ماجرای تجدید محاکمه منافقین در تابستان 1367 چه بود؟

مصاحبه اختصاصی با حجت‌الاسلام فلاحیان وزیر اسبق اطلاعات


ماجرای تجدید محاکمه منافقین در تابستان 1367 چه بود؟

حجت‌الاسلام فلاحیان، طی سالهای 1368 تا 1376، دومین وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی ایران بود. پیش از آن نیز در دوران مرحوم ری‌شهری(اولین وزیر اطلاعات کشور) معاونت امنیت را برعهده داشت و ریاست دادسرای ویژه روحانیت را هم در کارنامه دارد. 
در گفتگوی پیش رو، سعی بر آن بود که ابعاد کمتر مطرح شده از او سوال شود و او نیز با صراحت همیشگی، پاسخ گفت.  
 
شما در پایه‌گذاری دستگاه اطلاعاتی کشور نقش داشتید، از روزهای تاسیس وزارت بگویید. 
 بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ. بعد از انقلاب با مسائل امنیتی داخلی مواجه شدیم که اوجش اعلام جنگ مسلحانه توسط منافقین در 30 خرداد سال 60 بود. تا آن وقت ما به صورت پراکنده کار می‌کردیم و شخص من در کارهای مختلف سیاسی و قضایی بودم. ما چون سازمان را می‌شناختیم، وارد مبارزه جدی با منافقین شدیم. آن زمان اطلاعات در سپاه و نخست‌وزیری بود و قوه قضاییه هم اطلاعات داشت. بالاخره اینها با هر بدبختی‌ای که بود منافقین را مهار کردند. آخرین طرح ما هم طرح مالک و مستاجر بود که اجرا شد و بسیاری از ترورهای داخلی متوقف شدند.
 در ابتدا همه در میدان بودند. بعد به‌تدریج که حفاظت‌ها رعایت شدند و منافقین با مدیریت بالاتری در صحنه ترور شهری حاضر شدند، نیاز به همکاری ما بیشتر شد و این امکان وجود نداشت که هر کسی برای خودش برود و مثلاً یک خانه تیمی را کشف کند و بگیرد و ببندد.


چه زمانی به تهران آمدید؟
 بعد از اینکه غائله کرمانشاه و بعد مشهد را جمع کردیم، من به تهران آمدم. در تهران من مقام دادستان کل انقلاب بودم. برای اینکه مبارزه با منافقین منسجم باشد، کمیته‌ای را در اوین با همکاری سپاه و کمیته و دادستانی تشکیل و هماهنگی‌های لازم را انجام دادیم تا کار همدیگر را خراب نکنیم. ثمرات این کار خیلی خوب بود. یکی از ثمراتش این بود که به این نتیجه رسیدیم که باید محل استقرار منافقین را به هم بزنیم. 


طرح مالک و مستاجر؟
بله. چون هر عملیاتی برای توفیق نیازمند ابتدا محل استقرار و سپس امکانات و حفاظت می‌خواهد. برای بر هم زدن وضعیت منافقین در آن کمیته چند طرح اجرا شد و نهایتاً به این نتیجه رسیدیم که باید طرح را کلی کنیم. نهادی که در سطح شهر پخش بود و می‌توانست این کار را بکند کمیته‌ها بودند. با اصرار مرحوم آقای مهدوی من به کمیته انقلاب رفتم و طرح مالک و مستاجر را پیاده کردیم و همه صاحبخانه‌ها مجبور شدند فرم‌هایی را پر کنند و بگویند خانه‌ها به چه کسانی اجاره داده شده‌اند. منافقین دیدند که دیگر نمی‌توانند کاری انجام بدهند و طرح استقرارشان در داخل شکست خورده است. به این ترتیب طرح ترورشان قطع شد. ما به این نتیجه رسیدیم که اینها طرحشان را رها نمی‌کنند و به خارج می‌روند. غیر از منافقین گروه‌های دیگر هم هستند و باید تمرکز داشته باشیم و به این شکل نمی‌شود ادامه داد. فکر سازمان یا وزارت اطلاعات مطرح و بالاخره وزارت اطلاعات تشکیل شد. تا آن زمان آیت‌الله محمد ری‌شهری در سازمان قضایی ارتش بود. 


در آن زمان هم سازمان بود؟ 
خیر. در آن زمان هنوز سازمان تشکیل نشده بود و ایشان بیشتر به امور ارتشی‌ها و نظامی‌ها رسیدگی می‌کرد و نقش عمده‌ای هم داشت. وزارت که تصویب شد نخست‌وزیر به من گفت بیا و وزیر اطلاعات بشو. من آقای ری‌شهری را پیشنهاد دادم و گفتم: تصمیم ندارم در تهران بمانم و می‌خواهم به قم برگردم. ایشان بیاید و اگر خواست برای کمک می‌آیم.
ایشان از این پیشنهاد خوشش آمد و آقای ری‌شهری را دعوت کرد و من با اصرار آقای ری‌شهری به تهران آمدم. قانون وزارت این بود که بقیه سازمان‌های اطلاعاتی وقتی بیایند و در وزارت ادغام بشوند، دیگر خودشان فعالیت نکنند. ما مدتی مشغول گرفتن جا و تدارکات و این کارها بودیم و من به آقای ری‌شهری پیشنهاد کردم که اعلام آمادگی بکنیم و اتفاقی نمی‌افتد. من قائم‌مقام دادستان و بر کار مسلط بودم و گفتم زودتر کار را جمع کنیم.


چرا آقای ری‌شهری را پیشنهاد کردید؟
به خاطر اینکه ایشان هم سابقه مبارزاتی، هم وجهه به اصطلاح علمائی داشت و هم تحت تاثیر کسانی مثل آیت‌الله مشکینی بود و مایه‌های اخلاقی داشت. کسی هم که چنین مایه‌هایی داشته باشد، همیشه جاذبه دارد و افراد دورش جمع می‌شوند. می‌دانستیم که ایشان دنبال پول و مقام نیست. از طرفی با امام آشنا بود و امام قبولش داشت. در جامعه هم وجهه خوبی داشت. در هر صورت بهترین گزینه بود. ایشان این ویژگی‌ها را داشت ودر عمل هم دیدیم که همه جذب شدند و کسی چندان مقاومتی نکرد. نه اینکه اختلاف پیش نیامد، ولی کمتر پیش آمد.
من خودم جزو افرادی بودم که افرادی را که از اطلاعات کمیته‌ها، سپاه، دادستانی و جاهای دیگر معرفی شدند، یک گزینش ابتدایی کردم و وزارت تشکیل شد. حالا می‌فهمیم که اگر کسی غیر از آقای ری‌شهری یا افرادی با بعضی از سلیقه‌های امروزی در مصدر کار بود، کار ما خیلی سخت می‌شد، ولی ایشان انصافاً فکر سیستمی داشت، یعنی می‌خواست سیستم کار کند. دنبال این بود که کارها هماهنگ باشند و جلو بروند. ممکن است بعضی از بچه‌های انقلاب و کسانی که دست‌اندرکار بودند در بحث کارشناسی اعتراض داشتند، ولی در اینکه یکی از شاخصه‌های مدیریتی آقای ری‌شهری این بود که می‌توانست همه عوامل را هماهنگ کند و به آنها برای کار انگیزه بدهد، کسی حرفی نداشت.


چه زمانی کار تاسیس وزارت نهایی شد؟
بعد از این که مقدمات با تلاش خیلی زیاد تمام شد، معاونین و مدیران کل که انتخاب شدند، خدمت امام رسیدیم و اعلام آمادگی کردیم. بعد من خدمت امام عرض کردم حالا که وزارت تشکیل شده، شما اجازه بدهید به قم بروم و به درسم برسم. امام سخنرانی خیلی قشنگی کردند و فرمودند: برای چه بروید؟ انبیا هم دنبال تشکیل حکومت بودند و فرصت پیدا نکردند. شما الان فرصت پیدا کرده‌اید. وزارت اطلاعات هم وزارت کشاورزی نیست. باید بهترین‌ها به آن وارد شوند، چون با ناموس و اسرار مردم سر و کار دارد. این‌ دید امام خیلی برای ما عجیب بود و در هر صورت این هم بر انسجام افزود و علاقه‌مندی همه بیشتر شد که در وزارت بمانند.


سخنرانی عمومی بود یا خودتان از امام وقت گرفته بودید؟
نه. آقای ری‌شهری وقت گرفته بود که معاونین و مدیران کل و همه اینها را خدمت امام معرفی کند؛ ولی عملاً دو تا سخنرانی شد. یعنی بعد از این حرف من هم امام صحبت کردند. به هر حال شاید در دوره آقای ری‌شهری فراز و نشیب‌هایی هم در وزارت بود، ولی خداوند به ایشان توفیق داد در دوره‌ای که مسئولیت به عهده‌اش بود. در در این دوران اول مسئول امنیت داخلی بودم. بعد قائم مقام شدم. بعد امام به من حکم دادستانی ویژه روحانیت را دادند و من از امنیت داخلی بیرون آمدم، ولی آقای ری‌شهری گفت قائم‌مقامی را باش. 


امام نکته یا توصیه خاصی نداشتند؟
یکی از نکاتی که امام فرمودند و خیلی هم کارساز بود این بود که کسانی که به وزارت اطلاعات می‌آیند جزو هیچ دسته و گروه و جریانی نباشند. بچه‌هایی که می‌آمدند، درست است که سابقه‌اش را داشتند، ولی تعهد می‌دادند که دیگر خطی نباشند. آن وقت‌ها میگفتند خط چپ و خط راست و خط سه. ممکن بود سوابق زیادی داشته باشند، ولی به وزارت اطلاعات که می‌آمدند شعارمان این بود که امام همه خطوط را قبول دارد، ولی آنها را برای وزارت اطلاعات مضر می‌داند و شرعاً جایز نیست. امام می‌گفتند همه را دوست داریم، اما خطی برخورد نمی‌کنیم. ما در سخنرانی‌هایمان می‌گفتیم مبانی چپ و راستی که در دنیا هست در ایران تبیین نشده و معلوم نیست مبنای آنها چیست و بیشتر تبلیغات بوده. حالا شاید بعضی‌ها روی علم و آگاهی می‌گفتند ما چپیم، ولی کلاً این طور نبود. در آقای ری‌شهری هم واقعاً خطی بودن بروز و ظهوری نداشت. اگر هم مخفیانه گرایشی داشت، ولی در عمل نظر امام را اعمال می‌کرد و این یکی از موفقیت‌ها بود.


یعنی هیچ‌کس در سازمان چپ یا راست نبود؟
 بالاخره تعداد کسانی که فارغ التحصیلان دانشگاه بودند، بیشتر بود. یادم هست وقتی وزارت تشکیل شد حدود ۲۴ نفر لیسانس و بالاتر از لیسانس داشتیم که اکثرشان از بچه‌های سپاه یا نخست‌وزیری بودند. اینها هم سوابقشان مشخص بود، ولی در وزارت چنین حرف‌هایی نمی‌زدند و همه به این فرمایش امام پابیند بودند. آقای ری‌شهری هم این جور بود. درک خود ما این بود که بچه‌های نخست‌وزیری یا سپاه خیلی قوی‌تر از بچه‌های کمیته و دادستانی بودند. از همه گرایشات در همه جا بودند، ولی راستی‌ها بیشتر در سپاه و دادستانی بودند. 


یکی از موضوعاتی پر حاشیه در آن دوره مربوط به پرونده آقای منتظری است. اخیراً اظهار نظرهایی منتشر می‌شود که آقای ری‌شهری دنبال این بوده که پدر زن خودش را رهبر کند و رهبری در بیت آقای منتظری نماند و ... 
ببینید آقای ری‌شهری مسلماً همه کارهایش را با امام هماهنگ می‌کرد. در مورد آقای منتظری و پدر زنش اصلاً در این باغ‌ها نبود. به آقای منتظری هم علاقه داشت. حتی اگر فرصت می‌کرد، به درس‌های آقای منتظری گوش هم می‌داد. حتی چندین بار با هم خدمت آقای منتظری رفتیم. خیلی به ایشان احترام می‌گذاشت. اصلا چنین چیزی در ذهنش نبود و فقط مسئله مهدی هاشمی خیلی بروز و ظهور پیدا کرد. ایشان دنبال این بود که واقعا آقای منتظری از این مسئله جدا بشود و بیت ایشان پاک بشود. آن روزها اصلاً مطرح نبود که قرار است آقای مشکینی رهبر بشود و آقای منتظری خیلی جلوتر بود. اصلاً در حرکت‌ها و ملاقات‌ها یا دعوت‌هایی که می‌کرد، چنین چیزی احساس نمی‌شد و مسئله را خیلی خوب اداره می‌کرد. من شهادت می‌دهم در ایامی که با ایشان کار می‌کردم، در این خط‌ها و پی اغراض سیاسی و شخصی خود نبود. دنبال ابن بود که از کسانی که توانایی دارند، استفاده کند. ما معتقدیم که مسئله آقای منتظری را به بهترین وجه حل کردیم؛ ولی همه چیز دست ما نبود و جریان از دست وزارت اطلاعات خارج شد و جریاناتی وارد شدند که ماجرا را به هم زدند.

مثل چه جریاناتی؟
ما اوضاع را کنترل کرده بودیم. آقای منتظری با اینکه قرار بود سخنرانی نکند، گاهی این کار را می‌کرد. ما در قم بودیم و نمی‌گذاشتیم سخنرانی‌های ایشان موج ایجاد کند که مردم به بیت ایشان بریزند. بعد از ما اولین سخنرانی‌ای که کرد باعث شد امت حزب‌الله به آنجا بریزند و اوضاع و احوال را آشفته کنند. درست است که وزارت اطلاعات کنترل و مدیریت می‌کرد، ولی هدایت‌های آقای ری‌شهری کارها را پیش می‌برد.
 ما ادعا نمی‌کنیم که وزارت یا آقای ری‌شهری اصلاً اشتباهی نداشتند، ولی معتقدیم در زمان آقای ری‌شهری و پس از آن سعی‌مان این بوده که انقلاب تثبیت و تقویت بشود و به کارهای فرعی و اختلافات داخلی دامن نزنیم. حتی تلاش کردیم کاری کنیم که اختلافات کنار گذاشته شده و بر وجوه مشترک تأکید شود، چون نظر امام این بود که امت واحده باشد و همه یک حرف را بزنند و اختلافات کنار گذاشته شوند. امام نظرشان این بود که حرف‌هایی که موجب اختلاف می‌شوند رحمانی نیستند و شیطانی هستند.


در قصه آقای منتظری وزارت اطلاعات به امام تحلیل می‌داد یا تصمیم‌سازی می‌کرد؟
ببینید امام در اوج بود و خودش بالاترین تحلیل‌ها را داشت. اصلاً او بود که به ما تحلیل می‌داد. ما نظرات و تحلیل‌هایمان را می‌فرستادیم، اما امام خودش هم نظر داشت و نظراتش صائب هم بودند. یکی از ویژگی‌های امام این بود که وقتی اعتماد می‌کرد، دخالت نمی‌کرد. 


روی پرونده‌ای مثل سیدمهدی هاشمی خود وزارت حساس بود یا امام تأکید داشت؟ 
امام روی این موضوع حساس بود و تأکید هم داشت. وزارت روی پرونده کار کرد و امام نظرات وزارت را قبول داشت. ولی خود امام روی این موضوع حساسیت جدی داشت. 


بعد از این پرونده روابط وزارت و آقای منتظری بهم خورد. شما در وزارت برای این مورد چه کردید؟
بعد از جریان مهدی هاشمی، ما پروژه بازسازی روابط را شروع کردیم و عملاً بازسازی روابط با آقای منتظری را شروع کردیم. خود من خیلی برای این موضوع زحمت کشیدم. آقای منتظری هم خیلی ناراحت بود. نمی‌دانم در کرمان یا جای دیگری سیل آمده بود. بچه‌های وزارت ۴۰۰ هزار تومان جمع کردند که آن زمان پول زیادی بود. من رفتم قم و خدمت آیت‌الله منتظری رسیدم. این پول را بردم و گفتم: بچه‌های وزارت به شما علاقه دارند. حالا شما بزرگواری کنید و برای ترمیم خسارات سیلی که آمده این پول را بپذیرید. اول خیلی هم مقاومت کرد، ولی بالاخره پذیرفت. زیر نامه‌ای که یادم نیست به امضای من بود یا آقای ری‌شهری، تعبیر سربازان گمنام امام زمان«ع» را برای بچه‌های اطلاعات به کار برد و خیلی هم تشکر کرد. با این نامه و انتشار آن در وزارت، روند بازسازی روابط پیش رفت و ما خیلی خوشحال بودیم. خلاصه این کار خیلی خوب شد و من هم خیلی خوشحال بودم.


سیل بوجان کرمان دوم مرداد سال 1366.
بله دقیقا. ما خوشحال شدیم که این روابط درست شد تا مسئله مرصاد پیش آمد. من در کرمانشاه بودم که خبر آوردند که منافقین در زندان اوین و زندان‌های دیگر شورش کرده‌اند. گفتیم که با آنها برخورد می‌کنند و خیلی مهم نیست و باز مشغول کار خودمان شدیم، چون واقعاً منطقه در خطر بود و آنها تا چهارزبر در چند کیلومتری کرمانشاه جلو آمده بودند.

یعنی شورش بمثابه یک جرم جدید از طرف زندانیان در هماهنگی با حمله نظامی رخ داده بود!
 این ماجرا خیلی تکان‌دهنده بود که کسانی که در زندان بودند شورش کرده بودند و از این طرف هم اینها جلو آمده بودند. در تهران تصمیم گرفتند کسانی که هنوز سر موضع هستند، مثل کسانی محسوب بشوند که در آنجا داشتند با ما می‌جنگیدند و تجدید محاکمه بشوند. منتها باز حکم شرعی مطرح بود و قرار شد یک کمیته سه نفره تشکیل شود. امام هم حکمی داد، چون نیاز بود که بعضی از اینها تجدید محاکمه بشوند. این‌ها شورش کرده بودند و همه فهمیده بودند. 

این‌‌که قرار شد تجدید محاکمه شوند، نظر کارشناسی از طرف جایی به امام داده شد؟
خیلی‌ها این پیشنهاد را می‌دادند. من دقیقاً یادم نیست آقای ری‌شهری برای امام چیزی نوشته باشد، ولی کلاً گفتند که این محاکمات بر این اساس بوده که قبلاً اظهار کرده بودند که ما اشتباه کردیم یا پشیمان هستیم و حالا موضعشان عوض شده و اظهارات قبلی‌شان را انکار می‌کنند و می‌گویند پشیمان نیستیم. 


به همین صراحت؟
حتی بعضی‌هایشان جوگیر شده بودند و می‌گفتند اگر همین الان مسلسل دست ما باشد، همین جا شما را می‌زنیم. این حرف‌ها را قبلاً در محاکمات نمی‌زدند، و گر نه حاکم شرع که دیوانه نبود که به اینها حکم سبک بدهد. اینها آمدند و این حرف‌ها را زدند و چنین اظهاراتی کردند تا وقتی که امام آن حکم را داد .کسی هم غیر از امام نمی‌توانست این کار را بکند. موقعی که قرار شد تجدید محاکمه انجام بشود، باز برای احتیاط یک گروه سه نفره که در بعضی از کمیته‌هایش آقای رئیسی هم بود -که از این بابت به او گیر می‌دادند - به کار اینها نظارت کند که یک وقت تندروی نشود. 
در هر صورت این کار انجام شد. کسانی محکم می‌گفتند ما سر موضع هستیم و می‌زنیم و می‌کشیم و دیدید که آمدیم و شما امروز فردا تمام هستید، معلوم می‌شد در مورد این افراد از اول کلاه سر سیستم رفته بود. 


این حکم ثابت است یا فقط در مورد منافقین وجود داشت. 
خیر ثابت است. همین الان هم اگر سارقی به خاطر دو تا سرقت در زندان باشد و بعد معلوم بشود که ده تا سرقت دیگر هم کرده و نگفته، تجدید محاکمه می‌شود. در این قضیه که اشکالی نیست. ولی باید احتیاط بشود که این جو باعث نشود که تندروی بشود. 


برگردیم به ماجرای منافقین
بله، قرار شد یک هیئت سه نفره تشکیل شود. من تعجب کردم که این را وارونه جلوه دادند و همه را متهم کردند. خلاصه وقتی در سال 67 چهره اینها روشن شد و محکومیت اعدام گرفتند، نمی‌دانم این خبر به چه شکلی به آقای منتظری منتقل شد که ایشان برآشفته شد و همه کارهایی که ما برای بهبود روابط کردیم از بین رفت. خیلی بد جور. ایشان نامه‌ای در محکومیت این اقدام نوشت. بی‌بی‌سی هم آن را خواند که دیگر بد از بدتر شد.


نامه در مرداد ۶۷ نوشته و در دی ماه 68 از بی بی سی پخش می‌شود. آیا یادتان هست که شما یا آقای ری‌شهری در جریان قرار گرفته باشید که چنین نامه‌ای به امام نوشته شده؟
 من نبودم و در جبهه بودم، ولی این نامه که منتشر شد، امام برآشفت که آقای منتظری دارد از چه کسانی دفاع می‌کند؟ مگر این منافقین با صدام نیستند؟ غیر از ترورهائی که کرده‌اند، بچه‌های ما را کشته‌اند و همدست آنها هستند. خودشان هم دارند می‌گویند. آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها دارند از آنها حمایت می‌کنند. مهم‌تر از همه اینها الان نان‌خور صدام هستند. کسانی هم که محاکمه شده‌اند نمی‌گویند ما با اینها نیستیم. می‌گویند هستیم. یعنی ایشان تا این حد مطالب امنیتی را متوجه نمی‌شود. و امام حرکت عزل ایشان را انجام می‌دهد.

یکی از ویژگی‌های وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی و تفاوتش با بقیه جاها این است که قرار بوده حدود شرعی به شکلی جدی در آن رعایت شود، در مورد این قضیه در کارها کمی مصداقی بگوئید. 
ببینید خود وزیر باید در کنار آشنایی با مبانی سیاسی با مبانی شرعی هم آشنایی داشته باشد که وزارت اطلاعات چهره‌ای مثل ساواک پیدا نکند که برای تأمین امنیت هر کاری بخواهد بکند. گرچه امام فرمود: حفظ نظام از اوجب واجبات است. برای این موضوع چندین کار انجام شد. صرف اینکه وزیر مجتهد باشد کارساز نیست. ما بخشی را درست کردیم که بعداً شد معاونت آموزش. بخش فرهنگی این معاونت تربیت کارشناسان بر اساس اصول اسلامی را به عهده داشت. به کارشناس‌هایی که در دانشکده تربیت می‌شدند یا قبلاً آموزش دیده بودند، مسائل شرعی آموزش داده می‌شد. کادرهایی که کار دستشان بود و کارشناس بودند تا حدود زیادی آموزش دیده و بعد توجیه شدند که هر کاری که می‌کنند باید بر اساس شرع باشد. 


برای این مورد مصداق دارید؟
بله. مثلاً در بخش عمده‌ای از جمع‌آوری اطلاعات، مسائل شرعی باید رعایت شوند. بررسی بحث دیگری است. شاید در مواردی در بررسی به مسائل شرعی برخورد کنید، ولی در جمع‌آوری حجمش خیلی زیاد است. در جمع‌آوری فرضاً تحقیقات محلی می‌کنیم یا شنود تلفنی داریم یا تعقیب مراقبت می‌کنیم. اینها پر از مسائل شرعی هستند. تحقیقات از طریق منابع است که رسماً وارد بدنه جامعه و خانواده‌ها می‌شوید. مثلاً در قضیه شنود دعوا بر سر این بود که وقتی نواری از خانه‌ای گرفته می‌شود، حالا ممکن است بچه خانه منافق بود، ولی خانواده مسائل اخلاقی یا اسراری داشته باشند. این خیلی مهم بود که کسی که گوش می‌دهد و ثبت می‌کند، چه برخوردی با قضیه بکند. 
تدبیری که چیده شد این بود که حتماً قوه قضاییه حضور داشته باشد که بعداً تکامل هم پیدا کرد که اگر تلفنی شنود می‌شد، حتما قوه قضاییه، وزارت، مخابرات و گمانم کمیته هم باید حضور می‌داشتند که اولاً بی‌جهت شماره کسی شنود نشود و بعداً اگر حرفی – غیر از مسائل امنیتی - درز پیدا ‌کرد، پیگیری شود، چون هم تاکید بخشنامه‌ها و رویه‌های خود وزارت بود، هم خود آقای ری‌شهری تأکید داشت که ما وارد حریم مسائل خانوادگی و آبروی اشخاص نشویم.

خاطره‌ای از احیاناً برخورد و تذکر ایشان در این نوع اتفاقات دارید؟
 موارد خیلی زیادند. باید فکر کنم تا یادم بیاید. مثلاً تلفنی شنود می‌شد و موارد اخلاقی پیش می‌آمد. حتی می‌خواستند پرونده کنند و بفرستند. ایشان می‌گفت: نه. ما وظیفه‌ ما مسائل امنیتی است. امام هم اجازه نمی‌دادند و موضوع مرتباً به امام گزارش می‌شد. در بازجویی‌ها مخصوصاً چون مسئله تعزیرات مطرح بود، باید مطابق قانون اساسی و شرع عمل می‌شد. ممکن است قاضی یا بازجویی به دلیل اینکه متهم مقاومت زیادی می‌کند یا خیلی با سختی پیدا شده یا خیلی جنایتکار است، عصبانی شود. این نکته رعایت می‌شد که همان چیزهایی که نماینده قوه قضاییه و در واقع حاکم شرع اجازه می‌دهد، انجام شود و بیش از آن نشود.
 اگر کسی بخواهد اینها را ببیند، سوابق موجود در دادگاه تخلفات وزارت گواه است. 


این دادگاه از چه وقت تشکیل شد؟
ما از همان اول وزارت حفاظت درست کردیم. حفاظت پرسنلی کارش رسیدگی به تخلفات پرسنل چه در انجام کارها و چه بیرون از وزارت بود که یک وقت از نام وزارت سوءاستفاده یا به کسی تعرض نشود و فرد صلاحیتش از دست ندهد و باز در وزارت اطلاعات بماند. این کار حفاظت اطلاعات بود. در عملیات‌هایی که انجام می‌دادیم، غیر از نیروی عملیاتی که در صحنه حاضر خود، حفاظت هم بود، نه به دلیل اینکه خودش کاری بکند، بلکه مواظب باشد که بچه‌ها یک وقت تخلفی نکنند. حتی کسانی را هم که عملیات می‌کردند، حفاظت مراقب بود و منبع می‌گذاشت که مثلاً به فلان خانه که رفتیم، این اتفاق افتاد. لذا خیلی کنترل می‌شد.
قرآن می‌فرماید: «لَا تَجَسَّسُوا». تجسس ممنوع است. ولی مسائل امنیتی استثنا هستند. استدلال همه مجتهدین آن زمان هم همین بود که در اینجا بحث مال و ناموس و خون مردم مطرح است. حالا ما بگوئیم تجسس نمی‌کنیم که در خانه چه کسی هست و خانه تیمی باشد و آنها بروند و تعدادی را بکشند. اینجا به خاطر ضرورت مسائل امنیتی اجازه جمع‌آوری اطلاعات داده می‌شود.