بجنوردی: در زندان به او امام می‌گفتیم


محمد مهدی اسلامی
994 بازدید

بجنوردی: در زندان به او امام می‌گفتیم

 متن زیر اظهارات آقای سید کاظم موسوی بجنوردی رهبر حزب ملل اسلامی است که در سال 1387 خورشیدی و در سی‌امین سال پیروزی انقلاب اسلامی، راجع به شخصیت مرحوم حاج هاشم امانی ابراز داشته است:

  «.... آشنائی ما به زندان و به زمانی باز می‌گردد که حکم اعدام من منتفی شد و از انفرادی به بند منتقل شدم. حدود ده سال با او در زندان بودم و این مدت باعث شد که تمام زوایای اخلاقی او را بشناسم. به نظرم ایشان یکی از شخصیت‌های مظلوم انقلاب است که آن طور که باید و شاید، حقش ادا و فداکاری‌هایش منعکس نشده است.

 در زندان ما به آقای حاج هاشم امانی، امام می‌گفتیم. زیرا اگرچه آقای عسگراولادی و شهید عراقی هم بسیار متقی بودند، اما برای بچه های زندان ایشان مظهر تقوا بود. در هیچ دعوا و مجادله‌‌ای که منجر به کدورت شود، شرکت نمی‌کرد، رفتارش هم منطبق بر تقوای اسلامی بود. لذا در بعضی مواقع که علما نبودند، پشت سر ایشان نماز می‌خواندیم و به واسطة اخلاق خوبی که داشت، همه دوستش داشتند. بعد از آزادی از زندان هم اصلا حاضر نشد به خاطر سرمایه گرانبهای سوابق انقلابی‌اش در مقامی جای بگیرد و با آن سوابق معامله نکرد و به زندگی عادی‌اش بازگشت. به عنوان یک انسان خوش اخلاق، پاک و با رفتار انسانی به نظر من او انسان نمونه ای است.

  یک بار با حاج آقا امانی راه می‌رفتیم و در مورد مجاهدین خلق و برخی گروه‌ها صحبت می‌کردم، ایشان گفتند: «در مبارزات و مسائلی که نیاز به جان در کف بودن دارد، همه صحبت از خدا و پیغمبر می‌کنند، اما زمانی که مسائل دیگری پیش می‌آید، مجاهدت و اخلاصی در بین نیست.»  ایشان خیلی کوتاه سخن می‌گفت.

  اینکه گفتم به ایشان امام می‌گفتیم، این نامی بود که ما ایشان را به آن می‌خواندیم. قبل از آمدن این گروه  به بند ما هم گویا امام جماعت بود. ما هم جوان بودیم و ایشان را خیلی دوست داشتیم. گفتن امام به منزله مقام دادن به ایشان نبود، آن موقع حتی امام خمینی را هم با نام امام صدا نمی‌کردند. بلکه نام خاصی بود که همه او را صدا می‌زدیم و ابدا منظورمان مقام امامت نبود. این لقبی بود که ایشان را به آن می‌خواندند. (با خنده ادامه می‌دهد) به هر حال امامت ایشان قبل از امام خمینی بود.

 اعضای مؤتلفه از ابتدا نمی‌خواستند با مجاهدین و کمونیست‌ها در یک جا باشند. ما ابتدا در بند 4 بودیم و بعد به بند3 که مجاهدین و کمونیست‌ها در آنجا با ما همسفره بودند، منتقل شدیم. اعضای مؤتلفه مثل حاج آقای امانی، شهید عراقی، آیت‌الله انواری، عسگراولادی، حیدری و... این هوشمندی را داشتند که حاضر نشدند با کمونیست‌ها در یک جا باشند، چون می‌گفتند از لحاظ شرعی درست نیست، اما گروه ما و همچنین من این کار را نکردیم و حاضر نشدیم جمعی را که از ابتدا داشتیم، ترک کنیم، زیرا مجاهدین هم آن زمان هنوز تغییر مواضع ایدئولوژیک نداده بودند و با تعداد زیادی هم که داشتند، جوانان مسلمانی را که به زندان می آمدند، به خود جذب می‌کردند. آنها شش سال بعد از ما به زندان آمدند و تعداد ما کم شده بود. من و سرحدی‌زاده و سیدمحمودی بودیم و تعداد دیگری که مجبور به سازگاری با مجاهدین مسلمان شدیم، برای اینکه وحدتی بین مسلمانان در زندان باشد. اما همین که مؤتلفه حاضر نشد با آنها در یک جا باشد، باعث موضع منفی آنها شده بود و در عین حال، حفظ ظاهر می‌کردند. در آن جریانی که نقل کردم، موضع منفی رجوی و امثال او به دلیل اعتقادی بود، نه سیاسی؛ مثلا می‌گفتند اینها قدیمی و خشکه مذهب هستند و با این کار می‌خواستند از ارزش انقلابی مؤتلفه بکاهند.....»