مشی تروریستی


1919 بازدید

برغم تمام ادعاها ، حقیقت آن است که مجاهدین به هنگام برگزیدن مشی تروریستی در سال ۱۳۶۰ هیچ استراتژی و تاکتیک مشخصی نداشتند . و اصولاْ در قواره ای نبودند که بخواهند مثلاْ استراتژی چند ساله داشته باشند .
این گروه بااتخاذ مشی تروریستی فرصت طلبانه و مقطعی هر آنچه در قدرت و توانایی داشت به کار برد و آنچه پس از آن بعنوان استراتژی و تاکتیک به خورد هواداران داده شد ، سرهم بندی کلماتی بود که بر اساس اتفاقات و رویدادها توسط مسعود رجوی مسئول گروه ارائه می گردید .
حتی هنوز جداشدگان از مجاهدین باورشان نشده است که هیچ خط و استراتژی مشخصی در کار نبوده و از این رو است که گاهی به نقد " استراتژی مسلحانه " می پردازند !
بزعم بعضی ها شکست روش مسلحانه این گروه مربوط به عدم واقع بینی و ضعف استراتژی و خط های تاکتیکی آنها می شود .
اینها کسانی هستند که مرز حقیقی وراستین " مبارزه مسلحانه رهایی بخش " و "مشی تروریستی توطئه آمیز " را درک نکرده اند و یا آگاهانه چشم های خود را برحقایق بسته اند .
جمع بندی و تحلیل مجاهدین ، علت شکست این روش را مقابله و دولت ایران معرفی می نماید . و انتقاد اصلی را به دولت ایران وارد می داند ! که خود را برای سرنگونی آماده نکرده بود !؟
مجاهدین روزهای آغاز حرکت مسلحانه با انفجار بمب و گلوله ، تمام تلاش خود را به کار بستند تا فضای سیاسی و اجتماعی ایران را به هرج و مرج بکشانند . آن روزها چنین استدلال می نمودند که "فاصله ای تا پیروزی نیست و هیچ کس از نیروی پیروز بخاطر خشونتها و تندرویها سؤال نمی کند ."!
چه دسته ی اول که شعارهای این گروه را باور کرده اند و چه خود آنها که بهتر از هر کس می دانند چه افتضاحی به بار آورده اند . عمداْ و با آگاهی تمام سعی دارند تا خط قرمز و حد فاصلی بنام " مردم و اجتماع " را از اذهان بزدایند و در فضای ذهنی و انتزاعی به تحلیل وقایع بنشینند .درصورتیکه توده ها و اجتماع مرز تعیین کننده عملیاتهای گانگستری و خشونت بار با نبردهای آزادیبخش می باشند .
هر جا که سلاح در مقابل خواست مردم و اجتماع بایستد ، قطعاْ ماهیت آن تروریستی است و هر جا که سلاح تنها وسیله ای برای یاری رساندن به مردم علیه متجاوزان و اشغالگران باشد نبردی رهایی بخش و ستودنی است .تکلیف حرکت مسلحانه مجاهدین از ابتدا در میان مردم ایران روشن بود .
اکنون باید اعلام نمود که جهان نیز پس از ۲۰ سال به ماهیت تروریستی و خشونت آمیز و غیر مردمی این حرکت در ایران اعتراف کرد . بیانیه وزارت خارجه آمریکا و قطعنامه پارلمان اروپا در مورد گروه مجاهدین نشاندهنده عالمگیر شدن این واقعیت است .
بررسی روند تروریسم در ایران ، نشاندهنده سیر نزولی و سریع این پدیده از قدرت ضربه زدن به رأس دولت ایران تا ترقه بازیهای ماجراجویانه می باشد . سیری که دقیقاْ بخاطر خصلت ضد مردمی تروریسم و گروه مجاهدین روی داد .
" تروریسم توطئه گر " در ایران دو مرحله را پشت سر گذاشت و در این دو مرحله فاقد هر گونه خط و برنامه مشخص بود .
مرحله اول " به کار بردن خشونت توطئه آمیز بنابر توانایی های گروه "
الف _ اعمال تروریستی با چشم انداز کسب قدرت :
درست از هنگامی که مجاهدین ابوالحسن بنی صدر را فریب دادند و به ائتلاف با خود کشاندند و با این تصور که یک شورش مسلحانه در پشتیبانی از موقعیت و مواضع وی می تواند ضربه کاری به دولت ایران وارد کنند، مرحله اول آغاز گردید .
شورش مسلحانه ۳۰ خرداد فرآیند همین استنباط بود . مجاهدین کلیه نیروهایی را که می توانستند از سطح شهر تهران و سایرشهرستانها جمع آوری کردند . به همه این نیروها خط داده شد که با سلاح سرد هرگونه مقاومتی را پاسخ دهند .
هدف تسخیر مجلس به طرفداری از بنی صدر و سپس حرکت به سمت جماران محل استقرار رهبر ایران بود .
آنچه گزارش شده است حکایت از این دارد که نیروهای مجاهدین بخشهایی از تهران را ساعتها با آتش و دود و انفجار همراه ساختند . ۱۶ تن از مردم را کشتند و یک کارمند را سر بریدند .
شورش ۳۰ خرداد که اهداف کودتای مجاهدین را دنبال می نمود با مقابله مردم و نیروهای انتظامی عقیم ماند .
بفاصله یک هفته مجاهدین انفجار مقر حزب جمهوری اسلامی را در عملیاتی با تکنولوژی انفجاری گاز متراکم که توسط عراق در اختیار آنان گذاشته شده بود ترتیب دادند.
نفوذ در حزب جمهوری اسلامی ، کار چندان پیچیده ای نبود . حزب یک تشکیلات هیئتی بود که از طریق هیأتهای مذهبی ، بازار و مردم عضو گیری می کرد .یک عضو تحت کنترل امنیتی نبود و عموماْ آموزشهای مذهبی و سیاسی می گرفت و یک فرد فعال زود می توانست رشد کند .در ضمن هیچ ملاک خاصی برای مسئولین صوت،پذیرایی و نگهبانان داخلی در جلسه مسئولین حزب وجود نداشت تنها وضع ظاهری و پای بندی به شعائر مذهبی معیار شناخته می شد .
نفوذگر مجاهدین فردی به نام کلاهی که ظاهراْ مسئول صوت و صدای سالن اجلاس بوده است موفق به کارگذاری مواد منفجره گردید .
مدیران و مسئولان مملکتی که در این اجلاس شرکت داشتند ، بخاطر وابستگی حزبی در فضایی باز و بدون کنترلهای امنیتی و اکثراْ بدون محافظ و بسیاری از آنان با پای پیاده آمده بودند .
در واقع مجاهدین یک محفل حزبی خارج از دولت و کنترل های امنیتی را هدف قرار دادند .
هدف توطئه گرانه این بود که این اشخاص از اعضای مؤثر دولت ایران می باشند و بخصوص ایت ا۰۰۰ بهشتی فردی که دشمنی دیرینه ای با وی داشتند در این جمع بود . چشم انداز نابودی این اشخاص ، فلج شدن دولت ایران بود . و به این ترتیب مجاهدین می توانستند بایک ضربه دیگر خلاء قدرت را پر نمایند .
 
یکی از واقعیتهایی که کلیه ناظران به آن اعتراف کرده اند (و حتی مجاهدین در جلسات خصوصی به آن اشاره دارند ) این بود که انفجار حزب جمهوری اسلامی خشم مردم را برانگیخت . این نشان می دهد که جریان تروریستی دقیقاً در تقابل با احساسات مردم و افکار عمومی بود .
مجاهدین مدتی منتظر فلج شدن دولت ایران ماندند ولی ظاهراْ خود به سمت فلج شدن می رفتند به همین خاطر به این نتیجه رسیدند که باید هر چه بیشتر شخصیتهای مؤثر دولت ایران را نابود کنند . از آنجا که دولت ایران در ابتدا اقدامات تأمینی و حفاظتی ناچیزی را در مورد مدیران خود اعمال می نمود . مجاهدین توانستند در فاصله ۷ تیر تا مهر ماه ۱۳۶۰ تعدادی از این مدیران را ترور کنند که از آن جمله می توان به انفجاری در ساختمان نخست وزیری اشاره داشت که نخست وزیر(باهنر) به همراه رئیس جمهور ایران (محمدعلی رجائی )به قتل رسیدند .
نکته عمیقاْ دردناک این است که مسئولین توطئه گر مجاهدین به نیروهای عملیاتی گفته بودند که حرکتهای نظامی ما باعث خواهد گردید مردم به دنبال ما حرکت کنند . به همین خاطر آنان را به خیابان فرستادند و با این توجیه که با شلیک اولین گلوله و سردادن اولین شعار صدها هزار نفر از شما حمایت می کنند ، عملاْ صحنه ای را ترتیب دادند که نیروها سینه مردم ایران را نشانه رفتند و بسیاری از مردم بی گناه را به خاک و خون کشیدند . اوج این حرکت در روز ۵ مهر ماه سال ۱۳۶۰ (ه .ش )در پایتخت ایران بود .
کسانی که تحلیل می کنند که حرکت مجاهدین نه تنها حمایت مردمی را به دنبال نداشت بلکه مردم علیه آنان وارد عمل شدند تنها بخشی از واقعیت را دیده اند.
نیروهای عملیاتی هم که صحنه گردان این جنایتها بودند فریب توجیه های گروهشان را خورده بودندو اصولاْ یک فاز از درک توطئه ها و دسایس گروه عقب نگه داشته می شدند .
هدف گروه در واقع این بود که نیروها در مقابل مردم قرار بگیرند و چون آنها مسلح و مردم دست خالی هستند بنا براین مردم مرعوب می شوند و دنباله روی آنان را پیشه می کنند . این نتیجه تحلیل سطحی وکین توزانه ای بود که از انقلاب ایران داشتند و مدعی بودند مردم کورکورانه از جریان روحانیت پیروی می کنند.
بعدها رجوی می گوید در تظاهراتهای مسلحانه بدنبال تست اجتماع و مردم بودیم ، ببینیم آیا می شود قیام مسلحانه توده ای براه انداخت . براحتی می شود انگیزه ها و نیت های اصلی این گروه را درک کرد.در حالیکه رهبر گروه مدعی تست اجتماع می باشد لیکن درجلسه توجیهی ۵ مهر به نیروهایشان اعلام کرده بودند : " کار رژیم تمام است و تا غروب حکومت در دست ماست !؟"
سر در گمی وتحلیل های دو پهلو از ابعاد تو طئه آمیز این جنایات نمی کاهد.
 
ب _ اعمال تروریستی با هدف فرسوده نمودن دولت ایران .
ستاره کسب قدرت خیلی زود افول کرد . هیچ حرکتی نتیجه نداد . اولین امتیازی که به ذهن توطئه گر تروریستها مبادرت نمود گسترش جبهه های جنگ بین ایران و عراق از مرزها به شهرها بود . تحلیل این بود که نیرویی که دولت ایران را نگه داشته است پاسداران و نیروهای داوطلب مردمی هستند که هم در جبهه ها حضور دارند و هم در شهرها تا کنون با ما مقابله کرده اند لذا باید آنها را از سر راه برداشت .
هادی شمس حائری یکی از اعضای مجاهدین چنین می گوید :
"سازمان تحلیل کرد کسانی که عامل اختناق در کوچه و خیابان هستند همین پاسداران جزء هستند . بدین ترتیب ترور پایین ترین رده های نظام در دستور کار قرار گرفت و لذا تیم های عملیاتی شروع به کشتن افراد عادی جامعه مثلاْ به این دلیل که در مساجد کوپن ارزاق تقسیم می کردند ، نمودند .
بسیاری از کاسب ها محل و کسانی که ریش بلند و انبوه داشتند یا برای جبهه ها ارزاق جمع آوری می کردند مشمول عنوان سرانگشتان اختناق آفرین رژیم گشتند و به "اعدام انقلابی " محکوم شدند .
همین شخص به یکی دیگر از اهداف توطئه گرایانه مجاهدین در این مرحله اشاره می کند :
" این طرح و ضرورت ادامه آن بخاطر سرگرم کردن نیروهای رژیم در شهرها بود تا اعضای بالای سازمان بتوانند از مرزها خارج شوند ."
موجی از ترور و خشونت شهرها را در بر گرفت رجوی اعلام کرد که اگر هر نیروی ما فقط یک نفر از طرف رژیم را به قتل برساند آنان حساب کار خود را خواهندکرد .
دولت ایران برای حل این موضوع از مردم کمک خواست . آنان می دانستند که هیچ کدام از خانواده های تروریستها راضی به اینگونه حرکت ها نیستند و به فرزندانشان اجازه نمی دهند که از منازل آنان استفاده کنند .
ناگزیر آنان بایستی از منازل اجاره ای که عنوان " خانه تیمی " داشت بهره بجویند . لذا مردم می توانستند موارد مشکوک به تروریسم بودن را گزارش کنند .
مردم بخاطر تنفری که از تروریسم داشتند حقیقتاْ رکورد همکاری با دولتمردان و پاسداران را شکستند و طولی نکشید که بساط گسترده تروریسم برچیده شد .
شمس حائری چنین می گوید :
" در شهریور سال ۶۲ با طرح مالک و مستأجر که از سوی رژیم به اجراء درآمد . تمامی خانه هایی که به نام پایگاههای عملیاتی خوانده می شد مورد شناسائی قرار گرفت و تخلیه شد . اکثر تیم ها متلاشی و دستگیر شدند . باقی مانده به سمت کردستان و خارج کشور عزیمت نمودند و بدین ترتیب عملیات مسلحانه کاملاْ تعطیل گردید .
در واقع مبارزه مسلحانه که در ابتدا به قصد سرنگونی و تسخیر حاکمیت سیاسی در کوتاه مدت خیز برداشته بود بیش از یک سال و نیم عمر نکرد و با شکست کامل استراتژیک مواجه شد و عنصر پیشتاز نه تنها ابتکار عمل را از دست داد و از شرایط بسیار عقب تر ماند بلکه در دام گسترده شرایط نسنجیده خفه شد ."
مرحله دوم "تروریسم ایذاء گر "
 
الف _ بازیابی موقعیت گذشته
مجاهدین گرچه می دانستند که دیگر موقعیت و امتیازات گذشته را ندارند ، لیکن تن به فرمالیسم داده و تروریسم تبلیغاتی را برگزیدند .
آنان بازسازی ارتباطات از خارج به داخل کشور را شروع کردند و دستور تشکیل هسته های مستقل را به نیروهایی که ارتباطشان با گروه قطع گردیده بود دادند . وظیفه این هسته ها عبارت بود از "انجام هر گونه کاری که از دستشان بر بیاید." ترور ، بمب گذاری ، انفجار بمب های صوتی ، پنچر کردن ماشین پاسداران ، و ریختن چسب قطره ای در قفل مغازه های هواداران دولت ایران .
این توطئه ای بود که مجاهدین برای هواداران خود ترتیب داده بودند و می دانستند که در چنین شرایطی آنان حتماْ به دام خواهند افتاد و آنان نیز آمار بیشتری از زندانیان را اعلام خواهند نمود .
از سوی دیگر نیروهایی را که قبلا از ایران حارج شده بودند تسلیح نمود و از مرزهای عراق با هدف مشخص به داخل ایران می فرستادند.گرچه تعدادی از این نیروها توانستند اهداف خود را مورد حمله قرار دهند .لیکن اکثر آنها براثر تجربه حکومت ، دستگیر یا متلاشی شدند.
از آنجا که مجاهدین کاملاْ در سردر گمی بسر می بردند و حتی نمی دانستند که از کجا ضربه می خورند و اهدافی که در شهرها داشتند دور دست به نظر می رسید ، جهت گسترش تروریسم به نیروهای عملیاتی اعلام کردند مأموران ، خواه پاسدار یا ژاندارم و یا سرباز ارتش که مرزی را کنترل می کند، را هدف عملیات هستند ، چرا که هدف آنان اقدامات تروریستی و در انتها تبلیغات و نمایش بود .
شمس حائری به خوبی این مقطع را توضیح می دهد :
" …… این افراد در پایگاهی که نگه داری می شدند همیشه کلت به کمر داشتند تا روحیه تهاجم در آنان به حداکثر برسد . پس از تمرین جنگ چریک شهری و آموزش های " تعقیب و مراقبت " و تاکتیکهای " حمله و فرار " در اکیپ های ۳_ ۲ نفره به داخل اعزام می شدند . خروج این افراد از عراق به صورت انفرادی بود و در داخل به یکدیگر وصل می شدند . آنان حق حمل سلاح تا لحظه ای که به محل مورد نظر در ایران منتقل شوند را نداشتند و با عادیسازی کامل به ایران می رفتند و بعد به صورت قاچاق سلاح و مهمات و پول برای آنها ارسال می شد ، بخشی بنام " ارتباطات " وظیفه اش پیدا کردن قاچاقچی و برخورد با آنان بود !
رجوی گفته بود که در هر روز یک پاسدار کشته شود . یعنی سراسر روزهای هفته ما عملیات داشته باشیم .آنوقت ما به تعادل نیرویی با رژیم رسیده ایم و آماده ایم که رژیم را سرنگون کنیم .
اما هرگز این تیم های عملیاتی به اهداف خود نرسیدند و در بسیاری مواقع در همان لحظات ورود به مرز بدون درگیری جانشان را از دست می دادند ……… رجوی فرمان صادر کرد که همه باید مسلح شوند . این فرمان به نام فرمان " تسلیح " معروف شد و از آن به بعد پرچم پلیسی را پائین کشیدند و پرچم نظامی را بالا بردند …… قرار بر این شد که تیم ها را از همان عراق مسلح کرده و به ایران بفرستند و از ابتدای مرز عراق تا شهر مورد نظر هر کجا با پاسداران برخورد کردند همان جا درگیر شوند . اما واقعیت غیر از پرچم پلیسی یا نظامی بود که رجوی تحلیل کرده بود ، زیرا تیم های عملیاتی بدون کم ترین عکس العملی باز هم شناسائی و دستگیر شدند ."
ب _ اسلحه ، پاسخی برای بحران ها :
بدست نیاوردن قدرت ، شکست یک به یک راه کارهای نظامی و آبرو باختگی بخاطر خیانت به کشور و همکاری با رژیم عراق باعث بحران ناکارآمدی مجاهدین گردید .که به اعتراضها بیرونی و ریزش نیروها درونی منجر گردیده بود .
مجاهدین برای حل این بحران به بحران دیگری پناه بردند " گرایش به مشی فرقه ای "بهترین تعبیر برای این مرحله است که عبارت است از نوعی گریز از واقعیات و درون گرایی گروهی .
برای فرار از این بحرانها ، پناه بردن به اسلحه و مشغول نمودن نیرو و کلیت گروه به درگیری راه مناسبی بود ، لیکن مجاهدین دیگر هیچ چشم اندازی برای عمل تروریستی در داخل شهرها نمی دیدند . به همین دلیل به این نتیجه رسیدند که باید در جبهه های جنگ عراق علیه ایران ، برای تضعیف دولت ایران با عراق همکاری کنند .
با تحلیل هایی با عنوان " تقدم تاکتیکی منطقه بر شهر " و یا " ارتش آزادیبخش " ، تروریسم و خشونت طلبی خود را در جاسوسی و از بین بردن سربازان ایرانی و مین گذاری در مقابل ماشین های آنان ارضاء نمودند .
شمس حائری در کتاب مرداب چنین می گوید :
" جنگ آزادیبخش آخرین استراتژی از نوع مسلحانه بود که به گل نشسته بود ، تعداد نفرات این ارتش هرگز از دو هزار نفر تجاوز نکرد ………… مجاهدین مستقیماْ در جنگ به نفع دشمن همکاری اطلاعاتی و نظامی می کردند .
مجاهدین هرگز حاضر نبودند با نیروهای حزب دمکرات عملیات مشترک نظامی انجام دهند و اگر هم به چنین کاری دست می زدند اصرار داشتند که فرماندهی را خود بر عهده بگیرند . اما با ارتش صدام نه تنها عملیات مشترک انجام می دادند بلکه فرماندهی عملیات و صلاح دیدها و تعیین اولویت نظامی همیشه در دست نیروهای عراقی قرار داشت ."
هنگام آتش بس بین عراق و، مجاهدین با برداشتی توطئه گرایانه ، ضعف دولت ایران و نیروی نظامی اش را بهترین فرصت برای پیروزی قلمداد نمودند لذا در عملیاتی بنام فروغ جاویدان به خاک ایران حمله کردند ولی این بار نیز شکست سختی را متحمل شدند
از آن زمان به بعد فعالیتهای تروریستی این گروه محدود به فعالیتهای تخریبی و ایذایی و بمب گذاری بوده است . و گاهی اگر فرصت مغتنمی برای آنان پیش بیاید تروری را در دستور کار قرار می دهند که از آن جمله می توان به ترور "سپهبد صیاد شیرازی "از فرماندهان ارتش ایران اشاره نمود .
این مقاله را با جمله ای از هادی شمس حائری در وصف حال عملیاتهای تروریستی مجاهدین به پایان می بریم :
" از همه مهمتر وابستگی اجتماعی چریک است که می گویند باید مثل ماهی در آب باشد . اما از عجایب روزگار این که وقتی ماهی های مجاهدین دور از آب بودند زنده می ماندند و وقتی به آب می افتادند می مردند . و این نشان می داد که شرایط جامعه چقدر علیه آنها و جنگ مسلحانه شان بود ، به همین جهت جنگ چریک شهری از قواعد کلاسیک خود خارج شده و هیچ گونه حمایت مردمی در پی نداشت ."
 
پی نوشت
کلیه مستندات از کتاب مرداب _ هادی شمس حائری _ پائیز ۱۳۷۵ می باشد


بنیاد هابیلیان