نگاهی به مطبوعات ایران در دوره رضاشاه


طهمورث قاسمی
6058 بازدید

نگاهی به مطبوعات ایران در دوره رضاشاه

روز 12 اسفند 1299 نه روز پس از کودتای رضاخان ، دولت سیدضیاءالدین طباطبایی به روزنامه «ایران» اجازه انتشار داد. روزنامه ایران تنها روزنامه ای بود که پس از کودتای رضاخان اجازه فعالیت یافت . فرمان تعطیل شدن همه مطبوعات در فردای کودتای رضاخان به موجب ماده چهارم اعلامیه وی موسوم به «حکم می کنم» منتشر شد . در این ماده از فرمان 9 ماده ای که امضای «رئیس دیویزیون قزاق ، اعلیحضرت اقدس شهریاری و فرمانده کل قوا ، رضا» را در پای خود داشت ، تاکید شده بود که «تمام روزنامه جات ، اوراق مطبوعه ، تا موقع تشکیل دولت به کلی موقوف و بر حسب حکم و اجازه که بعد داده خواهد شد ، باید منتشر شوند» با این حال روزنامه ایران به مدیریت «زین العابدین تجدد» تنها روزنامه ای بود که اجازه انتشار یافت .

با کودتای رضاخان فصل تازه‌ای از دوران سیاه سکوت آغاز شد که تا شهریور 1320 ادامه یافت. در این دوره، سایه‌ی ارعاب و وحشت رضاخانی نه تنها بر دستگاه سیاسی ـ نظامی که در حوزه‌ی اندیشه نیز سنگینی می‌کرد. زمانی که رضاخان در تلاش بود تا ضمن سلطه و کنترل کامل بر فرهنگ و سنن جامعه آن را به گونه‌ای دلخواه شکل دهد، با بسط مبانی تئوریک و قلمرو علمی مدرنیته، ایمان و معنویت مردم را به چالشی نابرابر فراخواند. این سلسله اقدامات، از کشف حجاب تا مجالس خطابه و عزاداری را در بر می‌گرفت. به علاوه، از آن جا که در پی واکنش‌های مطبوعات، قدرت این نهاد برای رضاخان معلوم شده بود، کوشید تا این رسانه را به عنوان ابزار تبلیغ و تحکیم دولت استبدادی درآورد. از این رو،‌آن دسته از مطبوعات که در راستای رسالت خویش با نقادی هیئت حاکمه، نقش تاریخی خود را رقم می‌زدند، مشمول سانسور و توقیف شدند. البته روند سانسور از دوران وزارت جنگ آغاز و تدریجاً به موازات رشد قدرتش شدیدتر گردید، به طوری که در ایام سلطنت، مطبوعات مطلقاً یک سویه، جهت‌دار، و دولتی بودند و فضای تک‌صدایی بر مطبوعات کشور حاکم بود. اگر با سیری کوتاه مطبوعات این دوره را مورد مداقه قرار دهیم، خواهیم دید که دوره‌ی وزارت جنگ، دوره‌ی نخست‌وزیری و دوره‌ی سلطنت رضاخان هر کدام به مثابه حلقه‌ای از فرایند سانسور مطلق قلمداد می‌شود که به اختصار به آنها می‌پردازیم.

 

  1. دوره‌ وزارت جنگ

آن گاه که در شب 20 فوریه 1921 (1299 شمسی) کودتای سوم اسفند صورت گرفت، ایران و به تبع آن مطبوعات، وارد عهد جدیدی گردیدند.در این برهه سید‌ضیاء عضو مؤثر سیاسی کودتا ـ‌که تا سال‌های قبل، برای آزادی مطبوعات مبارزه می‌کرد! ـ به مدد این پیش‌آمد، به نخست‌وزیری رسید. او بر خلاف رویه‌ی قبلی و یا شاید تحت تأثیر رضاخان، دستور توقیف جراید را صادر کرد و نیز عده زیادی از روزنامه‌نگاران را به بند کشید. 1 به طوری که جز روزنامه‌ی ایران، روزنامه‌ی دیگری انتشار نیافت. مدیر این روزنامه می‌نویسد: «حکومت کودتا در یکی، دو روز، همه سرجنبانان را دستگیر کرد ... پس معلوم شد که این حرکت یک حرکت حزبی و مرامی و مسلکی نبوده است، بلکه مراد آن بود که در ایران سرجنبانی که بتواند حرف خودش را بزند، یا لایحه‌ای بنویسد باقی نماند... قرار بود مؤسس کودتا همه جراید را ببندد و تنها روزنامه ایران را که مدیرش من بودم باقی بگذارد و ماهی هزارتومان به روزنامه کمک کند و من و ایشان دست به دست یکدیگر بدهیم. این پیشنهاد روز قبل از نشر بیان نامه آقای سید‌ضیاءالدین و تشکیل دولت از طرف خود ایشان... به من شد و من به دلایلی نپذیرفتم.» 2

در این میان با نخست‌وزیری سید‌ضیاء، رضاخان نیز که مقام وزارت جنگ را احراز کرده بود، برنامه‌اش را با هوشیاری کامل به پیش می‌راند. او خوب می‌دانست که روزنامه‌نگاری و مطبوعات مهمتـرین و بلکه مشخص‌ترین وسیله‌ی نفوذ و تحصیل قدرت سیاسی در ایران آن روز محسوب می‌شد، لذا برای رسیدن به جایگاه مورد نظر، نگاه خویش را به این زاویه معطوف کرد. بدین ترتیب، نخستین برخورد میان رضاخان و مطبوعاتیان در اولین سالگرد کودتای 1299، هنگامی رخ داد که شماری از روزنامه‌ها به انتقاد از کودتا و دست‌اندرکاران آن پرداختند و جویای مسبب اصلی کودتا شدند. 3 این موضع‌گیری مطبوعات، شدیداً وزیر جنگ را برآشفت تا آن جا که در سوم اسفند 1300 اعلامیه‌ای منتشر کرد و خود را مسبب اصلی کودتا خواند و صریحاً به روزنامه‌نگاران هشدار داد که چنانچه روزنامه‌ای مطلبی را در این زمینه منتشر کند، مدیر و نویسنده‌ی آن را مجازات خواهد کرد.

در پی انتشار این اعلامیه، مطالبی در مطبوعات کشور از جمله روزنامه‌ی نجات ایران در رد اولتیماتوم نگاشته شد، و همین کار باعث شد که بار دیگر ، سردار سپه در تاریخ 17 اسفند 1300 ابلاغیه‌ی شدید‌اللحنی صادر نماید و در آن تهدید کند که بعدها قلم مخالفین را می‌شکنم و زبان می‌برم. 4 هر چند پس از این اقدام، حکومت نظامی عرصه را بر اهل قلم تنگ و تاریک ساخت؛ با وجود این، گروهی از روزنامه‌نگاران بی‌باک، نه تنها خاموش ننشستند بلکه اقدامات سرکوب‌گرایانه‌ی سردار سپه را مورد اعتراض قرار دادند. اما از آن‌جایی که آنها فاقد هرگونه امنیت جانی بودند، به ناچار به همراه عده‌ی دیگری از آزادیخواهان و منتقدین سردار سپه، در سفارت روس متحصن شده، علیه وی شروع به فعالیت نمودند.

این تحصن اگر چه به بار ننشست، لیکن رضاخان را نسبت به تأثیر و نفوذ مطبوعات هوشیار کرد. از آن به بعد او کوشید به نحوی از انحاء ـ خصوصاً با توسل به تهدید و تطمیع تعدادی از مدیران ـ جراید را به سوی خود جلب نموده، آن‌گاه به مدد آنها به قبضه قدرت بپردازد.

از جمله وقایعی که حساسیت رضاخان را نسبت به مطبوعات نشان می‌ دهد، واکنش وی به مندرجات روزنامه‌ی «حقیقت» درباره‌ی اختلاس‌های سردار اعتماد، رئیس قورخانه و انتقاد و اعتراض به سوءاستفاده افسران از موقعیت خود می‌باشد. با توجه به این اعتراض و انتقاد، رضاخان از رئیس‌ الوزرا خواست تا روزنامه‌ی مزبور را توقیف کند. او به مشیرالدوله (رئیس‌الوزرا) پیغام داد که یا روزنامه حقیقت را توقیف کنید یا می‌سپارم که دیگر به دربار راهتان ندهند. مشیرالدوله هم که بجز کناره‌گیری راهی در مقابل خود نمی‌دید، استعفا داد. 5

به هر حال، مداخلات فزاینده‌ رضاخان در تمامی امور کشور، بار دیگر باعث شد تا مطبوعات، دوره‌ی اعتراضات جدیدی را علیه او شروع کنند. این واکنش سبب شد تا برخی از روزنامه‌نگاران از جمله فلسفی، مدیر حیات جاوید؛ حسین صبا، مدیر ستاره‌ی ایران؛ هاشم ‌خان محیط، مدیر روزنامه‌ی وطن مورد ضرب و شتم شدید قرار گیرند. به دنبال این اعمال غیر قانونی،‌آیت‌الله مدرس طی سخنانی قلمرو و اختیارات مجلس را در خصوص عزل پادشاه، رئیس‌الوزرا، و وزیر جنگ ترسیم نمود. نطق شجاعانه‌ی مرحوم مدرس، دگربار قوتی تازه به دست‌اندرکاران مطبوعات داد؛ به طوری که موج تهاجمات مطبوعات مخالف، علیه رضاخان به راه افتاد، و این تهاجمات به حدی بود که سردار سپه را وادار به استعفا کرد. سردار سپه، پس از استعفا، با مانورهای متقلبانه وانمود کرد که وجود او برای اثبات وامنیت کشور لازم و ضروری است. با توجه به این اقدامات، محمد‌حسن میرزا ولیعهد و قوام‌ السلطنه از رضاخان خواستند که در مجلس حاضر شود و متعهد گردد که بعد از این، مطابق قانون اساسی رفتار نماید. به این ترتیب، برای نخستین بار سردار سپه در مجلس حاضر شد و ضمن نطقی به خواسته‌های نمایندگان تن در داد. 6

این شکست رضاخان ـ‌که وی آن را از تحریکات قوام می‌دانست ـ منجر به تحولاتی در سیاست‌های وی گردید که از آن جمله کنار آمدن با فراکسیون سوسیالیست مجلس به رهبری سلیمان‌میرزا اسکندری بود. در پی این اتحاد، روزنامه‌های وابسته به سوسیالیست‌ها و سردار سپه، قوام را مورد حمله قرار دادند. قوام نیز بار دیگر به تصویب طرح قانون هیئت منصفه‌ی مطبوعات در مجلس پای فشرد، لیکن مجلس در این باره اقدام قابل توجهی انجام نداد. بدین مناسبت،‌جمعی از روحانیون در برابر مطبوعات هتاک و وابسته به سردار سپه مواضعی را اتخاذ نمودند که در نتیجه، دکان‌ها بسته شد و ‌عده‌ای از روحانیون در مسجد جامع اجتماع کردند. تحصن علما از چند جهت تبلیغات مثبتی در پی داشت: نخست‌ این که قانون هیئت منصفه‌ی مطبوعات در چهارده ماده به تصویب رسید، دوم آن که ممیز مطبوعات در وزارت معارف تعیین شد. 7 به هر روی، رضاخان به مدد مطبوعات وابسته به خود همچون کوشش، تجدد، ناهید و گلشن درصدد بود تا افکار عمومی را علیه قوام تحریک نموده،‌بستر نخست‌وزیری خویش را فراهم آورد.

 

2 - دوره‌ نخست‌وزیری

رضاخان در دوره‌ نخست‌وزیری نیز همچون گذشته از مطبوعات استفاده‌ی ابزاری می‌نمود. او به واقع دریافته بود که روزنامه مهم‌ترین وسیله‌ای است که می‌تواند موجبات شکست یا پیروزیش را فراهم سازد. از این رو، به انحای مختلف می‌کوشید تا تمامی جراید را با خود هم‌صدا سازد. او طبق عادت همیشگی از طریق مطبوعات فرمایشی و وابسته به خود، موج گسترده‌ای از تبلیغات جهت‌دار را علیه احمد‌شاه آغاز کرد و وانمود ساخت که مردم خواهان جمهوری هستند، اما هوشیاری مدرس، بار دیگر خواب را از چشم رضاخان ربود. مدرس با بسیج اقلیت در داخل مجلس و مردم و روحانیون در خارج، شروع به مقابله با جریان جمهوری رضاخانی کرد. این مخالفت باعث شد تا جراید همچون گذشته به دو دسته تقسیم شدند: یک گروه آنها که از ترس زور، طرفدار سردار سپه و جمهوری قلابی او بودند، و دسته‌ی دیگر با اقلیت مجلس و مرحوم مدرس در مبارزه علیه جمهوری، متفق بودند.

یکی از جراید مخالف جمهوری سردار سپه، روزنامه‌ی فکاهی «قرن بیستم» به مدیریت میرزاده‌ی عشقی بود، که او نیز سرانجام، پس از سانسور شماره‌هایی از این روزنامه،‌ به دستور رضاخان ترور گردید. پس از این واقعه، مرحوم مدرس به روزنامه نویسانی که خود را طرفدار وی می‌شمردند، پیشنهاد نمود که در مجلس شورای ملی، تحصن کنند و برای کسب امنیت و مصونیت قانونی مداخله مجلس را تقاضا کنند؛ در نتیجه، عده‌ای از روزنامه‌نگاران مخالف در مجلس تحصن کردند. این تحصن مدتی نزدیک به سه ماه طول کشید تا این که با ورود تیمورتاش به کابینه، وی با زعمای اقلیت مجلس وارد مذاکره شد و در پایان کار، سردارسپه خود شخصاً به مجلس آمده، با مدیران جراید به گفت و گو نشست. 8

رحیم‌زاده صفوی نیز به نمایندگی از جانب مدیران جراید، خواسته‌های آنان را که اکثراً در ارتباط با امنیت جانی‌، حقوقی و مصونیت قانونی بود، به تفصیل بیان نمود. هر چند تحصن پایان یافت، ولی سه روز بعد از آن، رحیم‌زاده صفوی دستیگر و چون فراکسیون اقلیت تهدید به استیضاح دولت نمود، با مداخله‌ی تیمورتاش آزاد شد. 9

به هر حال، با توجه به نقش و کارکرد فزاینده‌ی وسائل ارتباط اجتماعی، به ویژه مطبوعات در این دوره و درک و فهم این مهم از سوی رضاخان ـ که همواره کانون تهدیدی برای او به شمار می‌آمد ـ باعث شد که به دستور نخست‌وزیر، تمامی جراید اقلیت به محاق توقیف افتد و بار دیگر، حلقه‌ی تنگ‌تری از سانسور پدید آمد.

 

3 -  دوره‌ سلطنت

با آغاز سلطنت رضاشاه در سال 1304 (ه‍. ش) حلقه‌ی نهایی سانسور مطبوعات کامل شد و استبداد قبل از مشروطه، به نوعی شدید‌تر، در جامعه حکمفرما شد. در آن هنگام هیچ روزنامه‌ای جرأت نداشت علیه حکومت کوچکترین انتقادی داشته باشد؛ به طوری که می‌توان گفت، حتی به کار بردن واژه‌ی کارگر در مطبوعات جرم تلقی می‌شد؛ چه آن که به تعبیر حاکمیت، کارگر وسیله تبلیغ کمونیسم بود. 10

بنابراین،‌تنها روزنامه‌هایی چاپ و منتشر می‌شدند که توجیه‌گر نیات و اهداف حکومت بودند.

در این مقطع، هر چند اثری از مطبوعات مخالف یافت نمی‌شد، لیکن حساسیت رضاشاه نیز نسبت به مندرجات و مطالب روزنامه‌ها فزونی یافت و پایه‌های قدرتش محکم شد. به همین منظور نیز وظیفه‌ی نظارت بر امور مطبوعاتی به شهربانی واگذار گردید. البته، باید اذعان نمود که تا قبل از این اقدام، سانسور مطبوعات به عهده‌ی مدیران و سردبیران بود. آنها با سپردن تعهدنامه‌ خود این کار را به عهده داشتند. 11 اما پس از مدتی شهربانی خود رأساً کار سانسور را بر عهده گرفت و کلیه‌ی مدیران جراید مجبور شدند، برای درج هرگونه مطلبی در آغاز اجازه بازرسی مطبوعات را کسب نمایند. 12 در این دوره بسیاری از جراید به دلیل چاپ شعر و یا حدیثی که احیاناً از آن معنای مخالفی برداشت می‌شد، تعطیل شدند. 13

به همین دلیل، کمتر روزنامه‌ای را می‌توان سراغ گرفت که در این دوره حداقل یک بار توقیف نشده باشد،‌ به علاوه همین شرایط در خصوص مطبوعات خارج از کشور که مضامین آنها به امور ایران مرتبط می‌شد نیز صادق است. رضاخان از طریق نمایندگان سیاسی ایران در کشورهای خارجی، دامنه‌ی سانسور مطبوعات را گسترش داده بود. چنانچه مطلبی بر خلاف میل و منافع حکومت در یکی از روزنامه‌های خارجی به چشم می‌خورد، حکومت ایران، در جهت تکذیب و یا تقاضای توقیف و محاکمه مدیر روزنامه، و یا حتی قطع روابط اقدام می‌نمود. به طوری که به دلیل مندرجات مجله فکاهی «اکسلسیور» فرانسه، رابطه ا یران را با آن کشور قطع نمود. 14

به هر روی، تنها مطبوعاتی ماندند که در جهت ثبات و تحکیم پایه‌های استبداد رضاخانی حرکت می‌کردند. پس از سلطه‌ی کامل سانسور و سایه‌ی سنگین سکوت در عرصه‌ی مطبوعات داخلی و خارجی مربوط به اوضاع ایران و نیز سرکوب ایلات و عشایر، همچنین حذف رجال قدرتمند و ذی‌نفوذ کشور، گام بعدی استبداد در پیشبرد پروژه‌ی تکمیل دیکتاتوری برداشته شد. حذف مذهب و روحانیت،‌هدف اصلی این اقدام بود. زیرا او خوب می‌دانست دو مقوله‌ی مذهب و روحانیت، ‌از اصلی‌ترین موانع بازدارنده‌‌ای است که بر سر راه او قرار دارند. لذا در کنار اقدامات عملی چون بر کنار داشتن روحانیون از اداره‌ی امور مردم، از طریق ایجاد محدودیت در برگزاری مراسم مذهبی، کوشید با بهره‌گیری از روشنفکران غربزده و از طریق ترویج و نشر مظاهر پوسته‌ای تمدن غرب در قالب ادبیات، مطالب درسی، و یا از طریق ترویج لباس و مد غربی، به تدریج سنت‌‌های فکری و رفتاری جامعه ایران را که براساس مذهب شکل گرفته بود، متحول سازد؛ زیرا انتظار داشت با رنگ باختن و سست شدن اعتقادات مذهبی جامعه، از نفوذ و قدرت حاملان و مروجین مذهب نیز در جامعه کاسته شود. 15 پس از این رهگذر، از مطبوعات به عنوان ابزار تبلیغاتی برای نیل به اهداف، مدد گرفته شد. این دوره که شروع رواج برخی مجلات سبک و سرگرم کننده نیز بود، تا شهریور 1320 به طول انجامید و بار دیگر با سقوط استبداد،‌ مطبوعات ایران توانستند تا مدتی در فضای نسبتاً آزادتری انتشار یابند.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پانوشت‌ها:

1. حمید مولانا، سیر ارتباطات اجتماعی در ایران، دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی، تهران، 1358، ص 197.

2. ملک‌الشعرای بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ج 2، امیرکبیر، تهران، 1371، ص 10.

3. عبدالرحیم،‌ ذاکرحسین، مطبوعات سیاسی در عصر مشروطیت، دانشگاه تهران، تهران، 1370، ص 86.

4. همان، ص 87.

5. ملک‌الشعرای بهار، پیشین، ج1، ص 209.

6. همان، ص 241.

7. همان‌، ص 246.

8. علیرضا روحانی، اسنادی درباره‌ی وضعیت مطبوعات در عصر رضاخان، فصلنامه‌ی گنجینه اسناد، شماره‌ی 29 و 30، بهار و تابستان 1377، ص 105.

9. همان.

10. عبدالرحیم ذاکر حسین، پیشین، ص 119.

11. علیرضا روحانی، پیشین، صص 117، 118.

12. همان، سند شماره 1 / 8، صص 110 و 111.

13. همان، سند شماره 9، ص 111.

14. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوره پهلوی، نشر البرز، تهران، 1373، ص 46.

15. علیرضا روحانی، پیشین، سندهای شماره 21، 22، 23، صص 120 و 121.


نهضت امام خمینی و مطبوعات رژیم شاه، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی