میتران و انقلاب ایران


9415 بازدید

میتران و انقلاب ایران

آنچه در زیر می خوانید گزیده است از گفتگویی دراز که فرانسوا میتران در سال 1980 م. چند ماه پیش از برگزیده شدنش به ریاست جمهوری فرانسه، با گی کلس ( Guy Clalsse)  روزنامه نگار فرانسوی، انجام داده است. متن کامل این گفتگو در کتابی زیر عنوان "اینجا و اکنون" به توسط انتشارات Fayard چاپ شده است. آنچه ما از این گفتگو برگرفته ایم مربوط به رویدادهای ایران است و دیدگاه میتران را در سال 1980 م. درباره انقلاب ایران و برخی پیامدهای آن همچون گروگانگیری و جنگ ایران و عراق می تاباند.

روزنامه نگار می‌پرسد: شما سیاه کاری های رژیم شاه را زمانی که در اوج قدرت بود در برابر افکار عمومی فاش ساختید، صدای اعتراض تان را علیه جشن های پرهزینه و افسانه ای دو هزار و پانصد سال بلند کردید، اکنون که پیامدهای انقلاب ایران را به چشم می بینیم هنوز فکر می کنید سیاست درستی در پیش گرفته بودید؟

میتران پاسخ می دهد: هیچ چیز نمی تواند جلوی ناگزیری انقلابی را که زمانش فرا رسیده بگیرد. تلاش انکار ناپذیر شاه برای مدرن کردن کشور که از برکت پول باد آورده نفت و به بهای رنج و خون مردمی سخت ستمدیده انجام گرفت، در درجه نخست به سود بورژوازی تازه به دوران رسیده‌ای تمام شد که هرچند می خواست نقش طبقه رهبری کننده را در جامعه بازی کند، اما از دیکتاتوری شاه خسته شده بود. این دو داستان واقعی را که اینک می خواهم بازگو کنم و در سال های شصت در تهران روی داده در جای دیگری هم نقل کرده ام. بر سر میز نخست وزیر ایران سخن از دین می رفت، میزبانم از من پرسید: آیا از مساجد ما بازدید کرده اید؟

گفتم: آری
 پرسید: کسانی هم در آنجا بودند؟            
 گفتم: فراوان           
آنگاه رو کرد به میهمانان دیگر که همگی شخصیت های رژیم بودند و خونسردانه گفت: بسیار عالی است. تا زمانی که مساجد پُرند خاطر ما آسوده است.

داستان دیگر این است که روزی یکی از وزیران سابق رژیم در کافه ای نقل می کرد که در یکی از روزهای زمستان سال پیش در ایران سفر می کردم، هنگام گذار از یک کوهستان اتومبیلش در میان طوفانی از برف فرو می ماند و او ناگزیر می‌شود در روستای بزرگی در همان نزدیکیها بود ، پناه بگیرد و شب را در آنجا سپری کند. به خنده می گفت: نمی دانستم کجا هستم، از این رو تصمیم گرفتم پیش از رفتنم مشخصات محل را از روستاییان بپرسم، هم اکنون می توانم شگفتی و ناباوری آنان را پس از شنیدن پرسش‌هایم برای شما ترسیم کنم. باری، روستاییان به آگاهی من رساندند که در آن لحظه بر روی زمین های خودم ایستاده بودم و آن روستا جزو املاک من بود .

و میتران می افزاید: نمی دانم آن وزیر سابق به چه سرنوشتی دچار شده و آیا هنوز زنده است یا نه. بهر حال هیچ چیز آن شخص را از یک الیگارشی، همچون همة الیگارشی های دیگر جدا و متمایز نمی کرد. شبی که لنین سرنوشت جهان را یکسره تغییر داد، بی خبران در کاخهای چراغانی شدة مسکو مشغول رقص و پایکوبی بودند، و اما در باره آن نخست وزیر هم باید بگویم که اشتباه او تنها این بود که بیچاره پر بودن مساجد را مایة آسودگی خاطر رژیم می دانست، حال آنکه می بایست آن را پایان آسایش و آرامش خود و همگنانش بداند. شاه و وابستگانش نه نومیدی مردم و بلند پروازی های بورژوازی را می دیدند و نه بیداری اسلام را.

بعدها با برخی از مخالفان رژیم شاه دیدار کردم. حزب ما تا جایی که از دستش برمی آمد به سازمان های انقلابی کمک می کرد و می‌کوشید تا افکار عمومی را از سرشت رژیمی که راهی جز تیرباران کردن مزاحمهایش نمی شناخت آگاه کند.

 

روزنامه نگار می پرسد: اگر به جای ژیسکاردستن می بودید به خمینی پناهندگی می‌دادید؟

میتران پاسخ می دهد: آری

روزنامه نگار می پرسید: آیا برای دیدن آیت الله به نوفلوشاتو رفتید؟

میتران پاسخ می دهد: نخیر. ما روابط دوستی و همکاری خوبی با کریم سنجابی و جبهه ملی داشتیم. به نظر ما ایده های جمهوری خواهانه و لاییک جبهه ملی بیشتر به صلاح جنبش مقاومت ایرانیان بود. سنجابی را دو ساعت پیش از آنکه با هواپیما به مقصد تهران حرکت کند با احترام پذیرا شدم او در آن هنگام دوره ای دراز از زندگانی‌اش را که چیزی جز تناوب زندان و تبعید نبود به پایان می برد. بیم آن می رفت که بلایی بر سرش بیاید. شاه هنوز حکم می راند. سنجابی پس از ورودش به تهران دوباره دستگیر و زندانی شد، تا اینکه سرانجام اوضاع ناپایدار آن روزها او را از زندان شاه بیرون آورد و به مقام وزارت امور خارجه حکومت بازرگان رساند. اما دیری نکشید که آن وزارت را ترک گفت، زیرا از انقلابی که به آن وفادار مانده بود خیانت می‌دید.

روزنامه نگار: آبا با بنی صدر آشنایی دارید؟

میتران: نخیر، شخصا نمی شناسمش.

روزنامه نگار: آیا با رهبران امروز ایران تماس دارید؟

میتران: بله. هیئت نمایندگی ما به سرپرستی لیونل ژوسپن در ماه ژوئن امسال در یک کنفرانس بین المللی که به توسط بنی صدر و قطب زاده تشکیل شده بود شرکت کرد.

روزنامه نگار: به نظر شما انقلاب اسلامی موازنه  نیروها را در جهان تغییر داده است؟

مینران: کمتر از آنچه در آغاز گمان می‌رفت.

روزنامه نگار: چرا؟

میتران: زیرا حرکت آغازین آن جنبة نو آیینی داشت و سپس نیز در خود فرورفت.

روزنامه نگار: بهرحال آمریکاییان یکی از پایگاه های نیرومند خود را از دست دادند.

میتران: اما روسها نیز نتوانستند آن را بدست بیاورند.

روزنامه نگار: روسها بسوی خلیج فارس پیشروی می کنند. تنها سرزمینی که آنان را از اقیانوس هند جدا می کند بلوچستان است. نابسامانی حاکم بر ایران و تبلیغات حساب شده می تواند به جدایی این استان از ایران بینجامد. آنگاه روس ها به حمایت از آن برخواهند خاست نقشه را ملاحظه می کنید؟

میتران : ممکن است چنین نقشه ای در کار باشد اما احتمال چندانی ندارد که به اجرا در آید. افغانستان در شرق، اتیوپی و یمن در غرب: شوروی آهسته آهسته دو لبة گازانبر را به هم نزدیک می کند. ناوگانش در آبهای جنوب در گشت و گذار است. دیری است از پیشروی شوروی بسوی دریاهای گرم سخن می گویند. حال آنکه او در آنجاست، با وجود این مصرانه فکر می کنم که شوروی به خلیج فارس، دست کم از راههای نشانه گذاری شده نخواهد رفت. حتی فکر می کنم اصلا نخواهد رفت.

روزنامه نگار : بسیار با اطمینان سخن می گویید.

میتران: مطمئن نیستم. من تا جایی که می توانم نشانه ها را که از چند و چونشان بی‌خبرم تفسیر می کنم. اما این را می توانم با اطمینان بگویم که اگر کسی دست به نفت بزند جنگ آغاز خواهد شد.

روزنامه نگار با این حال ایران از صدور نفتش خودداری کرد و آمریکا تکان نخورد.

میتران: این ایران خیره سر و میهن پرست که مسکو و واشنگتن را یکجا به مبارزه می طلبد و بسیار زیرکانه از عهده آن برمی آید، باید اقرار کرد که کاری کارستان می‌کند.

روزنامه نگار: این کار را با انگیزة میهن پرستی می کند یا با انگیزه مذهبی؟ من پیش از هر چیز بیداری اسلام را در این مبارزه جویی می‌بینم.

میتران باید از بیداری خاص شیعیان سخن گفت. مذهب شیعه در جهان اسلام از جایگاه مهمی برخوردار است اما مذهب چیره نیست.  شیعیان مخالف شریعت علما و پیرو آیین علی، داماد پیامبرند و مانند هر اقلیتی سلطه جو و خشک اندیش اند. آنان در عراق پرشمارند، اما در افغانستان و جمهوریهای آسیایی شوروی نیز حضور دارند. یکی از دوستان من سرسختانه بر این باور است که مداخله شوروی در افغانستان در درجه نخست برای جلوگیری از واگیری جنبش شیعیان انجام گرفته است، درست مانند مردم پرووانس و کتا در قرون وسطا که در برابر طاعون دیوار برافراشتند، من چندان بر این باور نیستم، اما برهان آوری او جای تأمل دارد. شوروی در هر حال از دور اندیشی و هشیاری سیوها (1 x Sioux) برخوردار خواهد بود .

روزنامه نگار: [امام ]خمینی چطور نفهمید که گروگان های آمریکایی انقلاب او را بی اعتبار می کند؟

میتران: او مانند خدایش هم کیفر می دهد و هم پاداش.

روزنامه نگار: نماد غریبی است، یعنی تن زدن قاضی از محاکمه.

میتران: شما نظر مرا درباره گروگانگیری می دانید، اما ایران چنان رنج کشیده است که نمی توان جنبشی عظیم و پیروزمند را به این اشتباه غم انگیز فرو کاست. ایرادی که من به تجربة [امام]خمینی می گیرم این است که راه برون رفت ندارد. ملتی را که شیفته آینده است به چهارده قرن پیش باز نمی گردانند، حتی اگر این گذشتة دور توجیه‌گر آینده باشد. [امام]خمینی و ملایان انقلاب را عوضی گرفته اند. سنگریزه‌ای در حالب (مجرای کلیه ( کرامول Crormwell)) (۲) کافی بود که همه چیز تا زمان درازی نقش بر آب شود.

روزنامه نگار: موافقت شما با اقدام کارتر[دستور تجاوز نظامی به طبس] برای آزادی گروگان های آمریکایی افکار عمومی و حتی دوستانتان را شگفت زده کرد.

میتران: من اقدام کارتر را تأیید کردم و از ناکامی آن بسیار افسوس خوردم. پیروزی این اقدام، آمریکا را از بی‌تابی، شوروی را از دودلی و ایران را از کینه اش می رهانید. خبر آن را صبح زود از رادیو شنیدم، نخستین واکنشم مانند واکنش همه بود: چه حماقتى! اما واکنش دوم کم و بیش اندیشیده بود: دریغا! با کارتر احساس همبستگی می کردم این مرد میان حیثیت و نکته سنجی اولی را برگزید. آخر از خودم پرسیدم: من خود چه می کردم اگر به جای او می بودم؟ پاسخ بسیار ساده بود: هر کاری که به رهایی کسانم بینجامد.

روزنامه نگار: ژیسکار دستن خویشتنداری بیشتری از خود نشان داده است.

میتران: هرگاه مسأله حق در میان باشد، رئیس جمهور ما چندان عجله ای ندارد تا واکنشی از خود نشان دهد . همچنانکه در مساله کابل و گروگانها دیدیم.

روزنامه نگار: من نمی خواهم کار او را توجیه کنم، اما یک رئیس جمهور در درجة نخست از منافع کشورش دفاع می‌کند. فرانسه در ایران منافعی دارد. شاید ژیسکار با خود گفته باشد: از هرچه بگذریم این دعوا میان ایرانیان و آمریکاییان درگیر شده، در این میان بهتر است ما گلیم خودمان را از موج بدر ببریم.

میتران: هشدار که زنگها برای تو به صدا در آمده اند!

خبرنگار: جنگ ایران و عراق را چگونه تفسیر می کنید؟

میتران: این جنگ کوششی است از سوی عراق برای آنکه دعوای دیرپای جهان عرب را با جهان ایرانی به سود خود تمام کند. پیمان ۱۹۷۵ م. شاه را از یک مرز میانین در شط العرب بهره مند می‌کرد و بر اشغال جزایر تنب بزرگ تنب کوچک و ابوموسی از سوی ایران به منظور کنترل گذر گاه تنگه هرمز مهر تایید می‌زد، آن پیمان بازتاب تناسب نیرویی بود که از نظر عراقی ها پس از واژگونی شاه دیگر اعتباری نداشت. فراخوان های[امام] خمینی برای برپایی انقلاب شیعی در عراق که تنها با نابودی حکومت صدام حسین می توانست انجام گیرد و نابسامانی حاکم بر اقتصاد و ارتش ایران، عراق را برانگیخت تا پیشدستی کرده و حقوق از دست رفته اش را بازپس گیرد. صدام حسین در عین حال که به دنبال هدفی ملی است خویشتن را نامزد رهبری جهان عرب نیز کرده است، رهبری ای که سادات از آن دست کشیده و پادشاه عربستان نیز هم اکنون در وضعی نیست که بتواند جای او را بگیرد. و دیدیم که جز سوریه و لیبی همه یکی از یکپارچه به پشتیبانی از رهبر عراق برخاستند. بعضی وقت ها در غرب فراموش می شود که آنچه ما خلیج فارس مینامیم برای عربها خلیج عربی نامیده می شود.

روزنامه نگار: در این جنگ ابر قدرتها چه وضعی دارند؟

میتران:  هر دو در وضع دشوار و ناخوشایندی قرار دارند. آمریکایی ها چه بسا در آغاز جنگ به سبب دعوایی که با ایران داشتند ، خوشحال بودند. اما ایران خمینی به همان اندازه ایران شاه برای تعادل خاورمیانه ضروری است. و این تنها تناقض این قضیه نیست. جفرافیا تکان نخورده. اقیانوس هند همواره بر سر جای خود است، همچنانکه نفت نیز، و روسها که جنگ افزار به عراق سرازیر کرده‌اند –و میدانید که فرانسویها  نیز در این میان از مسلح کردن آن غافل نبوده‌اند- در برخورد با جنگ دست به عصا راه می روند. زیرا همچنانکه پیشتر گفتم اگر کسی دست به نفت بزند جنگ آغاز خواهد شد. روسها پس از تجربة افغانستان میل ندارند مسأله تازه ای در منطقه طرح شود. به همین سبب من از همان نخستین روز جنگ در گفتگویی با خبرنگار تلویزیون گفتم که آمریکا و شوروی بر سر جلوگیری از گسترش جنگ به توافق خواهند رسید.

روزنامه نگار: می توانند چنین کاری بکنند؟

میتران کس چه می داند؟

روزنامه نگار: اما در این میان کشتی های نفتی از رفت و آمد باز ایستاده اند و غرب نگران اوضاع است.

میتران: هنوز نه، هنوز نه، غرب ذخیرة نفتی دارد. اوپک برای جلوگیری از کاهش بهای نفت ناگزیر شد تولید آن را آهسته تر کند. و آقای ریمون بار(۳) بایستی برآشفته باشد از اینکه بهای بنزین را پائین آورد. افزون بر همه اینها جنگ با مشروط کردن تحویل نفت پیش بینی شده یکسره در خدمت منافع  بسیاری از سوداگران و بیش از همه شرکت های نفتی است. البته باید بیفزایم که با همه این احوال نباید بیش از اندازه به درازا کشد.

روزنامه نگار: آیا در این جنگ به یک میانجیگری نیک فرجام باور دارید ؟

میتران: استدلال عقلی در بارة مساله ای عقل گریز کار ساده ای نیست.. عراق می تواند در وهله نخست پیروز شود اما توانایی پیشروی بیشتر در خاک ایران ندارد. و ایران می تواند انتظار بکشد، در پایان چه بسا رژیم خمینی با فرسوده شدن نیرویش در این جنگ با یک کودتای نظامی برافتد. اما به دیده ایرانیان کودتای ارتش توجیه پذیر نخواهد بود مگر زمانی که بتواند حیثیت ایران را در ربط با شط العرب حفظ کند و چون عراق امکانات نامحدود ندارد گمان می کنم سرانجام به یک توافق تن در دهد.

 

پانویس ها از مترجم

1- سیوها یا داکوتاها سرخپوستان آمریکای شمالی اند که در آغاز از هفته قبیله تشکیل می شدند از سال ۱۸۳۷ م. زمین هایشان را در برابر دریافت غرامتی سالانه به سفید پوستان واگذار کردند، اما سفید پوستان از پرداخت غرامت سر باز زدند. آنگاه سیوها در سال 1862 از هم از روی نومیدی و تنگدستی دست به کشتار سفیدپوستان زدند. سپس شماری از آنان در سال 1876 م. در جنگ با ارتش سفیدها ژنرال کوستر را از پای درآوردند ، اما سرانجام در سال های ۱۸۹۰- ۱۸۹۱م بکل مغلوب سفیدپوستان شدند. سیوها در سال ۱۹۷۳م با اشغال دهکده‌ای در داکوتای شمالی نشان دادند که مساله سرخپوستان آمریکا همچنان حل ناشده باقی مانده است.

2-Cromwel Olivier (۱۶۵۸ – ۱۵۹۹) ؛ سیاستمدار انگلیسی، رهبر بورژوازی و فئودال های بورژوا شده در انقلاب سده هفده انگلستان، هنگامی که میان پارلمان انگلیس که دوازده سال عمر کرده بود و به پارلمان طولانی شهرت یافته بود، .و ارتش که خواهان انتخابات جدید بود مبارزه در گرفت کرامول دست به کودتا زد و پارلمان و شورای دولتی را منحل کرد، آنگاه به یک دیکتاتور تمام عیار بدل شده و لقب لرد پاسدارنده Lord Protector :  انگلستان و اسکاتلند و ایرلند گرفت.

3- نخست وزیر وقت فرانسه/

ترجمه و تلخیص : بهمن مشیرزاده


مجله نقطه، شماره 4 و 5 ، زمستان-بهار 75/74 ، صفحات 77-79