.
برای اطلاع بیشتر از مفاد قضاوت دادگاه بین المللی بنگرید:
PRO.CAB.129.CP(51)200,Annex C,11July 1951
(86)-«ا.ک.س.لمبتون»پیش از این کـه دانشجوی زبان فارسی در مـدرسه مـطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن شـود،بـه عنوان وابسته مطبوعاتی سفارت انگلستان در تهران در طول جنگ[دوم جهانی]خدمت کرده بود.
A.K.S Lambton,áThe Impact of the West on Persiaá,pp.12-25.
(87)-سفیر«شـفرد»گـزارش داد که ملیسازی ایرانیها حقیقی اسـت و تـلویحا اشـاره کرد که طـغیان بـسیار بزرگی به صورت سـاختگی در حـال رشد است.
British Petroleum Archives(BP)100652,UK Embassy Teheran To London,20 Sept.1951
(122)-برای مـثال،در ایـران،سفیر هندرسن مجبور بود در دیدار بـا نـواب،وزیر امـور خـارجه جـدید ایران،این نکته را تـکذیب کند که ایالات متحده حمایت دامنهداری از انگلستان داشته است و به[آیت اللّه]کاشانی تضمین دهد که ایـالات مـتحده هرگز از امپریالیسم حمایت نخواهد کرد.
(128)-در 6 دسامبر،وزارت خارجه اعلام کرد که خرید یا عدم خرید نفت ایران به تشخیص کمپانیهای نـفتی و بـه ارزیـابی آنها از خطرات قانونی آن بستگی دارد.این نظر در ایـالات مـتحده در سـطح وسـیعی بـه مـنزله دعوت از کمپانیها برای اداره نفت ایران تلقی شد.
BP91032.A.E.C.Darke(New York)to Snowṣ9 Dec.1952
(129)-در هشت دسامبر،«توصیه کرد وزارت خارجه ملاحظات سیاسی خود را اعلام کند و آنها را به تسریع در بررسی ملاحظات خاص اقتصادی تشویق کرد.مـدت کوتاهی پس از آن،با حمایت«هندرسن»،او تضمین کرد موافقت آچسن را برای تشویق «گاستون»مدیر عامل و رئیس هیئت مدیره بانک صادرات و واردات ایالات متحده،در اعمال فشار برای پیشبرد اهداف خاص اقتصادی کسب کـند.»
(130)-ایـن[موضوع]به ایران اجازه داد تا پایان سال مالی ایالات متحده،منتهی به 30 ژوئن 1953،بیش از 20 میلیون دلار با ایالات متحده روابط تجاری داشته باشد که این،به غیر از تکنولوژیهای منتقله توسط موافقت نامههای اجـرایی فـنی بود.
131-J.Bamberg,The History of the British Petroleum Company,p.482.
(132)-«جرج میدلتون»وابسته انگلستان در ایران سال مالی ایالات متحده،در نوامبر 1952 اشاره کرد که:«چشمانداز آینده هرگز سود 100% به نفع جبهه انگلیسی-امـریکایی را نـشان نمیداد؛جبههای که هرگز بـه طـور واقعی علیه مصدق تشکیل نشد.»
(134)-ملاحظه حفظ احترام قراردادها و مسئولیت مشترک در صنعت نفت،شرکتهای بزرگ نفتی را پیش از این کـه بـه حمایت از دولت ایالات متحده بـکشاند بـه حمایت از منافع شرکت نفت انگلیس و ایران سوق میداد،حتی بیشتر از آن که تلاش برای حل بحران توسط دولت داشته باشند،به فکر منافع این شرکت بودند.برای اطلاع بیشتر بنگرید:
(158)-چیزی بود که انگلستان را به وجد میآورد.مأمور اداره روابط خارجی در 31 ژانویه اشاره کرد که«نمیخواهم بگویم کـه قـبلا این را بـه شما گفتهام،اما من فکر میکنم،ایالات متحده باید بپذیرد که آخرین اخبار رسیده از تهران نشان مـیدهد که ما حق داشتیم اصرار کنیم که پیشنهاد ارائه شده توسط مـا بـه دکـتر مصدق تا حد ممکن جلوی دستاندازیها را خواهد گرفت.این همچنین روشن است که اگر ضرب الاجلی وجـود داشـته باشد،محقق نخواهد شد،زیرا دولت علیا حضرت ملکه[انگلستان]به حد افراط در رفتارش سخت اسـت.امـا دکـتر مصدق از قدرت به پایین کشیده و ما به تمام اهداف پانزدهم ژانویه رسیدهایم.«
(167)-این نتیجهگیری،بویژه،توسط«رابین»،-کسی که موافقت آیزنهاور را برای کـودتا«اقدام غیر منطقی غـیر ضـرور» برمیشمرد-در حالی که به دلایل اخلاقی به اتخاذ این تصمیم میپردازد،حمایت میشد.هر دوی «ج.ا.بیل»و«ام جی.گازیوروسکی»با این نظر مخالفند که بدون کودتا راه مطمئنی برای سقوط مصدق نـبود.
(168)-در 29 جولای،ادراه اطلاعات و پژوهش وزارت خارجه اعلام کرد که مخالفت با مصدق ضعیف است و متحد کردن آن ناممکن است (What was Leared,p.89) همچنین،با اطمینان به شاه،هرگز موافقت نامهای بـه دسـت نخواهد آمد.این مشخص بود که امنیت یکی از ضعفهای جدی در ویژگیهای ایرانیهاست (Appendix B.p.26) و این که به همکاری طلبیدن نظامیان این اطمینان را فراهم نخواهد ساخت،زیرا افسران ایرانی مردد،تحت سیطره عـقدههای خـود و پر از بلند پروازیها و اعمال منجمد خود هستند.
Appendix E,p.21 Secret History.WWW.cryptome.org/cia-iran-all.htm.
(169) Secret History.www.nytimes.com/libray/wold/mideast/041600 iran-cia-index.html
فصلنامه مطالعات تاریخی ، شماره 10 ، زمستان 1384 ، صفحه 184 تا 233
نظرات